عکس پروفایل اعتقادی و کلامی_مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینیا

اعتقادی و کلامی_مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

۴۹۱عضو
undefined پرسش:با سلامعده اي ميگويند که چرا اجازه نميدهند بچه خودش دين خودش را انتخاب کند؟چرا اسلام را به بچه تحميل ميکنيد؟حرف اينا چه جوابي دارد؟undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined پاسخ: با سلام خدمت شما دوست گرامیاتفاقا دین اسلام منادی تحقیق و تفحص درباره اعتقادات است و می فرماید «لا اکراه فی الدین» البته بلا فاصله می فرماید: «قد تبین الرشد من الغی» یعنی این اکراهی نبودن بر اساس تحقیق و دانش است .هیچ کس در دین اسلام جایز نیست که اعتقاداتش را از دیگران تقلید کند بلکه باید در این رابطه تحقیق کند .البته بزرگ تر ها باید راه صحیح را به فرزندان خود نشان بدهند و مزایای این راه را به آنها گوشزد کنند و این گونه نباشد که آنها را یله و رها سازند.اگر کسی واقعیت و خوبی یک امری را دریافت و فهمید قبول و پیروی از آن برای او شیرین خواهد بود و دیگر نیاز به اجبار و تحمیل نیست فقط مهم این است که این آموزش صحیح باشد.که اگر این آموزش صحیح بود فرزندان آن مسیر صحیح را خود به خود بر می گزینند
undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedhttps://ble.ir/pasokhgoo4

۵:۰۰

undefined پرسش:چرا در هر ديني انسان توان خروج از آن را دارد ولي در اسلام کشته ميشودundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined پاسخ: با سلام و عرض احتراماصولاً دين و اعتقاد به عنوان يک امر دروني و قلبي ، قابليت اجبار کردن يا اجباري شدن را ندارد ؛ پس به اين معنا نيست که در دين و دين داري هيچ نوع اجباري وجود ندارد و يا مي شد در دين اجبار باشد اما خدا آن را برداشته ؛ دين و اعتقاد مربوط به قلب و درون انسان است و حوزه قلب و دل انسان اصلاً اجبار بردار نيست.اما ارتداد اصلاً ارتباطي با حوزه اعتقاد فردي ندارد ، بلکه حقيقتي اجتماعي است ؛ به همين خاطر اولين شرط ارتداد ، اظهار کردن ارتداد است . معناي دقيق تر آن موضع گيري در مقابل اسلام در جامعه است ؛ بنابراين مربوط به جامعه مي شود و يک جرم اجتماعي و سياسي در جامعه اسلامي است.نکته قابل اهميت این که راه رشد و سعادت و حق از راه گمراهي شناخته شده ؛ پس چه نيازي به اجبار است ، وقتي که راه حق روشن و آشکار است؟! در نتيجه هر کس مي تواند به دنبال حقيقت بوده، آن را از روي فکر و استدلال خود برگزيند، بدان عمل کند و هيچ حکمي بر او بار نشود . خود او در خصوص اعمال و رفتار و عقايدش تنها در پيشگاه خداوند در قيامت پاسخگو است .ارتداد در صورت اظهار و عناد و موضع گيري در مقابل اسلام مطرح مي شود که مسئله اي اعتقادي و فردي نيست. يعني اگر فردى در خانواده مسلمان تشخيص داد که دين اسلام بر حق نيست، مى‏تواند دين ديگر را انتخاب کند، اما در جامعه‏اى که قوانين، رفتارهاى اجتماعى و فردى، اميال و آرزوهاى انسان‏ها و ارزش‏هاى اخلاقى بر اساس اعتقادات و باورهاى دينى شکل گرفته که هر يک از اين موارد، کارکردهاى بسيارى در زندگى فردى و اجتماعى دارد، حق ندارد در برابر دين و اعتقادات موضع‏گيرى نموده و درصدد تخريب آن ها باشد.
اسلام با وضع چنين حکمى جلوى مفاسد احتمالى (که برخى نيز به وقوع پيوسته) را گرفته است که در ذيل به نمونه هايى از اين مفاسد اشاره مى کنيم:1- همه مسلمانان از نظر اعتقاد و ايمان درونى در سطح بالا نيستند، بلکه برخى افراد در ايمانشان سست هستند. اين گونه تبليغات افراد سست ايمان را تحت تأثير قرار مى دهد.2- اگر اسلام جلوى اين روند را نمى گرفت، نوعى جنگ روانى عليه دين صورت مى گرفت .3- گسترش افکار انحرافى در جامعه که از طرف افراد مرتد ايجاد مى شود، نيروى مسلمانان را از جهت کمّى و کيفى مورد تهديد قرار مى دهد، از اين جهت هر گونه برنامه ريزى بر اساس نيروهاى اسلامى در جامعه، غير ممکن خواهد بود.آنچه در روايات در مورد حکم ارتداد بيان شده، در زمانى است که انکار دين اسلام جاحدانه باشد، يعنى شخصى به رغم حقانيّت دين اسلام ،به جهت انگيزه‏هاى نادرست از دين اسلام خارج شده و در مقابل آن موضع‏گيرى نمايد. در عين حال اگر فردي اصرار در ابراز عقيده خود و تبيين نادرست بودن دين قبلي خود دارد ، مي تواند از تحت حمايت جامعه اسلامي و قوانين آن خارج شده ، در محيطي ديگر به نشر اين عقيده خود بپردازد . در هر حال اساس حکم ارتداد امري عقلاني و مورد تاييد ساختارهاي اجتماعي است .در انتها توجه به اين نكته هم ضروري است كه حکم ارتداد در اديان آسمانى ديگر (ميحيت و يهود و زرتشتي) نيز بيان شده (1) طبيعى است که هر دينى براى محافظت از کيان خود، راهکارهايى را براى وحدت پيروان انديشيده باشد.همچنين حكم مرتد حقيقي در برخي مواردِ خاص بسيار سخت بوده و اعدام است (2) اما نه هر انکار و تشکيکي در دين اسلام ارتداد محسوب مي شود و نه هر فردي به صرف تغيير دين و اعلان آن ،خونش مباح شده ،اعدام مي شود ؛ بلکه حكم زنان مرتد و همچنين كساني كه ابتدا مسلمان نبوده و بعد مسلمان شده اند كه مرتد ملي ناميده مي شوند اعدام نيست ؛ در نتيجه از چهار قسم مرتد ملي و فطري (كساني كه مسلمان زاده اند ) از زنان و مردان ، تنها مرتد فطري مرد به اتفاق بسياري از فقها ، آن هم در شرايط خاص و با حصول شرايط متعدد مستحق مرگ است و در خصوص ديگر گروه ها رفتار و برخوردهاي متفاوت ديگري اعمال مي شود. (3) پي‏نوشت‏ها:1. کتاب مقدس، تورات، سفر تثنيه، فصل 13؛ عهد جديد (انجيل)، نامه‏اي به مسيحيان عبراني، بند 10.2. امام خميني، تحرير الوسيله، ج 1، ص 118.3. عبد الکريم موسوي اردبيلي، فقه الحدود و التعزيرات، ص 840.undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedhttps://ble.ir/pasokhgoo4

۵:۳۸

undefined پرسش:چرا انسان به جبر بدنيا مياد و بايد تو اين دنياي پر نيرنگ و فريب زندگي کند و بعداز مرگ هم مجازاتundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined پاسخ: با سلام خدمت شما1-باید عینک بدبینی را کنار گذاشت و خوش بینانه به خلقت وآفرینش انسان نگاه کرد لازم است به زندگی انسان به صورت مجموعی نگاه کرد مجموع دنیا و آخرت؛ اگر خوش بینانه و با توجه به پاداشی که خداوند به مومنان در آخرت می دهد نگاه کنید فلسفه خلقت انسان، بسیار زیبا و لذت بخش می شود و آرامش خاصی به او می دهد. حکمت این سختی ها شکوفا شدن استعدادهای درونی خود انسان است انسان آفریده نشده تا به جهنم برود بلکه آفریده شده تا به بهشت برود به بالاترین درجات کمال برسد حتی برتر از فرشتگان باشد به دارایی برسد.2-نکته ی دیگر اینکه اگر چه ما مجبور به دنیا آمدن بودیم اما مجبور به مجرم بودن نیستیم و می توانیم خوب باشیم هر انسانی با فطرت پاک خداجوئی خداخواهی و خداپرستی به دنیا می آید. این خود انسان است که در اثر سوء رفتار خود موجب بدبختی خود می شود خداوند کسی را جهنم نمی برد این انسانها هستند که با پای خود به جهنم می روند در حالیکه بارها و بارها به آنها هشدار داده شده است علاوه بر اینکه خداوند از بسیاری از خطاها چشم پوشی می کند وَيَعْفُو عَنْ كَثیر؛ خدا بسیاری از اعمال بد را عفو می‌کند. (1) اگرخدا می خواست می توانست انسانی بیافریند که گناه نکند در اینصورت، انسانها فرشته بودند نه انسان و فرشتگان قبل از انسان آفریده شده بودند و نیازی به خلقت انسان نبود.3- این دنیا به خودی خود زیباست مزرعه ی آخرت است در روایت است چه جای خوبی است دنیا برای کسب آخرت. اینکه برخی ها به سوء اختیار خود این دنیا را پر از ظلم و نیرنگ می کنند تقصیر خدا نیست در این صحنه ها علاوه بر اینکه لازمه مختار بودن انسان این است که امکان سوء استفاده از اختیار و انجام گناه برای آنها فراهم باشد همچنین در کشاکش حق و باطل، صحنه های زیبااز بندگی و تسلیم خدا بودن، جهاد و شهادت، ایثار و فدارکاری و ... نمایان می شود آیا این مفاهیم، زیبا نیست؟ 4- بهشتی که به انسان مومن وعده داده شده به اندازه وسعت آسمانها و زمین است وَسَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِين؛ و بشتابید به سوی مغفرت پروردگار خود و به سوی بهشتی که پهنای آن همه آسمانها و زمین را فرا گرفته و مهیّا برای پرهیزکاران است.(2) انسان در بهشت برای خود حکومت می کند و این بهشت برای او ابدی است. مدت زندگانی دنیا در برابر ابدیت بهشت، به اندازه چشم برهم زدنی هم محسوب نمی شود آیا عاقلانه است کسی به خاطر سختی های موقتی، لذت و آسایش ابدی را نپذیرد؟ چرا از این زاویه به خلقت انسان نمی نگرید؟ کراهت انسان نسبت به این دنیا و سختی های آن مانند کودکی است که نمی خواهد وارد مدرسه شود و احیانا به خاطر سختی ها، تنبیه های خانم معلم ، مشق های زیاد و غیره گریه و بی تابی می کند اما آیا صلاح است پدر یا مادر کودک او را به مدرسه نبرد؟ خیر چرا که این کودک، شیرنی پایان سالهای تحصیل را نمی بیند که مدرسه باعث می شود او با سواد شود علم بیاموزد مهندس یا دکتر شود و به درجات بالا برسد. همینطور نیز حکیمانه نیست خداوند به نارضایتی ما نگاه کند چرا که می داند اگر انسان مسیر درست را طی کند به کجا می رسد و آسایش ابدی در انتظار او خواهد بود. 5- اگر خدا به جبر انسان را می آفرید و او را رها می کرد راه را از چاه به او نشان نمی داد حق با شما بود در حالیکه اینگونه نیست. خداوند انسان را آفرید تا او را خلیفه ی خود قرار دهد رحمت خود را شامل حال او کند اما برای آن شرائطی قرار داده است مشکل این است که انسان، عجول است و نمی تواند بر پاداشی که نسیه است صبر کند. بسیار لذت بخش است که انسان نتیجه ی زحمت های خود را ببیند و بداند خداوند، چگونه این سختی ها را برای او جبران می کند؟ اگر انسان، مومنانه زندگی کند دارالسلام در انتظار اوست لَهُمْ دَارُ السَّلَامِ عِنْدَ رَبِّهِم؛ آنها را نزد خدا دار سلامت و خانه آسایش است. (3) لذت های ابدی در انتظار اوست لذتهایی که هیچ گوشی نشنیده، هیچ چشمی ندیده و به هیچ قلبی خطور نکرده است. باید از این زاویه به خلقت انسان نگاه کنید. 6-انسانها حقی بر خداوند ندارند تا قبل از خلقت از آنها سوال کند آیا این دنیا را انتخاب می کنید یا خیر؟ اگر ممکن باشد موجودی به نام انسان آفریده شود و هر دو سو (بهشت و جهنم) برای او باز باشد چرا خدا آن موجود را نیافریند؟ این مجرمان میتوانند فرزند و نسل داشته باشند و از نسل آنها انسانها بهشتی به وجود بیاد مجازات برای مجرمین است آیا حکیمانه است که به جهت اینکه به خاطر عده ای که با سوء اختیار خود جهنمی می شوند عده زیادی را از بهشت رفتن محروم کند؟ آیا کیفرانسانهایی که می توانند مجرم نباشند و مجبور به بد بودن نیستند و با سوء اختیار خود این راه را انتخاب می کنند اشتباه است؟ آیا مجازات شدن این عده می تواند دلیل موجهی بر عدم خلقت موجودی با عظمت "انسان" شود؟! خیر.پی نوشت:1- شوری: 302- آل عمران: 1333- انعام: 127
undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedhttps://ble.ir/pasokhgoo4

