عکس پروفایل ᖇOᗰᗩᑎ ᑭᗩᖇTY 2 🐬💦

ᖇOᗰᗩᑎ ᑭᗩᖇTY 2 🐬💦

۱۲۵عضو
دوست دارید دومین رمانامون چه نوعی باشه؟

جنایی(undefined)
عاشقانه(undefined)
غمگین (undefined)
انتقامی(undefined)

۵:۱۳

Default Gift Icon

پاکت هدیه

عکس پروفایل ᖇOᗰᗩᑎ ᑭᗩᖇTY 2 🐬💦

ᖇOᗰᗩᑎ ᑭᗩᖇTY 2 🐬💦

بفرمایید کیوتااا
ببخشید دیر شد ★
ولی مرسی که زیادمون کردید خوشگلام 🫂
بازم داریم از این پاکتا undefined
#لیا
رمان : زندگی خوب؟undefined
پارت: #4

رونا: ببین من از سوهو خوشم.میاد نمیدونم حس اون به من چیه ولی من واقعا ازش خوشم اومده تو هم شاید داداشته از من بدت بیاد و..
لیا: وایسا!! تو از سوهو خوشت میاد؟ این خیلی جالبه و اینکه من چرا باید ناراحت بشم؟ به هر حال داداشم بجز من توی زندگیش باید یه نفر دیگه هم داشته باشه
رونا: گفتم شاید از اینکه ما پول کافی واسه مدرسه نداریم و اینکه بچه ها از من خوششو ن نمیاد سوهو هم از من خوشش نیاد
لیا:اتفاقا سوهو اصلا اینجوری نیست ، من از زیر زبونش میکشم بیرون که ببینم نظرش راجب تو چیه اوکیه؟ تو هم گوش بزنگ باش
رونا: لیا ممنونم توبهترین دوستمی
لیا: قربونت بشم بیا بریم سر کلاس
(شش ساعت بعد مدرسه)
از زبان لیا: رفتیم سوار ماشین شدیم منو سو هو و
لیا: سوهو نظرت راجب رونا چیه
سوهو: چرا داری میپرسی؟
لیا:همینجوری
سوهو: راستش حس خاصی ندارم
از زبان لیا: وقتی اینو میگه یعنی یه حسی بهش داره
سوهو: واقعا دختر خوبیه و خیلی زیباست
لیا: استایل امروزش خیلی باز بود نه؟
سوهو: اره منم بدم میاد از استایل باز ولی خب روش ژاکت پوشیده بود
لیا: اره اینم حرفیه
سوهو: چرا داری میپرسی؟
لیا: وایی اقای شکاک همینجوری داشتم میپرسیدم
سوهو: پیاده شو رسیدیم
(رفتیم خونه)
سئویون: سلام بچه ها
سوهو/لیا: سلام مامان
لیا: مامان میشه امروز بگم که رکنا بیاد خونمون
سوهو: چی؟
سئیون: رونا کیه؟
لیا: دوستم تو مدرسه خیلی صمیمی شدیم
سئیون: البته
هوسوک: ولی نباید به هر کس اعتماد کنیم
سئیون: پسرم دزد نیست که
هوسوک : خودتون میدونید
سئیون: ولی اهینا و جونگ هون هم بگو بیان ناراحت میشن
لیا: خب اونا هم میگم
از زبان لیا: رفتم تو اتاق و سریع به اونا، نگ زدم
رونا: جانم
لیا: رونا ساعت ۴ بیا پیشم
رونا: واسه چی؟
لیا : مگه دوست نداری با سوهو قرار بزاری؟
رونا: چرا ولی؟
لیا: همینی که گفتم
(ساعت ۴)
از زبان لیا: تو اتاقم داشتم موهامو درست میکردم که
سوهو: لیا رونا اومد
لیا: الان میام
رونا: سلام خانوم سئویون ببخشید مزاحمتون شدم
سئیون: نه عزیزم چه حرفیه
سوهو:رونا این حرفو نزن
