آره . نه
۲۰:۲۶
دوهفته دیگه
۲۰:۲۷
سلام پچه هایادتون گفتم از پارت۱۱ میشه بخش تو داستان و شخصیت های جدیدی اضافه میشه پس لطفاً منظر ویدیو باشید #نسیونگ
۱۵:۴۱
ᖇOᗰᗩᑎ ᑭᗩᖇTY 🍓🎧
آره . نه
ممنون
۱۵:۴۱
۱۶:۴۷
«پارت یازده»
۲۲:۵۷
هاـ یون گفت: گجوم پیو چته چرا به من همش توجه میکنی چته ههاا گجوم پیو:هاـ یون من مامان گجوم پیو: گجوم پیو بدو بدو بیا شرکت مشکل خورده سریع باید بریم فرا دا دوستت رو میبینی بعد بهش بگو گجوم پیو:امم خدا حافظ هاـ یون جیسون:وواایی الان فهمیدم هاـ یون:آره دیگه الان خودت یه نمونه رو دیدی بیا بریم« خلاصه » با جیسون رفتن کتاب خونه و یک زره حرف زدن و هاـ یون داشت در میخواند ساعت شد۸و جیسون رفت خونه خودش و هاـ یون داشت تا ساعت ۵:۳۰ درس میخواند که همونجا خوابش برد و ساعت شده بود ۸جرمی اومد هاـ یون بیدار کرد گفت جرمی:هاـ یون بیدارشو هاـ یون: جرمی توی جرمی:چرا اینجا خوابیدی هاـ یون :داشتم درس میخواندم که اینجا خواهم برد ، جرمی:پاشو باید بری امتحان بدی هاـ یون : باشه هاـ یون رفت امتحان داد و داشت میرفت پیش کایلا و لاما که مامانش اومد مامان هاـ یون:هاـ یون سلام مامان خوبی هاـ یون آره تو خوبی اینجا چیکار میکنی ؟مامان:اومدم اومدم کیلید خونه رو بدم بهت هاـ یون:وا چرا مگه خونه نیستی ؟ مامان:دارم مامان گجوم پیو میرم بیرون هاـ یون: وا مامان چرا و چرا انقد شما دوتا صمیمی شدین مامان:راستی یادم رفت بهت بگم منو مامان گجوم پیو باهم توی یه دانشگاه درس خواندیم ،وباهم دوست صمیمی بودیم هاـ یون : اامم باشه دیگه چی بگم بهت برو مامان: دوست دارم بای🩷هاـ یون :بای مامای گجوم پیو اومد بیش هاـ یون و هاـ یون داشت به مامانش میخنید هاـ یون :وای مامان از دست تو گجوم پیو: سلام خوبی به چی میخندی؟ هاـ یون : وای گجوم پیو الان فهمیدم که مامانم با مامان تو هو دانشگاهی بودن اومد به من، کیلید خواب گاه داد جون من کیلیدمو دادم دست مامان گفت من خونه نیستم گفتم چرا گفت چون میخوام با مامان گجوم پیو برم بیرون گجوم پیو:چی واقعا هاـ یون: راستی من هم کتاب خونه وهم کلاس دیدم دخترا نبودن میدونی کجان، گجوم پیو:فکر کنم رفتن یه چیزی بخورن هاـ یون:آهان بریم پیششون آها راستی دیروز چی میخواستی بگی گجوم پیو:امم هاـ یون من دوست دارم لما داشت میومد و هاـ یون سرش گیج رفت و افتاد زمین لما دوید سمت گجوم پیو هاـ یون گجوم پیو:هاـ یون خوبی هاـ یون لما: گجوم پیو چی شده گجوم پیو:نمیدونم یک دفعه افتاد زمین من میبرمش پیش دکتر اینجا. لما : باشه منم به خاله زنگ میزنم و به کایلا میگم گجوم پیو: باشه گجوم پیو هاـ یون رو بغل کرد بردش پیش دکتر دکتر گفت ☆برای پارت بعد لطفاً لطفاً لایک کنید فقط 3تا☆
