دوست دارید دومین رمانامون چه نوعی باشه؟
جنایی(
)
عاشقانه(
)
غمگین (
)
انتقامی(
)
جنایی(
عاشقانه(
غمگین (
انتقامی(
۵:۱۳

پاکت هدیه
ᖇOᗰᗩᑎ ᑭᗩᖇTY 2 🐬💦
بفرمایید کیوتااا
ببخشید دیر شد ★
ولی مرسی که زیادمون کردید خوشگلام 🫂
بازم داریم از این پاکتا
#لیا
ببخشید دیر شد ★
ولی مرسی که زیادمون کردید خوشگلام 🫂
بازم داریم از این پاکتا
#لیا
رمان : زندگی خوب؟
پارت: #4
رونا: ببین من از سوهو خوشم.میاد نمیدونم حس اون به من چیه ولی من واقعا ازش خوشم اومده تو هم شاید داداشته از من بدت بیاد و..
لیا: وایسا!! تو از سوهو خوشت میاد؟ این خیلی جالبه و اینکه من چرا باید ناراحت بشم؟ به هر حال داداشم بجز من توی زندگیش باید یه نفر دیگه هم داشته باشه
رونا: گفتم شاید از اینکه ما پول کافی واسه مدرسه نداریم و اینکه بچه ها از من خوششو ن نمیاد سوهو هم از من خوشش نیاد
لیا:اتفاقا سوهو اصلا اینجوری نیست ، من از زیر زبونش میکشم بیرون که ببینم نظرش راجب تو چیه اوکیه؟ تو هم گوش بزنگ باش
رونا: لیا ممنونم توبهترین دوستمی
لیا: قربونت بشم بیا بریم سر کلاس
(شش ساعت بعد مدرسه)
از زبان لیا: رفتیم سوار ماشین شدیم منو سو هو و
لیا: سوهو نظرت راجب رونا چیه
سوهو: چرا داری میپرسی؟
لیا:همینجوری
سوهو: راستش حس خاصی ندارم
از زبان لیا: وقتی اینو میگه یعنی یه حسی بهش داره
سوهو: واقعا دختر خوبیه و خیلی زیباست
لیا: استایل امروزش خیلی باز بود نه؟
سوهو: اره منم بدم میاد از استایل باز ولی خب روش ژاکت پوشیده بود
لیا: اره اینم حرفیه
سوهو: چرا داری میپرسی؟
لیا: وایی اقای شکاک همینجوری داشتم میپرسیدم
سوهو: پیاده شو رسیدیم
(رفتیم خونه)
سئویون: سلام بچه ها
سوهو/لیا: سلام مامان
لیا: مامان میشه امروز بگم که رکنا بیاد خونمون
سوهو: چی؟
سئیون: رونا کیه؟
لیا: دوستم تو مدرسه خیلی صمیمی شدیم
سئیون: البته
هوسوک: ولی نباید به هر کس اعتماد کنیم
سئیون: پسرم دزد نیست که
هوسوک : خودتون میدونید
سئیون: ولی اهینا و جونگ هون هم بگو بیان ناراحت میشن
لیا : خب اونا هم میگم
از زبان لیا: رفتم تو اتاق و سریع به اونا، نگ زدم
رونا: جانم
لیا: رونا ساعت ۴ بیا پیشم
رونا: واسه چی؟
لیا : مگه دوست نداری با سوهو قرار بزاری؟
رونا: چرا ولی؟
لیا: همینی که گفتم
(ساعت ۴)
از زبان لیا: تو اتاقم داشتم موهامو درست میکردم که
سوهو: لیا رونا اومد
لیا: الان میام
رونا: سلام خانوم سئویون ببخشید مزاحمتون شدم
سئیون: نه عزیزم چه حرفیه
سوهو:رونا این حرفو نزن
لیا:وایی سلام رونا چه خوب شد که اومدی
رونا: ممنونم اونی
