تمام؟
۱۲:۲۴
بازم نقش بدم؟
۱۳:۱۸
باشه
۱۳:۲۰
کوکو گربه
سن 2 سال
گربه یوکی
سن 2 سال
گربه یوکی
۱۳:۲۱
آلیس بچه
سن 1
بچه الکس
سن 1
بچه الکس
۱۳:۳۰
اون وو شهروند
سن 22
متیو چند بار اون وو کرده و اون وو فقط الکس داره
سن 22
متیو چند بار اون وو کرده و اون وو فقط الکس داره
۱۳:۳۲
رمان بنویسیمممم؟
۱۳:۳۳
چرا؟ 😂
۱۳:۳۳
دو نفر گفتن اره دو نفر گفتن نه
۱۳:۳۴
رمان کاوریستا
دو نفر گفتن اره دو نفر گفتن نه
اره
۱۳:۳۵
رمان کاوریستا
رمان بنویسیمممم؟
مینویسیم چون پنج نفر گفتن اره
۱۳:۳۵
برو بابا خودمم زدم مینویسم
۱۳:۳۷
رمان کاوریستا
رمان بنویسیمممم؟
ایش
۱۳:۳۷
رمان کاوریستا
رمان بنویسیمممم؟
ینی بازم نقش بدم؟
۱۳:۵۴
یجینا مدیر دانشگاه متیو
سن 43
مدیر سخت گیر و همین تور خاله متیو
سن 43
مدیر سخت گیر و همین تور خاله متیو
۱۴:۲۱
دیگه نقش نمیدم
۱۱:۴۱
رمان بنویسم؟
۱۲:۵۲
فقط جای یانگی با اون وو عوض میکنم
۱۲:۵۹
اون وو وکیل
سن 25
اون وو یه وکیله و کلی با خانوادش بخواطر متیو دعوا کرده و نیکی از اون وو متنفره
سن 25
اون وو یه وکیله و کلی با خانوادش بخواطر متیو دعوا کرده و نیکی از اون وو متنفره
۱۳:۰۰
(خونآشام بده من)پارت¹_نیکی:ببندید دهنو عه بس کنید دیگهیوری:بابا جان دهنو ببندمتیو:همه ساکت عشقم میخواد بخندهپا کوتاه:میویوجین:خفه شید نیکی:گمشید باباریسا:به من چهاون وو:متیو بخورمتمتیو:جون تو فقط منو بخورسبریتا:همتون ببندیدنیکی:تو تنها کسی هستی که باید دهنو ببندهریسا:نیکی عهنیکی:به من چه همش زر میزنهیوری:متیو حرف نزن(نیکی به یوری پس گردنی زد)نیکی:با بچم درست حرف بزنمتیو: آفرین بابا بزرگ نیکییوجین:تشویق داره؟متیو:آره اون وو بیا اتاق کارت دارماون وو: باشه(رفتن اتاق)متیو: بکنمت جوجواون وو:جووون خوشم میادمتیو: جدی؟(لباسای خودشو اون وو درآورد محکم از پشت اون وو رو کرد و بعد یه ساعت از اتاق رفتن بیرون)نیکی:داشتین چیکار میکردینمتیو: بازینیکی:باشه الکس: من که میدونم بازی این دونفر چیهاون وو:دقیقاسبریتا:از دوتا اسکل چه توقعی داریننیکی:ببند دهنتومتیو کصکشریسا:بس کنید!(پایان این پارت)
۱۳:۲۸