۲۲:۵۸
ᖇOᗰᗩᑎ ᑭᗩᖇTY 🍓🎧
هاـ یون گفت: گجوم پیو چته چرا به من همش توجه میکنی چته ههاا گجوم پیو:هاـ یون من مامان گجوم پیو: گجوم پیو بدو بدو بیا شرکت مشکل خورده سریع باید بریم فرا دا دوستت رو میبینی بعد بهش بگو گجوم پیو:امم خدا حافظ هاـ یون جیسون:وواایی الان فهمیدم هاـ یون:آره دیگه الان خودت یه نمونه رو دیدی بیا بریم« خلاصه » با جیسون رفتن کتاب خونه و یک زره حرف زدن و هاـ یون داشت در میخواند ساعت شد۸و جیسون رفت خونه خودش و هاـ یون داشت تا ساعت ۵:۳۰ درس میخواند که همونجا خوابش برد و ساعت شده بود ۸جرمی اومد هاـ یون بیدار کرد گفت جرمی:هاـ یون بیدارشو هاـ یون: جرمی توی جرمی:چرا اینجا خوابیدی هاـ یون :داشتم درس میخواندم که اینجا خواهم برد ، جرمی:پاشو باید بری امتحان بدی هاـ یون : باشه هاـ یون رفت امتحان داد و داشت میرفت پیش کایلا و لاما که مامانش اومد مامان هاـ یون:هاـ یون سلام مامان خوبی هاـ یون آره تو خوبی اینجا چیکار میکنی ؟مامان:اومدم اومدم کیلید خونه رو بدم بهت هاـ یون:وا چرا مگه خونه نیستی ؟ مامان:دارم مامان گجوم پیو میرم بیرون هاـ یون: وا مامان چرا و چرا انقد شما دوتا صمیمی شدین مامان:راستی یادم رفت بهت بگم منو مامان گجوم پیو باهم توی یه دانشگاه درس خواندیم ،وباهم دوست صمیمی بودیم هاـ یون : اامم باشه دیگه چی بگم بهت برو مامان: دوست دارم بای🩷هاـ یون :بای مامای گجوم پیو اومد بیش هاـ یون و هاـ یون داشت به مامانش میخنید هاـ یون :وای مامان از دست تو گجوم پیو: سلام خوبی به چی میخندی؟ هاـ یون : وای گجوم پیو الان فهمیدم که مامانم با مامان تو هو دانشگاهی بودن اومد به من، کیلید خواب گاه داد جون من کیلیدمو دادم دست مامان گفت من خونه نیستم گفتم چرا گفت چون میخوام با مامان گجوم پیو برم بیرون گجوم پیو:چی واقعا هاـ یون: راستی من هم کتاب خونه وهم کلاس دیدم دخترا نبودن میدونی کجان، گجوم پیو:فکر کنم رفتن یه چیزی بخورن هاـ یون:آهان بریم پیششون آها راستی دیروز چی میخواستی بگی گجوم پیو:امم هاـ یون من دوست دارم لما داشت میومد و هاـ یون سرش گیج رفت و افتاد زمین لما دوید سمت گجوم پیو هاـ یون گجوم پیو:هاـ یون خوبی هاـ یون لما: گجوم پیو چی شده گجوم پیو:نمیدونم یک دفعه افتاد زمین من میبرمش پیش دکتر اینجا. لما : باشه منم به خاله زنگ میزنم و به کایلا میگم گجوم پیو: باشه گجوم پیو هاـ یون رو بغل کرد بردش پیش دکتر دکتر گفت ☆برای پارت بعد لطفاً لطفاً لایک کنید فقط 3تا☆
لطفاً لایک کنید ممنون #نیونگ
۲۲:۵۸
ᖇOᗰᗩᑎ ᑭᗩᖇTY 🍓🎧
