عکس پروفایل گنجگ

گنج

۵۵عضو
مأموریت تدوین تاریخ انقلاب اسلامی
عنوان:مأموریت تدوین تاریخ انقلاب اسلامی تاریخ:۱۳۶۷/۱۰/۲۵محل:تهران، جماران موضوع:مأموریت تدوین تاریخ انقلاب اسلامی مناسبت: روحانی (زیارتی)، سید حمید

بسم اللّه‌ الرحمن الرحیم
جناب حجت‌الاسلام آقای آسید حمید روحانی (زیارتی) ـ دامت افاضاته
با تشکر از زحمات جنابعالی در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی و تلاش قابل تقدیرتان در تدوین تاریخ انقلاب اسلامی، امیدوارم بتوانید با دقت، تاریخ حماسه‌‌آفرین و پر حادثۀ انقلاب اسلامی بی‌نظیر مردم قهرمان ایران را بدان گونه که هست ثبت نمایید.
شما به عنوان یک مورخ باید توجه داشته باشید که عهده‌‌دار چه کارِ عظیمی شده‌اید. اکثر مورخین، تاریخ را آنگونه که مایلند و یا بدان گونه که دستور گرفته‌اند می‌نویسند، نه آنگونه که اتفاق افتاده است. از اول می‌دانند که کتابشان بنا است به چه نتیجه‌ای برسد و در آخر به همان نتیجه هم می‌رسند.
از شما می‌خواهم هر چه می‌توانید سعی و تلاش نمایید تا هدف قیام مردم را مشخص نمایید، چرا که همیشه مورخین اهداف انقلابها را در مسلخ اغراض خود و یا اربابانشان ذبح می‌کنند. امروز همچون همیشۀ تاریخ انقلابها، عده‌ای به نوشتن تاریخ پر افتخار انقلاب اسلامی ایران مشغولند که سر در آخور غرب و شرق دارند. تاریخ جهان پر است از تحسین و دشنام عده‌ای خاص، له و یا علیه عده‌‌ای دیگر و یا واقعه‌ای در خور بحث. اگر شما می‌توانستید تاریخ را مستند به صدا و فیلم حاوی مطالب گوناگون انقلاب از زبان توده‌های مردم رنجدیده کنید، کاری خوب و شایسته در تاریخ ایران نموده‌اید. باید پایه‌های تاریخ انقلاب اسلامی ما چون خود انقلاب بر دوش پابرهنگان مغضوب قدرتها و ابرقدرتها باشد.
شما باید نشان دهید که چگونه مردم، علیه ظلم و بیداد، تحجر و واپسگرایی قیام کردند و فکر اسلام ناب محمدی را جایگزین تفکر اسلام سلطنتی، اسلام سرمایه‌‌داری، اسلام التقاط و در یک کلمه اسلام امریکایی کردند.
شما باید نشان دهید که در جمود حوزه‌های علمیۀ آن زمان که هر حرکتی را متهم به حرکت مارکسیستی و یاحرکت انگلیسی می‌‌کردند، تنی چند از عالمان دین باور دست در دست مردم کوچه و بازار، مردم فقیر و زجر کشیده گذاشتند و خود را به آتش و خون زدند و از آن پیروز بیرون آمدند.
شما باید به روشنی ترسیم کنید که در سال ۴۱، سال شروع انقلاب اسلامی و مبارزۀ روحانیت اصیل در مرگ‌‌آباد تحجر و تقدس‌مآبی چه ظلمها بر عده‌ای روحانی پاکباخته رفت، چه ناله‌های دردمندانه کردند، چه خون دلها خوردند، متهم به جاسوسی و بی‌دینی شدند ولی با توکل بر خدای بزرگ کمر همت را بستند و از تهمت و ناسزا نهراسیدند و خود را به توفان بلا زدند و در جنگ نابرابر ایمان و کفر، علم و خرافه، روشنفکری و تحجرگرایی، سرافراز ـ ولی غرقه به خون یاران و رفیقان خویش ـ پیروز شدند.
حرف بسیار است، و من حال نوشتن بیش از این را ندارم. خداوند به شما که مورد علاقۀ من هستید و خودْ از ستم‌کشیده‌های این انقلابید، توفیق بندگی دهد تا بتوانید با در نظر گرفتن او ـ جل و علا ـ واقعیتها را برای نسل آینده ثبت کنید. من به شما دعا می‌کنم و از واحد فرهنگی بنیاد شهید تشکر می‌کنم که به شما کمک می‌کند تا ان‌شاءاللّه‌ بتوانید کارتان را به پایان برسانید. والسلام.
۶۷/۱۰/۲۵روح‌‌اللّه‌ الموسوی الخمینی
@rah_markazi 

