۱۰۰ ساعت دارایی ست گدین
ما همگی چنان مشغول روزمرگیهایمان هستیم که گاهی فرصتِ کسب مهارتی ارزشمند را از دست میدهیم.
اگر شما ۱۰۰ ساعت بر روی یادگیری یک مهارت کمیاب سرمایهگذاری کنید، به احتمال زیاد، صاحب آن مهارت خواهید شد. مثلاً میتوانید یک ابزار را بهتر از دوستتان تیز کنید، یک پایگاهدادهی بسیار کارآمد را سازماندهی کنید، اشکالات امنیتی یک کد رمزنگاری را ببینید، یک سایت وردپرس بهتر بسازید و... بالاخره کار ارزشمندی انجام دهید. کاری که هر کس با ۱۰۰ ساعت سرمایهگذاری از تمرکزش میتواند به انجام برساند. ولی کمتر کسی به این تعهد، تن خواهد داد.
با تلفیق تعداد معدودی از موارد فوق و عمیقشدن در آنها و گسترش داراییتان به ۱۰۰۰ ساعت، صاحب دستاوردی واقعی خواهید شد.
فشار فوقالعادهای را باید به جان بخرید ولی در عوض، سود فراوانی از این سرمایهگذاری در زمان و پشتکارتان کسب خواهید کرد.فقط با ۲۰ ساعت در هفته، در عرض یکسال به چیزی خواهید رسید که شما را وارد طبقهی جدیدی در زندگی خواهد کرد. دستیابی به دانش، به دشواریِ آرزوی یادگیری نیست.
با ما همراه باشید در: کانال مدیر ساطوری ble.ir/join/ZWUxNjhjNT
ما همگی چنان مشغول روزمرگیهایمان هستیم که گاهی فرصتِ کسب مهارتی ارزشمند را از دست میدهیم.
اگر شما ۱۰۰ ساعت بر روی یادگیری یک مهارت کمیاب سرمایهگذاری کنید، به احتمال زیاد، صاحب آن مهارت خواهید شد. مثلاً میتوانید یک ابزار را بهتر از دوستتان تیز کنید، یک پایگاهدادهی بسیار کارآمد را سازماندهی کنید، اشکالات امنیتی یک کد رمزنگاری را ببینید، یک سایت وردپرس بهتر بسازید و... بالاخره کار ارزشمندی انجام دهید. کاری که هر کس با ۱۰۰ ساعت سرمایهگذاری از تمرکزش میتواند به انجام برساند. ولی کمتر کسی به این تعهد، تن خواهد داد.
با تلفیق تعداد معدودی از موارد فوق و عمیقشدن در آنها و گسترش داراییتان به ۱۰۰۰ ساعت، صاحب دستاوردی واقعی خواهید شد.
فشار فوقالعادهای را باید به جان بخرید ولی در عوض، سود فراوانی از این سرمایهگذاری در زمان و پشتکارتان کسب خواهید کرد.فقط با ۲۰ ساعت در هفته، در عرض یکسال به چیزی خواهید رسید که شما را وارد طبقهی جدیدی در زندگی خواهد کرد. دستیابی به دانش، به دشواریِ آرزوی یادگیری نیست.
با ما همراه باشید در: کانال مدیر ساطوری ble.ir/join/ZWUxNjhjNT
۱۴:۳۰
۱۴:۴۹
۱۴:۴۳
️ موبینگ (Mobbing) چیست؟
موبینگ یعنی کارمند، دانشآموز یا فردی در جامعه، چنان تحت فشار تبعیض، تحقیر و آزار و اذیت قرار میگیرد که دیگر شرایط برایش قابلتحمل نیست.
کارمندی که بسیار وظیفه شناس و صادق است، از طرف مدیر و اطرافیانش مورد تمسخر قرار میگیرد، چون درستکاری او منافع آنها را به خطر می اندازد؛ یا استاد دانشگاهی که علاوه بر تدریس و تحقیق و مقاله نویسی و امور مرتبط به وظایف دانشگاهی، در امور اجتماعی و چالشهای جامعه نیز وارد می شود، از طریق مخالفین، حسودان و مدیران دانشگاه، مورد تبعیض و فشار قرار می گیرد که فقط به نوشتن مقاله و تحقیق بپردازد و کاری با چالشهای اجتماعی نداشته باشد و آنقدر فشار و تبعیض و تحقیر را بر او می افزایند تا اخراج شود یا خود استعفا دهد و آن محل را ترک کند.