هاـ یون گفت: گجوم پیو چته چرا به من همش توجه میکنی چته ههاا گجوم پیو:هاـ یون من مامان گجوم پیو: گجوم پیو بدو بدو بیا شرکت مشکل خورده سریع باید بریم فرا دا دوستت رو میبینی بعد بهش بگو گجوم پیو:امم خدا حافظ هاـ یون جیسون:وواایی الان فهمیدم هاـ یون:آره دیگه الان خودت یه نمونه رو دیدی بیا بریم« خلاصه » با جیسون رفتن کتاب خونه و یک زره حرف زدن و هاـ یون داشت در میخواند ساعت شد۸و جیسون رفت خونه خودش و هاـ یون داشت تا ساعت ۵:۳۰ درس میخواند که همونجا خوابش برد و ساعت شده بود ۸جرمی اومد هاـ یون بیدار کرد گفت جرمی:هاـ یون بیدارشو هاـ یون: جرمی توی جرمی:چرا اینجا خوابیدی هاـ یون :داشتم درس میخواندم که اینجا خواهم برد ، جرمی:پاشو باید بری امتحان بدی هاـ یون : باشه هاـ یون رفت امتحان داد و داشت میرفت پیش کایلا و لاما که مامانش اومد مامان هاـ یون:هاـ یون سلام مامان خوبی هاـ یون آره تو خوبی اینجا چیکار میکنی ؟مامان:اومدم اومدم کیلید خونه رو بدم بهت هاـ یون:وا چرا مگه خونه نیستی ؟ مامان:دارم مامان گجوم پیو میرم بیرون هاـ یون: وا مامان چرا و چرا انقد شما دوتا صمیمی شدین مامان:راستی یادم رفت بهت بگم منو مامان گجوم پیو باهم توی یه دانشگاه درس خواندیم ،وباهم دوست صمیمی بودیم هاـ یون : اامم باشه دیگه چی بگم بهت برو مامان: دوست دارم بای🩷هاـ یون :بای مامای گجوم پیو اومد بیش هاـ یون و هاـ یون داشت به مامانش میخنید هاـ یون :وای مامان از دست تو گجوم پیو: سلام خوبی به چی میخندی؟ هاـ یون : وای گجوم پیو الان فهمیدم که مامانم با مامان تو هو دانشگاهی بودن اومد به من، کیلید خواب گاه داد جون من کیلیدمو دادم دست مامان گفت من خونه نیستم گفتم چرا گفت چون میخوام با مامان گجوم پیو برم بیرون گجوم پیو:چی واقعا هاـ یون: راستی من هم کتاب خونه وهم کلاس دیدم دخترا نبودن میدونی کجان، گجوم پیو:فکر کنم رفتن یه چیزی بخورن هاـ یون:آهان بریم پیششون آها راستی دیروز چی میخواستی بگی گجوم پیو:امم هاـ یون من دوست دارم لما داشت میومد و هاـ یون سرش گیج رفت و افتاد زمین لما دوید سمت گجوم پیو هاـ یون گجوم پیو:هاـ یون خوبی هاـ یون لما: گجوم پیو چی شده گجوم پیو:نمیدونم یک دفعه افتاد زمین من میبرمش پیش دکتر اینجا. لما : باشه منم به خاله زنگ میزنم و به کایلا میگم گجوم پیو: باشه گجوم پیو هاـ یون رو بغل کرد بردش پیش دکتر دکتر گفت ☆برای پارت بعد لطفاً لطفاً لایک کنید فقط 3تا☆
خیلی ممنون بابت لایک توی این چند وقت بزاتون میزارم #نیونگ
۲۱:۴۱
ᖇOᗰᗩᑎ ᑭᗩᖇTY 🍓🎧