۱۸:۱۰

thumnail
واحد تاریخ شفاهی شهید علیرضا شاملو اراک برگزار می کند:
کارگاه آموزشی تاریخ شفاهی پنجم و ششم مرداد ماه شماره تماس و هماهنگی: ۰۹۳۸۳۷۷۵۰۰۸در پایان دوره از برگزیدگان جهت همکاری دعوت بعمل می آید.
@rah_markazi

۱۳:۰۳

35974d5e899df74f5c2b71c0539ea7e883da89cd.pdf

۲۲۰.۵۲ کیلوبایت

رزومه جهت شرکت در کارگاه آموزشی تاریخ شفاهی
@rah_markazi

۱۳:۳۹

thumnail
19 اسفند 66 همدان بمباران میشه و بقایای ترکش هایی که بر دیوارهای منزلی ایجاد شده توسط شهرداری قاب گرفته شده و یابود آن واقعه است.@rah_markazi

۱۷:۳۹

thumnail
جلال آل احمد:از آن روز (روز اعدام شیخ فضل الله نوری) بود که نقش غرب‌زدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند.
@rah_markazi

۸:۰۶

thumnail
undefined همراه با تیم پزشکی جهادسازندگی
#شهید_دکتر_سید_محمدعلیشاه_موسوی_گردیزی
از شهدای حادثۀ تروریستی مسجد صاحب الزمان ایالت پکتیای افغانستان undefined
undefined @rah_markazi

۱۹:۰۷

thumnail
1 آذر 1358روزنامه جمهوری اسلامی" تحریم آمریکا"
@rah_markazi

۷:۵۲


undefined خيلی عصبانی بود. سرباز بود و مسئول آشپزخانه كرده بودندش. ماه رمضان آمده بود و او گفته بود هركس بخواهد روزه بگيرد، سحری بهش می‌رساند. ولی يك هفته نشده، خبر سحری دادن‌ها به گوش سرلشكر ناجی رسيده بود. او هم سرضرب خودش را رسانده بود و دستور داده بود همه سربازها به خط شوند و بعد، يكی يك ليوان آب به خوردشان داده بود كه «...سربازها را چه به روزه گرفتن!»و حالا ابراهيم بعد از بيست و چهار ساعت بازداشت، برگشته بود آشپزخانه.ابراهيم با چند نفر ديگر، كف آشپزخانه را تميز شستند و با روغن موزاييك‌ها را برق انداختند و منتظر شدند. براي اولين بار خدا خدا می‌كردند سرلشكر ناجی سر برسد.ناجی در درگاه آشپزخانه ايستاد. نگاه مشكوكی به اطراف كرد و وارد شد. ولی اولين قدم را كه گذاشته بود، تا ته آشپزخانه چنان كشيده شده بود كه كارش به بيمارستان كشيد. پای سرلشكر شكسته بود و می‌بايست چند صباحی توی بيمارستان بماند. تا آخر ماه رمضان، بچه‌ها با خيال راحت روزه گرفتند.
#يادگاران(شهيد محمدابراهيم همت)#مریم_برادرانانتشارات روایت فتحصفحه ۱۱.
@rah_markazi