۱۸:۲۵

undefined پرسش:علت چند همسري پيامبران چه بود؟ فقط علت سرپرستي آنها بود ؟ ولي مردم قانع نمي شوند...حالا اگر کسي الان چند همسري داشته باشد ايراد دارد؟ و در چه صورتي مجاز است چند همسري ...( شبهه مبتلا به اي است لطفا بيشتر توضيح دهيد)undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined پاسخ: با سلام خدمت شماچند همسری در میان پیامبران، تابع شرایط فرهنگی زمان خود بود و در آن زمان هرگز ناپسند شمرده نمی شد وگرنه در صورت عدم پذیرش جامعه، از آن پرهیز میکردند هر چند ممکن بود فی نفسه مباح باشد. در مورد پیامبر گرامی اسلام (ص) می دانیم تنها برخی ازدواج ها به علت سرپرستی بوده نه همه ی آنها چرا که برخی ازدواج ها به دلیل شکستن سنت غلط جاهلیت بوده مانند ازدواج ایشان با زینب دختر جحش؛ قبل از آن، زید که فرزندخوانده حضرت بود با زینب ازدواج کرد و پس از مدتی این ازدواج به جدائی کشیده شد عرب جاهلیت، ازدواج با همسر فرزند خوانده را حرام می دانستند بعد از طلاق زینب، پیامبر (ص) با او ازدواج کردند تا این سنت غلط شکسته شود. برخی ازدواج ها با اصرار خود شخص یا خانواده وی بود تا افتخاری برای خود کسب کنند برخی ازدواج ها موجب آشتی یا مسلمان شدن عده ای شده بود. به طور کلی عمده ی ازدواج های پیامبر (ص) با زنان بیوه، بی سرپرست و با انگیزه های اجتماعی نه فردی بود نه فردی اما به طور قطع، زمینه فرهنگی تعدد زوجات فراهم بود و مردم آن روز این امر را زشت و ناپسند نمی شمردند اما در زمان حاضر اینگونه نیست به همین جهت هیچ توصیه ای به آن نمی شود. قرآن کریم نیز می فرماید اگر قصد ازدواج با بیش از یک زن دارید باید بتوانید بین ایشان "عدالت" برقرار کنید. فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَة؛ و اگر بترسید که (چون زنان متعدّد گیرید) راه عدالت نپیموده و به آنها ستم می‌کنید پس تنها یک زن اختیار کنید.(نساء:3) در چند همسری باید شرایط خود، نوع نگاه اطرافیان، توانائی مالی، توانائی عدالت، آسیبهای روحی و روانی -که ممکن است به خود، همسر و یا خانواده وارد شود-در نظر گرفته شود. در بسیاری از موارد، تعدد زوجات لطمه جدی به جایگاه فرد در حامعه و در میان بستگان ایشان وارد می کند به هیچ عنوان دین اسلام به اموری که به آبروی مومن لطمه وارد کند راضی نیست هر چند آن امر، فی نفسه حلال و مباح باشد به همین حهت حتما لازم است در این باره با مشاوره ازدواج صحبت شود. در شرایط فعلی، ازدواج متعدد موجب نزاع بین زن و مرد شده و چالش جدی در خانواده ها ایجاد کرده است. تعدد ازدواج، امر مستحبی نیست تا به آن توصیه شده باشد. مقام معظم رهبری نیز به صراحت با استحباب آن مخالفت کرده اند بله ممکن است به جهات عارضی چنین استحبابی ثابت باشد اما این امر، در شرایط بسیار خاص است و عمومیت ندارد.پی نوشت:سایت khamenei.ir دلائل عدم استحباب چند همسری.undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedhttps://ble.ir/pasokhgoo4

۲۰:۴۷

undefined پرسش:سلام در پاسخ به شبهه زير بايد چه جوابي بدهيم؟مضحک ترين داستان اديان،داستان خروج انسان از بهشت است،خدا انسان را بخاطر يک سيب از بهشت اخراج ميکند بعد يک لشکر پيامبر ميفرستد،ميليون ها نفر را به کشتن ميدهد تا همان انسان را قانع کند که برگردد به بهشت.وهمچنين اين ؛ برخي افراد در رد توسل به اهل بيت، اين فراز از وصيت اميرالمومنين به امام حسن عليهماالسلام را مطرح مي کنند: و اگر ميتواني بين خود و خداي خويش واسطه اي از مردم دنيا قرار ندهي، حتما به کار ببند!در پاسخ چه بگوييم؟undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined پاسخ: سلام و عرض احترام1. در مورد داستان خروج حضرت آدم از بهشت:اولا: آن بهشتي که حضرت آدم در آن بوده و بعد از آن اخراج شده است، آن بهشتي نيست که همه انسان ها بعد از زندگي در اين دنيا و امتحانات فراوان، وارد آن مي شوند؛ بلکه بهشت حضرت آدم، يک باغ زيبائي در همين دنيا و يا در عالم برزخ بوده و اگر از بهشت‏هاى آخرت ‏بود، هيچ گاه حضرت آدم از آن خارج نمي شد.ثانيا: اگر بهشت حضرت آدم، از بهشت‏هاى آخرت ‏بود، هيچ گاه امتحان و تکليف و تنبيه و اخراج و اين جور مسائل در آن معنا نداشت و فقط نعمت محض بود.ثالثا: چه حضرت آدم از اين امتحان سربلند بيرون مي آمد و چه اين که ترک اولي کرد و خارج شد، در هر صورت بايد همه انسان ها در اين دنيا زندگي مي کردند تا با امتحان شدن، استعداد هاي ذاتي خود را نشان دهند و خودشان با نوع عملکردشان، بهشت يا جهنم را کسب کنند؛ و به عبارت ديگر بهشت يا جهنم شان را بسازند. مسلماً لازمه امتحان، آگاهي است و چون علم و عقل بشر ناقص است و توان کسب آگاهي لازم را ندارد، پس نياز به ارسال رسل و انزال کتب آسماني دارد.رابعا: اخراج از بهشت به خاطر خوردن سيب نبوده، بلکه به دليل بي توجهي به دستور الهي بوده است. کما اين که در بقيه انسان ها هم ، گناه آنان ضرري به خداوند متعال نمي زند، بلکه اين نافرماني از خداوند و اعلان جنگ با دستورات خداوند است که باعث جهنمي شدن آنها مي شود. البته توجه به اين نکته هم لازم است که، عذاب هاي جهنم، چيزي جز تجسم و بازتاب اعمال ما در اين دنيا نيست. يعني نعمت ها و عذاب هاي آخرتي، آن روي سکه اعمال ماست.2. اما در مورد توسل نیز می گوئیم:توسل، درخواست از غیر خدا نیست، بلکه درخواست از خداوند است از زبان کسی که آبرومند درگاه خداست، و خداوند دعای او را به سبب اطاعت ها و عبادت هایش، زودتر و بهتر مستجاب می کند. همان طور که در قرآن کریم نیز آمده است که برادران حضرت یوسف ع، از پدرشان درخواست کردند تا او برایشان طلب استغفار کند.
undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedhttps://ble.ir/pasokhgoo4

۵:۵۷

undefined پرسش:سلام خداوند در داستان آفرينش انسان مي فرماييد :مجسمه اي از گل آفريدم و از روح خود در آن دميدم و...حال سوال من اين است که آن روح خدا در وجود انسان چه چيزي است؟undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined پاسخ: با سلام خدمت شما دوست گراميدر آية شريفه 29 سوره حجر خداوند مي فرمايد:«وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِى؛ از روح خود در آن دميدم.»همانطور كه در صفات الهي اثبات مي شود داشتن جسم و يا هرگونه تركيب ديگر براي خداوند متعال محال است. چرا كه براي موجودي مجرد و بي نياز مطلق، نوعي نقص به حساب مي آيد. اما اينكه آيه كريمه روح دميده شده را به خداي متعال نسبت مي دهد فقط براي تكريم و عظمت روح انساني است كه به اصطلاح ادبيات عرب آن را اضافه تشريفي مي خوانند چنانكه در «بيت الله » نمي گوئيم خداي متعال كه زمان و مكان برايش بي معناست خانه اي دارد و آن كعبه است و يا ماه مبارك رمضان كه «ماه خدا» خوانده مي شود. همه از اين نوع هستند كه براي تكريم و عظمت به خداوند نسبت داده شده اند.[1]عظمت روح انساني از اين جهت است كه اين روح در صعودش توانائي و استعداد رسيدن به بالاترين كمال را دارد و مي تواند به عظمتي دست پيدا كند كه هيچ مخلوقي ياراي رسيدن به آن مرتبه را نداشته باشد.در ضمن در آية 85 سوره مباركه اسراء سخن ديگري در مورد روح انساني وجود دارد كه مي فرمايد:«وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي؛ از تو درباره روح سؤال مي كنند بگو روح تحت امر پروردگار من است.»که طبق اين آيه شريفه روح مخلوق خداوند است و به امر آن حضرت به وجود آمده است.و در آيه شريفه اي كه سير آفرينش انسان را بيان مي كند پس از سير تكامل مراحل جسماني از آفرينش روح سخن مي گويد كه:«ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ [مومنون/14] آن گاه آن نطفه را علقه گردانديم، پس آن علقه را به صورت پاره‏گوشتى درآورديم، پس آن پاره‏گوشت را استخوان‏هايى ساختيم و بر استخوان‏ها گوشت پوشانديم، سپس او را با آفرينشى ديگر پديد آورديم پس هميشه سودمند و بابركت است خدا كه نيكوترين آفرينندگان است.»در اين آيه سير آفرينش انسان منجر به خلقت روح مي شود؛ بنابراين روح انساني موجودي تحت امر الهي و مخلوق خداست نه اينكه بخشي از خدا باشد.علامه طباطبائي در تفسير سترگ الميزان در ذيل اين آيه شريفه (وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِى) ضمن بحث از معناي آيه و تفسير آن چند روايت نيز نقل مي كند كه براي روشن شدن بحث ذكر مي شود:1. در تفسير عياشي از محمد بن مسلم از ابي جعفر (امام باقر) ـ عليه السلام ـ روايت كرده است كه گفت: من از حضرت از معناي آيه و نفخت فيه من روحي سؤال كردم فرمود: خداوند روحي را خلق فرموده و از آن در آدم ـ عليه السلام ـ دميد.2. در همان كتاب از ابي بصير از ابي عبدالله ـ عليه السلام ـ روايت كرده است كه در ذيل آيه شريفه و نفخت فيه من روحي... فرمود: خداوند موجودي را خلق كرد و روحي را هم آفريد، آنگاه به فرشته اي دستور داد آن روح را در كالبد بدمد، نه اينكه بعد از نفخ، چيزي از خداي متعال كم شده باشد و اين از قدرت خدا است.[2]پس براساس آنچه بيان شد مقصود از روح الهي كه در هنگام خلقت در انسان دميده شده است، خلقت خاصي است كه از جانب خداوند و امر آن حضرت صورت پذيرفته است كه اين روح منشاء علم، تفكر و عقل و اراده بشر به شمار مي آيد و استعداد و توان آن به حدي است كه مي تواند صاحبش را به بالاترين كمالات برساند اگر قدر بداند و خويش را ارزان نفروشد. که خداي متعال براي عظمت دادن و ارج گذاردن به روح، آن را به خود نسبت داده است و الا هرگونه تركيب و جزء براي خداوند محال و بي معناست تا چه رسد جزئي كه جدا شود.[1]. علامه طباطبائي، تفسير الميزان، ج 12، ص 155.[2]. علامه طباطبائي، تفسير الميزان، ج 12، ص 251.
undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedhttps://ble.ir/pasokhgoo4