هاـ یون گفت: گجوم پیو چته چرا به من همش توجه میکنی چته ههاا گجوم پیو:هاـ یون من مامان گجوم پیو: گجوم پیو بدو بدو بیا شرکت مشکل خورده سریع باید بریم فرا دا دوستت رو میبینی بعد بهش بگو گجوم پیو:امم خدا حافظ هاـ یون جیسون:وواایی الان فهمیدم هاـ یون:آره دیگه الان خودت یه نمونه رو دیدی بیا بریم« خلاصه » با جیسون رفتن کتاب خونه و یک زره حرف زدن و هاـ یون داشت در میخواند ساعت شد۸و جیسون رفت خونه خودش و هاـ یون داشت تا ساعت ۵:۳۰ درس میخواند که همونجا خوابش برد و ساعت شده بود ۸جرمی اومد هاـ یون بیدار کرد گفت جرمی:هاـ یون بیدارشو هاـ یون: جرمی توی جرمی:چرا اینجا خوابیدی هاـ یون :داشتم درس میخواندم که اینجا خواهم برد ، جرمی:پاشو باید بری امتحان بدی هاـ یون : باشه هاـ یون رفت امتحان داد و داشت میرفت پیش کایلا و لاما که مامانش اومد مامان هاـ یون:هاـ یون سلام مامان خوبی هاـ یون آره تو خوبی اینجا چیکار میکنی ؟مامان:اومدم اومدم کیلید خونه رو بدم بهت هاـ یون:وا چرا مگه خونه نیستی ؟ مامان:دارم مامان گجوم پیو میرم بیرون هاـ یون: وا مامان چرا و چرا انقد شما دوتا صمیمی شدین مامان:راستی یادم رفت بهت بگم منو مامان گجوم پیو باهم توی یه دانشگاه درس خواندیم ،وباهم دوست صمیمی بودیم هاـ یون : اامم باشه دیگه چی بگم بهت برو مامان: دوست دارم بای🩷هاـ یون :بای مامای گجوم پیو اومد بیش هاـ یون و هاـ یون داشت به مامانش میخنید هاـ یون :وای مامان از دست تو گجوم پیو: سلام خوبی به چی میخندی؟ هاـ یون : وای گجوم پیو الان فهمیدم که مامانم با مامان تو هو دانشگاهی بودن اومد به من، کیلید خواب گاه داد جون من کیلیدمو دادم دست مامان گفت من خونه نیستم گفتم چرا گفت چون میخوام با مامان گجوم پیو برم بیرون گجوم پیو:چی واقعا هاـ یون: راستی من هم کتاب خونه وهم کلاس دیدم دخترا نبودن میدونی کجان، گجوم پیو:فکر کنم رفتن یه چیزی بخورن هاـ یون:آهان بریم پیششون آها راستی دیروز چی میخواستی بگی گجوم پیو:امم هاـ یون من دوست دارم لما داشت میومد و هاـ یون سرش گیج رفت و افتاد زمین لما دوید سمت گجوم پیو هاـ یون گجوم پیو:هاـ یون خوبی هاـ یون لما: گجوم پیو چی شده گجوم پیو:نمیدونم یک دفعه افتاد زمین من میبرمش پیش دکتر اینجا. لما : باشه منم به خاله زنگ میزنم و به کایلا میگم گجوم پیو: باشه گجوم پیو هاـ یون رو بغل کرد بردش پیش دکتر دکتر گفت ☆برای پارت بعد لطفاً لطفاً لایک کنید فقط 3تا☆
دوست داشتن. آره نه
۲۱:۴۲
ᖇOᗰᗩᑎ ᑭᗩᖇTY 🍓🎧
دوست داشتن. آره نه
پنج نفر دیدن همش دونفره 🥲
۱۶:۲۴
سلام گایز چطورید؟🤍
نبینم لف بدیدا 🫶
به زودی زود قراره پاکت بزارم واستون ولییالبته اگر لف ندید
#m.leah
نبینم لف بدیدا 🫶
به زودی زود قراره پاکت بزارم واستون ولییالبته اگر لف ندید
#m.leah
۱۹:۲۵
شاید یک ذره دیر تر رومان رو بزارم. #نیونگ
۱۱:۱۲
