عکس پروفایل خاطرات پل مدیریتخ

خاطرات پل مدیریت

۳,۰۶۹عضو
خاطرات پل مدیریت
undefined تصویر
شهادت شهید راه قدس خانم معصومه کرباسی و همسرشان را به آقای دکتر حسن محمدی، دانش‌آموخته ورودی سال ۱۳۸۱ دانشگاه امام صادق علیه‌السلام تبریک و فقدانشان را تسلیت عرض می‌کنیم.
ble.ir/join/NmU0NjQ5OG

۱۹:۲۹

خاطرات پل مدیریت
شهادت شهید راه قدس خانم معصومه کرباسی و همسرشان را به آقای دکتر حسن محمدی، دانش‌آموخته ورودی سال ۱۳۸۱ دانشگاه امام صادق علیه‌السلام تبریک و فقدانشان را تسلیت عرض می‌کنیم. ble.ir/join/NmU0NjQ5OG
thumnail
undefined گفت وگو با فرزند شهیده معصومه کرباسی
۲۸مهر ۱۴۰۳ معصومه کرباسی شهروند ایرانی به همراه همسرش در جنوب لبنان هدف حمله پهپادی صهیونیست‌ها قرار گرفت و به شهادت رسید؛ از این پدر و مادر ۵ فرزند به یادگار مانده است._دیشب صلابت و صمیمیتی که در چشمان مهدی دیدم، باورکردنی نبود. در دل به تربیت خانوادگی‌اش آفرین گفتم. حالا هم که فیلم صحبت‌هایش پخش شده است. خدا والدین شهیدش را رحمت کند.
ble.ir/join/NmU0NjQ5OG

۱۵:۴۵

وَ أَنَا الْمُذْنِبُاولین روز اردو بصیرت بود. طرفای عصر به ما گفتند استادی رو هماهنگ کردیم تا راجع به بیانیه گام دوم قراره صحبت کند و خیلی انسان شریف و باسوادی هستند. حتماً بایستی همه دوستان 401 شرکت کنند. من انصافاً خیلی خسته بودم و حال درست و حسابی نداشتم ولی وقتی تعریف و تمجیدهای زیاد کدبالایی‌های گزینشی رو دیدم، گفتم حالا بریم چند دقیقه‌ای بشینم ببینم چی میگن.مثل همیشه چفیه رو بستم به کمر و دیرتر از بقیه دوستان راهی شدم. مسئول گزینشی که برای اتاق ما اومده بود تا آخر راه غرولند میکرد که دیر شد نرسیدیم چقدر دیر راه افتادیم و...به هر زحمتی بود رسیدم به سالن استاد مهدوی کنی ره. پنهون‌کاری چرا؟ دلم بابت اینکه مدام اسم این بزرگ‌مرد حکیم مرحوم کنی ره رو می‌آوردند اما یه بار هم به حضرت آقا مدظله اشاره نمی‌کردند، خون بود.به وسط جلسه رسیدیم. نخواهم خیلی اطاله کلام کنم از یه جایی پرسش و پاسخ شروع شد. روی کاغذ نوشتم. دیدم به طرز بی‌رحمانه‌ای کاغذها گزینش میشود و دست استاد گرامی نمیرسد. گفتم دست بلند کنم برای میکروفون. میکروفن رو که بهم دادند سؤالی رو مطرح کردم که تا مدت‌ها با خودم میگفتم این سؤال از کجا اومد؟ چی شد که من اینو گفتم؟ سؤال این بود که از اونجایی که ما اعتقاد داریم کلمه به کلمه و حرف به حرف رهبری حساب شده است، چرا حضرت آقا تعبیر گام رو مطرح کردند درصورتی‌که می‌توانستند مرحله بگویند بخش بگویند و... گام و قدم پشت سرهم قرار میگیرد نه با فاصله‌ای قریب به 40 سال! جواب سؤالم را بعد از دو سال فهمیدم آن هم در یک کلمهعدم تبعیتبعدتر که با جزوه آئین درویشی آشنا شدم، فتح بابی شد که مأموریت حضرت آقا درباره با دانشگاه امام صادق ع را بخوانم. در بیانات شگرف و کم‌نظیر رهبری پس از شوخی و مزاح نرمی درباره ازدواج و بیان نظریه دوران غیبت ایشان به کارویژه مأموریتی دانشگاه امام صادق ع میرسیم جایی که نقطه اوج آن یک عبارت است.مرجعیت علمی جهان اسلامحضرت آقا در بحبوحه مأموریت‌های داخلی به دانشجویان استان‌های مختلف که بیشتر در دهه 80 رخ داده است (سیستان بلوچستان حوزه فساد، کرمان حوزه عقب‌ماندگی، خراسان رضوی حوزه دستاوردهای انقلاب، استان فارس حوزه مبانی انقلاب اسلامی، استان یزد حوزه اعتماد به نفس و امیدآفرینی، استان قم حوزه بصیرت‌افزایی، استان زنجان استکبارستیزی، استان آذربایجان شرقی حوزه تعلم و ایمن‌سازی دانشگاه‌ها و...) به این دانشگاه نگاهی فراتر از کشور داشتند و این خود دلیلی بود که در رگ‌های تکیده و خشک وجود من شریان گرفت.وقتی به واژه مرجعیت با دقت بیشتری نگاه میکنیم، مفهوم رهبری در دل آن هویدا میشود، عجب! پس قرار بوده ما رهبر و سردمدار جهان اسلام شویم؟ گویا رهبری در آن سال‌ها توجهشان تنها به دانشگاه ما بوده است و بعد از ۳ سال به علم صنعت این جمله را بیان میکنند که هشداری باشد به دانشجویان و اساتیدی که در خواب رفته‌اند. با گذر زمان در سال ۹۵ به نحو دیگری مأموریت ویژه‌ای تعریف میکنند و احساس میکنند که تکلیفی برای دانشگاه مشخص کردند که از توان دانشجویان و اساتید دانشگاه امام صادق ع فراتر است لذا بخشی از آن را عمومی میکنند.تشکیل جبهه‌های ضداستکباری و این بیان رو مجدداً در سال ۱۴۰۱ مجدد مطرح میکنند و این بار جامعه دانشجویی فرمان ایشان را لبیک نمی‌گویند و حال بعد از قریب به ۱۹ سال فرمانی که مختص دانشگاه بود، مبدل به دو فرمان واجب عمومی بر همگان شد.کاش این فرمان آخری ما را از خواب ناز بیدار کند.ارتباط با نویسنده: @yafatememadady110
ble.ir/join/NmU0NjQ5OG