موبینگ در محل کار، خانه، مدرسه و جامعه، عامل بسیاری از معضلات اجتماعی فرار از خانه، بیکاری، طلاق، اعتیاد، خودکشی، انتقامگیری، بداخلاقی، عصبانیت، قتل و جرایم دیگر می شود.
از بسیاری از موارد موبینگ می توان نتیجه گرفت که آغاز موبینگ معمولاً در اثر جابجایی مقامی کارمندان می باشد؛ مثلاً کارمند جدیدی که وارد یک قسمت می شود، بیشتر مورد آزار روانی قرار می گیرد، یا وقتی که رئیس قسمت عوض می شود، احتمال اینکه او کارمندی را آزار بدهد زیاد است و حتی ممکن است خودش مورد آزار روانی کارمندان قرار گیرند.
تاثیرات موبینگ
مخدوش نمودن یا از بین بردن اعتماد بنفس قربانیدچار شدن به بیماری پارانویا و اغتشاش ذهنیدوری گزیدن از اجتماعاحساس ترس، خجالت، عصبانیت، و حسرتهمچنین موبینگ باعث اختلالات جسمی و روانی مانند خوابهای آشفته، بالا رفتن فشار خون، و حتی بیماریهای قلبی و عروقی میگردد.
راههای مبارزه با موبینگ
انضباط در کار جهت جلوگیری از هرگونه اخطارانجام کارهایی که طی دستور کتبی ابلاغ شده باشند نه شفاهیدوری جستن از موب کنندگانشناخت موبینگ و حفظ اعتماد به نفس خود
البته در کنار این موارد گفته شده، در بسیاری از سازمانهای اروپایی جزء دروس آموزشی حین کار، دروسی هم در زمینه موبینگ یا آزار روانی در محیط کار برای کارمندان پیش بینی شده است؛ زیرا اکثر سازمان ها ضرر اقتصادی ناشی از موبینگ را محاسبه کردهاند.
در حقیقت، صرفاً کارمند آزار دیده ضرر نمیکند، بلکه به علت غیبت مکرر کارمند و عدم انجام صحیح کار به علت ناراحتی روحی که کارمند دچار آن است، بهرهوری کاهش مییابد و ضرر سنگینی به سازمان وارد میشود.
با ما همراه باشید در: کانال مدیر ساطوری ble.ir/join/ZWUxNjhjNT
موبینگ یعنی کارمند، دانشآموز یا فردی در جامعه، چنان تحت فشار تبعیض، تحقیر و آزار و اذیت قرار میگیرد که دیگر شرایط برایش قابلتحمل نیست.
کارمندی که بسیار وظیفه شناس و صادق است، از طرف مدیر و اطرافیانش مورد تمسخر قرار میگیرد، چون درستکاری او منافع آنها را به خطر می اندازد؛ یا استاد دانشگاهی که علاوه بر تدریس و تحقیق و مقاله نویسی و امور مرتبط به وظایف دانشگاهی، در امور اجتماعی و چالشهای جامعه نیز وارد می شود، از طریق مخالفین، حسودان و مدیران دانشگاه، مورد تبعیض و فشار قرار می گیرد که فقط به نوشتن مقاله و تحقیق بپردازد و کاری با چالشهای اجتماعی نداشته باشد و آنقدر فشار و تبعیض و تحقیر را بر او می افزایند تا اخراج شود یا خود استعفا دهد و آن محل را ترک کند.
موبینگ در محل کار، خانه، مدرسه و جامعه، عامل بسیاری از معضلات اجتماعی فرار از خانه، بیکاری، طلاق، اعتیاد، خودکشی، انتقامگیری، بداخلاقی، عصبانیت، قتل و جرایم دیگر می شود.
از بسیاری از موارد موبینگ می توان نتیجه گرفت که آغاز موبینگ معمولاً در اثر جابجایی مقامی کارمندان می باشد؛ مثلاً کارمند جدیدی که وارد یک قسمت می شود، بیشتر مورد آزار روانی قرار می گیرد، یا وقتی که رئیس قسمت عوض می شود، احتمال اینکه او کارمندی را آزار بدهد زیاد است و حتی ممکن است خودش مورد آزار روانی کارمندان قرار گیرند.
تاثیرات موبینگ
مخدوش نمودن یا از بین بردن اعتماد بنفس قربانیدچار شدن به بیماری پارانویا و اغتشاش ذهنیدوری گزیدن از اجتماعاحساس ترس، خجالت، عصبانیت، و حسرتهمچنین موبینگ باعث اختلالات جسمی و روانی مانند خوابهای آشفته، بالا رفتن فشار خون، و حتی بیماریهای قلبی و عروقی میگردد.