(در زدن )
اهینا: لیا اونی
رونا: کیه لیا؟
لیا: کس خاصی نیست اهینا و جونگ هون هستن
رونا: اها
از زبان لیا: بچه ها اومدن
لیا : بیاید بریم اتاق
اهینا: لیا تکالیف رو نوشتی؟
لیا: حالم بد بود نتونستم
رونا: واسه چی؟
جونگ هون: لیا چرا؟ الان خوبی؟(با استرس)
لیا: اره بابا خوبم فقط یذره دلم درد میکرد
سوهو: چرا بهم نگفتی؟
لیا:کاری از دستت بر نمیومد که
سوهو: حالا اینا رو ولش کن ٬ لیا اگه هایون بیول بفهمه دشمنش تو خونه ما هست
لیا: مثلا چیکار میخوا بکنه؟
رونا: لیا اونی یه دقیقه بیا بیرون
(رفتن بیرون)
لیا: جانم
رونا: راجب چی باهاش حرف بزنم؟
لیا: سبک موسیقی
رونا : باشه
لیا : بیا بریم
(رفتن تو اتاق)
رونا: لیا اونی
لیا:بله
رونا: از چه سبک موسیقی ای خوشت میاد
سوهو: اون شبیه من کلاسیک دوست داره
لیا: چرت و پرت میگه کیپاپ رو دوست دارم
رونا: سوهو خودت چه سبکی دوست داری؟
سوهو: من هم با کیپاپ زیاد حال نمیکنم ولی جرعت هیت دادن هم.ندارم چون کسی که بغل دستته میکشتم
و من کلاسیک دوست دارم
رونا: اعجیبه
اهینا: بچه ها من باید برم
لیا: واسه چی؟
اهینا: واسه یکی از دوستام اتفاق پیش اومد
لیا: دوستت؟
اهینا: نه یعنی دوست پسرم
لیا: چی دوست پسرت؟
( اهینا دوید و رفت)
سوهو: جونگ هون میدونستی؟
جونگ هون: اره بابا
سوهو:اعجیبه نکشتیش
لیا:چرا بکشتش مثل تو کلی نیست که
جونگ هون: من برم
لیا: نه بابا کجا بری ؟ حالا اهینا رفت که رفت
جوونگ هون: اخه ..
سوهو: واه جونگ هون؟
(فردا صبح )
سوهو: لیا پاشو
لیا: اوک الان میام
از زبان لیا: وقتی که از خواب پاشدم رفتم از اتاقم بیرون دیدم هوسوک یه کت شلوار خیلی خاص و شیک با بابام پوشیدن و..
سوهو: هوسوک بابا کجا میرید
جونگ _مین: یه قرار داد خیلی مهم داریم
لیا: سوهو من حاضرم بریم ؟
سوهو: بریم عزیزم
( ادامه داستان از زبان جونگ هون)
از زبان جونگ هون : رفتم لباسم رو پوشیدم و با اهینا سوار ماشین شدیم تو ذهنم چیزای عجیبی راجب لیا میچرخید اگه بهش بگم ازش خوشم میاد مسخرم میکنه ؟ بهم میخنده که عاشق همچین دختر خاصی شدم ؟ نمیدونم راستش ، رسیدیم دم مدرسه رفتیم با اهینا تو کلاس که لیا و سوهو رو دیدم یعنی واسه اتفاق دیشب که پاشدم رفتم ناراحت شدن ؟ داشتم میرفتم بشینم که دیدم لیا پاشد دستم رو کشید و بردتم تو حیا ط استرس داشتم یعنی فهمیده دوستش دارم؟
لیا: جونگ هون تو خوبی؟
و....برای ادامش لایک کنید کیوتا
پارت: #4
رونا: ببین من از سوهو خوشم.میاد نمیدونم حس اون به من چیه ولی من واقعا ازش خوشم اومده تو هم شاید داداشته از من بدت بیاد و..