*دکتر گفت ببریدش بیمارستان اصلا حالش خوب نیست لما سریع به کایلا گفت و گجوم پیو به پسرا زنگ زد گفت گجوم پیو گفت که من تو راه هستم دارم میرم شما هم با دخترا برییان لما و کایلا داشتن به سمت دکتر تیزهوشان میرفتن که جیکو: گفت بیاد بریم بیمارستان جرمی تو ماشین لما: مگه دکتر اینجا نبودن جیکو: چرا ولی کتر گفت باید ببریدش بیمارستان اصلا حالش خوب نیست لما: وای ها_یون باز چیکار کردی، سوار ماشین شدن وبه سمت بیمارستان حرکت کردن و لما به مامان ها_یون زنگ زد لما: سلام خاله جان خوبی کجایی خاله خاله: سلام آره خوبم بیرون جانم چیزی شده؟لما: آره خاله ها_یون باز حالش بد شده خاله: ای خدا باز باشه باشه الان سریع میام گجوم پیو رسید و سریع ها_یون رو برد تو ها_یون یخ کرده بود پرستارها سریع راهنمایش کردن به اتاق دکتر و دکتر ماینش کرد و گفت غذا نخورده این دختر گجوم پیو: نمیدونم وایسید لطفا ببینم دوستاش کجان گجوم پیو زنگ زد و گفتن دارن پارک میکنن، دخترا بدو بدو اومدن و دکتر ازشون سوال کرد دکتر: غذا خورده؟ لما: نه والا خانم دکتر دو روز هیچی نخورده دکتر: ای وای این دختر چرا هیچ ویتامین نداره تو بدنش گجوم پیو: هیچی خانم دکتر؟ دکتر: نه پسرم خیلی کمه، براش سروم مینویسم و ویتامین داروه گجوم پیو: لما زنگ بزن به خاله ببین کجا من میرم دارو هاشو با سروم رو بگیرم لما: باشه جرمی: کایلا گجوم پیو خیلی فرق نکرده یعنی خیلی مهربون نشده؟ کایلا: چرا والا خیلی لما: سلام خاله کجای؟ خاله: الان تو بیمارستان هستم لما: اوک الان میام دنبالت «خلاصه» لما رفت مامان ها_یون رو آورد و براش تعریف کرد و دکتر گفت باید یک شب بستریع بمونه تا بهش چیز های لازم و مقوی بهش بدیم تا دیگه این جوری نباشه، دکتر سروم رو براش وصل کرد و گجوم پیو و جرمی و جیکو رفتن چند ساعت بعد دخترا رفتن و مامانش باید میرفت چون خواهرش تو خونه تنها موند و قرار گذاشتن که یکی الان که رفت دوساعت بمونه و بعد یکی دیگه بیاد بمونه، دوساعت گذشت وکایلا رفت چند ساعت گذشته و گجوم پیو زنگ زد به لما گجوم پیو: سلام خوبی لماو لما با صدای خوابالو جواب داد لما:سلام مرسی تو خوبی جانم کاری داشتی گجوم پیو: ببخشید از خواب بیدارت کردم فکر کردم که تو پیش ها_یونی لما: نه کایلا پیشش گجوم پیو: باشه برو بخواب بازم ببخشید بیدارت کردم گجوم پیو زنگ زد به کایلا گجوم پیو: سلام کایلا یه سوال کایلا: سلام بزار بگم آره من پیش ها_یونم گجوم پیو: تو از کجا فهمیدی چی میخوام بگم کایلا: من اگر عاشق هارو نشناسم به درد نمیخورم گجوم پیو: امم باشه پس من میام اونجا کایلا: باشه بیا•☆•☆•☆•☆•☆☆ برای پارت بعد لطفاً لطفاً لایک کنید 4تا فقط
۲۰:۱۰
«پارت دوازدهم»
۲۰:۱۰
