♡••حکایت منِ دور از تو مانده، اینگونهستخمار و خستهام و نیست قطرهای در خُم!
#حسین_دهلوی#h_niki_h
༻ @paradoks_poem ༺┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
#حسین_دهلوی#h_niki_h
༻ @paradoks_poem ༺┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
۸:۴۴
♡••شانهات را دیر آوردی سرم را باد بردخشت خشت و آجر آجر پیکرم را باد برد
من بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلندنیمم آتش سوخت، نیم دیگرم را باد برد
از غزلهایم فقط خاکستری مانده به جابیت های روشن و شعله ورم را باد برد
با همین نیمه همین معمولی ساده بسازدیر کردی نیمهی عاشقترم را باد برد
بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشتوا نشد بدتر از آن بال و پرم را باد برد
#حامد_عسکری #h_niki_h
༻ @paradoks_poem ༺┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
من بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلندنیمم آتش سوخت، نیم دیگرم را باد برد
از غزلهایم فقط خاکستری مانده به جابیت های روشن و شعله ورم را باد برد
با همین نیمه همین معمولی ساده بسازدیر کردی نیمهی عاشقترم را باد برد
بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشتوا نشد بدتر از آن بال و پرم را باد برد
#حامد_عسکری #h_niki_h
༻ @paradoks_poem ༺┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
۸:۴۴
♡••نه مرا طاقتِ غربت، نه تو را خاطرِ قربتدل نهادم به صبوری، که جز این چاره ندارم
#سعدی#h_niki_h
༻ @paradoks_poem ༺┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
#سعدی#h_niki_h
༻ @paradoks_poem ༺┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
۸:۴۴
♡••سوخت از درد جدایی دل به امید وصال مرهم داغ دل امیدوار من کجاست...؟
+پ. ن: تولدت مبارک آقای دلتنگی ها!
🤍
#h_niki_h
༻ @paradoks_poem ༺┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
+پ. ن: تولدت مبارک آقای دلتنگی ها!
#h_niki_h
༻ @paradoks_poem ༺┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
۱۷:۴۲
ساقی به نورِ باده برافروز جامِ مامطرب بگو که کارِ جهان شُد به کامِ ما
ما در پیاله عکس رخِ یار دیدهایمای بیخبر ز لذتِ شُربِ مُدامِ ما :)
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشقثبت است بر جَریدهٔ عالم دوامِ ما !
چندان بُوَد کرشمه و نازِ سَهیقدانکآید به جلوه سروِ صنوبرخَرامِ ما
ای باد اگر به گُلشنِ اَحباب بُگذریزِنهار، عَرضه دِه بَرِ جانان پیامِ ما
گو نامِ ما زِ یاد به عمدا چه میبری؟خود آید آن که یاد نیاری ز نامِ ما
مستی به چشمِ شاهدِ دلبندِ ما خوش استزآن رو سپردهاند به مستی زمامِ ما
ترسم که صَرفهای نَبَرَد روزِ بازخواستنانِ حلالِ شیخ ز آبِ حرامِ ما..!
حافظ ز دیده دانهٔ اشکی همیفشانباشد که مُرغِ وصل کُند قصدِ دامِ ما
دریای اَخضَرِ فَلَک و کَشتی هِلالهستند غرقِ نعمتِ حاجیقوامِ ما
#...?༻ @paradoks_poem ༺┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
ما در پیاله عکس رخِ یار دیدهایمای بیخبر ز لذتِ شُربِ مُدامِ ما :)
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشقثبت است بر جَریدهٔ عالم دوامِ ما !
چندان بُوَد کرشمه و نازِ سَهیقدانکآید به جلوه سروِ صنوبرخَرامِ ما
ای باد اگر به گُلشنِ اَحباب بُگذریزِنهار، عَرضه دِه بَرِ جانان پیامِ ما
گو نامِ ما زِ یاد به عمدا چه میبری؟خود آید آن که یاد نیاری ز نامِ ما
مستی به چشمِ شاهدِ دلبندِ ما خوش استزآن رو سپردهاند به مستی زمامِ ما
ترسم که صَرفهای نَبَرَد روزِ بازخواستنانِ حلالِ شیخ ز آبِ حرامِ ما..!
