در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمیشود.
چطور مراسم عروسی را در این ایام برگزار کنیم؟
به تفکیک پاسخ بدید ( یعنی فکرهای نو در یک ستون، علمی که احتیاج داریم و باورهایی که پشت این فکرهای نو و علم هست)
به شناسه پشتیبان کلاس ارسال کنید.
@sszakeri
تا عید غدیر فرصت دارید پاسخ بدید.
۶:۰۲
بازارسال شده از 110
الحمدالله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمومنین و الائمة المعصومین علیهمالسلام.
اوصاف علی به گفتگو ممكن نیست
گنجایش بحر در سبو ممكن نیست
ماندم كه علی را به چه تشبیه كنم
تشبیه علی جز به علی ممكن نیست
عید ولایت، عید سعید غدیرخم مبارک
۱۹:۳۲
قفل تاریکی بر دلهایشان خورده بود...رویِش نور را تاب نداشتند...گرد هم آمدند تا نور را خاموش گردانند.
دور هم حلقه زدند؛ پلیدی برروی پلیدی انبار کردند، فکرهایشان باهم دانهی مسمومی شد که سریع ریشه داد، رشد کرد، تناور شد؛ آنقدر بلند،که جسارت یافت شب خوف و خطر بسازد برای نبی...
فکری که قرار بود نردبان شود برای رشد تا آسمان، خبیث شد، از حق و صراطش دور و دورتر شد...آنقدر بیگانه از اصل شد که دیگر همفکری نبود، مکرشد، حیله شد، کید شد ...
ومَکروا و مَکراللّه واللّه خیر الماکرین
واما حکایت آن شب ....
شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب
صحبت از جان پیامبر به میان بود آن شب
در شب فتنه شب فتنه شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگر ها
#سوره_آلعمران_آیه۵۴#آسیبهای_فقدان_همفکری
كان قفل الظلام على قلوبهم ... لم يستطيعوا ان یتحملو الضوء ... اجتمعوا معًا لإطفاء الضوء. تحوموا حول بعضهم البعض؛ خزنوا القذارة على القذارة، أصبحت أفكارهم بذورًا سامة معًا ترسخت بسرعة و ونمت وازدهرت حتي کانت خطيره للنبي صلي الله عليه و سلم؛ الفكرة التي كان من المفترض أن تكون سلمًا للنمو في السماء أصبحت شريرة،ذهبت أبعد و أبعد من الصراط المستقيم ... أصبح منفصلاً عن الأصل لدرجة أنه لم يکون يشبه التفكير و مکروه، و تم خداعه، و تم القيام به ...
ومكروا ومكرالله والله خير الماكرين
لكن قصة تلك الليلة ....
في تلك الليلة كان العالم قلقا
في تلک اليله هناك حديث عن حياة النبي
في ليلة الفتنة و ليلة الخناجر كان خيار مره اخري علیا عليه السلام و ليس الآخرين
#آسیبهای_فقدان_همفکری#بلوغ_باهم_بودنhttps://ble.ir/khanevadeganehhttp://quranetratschool.ir/?p=9176
دور هم حلقه زدند؛ پلیدی برروی پلیدی انبار کردند، فکرهایشان باهم دانهی مسمومی شد که سریع ریشه داد، رشد کرد، تناور شد؛ آنقدر بلند،که جسارت یافت شب خوف و خطر بسازد برای نبی...
فکری که قرار بود نردبان شود برای رشد تا آسمان، خبیث شد، از حق و صراطش دور و دورتر شد...آنقدر بیگانه از اصل شد که دیگر همفکری نبود، مکرشد، حیله شد، کید شد ...
ومَکروا و مَکراللّه واللّه خیر الماکرین
واما حکایت آن شب ....
شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب
صحبت از جان پیامبر به میان بود آن شب
در شب فتنه شب فتنه شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگر ها
#سوره_آلعمران_آیه۵۴#آسیبهای_فقدان_همفکری
كان قفل الظلام على قلوبهم ... لم يستطيعوا ان یتحملو الضوء ... اجتمعوا معًا لإطفاء الضوء. تحوموا حول بعضهم البعض؛ خزنوا القذارة على القذارة، أصبحت أفكارهم بذورًا سامة معًا ترسخت بسرعة و ونمت وازدهرت حتي کانت خطيره للنبي صلي الله عليه و سلم؛ الفكرة التي كان من المفترض أن تكون سلمًا للنمو في السماء أصبحت شريرة،ذهبت أبعد و أبعد من الصراط المستقيم ... أصبح منفصلاً عن الأصل لدرجة أنه لم يکون يشبه التفكير و مکروه، و تم خداعه، و تم القيام به ...
ومكروا ومكرالله والله خير الماكرين
لكن قصة تلك الليلة ....