سلام لطفا به این نکات دقت کنید من و بقیه خیلی خیلی سخت تلاش میکنیم تا شما از رمان های خوشتون بیاد و شاید باورتون نشه اما من الان دستم توی آتل هستش و باز هم برای شما رمان مینویسم پس لطفا مارو حمایت کنید قرار هم نیست هیچ اتفاقی بیفته فقط بایه «لایک» کردن به ما کمک میکنید و به ما انرژی میدین #نیونگ
۳:۵۸
«پارت سیزدهم»
۱۹:۰۰
کایلا گفت هی ها_یون چه کردی با خودت ها_یون بیدار شد کایلا: ها_یون خوبی مارو کشتی دختر ها_یون: وقتی چشام رو باز کردم دیدم اینجام و دیدم پرستار بالای سرم و ازش پرسیدم که جریان چیه وبرام تعریف کرد من الان چه شکلی تو صورت گجوم پیو نگاه کنم کایلا: ها_یون: الان به چی میخندی کایلا: به شما دوتا ها_یون: راستی گو هیچی کایلا: همیشه حرف هاتو نصفه میزنی ولش حالا الان خودت خوبی ها_یون: راستش نه خیلی دلم درد می کنه و سر درد دارم کایلا: چون هیچی نخوردی برات غذا آوردم بذار بهت بدم، کایلا به ها_یون غذاش رو داد وها_یون چون حالش خوب نبود دکتر به سرومش خواب با ور زد تا بخواب و بهتر بشه گجوم پیو رسید گجوم پیو: سلام خوبی کایلا ها_یون بهتر کایلا: سلام آره من خوبم ها_یون بیدار شد یه چیزی خورد حالش خوب نبود بعد دکتر براش دارو زد تو، سرومش تا بخواب یه سوال کنم گجوم پیو: جانم بپرس کایلا: گجوم پیو من تاحالا همچین رفتاری از تو ندیدم نکنه تو ••تو عاشق شدی گجوم پیو: امم راستش کایلا: راستش چی گجوم پیو: راستش اامم آره کایلا: هان چی کی کجا تعریف کن گجوم پیو: من عاشق امم عاشق ها_یون شدم کایلا: وای خدا گجوم پیو: بعد امروز بهش گفتم ولی حالش بد شد تروخدا به هیچکی نگو کایلا: باشه «1»ساعت گذشته و ساعت شد« 2»شب کایلا به گجوم پیو گفت من میرم قهوه بگیرم و گجوم پیو میشینه روی صندلی وبا چشای اشکی ها_یون رو نگاه می کنه و کلش رو میزاره روی تخت و گریه می کنه ها_یون با صدای گریه گجوم پیو از خواب بیدار میشه و و دستش رو میزاره روی سر گجوم پیو و نازش می کنه ها_یون: گجوم پیو گریه نکن مگه مردم گجوم پیو سرش رو آورد بالا و گفت گجوم پیو: ها_یون بیدار شدی خدا نکنه ها_یون: پس چرا گریه می کنی گجوم پیو: خوب ناراحت میشم این جوری میبینمت ها_یون: اگر میخوای منو این جوری نبینی لطفا دیگه گریه نکن گجوم پیو: باشه ولی یه سوال ها_یون: بله؟ گجوم پیو: ها_یون تو منو دوست داری ها_یون: راستش اگر دوست نداشتم که تو بهم گفتی دوست دارم الان باهات حرف نمیزدم که گجوم پیو: امم ام بزار ببینم کایلا کجا رفته ها_یون و گجوم پیو سرشون رو برگردوندن که دیدن کایلا با خنده داره نگاشون میکنه ها_یون: کایلا تو تا الان این جا بودی کایلا: آره مگه یه قهوه گرفتن چقدر طول میکشه« خلاصه» گجوم پیو رفت خونه و ساعت «3»ها_یون به کایلا گفت بره خونه اما نمیرفت و بالاخره رفت ها_یون خوابید برای پارت بعد 3تا لایک مرسی 🥰