حافظ ز دیده دانهٔ اشکی همیفشانباشد که مُرغِ وصل کُند قصدِ دامِ ما
دریای اَخضَرِ فَلَک و کَشتی هِلالهستند غرقِ نعمتِ حاجیقوامِ ما
#...?༻ @paradoks_poem ༺┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
۹:۲۶
♡••
دوشت به خواب دیدم و گفتم خوش آمدی
ای خوش ترین خوش آمده بار دگر بیا...(:
پ. ن:عیدتون مبارک ^_^ #h_niki_h
༻ @paradoks_poem ༺┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
دوشت به خواب دیدم و گفتم خوش آمدی
ای خوش ترین خوش آمده بار دگر بیا...(:
پ. ن:عیدتون مبارک ^_^ #h_niki_h
༻ @paradoks_poem ༺┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
۱۱:۴۷
بازارسال شده از -حُنَیـن-
زیر پایش خدا غزل می ریخت
غزلی را که از ازل می ریخت
آن امامی که تا سحر امشب
روی لبهای من غزل می ریخت
شب شعر مرا چه شیرین کرد
بین هر واژه ای عسل می ریخت
آن که در جیب کودکان یتیم
قمر و زهره و زحل می ریخت
آن کریمی که در پیاله دهر
هرچه میریخت لم یزل می ریخت
از همان کوچه ای که رد می شد
حسن یوسف در آن محل می ریخت
تیغ خصمش ولی به وقت نبرد
رنگ از چهره اجل می ریخت
شتر سرخ را به خون غلطاند
لرزه بر لشگرجمل می ریخت
آن امامی که روز عاشورا
از لب قاسمش عسل می ریخت...!
" سید حمید رضا برقعی "
#نیمه_رمضان#کریم_اهل_بیت#اسعدالله_ایامکم
| @honsyyn |
۱۱:۱۶
بازارسال شده از -حُنَیـن-
۱۱:۱۶
خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری
لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن خاطرات بایگانی،زندگی های اداری
آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری
با نگاهی سر شکسته،چشمهایی پینه بسته خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری
صندلی های خمیده،میزهای صف کشیده خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری
عصر جدول های خالی، پارک های این حوالی پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری
رو نوشت روزها را،روی هم سنجاق کردم شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری
عاقبت پرونده ام را،با غبار آرزوها خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری
روی میز خالی من، صفحه ی باز حوادث در ستون تسلیتها ، نامی از ما یادگاری
#قیصر_امینپور
#sayeh_khial
༻@paradoks_poem༺┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن خاطرات بایگانی،زندگی های اداری
آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری
با نگاهی سر شکسته،چشمهایی پینه بسته خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری
صندلی های خمیده،میزهای صف کشیده خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری
عصر جدول های خالی، پارک های این حوالی پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری
رو نوشت روزها را،روی هم سنجاق کردم شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری
عاقبت پرونده ام را،با غبار آرزوها خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری
روی میز خالی من، صفحه ی باز حوادث در ستون تسلیتها ، نامی از ما یادگاری
#قیصر_امینپور
#sayeh_khial
༻@paradoks_poem༺┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
۹:۳۵
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفاییعهد نابستن از آن بِهْ که ببندی و نپایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادمباید اوّل به تو گفتن که چنین خوب چرایی!
حلقه بر در نتوانم زدن از دستِ رقیباناین توانم که بیایم به محلّت به گدایی
شمع را باید از این خانه به دربردن و کُشتنتا به همسایه نگوید که تو در خانهٔ مایی
پرده بَردار که بیگانه خود این روی نبیندتو بزرگی و در آیینهٔ کوچک ننمایی
عشق و درویشی و انگشتنمایی و ملامتهمه سهل است، تحمل نکنم بارِ جدایی
روز صحرا و سَماع است و لبِ جوی و تماشادر همه شهر دلی ماند که دیگر نربایی؟
گفته بودم چو بیایی غمِ دل با تو بگویمچه بگویم؟ که غم از دل برود چون تو بیایی
آن نه خال است و زنخدان و سرِ زلف پریشانکه دلِ اهلِ نظر بُرد، که سرّیست خدایی
ای که گفتی مرو اندر پیِ خوبانِ زمانهما کجاییم در این بحرِ تفکٌر، تو کجایی
تو مپندار که سعدی ز کمندت بگریزدچون بدانست که دربندِ تو خوشتر که جدایی
خَلق گویند برو دل به هوایِ دگری دِهنکنم خاصه در ایّامِ اتابک دوهوایی
#سعدی
#sayeh_khial
༻@paradoks_poem༺┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادمباید اوّل به تو گفتن که چنین خوب چرایی!