في تلك الليلة كان العالم قلقا
في تلک اليله هناك حديث عن حياة النبي
في ليلة الفتنة و ليلة الخناجر كان خيار مره اخري علیا عليه السلام و ليس الآخرين
#آسیبهای_فقدان_همفکری#بلوغ_باهم_بودنhttps://ble.ir/khanevadeganehhttp://quranetratschool.ir/?p=9176
۱۹:۳۶
۲۰:۰۳
بازارسال شده از چراغ خانه ات روشن
مامان آخه چرا همیشه اونی که شما میگی درسته؟
آخه چرا من و حرفها و فکرهام برات مهم نیستند؟
چرا نمیخواهی باورکنی منم آدمم نظر دارم فکر دارم؟
چرا قد یک نقطه من را قبول نداری؟
حرفهایش سیل ویرانگری بود که تمام سدهای وجودم را به یکباره شکست.نگاهم قفل صورتش بود و فکرم در مرور گذشته... روزهایی که او را از نهالی کوچک به درخت تناور امروز رسانده بود، من در گیر و دار روزهای رفته بودم که به سمت اتاقش شتاب کرد... صدای بلند در، بند بند وجودم را لرزاند... صدایش زلزله مهیبی بود که ستونهای وجودم تاب تحملش را نداشت به یکباره فرو ریختم...
واقعا چرا؟ واقعا من اینگونه بودم؟ آخر کی ،کجا؟ کی گفتم هرچه من بگویم درست است ؟!!!!!
هرچه فکر کردم نتوانستم در دادگاه وجدانم خودرا گناهکار بدانم، واقعا من جز خوبیاش هرگز چیزی نخواسته بودم، اما ...
پای استدلال هایم سست بود؛نه نمیشود، حتما یکجای مسیر اشتباه بوده ؟؟ اما کجا؟
این که امروز چنین سربرآورده و در مقابلم قد کشیده و ایستاده، همان انتخابهای من است در پیچ و خم رساندنش به جوان رشید امروز...
اما...خیره به مسیر رفتهاش، غرق در دنیای امّاها و ایکاشها شدهام .
او اشتباه میکند، من هرگز چنین مادری نبودهام ...
مثلا همین دیروز وقتی باهم درمورد لباسی که میخواست بپوشد حرف زدیم، خب من همه چیز را برایش توضیح دادم و بعد هم گفتم چرا نمیشود آن را بپوشد دیگر!!!
کمی بیشتر فکر میکنم، کمی عمیق تر...
خب در واقع من گفتم او هم قبول نکرد!
آخر مگر میشد؟! اصلا لباس مناسبی نبود او هم اصلا نمیخواست گوش کند حتی وقتی کلی توضیح دادم بعد کلی مشورت!!!
یا مثلا امروز...آخر مگر میشود دختر بزرگ موهایش را کوتاه کند؟! مردم چه میگویند!؟ هرچه برایش توضیح دادم اصلا قانع نشد که نشد ...
خب آخر او که تجربه ندارد. زندگی را فقط از لابهلای شوخیهای دوستانه و کتابها و فیلمها میشناسد؛ چه میداند نتیجه هر انتخاب چطور میتواند در زندگیاش تاثیر بگذارد، آخر مگر میشود چیزی نگویم؟!!...
آرام آرام راهم را به سوی آشپزخانه کج میکنم. در کنج میز مینشینم. حس میکنم بار همه دنیا روی دوشم است و خستگی عالم به تنم، سرم را که بالا میاورم نگاهم مات تابلوی روی دیوار میشود...
ربِّ إنّی لِما أنزلتَ إلی مِن خَیر فَقیرپروردگارا! من به هرخیری که برایم بفرستی محتاجم
خدایا! دستم را بگیر، از این جنگ فرسایشی خسته شدم! نمیدانم چه کنم؟چشمهای دختر کوچکترم هربار که فضا متشنج میشود به من این نوید را میدهد که دیرزمانی نمیگذرد اونیز بازیگر همین میدان خواهد شد!خدایا! این حلقه معیوب را چگونه بشکنم؟؟؟
چرا باورم نداری؟ چرا نمیبینی بزرگ شدم؟ چرا؟ چررررررا؟!
حرفهایش در سَرم میچرخد و قلبم را میلرزاند!باید کاری کنم.خدایا! خودت دستم را بگیر باید طرحی نو بیندازم... هرآنچه تا کنون کردم اگر قرار بود نتیجه بدهد حتما من الان اینجا نبودم ....
سریع مداد و کاغذی میاورم. خدایا به امید تو بسم الله الرحمن الرحیمدو ستون میکشم و شروع میکنم به نوشتن.مینویسم و مینویسم و مینویسم.دوباره نگاه میکنم.بیشتر فکر میکنم؛ چندتایشان را خط میزنم.الان که دوباره نگاه میکنم بعضی از دلایلم شاید آنقدر هم مهم نبود یا مبنای درستی نداشت ؟!!!!