۴:۵۰

خاطرات پل مدیریت
undefinedبرای ضبط در حافظه تاریخی اللهم صل علی فاطمةَ و ابیها(۲) فاطمةَ و ابیها و بعلها و بنیها بعدد ما احاط به علمک به علمک یا فاطمِه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه(۲) لي خمسةٌ اُطفي بِهِم [بها] حَرَّ الجحیمِ الحاطمَه المصطفی و المرتضی و ابناهما و الفاطمه یا فاطمِه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه(۲) جنت و کوثری نبود اگر نبودُ فاطمه(۲) هیچُ پیمبری نبود اگر نبودُ فاطمه یا فاطمِه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه(۲) اگر تو را رها کنم،‌ مرا رها نمی‌کنی(۲) اگر به تو جفا کنم،‌ تو جز عطا نمی‌کنی یا فاطمِه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه(۲) گرد حرم دویده‌ام،‌ صفا و مروه دیده‌ام(۲) هیچ کجا برای من کرب‌وبلا نمی‌شود [شروع سینه زنی] یا ثارالله یا ثارالله یا ثارالله یا ثارالله مسیح اگر دوا دهد،‌ بی‌تو شفا نمی‌شود(۲) کلیم اگر دعا کند،‌ بی‌تو دعا نمی‌شود یا ثارالله یا ثارالله یا ثارالله یا ثارالله (۲) منو ببر به کربلا، به اون حریم با صفا (۲) بذار بیام دورت بگردم، اونجا بمیرم برنگردم (۲) قربون بین الحرمین، تا جون دارم میگم حسین (۲) فدای اون همه گل یاس، منو ببر به کف العباس (۲) چی میشه با شور و شعف، همه با هم بریم نجف (۲) تو ایوون طلا بشینیم، ضریح حیدر رو ببینیم (۲) قسمت نباشه کربلا، میریم پیش امام رضا (۲) تو صحن قدسش دم میگیریم، سراغ از اون حرم میگیریم (۲) کاش از آقام خبر بیاد، یوسفم از سفر بیاد (۲) صاحب ذوالفقار حیدر، بگیره انتقام مادر (۲) دست خدا بر سر ماست، خامنه‌ای رهبر ماست (۲) ما عاشقان کربلاییم، فدایی راه ولاییم (۲) آقام آقام آقام آقام حسییییین (3 بار) #اتوبوس www.PavaraQi.ir | @PavaraQi ble.ir/join/NzBiYmQwYT
thumnail
گفته می‌شود این فیلم قدیمی‌ترین نسخه از سرود «اللهم صل علی فاطمة و ابیها»ست. #اردوی_جنوب #راهیان_نور ۱۳۷۵#اتوبوسبا تشکر از آقای امیرحسن سیفیان و پدر گرامی‌شان بابت فیلمble.ir/join/NmU0NjQ5OG