لیا: وایسا!! تو از سوهو خوشت میاد؟ این خیلی جالبه و اینکه من چرا باید ناراحت بشم؟ به هر حال داداشم بجز من توی زندگیش باید یه نفر دیگه هم داشته باشه
رونا: گفتم شاید از اینکه ما پول کافی واسه مدرسه نداریم و اینکه بچه ها از من خوششو ن نمیاد سوهو هم از من خوشش نیاد
لیا:اتفاقا سوهو اصلا اینجوری نیست ، من از زیر زبونش میکشم بیرون که ببینم نظرش راجب تو چیه اوکیه؟ تو هم گوش بزنگ باش
رونا: لیا ممنونم توبهترین دوستمی
لیا: قربونت بشم بیا بریم سر کلاس
(شش ساعت بعد مدرسه)
از زبان لیا: رفتیم سوار ماشین شدیم منو سو هو و
لیا: سوهو نظرت راجب رونا چیه
سوهو: چرا داری میپرسی؟
لیا:همینجوری
سوهو: راستش حس خاصی ندارم
از زبان لیا: وقتی اینو میگه یعنی یه حسی بهش داره
سوهو: واقعا دختر خوبیه و خیلی زیباست
لیا: استایل امروزش خیلی باز بود نه؟
سوهو: اره منم بدم میاد از استایل باز ولی خب روش ژاکت پوشیده بود
لیا: اره اینم حرفیه
سوهو: چرا داری میپرسی؟
لیا: وایی اقای شکاک همینجوری داشتم میپرسیدم
سوهو: پیاده شو رسیدیم
(رفتیم خونه)
سئویون: سلام بچه ها
سوهو/لیا: سلام مامان
لیا: مامان میشه امروز بگم که رکنا بیاد خونمون
سوهو: چی؟
سئیون: رونا کیه؟
لیا: دوستم تو مدرسه خیلی صمیمی شدیم
سئیون: البته
هوسوک: ولی نباید به هر کس اعتماد کنیم
سئیون: پسرم دزد نیست که
هوسوک : خودتون میدونید
سئیون: ولی اهینا و جونگ هون هم بگو بیان ناراحت میشن
لیا : خب اونا هم میگم
از زبان لیا: رفتم تو اتاق و سریع به اونا، نگ زدم
رونا: جانم
لیا: رونا ساعت ۴ بیا پیشم
رونا: واسه چی؟
لیا : مگه دوست نداری با سوهو قرار بزاری؟
رونا: چرا ولی؟
لیا: همینی که گفتم
(ساعت ۴)
از زبان لیا: تو اتاقم داشتم موهامو درست میکردم که
سوهو: لیا رونا اومد
لیا: الان میام
رونا: سلام خانوم سئویون ببخشید مزاحمتون شدم
سئیون: نه عزیزم چه حرفیه
سوهو:رونا این حرفو نزن
لیا:وایی سلام رونا چه خوب شد که اومدی
رونا: ممنونم اونی
(در زدن )
اهینا: لیا اونی
رونا: کیه لیا؟
لیا: کس خاصی نیست اهینا و جونگ هون هستن
رونا: اها
از زبان لیا: بچه ها اومدن
لیا : بیاید بریم اتاق
اهینا: لیا تکالیف رو نوشتی؟
لیا: حالم بد بود نتونستم
رونا: واسه چی؟
جونگ هون: لیا چرا؟ الان خوبی؟(با استرس)
لیا: اره بابا خوبم فقط یذره دلم درد میکرد
سوهو: چرا بهم نگفتی؟
لیا:کاری از دستت بر نمیومد که
سوهو: حالا اینا رو ولش کن ٬ لیا اگه هایون بیول بفهمه دشمنش تو خونه ما هست
لیا: مثلا چیکار میخوا بکنه؟
رونا: لیا اونی یه دقیقه بیا بیرون
(رفتن بیرون)
لیا: جانم
رونا: راجب چی باهاش حرف بزنم؟
لیا: سبک موسیقی
رونا : باشه
لیا : بیا بریم
(رفتن تو اتاق)
رونا: لیا اونی
لیا:بله
رونا: از چه سبک موسیقی ای خوشت میاد
سوهو: اون شبیه من کلاسیک دوست داره
لیا: چرت و پرت میگه کیپاپ رو دوست دارم
رونا: سوهو خودت چه سبکی دوست داری؟
سوهو: من هم با کیپاپ زیاد حال نمیکنم ولی جرعت هیت دادن هم.ندارم چون کسی که بغل دستته میکشتم
رونا: اعجیبه
اهینا: بچه ها من باید برم
لیا: واسه چی؟
اهینا: واسه یکی از دوستام اتفاق پیش اومد
لیا: دوستت؟
اهینا: نه یعنی دوست پسرم
لیا: چی دوست پسرت؟
( اهینا دوید و رفت)
سوهو: جونگ هون میدونستی؟
جونگ هون: اره بابا
سوهو:اعجیبه نکشتیش
لیا:چرا بکشتش مثل تو کلی نیست که
جونگ هون: من برم
لیا: نه بابا کجا بری ؟ حالا اهینا رفت که رفت
جوونگ هون: اخه ..
