بله | کانال از تبار رئیسعلی
عکس پروفایل از تبار رئیسعلیا

از تبار رئیسعلی

۴۴۲عضو
thumbnail
undefined #اعلام_مراسمundefined️ مراسم شب وداع با پیکر مطهر پاسدار شهید ایمان قائدی شنبه 4 مرداد ساعت 20آستان امام زاده محمد باقر (ع) کوی خواجه ها بوشهر

undefinedکانال از تبار رئیسعلی@Raisali_ir

۹:۲۳

thumbnail
#کلیپ
undefined بابایی، خیال کردی قهرم حالا اومدی واسه آشتی...
undefined لحظاتی از وداع فرزندان خردسالشهید ایمان قایدی با پیکر پاک پدر...
شهادت:23 خردادماه 1404در حمله جنایتکارانه رژیم صهیونیستیبه قرارگاه هوافضای سپاه در تهران
به مناسب بازگشت شهید به استان...تصویر: زینب دشتی
undefinedکانال از تبار رئیسعلی@Raisali_ir

۹:۲۸

thumbnail
مستند علمدار چزابه، شهید علیرضا ماهینی، فرمانده بوشهری جنگ های نامنظم را از لینک زیر ببینید.https://www.aparat.com/v/z97b915
undefinedکانال از تبار رئیسعلی@Raisali_ir

۷:۲۵

thumbnail
undefined تشییع پیکر شهید ایمان قایدی در بوشهر
پیکر مطهر شهید مدافع وطن، ایمان قایدی صبح امروز بر روی دستان مردم قدرشناس بوشهر از بسیج مرکزی تا گلزار شهدای این شهر تشییع شد و برای خاک‌سپاری به دشتی و روستای چارک - ساعت ۱۷ امروز - منتقل شد.شهید قایدی از شهدای هوافضای سپاه پاسداران بود که در حمله وحشیانه رژیم صهیونیستی در سحرگاه ۲۳ خرداد به شهادت رسید.
undefinedکانال از تبار رئیسعلی@Raisali_ir

۷:۳۳

thumbnail
مراسم تشییع و خاکسپاری شهید مدافع امنیت احمد عبدالله زاده
undefinedکانال از تبار رئیسعلی@Raisali_ir

۱۱:۴۵

thumbnail
#استوری| مناجات شهید علیرضا ماهینی
خدايا در همه حال ياريم نما، يک لحظه مرا به خودم وا مگذار كه اكر عنان اختيار مرا رها سازی به انحراف كشيده می‌شوم.
undefinedکانال از تبار رئیسعلی@Raisali_ir

۸:۴۹

thumbnail
undefined️ فاجعه خونین میدان فردوسی – ۲۸ مرداد ۱۳۶۵
undefined صبح روز ۲۸ مرداد ۱۳۶۵، بمبی که منافقین در خودرویی کنار دفتر هواپیمایی میدان فردوسی تهران کار گذاشته بودند منفجر شد. انفجار مهیب، آتش و دود همه‌جا را فرا گرفت و در این حادثه ۱۶ نفر از مردم بی‌گناه به شهادت رسیدند.
undefined در میان شهدا، خانواده‌ای از برازجان نیز حضور داشتند؛ اسماعیل ارجمند زیارتی به همراه همسرش عزت بخشی و دو فرزندشان ماشا و علیرضا که برای سفر زیارتی به مشهد آمده بودند، همگی در این انفجار خونین پر کشیدند.
undefined پیکر مطهر این خانواده در بهشت سجاد برازجان آرام گرفت؛ یادگاری از مظلومیت مردمی که قربانی کورترین اقدامات تروریستی دهه شصت شدند.
undefinedکانال از تبار رئیسعلی@Raisali_ir

۸:۴۶

thumbnail
undefined خبر خوب برای هواداران بازی «رئیسعلی دلواری: نبرد با استعمار»
طی ماه‌های گذشته، یک آپدیت بزرگ برای بازی در حال توسعه بوده و اکنون در مراحل پایانی است.این بروزرسانی، ویژگی‌ها و تغییرات تازه‌ای را به همراه دارد که تجربه شما را هیجان‌انگیزتر و پرجزئیات‌تر از همیشه خواهد کرد.
undefined به زودی، خبرها و تصاویر بیشتری از این آپدیت منتشر می‌کنیم
undefinedکانال از تبار رئیسعلی@Raisali_ir