۱۹:۰۰
ᖇOᗰᗩᑎ ᑭᗩᖇTY 🍓🎧
کایلا گفت هی ها_یون چه کردی با خودت ها_یون بیدار شد کایلا: ها_یون خوبی مارو کشتی دختر ها_یون: وقتی چشام رو باز کردم دیدم اینجام و دیدم پرستار بالای سرم و ازش پرسیدم که جریان چیه وبرام تعریف کرد من الان چه شکلی تو صورت گجوم پیو نگاه کنم کایلا: ها_یون: الان به چی میخندی کایلا: به شما دوتا ها_یون: راستی گو هیچی کایلا: همیشه حرف هاتو نصفه میزنی ولش حالا الان خودت خوبی ها_یون: راستش نه خیلی دلم درد می کنه و سر درد دارم کایلا: چون هیچی نخوردی برات غذا آوردم بذار بهت بدم، کایلا به ها_یون غذاش رو داد وها_یون چون حالش خوب نبود دکتر به سرومش خواب با ور زد تا بخواب و بهتر بشه گجوم پیو رسید گجوم پیو: سلام خوبی کایلا ها_یون بهتر کایلا: سلام آره من خوبم ها_یون بیدار شد یه چیزی خورد حالش خوب نبود بعد دکتر براش دارو زد تو، سرومش تا بخواب یه سوال کنم گجوم پیو: جانم بپرس کایلا: گجوم پیو من تاحالا همچین رفتاری از تو ندیدم نکنه تو ••تو عاشق شدی گجوم پیو: امم راستش کایلا: راستش چی گجوم پیو: راستش اامم آره کایلا: هان چی کی کجا تعریف کن گجوم پیو: من عاشق امم عاشق ها_یون شدم کایلا: وای خدا گجوم پیو: بعد امروز بهش گفتم ولی حالش بد شد تروخدا به هیچکی نگو کایلا: باشه «1»ساعت گذشته و ساعت شد« 2»شب کایلا به گجوم پیو گفت من میرم قهوه بگیرم و گجوم پیو میشینه روی صندلی وبا چشای اشکی ها_یون رو نگاه می کنه و کلش رو میزاره روی تخت و گریه می کنه ها_یون با صدای گریه گجوم پیو از خواب بیدار میشه و و دستش رو میزاره روی سر گجوم پیو و نازش می کنه ها_یون: گجوم پیو گریه نکن مگه مردم گجوم پیو سرش رو آورد بالا و گفت گجوم پیو: ها_یون بیدار شدی خدا نکنه ها_یون: پس چرا گریه می کنی گجوم پیو: خوب ناراحت میشم این جوری میبینمت ها_یون: اگر میخوای منو این جوری نبینی لطفا دیگه گریه نکن گجوم پیو: باشه ولی یه سوال ها_یون: بله؟ گجوم پیو: ها_یون تو منو دوست داری ها_یون: راستش اگر دوست نداشتم که تو بهم گفتی دوست دارم الان باهات حرف نمیزدم که گجوم پیو: امم ام بزار ببینم کایلا کجا رفته ها_یون و گجوم پیو سرشون رو برگردوندن که دیدن کایلا با خنده داره نگاشون میکنه ها_یون: کایلا تو تا الان این جا بودی کایلا: آره مگه یه قهوه گرفتن چقدر طول میکشه« خلاصه» گجوم پیو رفت خونه و ساعت «3»ها_یون به کایلا گفت بره خونه اما نمیرفت و بالاخره رفت ها_یون خوابید برای پارت بعد 3تا لایک مرسی 🥰
منتظر لایک های شما خوشگل ها هستم
۱۳:۳۶
سلام سلام آماده پارت جدید باشید #نیونگ
۱۵:۱۳