لیا:وایی سلام رونا چه خوب شد که اومدی
رونا: ممنونم اونی
(در زدن )
اهینا: لیا اونی
رونا: کیه لیا؟
لیا: کس خاصی نیست اهینا و جونگ هون هستن
رونا: اها
از زبان لیا: بچه ها اومدن
لیا : بیاید بریم اتاق
اهینا: لیا تکالیف رو نوشتی؟
لیا: حالم بد بود نتونستم
رونا: واسه چی؟
جونگ هون: لیا چرا؟ الان خوبی؟(با استرس)
لیا: اره بابا خوبم فقط یذره دلم درد میکرد
سوهو: چرا بهم نگفتی؟
لیا:کاری از دستت بر نمیومد که
سوهو: حالا اینا رو ولش کن ٬ لیا اگه هایون بیول بفهمه دشمنش تو خونه ما هستundefined
لیا: مثلا چیکار میخوا بکنه؟
رونا: لیا اونی یه دقیقه بیا بیرون
(رفتن بیرون)
لیا: جانم
رونا: راجب چی باهاش حرف بزنم؟
لیا: سبک موسیقی
رونا : باشه
لیا : بیا بریم
(رفتن تو اتاق)
رونا: لیا اونی
لیا:بله
رونا: از چه سبک موسیقی ای خوشت میاد
سوهو: اون شبیه من کلاسیک دوست داره undefined
لیا: چرت و پرت میگه کیپاپ رو دوست دارم
رونا: سوهو خودت چه سبکی دوست داری؟
سوهو: من هم با کیپاپ زیاد حال نمیکنم ولی جرعت هیت دادن هم.ندارم چون کسی که بغل دستته میکشتمundefined و من کلاسیک دوست دارم
رونا: اعجیبه
اهینا: بچه ها من باید برم
لیا: واسه چی؟
اهینا: واسه یکی از دوستام اتفاق پیش اومد
لیا: دوستت؟
اهینا: نه یعنی دوست پسرم
لیا: چی دوست پسرت؟
( اهینا دوید و رفت)
سوهو: جونگ هون میدونستی؟
جونگ هون: اره بابا
سوهو:اعجیبه نکشتیش
لیا:چرا بکشتش مثل تو کلی نیست که
جونگ هون: من برم undefined
لیا: نه بابا کجا بری ؟ حالا اهینا رفت که رفت
جوونگ هون: اخه ..
سوهو: واه جونگ هون؟
(فردا صبح )
سوهو: لیا پاشو
لیا: اوک الان میام
از زبان لیا: وقتی که از خواب پاشدم رفتم از اتاقم بیرون دیدم هوسوک یه کت شلوار خیلی خاص و شیک با بابام پوشیدن و..
سوهو: هوسوک بابا کجا میرید
جونگ _مین: یه قرار داد خیلی مهم داریم
لیا: سوهو من حاضرم بریم ؟
سوهو: بریم عزیزم
( ادامه داستان از زبان جونگ هون)
از زبان جونگ هون : رفتم لباسم رو پوشیدم و با اهینا سوار ماشین شدیم تو ذهنم چیزای عجیبی راجب لیا میچرخید اگه بهش بگم ازش خوشم میاد مسخرم میکنه ؟ بهم میخنده که عاشق همچین دختر خاصی شدم ؟ نمیدونم راستش ، رسیدیم دم مدرسه رفتیم با اهینا تو کلاس که لیا و سوهو رو دیدم یعنی واسه اتفاق دیشب که پاشدم رفتم ناراحت شدن ؟ داشتم میرفتم بشینم که دیدم لیا پاشد دستم رو کشید و بردتم تو حیاط استرس داشتم یعنی فهمیده دوستش دارم؟
لیا: جونگ هون تو خوبی؟
و....
برای ادامش لایک کنید کیوتا undefined