سوهو: واه جونگ هون؟
(فردا صبح )
سوهو: لیا پاشو
لیا: اوک الان میام
از زبان لیا: وقتی که از خواب پاشدم رفتم از اتاقم بیرون دیدم هوسوک یه کت شلوار خیلی خاص و شیک با بابام پوشیدن و..
سوهو: هوسوک بابا کجا میرید
جونگ _مین: یه قرار داد خیلی مهم داریم
لیا: سوهو من حاضرم بریم ؟
سوهو: بریم عزیزم
( ادامه داستان از زبان جونگ هون)
از زبان جونگ هون : رفتم لباسم رو پوشیدم و با اهینا سوار ماشین شدیم تو ذهنم چیزای عجیبی راجب لیا میچرخید اگه بهش بگم ازش خوشم میاد مسخرم میکنه ؟ بهم میخنده که عاشق همچین دختر خاصی شدم ؟ نمیدونم راستش ، رسیدیم دم مدرسه رفتیم با اهینا تو کلاس که لیا و سوهو رو دیدم یعنی واسه اتفاق دیشب که پاشدم رفتم ناراحت شدن ؟ داشتم میرفتم بشینم که دیدم لیا پاشد دستم رو کشید و بردتم تو حیا ط استرس داشتم یعنی فهمیده دوستش دارم؟
لیا: جونگ هون تو خوبی؟
و....برای ادامش لایک کنید کیوتا
۱۳:۲۶
آنیوووووو
آماده پارت 6 باشید قشنگام #نیونگ
۱۷:۳۷
امار ۱۴۰ پاکت بزارم
#لیا
#لیا
۱۱:۲۱
بازارسال شده از 𝑲𝒅𝒓𝒂𝒎𝒂★𝑲𝒑𝒐𝒑
خبر رسیده که اگر هرکانالی در روز دوشنبه و سه شنبه پروف چنلش مشکی نباشه و همینطور فعالیت کنه چنلش ب.ن میشه. لطفا زیر بیو های چنلتون بزنید ( #تابعقوانینجمهوریاسلامیایران ) تا بن نشید
لطفا این پیام رو در گروه ها و یا کانال ها پخش کنید
حتما پروف چنلتون سیاه و در روزهای دوشنبه و سه شنبه فعالیت نکنید
این هشتک هم یادت نره
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
#تابع_قوانین_بله
پخشش کنید تا چنلی ب..ن نشه
۲۰:۵۰
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
#تابع_قوانین_بله
#تابع_قوانین_بله
۲۰:۵۱
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
#تابع_قوانین_بله
#تابع_قوانین_بله
۲۰:۵۱
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
#تابع_قوانین_بله
#تابع_قوانین_بله
۲۰:۵۱
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
#تابع_قوانین_بله
#تابع_قوانین_بله
۲۰:۵۱
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
#تابع_قوانین_بله
#تابع_قوانین_بله
۲۰:۵۱
ᖇOᗰᗩᑎ ᑭᗩᖇTY 2 🐬💦
آنیوووووو
آماده پارت 6 باشید قشنگام #نیونگ
دارم رمان رو بقیش رو مینویسیم یادم رفته #نیونگ
۲۱:۴۵
سلامممم بچه ها ببخشید من نیستم دچار مریضی شدم 
ولی به زودی رمان میزارم ساری🫂
#لیا
ولی به زودی رمان میزارم ساری🫂
#لیا
۱۰:۵۰
نکه ۴ ساعت گذشت و رسیدیم خونه*
۱۴:۲۴
رمان: زندگی خوب ؟ 
پارت #5
لیا: جونگ هون تو خوبی؟
جونگ هون: اره خوبم
لیا: لطفا بخاطر اهینا ناراحت نباش
جونگ هون: اوکیم بابا بیا بریم سر کلاس
از زبان لیا: رفتیم نشستیم سر کلاس که استاد اومد
استاد: سلام بچه ها امیدوارم که خوشحال باشید خب یه خبر دارم ،، چند روز دیگه روز تاسیس موسسه چونگ آ هست و شما باید یه اجرا داشته باشید ؛ دخترا باید خیلی خوب تمرین کنید چون نفش اصلی هستید