حلقه بر در نتوانم زدن از دستِ رقیباناین توانم که بیایم به محلّت به گدایی
شمع را باید از این خانه به دربردن و کُشتنتا به همسایه نگوید که تو در خانهٔ مایی
پرده بَردار که بیگانه خود این روی نبیندتو بزرگی و در آیینهٔ کوچک ننمایی
عشق و درویشی و انگشتنمایی و ملامتهمه سهل است، تحمل نکنم بارِ جدایی
روز صحرا و سَماع است و لبِ جوی و تماشادر همه شهر دلی ماند که دیگر نربایی؟
گفته بودم چو بیایی غمِ دل با تو بگویمچه بگویم؟ که غم از دل برود چون تو بیایی
آن نه خال است و زنخدان و سرِ زلف پریشانکه دلِ اهلِ نظر بُرد، که سرّیست خدایی
ای که گفتی مرو اندر پیِ خوبانِ زمانهما کجاییم در این بحرِ تفکٌر، تو کجایی
تو مپندار که سعدی ز کمندت بگریزدچون بدانست که دربندِ تو خوشتر که جدایی
خَلق گویند برو دل به هوایِ دگری دِهنکنم خاصه در ایّامِ اتابک دوهوایی
#سعدی
#sayeh_khial
༻@paradoks_poem༺┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
۱۸:۵۲
این چیست که چون دلهره افتاده به جانمحال همه خوب است، من اما نگرانم
در فکر تو بستم چمدان را و همین فکرمثل خوره افتاده به جانم که بمانم
چیزی که میان تو و من نیست غریبی استصد بار تو را دیدهام ای غم به گمانم؟
انگار که یک کوه سفر کرده از این دشتاینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم
از سایه سنگین تو من کمترم آیا؟بگذار به دنبال تو خود را بکشانم
ای عشق، مرا بیشتر از پیش بمیرانآنقدر که تا دیدن او زنده بمانم
#فاضل_نظری
#sayeh_khial
༻@paradoks_poem༺┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
در فکر تو بستم چمدان را و همین فکرمثل خوره افتاده به جانم که بمانم
چیزی که میان تو و من نیست غریبی استصد بار تو را دیدهام ای غم به گمانم؟
انگار که یک کوه سفر کرده از این دشتاینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم
از سایه سنگین تو من کمترم آیا؟بگذار به دنبال تو خود را بکشانم
ای عشق، مرا بیشتر از پیش بمیرانآنقدر که تا دیدن او زنده بمانم
#فاضل_نظری
#sayeh_khial
༻@paradoks_poem༺┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
۱۲:۳۵
یک درخت پیرم و سهم تبرها می شوممرده ام، دارم خوراک جانورها می شوم
بی خیال از رنج فریادم تردّد می کنندباعث لبخند تلخ رهگذرها می شوم
با زبان لال خود حس میکنم این روزهاهم نشین و هم کلام کور و کرها می شوم
هیچ کس دیگر کنارم نیست، می ترسم از ایناین که دارم مثل مفقود الاثرها می شوم
عاقبت یک روز با طرز عجیب و تازه ایمی کشم خود را و سر فصل خبرها می شوم!
#نجمه_زارع
#sayeh_khial
༻@paradoks_poem༺┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
بی خیال از رنج فریادم تردّد می کنندباعث لبخند تلخ رهگذرها می شوم
با زبان لال خود حس میکنم این روزهاهم نشین و هم کلام کور و کرها می شوم
هیچ کس دیگر کنارم نیست، می ترسم از ایناین که دارم مثل مفقود الاثرها می شوم
عاقبت یک روز با طرز عجیب و تازه ایمی کشم خود را و سر فصل خبرها می شوم!
#نجمه_زارع
#sayeh_khial
༻@paradoks_poem༺┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
۱۸:۱۱
جغـــرافيــــاي کوچک من بازوان تــــوستاي کاش تنگ تر شود اين سرزمين به من ... #sayeh_khial༻@paradoks_poem༺┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
۲۰:۴۹
موهای تو خرمایی و شهر دل من بمآشفته نکن موی که بم زلزله خیز است..
#حامدعسکری#sayeh_khial༻@paradoks_poem༺┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
#حامدعسکری#sayeh_khial༻@paradoks_poem༺┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
۱۸:۵۸
من بى خبرم از تو و تو بى خبر از منسخت است كه من دلهره دارم تو ندارى
از پنجره ى رو به خيابان اتاقتآنقدر كه من خاطره دارم تو ندارى
#سیدتقی_سیدی
#sayeh_khial༻@paradoks_poem༺┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
از پنجره ى رو به خيابان اتاقتآنقدر كه من خاطره دارم تو ندارى
#سیدتقی_سیدی
#sayeh_khial༻@paradoks_poem༺┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
۱۹:۰۲