خاطرات پل مدیریت
تصویر
شهادت شهید راه قدس خانم معصومه کرباسی و همسرشان را به آقای دکتر حسن محمدی، دانشآموخته ورودی سال ۱۳۸۱ دانشگاه امام صادق علیهالسلام تبریک و فقدانشان را تسلیت عرض میکنیم.
ble.ir/join/NmU0NjQ5OG
ble.ir/join/NmU0NjQ5OG
۱۹:۲۹
خاطرات پل مدیریت
شهادت شهید راه قدس خانم معصومه کرباسی و همسرشان را به آقای دکتر حسن محمدی، دانشآموخته ورودی سال ۱۳۸۱ دانشگاه امام صادق علیهالسلام تبریک و فقدانشان را تسلیت عرض میکنیم. ble.ir/join/NmU0NjQ5OG
۱۵:۴۵
وَ أَنَا الْمُذْنِبُاولین روز اردو بصیرت بود. طرفای عصر به ما گفتند استادی رو هماهنگ کردیم تا راجع به بیانیه گام دوم قراره صحبت کند و خیلی انسان شریف و باسوادی هستند. حتماً بایستی همه دوستان 401 شرکت کنند. من انصافاً خیلی خسته بودم و حال درست و حسابی نداشتم ولی وقتی تعریف و تمجیدهای زیاد کدبالاییهای گزینشی رو دیدم، گفتم حالا بریم چند دقیقهای بشینم ببینم چی میگن.مثل همیشه چفیه رو بستم به کمر و دیرتر از بقیه دوستان راهی شدم. مسئول گزینشی که برای اتاق ما اومده بود تا آخر راه غرولند میکرد که دیر شد نرسیدیم چقدر دیر راه افتادیم و...به هر زحمتی بود رسیدم به سالن استاد مهدوی کنی ره. پنهونکاری چرا؟ دلم بابت اینکه مدام اسم این بزرگمرد حکیم مرحوم کنی ره رو میآوردند اما یه بار هم به حضرت آقا مدظله اشاره نمیکردند، خون بود.به وسط جلسه رسیدیم. نخواهم خیلی اطاله کلام کنم از یه جایی پرسش و پاسخ شروع شد. روی کاغذ نوشتم. دیدم به طرز بیرحمانهای کاغذها گزینش میشود و دست استاد گرامی نمیرسد. گفتم دست بلند کنم برای میکروفون. میکروفن رو که بهم دادند سؤالی رو مطرح کردم که تا مدتها با خودم میگفتم این سؤال از کجا اومد؟ چی شد که من اینو گفتم؟ سؤال این بود که از اونجایی که ما اعتقاد داریم کلمه به کلمه و حرف به حرف رهبری حساب شده است، چرا حضرت آقا تعبیر گام رو مطرح کردند درصورتیکه میتوانستند مرحله بگویند بخش بگویند و... گام و قدم پشت سرهم قرار میگیرد نه با فاصلهای قریب به 40 سال! جواب سؤالم را بعد از دو سال فهمیدم آن هم در یک کلمهعدم تبعیتبعدتر که با جزوه آئین درویشی آشنا شدم، فتح بابی شد که مأموریت حضرت آقا درباره با دانشگاه امام صادق ع را بخوانم. در بیانات شگرف و کمنظیر رهبری پس از شوخی و مزاح نرمی درباره ازدواج و بیان نظریه دوران غیبت ایشان به کارویژه مأموریتی دانشگاه امام صادق ع میرسیم جایی که نقطه اوج آن یک عبارت است.مرجعیت علمی جهان اسلامحضرت آقا در بحبوحه مأموریتهای داخلی به دانشجویان استانهای مختلف که بیشتر در دهه 80 رخ داده است (سیستان بلوچستان حوزه فساد، کرمان حوزه عقبماندگی، خراسان رضوی حوزه دستاوردهای انقلاب، استان فارس حوزه مبانی انقلاب اسلامی، استان یزد حوزه اعتماد به نفس و امیدآفرینی، استان قم حوزه بصیرتافزایی، استان زنجان استکبارستیزی، استان آذربایجان شرقی حوزه تعلم و ایمنسازی دانشگاهها و...) به این دانشگاه نگاهی فراتر از کشور داشتند و این خود دلیلی بود که در رگهای تکیده و خشک وجود من شریان گرفت.وقتی به واژه مرجعیت با دقت بیشتری نگاه میکنیم، مفهوم رهبری در دل آن هویدا میشود، عجب! پس قرار بوده ما رهبر و سردمدار جهان اسلام شویم؟ گویا رهبری در آن سالها توجهشان تنها به دانشگاه ما بوده است و بعد از ۳ سال به علم صنعت این جمله را بیان میکنند که هشداری باشد به دانشجویان و اساتیدی که در خواب رفتهاند. با گذر زمان در سال ۹۵ به نحو دیگری مأموریت ویژهای تعریف میکنند و احساس میکنند که تکلیفی برای دانشگاه مشخص کردند که از توان دانشجویان و اساتید دانشگاه امام صادق ع فراتر است لذا بخشی از آن را عمومی میکنند.تشکیل جبهههای ضداستکباری و این بیان رو مجدداً در سال ۱۴۰۱ مجدد مطرح میکنند و این بار جامعه دانشجویی فرمان ایشان را لبیک نمیگویند و حال بعد از قریب به ۱۹ سال فرمانی که مختص دانشگاه بود، مبدل به دو فرمان واجب عمومی بر همگان شد.کاش این فرمان آخری ما را از خواب ناز بیدار کند.ارتباط با نویسنده: @yafatememadady110