۴:۵۵

بازارسال شده از هیأت میثاق با شهدا

درخواست پول

مبلغ:

۰ ریال

undefined #خیرات_و_نذورات
undefinedمخاطبان‌گرامی می‌توانند جهت اهدای نذورات و سهیم شدن در برپایی مراسم عزاداری فاطمیه‌اول ؛ از روش زیر اقدام نمایند:
undefined شماره‌ کارت:6273-8170-1000-6553(به‌نام هیات میثاق باشهدا)
undefined پرداخت آنلاین:misaq.ir/donate
thumnail

۶:۰۲

بازارسال شده از یک پیشنهاد
thumnail
#یک_پیشنهاد#فاطمیه اول به مدت 5 شبundefined خیبرگشایی می‌کند فریاد یا زهرای ماundefinedبه‌کلام:حجت الاسلام والمسلمین استاد #عابدینیundefinedبانوای: برادر #سید_علی_حسینی و برادر #وحید_نادری
undefinedهمراه با غرفه کتاب، عکاسی و مشاوره خانواده و هیئت نوجوانان
هیئت میثاق با شهدای بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق علیه السلامموقعیت: b2n.ir/misuble.ir/join/NWYxMjBiNm

۱۴:۱۸

thumnail
صدای اذان مغرب که می‌اومد، استاد و دانشجو کنار هم نماز می‌خوندیم.تو هم دلت برای این‌جور نماز خوندن‌هامون تنگ شده؟
عکس از ble.ir/join/Hejucawu5F
ble.ir/join/NmU0NjQ5OG

۵:۱۸

thumnail
اهدای جایزه ۲۵ میلیونی انجمن برتر دانشجویی کشور به پویش ایران همدلble.ir/join/NmU0NjQ5OG