کاملا از دنیای بیرون غافل شده بودم که صدای دخترم زنگ بیدارباش من شد: مامان چی مینویسی؟
نگاهش میکنم غرق در چشمهایش میشوم.دوست دارم ریسمان ارتباطمان را قویتر کنم نه سستتر. در طوفانها و گردبادهای روزگار من همیشه همراه او نیستم ولی این طناب اتصال حتماً یاریگرمان خواهد بود.
مامان باهم قهری؟ حرف نمیزنی؟ مامان ؟؟
خدایا به هرخیری محتاجم! دستم را بگیر!
هیچی مامانجان. نگاه کن! این طرف صفحه دارم مینویسم چرا با نظرت مخالفم، آن طرف هم مینویسم نظرت چه حُسن و فایدهای داره.
چشمهایش ستاره باران شد. لبخند بزرگش همان تصویری بود که دلم برایش لک زده بود. محکم بغلم میکند، صدایش نجوای زیبای فرشتگان است...بهترین مامان دنیا!
میشه باهم بنویسم؟
#همفکری#مشورت#بلوغ_باهم_بودن#سوره_قصص_۲۴https://ble.ir/khanevadeganehhttp://quranetratschool.ir/?p=9176
آخه چرا من و حرفها و فکرهام برات مهم نیستند؟
چرا نمیخواهی باورکنی منم آدمم نظر دارم فکر دارم؟
چرا قد یک نقطه من را قبول نداری؟
حرفهایش سیل ویرانگری بود که تمام سدهای وجودم را به یکباره شکست.نگاهم قفل صورتش بود و فکرم در مرور گذشته... روزهایی که او را از نهالی کوچک به درخت تناور امروز رسانده بود، من در گیر و دار روزهای رفته بودم که به سمت اتاقش شتاب کرد... صدای بلند در، بند بند وجودم را لرزاند... صدایش زلزله مهیبی بود که ستونهای وجودم تاب تحملش را نداشت به یکباره فرو ریختم...
واقعا چرا؟ واقعا من اینگونه بودم؟ آخر کی ،کجا؟ کی گفتم هرچه من بگویم درست است ؟!!!!!
هرچه فکر کردم نتوانستم در دادگاه وجدانم خودرا گناهکار بدانم، واقعا من جز خوبیاش هرگز چیزی نخواسته بودم، اما ...
پای استدلال هایم سست بود؛نه نمیشود، حتما یکجای مسیر اشتباه بوده ؟؟ اما کجا؟
این که امروز چنین سربرآورده و در مقابلم قد کشیده و ایستاده، همان انتخابهای من است در پیچ و خم رساندنش به جوان رشید امروز...
اما...خیره به مسیر رفتهاش، غرق در دنیای امّاها و ایکاشها شدهام .
او اشتباه میکند، من هرگز چنین مادری نبودهام ...
مثلا همین دیروز وقتی باهم درمورد لباسی که میخواست بپوشد حرف زدیم، خب من همه چیز را برایش توضیح دادم و بعد هم گفتم چرا نمیشود آن را بپوشد دیگر!!!
کمی بیشتر فکر میکنم، کمی عمیق تر...
خب در واقع من گفتم او هم قبول نکرد!
آخر مگر میشد؟! اصلا لباس مناسبی نبود او هم اصلا نمیخواست گوش کند حتی وقتی کلی توضیح دادم بعد کلی مشورت!!!
یا مثلا امروز...آخر مگر میشود دختر بزرگ موهایش را کوتاه کند؟! مردم چه میگویند!؟ هرچه برایش توضیح دادم اصلا قانع نشد که نشد ...
خب آخر او که تجربه ندارد. زندگی را فقط از لابهلای شوخیهای دوستانه و کتابها و فیلمها میشناسد؛ چه میداند نتیجه هر انتخاب چطور میتواند در زندگیاش تاثیر بگذارد، آخر مگر میشود چیزی نگویم؟!!...
آرام آرام راهم را به سوی آشپزخانه کج میکنم. در کنج میز مینشینم. حس میکنم بار همه دنیا روی دوشم است و خستگی عالم به تنم، سرم را که بالا میاورم نگاهم مات تابلوی روی دیوار میشود...
ربِّ إنّی لِما أنزلتَ إلی مِن خَیر فَقیرپروردگارا! من به هرخیری که برایم بفرستی محتاجم
خدایا! دستم را بگیر، از این جنگ فرسایشی خسته شدم! نمیدانم چه کنم؟چشمهای دختر کوچکترم هربار که فضا متشنج میشود به من این نوید را میدهد که دیرزمانی نمیگذرد اونیز بازیگر همین میدان خواهد شد!خدایا! این حلقه معیوب را چگونه بشکنم؟؟؟
چرا باورم نداری؟ چرا نمیبینی بزرگ شدم؟ چرا؟ چررررررا؟!