۲۰:۳۷

thumnail
#معرفی_کتاب #شهيد_علم#شهيد_داريوش_رضايي_نژادمحصول دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی@rah_markazi

۵:۰۸

گنج
undefined #معرفی_کتاب #شهيد_علم #شهيد_داريوش_رضايي_نژاد محصول دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی @rah_markazi
يك روز سوار ماشينش شده بودم، تمام پنجره ها رو داده بود بالا. گفتم: پس چرا همه شيشه هارو بالا كشيدي؟ گفت:اينجا ترافيكه، مردم مرتب به هم دري وري ميگن، نميتونم تحمل كنم ببينم مردم اين جوري به هم نا مهرباني ميكنن...undefined#برش_اول #شهيد_علم #شهيد_داريوش_رضايي_نژاد
@rah_markazi

۵:۰۹

undefinedجهنم «اردوگاه اطفال»جعفر رضایی از خاطرات شهادت، اسارت و آزادی‌اش مے‌گوید
گفــت‌و‌گو| گروه پایداریزینب تاج‌الدیـن undefined
undefinedاسارت خیلی ناخوانده مهمان پانزده سالگی‌اش می‌شود؛ آن هم زمانی که تنها هفتاد روز از ورودش به جبهه می‌گذشته است. «والفجر مقدماتی» «اولین» عملیاتی است که پا در آن می‌گذارد و «فکه» «آخرین» نقطه‌ای که در آن، چشم از خاک وطن برمی‌دارد و راهی سرنوشت نامعلومی می‌شود که عراقی‌ها می‌خواهند برایش رقم بزنند! سرنوشتی که برای خود او «اسارت» بوده و برای خانواده‌اش تا هفت ماه بی‌خبری و گمانِ «شهادت»...! تا آنجا که برایش اعلامیه چاپ می‌کنند، مراسم ختم و هفتم و چهلم می‌گیرند و حتی سنگ مزاری هم یادبودش در گلزار شهدا می‌گذارند.
undefined«جعفر رضایی» از اسرای کم سن و سال ایرانی و از اهالی خمینی‌شهرِ اصفهان است که سر از «اردوگاه اطفال» در می‌آورد و جزو نوجوانانی می‌شود که عراقی‌ها در یک آسایشگاه جمعشان می‌کنند تا استفاده تبلیغاتی از آنها بکنند و صبح تا شب در رادیو و روزنامه‌های خود در موردشان بگویند: {امام} خمینی سربازهایش را به زور از پشت میز و نیمکت مدرسه به جبهه کشانده است. و با تهیه عکس و خبر و گرفتن مصاحبه‌های صوری از آنها تلاش کنند مهر تاییدی بر ادعاهای خام و البته غلط خود داشته باشند.
undefinedدر بیست و هشتمین سالروز بازگشت اسرا به کشورمان ایران با او که «شـش هزار و صد و نود و ششمین اسیر ایرانی» در خاک عراق بوده است، همراه می‌شویم، با او صبر می‌کنیم، با او افتخار می‌کنیم و با او به خاطرات نه سال اسارتش می‌رویم...
#جعفر_رضایی#والفجر_مقدماتی#جنگ_تحمیلے#اردوگاه_اطفال#اسارت#گروه_پایداری_روزنامه_اصفهان‌زیبا
undefined @rah_markazi