۱۲:۰۸

thumnail
undefined با مردم حرف بزنیم undefined
سال پیش همین حوالی بود که زمزمه هایی در مورد کار بزرگی در بسیج راه افتاد. راستش ایده کار جدید نبود چرا که قبلا هم مشابه اش اجرا شده بود اما آن چیزی که این کار را متمایز می ساخت، شرایطی بود که در آن قرار داشتیم. حملات بی سابقه رژیم در غزه و فاجعه هایی مثل بیمارستان المعمدانی، اوضاع‌مان را به ریخته بود. از دل همین شرایط بود که آن ایده مطرح شد. اینکه برویم در گوشه ای از شهر به اصطلاح موکبی راه بیندازیم و شرایط را برای مردم توضیح بدهیم. البته نهایتا در گوشه شهر که نه بلکه در شلوغ ترین چهارراه کشور این موکب را راه انداختیم. موکب بهشت قدس در چهارراه ولیعصر(عج). آنجا اصلا به قد و قواره ما نمیخورد یعنی مردمش خیلی رابطه خوبی با قشر ما نداشتند. از طرف دیگر شروع کار ما همزمان شده بود با شروع طرح نور که آنهم اثراتی بر کار ما داشت ولی هر چه بود از دست روی دست گذاشتن بهتر بود. خلاصه آنکه ما ۱۸ روز آنجا مشغول بودیم. در همه‌ آن روز و شب ها یک چیز بیشتر از همه به چشممان می آمد: دور شدن ما دانشجویان حزب اللهی از مردم و خلأ گفتگو. همه سعی بهشت قدس همین بود که بتواند ربط و نسبتی بین دانشجویان و مردم بر سر قضیه فلسطین ایجاد کند و یکی از مهم ترین مسیرها برای رسیدن به این هدف قطعا گفتگوی مستقیم بود. در همان ایام دهان به دهان چرخید که بسیج دانشگاه امام صادق علیه‌السلام رفته است در فلان مکان در حوالی فلان پارک معروف! موکبی زده است و دارد برای فلسطین کار می کند. در حقیقت جرقه ای اول بین دانشجویان سایر دانشگاه ها و بعد بین نهادهای مختلف خورد که عجب پس اگر برویم پیش مردم و با آنها صحبت کنیم، مردم ما را نمی خورند!البته همیشه هم اوضاع به این خوبی نبود. گاهی بحث ها به جاهای جدی می رسید ولی هیچ وقت اتفاق ناگواری به وجود نیامد بلکه هر چه بود در همان بحث ها و گفتگوها تمام می شد. بعد بهشت قدس دو بار دیگر بسیج تصمیم گرفت که این نمونه را امتحان کند که خب هر دو بار هم نتایج مثبتی داشت. امروز و بعد از یک سال از آن ماجراها دوباره خلأیی حس می شود. اینبار خلأ جدی تر و مخاطبش درونی تر است. اینبار باید برویم رو به روی آینه و قدری با خودمان چرتکه بیندازیم که واقعا همه توان من همین قدر است؟ واقعا همین قدر میتوانم برای این شرایط مرگ و زندگی کار کنم؟ اگر پاسختان مثبت است که واقعا خداقوتتان بدهد! اما اگر جوابتان منفی است یا حداقل نمی دانید که باید چه بگویید، من میگویم دیر نشده است. هنوز هم اگر نگاهی به اطرافمان بیندازیم فرصت برای حرکت زیاد است. فقط کافی است قدری به خودمان بیایم و مصداق «اعرالله جمجمتک» بشویم!
#همسنگر#خوش_انصاف
_undefined حیات خلوت
@hayatkhalvat

پ.ن:
*مینی‌بوس خوش‌انصاف پنجشنبه یکم آذر ساعت ۱۵ در بهشت زهرا بساط گفتگوی دانشجویی مردمی را با موضوع فلسطین و لبنان برپا می‌کند؛ به همراه پذیرایی، جمع‌آوری کمک‌های مردمی، روایتگری حاج آقا گلپیچی، کودکستان و...
#همسنگر دوستانمان باشیم!

ble.ir/join/NmU0NjQ5OG

۶:۲۶

thumnail
#عکسهایـماندگار#فضاسازی #مقبره شهدا در ایام فاطمیه ۱۴۰۳@janfadayan313
ble.ir/join/NmU0NjQ5OG

۱۷:۱۹

thumnail
انا لله و انا الیه راجعون undefined
با تأسف و تأثر فراوان، درگذشت داشجوی ساعی، متقی و خوش اخلاق جناب آقای امیرمحمد ناصری (ورودی ۹۷ رشته مدیریت گرایش مالی) را خدمت خانواده محترم ایشان، استادان معزز و دانشجویان گرامی تسلیت عرض میکنیم. غفران الهی و شفاعت سیدالشهداء علیه السلام را از درگاه خداوند متعال مسئلت داریم.
undefinedمراسم تدفین ساعت ۱۵ امروز در امامزاده شنبه #یزدسانحه تصادف
گروه ختم قرآن مرحوم امیرمحمد ناصری: @am_nasery
ble.ir/join/NmU0NjQ5OG