ble.ir/join/NmU0NjQ5OG
ble.ir/join/NmU0NjQ5OG
۴:۵۰
خاطرات پل مدیریت
برای ضبط در حافظه تاریخی اللهم صل علی فاطمةَ و ابیها(۲) فاطمةَ و ابیها و بعلها و بنیها بعدد ما احاط به علمک به علمک یا فاطمِه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه(۲) لي خمسةٌ اُطفي بِهِم [بها] حَرَّ الجحیمِ الحاطمَه المصطفی و المرتضی و ابناهما و الفاطمه یا فاطمِه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه(۲) جنت و کوثری نبود اگر نبودُ فاطمه(۲) هیچُ پیمبری نبود اگر نبودُ فاطمه یا فاطمِه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه(۲) اگر تو را رها کنم، مرا رها نمیکنی(۲) اگر به تو جفا کنم، تو جز عطا نمیکنی یا فاطمِه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه(۲) گرد حرم دویدهام، صفا و مروه دیدهام(۲) هیچ کجا برای من کربوبلا نمیشود [شروع سینه زنی] یا ثارالله یا ثارالله یا ثارالله یا ثارالله مسیح اگر دوا دهد، بیتو شفا نمیشود(۲) کلیم اگر دعا کند، بیتو دعا نمیشود یا ثارالله یا ثارالله یا ثارالله یا ثارالله (۲) منو ببر به کربلا، به اون حریم با صفا (۲) بذار بیام دورت بگردم، اونجا بمیرم برنگردم (۲) قربون بین الحرمین، تا جون دارم میگم حسین (۲) فدای اون همه گل یاس، منو ببر به کف العباس (۲) چی میشه با شور و شعف، همه با هم بریم نجف (۲) تو ایوون طلا بشینیم، ضریح حیدر رو ببینیم (۲) قسمت نباشه کربلا، میریم پیش امام رضا (۲) تو صحن قدسش دم میگیریم، سراغ از اون حرم میگیریم (۲) کاش از آقام خبر بیاد، یوسفم از سفر بیاد (۲) صاحب ذوالفقار حیدر، بگیره انتقام مادر (۲) دست خدا بر سر ماست، خامنهای رهبر ماست (۲) ما عاشقان کربلاییم، فدایی راه ولاییم (۲) آقام آقام آقام آقام حسییییین (3 بار) #اتوبوس www.PavaraQi.ir | @PavaraQi ble.ir/join/NzBiYmQwYT
۴:۵۵
بازارسال شده از هیأت میثاق با شهدا
درخواست پول
مبلغ:
۰ ریال
#خیرات_و_نذورات
مخاطبانگرامی میتوانند جهت اهدای نذورات و سهیم شدن در برپایی مراسم عزاداری فاطمیهاول ؛ از روش زیر اقدام نمایند:
شماره کارت:6273-8170-1000-6553(بهنام هیات میثاق باشهدا)
پرداخت آنلاین:misaq.ir/donate
مخاطبانگرامی میتوانند جهت اهدای نذورات و سهیم شدن در برپایی مراسم عزاداری فاطمیهاول ؛ از روش زیر اقدام نمایند:
شماره کارت:6273-8170-1000-6553(بهنام هیات میثاق باشهدا)
پرداخت آنلاین:misaq.ir/donate
۶:۰۲
بازارسال شده از یک پیشنهاد
۱۴:۱۸
۵:۱۸
۱۲:۰۸
۶:۲۶
۱۷:۱۹
۶:۱۸
۱۶:۴۶
۱۶:۴۶
۱۶:۴۶
۱۶:۴۶
۹:۴۸
۸:۴۹
۴:۰۸
خاطرات پل مدیریت