حرفهایش در سَرم میچرخد و قلبم را میلرزاند!باید کاری کنم.خدایا! خودت دستم را بگیر باید طرحی نو بیندازم... هرآنچه تا کنون کردم اگر قرار بود نتیجه بدهد حتما من الان اینجا نبودم ....
سریع مداد و کاغذی میاورم. خدایا به امید تو بسم الله الرحمن الرحیمدو ستون میکشم و شروع میکنم به نوشتن.مینویسم و مینویسم و مینویسم.دوباره نگاه میکنم.بیشتر فکر میکنم؛ چندتایشان را خط میزنم.الان که دوباره نگاه میکنم بعضی از دلایلم شاید آنقدر هم مهم نبود یا مبنای درستی نداشت ؟!!!!
کاملا از دنیای بیرون غافل شده بودم که صدای دخترم زنگ بیدارباش من شد: مامان چی مینویسی؟
نگاهش میکنم غرق در چشمهایش میشوم.دوست دارم ریسمان ارتباطمان را قویتر کنم نه سستتر. در طوفانها و گردبادهای روزگار من همیشه همراه او نیستم ولی این طناب اتصال حتماً یاریگرمان خواهد بود.
مامان باهم قهری؟ حرف نمیزنی؟ مامان ؟؟
خدایا به هرخیری محتاجم! دستم را بگیر!
هیچی مامانجان. نگاه کن! این طرف صفحه دارم مینویسم چرا با نظرت مخالفم، آن طرف هم مینویسم نظرت چه حُسن و فایدهای داره.
چشمهایش ستاره باران شد. لبخند بزرگش همان تصویری بود که دلم برایش لک زده بود. محکم بغلم میکند، صدایش نجوای زیبای فرشتگان است...بهترین مامان دنیا!
میشه باهم بنویسم؟
#همفکری#مشورت#بلوغ_باهم_بودن#سوره_قصص_۲۴https://ble.ir/khanevadeganehhttp://quranetratschool.ir/?p=9176
۲۰:۰۹
#همفکری#یاری_دادن_علمی_و_عملی_در_جهت_رسیدن_به_مقصد_حق
۷:۳۱
انشاءالله فردا راس ساعت ۹باتدریس فصل سوم از کتاب بلوغ باهم بودن در خدمتیم
۱۷:۰۸
یا عالی بحقّ علی
قرآن پژوهان عزیز لطفا جهت ورود به کلاس از طریق آدرس زیر با گزینه مهمان وارد شود.
۴:۱۷
بازارسال شده از چراغ خانه ات روشن
چند روزی بود که در مسیر صعود به قله در حرکت بودیم، چشمهایمان فقط معطوف قله بود و بس.رسیدن به آن سفید مرتفع، همان هدفی بود که مارا گرد هم جمع کرده بود.قلهی سر به فلک کشیده با آن جلال و شکوه پایداری اش ما را به سوی خود فرا میخواند.
وقتی در پیچ و خم مسیر صعود راه گم میکردیم ...وقتی سرما و برف مانعی میشد بر سر راهمان ...وقتی صعب العبوری مسیر مارا مجبور میکرد راه دور کنیم و دنبال هزار و یک راه نرفته بگردیم ...دیدن قله در اوج شکوهش باز مارا بر میثاقی که بسته بودیم استوار میکرد .
صعود کار راحتی نبود و توانهای ما متفاوت، پس با طنابی کمرهایمان را به هم محکم کردیم تا در هر سختی و تلاشی پشت و پناه هم باشیم.
در اوج همدلی طی مسیر میکردیم و سقوط و صعودمان یکی شده بود، ما چشم به قله داشتیم و درطول مسیر رد پای رهبرگروه را یکپارچه دنبال میکردیم؛به این امید که شیرینی رسیدن به قله تمام سختیها را از وجودمان بشوید.
همدلی یعنی باهم بر هدف حقی تمرکز کنیم و همهی کارها، فکرها و روابطمان را برای رسیدن به آن جهت دهیم
خانهای همدل بسازیم
#ضرورت_همدلی#بلوغ_باهم_بودنhttps://ble.ir/khanevadeganehhttp://quranetratschool.ir/?p=9176
وقتی در پیچ و خم مسیر صعود راه گم میکردیم ...وقتی سرما و برف مانعی میشد بر سر راهمان ...وقتی صعب العبوری مسیر مارا مجبور میکرد راه دور کنیم و دنبال هزار و یک راه نرفته بگردیم ...دیدن قله در اوج شکوهش باز مارا بر میثاقی که بسته بودیم استوار میکرد .