۶:۱۸

thumnail
undefined همه بچه‌هایی که آن روزها دانشجوی دانشگاه بودند، محال است آن شب را فراموش کرده باشند. شبی که آیت الله سید عبدالله فاطمی‌نیا، استاد اخلاقِ خوش‌بیان و محبوب کشوری، به رحمت خدا رفتند. چیزی از انتشار خبر درگذشت حاج‌آقا نگذشته بود که خبر دیگری به سرعت در دانشگاه پخش شد. خبری که اولین بار در کانال هیئت میثاق منتشر شد. «مسجد دانشگاه امشب میزبان پیکر مطهر استاد فاطمی‌نیا خواهد بود.» این شد که بچه‌های هیئت میثاق خیلی سریع دست به کار شدند. از سیاه‌پوشی مسجد گرفته تا امور تدارکات و پشتیبانی و غیره.ظاهرا خود حاج‌آقا وصیت کرده‌ بودند که در مسجد دانشگاه امام صادق (ع) هم تشییع شوند. مسجدی که بارها و بارها بر منبر آن نشسته بودند و دانشجوهای دانشگاه را از نفس گرم خود بهره‌منده کرده بودند.مراسم آن شب، مراسم عجیبی شد. از حال‌و‌هوای مجلس و روضه‌هایی که خوانده شد گرفته تا حجم عظیم مردمی که برای بدرقه مسیحای شهر آمده بودند.آن شب پسر بزرگ استاد، حجت الاسلام سید حسین فاطمی‌نیا هم چند کلمه‌ای صحبت کردند. چندکلمه صحبت با لحن و صدای گرمی که یادآور منبرهای استاد و پدر فقید ایشان و ما بود.حالا هم دو هفته‌ای است که دوباره هیئت دانشگاه در قرار هفتگی سه‌شنبه‌های خود، میزبان همان صدای گرم و لحن تأثیرگذار است. صدای منبر اخلاقیِ خلف مرحوم استاد فاطمی‌نیا که روزهای خوش حضور ایشان در فضای دانشگاه را برایمان زنده می‌کند.
پی‌نوشت: عکس‌ها مربوط به مراسم تشییع مرحوم استاد فاطمی‌نیا (ره) و حاشیه مراسم هفته گذشته هیئت است.هیئت میثاق با شهداundefined @misaq_khodam
پ.ن.۲: هیئت میثاق عهد دسته‌جمعی ماست. با خانواده تشریف بیاورید؛ از خانه ولایی تا جامعه ولایی.
ble.ir/join/NmU0NjQ5OG

۱۶:۴۶

thumnail

۱۶:۴۶

thumnail

۱۶:۴۶

thumnail

۱۶:۴۶

thumnail
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈رقص و جولان بر سر میدان کنندرقص اندر خون خود مردان کنندچون رهند از دست خود دستی زنندچون جهند از نقص خود رقصی کنند
undefined #ثبت‌نام اردوی معرفتی زیارتی #معراج به مقصد استان کرمان، دیار سیدالشهدای مقاومت
undefinedبا اولویت ورودی‌های ۱۴۰۱ و ۱۴۰۲
undefined زمان: ۲۸ الی ۳۰ آذرماه(توجه: حرکت بعدازظهر روز چهارشنبه است.)
undefined هزینه ثبت نام: ۲۰۰ هزار تومان
undefined مهلت ثبت نام:تا شنبه ۱۰ آذر ماه
undefined ثبت نام از طریق پیوند زیر:https://formafzar.com/form/qfloc
undefined جهت کسب اطلاعات بیشتر به شناسه @merajiha1403 مراجعه فرمایید‌.
undefined#راهیان_مقاومتundefined️#بهای_جان_تو_چیست؟!__undefined بسیج‌دانشجویی‌دانشگاه‌امام‌صادق(ع)undefined @Basijisu_ir----اردوی راهیان نور معراج در سال گذشته به محوریت استان اصفهان برگزار شد؛ امسال در آستانه شهادت حاج قاسم به محوریت استان کرمان.
ble.ir/join/NmU0NjQ5OG

۹:۴۸

thumnail
undefined توصیه‌های شوخ‌طبعانه آیت‌الله #محمدرضا_مهدوی_کنی به طلاب و دانشجویان درباره ورزش و غذا خوردن
undefined جوانان #ورزش کنید! من ۸۱ سالم است، ورزش می‌کنم؛ فکر نکنم شماها اصلاً تا ۸۱ سالگی برسید! undefined
ble.ir/join/NmU0NjQ5OG

۸:۴۹

thumnail
undefined خاکریز خاطرهundefined
undefined شادی روح محمدحسین مصلی نژاد، جانباز دفاع مقدس ورودی ۱۳۶۵ رشته معارف اسلامی و علوم سیاسی از #جهرم فاتحه و صلواتی بفرستید.
️⃣ تعبیر خواب
راوی: زنده‌یاد *#محمدحسین_مصلی_نژاد