۱۶:۳۱

thumbnail
undefined️ فاجعه خونین میدان فردوسی
undefinedصبح 28 مرداد 1365، انفجار تروریستی منافقین در میدان فردوسی تهران 16 شهید برجای گذاشت. در میان آنان خانواده بوشهری ارجمند زیارتی از برازجان ـ اسماعیل، عزت بخشی، ماشا و علیرضا ـ نیز در آتش ترور پر کشیدند.
طراح: محمد نوروزی
undefinedکانال از تبار رئیسعلی@Raisali_ir

۱۶:۳۲

thumbnail
undefined عاشق خدا شوید و به او نزدیک شوید...undefined دنیا را برای دنیا دوستان بگذارید
undefined وصیت‌نامه شهید عبدالحسین حمایتی
undefined دوم شهریور سالروز شهادت عبدالحسین حمایتی گرامی باد

undefinedکانال از تبار رئیسعلی@Raisali_ir

۹:۱۳

پادکست یک مرخصی ناتمام - 2.mp3

۰۵:۴۸-۵.۳۸ مگابایت
undefinedحدود چهل سال پیش،۸ شهریور سال ۱۳۶۰دفتر نخست وزیری مورد حمله منافقان قرار گرفت و شهادت مظلومانه ی شهیدان رجایی و باهنر را رقم زد
undefinedاما بشنویم از روزی که تاریخ،دست‌خوش تغییر شد...
undefinedپادکست«یک مرخصی نا‌تمام»undefinedنویسنده:فائزه محمدی undefinedگوینده:رضا غریبی

کانال از تبار رئیسعلیundefined@Raisali_ir

۶:۰۵

thumbnail
undefinedرجایی وقتی وارد جلسه هیئت دولت می‌شد، اول به همه سلام می‌داد، حتی به نگهبان دم در.
undefinedروزی یکی از وزرا دیر آمده بود و بی‌توجه و بدون سلام نشست. رجایی با همان لحن آرام گفت: “ما اینجا اول انسانیم، بعد وزیر. احترام، از در شروع می‌شود.” undefinedundefined
undefinedاو همیشه می‌گفت: “اگر مردم به ما اعتماد کرده‌اند، باید با زندگی‌مان نشان بدهیم که لیاقتش را داریم.”»

منبع: کتاب چراغ صبح نوشته‌ی اصغر فکور، انتشارات سوره مهر، صفحه ۱۴۷
کانال از تبار رئیسعلیundefined@Raisali_ir

۷:۵۵

thumbnail
undefined روایت| یوسف گم‌گشته باز آید
undefined یکی از کسانی که هرگز از یادم نمی‌رود، آقای «عوض بختیاری» است. اولین‌بار او را بعد از عقب‌نشینی عملیات کربلای چهار، در آبادان دیدم. پیرمردی بود پرکار و دوست‌داشتنی؛ با اینکه سال‌ها از عمرش گذشته بود، پا به پای جوانان در جبهه حضور داشت.
undefined پسرش، یوسف، هم کنارش بود؛ جوانی رشید، خوش‌برخورد و آینه‌ی تمام‌نمای اخلاق‌های خوب پدرش. نگاه آقای بختیاری به یوسف، همیشه پر از عشق و غرور بود.
undefined پیرمرد مسئولیت آب و غذا رساندن به رزمنده‌ها را برعهده داشت. با دقت و جدیت کار می‌کرد و در همان حال، لبخند از لب‌هایش نمی‌افتاد.
undefined تا اینکه روزی خبر رسید یوسف در جزیره سهیل، آن‌سوی آب، در خاک عراق جا مانده و به احتمال زیاد به شهادت رسیده است ...
undefined ادامه روایت در لینک زیرB2n.ir/bakhtiari64
undefined کانال از تبار رئیسعلی@Raisali_ir

۷:۴۸

thumbnail
🪖 روایت | یک دست لباس بهشتی
تازه دو روز از عملیات کربلای پنج گذشته بود که دوباره وارد عمل شدیم. شبانه، همراه آقای محسنی، خودمان را به پشت لشکر فجر رساندیم تا اوضاع را از نزدیک ببینیم. سردار شمس گفته بود بیشتر نیروهای فجر یا مجروح شده‌اند یا به شهادت رسیده‌اند و تنها عده کمی باقی مانده‌اند. تصورمان این بود که هنوز جمعیتی هرچند اندک سرپا مانده باشد؛ اما وقتی رسیدیم، با صحنه‌ای روبه‌رو شدیم که نفس‌مان را بند آورد… تعدادشان از انگشتان یک دست هم فراتر نمی‌رفت..undefined شب را همان‌جا ماندیم ...
undefined ادامه روایت در لینک زیرhttps://B2n.ir/yekdast
undefined کانال از تبار رئیسعلی@Raisali_ir