از زبان لیا: معلم یذره حرف زد بعد درس داد که زنگ خورد رونا اومد پیشم
رونا :لیا سوهو چیزی راجب من بهت نگفت؟
لیا:چرا ! از تو خیلی خوشش اومده
رونا :واقعا؟
لیا:امشب میخواد ببرتت بیرون یه لباس رنگی بپوش از رنگی خوشش میاد
رونا:واییییی مرسی لیا تو خیلی خوبی
سوهو: لیا پاشو بریم
لیا: اوک ، فعلا بای رونا
رونا:بای
از زبان لیا: رسیدم خونه لباسام رو عوض کروم رو مبل نشسته بودم که دیدم بابا و هوسوک اومدن
لیا: سلام
جونگ _مین: سلام عزیزم
هوسوک: سلام
از زبان لیا: داشتم گوشی نگاه میکردم که دیدم جونگ هون بهم پیام داده پیامش رو باز کردم دیدم نوشته: سلام لیا خوبی؟ لیا امشب بیا بریم بیرون کار واجب دارم باهات ! ساعت ۱۰ شب بیا پارکینگ به سوهو هم نگو بهش پیام دادم اوک و معلم خصوصی ریاضیم اومد با سوهو رفتیم اتاق مطالعه که معلم داشت بهمون درس میداد دیدم گوشیم داره زنگ میخوره
لیا: الو؟
جونگ هون: لیا
لیا: جانم
جونگ هون: یادت نره
لیا: چیرو؟
جونگ هون: شب
لیا: اها باشه ، بای
(قطع شد)
سوهو: کی بود ؟
لیا: اهینا بود
معلم ریاضی: خب بچه ها کلاس تموم شد
(سئویون و هوسوک اومدن اتاق مطالعه )
سئویون: خانم ، درس شون چطوره؟
معلم ریاضی: خیلی خوب شدن ولی اگه یه کوچولو بیشتر تلاش کنن بهتر میشن
هوسوک: البته که باید بیشتر تلاش کنن
از زبان لیا: اصلا هوسوک رو درک نمیکنم ایششش
فردا صبح برای ادامش لایک کیوتا 🫂
پارت #5
لیا: جونگ هون تو خوبی؟
جونگ هون: اره خوبم
لیا: لطفا بخاطر اهینا ناراحت نباش
جونگ هون: اوکیم بابا بیا بریم سر کلاس
از زبان لیا: رفتیم نشستیم سر کلاس که استاد اومد
استاد: سلام بچه ها امیدوارم که خوشحال باشید خب یه خبر دارم ،، چند روز دیگه روز تاسیس موسسه چونگ آ هست و شما باید یه اجرا داشته باشید ؛ دخترا باید خیلی خوب تمرین کنید چون نفش اصلی هستید
از زبان لیا: معلم یذره حرف زد بعد درس داد که زنگ خورد رونا اومد پیشم
رونا :لیا سوهو چیزی راجب من بهت نگفت؟
لیا:چرا ! از تو خیلی خوشش اومده
رونا :واقعا؟
لیا:امشب میخواد ببرتت بیرون یه لباس رنگی بپوش از رنگی خوشش میاد
رونا:واییییی مرسی لیا تو خیلی خوبی
سوهو: لیا پاشو بریم
لیا: اوک ، فعلا بای رونا
رونا:بای
از زبان لیا: رسیدم خونه لباسام رو عوض کروم رو مبل نشسته بودم که دیدم بابا و هوسوک اومدن
لیا: سلام
جونگ _مین: سلام عزیزم
هوسوک: سلام
از زبان لیا: داشتم گوشی نگاه میکردم که دیدم جونگ هون بهم پیام داده پیامش رو باز کردم دیدم نوشته: سلام لیا خوبی؟ لیا امشب بیا بریم بیرون کار واجب دارم باهات ! ساعت ۱۰ شب بیا پارکینگ به سوهو هم نگو بهش پیام دادم اوک و معلم خصوصی ریاضیم اومد با سوهو رفتیم اتاق مطالعه که معلم داشت بهمون درس میداد دیدم گوشیم داره زنگ میخوره
لیا: الو؟
جونگ هون: لیا
لیا: جانم
جونگ هون: یادت نره
لیا: چیرو؟
جونگ هون: شب