صعود کار راحتی نبود و توانهای ما متفاوت، پس با طنابی کمرهایمان را به هم محکم کردیم تا در هر سختی و تلاشی پشت و پناه هم باشیم.
در اوج همدلی طی مسیر میکردیم و سقوط و صعودمان یکی شده بود، ما چشم به قله داشتیم و درطول مسیر رد پای رهبرگروه را یکپارچه دنبال میکردیم؛به این امید که شیرینی رسیدن به قله تمام سختیها را از وجودمان بشوید.
همدلی یعنی باهم بر هدف حقی تمرکز کنیم و همهی کارها، فکرها و روابطمان را برای رسیدن به آن جهت دهیم
خانهای همدل بسازیم
#ضرورت_همدلی#بلوغ_باهم_بودنhttps://ble.ir/khanevadeganehhttp://quranetratschool.ir/?p=9176
۱۱:۰۰
بازارسال شده از چراغ خانه ات روشن
خطای دید
تا قبل از این فکر میکردم نزدیک بودن به فردی و احساس صمیمیت با او باعث میشود حقوق زیادی نسبت به یکدیگر نداشته باشیم یا ضرورتی برای رعایت آن حقوق نباشد،اما حالا فهمیدم نزدیکترین افراد به من بیشترین حقوق را دارند.
همسرم نزدیکترین فرد به من است و به خاطر انواع روابطی که با هم داریم انواع حقوق را باید نسبت به او رعایت کنم...
هر دو انسان هستیم و به خاطر روابط انسانی باید حقوق انسانی او را رعایت کنم...هردو مومن هستیم و به خاطر روابط ایمانی باید حقوق ایمانی او را رعایت کنم...
از میان ارحام، همسرم نزدیکترین ارحام به من است پس به خاطر روابط ارحامی باید حقوق او را رعایت کنم...به خاطر ولایتی که بر من دارد باید حقوقی را نسبت به او رعایت کنم...
آیا با این همه حقوقی که باید رعایت کرد؛فرصتی برای متوقع شدن باقی میماند؟
#زوجیت_پیوندی_همه_جانبه#حقوق_همسری#همدلی#بلوغ_باهم_بودن
خطأ مرئي
كنت أعتقد أن الاقتراب من شخص ما والشعور بالتقرب منه يعني أنه لم يكن لدينا الكثير من الحقوق لبعضنا البعض أو أنه لم يكن من الضروري احترام تلك الحقوق ، لكنني أدركت الآن أن الأشخاص الأقرب إليّ يمتلكون معظم الحقوق. زوجي هي أقرب شخص لي ويجب أن أحترمها لجميع أنواع العلاقات بسبب نوع العلاقة التي لدينا. كلانا بشر وعلينا أن نحترم حقوقهم الإنسانية بسبب العلاقات الإنسانية. كلانا مؤمن وعلي أن أحترم حقوقه بسبب إيمانها ، زوجي هي الأقرب إلي ، لذلك يجب أن أحترم حقوقها بسبب العلاقة. بسبب الولایه التي علی ، يجب أن أحترم حقوقه. مع جميع الحقوق التي يجب احترامها ؛ هل هناك فرصة لتوقعها؟
https://ble.ir/khanevadeganehhttp://quranetratschool.ir/?p=9176
تا قبل از این فکر میکردم نزدیک بودن به فردی و احساس صمیمیت با او باعث میشود حقوق زیادی نسبت به یکدیگر نداشته باشیم یا ضرورتی برای رعایت آن حقوق نباشد،اما حالا فهمیدم نزدیکترین افراد به من بیشترین حقوق را دارند.
همسرم نزدیکترین فرد به من است و به خاطر انواع روابطی که با هم داریم انواع حقوق را باید نسبت به او رعایت کنم...
هر دو انسان هستیم و به خاطر روابط انسانی باید حقوق انسانی او را رعایت کنم...هردو مومن هستیم و به خاطر روابط ایمانی باید حقوق ایمانی او را رعایت کنم...
از میان ارحام، همسرم نزدیکترین ارحام به من است پس به خاطر روابط ارحامی باید حقوق او را رعایت کنم...به خاطر ولایتی که بر من دارد باید حقوقی را نسبت به او رعایت کنم...