۲۰:۱۶

undefined پرسش:باسلام...چرا شبهاي احيا و قدر و قرآن به سر گرفتن پشت سرهم نيستن بينشون فاصلس شب اول بعدش تا ميفته undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined پاسخ: با سلام خدمت شما دوست گرامییکی از این سه شب 19 و 21 و 23 ،شب قدر است اما این که کدام یک شب قدر است مشخص نیست پس اینگونه نیست که این سه شب ، با هم شب قدر باشد بلکه یکی از آنها شب قدر است و دو شب دیگر به خاطر این احتمال زنده نگه داشته می شود .اما چرا این سه شب؟ تعیین شب قدر یک مساله بشری نیست که بشر به آن دست پیدا کند بلکه باید از طریق وحی و علم الهی به آن دست یافت و از اسرار الهی است برای همین ما نمی توانیم برای آن وقت مشخص کنیم. «و ما ادراک ما لیله القدر» پس شب قدر یک زمان خدایی است که زمان و چگونگی آن از سوی خداست.
undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedhttps://ble.ir/pasokhgoo4

۲۰:۲۴

undefined پرسش:سلام ببخشيد خداوند متعال مارابراي عبادت آفريده است خداوند مهربان که بي نياز هست وبه عبادت ما نياز نداردپس چراانسان را آفريده است وسجده مخصوص خداوند هست پس چرا فرشتگان برانسان سجده کردundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined پاسخ: ما دو هدف داريم: يکي هدف فعل و ديگري هدف فاعل. بين اين دو تفاوت وجود دارد. به اين مثال توجه نماييد:صنعتگري موتوري را مي سازد که قادر به حرکت با سرعت 800 کيلومتر در ساعت است. هدف اين موتور که فعل صنعتگر است، رسيدن به سرعت مورد نظر است. اما هدف اصلي سازنده موتور، نشان دادن توانمندي خود يا رسيدن به شهرت و مانند آن است. با اين توضيح بايد گفت که فارغ از هدف خداوند در خلقت عالم و اقتضاي ذات و صفاتش، اين عالم هم مسير و مقصدي را در پيش دارد که هدف آن به شمار مي رود. اين هدف، تکامل انسان و رسيدن به غايت نهايي ذات انساني اوست.در آيات قرآن هدف خلقت انسان را چند امر بيان مي فرمايد :1- آزمايش « الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَکُمْ أَيُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ» 2- عبادت «ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون» از اين امر مي توان نتيجه گرفت که غايت حکيمانه اي که خداوند در مسير خلقت عالم در نظر گرفته، تکامل انسان و رسيدن او به درجات والاي وجودي و در نهايت، بهره مندي او از اين کمالات و رشد و پيشرفت آدمي است.انسان با شکوفا شدن استعداد هايش در مسير عبوديت و بندگي خدا به تکامل رسيده و امور رحمت عام و خاص خداي تعالي واقع مي شود.پس هدف هر انسان در زندگي: سر بلند بيرون آمدن از آزمايش ها و سختي ها ، عبادت خدا و بندگي و عبودي خالصانه الله ، مورد رحمت الهي واقع شدن و رسيدن به مرتبه بالاي بهشت که همان قرب الهي است.اگر خدا براي انسان عبادت کردن را واجب کرده است در همين مسير است به اين معني که با عبادت استعداد هاي انسان در رسيدن به کمالات الهيه شکوفا شده و به مقام قرب و بندگي مي رسند و هر چقدر عبادت و عبوديت کامل تر باشد اشتداد وجودي انسان و رسيدن به قرب الهي بيشتر خواهد بود.رسيدن به کمال چيزي نيست که بخواهد و يا نخواهد بلکه هر موجودي کمال را طلب مي کند و انسان بالفطره کمال طلب است.عبادت ، امتحان و ... اهداف مياني خلقت وجود انسان است و با اين دو انسان به آن هدف نهايي که همان رحمت و قرب است واصل مي گردد پس اگر عبادتي هست امتحاني هست وسيله اي است براي رسيدن به اين هدف نهايي که همان قرب الهي و رسيدن به رحمت واسعه الهي است.
سجده بر آدم :روايات متعددي در اين زمينه داريم كه سجده فرشتگان بر حضرت آدم، جهت احترام و تكريم بوده نه اطاعت و پرستش او، كه در اينجا به يك نمونه از اين روايات اشاره مي كنيم:«مردي يهودي از امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ پرسيد كه خدا ملائكه را وارد كرد كه براي آدم سجده كنند، آيا از محمد (ص) چنين احترامي كرد؟ علي ـ عليه السلام ـ فرمود: درست است همينطور بود و لكن سجده ملائكه براي آدم اطاعت و عبادت آدم نبود، و ملائكه آدم را در مقابل خدا نپرستيدند، بلكه خداي متعال آنان را بر اين كار وا داشت تا اعترافي باشد از ملائكه بر برتري آدم و رحمتي باشد از خدا براي او، ولي محمد (ص) را فضيلتي بالاتر از اين داد، خداي عز و جل با آن بزرگي و جبروتي كه دارد با تمامي ملائكه اش بر محمد (ص) صلوات و درود فرستاد و مؤمنين را نيز بر صلوات بر او متعبد ساخت...».حاصل آنكه امر خداوند به ملائكه كه سجده در مقابل آدم كنند، عبادت آدم نبوده تا ممنوع باشد، بلكه احترام و تكريم آدم بوده است بدون اينكه همراه با اعتقاد به الوهيت و ربوبيت آدم باشد.
undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedhttps://ble.ir/pasokhgoo4

۲۰:۳۶

undefined پرسش:سلام فردي شبهه اي مطرح کرد اينکهانسان در هيچ صفتش عين خدا نبايد باشد ولي در جاودانگي عين همنديا عقل و نقل تحريف و اشتباه ميگن ونبايد انسان جاودانه باشهيا اگر جاودانه است اين عين صفت جاودانگي خداست که نبايد اينطور باشه.با دليل عقلي رد کنيد.البته من بحث ازلي بودن را مطرح کردم اما قانع نشدن.undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined پاسخ: با سلام و عرض احترامبراي پاسخ به اين سوال، ابتدا به يك مقدمه توجه داشته باشيد: انسان در تفكر فلسفي پس از پذيرش اصل وجود و هستي، بالوجدان مي يابد كه همه موجودات در اصل وجود، محتاج غير بوده و معلول ديگري مي باشند. يعني همه آنها موجوداتي بوده كه وجود و عدم آنها مساوي است؛ زماني نبوده و بعدها با علتي خاص بوجود آمده اند كه خود آن علت، از علت خاص ديگري به وجود آمده است و نيز آن علت از علتي ديگر و.... در نتيجه عقل به ناچار در اين سلسله به علتي مي رسد كه خود، علتي نداشته و علت العلل مي باشد. لذا در اين سلسله تنها موجودي كه مستقل بوده و در وجود و آثار به ديگري نياز ندارد و ازلی و ابدی است، همان وجود متعال خداوند است و غير آنها از تمامي ممكنات، از جمله نظم مشهود در اين عالم، همگي محتاج ديگري مي باشند.از طرفي، از آنجا كه تمامي موجودات در ذات خود جهتي امكاني داشته كه وجود و عدم در آنها مساوي است، به ناچار آن علت العلل بايد واجد جميع مراتب و کمالات معلولات باشد و حالت انتظاري در آن نباشد و آنچه لازمه عليّت است، بالفعل در آن وجود داشته باشد و خلاصه جميع آنچه براي موجودات ديگر ممكن است، براي او بالفعل حاصل باشد. زيرا اگر از جهتي از جهات فاقد مرتبه اي از كمال باشد در حصول آن كمال احتياج به مكمّل خواهد داشت و لازم مي آيد از آن جهت ممكن بوده و مركب از كمال و نقص باشد كه خود در حصول آن كمال، محتاج ديگري است و حال آنكه اين خلاف فرض است. (1)حال با توجه به اين مقدمه روشن مي شود كه مجموع دو صفت ازلي و ابدي، لازمه موجودي است كه از هر جهت واجب باشد و براي چنين موجودي به هيچ عنوان عدم راه نداشته، لذا ازلي و ابدي است و در واقع با اين بيان ازلي و ابدي لازم و ملزوم يكديگر بوده در نتيجه هر ابدي ای، ازلي و هر ازلي ای، ابدي است. چرا كه هيچ گونه عدم در آن راه ندارد، و اين امر منحصر در خداوندي است كه وجودش واجب و غير محتاج به علت است در نتيجه در ذات وي به هيچ عنوان عدم راه ندارد كه از آن به ازليت و ابديت در ذات ياد مي كنند.اما در اصطلاح ديگر، ازلي و ابدي معناي ديگري داشته كه از آن به ازليت و ابديت در زمان ياد مي كنند و در اين مقام، ازلي چيزي است كه از ازل و ابتدا وجود داشته باشد و وجودي زماناً مقدم بر وجود او نباشد، و ابدي بودن يعني اينكه چيزي براي هميشه به حيات خود ادامه دهد و وجود داشته باشد. (2)با اين تعريف ابديت هيچ تلازمي با ازليت ندارد. يعني مي تواند موجودي به حسب واقع تا بي نهايت ادامه داشته باشد. اما در عين حال داراي ابتداي زماني باشد و در واقع ابدي بودن انسان يا هر موجود ديگر، بدان جهت است كه ايجاد و فناء از خصوصيات عالم ماده و ماديات است، و آن چيزي كه مجرد باشد هيچ وقت دچار اين حالت نمي شود؛ نفس انسان چون مجرد است دچار دگرگوني ها – به معناي ايجاد وفناء- نمي شود. بلكه دچار كمال مي شود حال چه با صفات نيك و عالي و چه صفات بد و پست، در هر حال دچار فناء نمي شود.
حاصل کلام این که: اولا: انسان می تواند صفات الهی را در خود داشته باشد؛ ولی به صورت محدود و متناسب با وجود ممکن الوجودی اش.ثانیا: انسان نیز می تواند جاودانه باشد، ولی جاودان از حیث زمان، نه جاودانگی ذاتی که مختص واجب الوجود است.پي نوشت ها:1. ر.ك طباطبايى، سيدمحمد حسين، نهايةالحكمه، چ موسسه آموزشي امام خميني (ره)، ج 1، ص217.2. ر.ك مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقائد، چ سازمان تبليغات اسلامي . 1381ش، ص 66.
undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedhttps://ble.ir/pasokhgoo4