لیا: اها باشه ، بای
(قطع شد)
سوهو: کی بود ؟
لیا: اهینا بود
معلم ریاضی: خب بچه ها کلاس تموم شد
(سئویون و هوسوک اومدن اتاق مطالعه )
سئویون: خانم ، درس شون چطوره؟
معلم ریاضی: خیلی خوب شدن ولی اگه یه کوچولو بیشتر تلاش کنن بهتر میشن
هوسوک: البته که باید بیشتر تلاش کنن
از زبان لیا: اصلا هوسوک رو درک نمیکنم ایششش
فردا صبح برای ادامش لایک کیوتا 🫂
۱۴:۳۱
«پارت 6»🫐
۲۰:۳۸
غریبه: اسمش جونگ می و یه رستوران داره که تو باید بری توی رستوران و گارسون شی و خودتو تودلش جا کنی و بهش نزدیک شی توی سه شماره کارشون تموم کن لیونگ: خوب از روی اسر نگرش میفهمن غریبه: خوب احمق تو اهریمن هستی دیگه میونگ: آها آره راست میگی چیزه اگه انجام ندم چی غریبه: دوست نداری خواهر کوچولو تو از دست بدی ها؟ میونگ: تو مگه اهریمن نیستی ها چرا با من لج داری مگه چیکارت کردم غریبه: همین که گفتم خبر بده تا ۳ روز دیگه فهمیدی میونگ: خدا یا من گیر کی افتادم تو الان فکر میکنی با این قلچماقات میتونم بهت اعتماد کنم غریبه: وایسا تو ترسیدی ؟ «از زبان میونگ : زدم زیره گریه و گفتم » میونگ: آره امروز نزدیک بود بمیرم بابام رو با کسی دیدم که نباید میدیدم بعد من از تو ترسیدم دوست پسرم امروز فقط سرم داد میزد
غریبه اکلاه رو برداشت میونگ: چی تو پسری اینجا چخبره غریبه: لطفاً آروم باش ببخشید ترسوندمت من مثل خودت اهریمن هستم و نباید چهرم رو نشون میدادم ولی خوب دلم برات سوخت لطفاً گریه نکن و آروم باش میونگ: من نمیدونم الان فقط میخوام برم خونه غریبه: باشه سه شنبه دم فرود گاه میبینمت میونگ: باشه میشه بزاری برم لطفاً من از این قلدر ها خیلی میترسم غریبه: متونی بری« از زبان غریبه: وقتی دیدم پدرش و دوست پسرش اون جوری رفتار کردن دلم براش سوخت نمیدونم چرا یجوری شدم»میونگ: لیونگ سلام من اومدم
لیونگ کجای وای خدایا کجاس لیونگگگگ لیونگ: وا چرا داد میزنی من تو حموم میونگ: لیونگ ترسیدم دختر اوففف خوبی لیونگ: آره بابا اوکیم خوش گذشت میونگ: خوب ام اره خوب بود غذا درست کردی لیونگ: نه راستش میونگ : اوک الان درست میکنم «از زبان میونگ: هم خیلی خسته بودم و هم حالم بد بود و زهنم درگیر بود ولی لیونگ سریع تقیر منو میفهمید غذا رو درست کردم که لیونگ از حموم اومد و بابا هم اومد » بابا: سلام دخترا لیونگ: سلام بابا بابا: گفتم سلام میونگ خانم میونگ: ببین بابا تا الان احترام تو نگهر داشتم و لطفاً جلو لیونگ هیچی نگو دوست ندارم بدونه لیونگ: شما دارین درباره چی حرف میزنید میونگ: هیچی لیونگ شام بابا رو بدیم بریم خونه خودمون آجی لیونگ: من فکر کردم شب پیش بابا میمونیم بابا: آره خوشحال میشم میونگ: بابا کار داره بنظرم نباید مزاحم بشیم لیونگ: امم خوب اوکی ( میونگ خودش گوشنش نبود به اونا غذا شون رو داد و ) میونگ: لیونگ حاضر شو بریم لیونگ: باشه من حاضرم بابا جون مواضب خودت باش بای میونگ: خداحافظ «سوار ماشین شدن» لیونگ : چته چرا باز سگی ها لطفاً خودتو جمو جور کن میونگ :••••••. «برای پارت بعد لایک کنید خوشگلام»