آیا با این همه حقوقی که باید رعایت کرد؛فرصتی برای متوقع شدن باقی میماند؟
#زوجیت_پیوندی_همه_جانبه#حقوق_همسری#همدلی#بلوغ_باهم_بودن
خطأ مرئي
كنت أعتقد أن الاقتراب من شخص ما والشعور بالتقرب منه يعني أنه لم يكن لدينا الكثير من الحقوق لبعضنا البعض أو أنه لم يكن من الضروري احترام تلك الحقوق ، لكنني أدركت الآن أن الأشخاص الأقرب إليّ يمتلكون معظم الحقوق. زوجي هي أقرب شخص لي ويجب أن أحترمها لجميع أنواع العلاقات بسبب نوع العلاقة التي لدينا. كلانا بشر وعلينا أن نحترم حقوقهم الإنسانية بسبب العلاقات الإنسانية. كلانا مؤمن وعلي أن أحترم حقوقه بسبب إيمانها ، زوجي هي الأقرب إلي ، لذلك يجب أن أحترم حقوقها بسبب العلاقة. بسبب الولایه التي علی ، يجب أن أحترم حقوقه. مع جميع الحقوق التي يجب احترامها ؛ هل هناك فرصة لتوقعها؟
https://ble.ir/khanevadeganehhttp://quranetratschool.ir/?p=9176
۱۱:۰۰
ارزیابی همدلی


۱۲:۰۰
بازارسال شده از چراغ خانه ات روشن
خطای دید
به خیالم با جاری شدن خطبه عقد بین من و همسرم، میثاق و عهدی بین من و او بسته شده و تعهداتی را نسبت به یکدیگر پذیرفتیم.
اما حقیقت این است که با جاری شدن خطبه عقد بین من و همسرم هر دوی ما با خداوند میثاق بستیم که نسبت به یکدیگر مطابق خواست خداوند تعهداتی را رعایت کنیم.
بین این دو نگاه، زمین تا آسمان فرق است ...
در دیدگاه اول؛ به محض آنکه یکی از طرفین حقی از دیگری را رعایت نکند، دیگری درصدد جبران برمیآید تا با نادیده گرفتن حقی از او تلافی کند.
اما در دیدگاه دوم؛ هرچند که یکی از طرفین حق دیگری را رعایت نکند، ولی دیگری به خود اجازه نمیدهد که حقوق همسرش را نادیده بگیرد چون با خدا عهد بسته است که نسبت به همسرش متعهد باشد و حقوقش را رعایت کند.
#معنای_پیوند_زوجیتی#مفهوم_خطبه_عقد#همدلی#بلوغ_باهم_بودن
خطأ مرئي أعتقد مع خطبة الزواج بيني وبين زوجتي لقد تم الاتفاق بيني وبينه ، والتزمنا ببعضنا البعض. لكن الحقيقة أنه مع خطبة الزواج بيني وبين زوجتي قطع كل منا عهداً مع الله للوفاء بالتزاماتنا تجاه بعضنا البعض وفقاً لإرادة الله. هناك فرق کبیر بين هذان الرایین في الرای الأولى: بمجرد أن لا يحترم أحد الطرفين حق الطرف الآخر ، يلتمس الطرف الآخر تعويضًا للانتقام عن طريق تجاهل هذا الحق. في الرأي الثاني: على الرغم من أن أحد الطرفين لا يحترم حقوق الطرف الآخر ، فإن الطرف الآخر لا يسمح لنفسه بتجاهل حقوق زوجته.
https://ble.ir/khanevadeganehhttp://quranetratschool.ir/?p=9176
به خیالم با جاری شدن خطبه عقد بین من و همسرم، میثاق و عهدی بین من و او بسته شده و تعهداتی را نسبت به یکدیگر پذیرفتیم.
اما حقیقت این است که با جاری شدن خطبه عقد بین من و همسرم هر دوی ما با خداوند میثاق بستیم که نسبت به یکدیگر مطابق خواست خداوند تعهداتی را رعایت کنیم.
بین این دو نگاه، زمین تا آسمان فرق است ...
در دیدگاه اول؛ به محض آنکه یکی از طرفین حقی از دیگری را رعایت نکند، دیگری درصدد جبران برمیآید تا با نادیده گرفتن حقی از او تلافی کند.
اما در دیدگاه دوم؛ هرچند که یکی از طرفین حق دیگری را رعایت نکند، ولی دیگری به خود اجازه نمیدهد که حقوق همسرش را نادیده بگیرد چون با خدا عهد بسته است که نسبت به همسرش متعهد باشد و حقوقش را رعایت کند.
#معنای_پیوند_زوجیتی#مفهوم_خطبه_عقد#همدلی#بلوغ_باهم_بودن
خطأ مرئي أعتقد مع خطبة الزواج بيني وبين زوجتي لقد تم الاتفاق بيني وبينه ، والتزمنا ببعضنا البعض. لكن الحقيقة أنه مع خطبة الزواج بيني وبين زوجتي قطع كل منا عهداً مع الله للوفاء بالتزاماتنا تجاه بعضنا البعض وفقاً لإرادة الله. هناك فرق کبیر بين هذان الرایین في الرای الأولى: بمجرد أن لا يحترم أحد الطرفين حق الطرف الآخر ، يلتمس الطرف الآخر تعويضًا للانتقام عن طريق تجاهل هذا الحق. في الرأي الثاني: على الرغم من أن أحد الطرفين لا يحترم حقوق الطرف الآخر ، فإن الطرف الآخر لا يسمح لنفسه بتجاهل حقوق زوجته.
https://ble.ir/khanevadeganehhttp://quranetratschool.ir/?p=9176
۱۵:۰۲
بازارسال شده از چراغ خانه ات روشن
پیوند ازدواج نهالی است که باید مراقبت و محافظت شود تا به درختی تنومند تبدیل شده و بتواند ثمر دهد.