خاکریز خاطره شادی روح محمدحسین مصلی نژاد، جانباز دفاع مقدس ورودی ۱۳۶۵ رشته معارف اسلامی و علوم سیاسی از #جهرم فاتحه و صلواتی بفرستید. ️⃣ تعبیر خواب راوی: زندهیاد *#محمدحسین_مصلی_نژاد تهران سال ۱۳۶۵ امتحان پایان ترم اول دانشگاه امام صادق ع را داده و به جهرم آمده و چند روز بعد از شهادت اخوی عبدالرضا مصلینژاد، اوایل بهمن در معیت مهدی رحمانیان، رضا غفاری، هادی قائمی و قریب به 50 نفر دیگر از دوستان که بیشتر آنها بعدا شهید شدند به گردان خط شکن ابوذر پیوستم. کتابچه ای از شهید استاد مطهری در اوصاف بهشتیان و مقام شهید داشتم که در جمعهای دوستانه برای عزیزان قرائت و بیان میکردم. در حد بضاعت سؤالات را هم پاسخ میدادیم. رسم بود، رزمندهها از هم کاغذ یا رسید امضاء شده شفاعت میگرفتند. ما نه رسید دادیم و نه گرفتیم. اما قول مردانه به هم دادیم. عصر عملیات، بچهها حنا بستند. از جمله عزیزانی که مصرانه سؤال و پیگیر اوصاف مقام شهید بودند، عبدالرحیم بهمن زادگان و فلامرز دهقان با حنای تازه بسته کف دست بودند. روز قبل از عملیات در مقر 35 کیلومتری اهواز، هادی قائمی کنارم آمد. سؤال داشت و تعبیر خواب میخواست. در محوطه قدم زدیم و خوابش را گفت، نقل قول مستقیم: «گردان ابوذر و گروهان خط شکن با هم داشتیم در یک دشت وسیع حرکت میکردیم. با بچههای دسته هم به ستون یک می رفتیم. گنبد و باروی امام حسین ع را از دور دیدیم. به صحن و حرم آقا امام حسین ع رسیدیم، درها بسته بود. برای رزمنده ها باز شد. من پایم را داخل حرم گذاشتم، ناگهان سرم را کف دو دستم دیدم و صدایی در فضای حرم پیچید که اگر می خواهید به زیارت ما بیایید، اینگونه یا اینجوری بیایید.» او تعبیر و تأویل میخواست، ما را محرم رازشان میدانستند. گفتم انشاءالله خیر است و مطمئناً بشارت پیروزی است. برای خودم یقین شده بود که هادی شهید میشود، رنگ ارغوانی چهره اش دقیقاً مثل رنگ صورت خندان و رخسار شهید اسدالله شکراللهی چند دقیقه قبل از شهادت در سال 1360 در گیلانغرب شده بود. شب عملیات پشت نفربر پی ام پی ها به خط اول رفتیم. پشت کانال ماهی و خاکریزهای نونی عراقی ها، در کنار اجساد عراقیها و گل و لای زمینگیر بودیم. از زمین و آسمان گلوله می بارید، منورهای خوشه ای هواپیماها شب را مهتابی کرده بود. چهارلول و دوشیکا و کالیبر پنجاه و آرپی جی 11 هم خاکریزها را غربال میکردند. آتش توپ و خمپاره ها هم اینقدر سنگین بود، که در همان وهله اول چندنفر از ببچهها زخمیکرد. ترکشها مثل نقل و نبات اطراف ما می ریخت. پشت خاکریز نشسته بودیم، سنگر نداشتیم. کلاه آهنی را می آوردم رو صورتم. ترکشها گودش کرده بود. ولی قربان کار و عظمت خدا! با کوله حداقل 6 تا موشک آر پی جی، ترکشهایی که یک هشت هزارم ثانیه سرعت دارند و آهن را پاره میکنند، دقیقاً مثل نقل و نبات به بادگیر پلاستیکی تنم می خورد و سرد شده میریخت. محمدتقی مصلی نژاد پسر عمو، شانه به شانم، کنارم پشت خاکریز نشسته بود. حدود 11 شب، خمپاره ای جلو ما منفجر شد، در آن شب نورافشان، گفت محمدحسین ترکش خوردم، یک دفعه دیدم از بالای بینی بین ابرویش، خون راه افتاد. بدنش هم ترکش ریز خورده بود، میدانستم بدنش گرمه و بعد دردش شروع میشد. حرکتش دادم کنار خاکریز. گفتم سریع برو عقب. چند صد متر از خط خودمان جلو بودیم. آن خط عقبنشینی شد و حتی بعضی مجروحان وسط ماندند و فردا زیر آتش عراقیها شهید شدند. بعضی شهدای آن شب را بعد از سالها آوردند. نزدیک 3 بامداد، ظاهراً عراقیها میخواستند با تانک بچهها را دور بزنند که مسئولان طرح و عملیات از جمله جواد ناطقی که با بچهها به خط آمده بود، بقیه بچههارا به عقب فرستادند. ما و تعدادی از بچهها از لشکر 14 امام حسین ع اصفهان سر در آوردیم و سپس بازگشتیم. هنوز از ماشین ها پیاده نشده بودیم از طرف تعاون لشکر فهرست شهدا و مجروحان و مفقودان را میگرفتند. اما بقیه از جمله هادی قائمی حنجر بریده... منبع: مسعود فرشیدنیا، گردان ابوذر3 ، انتشارات بونیز، ۱۳۹۷ ble.ir/join/NmU0NjQ5OG
۵:۰۶
بازارسال شده از یک پیشنهاد
۶:۳۵