۸:۵۷

گنج
يك روز سوار ماشينش شده بودم، تمام پنجره ها رو داده بود بالا. گفتم: پس چرا همه شيشه هارو بالا كشيدي؟ گفت:اينجا ترافيكه، مردم مرتب به هم دري وري ميگن، نميتونم تحمل كنم ببينم مردم اين جوري به هم نا مهرباني ميكنن... undefined #برش_اول #شهيد_علم #شهيد_داريوش_رضايي_نژاد @rah_markazi
ما شرايط خوبي نداشتيم براي همين هرموقع به خانه فاميل و آشنا ميرفتيم ، همين كه بعد مهماني ، پايمان به خانه خودمان ميرسيد، با خانومم دعوايمان ميشد. ميگفت: ديدي فلاني چه تلويزيوني داشت؟ يخچالشان را ديدي؟ حواست به لوسترشان بود؟آخه به تو هم ميگن مرد؟عرضه نداري يه زندگي خوب براي من درست كني...اينها را ميگفت و من جواب ميدادم و دعوا بالا ميگرفت. اما هرموقع به خانه ساده داريوش ميرفتيم نه تنها از اين حرفا نداشتيم بلكه چنان آرامشي ميگرفتيم كه مدتها در جانمان احساسش ميكرديم..به روايت دوست شهيد...undefined#برش_آخر#شهيد_علم #شهيد_داريوش_رضايي_نژاد
@rah_markazi

۱۷:۱۷

undefined زمان شاه رسم بود که اصناف روز بیست و هشتم مرداد را به هم صنف‌های خود و همچنین به شاه تبریک می‌گفتند در یکی از این سالها، صنف قصاب پلاکارد بزرگی در یکی از خیابان‌های تهران می‌آویزد که روی آن با حرف درشت نوشته شده بود:« 28 مرداد، روز قیام ملی ایران را به عموم قصابان ایران علی‌الخصوص شاهنشاه آریامهر تبریک می‌گوییم.
#علی_صلح_جو#نکته_های_ویرایشصفحه ١٢٤
@rah_markazi

۹:۲۷

thumnail
undefined دست‌نوشته اخوان ثالث در دفتر یادداشت آیت‌الله خامنه‌ای
undefined 4شهریور سالگرد درگذشت #مهدی_اخوان_ثالث شاعر معاصر
undefined @rah_markazi

۸:۴۹

thumnail
#پوستر | از تبار فداییان

undefined ۴شهریور سالروز ترور شهید مهدی عراقی توسط منافقین
undefined @rah_markazi

۸:۵۰

thumnail
شهید اراکی که زنده شد و پایش جا نماند+تصاویر
ابراهیمی، از جانبازان دفاع مقدس از خاطره شهید شدنش و اعزام به آلمان برای مداوا شدن و اتفاقات جالب در آنجا می گوید.http://yon.ir/LuzoE
@rah_markazi

۱۳:۳۷

thumnail
undefined #با_ما_همراه_باشید
پایگاه مطالعات بین الملل جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی
جریان فکر و فرهنگ در جهان اسلام
آدرس سایت:
http://alummah.ir
@alummah_ir@rah_markazi

۱۱:۱۶

thumnail
undefined️سردار یزدی که در فیلم #تنگه_ابوقریب نقش او را مهدی پاکدل بازی کرده است:
گاهی اوقات در منزل به بچه‌ها می‌گویم من اندازه شما بودم 250 نفر را مدیریت می‌كردیم. این را از این جهت عرض می‌‎كنم كه «تنگه ابوقریب» و آثاری نظیر آن برای نسل جوان ما ظرفیت ایجاد می‌كند كه ببینند نسل جوان چه توانایی‌هایی دارد. تازه این ظرفیت‌ها و توانایی‌ها برای زمانی بود كه امكانات امروز هم نبود. ظرفیت بچه‌های امروز خیلی با زمان ما متفاوت است.الان شرایط بهتر شده است. برای مسئولان هم این پیام را دارد كه فكر نكنند باید از ذخیره‌ای استفاده كنند مثلا این‌كه اگر ما را كنار بگذارند چه اتفاقی می‌افتد. این ظرفیت‌ها باید در صحنه خودش را نشان دهد. وقتی به جوان فضا ندهیم نمی‌تواند خودش را در هیچ صحنه‌ای نشان دهد.
@rah_markazi