۵:۲۵

undefined پرسش:سلامدليل عقلي بر اينکه انسان بايد جاودانه باشد چيستundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined پاسخ: سلام علیکمجاودانه بودن انسان به اين معناست که ما و همه موجودات، پيش از خلقت، در علم الهي وجود داشته ايم؛ چون که تا خداوند به چيزي علم نداشته باشد نمي تواند آن را خلق کند، و مسلماً علم الهي هم يک علم حادث نيست که در ابتدا وجود نداشته باشد و بعد خداوند آن علم را کسب کرده باشد؛ بلکه از همان ازل که خداوند وجود داشته، علم به اشياء هم با تمام تعيّناتشان در علم خدا موجود بوده است؛ چون علم از صفات ذاتي خداوند است و صفات او عين ذات اوست. بنابراين وجودِ علميِ ما و همه موجودات، هميشه با خداوند بوده است.آفرينش هم چيزي جز تجلي و نمود اسماء و صفات الهي نيست. پس وقتي موجودي خلق مي شود، از عدم به وجود نمي آيد؛ بلکه اين مخلوق، همان جلوه گري صفات خداوند است که به اين صورت براي ما نمايان مي شود.شهيد مطهري بيان بسيار زيبائي در اين زمينه دارد: «قرآن کريم مي‌فرمايد: «انْ مِنْ شَي‏ءٍ الّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ مانُنَزِّلُهُ الّا بِقَدَرٍ مَعْلومٍ» «1» هيچ چيزي نيست‏، مگر آنکه خزائن آن در دست ماست و ما آن را به اندازه معين و معلوم و حساب شده فرو مي‏فرستيم. در اين تعبير قرآن، همه چيز فرود آمده، از آسمان فرود آمده، حتي زمين هم از آسمان فرود آمده، حتي اين آسمان هم از آسمان فرود آمده؛ نه فقط زمين فرود آمده از آسمان، آسمان هم فرود آمده از آسمان؛ يعني هر چيزي در نزد پروردگار حقيقتي و بلکه حقايقي دارد و خلقتش در اين عالم در واقع تنزل و نزول آن حقيقت است، يا به تعبير ديگر مثل اين است که سايه آن حقيقت در اين عالم اسمش مي‌شود «امر مادي»، «امر زماني»، «امر مکاني».اين همان معنا و مفهوم «نزول» را بيان مي‌کند که هر چيزي، حتي خود زمين، حتي آسمان از آسمان ديگر نازل شده؛ اما معني اين «نزول» اين نيست که اين شي‏ء با همين شکل، با همين خصوصيت، با همين قدْر و با همين حد در يک جاي ديگر بوده، آن را از آنجا برداشته‌اند آورده‌اند اينجا؛ مثل اينکه اين آدم در يک جايي بوده، او را از آنجا برداشته‌اند، به يک وسيله‌اي- مثلًا با هواپيما- آورده‌اند اينجا گذاشته‏اند؛ نه، اين «نزول» همين چيزي است که در اينجا قرآن از آن تعبير به «فرق» مي‌کند (فيها يفْرَقُ کلُّ امْرٍ حَکيمٍ‏)، تفصيل و تجزيه است، فرق و جدايي است.اين تشبيه، ضعيف است ولي باز نسبتاً مي‌تواند چيزي را بفهماند: شما خودنويستان را جوهر مي‌کنيد. در مخزن اين خودنويس شما جوهر زيادي هست. بعد با اين خودنويستان شروع مي‌کنيد به نوشتن، يک نامه مي‏نويسيد: «حضور مبارک دوست عزيزم جناب آقاي الف...» اگر از شما بپرسند که اين کلمات چيست؟ مگر غير از همين جوهرهاست که روي صفحه کاغذ قرار گرفته؟ اصلًا غير از اين جوهر که چيزي نيست. آيا اين جوهر الآن به وجود آمد؟ اين جوهر نبود؟ {پاسخ مي‌دهيد} چرا بود. اين جوهرها در مخزن که بود حد نداشت، شکل نداشت، از يکديگر جدا نبودند، اين خصوصيات نبود؛ اين بود که در آنجا فقط اسمش جوهر بود و بس. ولي وقتي همان جوهر (نه چيز ديگري) در اينجا مي‌آيد، حد و شکل و کيفيت مي‏پذيرد، اين مي‌شود «حضور»، آن مي‌شود «محترم». در اينجا ديگر «محترم» غير از «حضور» است. هيچ وقت انسان «حضور» را با «محترم» اشتباه نمي‌کند، چنانکه‏ «الف» را با «ب» و «ب» را با «ج» اشتباه نمي‌کند. اينها که در سابق متحد و يکي بودند و در آنجا اساساً جدايي و چندتايي نبود و وحدت بود، در مرحله نوشتن، بر آن کثرت و فرق و جدايي حکمفرما شد. البته با همين مخزن هم مي‌شد شما به جاي «حضور محترم...» چيز ديگري بنويسيد و شکل ديگري به آن بدهيد، ولي دست شما آمد اين شکل را به آن داد. پس اين کلمات را شما در اينجا به وجود آورديد ولي کلمات به يک معنا قبلًا وجود داشت اما نه به صورت کلمه و جدايي.»(2)بنابراین انسان قبلا وجود داشته در علم الهی و چون هیچ موجودی به نقیض خود (عدم) تبدیل نمی شود، پس انسان موجود نیز هیچ گاه معدوم نخواهد شد؛ کما این که هیچ معدومی هم به نقیض خود(وجود) تبدیل نمی شود، پس انسان نیز معدوم نبوده، بلکه به صورتی دیگر (وجود علمی) وجود داشته است.پي نوشت ها:1. حجر/ 21. 2. آشنائي باقرآن، جلد 5، صفحه 104-106 (با تلخيص)، lms.motahari.ir undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedhttps://ble.ir/pasokhgoo4

۵:۴۷

undefined پرسش:سلامطاعات قبولچرا برخي از علماء و مراجع، برخي اوقات خودشون با ميل خودش، دستانشون رو دراز ميکنند تا مردم ببوسند؟؟ مگه اين نشان از غرور و تکبر و خودبرتربيني نيست؟؟ مگه همين کار رو شاه هم انجام نميداد؟؟ممنونمundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined پاسخ: سلام و عرض احتراماولا: احترام نسبت به هر كس به ويژه عالمان ديني، هم حكم عقل است و هم حكم شرع. روايات نيز در اين باره بسيار است. احترام کردن عالمان با تقوا منافي با کرامت انساني ندارد، گرچه الزامي نيست. وقتي اصل اوليه احترام عالم ديني را بپذيريم، ضرورتي ندارد كه شيوه و نوع احترام چگونه باشد .مي توان با دست بوسي و يا بلند شدن و يا با نوعي ديگر ابراز احترام کرد .فقيهان شيعه و سني با توجه به اين روايات و با توجه به اين که بوسيدن دست پيامبر و امام و عالم عادل و پدر و مادر مؤمن و... نوعي احترام گذاري به آن ها است و در شرع هم نهي نشده ، بوسيدن دست و پاي پيامبر ، امام ، عالم ، حاکم عادل و پدر و مادر را جايز دانسته اند. ثانیا: مقایسه شخص متکبر و مغروری چون شاه، با شخصیت عزیز و متواضع بعضی از علمای دین، مقایسه دقیقی نیست. شاه شخصی شیفته تملق و چاپلوسی بود و نیز حتی به دست بوسی راضی نشده و زیر دستانش ناگزیر به پابوسی او بودند.اما امام خمینی (ره) کسی بود که مکرر خود را خادم ملت معرفی می کرد، از جمله فرموده اند: من با مردم ايران برادر هستم و خود را خادم و سرباز آنان مى‏دانم. (صحيفه امام، ج‏۵، ص ۳۵۴) من خادم شما هستم، من خادم ملت شما هستم. من آمده‏ام كه بزرگوارى شما را حفظ كنم. (صحيفه امام، ج‏۶ ،ص۴۹) من خدمتگزار شما هستم. من مى‏خواهم كه شما عزيز باشيد. من خدمتگزار ملت هستم. من مى‏خواهم ملت اسلام سربلند باشد، مستقل باشد (صحيفه امام، ج‏۶، ص: ۵۲)کما اینکه تواضع و فروتنی ایشان در جای جای زندگی شان و کلماتشان دیده و شنیده شده است. ( اين جانب از دور دست و بازوى قدرتمند شما را كه دست خداوند بالاى آن است مى‏بوسم و بر اين بوسه افتخار مى‏كنم. صحيفه امام، ج‏۱۶، ص: ۱۴۳) و...ثالثا: آنان که دست امام یا بعضی از علمای دیگر را می بوسیدند با نهایت عشق و علاقه این کار را می کردند. و از این کارشان تقرب به پیامبر مکرم اسلام (ص) را می جستند که در حدیث آمده است: سر و دست كسي را نبايد بوسيد به جز رسول خدا ص, يا كسي كه با بوسيدن سر و دست او رسول خدا ـ صلّي عليه و آله ـ قصد شود. (الكافي ، ج‏۲، ص: ۱۸۵) اما آیا دست بوسی شاه، جز برای دنیا بوده است و آیا کسی می تواند تصور کند، بوسیدن دست شاه اسلام ستیز، تقرب به رسول خدا (ص) بوده است؟رابعا: کسی که احوال شخصی امام در همان زمان دست بوسی ها را بنگرد، متوجه می شود با توجه به بیماری و ضعف جسمانی ایشان، همان نشستن جهت ملاقات و ... برای ایشان بسیار سخت بوده است و ایشان جز برای انجام وظیفه خود در ملاقات و پاسخ به عواطف مردم و ... این کار را نمی کرده اند. بسیاری از علما نیز این کار را صرفا به جهت پاسخگوئی به عواطف و احساسات مردمی که مشتاق این کار هستند و حتی اگر به آنها اجازه این کار داده نشود، ناراحت می شوند، انجام می دهند.خامسا: بعضی از امور مذموم در موقعیت خاص، ممدوح می شوند. و باید شرایط را درک کرد. پیامبر مکرم اسلام (ص) وقتی پس از صلح مکه برای اولین بار توانستند به زیارت خانه خدا بروند، به اصحاب خود دستور داده بودند که با گردنی افراشته طواف کنند، حال آنکه زمان طواف بهترین زمان برای تواضع و فروتنی است و این نبود، جز برای آنکه مشرکان مکه از تپه های اطراف به نظاره مسلمانان می پرداختند. و باید در مقابل دشمن، از خود اقتدار و ابهت نشان داد. پس درک امام در حالتی که رسانه های جهان او را نشان می دهند، و کشور در بین بحران های متعدد ناشی از شیطنت دشمنان خارجی است، باید متناسب با همان شرایط باشد. در حقیقت باید گفت این یک مانور سیاسی بود در برابر دشمنانی که قصد توطئه و تفرقه میان مردم و روحانیت داشتند.
undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedhttps://ble.ir/pasokhgoo4