بدون مراقبت کردن و پروراندن این نهال،سال ها از عمر این پیوند میگذرد و همچنان نهالی کوچک و ضعیف را شاهد هستیم که قدرت مقاومت در برابر تند بادهای زمان را ندارد و به سادگی آسیب میبیند.
چند سال از برقرای پیوند ازدواج و جاری شدن خطبه عقد، بین شما و همسرتان میگذرد؟تا به حال چه کارهایی برای تنومند شدن این نهال یا پیوندتان انجام داده اید؟از حالا به بعد چه برنامههایی را در نظر دارید تا پیوندتان مستحکم تر شده و به درختی تنومند تبدیل شود؟
#همدلی#مراقبت_از_پیوند_زوجیتی#بلوغ_باهم_بودن
رباط الزواج هو شتلة يجب العناية بها وحمايتها حتى تصبح شجرة كبيرة ويمكن أن تؤتي ثمارها.دون رعاية وزراعة هذه الشتلات ، مرت سنوات عديدة منذ عملية الزرع ، وما زلنا نرى شتلة صغيرة وضعيفة ليس لديها القوة لتحمل رياح الوقت القوية وتتلف ببساطة. كم سنة مرت بينك وبين زوجك منذ توقيع الزواج وإلقاء خطبة الزواج؟ ماذا فعلت لجعل هذه الشتلة أو الزرع ينمو؟ ما هي خططك من الآن فصاعدًا لتقوية روابطك وتصبح شجرة كبيرة؟
https://ble.ir/khanevadeganehhttp://quranetratschool.ir/?p=9176
بدون مراقبت کردن و پروراندن این نهال،سال ها از عمر این پیوند میگذرد و همچنان نهالی کوچک و ضعیف را شاهد هستیم که قدرت مقاومت در برابر تند بادهای زمان را ندارد و به سادگی آسیب میبیند.
چند سال از برقرای پیوند ازدواج و جاری شدن خطبه عقد، بین شما و همسرتان میگذرد؟تا به حال چه کارهایی برای تنومند شدن این نهال یا پیوندتان انجام داده اید؟از حالا به بعد چه برنامههایی را در نظر دارید تا پیوندتان مستحکم تر شده و به درختی تنومند تبدیل شود؟
#همدلی#مراقبت_از_پیوند_زوجیتی#بلوغ_باهم_بودن
رباط الزواج هو شتلة يجب العناية بها وحمايتها حتى تصبح شجرة كبيرة ويمكن أن تؤتي ثمارها.دون رعاية وزراعة هذه الشتلات ، مرت سنوات عديدة منذ عملية الزرع ، وما زلنا نرى شتلة صغيرة وضعيفة ليس لديها القوة لتحمل رياح الوقت القوية وتتلف ببساطة. كم سنة مرت بينك وبين زوجك منذ توقيع الزواج وإلقاء خطبة الزواج؟ ماذا فعلت لجعل هذه الشتلة أو الزرع ينمو؟ ما هي خططك من الآن فصاعدًا لتقوية روابطك وتصبح شجرة كبيرة؟
https://ble.ir/khanevadeganehhttp://quranetratschool.ir/?p=9176
۱۵:۰۵
بازارسال شده از چراغ خانه ات روشن
برگه ارزیابی را نگاه میکند اصلا برای چنین چیزی آمادگی نداشت. آمده بود که فقط از مشاور بپرسد چرا فرزندش به توصیههایش عمل نمیکند و با او کمتر مشورت میکند.
حالا بعد از ۳۰ دقیقه خیلی از تصوراتش تغییر کرده بود. مهمترینش اینکه تعریف مشورت با آنچه او میپنداشت فرق میکرد؛ مشورت یک نوع هم فکری بود و اینکه مشورت الزاماً به انجام نظر مشاور ختم نمی شد!
مورد چهارم برگه ارزیابی را خواند و مکث کرد؛
️اختلاف نظر با دیگران را به رخ آنها نمی کشانم!
باور اینکه آنقدرها هم که فکر میکرد برای دیگران مفید نبود برایش سخت بود.