۱۲:۵۳

undefined ایران، پل پیروزی متفقین
undefined با حمله آلمان‌ها به شوروی و آشكار شدن نقشه آن‌ها برای رسیدن به خلیج فارس و اشغال شبه قاره هند و مراكز نفتی خاورمیانه، متفقین عبور از خاك ایران را مطمئن‌ترین و كوتاه‌ترین راه كمك به اتحاد شوروی دانستند.
undefinedچرچیل -نخست وزیر وقت بریتانیا- در خاطرات خود به اهمیت ارتباطی ایران كه بهره‌گیری از آن، متفقین را از راه دشوار اقیانوس منجمد شمالی بی‌نیاز می‌ساخت، اشاره كرده است.در جریان جنگ جهانی دوم، متفقین از طریق راه‌آهن سراسری ایران و سایر راه‌های ارتباطی كشور، حدود پنج و نیم میلیون تن اسلحه، مهمات، مواد غذایی و دارو را به شوروی منتقل كردند.برخی از محققان براین باورند كه سیل كمك‌های سرازیر شده از مسیر ایران به شكست آلمان‌ها در استالینگراد انجامید و به همین جهت متفقین ایران را پل پیروزی خواندند.
undefined برشی از مقاله "پل پیروزی متفقین" / سیدعلی بهبهانی / #نشریه_زمانه، شماره ۲۴undefinedundefinedundefinedundefinedundefined@rah_markazi

۹:۴۷

پی‌گیری‌ها و دلتنگی‌های امام خمینی برای فرزندش؛undefined امیدواریم روزی با سیدموسی صدر در قدس با هم نماز بخوانیم
به بهانۀ چهلمین سال ربایش سیدموسی صدر