۶:۳۹

undefined پرسش:سلاممن از خيليها شنيدم که ميگن انسان بايد خودش خوب باشه و بدون دين هم ميشه خوب بود و نيازي به دين نيستبعدم چندتا از آدماي معروف رو نام ميبرن...و من متاسفانه نميدونم چه جوابي بهشون بدملطفاََ راهنمايي کنيدبا تشکرundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined پاسخ: سلام علیکمبراي پاسخ به چنين اشخاصي، ضروري است برخي از دلائل لزوم دين و فوايد آن براي او بيان شود.(1) 1- رشد عقلي:عقل براي هدايت و تأمين سعادت انسان کافي نيست، بلکه عقل در تشخيص حق و باطل دچار مشکل مي شود و جهت رشد و شناخت برخي از واقعيات، نياز به دين دارد. دين است که در برخي موارد، زمينه‏هاي حکم عقل را فراهم مي نمايد و آن را در تفسير زندگي، شناخت جهان و شناخت مبدأ و معاد کمک ميکند.(2) "... مثلاً عقل انسان، بعضي از صفات جزئيه خداوند، مانند سمع و بصر و کلام الهي و همچنين حقيقت معاد و چگونگي آن و احکام الهي را کاملاً درک نمي کند و بايد آن‏ها را از نقل (قرآن و حديث) استفاده کند...".(3)همچنين عقل، اصل نبوت و امامت را با تکيه بر بعضي از صفات خداوند، ثابت مي کند، اما براي تشخيص مصداق امامان ع، نياز به راهنمائي پيامبر ص و دين دارد. تشخيص اين که چه کساني لياقت امام شدن را دارند، از ديدگاه شيعه، با معرفي پيامبر ص امکان پذير است. پس براي چنين شخصي، ابتدا بايد ضرورت نبوت و امامت را با عقل اثبات کرد، و بعد براي معرفي مصاديق امامان و از جمله امام زمان ع، بايد از متن دين کمک گرفت.2- تشريع قانون:اولين مؤلفه زندگي دسته جمعي، وجود قانون و اجراي آن است. طرفداران دين، باور دارند که عقل و علم به تنهايي قادر نيستند که همه مصالح و مفاسد انسان‏ها را درک کرده و بر اساس آن قانون وضع کند. محدوديت عقل انسان از يک سو و نياز انسان به قانون از جانب ديگر اين امر را ضروري مي نمايد که خداوند، هم بايد قانون جعل کند و هم براي اجراي قانون، پيامبران را ارسال نمايد تا آن‏ها با اجراي قانون، ارتباط انسان‏ها با خدا را بر قرار نمايند و سعادت آنان را تأمين کنند. اين قوانين همان دين است که مجريان آن پيامبران هستند.3- اخلاق و تربيت:در حوزه اخلاق و تربيت نيز انسان‏ها به دين نياز دارند، زيرا عقل و دانش انسان در رشد فضايل اخلاقي و تفسير و شناخت مفاهيم آن عاجز است؛ و به همين جهت پيامبر(ص) فرمود: بدرستي که مبعوث شدم براي کامل کردن اخلاق"(4) . دين نه تنها در تعريف و ارائه مفاهيم اخلاقي نقش دارد(مثل تعریف "انسان خوب" و "انسان بد")، بلکه پشتوانه مهم اجراي بايدها و نبايدهاي اخلاقي است.
4- راهنمايي به زندگي با آرامش:عقل و علم در پرورش بُعد مادي انسان تا اندازه‏اي موفق بوده‏اند، ولي تقويت و پرورش بُعد معنوي، نياز به راهنماي ديگري دارد که دين است. دين در ايجاد آرامش نقش بنيادي دارد، زيرا دين با راهنمايي خود زندگي انسان را هدفمند نموده و زمينه هايي را فراهم مي کند که انسان به مبدأ و معاد اعتقاد پيدا کند. اعتقاد به مبدأ و معاد سختي ها و مشکلات زندگي را معنا دار نموده و به انسان آرامش مي دهد.5- معنا بخشي به زندگي:اين‏ها، پرسش‏هاي مهم همه انسان‏ها هستند: از کجا آمده‏ام، براي چه آمده‏ام، به کجا خواهم رفت؟ واقعيت آن است که عقل به اين پرسش‏ها جواب قابل قبول ارائه نکرده، از اين رو هنوز اين پرسش‏ها وجود داشته و بشر از شناخت معناي زندگي عاجز است. يکي از فوايد دين اين است که با طرح مبدأ و معاد و فلسفه آفرينش انسان به زندگي معنا بخشيد.6- برقراري قسط و عدل:تاريخ انسان‏ها چالش و اختلافات و ظلم‏هايي را شاهد بوده، و اين در حالي است که بشر از عقل و دانش برخوردار ميباشد. و عقل در چالش زدايي و ايجاد زندگي مسالمت اميز موفق نبوده؛ همچنين عقل در تعريف صلح و تبيين شرايط و عوامل برقراري عدالت نيز دچار مشکل شده است و عامل بازدارنده در برابر ظالمان به حساب نميآيد.دين، نخست ظلم، عدل و صلح را تعريف نموده، مردم را به ظلم ستيزي و حمايت از مظلومان سفارش کرده؛ از اين رو پيامبران الهي در طول تاريخ با عدالت ستيزان مبارزه نموده و تاريخ شاهد درگيري حق و باطل بوده است. از سوي ديگر دين همگان را به صلح سفارش نموده و شرايط صلح را بيان کرده است، افزون بر اين که اسلام همه پيروان اديان الهي را به همگرايي و گفتگو فراخوانده است.(5)
پي نوشت‏ها:1. مکارم شيرازي، پيام قرآن، ج 7، ص 18 به بعد2. جوادي آملي، انتظار بشر از دين، ص 403. همان4. کنزالعمال، ج 11، ص 4205. روم، آيه 25undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedhttps://ble.ir/pasokhgoo4

۷:۱۲

undefined پرسش:باسلاملطفا در مورد اجل معلق واجل مسما وفرق اين دو باهم توضيحاتي بفرماييدبا تشکرundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined پاسخ: سلام و عرض احتراممرگ برای همه مقدر و سرنوشت همگانی است، ولی برای هر کسی دو نوع اجل مطرح است:یکی اجل حتمی است که آن را اجل مسّمی نیز گویند، و آن اینکه پایان یافتن عمر در آن زمان قطعی ‏است(۱) و لذا به آن مرگ حتمی گفته می‏شود، بدین خاطر که اجل آدمی در آن وقت به طور حتم و صد در صد فرا می ‏رسد. همچنین به آن اجل مسّمی گفته شده، بدین جهت که پایان اجل در آن هنگام معین نامیده شده است.دوم اجل معلق است، به این معنی که اجل مشروط است که اگر شرطش موجود شود، مرگ واقع می شود. اگر موجود نباشد، نه؛ در مقابل اجل حتمی که بالاخره در وقتش می‏ آید.(۲)توضیح اینکه:انسان از نظر ساختمان طبیعی و ذاتی، استعداد و قابلیت بقا برای مدتی طولانی دارد، ولی در اثنای این مدت ممکن است موانعی ایجاد شود که از رسیدن به حداکثر عمر طبیعی باز دارد. یک چراغ نفت سوز با توجه به مخزن نفت آن ممکن است بیست ساعت استعداد روشنایی داشته باشد، اما وزش یک باد شدید و ریزش باران و یا عدم مراقبت از آن سبب می‏شود که عمر آن کوتاه گردد. در این جا اگر چراغ با هیچ مانعی برخورد نکند و تا آخرین قطره نفت بسوزد، سپس خاموش شود، به اجل حتمی خود رسیده است. اگر موانعی قبل از آن باعث خاموشی چراغ گردد، مدت عمر آن را اجل غیر حتمی و "معلق" می‏گوییم.اجل هر کس از قبل طبق عملکردی که در حیات دنیوی خواهد داشت و طبق میزان رعایت نکات بهداشتی، امنیتی ، معنوی و... ، تقدیر شده است، نه بدون در نظر گرفتن آن ها. بنابراین اگر در تقدیر شخصی نوشته شده است که در فلان زمان و فلان مکان و فلان حالت به علت تصادف خواهد مرد، طبق میزان رعایت و عدم رعایت موارد امنیتی خود یا شخصی دیگر می باشد. معنای تقدیر همین است. وقتی مقدمات تحقق آن عمل آماده شد و علل لازم برای وجود یک رخدادی محقق شد، نتیجه آن مقدمات محقق خواهد شد که به این قضای الهی می گویند. همان گونه که از معنای قضا بر می آید که به معنای حکم و قطع و فیصله دادن است.تا زمانی که عمل انسان در محدوده تقدیر است (یعنی در محدوده آماده سازی مقدمات و رفع موانع) قابل تغییر است. انسان می تواند با جایگزین کردن عاملی به جای عامل دیگر نتیجه را تغییر دهد، ولی وقتی تمام عوامل جمع شد، دیگر نوبت قضای الهی می رسد و قابل تغییر نیست.اگر شخصی با سرعت زیاد و بدون احتیاط رانندگی کرد و تصادف کند، تقدیر او همین است. اگر همین شخص با سرعت رانندگی و تصادف نکرد، تقدیر او باز همین است؛ بنابراین طبق آنچه ما اراده کرده و انجام می دهیم، تقدیرها رقم می خورد یا حتی تقدیرها تغییر یافته و جایگزین می شود، مانند تقدیر مرگی که با صدقه و صله رحم رفع می شود و تقدیر دیگر جای آن قرار می گیرد.لذا اگر کسی در مسافرت بر اثر حادثه ای از دنیا رود، ممکن است در پی فرا رسیدن اجل حتمی اش به مسافرت مبادرت نموده باشد و قضای الهی سرنوشت او را آن گونه رقم زده باشد، ولی برخی ممکن است همان سفر زمینه مرگ معلق شان را فراهم نموده باشد که اگر به آن سفر نمی رفتند، ممکن بود زنده می ماندند.پی‌نوشت‌ها :۱. علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج ۷ ، ص ۱۱، نشر جامعه مدرسین قم،۱۳۸۷ش.۲.مصطفی حسینی دشتی، معارف و معاریف، ج ۱، ص ۵۳۳،نشر دانش ،قم، ۱۳۷۶ ش.
undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedhttps://ble.ir/pasokhgoo4