۲۰:۳۸
ببخشید دیر شد اومید وارم خوشتون بیاد #نیونگ
۲۰:۳۹
ᖇOᗰᗩᑎ ᑭᗩᖇTY 2 🐬💦
غریبه: اسمش جونگ می و یه رستوران داره که تو باید بری توی رستوران و گارسون شی و خودتو تودلش جا کنی و بهش نزدیک شی توی سه شماره کارشون تموم کن لیونگ: خوب از روی اسر نگرش میفهمن غریبه: خوب احمق تو اهریمن هستی دیگه میونگ: آها آره راست میگی چیزه اگه انجام ندم چی غریبه: دوست نداری خواهر کوچولو تو از دست بدی ها؟ میونگ: تو مگه اهریمن نیستی ها چرا با من لج داری مگه چیکارت کردم غریبه: همین که گفتم خبر بده تا ۳ روز دیگه فهمیدی میونگ: خدا یا من گیر کی افتادم تو الان فکر میکنی با این قلچماقات میتونم بهت اعتماد کنم غریبه: وایسا تو ترسیدی ؟ «از زبان میونگ : زدم زیره گریه و گفتم » میونگ: آره امروز نزدیک بود بمیرم بابام رو با کسی دیدم که نباید میدیدم بعد من از تو ترسیدم دوست پسرم امروز فقط سرم داد میزد
غریبه اکلاه رو برداشت میونگ: چی تو پسری اینجا چخبره غریبه: لطفاً آروم باش ببخشید ترسوندمت من مثل خودت اهریمن هستم و نباید چهرم رو نشون میدادم ولی خوب دلم برات سوخت لطفاً گریه نکن و آروم باش میونگ: من نمیدونم الان فقط میخوام برم خونه غریبه: باشه سه شنبه دم فرود گاه میبینمت میونگ: باشه میشه بزاری برم لطفاً من از این قلدر ها خیلی میترسم غریبه: متونی بری« از زبان غریبه: وقتی دیدم پدرش و دوست پسرش اون جوری رفتار کردن دلم براش سوخت نمیدونم چرا یجوری شدم»میونگ: لیونگ سلام من اومدم
لیونگ کجای وای خدایا کجاس لیونگگگگ لیونگ: وا چرا داد میزنی من تو حموم میونگ: لیونگ ترسیدم دختر اوففف خوبی لیونگ: آره بابا اوکیم خوش گذشت میونگ: خوب ام اره خوب بود غذا درست کردی لیونگ: نه راستش میونگ : اوک الان درست میکنم «از زبان میونگ: هم خیلی خسته بودم و هم حالم بد بود و زهنم درگیر بود ولی لیونگ سریع تقیر منو میفهمید غذا رو درست کردم که لیونگ از حموم اومد و بابا هم اومد » بابا: سلام دخترا لیونگ: سلام بابا بابا: گفتم سلام میونگ خانم میونگ: ببین بابا تا الان احترام تو نگهر داشتم و لطفاً جلو لیونگ هیچی نگو دوست ندارم بدونه لیونگ: شما دارین درباره چی حرف میزنید میونگ: هیچی لیونگ شام بابا رو بدیم بریم خونه خودمون آجی لیونگ: من فکر کردم شب پیش بابا میمونیم بابا: آره خوشحال میشم میونگ: بابا کار داره بنظرم نباید مزاحم بشیم لیونگ: امم خوب اوکی ( میونگ خودش گوشنش نبود به اونا غذا شون رو داد و ) میونگ: لیونگ حاضر شو بریم لیونگ: باشه من حاضرم بابا جون مواضب خودت باش بای میونگ: خداحافظ «سوار ماشین شدن» لیونگ : چته چرا باز سگی ها لطفاً خودتو جمو جور کن میونگ :••••••. «برای پارت بعد لایک کنید خوشگلام»
پس لایک ها کوش ؟
۲۱:۱۴