۹:۳۷

thumbnail
undefined روایت | خلبان سنگر خاکی
حدود یک هفته از عملیات گذشته بود که یکی از دوستانم نزد من آمد و پرسید: «درویشی! نیرو نمی‌خواهی؟» گفتم: «چه کاره است؟» جواب داد: «بسیجی است.» کار ما در مخابرات تخصصی بود و معمولاً نیازی به نیروهای بسیجی نداشتیم. با این حال، گفتم: «از بچه‌های بسیج فقط در کارهایی مثل تعمیر خط یا سیم‌کشی می‌شود استفاده کرد. اگر می‌تواند، بیاید.» دوستم گفت: «حرفی نیست، هر کاری باشد انجام می‌دهد.» او آمد. نامش «آقای شکوهی» بود. همان روز بر حسب اتفاق آقای سلیمانی ـ مسئول بخش بی‌سیم ـ قرار بود برای کشیدن سیم جنگی به منطقه‌ای برود. به او گفتم شکوهی را هم همراه خود ببرد؛ هم برای کمک و هم برای اینکه توانایی‌اش را بسنجیم. وقتی کارشان تمام شد و بازگشتند، با خودم فکر کردم بعد از پنج کیلومتر سیم‌کشی حتماً از خستگی از پا افتاده‌اند. رفتم سراغ شکوهی. اما بر خلاف تصورم کوچک‌ترین اثری از خستگی در چهره‌اش نبود ...
undefined ادامه روایت در لینک زیرhttps://B2n.ir/jm5870
undefined طراحی کاور: محمد نوروزی
undefined کانال از تبار رئیسعلی@Raisali_ir

۱۵:۳۹

thumbnail
undefined نماهنگ | خون‌بهای شهدا
undefined از زبان حجت‌الاسلام تشکری
undefined تهیه شده در هیئت فاطمیون بوشهر
undefined کانال از تبار رئیسعلی@Raisali_ir

۶:۵۴

thumbnail
undefined قهرمانان شهرت را بشناس undefined
undefined در «سامانه جامع شهدای استان بوشهر» می‌توانید زندگی‌نامه، عکس‌ها و خاطرات شهدا را یکجا ببینید.
undefined برای ورود به سامانه روی لینک زیر کلیک کنید:undefined raisali.ir/shahid
undefined کانال «از تبار رئیسعلی»@Raisali_ir

۱۳:۵۲

thumbnail
undefined موشن‌گرافیک | آقا مجید
undefined برشی از شب پیش از آغاز عملیات کربلای ۴ — لحظه‌ای که «حسین... حسین... حسین...» در دل‌ها طنین‌انداز شد.
undefined به یاد شهید مجید بشکوه
undefined کانال «از تبار رئیسعلی»@Raisali_ir

۵:۴۵

thumbnail
undefined استوری | نیمکت‌های خالی
undefined به یاد شهدای دانش‌آموز دفاع مقدس (۱۲ روزه)undefined طراحی: علی افروغ
undefined کانال از تبار رئیسعلیundefined @Raisali_ir

۱۴:۳۴

thumbnail
undefined روایت | اژدهایی که نان و ماست می‌خورد
چهره‌شان زرد می‌شد، رنگ از رخسارشان می‌پرید؛ کافی بود لباس فرم ما را ببینند تا لرزه بر اندامشان بیفتد.اسیران تکاور عراقی، پیش از آن‌که حتی سخنی بگویند، با نگاهشان ترس را فریاد می‌زدند.
ماجرا از آن‌جا شروع شد که پیش از آغاز عملیات فتح‌المبین به ما حمله کردند. اما به جایی نرسیدند؛ شکست خوردند و گروهی از آن‌ها اسیر شدند.
undefined روزی نان و ماستی در دست داشتم. به اسرا تعارف کردم. از خدا خواسته پذیرفتند و با ولع مشغول خوردن شدند.به دوستی که عربی می‌دانست گفتم بپرسد: «چرا این‌قدر از ما می‌ترسید؟»پاسخشان پرده از راز وحشتشان برداشت ...
undefined ادامه روایت در لینک زیرhttps://raisali.ir/22074
undefined کانال «از تبار رئیسعلی»@Raisali_ir

۱۳:۴۱