۱۳:۲۶

آنیووووووundefined آماده پارت 6 باشید قشنگام #نیونگ

۱۷:۳۷

امار ۱۴۰ پاکت بزارم
#لیا

۱۱:۲۱

بازارسال شده از 𝑲𝒅𝒓𝒂𝒎𝒂★𝑲𝒑𝒐𝒑
undefinedundefinedتوجهundefinedundefinedتوجهundefinedundefined
خبر رسیده که اگر هرکانالی در روز دوشنبه و سه شنبه پروف چنلش مشکی نباشه و همینطور فعالیت کنه چنلش ب.ن میشه. لطفا زیر بیو های چنلتون بزنید ( #تابع‌قوانین‌جمهوری‌اسلامی‌ایران ) تا بن نشیدundefinedundefinedundefined و همینطور اگر در پیویتون یه پیام داشتید از بله یعنی هشدار اینکه چنلتون ب..ن خواهد شد.
لطفا این پیام رو در گروه ها و یا کانال ها پخش کنید
حتما پروف چنلتون سیاه و در روزهای دوشنبه و سه شنبه فعالیت نکنیدundefinedundefinedundefinedundefined
این هشتک هم یادت نره
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
#تابع_قوانین_بله
پخشش کنید تا چنلی ب..ن نشهundefinedundefinedundefined
#ستی

۲۰:۵۰

#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
#تابع_قوانین_بله

۲۰:۵۱

#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
#تابع_قوانین_بله

۲۰:۵۱

#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
#تابع_قوانین_بله

۲۰:۵۱

#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
#تابع_قوانین_بله

۲۰:۵۱

#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
#تابع_قوانین_بله

۲۰:۵۱

ᖇOᗰᗩᑎ ᑭᗩᖇTY 2 🐬💦
آنیووووووundefined آماده پارت 6 باشید قشنگام #نیونگ
دارم رمان رو بقیش رو مینویسیم یادم رفته #نیونگ

۲۱:۴۵

سلامممم بچه ها ببخشید من نیستم دچار مریضی شدم undefined
ولی به زودی رمان میزارم ساری🫂
#لیا

۱۰:۵۰

نکه ۴ ساعت گذشت و رسیدیم خونه*

۱۴:۲۴

رمان: زندگی خوب ؟ undefined
پارت #5

لیا: جونگ هون تو خوبی؟
جونگ هون: اره خوبم
لیا: لطفا بخاطر اهینا ناراحت نباش
جونگ هون: اوکیم بابا بیا بریم سر کلاس
از زبان لیا: رفتیم نشستیم سر کلاس که استاد اومد
استاد: سلام بچه ها امیدوارم که خوشحال باشید خب یه خبر دارم ،، چند روز دیگه روز تاسیس موسسه چونگ آ هست و شما باید یه اجرا داشته باشید ؛ دخترا باید خیلی خوب تمرین کنید چون نفش اصلی هستید
از زبان لیا: معلم یذره حرف زد بعد درس داد که زنگ خورد رونا اومد پیشم
رونا :لیا سوهو چیزی راجب من بهت نگفت؟
لیا:چرا ! از تو خیلی خوشش اومده
رونا :واقعا؟
لیا:امشب میخواد ببرتت بیرون یه لباس رنگی بپوش از رنگی خوشش میاد
رونا:واییییی مرسی لیا تو خیلی خوبی
سوهو: لیا پاشو بریم
لیا: اوک ، فعلا بای رونا
رونا:بای
از زبان لیا: رسیدم خونه لباسام رو عوض کروم رو مبل نشسته بودم که دیدم بابا و هوسوک اومدن
لیا: سلام
جونگ _مین: سلام عزیزم
هوسوک: سلام
از زبان لیا: داشتم گوشی نگاه میکردم که دیدم جونگ هون بهم پیام داده پیامش رو باز کردم دیدم نوشته: سلام لیا خوبی؟ لیا امشب بیا بریم بیرون کار واجب دارم باهات ! ساعت ۱۰ شب بیا پارکینگ به سوهو هم نگو بهش پیام دادم اوک و معلم خصوصی ریاضیم اومد با سوهو رفتیم اتاق مطالعه که معلم داشت بهمون درس میداد دیدم گوشیم داره زنگ میخوره
لیا: الو؟
جونگ هون: لیا
لیا: جانم
جونگ هون: یادت نره
لیا: چیرو؟
جونگ هون: شب
لیا: اها باشه ، بای
(قطع شد)
سوهو: کی بود ؟
لیا: اهینا بود
معلم ریاضی: خب بچه ها کلاس تموم شد
(سئویون و هوسوک اومدن اتاق مطالعه )
سئویون: خانم ، درس شون چطوره؟
معلم ریاضی: خیلی خوب شدن ولی اگه یه کوچولو بیشتر تلاش کنن بهتر میشن
هوسوک: البته که باید بیشتر تلاش کنن
از زبان لیا: اصلا هوسوک رو درک نمیکنم ایششش
فردا صبح
برای ادامش لایک کیوتا 🫂