تهران سال ۱۳۶۵ امتحان پایان ترم اول دانشگاه امام صادق ع را داده و به جهرم آمده و چند روز بعد از شهادت اخوی عبدالرضا مصلی‌نژاد، اوایل بهمن در معیت مهدی رحمانیان، رضا غفاری، هادی قائمی و قریب به 50 نفر دیگر از دوستان که بیشتر آنها بعدا شهید شدند به گردان خط شکن ابوذر پیوستم. کتابچه ای از شهید استاد مطهری در اوصاف بهشتیان و مقام شهید داشتم که در جمع‌های دوستانه برای عزیزان قرائت و بیان می‌کردم. در حد بضاعت سؤالات را هم پاسخ می‌دادیم. رسم بود، رزمنده‌ها از هم کاغذ یا رسید امضاء شده شفاعت می‌گرفتند. ما نه رسید دادیم و نه گرفتیم. اما قول مردانه به هم دادیم. عصر عملیات، بچه‌ها حنا بستند. از جمله عزیزانی که مصرانه سؤال و پیگیر اوصاف مقام شهید بودند، عبدالرحیم بهمن زادگان و فلامرز دهقان با حنای تازه بسته کف دست بودند.
روز قبل از عملیات در مقر 35 کیلومتری اهواز، هادی قائمی کنارم آمد. سؤال داشت و تعبیر خواب می‌خواست. در محوطه قدم زدیم و خوابش را گفت، نقل قول مستقیم: «گردان ابوذر و گروهان خط شکن با هم داشتیم در یک دشت وسیع حرکت می‌کردیم. با بچه‌های دسته هم به ستون یک می رفتیم. گنبد و باروی امام حسین ع را از دور دیدیم. به صحن و حرم آقا امام حسین ع رسیدیم، درها بسته بود. برای رزمنده ها باز شد. من پایم را داخل حرم گذاشتم، ناگهان سرم را کف دو دستم دیدم و صدایی در فضای حرم پیچید که اگر می خواهید به زیارت ما بیایید، اینگونه یا اینجوری بیایید.»
او تعبیر و تأویل میخواست، ما را محرم رازشان میدانستند. گفتم ان‌شاءالله خیر است و مطمئناً بشارت پیروزی است. برای خودم یقین شده بود که هادی شهید میشود، رنگ ارغوانی چهره اش دقیقاً مثل رنگ صورت خندان و رخسار شهید اسدالله شکراللهی چند دقیقه قبل از شهادت در سال 1360 در گیلانغرب شده بود. شب عملیات پشت نفربر پی ام پی ها به خط اول رفتیم. پشت کانال ماهی و خاکریزهای نونی عراقی ها، در کنار اجساد عراقیها و گل و لای زمینگیر بودیم. از زمین و آسمان گلوله می بارید، منورهای خوشه ای هواپیماها شب را مهتابی کرده بود. چهارلول و دوشیکا و کالیبر پنجاه و آرپی جی 11 هم خاکریزها را غربال میکردند. آتش توپ و خمپاره ها هم اینقدر سنگین بود، که در همان وهله اول چندنفر از ببچه‌ها زخمی‌کرد. ترکشها مثل نقل و نبات اطراف ما می ریخت. پشت خاکریز نشسته بودیم، سنگر نداشتیم. کلاه آهنی را می آوردم رو صورتم. ترکش‌ها گودش کرده بود. ولی قربان کار و عظمت خدا! با کوله حداقل 6 تا موشک آر پی جی، ترکشهایی که یک هشت هزارم ثانیه سرعت دارند و آهن را پاره میکنند، دقیقاً مثل نقل و نبات به بادگیر پلاستیکی تنم می خورد و سرد شده میریخت. محمدتقی مصلی نژاد پسر عمو، شانه به شانم، کنارم پشت خاکریز نشسته بود. حدود 11 شب، خمپاره ای جلو ما منفجر شد، در آن شب نورافشان، گفت محمدحسین ترکش خوردم، یک دفعه دیدم از بالای بینی بین ابرویش، خون راه افتاد. بدنش هم ترکش ریز خورده بود، میدانستم بدنش گرمه و بعد دردش شروع میشد. حرکتش دادم کنار خاکریز. گفتم سریع برو عقب. چند صد متر از خط خودمان جلو بودیم. آن خط عقب‌نشینی شد و حتی بعضی مجروحان وسط ماندند و فردا زیر آتش عراقیها شهید شدند.
بعضی شهدای آن شب را بعد از سالها آوردند. نزدیک 3 بامداد، ظاهراً عراقیها میخواستند با تانک بچه‌ها را دور بزنند که مسئولان طرح و عملیات از جمله جواد ناطقی که با بچه‌ها به خط آمده بود، بقیه بچه‌هارا به عقب فرستادند. ما و تعدادی از بچه‌ها از لشکر 14 امام حسین ع اصفهان سر در آوردیم و سپس بازگشتیم. هنوز از ماشین ها پیاده نشده بودیم از طرف تعاون لشکر فهرست شهدا و مجروحان و مفقودان را میگرفتند. اما بقیه از جمله هادی قائمی حنجر بریده...undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined منبع: مسعود فرشیدنیا، گردان ابوذر3 ، انتشارات بونیز، ۱۳۹۷
undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedble.ir/join/NmU0NjQ5OG