۵:۵۷

undefined پرسش:بعداگرآن شخص قديم خيلي مذهبي بوده مسلمان مقيدويامسيحي مقيدوافراطي و...بوده بعدهابافکروتحقيق و...به مرحله ندانم گرايي برسديعني اول زندگي ندانم گرانبوده بلکه بعدازگذشت بيست سال ياسي سال ندانم گرابشود‌به معناي تمام.بازهم اينجاخدابه زورميخواهداومسلمان شودوياخداپرست ومذهبي??مثلااتفاق بدبرايش ميگذارد??پايش روميشکندوياپدرومادرش روميکشد??مريضي رواني به اوميدهدتابرگرددبه سمتش به زور??خدابه انساني که قديم خيلي خيلي مقيدومذهبي بوده بلاي سنگين برسرش مي آوردوبه زورميگويدبرگرد??اين راهم بگوسيد.چون اوموردي که توگفتي کسي است که ازاول ندانم گرابوده ودرخانواده بي دين ويابيخدابزرگ شده است.امااين موردکسي است که خانواده شديدامذهبي داردازهردين وخودش هم مثلاتاسي سالگي نمازشب خوانده وروزه گرفته ومذهبي شديدبوده وروزي دعاميکرده مثلادرحرم امام رضاجان سپاردولي الان ديگرآنگونه نيست وچنين آرزويي نداردچون قديم خيلي خيلي مذهبي مقيدبوده اينگونه آياخداوندچون اومذهبي بوده قديم به علت جومحيط وخانواده و...خداوندگوشمالي به اوميدهدکه برگرددوبه زورخداپرست شود?,يعني پايش روميشکندويامريضي سنگين رواني به اوميدهدمثل وسواس شديدوافسردگي شديدودوقطبي وسرطان وتومورودردفيزيکي ورواني سنگين به اوميدهد??نميگذاردکارکندوپيشرفت کندوفقيرفقيرش ميکند??مادرش رومريضي ميدهد??کاربرايش جورنميکندوحقوقش راخيلي خيلي خيلي کم ميکندو...??چون مثلازماني مذهبي بوده است خدابه زوراورانگه ميدارد.توانايي هاي مغزي وذاتي رانابودميکندوحداقل.نميگذاردپيشرفت کندودست به هرکاري ميزندنتيجه نميدهدچون خدانميگذاردواين راهم نگفتي درآن دنياهم عذاب ابدي وزقوم وچرک وخون جوشيده وسرب داغ وسوختن پوستش وبرزخ وحشتناک برايش مهياميکند??چون زماني مذهبي بوده حق نداشته برگردد????آيااينگونه است??حاج آقادوجنبه راتوضيح بده هم دنياش وهم آخرت???يعني اعتقادبه خدابراي مذهبيون زوري است وخداوندازاومتنفرميشودکسي که ميگويدمن زماني مذهبي شديدبودم ونمازشب وبعدازمدتي باتحقيق وفکروسوالات متعددبه مرحله ندانم گرايي برسدوهرچه قدربحث کندباعلماقانع نشودوشمابگوييدمغزپيچيده وقلب ورگهاي انسان و..امااوبگويداولاازکجامعلوم اين طراح ياطراحان هوشمندحتماخدابوده وعلت متافيزيکي داشته??شايدخودطبيعت بوده وياشايديک سري نيروهاوهوشهاي مختلف مادي بودندياچيزي که اصلاانسان درمخيلش نميگنجدبوده است??اگرداداري بوده شايدخدانبوده واگربوده شايديک خدانبوده وهزاران سوالات ديگروبگويدمن نميتوانم بگويم حتمادادارياطراح هوشمندطبيعت خداياخدايان متعددنيستندمثل خداي باران وزايس و...ممکن است هوشي خيلي خيلي برترواضع قوانين طبيعت بوده وعامل محرک حيات بوده واون مثلاخدابوده وتمام چيزهاممکن است بوده.قاطعانه نميگويدنيست.آياخداوندچون مذهبي بوده بلاهاي سنگين دنيايي واخروي برسرش درمي آورد???
آياآن شخص حتمابايدبگويدبه زوروترس که من نميتوانم به طورقطع بگويم طراح هستي يک خداوياچندين خدابودندامامجبورم عقل راکناربگذارم وايمان کورکورانه راجايگزين آن کنم وبگويم خداهست حتي به زور????آيااينگونه است.سيداين راکامل توضيح بده بادقت بخون وحنبه هاي مختلف آن راتوضيخ بده مرسيundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined پاسخ: سلام و عرض احترامپاسخ شما را در ضمن چند نکته بيان مي کنيم:1- نگاهي که يک پديده را صرفا تحت تاثير ماده يا غير ماده مي بيند، نگاهي غلط و ناقص است. حقيقت آن است که هستي بسيار عظيم تر از عالم ماده است و هر آنچه ما مشاهده مي کنيم تحت تاثير مجموعه اي از عوامل مادي و غير مادي است. بدون اينکه تاثير همزمان اين دو نوع عامل مشکلي داشته باشد.از همين رو مومنان عليرغم فهم تاثير فعل والدين در بچه دار شدن، بچه را مخلوق خداي متعال مي دانند. و خوب مي فهمند که اگر والدين همه کاره بودند، پس نازايي بي معنا مي شد، همانطور که اگر عامل مادي هيچ کاره بود، فرزند آوري نيازي به ازدواج نداشت. در واقع مومنان با يک چشم عالم معنا را مي بينند و با چشم ديگر عالم ماده را ملاحظه مي کنند و نگاه با يک چشم را ديد ناقص مي شمارند. البته نتيجه نهايي، حاصل برآيند تاثير تمام عوامل است که ممکن است يکديگر را تشديد يا تضعيف کنند. همان گونه که عوامل مادي به شکل همزمان يکديگر را تقويت يا تضعيف مي کنند. مثلا آتش سبب بالا رفتن حرارت مي شود اما آب حرارت را پايين مي آورد و شيئي که تحت تاثير هر دو قرار گرفته، حرارتش به ميزاني متعادل مي شود. از همين رو در عين آنکه بلاياهائي که ذکر کرديد، متاثر از عوامل طبيعي هستند، اعمال ما نيز در آنها اثر دارد. از همين رو ممکن است عليرغم وجود زمينه و اقتضاي عوامل طبيعي، يک اتفاق رخ ندهد. يا برخلاف نبود زمينه و اقتضاي عوامل طبيعي، اتفاقي رخ دهد، نظير گزارش هايي که تاثير نماز باران در بارش را نشان مي دهند.بنابراين نمي توان تمام بلاهائي که بر سر يک انسان مي آيد(چه مؤمن و چه کافر) را نتيجه گناه و کفر او دانست. چون ممکن است اين بلا به سبب علت هاي طبيعي باشد؛ و يا ممکن است عکس العمل طبيعي اعمال خود او در عالم طبيعت باشد، یا به سبب ظلم دیگر انسان ها باشد، یا به سبب عدم تلاش و کوتاهی های خود فرد باشد. لذا نمي توان همه بلاها را تنبيه الهي دانست و همه مشکلات و سختی های زندگی را تقصیر خدا دانست.
پس بنابراين تنها عامل بلاها، گناه و کفر نيست؛ همانطور که تنها عامل، علل طبيعي نيست. همچنين هر گناهي سبب نزول بلا نمي شود، کما اين که عدم نزول بلا، نشانه بي تأثير بودن گناهان در نزول بلا نيست؛ بلکه ممکن است يکي ديگر از سنت هاي الهي مانند استدراج يا امتحان، جلوي بلا را گرفته باشد.2- دنيايي که ما در آن زندگي مي کنيم، محل امتحان است، و خداوند زمينه اي فراهم کرده تا ما آنچه در درون و ذات خود داريم، ظاهر و آشکار کنيم و تمام استعدادهاي خود در تمام زمينه هاي خوب و بد را به فعليت برسانيم. بنابراين اگر خداوند در همين دنيا نتيجه همه اعمال انسان ها را به آنها بدهد، و هر کس گناه و خطائي کرد و يا کفر ورزيد، همين جا تقاص کارش را پس دهد، ديگر زمينه امتحان، از بين مي رود و انسان ها از روي ترسي که دارند، کارهاي اشتباه خود را ترک مي کنند و عبادت انجام مي دهند و ذات خود را نشان نمي دهند؛ مسلماً ايمان از روي ترس هم ارزشي ندارد.البته اين سخن به اين معنا نيست که هيچ گناهي در اين دنيا، هيچ گونه عوارضي نخواهد داشت و خداوند کاملا ما انسان ها را رها کرده تا هر کاري که مي خواهيم انجام دهيم، بلکه گاهي نيز خداوند به بعضي گناه کاران و کافران گوش مالي مي دهد و او را دچار مصيبت ها و مشکلاتي در همين دنيا مي کند تا شايد از خواب غفلت برخيزد و به سمت هدايت برود؛ اما اين بلا و مصيبت در برابر عذابي که در آخرت به او چشانده مي شود، قطره در برابر درياست.3- دين پذيرفته نزد خدا فقط اسلام است، يعني فقط دين حق، مورد پذيرش خدا است. مثل آن كه بگويد انسان ها در انتخاب نيك و بد اختيار دارند. انسان مي توان راه درستي و پاكي را انتخاب، يا راه گمراهي و گناه را برگزيند. هيچ كدام اجباري نيست، اما خدا فقط نيكي و خوبي را مي پذيرد و فقط به نيكوكاران پاداش مي دهد.‌ اين دو با هم تناقض دارند؟خداوند راه هدايت و ضلالت را به انسان ها نشان داده و دستور و فرمان به سوي هدايت كرده، اما انسان ها را در انتخاب راه آزاد گذاشته كه هر كدام را بپذيرند و هر راه را خواستند، بپيماند، اما به آن ها فرمود كه تنها نيكوكاران و شاكران را پاداش مي دهد. آيه« لااكراه في الدين» به معناي درستي هر انتخاب و صحت برگزيدن هر گزينه در دين و عقيده نيست. و اما در مورد اثبات وجود خداوند، صدها برهان عقلي محکم وجود دارد. کافي است چند تا از اين برهان ها را مطالعه کنيد تا متوجه شويد که هيچ عاقلي نمي تواند کوچکترين ايرادي به اين برهان ها وارد کند و از اين طريق بتواند وجود خدا را انکار کند. در همين برهان ها ثابت مي شود که خداوند صفات کمالي مانند علم و قدرت و حکمت را به صورت نامحدود دارد و او کامل ترين وجود است و از چنين وجودي، بهترين جهان و بهترين مخلوقات صادر مي شود. چنين خدائي قطعا هيچ گونه نقصي از جمله ظلم و غرور و ... ندارد. ولي اين دليل نمي شود که چنين موجود کاملي، جهان خود را طبق ميل و هوس مخلوقات ناقصش اداره کند، و بدون در نظر گرفتن مصلحت مخلوقات، هر آنچه را که آنها دوست دارند، در اختيار آنها قرار دهد و علم وحکمت خود را ناديده بگيرد. حتي يک پدر معمولي هم چنين کاري نمي کند، چه برسد به خدا !!!4- در عين اين که ما تنها شيعه دوازده امامي را اهل سعادت و نجات مي‌‌‌دانيم، آن هم به شرطي که رعايت تکاليف شرعي را نموده باشند ، امّا هرگز معتقد نيستيم، بقيه انسان ها اهل جهنم و عذاب هستند، زيرا ديگران را يا عالم و عامِد مي‌‌‌دانيم يا جاهل غير عامِد. عالمان و عامدان اهل عذاب اند، چون عمداً بر خلاف علم خود عمل کرده اند.جاهل هم دو دسته اند: مقصر و قاصر. مقصران يا افرادي که با وجود امکان رسيدن به حقيقت ، از آن سرباز زده اند، مثل عالمان، جهنّمي اند(البته بدون لحاظ رحمت الهي که ممکن است شامل آن ها هم بشود). امّا قاصران که اکثر مردم را تشکيل مي‌‌‌دهند، به طور حتم اهل نجاتند. قرآن مجيد مي‌فرمايد: «و ما کنّا معذبين حتي نبعث رسولاً؛(1) هيچ طايفه اي را عذاب نمي کنيم. مگر حجت را بر آن ها تمام کرده باشيم».حتماً بر جاهلان قاصر اتمام حجّت نشده است، زيرا يا غافلند و اصلاً احتمال خلاف در گفتار و کردار خود را نمي دهند يا احتمال خلاف مي‌دهند، امّا راه و وسيله اي براي رسيدن به حق در اختيار ندارند و يا در پي کشف حقيقت رفته و تحقيق کرده اند، ولي نتوانسته اند بفهمند گفتار و کردارشان باطل بوده و خلاف واقع است ، هر چند پايبندي آن ها به اصول و دستورهاي ديني خودشان هم تا حدي لازم است .شهيد مطهرى(ره) در اين باره مى‏گويد: «اگر کسى در روايات دقت کند، مى‏يابد که ائمه(ع) تکيه‏شان بر اين مطلب بوده که هر چه بر سر انسان مى‏آيد، از آن است که حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و يا لااقل در شرايطى باشد که مى‏بايست تحقيق و جستجو کند ، اما افرادى که ذاتاً و به واسطه قصور فهم و يا به علل ديگر در شرايطى به سر مى‏برند که مصداق منکِر و يا مقصر به شمار نمى‏روند، آنان در رديف منکران و مخالفان نيستند. ائمه اطهار ع بسيارى از مردم را از اين طبقه مى‏دانند. اين گونه افراد داراى استضعاف و قصور هستند و اميد عفو الهى درباره آنان مى‏رود». وى از مرحوم علامه طباطبايى نقل مى‏کند: «همان طورى که ممکن است منشأ استضعاف، عدم امکان تغيير محيط باشد، ممکن است اين جهت باشد که ذهن انسان متوجه حقيقت نشده باشد و به اين سبب از حقيقت محروم مانده باشد».(2) خداوند با اين افراد بر اساس آنچه حق و حقيقت مي دانستند ،برخورد خواهد نمود مثلا فرد مسيحي که بر اساس تعاليم مسيحيت هم اهل گناه بوده ،نسبت به اين رفتارها استحقاق عذاب دارد؛ همچنين عقل و فطرت انساني که در حکم پيامبر دروني همه انسان هاست ، عامل مهمي در برخورد خداوند و محاسبه اعمال انسان هاست . اگر فردي بر خلاف حکم صريح عقل و فطرت انساني خود عمل نمود، مورد مواخذه قرار خواهد گرفت و نتيجه آن را خواهد ديد .البته تبيين دقيق افراد قاصر و مقصر در مناطق مختلف و در زمان هاي گوناگون متفاوت است . در شرايط كنوني كه امكانات رسانه اي و قدرت تحليل و بررسي عالمانه براي بسياري از افراد فراهم است؛ هر چند همين رسانه ها نقش مهمي در وارونه کردن حقايق و تبليغات مسموم عليه واقعيت دارند.پي نوشت ها:1.مائده (5) آيه 732. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 1، ص 320 به بعد

undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedhttps://ble.ir/pasokhgoo4

۸:۴۰

undefined پرسش:با سلام و احترامشب اول قبر و قيامت چه سوال هايي از ما مي شود؟باتشکرundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined پاسخ: سلام و عرض احترام
سؤالات در عالم برزخ از کليات اعتقادات (یعنی در مورد اصول دين: توحيد، نبوت، معاد، امامت) و کليات اعمال است. اين که آيا توحيد و نبوت و امامت را قبول داشته يا نه و اين که نماز خوانده يا نه و روزه گرفته يا نه و مانند اينها؛ اما در قيامت، به تمام ريزه کاري هاي اعتقادي و عملي رسيدگي مي شود. پس در حقيقت نامه اعمال در برزخ شامل کليات مي شود ولي در قيامت شامل جزئيات نيز مي شود. بهشت و جهنم برزخي، طبق همين پرسش هاي کلي که پرسيده مي شود تقسيم مي شود.undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedhttps://ble.ir/pasokhgoo4