۱۴:۳۱

«پارت 6»🫐undefined

۲۰:۳۸

غریبه: اسمش جونگ می و یه رستوران داره که تو باید بری توی رستوران و گارسون شی و خودتو تودلش جا کنی و بهش نزدیک شی توی سه شماره کارشون تموم کن لیونگ: خوب از روی اسر نگرش میفهمن غریبه: خوب احمق تو اهریمن هستی دیگه میونگ: آها آره راست میگی چیزه اگه انجام ندم چی غریبه: دوست نداری خواهر کوچولو تو از دست بدی ها؟ میونگ: تو مگه اهریمن نیستی ها چرا با من لج داری مگه چیکارت کردم غریبه: همین که گفتم خبر بده تا ۳ روز دیگه فهمیدی میونگ: خدا یا من گیر کی افتادم تو الان فکر می‌کنی با این قلچماقات میتونم بهت اعتماد کنم غریبه: وایسا تو ترسیدی ؟ «از زبان میونگ : زدم زیره گریه و گفتم » میونگ: آره امروز نزدیک بود بمیرم بابام رو با کسی دیدم که نباید می‌دیدم بعد من از تو ترسیدم دوست پسرم امروز فقط سرم داد میزد undefined غریبه اکلاه رو برداشت میونگ: چی تو پسری اینجا چخبره غریبه: لطفاً آروم باش ببخشید ترسوندمت من مثل خودت اهریمن هستم و نباید چهرم رو نشون میدادم ولی خوب دلم برات سوخت لطفاً گریه نکن و آروم باش میونگ: من نمی‌دونم الان فقط می‌خوام برم خونه غریبه: باشه سه شنبه دم فرود گاه میبینمت میونگ: باشه میشه بزاری برم لطفاً من از این قلدر ها خیلی میترسم غریبه: متونی بری« از زبان غریبه: وقتی دیدم پدرش و دوست پسرش اون جوری رفتار کردن دلم براش سوخت نمی‌دونم چرا یجوری شدم»میونگ: لیونگ سلام من اومدم undefined لیونگ کجای وای خدایا کجاس لیونگگگگ لیونگ: وا چرا داد میزنی من تو حموم میونگ: لیونگ ترسیدم دختر اوففف خوبی لیونگ: آره بابا اوکیم خوش گذشت میونگ: خوب ام اره خوب بود غذا درست کردی لیونگ: نه راستش میونگ : اوک الان درست میکنم «از زبان میونگ: هم خیلی خسته بودم و هم حالم بد بود و زهنم درگیر بود ولی لیونگ سریع تقیر منو میفهمید غذا رو درست کردم که لیونگ از حموم اومد و بابا هم اومد » بابا: سلام دخترا لیونگ: سلام بابا بابا: گفتم سلام میونگ خانم میونگ: ببین بابا تا الان احترام تو نگهر داشتم و لطفاً جلو لیونگ هیچی نگو دوست ندارم بدونه لیونگ: شما دارین درباره چی حرف میزنید میونگ: هیچی لیونگ شام بابا رو بدیم بریم خونه خودمون آجی لیونگ: من فکر کردم شب پیش بابا می‌مونیم بابا: آره خوشحال میشم میونگ: بابا کار داره بنظرم نباید مزاحم بشیم لیونگ: امم خوب اوکی ( میونگ خودش گوشنش نبود به اونا غذا شون رو داد و ) میونگ: لیونگ حاضر شو بریم لیونگ: باشه من حاضرم بابا جون مواضب خودت باش بای میونگ: خداحافظ «سوار ماشین شدن» لیونگ : چته چرا باز سگی ها لطفاً خودتو جمو جور کن میونگ :••••••. «برای پارت بعد لایک کنید خوشگلام»