از سلامت جناب حجت‌الاسلام آقای سیدموسی صدر رئیس مجلس شیعیان لبنان هیچ‌گونه اطلاعی ندارم و موجب نگرانی این‌جانب است. از جنابعالی تقاضا دارم که هر چه زودتر از مکان ایشان اطلاع پیدا کرده و این جانب را از سلامت ایشان آگاه گردانید. 11 شهریور 57 | نامه به یاسر عرفات
این‌جانب از غیبت جناب حجت‌الاسلام آقای سیدموسی صدر نگران و متأثرم. از جناب‌عالی تقاضا دارم که این موضوع را با سران کشورهایی که در قضیۀ فلسطین اجتماع کرده‌اند در میان گذارید و اهتمام آنان را جلب نمایید. 1 مهر 57 | نامه به حافظ اسد
قضیۀ جناب حجت‌الاسلام آقای صدر به شکل معمایی مرموز درآمده است. بستگان ایشان پس از بررسی می‌گویند در لیبی هستند. چون جناب ایشان مورد احترام و محبت روحانیون و دیگر جناح‌ها هستند و این امر موجب نگرانی آن‌هاست مقتضی است در آن اهتمام نمایید. و از دولت خودتان بخواهید ما را از سلامت ایشان و محل اقامتشان مطلع نموده نگرانی‌ها را رفع کنند. 26 مهر 57 | نامه به معمر قذافی
ما نگران سرنوشت امام موسی صدر هستیم و می‌خواهیم به محض بازگشت به لیبی به سرهنگ قذافی بگویید هر چه زودتر در مورد سرنوشت امام موسی صدر رسیدگی کند. 7 اسفند 57 | گفتگو با معاون قذافی و سه عضو دیگر هیئت نمایندگی لیبی
چیزی که قضیه‌ای که برای ما و علمای ایران و سایر اقشار به طور معما درآمده است این فاجعۀ آقای صدر است. من و علمای ایران برای این فاجعه بسیار متأثر هستیم، و این برای ما یک معمایی است که این معما حل نمی‌شود الّا به دست دولت لیبی. ما این معما را می‌خواهیم که برادر ما معمر و دولت حل کنند و ناراحتی‌های ما را به اتمام برسانند. من کراراً به وسایطی این معنا را تذکر دادم لکن الآن نیز اکیداً تذکر می‌دهم که این معنا در شَعب ما و در بین علمای ما انعکاس سوئی دارد؛ و من میل ندارم که بین ملت ما و دولت شما یک سوء تفاهمی باشد. من از شما می‌خواهم که این معما را حل کنید و موجب راحتی ما را فراهم کنید.4 اردیبهشت 58 | در جمع هیاتی از لیبی
آقای صدر یک مردی است که من می‌توانم بگویم او را بزرگ کرده‌ام؛ به منزلۀ یک اولاد عزیز است برای من و من امیدوارم که ان‌شاءالله ایشان با سلامت برگردند به محل خودشان، و بسیار مورد تأسف است که ایشان را ما الآن نمی‌بینیم در بین خودمان...ما امیدواریم که یک روزی ... با آقای آسید موسی صدر- سلمه الله تعالی- در قدس با هم نماز بخوانیم ان‌شاءالله. و ما مایوس نیستیم. 30 اردیبهشت 1359 | در جمع کادر مرکزی جنبش أمل لبنان
آن‌چیزی که همۀ مطالب را آسان می‌کند این است که ما و ملت ما و آقای صدر - سلّمه الله تعالی- به دنبال مکتب، یک گرفتاری پیدا کردیم... آقای صدر را که من سال‌های طولانی دیده‌ام، بلکه باید بگویم من بزرگ کردم ایشان را، من فضایلشان را می‌دانم و خدمت‌هایی هم که بعد از آنکه به لبنان رفته‌اند کرده‌اند، آن را هم می‌دانم و آنچه که لبنان احتیاج به ایشان دارد، باز آن را هم می‌دانم. من امیدوارم که ان‌شاءالله، ایشان برگردند به محلّ خودشان و مسلمین آنجا از ایشان استفاده کنند. همین حالا هم که ایشان می‌گویید، که شواهد داریم که در لیبی هستند، همین امر در راه خدمت به مکتب و خدمت به اسلام است. این هم برای ایشان عبادت نوشته می‌شود. برای ماها هم این اموری که واقع می‌شود، باید سهل باشد، از باب اینکه در راه اسلام است.ما مطّلعیم که اولیای اسلام، که در راس آن‌ها رسول خداست، آن قدر زحمت کشیدند، تمام مدت عمرش را پیغمبر در زحمت و تعب بوده است و بعد از او هم ائمّۀ ما همین طور بوده‌اند... آقای صدر حالا دو سال است که در حبس هستند، لکن جدّ ایشان هفت سال می‌گویند مسلّم بوده، احتمال چهارده سال هم هست. این یک راهی بوده است که همۀ اولیای خدا، نه فقط آن‌هایی که در زمان اسلام بودند، قبل از اسلام هم انبیا و اولیایی که بودند، راهشان همین بوده... و این، هم مایه افتخار شماست و [هم‌] خانوادۀ آقای صدر که یک فرد لایقی که خدمت می‌کرد، در راه خدمت گرفتاری‌ای پیدا کرده است. من امیدوارم که این گرفتاری آمدش زود سر بیاید و من دعای به ایشان می‌کنم و خواهم کرد و امیدوارم که زودتر ان‌شاءالله، ایشان خلاص بشوند و برگردند. 6 شهریور 1359 | در جمع خانوادۀ امام موسی صدر
من از اینکه آقای موسی صدر در بین شما نبوده است متأثرم. او مثل فرزند من است. او یک بازوی قوی برای اسلام بود.10 تیر 1360 | در جمع کادر مرکزی جنبش امل لبنان
آقای موسی صدر فرزندی از فرزندان من است. من برای او متأثر و متأسفم و اقداماتی هم، چه در نجف و چه در ایران، نموده‌ام و امیدوارم هر چه زودتر او را در بین خودمان ببینیم.6 آبان 1360 | در جمع اعضای جنبش امل@rah_markazi

۴:۵۷