۹:۴۰

undefined پرسش:سلام حکمت اينکه سگ نجس شدچيست؟undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined پاسخ: سلام و عرض احترامموضوع نجاست سگ يک مساله فقهي است که روايات زيادي براي آن وارد شده است و اجماع فقها هم بر نجاست آن بوده است. محکم ترين دليل ما در عمل به احکام و لازم دانستن آنها، تسلیم و تعبّد به سخنان خداوند حکیم است که توسط پيامبرش به ما ابلاغ شده است؛ اگر چه ما دليل واقعي آن حکم را ندانيم.در مورد فلسفه واقعي اين حکم بايد گفت: فلسفه بسياري از احکام الهي بيان نشده، مانند عدد رکعات نمازهاي پنجگانه. اما مسلمان چون اعتقاد و باور به خداوند و علم و حکمت او دارد و چون احکام الهي، هر چند ظاهرا جزو اعتباريات هستند، اما از پشتوانه اي حقيقي برخوردارند و داراي مصلحت و مفسده واقعي است(دنيوي يا اخروي، فردي يا اجتماعي، جسمي يا روحي)، به آن‌ها عمل مي‌کند و معتقد است که همه احکام فلسفه وحکمت دارند؛ هر چند ما نتوا نيم آنها را کشف کنيم. نجاست سگ در روايات از دو راه فهميده مي شود: 1- رواياتي که به صراحت در آن کلمه نجس براي سگ آمده است. مانند: «عذافر از امام صادق (عليه السلام) از نوشيدن و وضو گرفتن با پس مانده آبي که بعضي از حيوانات (سنور، گوسفند، گاو، شتر ، الاغ ، اسب، استر و درندگان) نوشيده اند، سوال کرد. امام فرمود: بنوش و وضو بگير. سپس از سگ سوال کردم. امام فرمود: نه. پرسيدم: آيا او يک درنده (مثل ديگر درندگان) نيست؟ فرمود: نه به خدا، او نجس است. نه به خدا، او نجس است.»(1)2- رواياتي که بجاي تصريح به نجاست سگ، حکم نجاست سگ آمده است. در اين روايات، روش برخورد با سگ، نيمخورده او و ... ، همانند روش بر خورد با نجاسات ديگر است. به عنوان مثال به روايات زير دقت کنيد: «ابن مسلم مي گويد از امام صادق (عليه السلام) سوال کردم: اگر سگي از ظرفي آب بياشامد وظيفه چيست؟ آن حضرت فرمود: لازم است ظرف را بشوئيد.»(2) در اين دسته از احـاديـث، حکم عدم جواز آشاميدن و وضـو گرفتن از نيم خورده سگ به صراحت بيان شده است، که قرينه ايست بر نجاست سگ. براي اثبات نجاست سگ، روايات بقدري زيادند که هرگز نمي توان در اعتبار و قطعيّت آنها اشکال کرد و ما تنها به ذکر چند نمونه آن اکتفا کرديم. تذکر دو نکته: 1. طهارت و نجاست، ارزش مخلوقات و حقوق آنها را کم يا زياد نمي کند. حيوانات، همگي مخلوقات و بندگان حق تعالي هستند، بنا بر اين هرکدام، در حد و اندازه خود، از حقوقي برخوردار است. شريعت هرگونه آزار حيوانات و از جمله سگ را ممنوع نموده و حفظ جانشان را لازم شمرده است تا آنجا که حتي در صورت کمبود آب براي شرب حيواني مانند سگ، نبايد با آن وضو گرفت. بلکه بايد تيمم کرد و حيوان را سيراب نمود. رعايت حقوق سگ يا هر موجود ديگري به معني عدم آزار، رسيدگي به آب و غذا و مانند اين امور است. ولی اينکه حيوان، مونس يا همبازي انسان باشد يا توسط انسان نوازش شود، فايده اي به حال حيوان ندارد تا جزو حقوق حيوان باشد. 2. مفيد و وفادار بودن، ارتباطي با نجاست ندارد، همان طور که خون نجس، ضرورت حيات است. سگ حيواني است وفادار و در طول تاريخ منافع زيادي براي انسان داشته است. اما مفيد بودن ربطي به طهارت و نجاست ندارد. مثلا با وجودي که زندگي ما به خون وابسته است، در عين حال نجس هم هست. بنا بر اين نجاست به معني بيفايده بودن نخواهد بود همان طور که نجس بودن هرگز به معني نفي حقوق نبود.3. امکان دارد اعلام نجاست برای این حیوان، از جهت بهداشت فردی باشد که مانع سرایت بعضی بیماری ها از سگ به انسان شود؛ و یا بعضی جنبه های روانی بوده تا انسان به این حیوان علاقه مفرط پیدا نکند، تا جائی که سگ خود را بهتر از همسر، فرزند، خانواده و دوست و رفیق بداند؛ یعنی آنچه که امروزه متأسفانه در بعضی جوامع ملاحظه می کنیم.پي نوشت ها:1. شيخ حر عاملى،وسائل الشيعة، ج ‏1، ص 226، ح 576- 6.2. همان، ج1، ص225.undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedhttps://ble.ir/pasokhgoo4

۵:۳۷

undefined پرسش:شيطان که از بهشت رانده شده بودچطور دوباره برگشت و ادم را فريب دادخداوند هم که اگاه بود چرا اجازه داد شيطان وارد شودundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined پاسخ: با سلام خدمت شما دوست گرامی در ابتدا باید دانست که امروزه که با پیشرفت دانش بشر، این توانایی به وجود آمده که بدون حضور فیزیکی در یک مکان، می توان با صدا، تصویر و حتی تصویر سه بعدی با دیگران ارتباط برقرار کرد.
با توجه به این نکته و نیز با در نظر داشتن این حقیقت که به تصریح قرآن کریم، شیطان از همان زمان اخراج، مجوز ادامه ارتباطش با انسانها را نیز از پروردگار دریافت کرد [1] ، این پرسش تا حدودی حل شده به نظر می آید، اما با این وجود می توان گفت که پیرامون این پرسش بحث های فراوانی انجام گرفته که به دنبال آن دیدگاه های متعددی نیز مطرح شده است:
1. آن بهشتی که حضرت آدم و حوا در آن بودند همان بهشت موعودی بود که خداوند به صالحان و نیکوکاران وعده فرموده است.
برخى از مفسران بر این باورند که بهشت آدم و حوا، همان بهشت جاویدی است که به انسان های پرهیزکار وعده داده شده است؛ زیرا "الف و لامی" که در اوّل "الجنة" [2] واقع شده "الف و لام" عهد است و به همان بهشت برین اشاره دارد، هم چنین جمله "اهْبِطُوا" [3] نیز بر این دلالت دارد که از بالا به پائین بیائید. [4]
2. آن بهشتی که حضرت آدم و حوا در آن بودند، همان بهشت موعود نبود، بلکه باغی بود از باغ های دنیوی که خداوند برای حضرت آدم حوا در نظر گرفته است.
این بهشتی که آدم (ع) در آن می زیست نباید بهشت موعود باشد؛ زیرا:
الف. آن بهشت (بهشت موعود) در مسیر کمال یا به اصطلاح در قوس صعود و نتیجه اعمال و ملکات است نه مقدم بر عمل.
ب. کسى که به این بهشت وارد گردد بیرون رانده نمى‏شود.
ج. آن جا محیط وسوسه شیطان نیست، از این رو آن بهشت، غیر از بهشت جاویدان عالم قیامت است و شاید مراد از این بهشت یکى از باغ هاى مناطق خوش آب و هواى زمین بوده باشد. [5]
3. برخى از مفسران معتقدند بهشتى که آدم در آن ساکن شده بود باغی از باغ هاى آسمان بوده نه بهشت جاوید؛ زیرا در بهشت موعود تکلیفى وجود ندارد و کسى که بر آن وارد شد خارج نخواهد شد؛ و در آن جا ابدى و جاودانى است.‏ [6]
حال بررسی می کنیم که بنا بر فرض اول که منظور از بهشت آدم را همان بهشت موعود بدانیم چگونه شیطان وارد بهشت شد؟
الف. باید دید شیطان چگونه وارد قلب بنى آدم می شود؟ آیا از راه منافذ بدن؟ آیا می توان تصور کرد که شیطان جسمى است که داخل قلب می شود؟ در این مورد باید گفت که راه شیطان به قلب توسط نیروی شهوت و غضب و وهم است، چنان چه راه فرشتگان توسط نیروی عقل است. وقتی آدم و همسرش به درخت منهیّه متمایل شدند نیروی شهوت وسیله شیطان شد و به وسیله آن، راه به سوی قلب پیدا کرد پس نه داخل بهشت شد و نه از منافذ بدن آدم وارد قلب شد و نه به صورت جسمیّت مقابل آدم آمد. [7]
ب. شیطان داخل بهشت نشده، بلکه از خارج با تدلیس آنها را فریب داد. [8]
امّا بنابر فرض دوم و سوم: اساساً آن جایی که آدم و حوا در آن حضور داشتند، بهشت موعود نبود تا این پرسش مطرح شود که چگونه شیطان مجدداً وارد آن شد.‏ [9]
بنابراین اشکال وقتى وارد است که بهشت مورد بحث را بهشت موعود و بهشت جاوید بدانیم ، امّا بنابر قول دوم و سوم چنین نبوده، بلکه این جریان در بهشتى دیگر صورت گرفته، به دلیل این که همگى آنها از آن بهشت بیرون شدند. [10]

پی نوشت ها[1] اعراف، 18-13.[2] یا بَنی‏ آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ، اعراف، 27.[3] فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حین‏، بقره، 36.[4] داور پناه، ابوالفضل، أنوار العرفان فی تفسیر القرآن، ج‏1، ص 456، ناشر انتشارات صدر، تهران‏، 1375 ش‏.[5] همان، ص 432.[6] همان، ص 456.[7] طیب، سید عبد الحسین، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏9، ص 111 و 112، ناشر: انتشارات اسلام، چاپ دوم‏، تهران، 1378 ش‏.[8] أنوار العرفان فی تفسیر القرآن، ج‏1، ص 456[9] همان.[10] طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، موسوى همدانى، سید محمد باقر، ج‏1، ص 202، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، 1374 ش‏.
undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedhttps://ble.ir/pasokhgoo4