۴:۰۸

خاطرات پل مدیریت
undefined undefined خاکریز خاطرهundefined undefined شادی روح محمدحسین مصلی نژاد، جانباز دفاع مقدس ورودی ۱۳۶۵ رشته معارف اسلامی و علوم سیاسی از #جهرم فاتحه و صلواتی بفرستید. ️⃣ تعبیر خواب راوی: زنده‌یاد *#محمدحسین_مصلی_نژاد تهران سال ۱۳۶۵ امتحان پایان ترم اول دانشگاه امام صادق ع را داده و به جهرم آمده و چند روز بعد از شهادت اخوی عبدالرضا مصلی‌نژاد، اوایل بهمن در معیت مهدی رحمانیان، رضا غفاری، هادی قائمی و قریب به 50 نفر دیگر از دوستان که بیشتر آنها بعدا شهید شدند به گردان خط شکن ابوذر پیوستم. کتابچه ای از شهید استاد مطهری در اوصاف بهشتیان و مقام شهید داشتم که در جمع‌های دوستانه برای عزیزان قرائت و بیان می‌کردم. در حد بضاعت سؤالات را هم پاسخ می‌دادیم. رسم بود، رزمنده‌ها از هم کاغذ یا رسید امضاء شده شفاعت می‌گرفتند. ما نه رسید دادیم و نه گرفتیم. اما قول مردانه به هم دادیم. عصر عملیات، بچه‌ها حنا بستند. از جمله عزیزانی که مصرانه سؤال و پیگیر اوصاف مقام شهید بودند، عبدالرحیم بهمن زادگان و فلامرز دهقان با حنای تازه بسته کف دست بودند. روز قبل از عملیات در مقر 35 کیلومتری اهواز، هادی قائمی کنارم آمد. سؤال داشت و تعبیر خواب می‌خواست. در محوطه قدم زدیم و خوابش را گفت، نقل قول مستقیم: «گردان ابوذر و گروهان خط شکن با هم داشتیم در یک دشت وسیع حرکت می‌کردیم. با بچه‌های دسته هم به ستون یک می رفتیم. گنبد و باروی امام حسین ع را از دور دیدیم. به صحن و حرم آقا امام حسین ع رسیدیم، درها بسته بود. برای رزمنده ها باز شد. من پایم را داخل حرم گذاشتم، ناگهان سرم را کف دو دستم دیدم و صدایی در فضای حرم پیچید که اگر می خواهید به زیارت ما بیایید، اینگونه یا اینجوری بیایید.» او تعبیر و تأویل میخواست، ما را محرم رازشان میدانستند. گفتم ان‌شاءالله خیر است و مطمئناً بشارت پیروزی است. برای خودم یقین شده بود که هادی شهید میشود، رنگ ارغوانی چهره اش دقیقاً مثل رنگ صورت خندان و رخسار شهید اسدالله شکراللهی چند دقیقه قبل از شهادت در سال 1360 در گیلانغرب شده بود. شب عملیات پشت نفربر پی ام پی ها به خط اول رفتیم. پشت کانال ماهی و خاکریزهای نونی عراقی ها، در کنار اجساد عراقیها و گل و لای زمینگیر بودیم. از زمین و آسمان گلوله می بارید، منورهای خوشه ای هواپیماها شب را مهتابی کرده بود. چهارلول و دوشیکا و کالیبر پنجاه و آرپی جی 11 هم خاکریزها را غربال میکردند. آتش توپ و خمپاره ها هم اینقدر سنگین بود، که در همان وهله اول چندنفر از ببچه‌ها زخمی‌کرد. ترکشها مثل نقل و نبات اطراف ما می ریخت. پشت خاکریز نشسته بودیم، سنگر نداشتیم. کلاه آهنی را می آوردم رو صورتم. ترکش‌ها گودش کرده