یاد حرفهای مشاور افتاد:گاهیوقتها حواسمان نیست که داریم این پیام را به طرف مقابلمان میدهیم که تو هیچی نمیدانی...!
بجای این کار؛ بهتر است توانهای طرف مقابلمان را ببینیم.
#ارزیابی_از_وضعیت_همفکری_خود#همفکری#بلوغ_باهم_بودن
نظر إلى ورقة التقييم ، لم يكن مستعدًا لمثل هذا الشيء على الإطلاق. لقد جاء فقط ليسأل المستشار لماذا لم يتبع ابنه نصيحته واستشره أقل. الآن ، بعد 30 دقيقة، تغير الكثير من مخيلته. والأهم من ذلك ، اختلف تعريف الاستشارة عما كان يعتقده ؛ يظن ان الاستشارة کانت نوعًا من الإجماع ، ولم تؤدي الاستشارة بالضرورة إلى التشاور و التقاهم!قرأت قسمة من ورقة التقييم وتوقفت مؤقتاً ؛ لا تظهر خلافات مع الآخرين! كان من الصعب عليه أن يعتقد أنه لم يكن مفيدًا للآخرين كما كان يعتقد. تذكر كلمات المستشار: في بعض الأحيان لا ندرك أننا نرسل رسالة إلى الجانب الآخر مفادها أنك لا تعرف أي شيء ...! في حين أن، من الأفضل رؤية قدرات الجانبالآخر.
https://ble.ir/khanevadeganehhttp://quranetratschool.ir/?p=9176
حالا بعد از ۳۰ دقیقه خیلی از تصوراتش تغییر کرده بود. مهمترینش اینکه تعریف مشورت با آنچه او میپنداشت فرق میکرد؛ مشورت یک نوع هم فکری بود و اینکه مشورت الزاماً به انجام نظر مشاور ختم نمی شد!
مورد چهارم برگه ارزیابی را خواند و مکث کرد؛
باور اینکه آنقدرها هم که فکر میکرد برای دیگران مفید نبود برایش سخت بود.
یاد حرفهای مشاور افتاد:گاهیوقتها حواسمان نیست که داریم این پیام را به طرف مقابلمان میدهیم که تو هیچی نمیدانی...!
بجای این کار؛ بهتر است توانهای طرف مقابلمان را ببینیم.
#ارزیابی_از_وضعیت_همفکری_خود#همفکری#بلوغ_باهم_بودن
نظر إلى ورقة التقييم ، لم يكن مستعدًا لمثل هذا الشيء على الإطلاق. لقد جاء فقط ليسأل المستشار لماذا لم يتبع ابنه نصيحته واستشره أقل. الآن ، بعد 30 دقيقة، تغير الكثير من مخيلته. والأهم من ذلك ، اختلف تعريف الاستشارة عما كان يعتقده ؛ يظن ان الاستشارة کانت نوعًا من الإجماع ، ولم تؤدي الاستشارة بالضرورة إلى التشاور و التقاهم!قرأت قسمة من ورقة التقييم وتوقفت مؤقتاً ؛ لا تظهر خلافات مع الآخرين! كان من الصعب عليه أن يعتقد أنه لم يكن مفيدًا للآخرين كما كان يعتقد. تذكر كلمات المستشار: في بعض الأحيان لا ندرك أننا نرسل رسالة إلى الجانب الآخر مفادها أنك لا تعرف أي شيء ...! في حين أن، من الأفضل رؤية قدرات الجانبالآخر.
https://ble.ir/khanevadeganehhttp://quranetratschool.ir/?p=9176
۵:۲۴
بازارسال شده از چراغ خانه ات روشن
گاهی حتی کلام هم لازم نیست.
چشم مادر که از دیدن فرزندش بدرخشد؛
فرزند میفهمد و میبیند که نورچشم است...
#همکلامی#هفت_سال_اول_رشد#حدیث_کسا
في بعض الأحيان لا تحتاج إلى كلمة.
ان تشرق عيون أم من رؤية طفلها ؛ يفهم الطفل ويرى أنه قره عين ام ...
https://ble.ir/khanevadeganehhttp://quranetratschool.ir/?p=9176
چشم مادر که از دیدن فرزندش بدرخشد؛
فرزند میفهمد و میبیند که نورچشم است...
#همکلامی#هفت_سال_اول_رشد#حدیث_کسا
في بعض الأحيان لا تحتاج إلى كلمة.
ان تشرق عيون أم من رؤية طفلها ؛ يفهم الطفل ويرى أنه قره عين ام ...
https://ble.ir/khanevadeganehhttp://quranetratschool.ir/?p=9176
۵:۲۴
سلام و درود.انشاءالله امروز راس ساعت ۹ صبح کلاس برگزار خواهد شد.
۱۹:۵۱
@sszakeri
۵:۴۹
۱:۳۶