۲۰:۳۸

ببخشید دیر شد اومید وارم خوشتون بیاد #نیونگ

۲۰:۳۹

ᖇOᗰᗩᑎ ᑭᗩᖇTY 2 🐬💦
غریبه: اسمش جونگ می و یه رستوران داره که تو باید بری توی رستوران و گارسون شی و خودتو تودلش جا کنی و بهش نزدیک شی توی سه شماره کارشون تموم کن لیونگ: خوب از روی اسر نگرش میفهمن غریبه: خوب احمق تو اهریمن هستی دیگه میونگ: آها آره راست میگی چیزه اگه انجام ندم چی غریبه: دوست نداری خواهر کوچولو تو از دست بدی ها؟ میونگ: تو مگه اهریمن نیستی ها چرا با من لج داری مگه چیکارت کردم غریبه: همین که گفتم خبر بده تا ۳ روز دیگه فهمیدی میونگ: خدا یا من گیر کی افتادم تو الان فکر می‌کنی با این قلچماقات میتونم بهت اعتماد کنم غریبه: وایسا تو ترسیدی ؟ «از زبان میونگ : زدم زیره گریه و گفتم » میونگ: آره امروز نزدیک بود بمیرم بابام رو با کسی دیدم که نباید می‌دیدم بعد من از تو ترسیدم دوست پسرم امروز فقط سرم داد میزد undefined غریبه اکلاه رو برداشت میونگ: چی تو پسری اینجا چخبره غریبه: لطفاً آروم باش ببخشید ترسوندمت من مثل خودت اهریمن هستم و نباید چهرم رو نشون میدادم ولی خوب دلم برات سوخت لطفاً گریه نکن و آروم باش میونگ: من نمی‌دونم الان فقط می‌خوام برم خونه غریبه: باشه سه شنبه دم فرود گاه میبینمت میونگ: باشه میشه بزاری برم لطفاً من از این قلدر ها خیلی میترسم غریبه: متونی بری« از زبان غریبه: وقتی دیدم پدرش و دوست پسرش اون جوری رفتار کردن دلم براش سوخت نمی‌دونم چرا یجوری شدم»میونگ: لیونگ سلام من اومدم undefined لیونگ کجای وای خدایا کجاس لیونگگگگ لیونگ: وا چرا داد میزنی من تو حموم میونگ: لیونگ ترسیدم دختر اوففف خوبی لیونگ: آره بابا اوکیم خوش گذشت میونگ: خوب ام اره خوب بود غذا درست کردی لیونگ: نه راستش میونگ : اوک الان درست میکنم «از زبان میونگ: هم خیلی خسته بودم و هم حالم بد بود و زهنم درگیر بود ولی لیونگ سریع تقیر منو میفهمید غذا رو درست کردم که لیونگ از حموم اومد و بابا هم اومد » بابا: سلام دخترا لیونگ: سلام بابا بابا: گفتم سلام میونگ خانم میونگ: ببین بابا تا الان احترام تو نگهر داشتم و لطفاً جلو لیونگ هیچی نگو دوست ندارم بدونه لیونگ: شما دارین درباره چی حرف میزنید میونگ: هیچی لیونگ شام بابا رو بدیم بریم خونه خودمون آجی لیونگ: من فکر کردم شب پیش بابا می‌مونیم بابا: آره خوشحال میشم میونگ: بابا کار داره بنظرم نباید مزاحم بشیم لیونگ: امم خوب اوکی ( میونگ خودش گوشنش نبود به اونا غذا شون رو داد و ) میونگ: لیونگ حاضر شو بریم لیونگ: باشه من حاضرم بابا جون مواضب خودت باش بای میونگ: خداحافظ «سوار ماشین شدن» لیونگ : چته چرا باز سگی ها لطفاً خودتو جمو جور کن میونگ :••••••. «برای پارت بعد لایک کنید خوشگلام»
پس لایک ها کوش ؟

۲۱:۱۴