بود. ولی قربان کار و عظمت خدا! با کوله حداقل 6 تا موشک آر پی جی، ترکشهایی که یک هشت هزارم ثانیه سرعت دارند و آهن را پاره میکنند، دقیقاً مثل نقل و نبات به بادگیر پلاستیکی تنم می خورد و سرد شده میریخت. محمدتقی مصلی نژاد پسر عمو، شانه به شانم، کنارم پشت خاکریز نشسته بود. حدود 11 شب، خمپاره ای جلو ما منفجر شد، در آن شب نورافشان، گفت محمدحسین ترکش خوردم، یک دفعه دیدم از بالای بینی بین ابرویش، خون راه افتاد. بدنش هم ترکش ریز خورده بود، میدانستم بدنش گرمه و بعد دردش شروع میشد. حرکتش دادم کنار خاکریز. گفتم سریع برو عقب. چند صد متر از خط خودمان جلو بودیم. آن خط عقب‌نشینی شد و حتی بعضی مجروحان وسط ماندند و فردا زیر آتش عراقیها شهید شدند. بعضی شهدای آن شب را بعد از سالها آوردند. نزدیک 3 بامداد، ظاهراً عراقیها میخواستند با تانک بچه‌ها را دور بزنند که مسئولان طرح و عملیات از جمله جواد ناطقی که با بچه‌ها به خط آمده بود، بقیه بچه‌هارا به عقب فرستادند. ما و تعدادی از بچه‌ها از لشکر 14 امام حسین ع اصفهان سر در آوردیم و سپس بازگشتیم. هنوز از ماشین ها پیاده نشده بودیم از طرف تعاون لشکر فهرست شهدا و مجروحان و مفقودان را میگرفتند. اما بقیه از جمله هادی قائمی حنجر بریده... undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined منبع: مسعود فرشیدنیا، گردان ابوذر3 ، انتشارات بونیز، ۱۳۹۷ undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined ble.ir/join/NmU0NjQ5OG
thumnail
#عکس_یادگاری مرحوم مصلی‌نژاد در جبهه
undefinedاز سمت راست undefinedاولی: #محمدرضا_خزاعی ورودی ۶۱ اقتصادundefinedدومی: #محمدمهدی_قسوری جهرمی ورودی ۶۱ اقتصاد (معاون اداری و مالی دانشگاه در حال حاضر)undefinedسومی: #رضا_رادمرد ورودی ۶۶ اقتصادundefinedچهارمی: #سعید_جلیلی ورودی ۶۲ علوم سیاسیundefinedنفر پنجم: مرحوم جانباز #محمدحسین_مصلی_نژاد ورودی ۶۵ علوم سیاسیundefinedنفر آخر: #محسن_حافظی_فر ورودی ۶۶ سیاسی
ble.ir/join/NmU0NjQ5OG

۵:۰۶

بازارسال شده از یک پیشنهاد
thumnail
undefined #پویش_نذر_حجاب #نذر_چادر ویژه دختران جنوب تهران (شهر آفتاب) undefined
undefinedدر ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شما هم در این پویش شرکت کنید
undefinedشماره کارت جهت مشارکت در این پویش خداپسندانه و واریز مبالغundefined۶۲۱۹۸۶۱۹۶۵۴۴۵۶۴۵به نام مهدی فراهانی
undefined شماره تماس:09010160447
undefined گروه جهادی بسیج‌دانشجویی‌دانشگاه‌امام‌صادق(ع) به طور متمرکز و هفتگی در مناطق محروم جنوب تهران به اجرای برنامه‌های تربیتی عمرانی می‌پردازد.undefined @Basijisu_irundefined @jahadiisu
ble.ir/join/NWYxMjBiNm

۶:۳۵