۲۰:۱۵

undefined پرسش:مسئله مهم تراين است که بزرگان هرمذهبي وسردمداران آن اصلاچيزهايي که ميگويندنه اعتقاددارندونه عمل ميکنند.نمونه بارزآن واتيکان است يکي ازثروتمندترين وقدرتمندترين نهادمذهبي دنياست پانصدميليارددلاروبيشترحتي وبعدهزاران کثافت کاري هاي پاپ هاميکنن مثل تجاوزبه کودکان و.....چرااين امتحان وفقروبدبختي فقط بايدنصيب مردم عادي شودوبزرگان‌ هيچ کدام نه فقري نه مريضي و...داشته باشند??چراالله ياپدرنميرودثروتمندان ظالم دنيارونابود‌کندآنهايي که خون ملت هاروميخورندوبه آنهاظلم ميکنندوثروت آنهاروبه يغماميبرندهيچ کاري نداردبعداکثراجاهاي فقيزنشين دنيامثل بنگلادش سيل ميفرستدواينهمه کودک وانسان فقيربدبخت راميکشد??چرااين بزرگان اديان مثلامسيحيت هرکسي که مخالفشان بوداوراتکفيرميکردن وميکشتند.ويهودو...من تمام کتابهاي اديان راخواندم همه باالاتفاق معتقدن هرکسي که ازعيسي و...دست بکشدمرتداست وبايدکشته شودوزن وبچه اش براي ماست.چرابزرگان اديان مثلامسيحيت اينهمه ظلم کردندومردم احمق راگفتنداصل آخرت است.اين دنياجزبازيچه نيست اماخودشان جزوثروتمندترين بودندودنياطلب ترين وهزاران زن وکنيزومعشوقه درحرمسرايافاحشه سراداشتند???چرااديان فقط ميخواهندبترسانند.درتورات عهدقديم آمده هرکس يهوه راقبول نکردآنهارابکشيدوزنانشان رابه کنيزي وجماع بگيريد??چرااين فقروبدبختي وآزمايش اللهي فقط مختص مردم عادي است نه سرمداران???دين همش ميترساند.تواگرمثلافلان مذهب راردکني گوشمالي ميدهدخداي آن دين همش تهديدوترس.توراازآتش وزقوم وعذاب ابدي و...ميترساندوبعدهمسرت برتوحرام ميشودوبايدبيايدبشودکنيزجنسي صاحبان آن دين.نمونه زياداست.چرايک بارهيچ ديني نيامده بگويدبشين فکرکن ازهيچي نترس اگرحتي يقين کردي وجدانت که خدانيست يابرسي بگويي نميدانم خداخيلي خوشحال ميشود.نه توراتنببه ميکندونه تورافقيرومريض وبدبخت ميکندونه درآخرت چرک وخون جوشيده ابدي وعذاب سخت وابدي ميدهد.چراگفته هرکس اطاعت کنددربهشت وحوري خانه وميليون هاحوري واسه جماع ومشروب بعدخودشان حوري نقدراچسبيدنددرتمام تاريخ.خودشان دنياطلب ترين بودند.چراواقعا????undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined پاسخ: با سلام خدمت شما دوست گرامیمساله مهم این است که باید حساب ودعیان دین داری را از دین جدا کنید و ثانیا حساب دین های تحریف شده و نا صحیح را از خدا و دین حق جدا کنید .آری بسیاری از مدعیان دین داری که طرفدار دین های تحریف شده و اشتباهی هستند از دین به نفع خود استفاده می کنند و مردم را می چاپند . این مردم هستند و باید حق را از باطل بشناسند و همه دار و ندار خود را به دست شیادان مدعی دین ندهند.مساله مهم تفکیک این دو از هم است و خدا به انسان عقل داده است که خوب را از بد باز شناسد تحقیق کند دین صحیح را بیابد و از آن تبعیت کند.قرار نیست که خدا هر کس را که مدعی دروین دین و دین داری شد را ریشه کن کند از بین ببرد مهم این است که خدا انسان را صاحب فکر آفریده تا پیرو حق و رویگردان از باطل و شیادان باشد درست است که خدا در آخرت به اشد عذاب با شیادان برخورد می کند ولی قرار نیست در دنیا اختیار عمل را از آنها سلب کند و اندیشه های شوم آنها را از بین ببرد این عالم دنیا محل عمل(خوب و بد) است و قیامت جای حساب است.انسان تشنه حقیقت است و هر کس و هر تفکری بخواهد با اندیشه و اندیشیدن او مقابله کند با حقیقت مقابله کرده است . آن دینی حق و حقیقت است که به اندیشه انسان و تفکر و تحقیق او بها دهد .این یک فاکتور مهم برای شناخت دین حق از باطل است.دین اسلام دینی است که انسان را به اندیشیدن دعوت کرده است تا جایی که به عنوان یک واجب و وظیفه الهی از او خواسته است که درباره عقاید خود (خدا پیامبر معاد امام و...) تفکر کند تحقیق کند و با اندیشه راه خود را بشناسد و عقاید تقلیدی از او پذیرفته نیست .این یعنی طرفداری از اندیشه! و اندیشیدن! جوان باید بدون توجه به محیط و حرف های خانواده و ... خودش درباره وجود و یا عدم وجود خدا تحقیق کند آیا خدا یکی است؟ آیا خدا عادل است حکیم است عالم است و ... ؟؟ باید تحقیق کند قرآن می فرماید : لا اکراه فی الدین هیچ اجباری در دین نیست بلکه راه روشن است انسان حق طلب راه صحیح و حق را می پیماید .پس اگر انسان روحیه جستجو گری دارد خدا به آن بها داده و از آن حسن استفاده را کرده است و از او خواسته عقاید خود را تحقیق کند .مساله دیگر این است که چرا سیل در واتیکان نمی آید و در بنگلادش می آید طبیعی است بنگلادش در مسیر رودخانه ها و سیلاب ها خانه ساخته اند و واتیکان خیر. خدا در این دنیا علت و معلول را حاکم کرده است و ابا دارد که از آن دست بر داردundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedhttps://ble.ir/pasokhgoo4

۲۰:۳۳

undefined پرسش:اگرخداوندبه قول تواعضاي طبيعت راطوري خلق کرده که همه دقيق اندچرااينهمه اعضاي غيرمفيدطراحي کرده است??مثل آپانديس که غيرضروري است مثل آلت ختنه نشده مثل مغزبيخودپيچيده.مثل اينهمه کهکشان وستاره بي هدف که هرثانيه داردبه اصطلاح تبکوانتومي يانابودميشوند??چرااينهمه فضاي استفاده نشده الکي طراحي شده.بيست وپنج عضوغيرضروري بدن داريم به چه علت طراحي شدنديکيشون آپانديس هست.يکيشون پشت گوش هستش و...undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined پاسخ: با سلام خدمت شما دوست گرامیاین که ما با علم ناقص خود نتوانسته ایم به فایده برخی از اجزای این عالم پی ببریم دلیل بر بی فایده بودن آنها نیست چه بسیار مسائلی که در 1000 سال پیش بشر نمی دانست و اکنون به آن پی برده است و چه بسیار مسائلی که اکنون به آن جهل دارد و فردا ها علت آن کشف می شود .مثلا درباره پوستی که موقع ختنه برداشته می شود : یقینا برای این عضوی که خداوند آفریده در دوران جنینی فوایدی است که اگر فرض را بر آن قرار دهیم که تا کنون فائده ای برای آن شناخته نشده، یقینا با پیشرفت هایی که اتفاق خواهد افتاد بشر به راز آن پی خواهد برد.در این باره گفته شده است: این عضو باعث خواهد شد که آن قسمت از جنین حفظ گردد اگرچه پس از تولد عضو زایدی محسوب می گردد مانند بند ناف بچه که پس از تولد بریده می شود. وده ها فایده ی دیگری که ما از آن بی اطلاعیم ولی به صورت اجمال می دانیم که خدا حکیم است و کار عبث انجام نمی دهد اما درباره آپاندیس درحالی‌ که معمولاً در هنگام جراحی آپاندیسیت به بیماران گفته می‌‎‏شود این عضو نقشی در بدن ندارد، محققان دانشگاه غرب میانه در ایالت آریزونای امریکا اعلام کردند آپاندیس به‌عنوان مخزن باکتری‎های سودمندِ روده می‌‎تواند نقش مهمی در سیستم ایمنی بدن انسان ایفا کند. بر اساس گزارش روزنامۀ انگلیسی ایندیپندنت، هدر اسمیت، از اساتید دانشگاه غرب میانه برای تکمیل اطلاعات موجود دربارۀ آپاندیس به بررسی روده‌‏‌ها و ویژگی‎های زیست‌‏محیطی ۵۳۳ پستاندار مختلف پرداخته است. برخی از حیوانات از جمله پستانداران، وامبت‎‌ها و خرگوش‎‌ها آپاندیس دارند، درحالی‌ که حیوانات دیگری همچون سگ‎‌ها و گربه‌ها فاقد این عضو هستند. محققان دریافتند حیواناتی که دارای آپاندیس هستند حجم بالاتری از بافت لنفاوی در رودۀ خود دارند و این بافت نقش مهمی در سیستم ایمنی بدنشان ایفا می‌‎کند. بر اساس پژوهش‎های صورت گرفته، این بافت می‌تواند محرک رشد برخی از انواع باکتری‏‌های مفیدی شود که در آپاندیس ذخیره می‌شوند تا هنگامی‌که انسان یا حیوان دچار اسهال می‌‎شود، به کمک سیستم ایمنی بیایند. به گفتۀ یکی از محققان این پژوهش، ممکن است بهبود بیماری در افرادی که آپاندیس خود را خارج کرده‎‏اند، مدت‌زمان بیشتری نسبت به دیگران طول بکشد.پس اگر چیزی در طبیعت هست که ما اطلاعی درباره منافع آن نداریم نمی توانیم بگوییم زائد است بلکه باید زمان بگذرد و علم پیشرفت کند تا به علت آن پی ببرد.
undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedhttps://ble.ir/pasokhgoo4

۲۰:۴۱

undefined پرسش:سلام ببخشيد حيوانات يا گياهان (شايد مسخره باشه) حرف مي زنند با هم ؟روز قيامت دارن؟undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined پاسخ: سلام و عرض احترامآري حيوانات هم بعضي امور مورد نياز خود را به روش مخصوص به خود، به يکديگر تفهيم مي کنند. مي توانيم اين کار را يک نوف تکلم و گفتگو بدانيم.اما در مورد قيامت و حشر حيوانات مي گوئيم:آياتي در قرآن کريم اشاره به حشر حيوانات دارد از جمله:الف ـ "ما من دابة في الارض ولا طائر يطير بجناحيه الاّ امثالکم ما فرطنا في الکتاب من شيء ثم الي ربّهم يحشرون".(1)"هيچ جنبنده اي در زمين و هيچ پرنده اي که با دو بال خود پرواز مي کند نيست مگر اين که امت هايي مانند شما هستند، ما هيچ چيز را در اين کتاب فرو گذار نکرديم، سپس همگي به سوي پروردگارشان محشور مي شوند.ب ـ "و اذالوحوش حشرت".(2)وحوش جمع وحش است و وحش حيواني است که هرگز با انسان‌ها انس نمي گيرد.ظاهر آيه از اين جهت که در سياق آيات توصيف کننده قيامت قرار دارد بيانگر اين است که حيوانات وحشي هم در روز قيامت مانند انسان‌ها محشور خواهند شد اما اين که پس از محشور شدن چه وضعي خواهند داشت و سرانجام کارشان چه خواهد شد در کلام خداي تعالي و روايات معتبر چيزي نيامده است.حال بايد ديد ملاک حشر و بازگشت انسان به سوي خدا چيست؟ و آيا همان ملاک در حيوانات نيز وجود دارد؟ملاک سعادت تنها همان داشتن شعور و فطرت انساني است که به کمک پيامبران راه مشروعي از اعتقاد و عمل را به روي او باز مي کند و انسان آن راه را مي پيمايد.با تفکر عميق در مراحل زندگي حيوانات و در نظر گرفتن حالات مختلفي که هر نوع از حيوانات در مسير زندگي به خود مي‌گيرند روشن مي‌شود که حيوانات هم مانند انسان داراي آرا و عقايد فردي و اجتماعي‌اند و حرکات و سکناتي که در راه بقا و جلوگيري از نابود شدن از خود نشان مي‌دهند همه بر مبناي آن عقايد است، حيوانات نيز مانند آدميان تا اندازه‌اي از موهبت اختيار برخوردارند و نيز داراي سطحي از فهم و شعوراند، فرض کنيد حيواني نزديک مزرعه شما مي‌آيد، شما چوبي را بلند مي‌کنيد او فرار مي‌کند، اين فرار يعني انتخاب کتک نخوردن بر سير شدن، اين انتخاب است گرچه بي شک به درجه قوت انتخاب انسان نيست و مي‌توان گفت، انتخابي نيمه آگاهانه است، هر چند همه انسان نيز کارهاي خودشان را با اختيار آگاهانه انجام نمي‌دهند و برخي از انتخاب‌ها همانند فرار حيوان است.به هر حال نمي توان ادعاي قاطع کرد که حيوانات اختياري ندارند زيرا به همان اندازه درک و شهور مي توانند اختيار داشته باشند و در روايات نيز مي‌توان مطالبي را يافت که برخي از آن‌ها تکليف دارند.(3) در روايتي آمده است که بزي که به بز ديگر شاخ زده است در قيامت قصاص مي‌شود. بنا بر اين به احتمال قوي حيوانات نيز در قيامت محشور مي شوند و به اندازه فهم و شعور خود بايد حساب پس بدهند؛ ولي در اين که به بهشت و جهنم مي‌روند در آيات و روايات تا آن جا که ما اطلاع داريم از آن بحثي نشده است.پي‌نوشت‌ها:1. انعام آية 38.2. تکوير (81) آية 5.3. تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 715 و 716.undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedhttps://ble.ir/pasokhgoo4

۶:۱۱