راههای مبارزه با موبینگ
انضباط در کار جهت جلوگیری از هرگونه اخطارانجام کارهایی که طی دستور کتبی ابلاغ شده باشند نه شفاهیدوری جستن از موب کنندگانشناخت موبینگ و حفظ اعتماد به نفس خود
البته در کنار این موارد گفته شده، در بسیاری از سازمانهای اروپایی جزء دروس آموزشی حین کار، دروسی هم در زمینه موبینگ یا آزار روانی در محیط کار برای کارمندان پیش بینی شده است؛ زیرا اکثر سازمان ها ضرر اقتصادی ناشی از موبینگ را محاسبه کردهاند.
در حقیقت، صرفاً کارمند آزار دیده ضرر نمیکند، بلکه به علت غیبت مکرر کارمند و عدم انجام صحیح کار به علت ناراحتی روحی که کارمند دچار آن است، بهرهوری کاهش مییابد و ضرر سنگینی به سازمان وارد میشود.
با ما همراه باشید در: کانال مدیر ساطوری ble.ir/join/ZWUxNjhjNT
۱۴:۲۸
چگونه با رقبای ارزان قیمت مبارزه کنیم؟
بازاریابها بر این باورند که شرکتهایی که هم قیمت پایینی دارند، هم کیفیت قابل قبولی، «قلب و کیف پول» مشتریان را به راحتی به دست میآورند. به عنوان مثال، امروزه بیش از 50 درصد مردم آمریکا، از فروشگاههای تخفیفدار مثل وال مارت و تارگت خرید میکنند. این نرخ در اوایل قرن بیست و یکم، فقط 25 درصد بود
شرکتهای بزرگ برای مقابله با این رقبای ارزان قیمت، روی دو استراتژی اصلی زیر تمرکز میکنند:
تمایزشرکتهای بزرگ، صحنه رقابت با رقبای ارزان قیمت را به گونهای مدیریت میکنند که از میدان اصلی رقابت با آنها خارج میشوند و در میدانهای دیگری فعالیت خود را افزایش میدهند. به عبارت دیگر، زمین رقابت را با ارائه منافع جدید و خلاقانه به مشتریان، عوض میکنند برای مثال، فروشگاه زنجیرهای وال گرینز، به جای جنگ قیمتی با وال مارت، روی منفعت «خرید آسان و راحت» تمرکز کرده است. وال گرینز برای اجرای این استراتژی، تعداد فروشگاههایش را افزایش داده، محلههای کم ترافیک را برای افتتاح فروشگاههای جدیدش انتخاب کرده و فضای پارکینگ رایگان فروشگاههایش را افزایش داده است. با کمک این استراتژیها، فروش شرکت از 15 میلیارد دلار به 59 میلیارد دلار رسیده است، بدون این که وارد جنگ قیمتی و تخفیفی با وال مارت شود
تمرکزرقابت با شرکتهای ارزان قیمت، مستلزم افزایش تمرکز شرکت بر بخشهای اصلی بازار است. مثلا شرکت هواپیمایی بریتیش ایرویز برای مقابله با رقبای ارزان خود مثل رایان ایر و ایزی جت، تعداد و مقاصد پروازهای داخلی خود را کاهش داده و بیشتر روی پروازهای بینالمللی و به خصوص مقاصد دور، تمرکز کرده است.
با ما همراه باشید در: کانال مدیر ساطوری ble.ir/join/ZWUxNjhjNT
بازاریابها بر این باورند که شرکتهایی که هم قیمت پایینی دارند، هم کیفیت قابل قبولی، «قلب و کیف پول» مشتریان را به راحتی به دست میآورند. به عنوان مثال، امروزه بیش از 50 درصد مردم آمریکا، از فروشگاههای تخفیفدار مثل وال مارت و تارگت خرید میکنند. این نرخ در اوایل قرن بیست و یکم، فقط 25 درصد بود
شرکتهای بزرگ برای مقابله با این رقبای ارزان قیمت، روی دو استراتژی اصلی زیر تمرکز میکنند:
تمایزشرکتهای بزرگ، صحنه رقابت با رقبای ارزان قیمت را به گونهای مدیریت میکنند که از میدان اصلی رقابت با آنها خارج میشوند و در میدانهای دیگری فعالیت خود را افزایش میدهند. به عبارت دیگر، زمین رقابت را با ارائه منافع جدید و خلاقانه به مشتریان، عوض میکنند برای مثال، فروشگاه زنجیرهای وال گرینز، به جای جنگ قیمتی با وال مارت، روی منفعت «خرید آسان و راحت» تمرکز کرده است. وال گرینز برای اجرای این استراتژی، تعداد فروشگاههایش را افزایش داده، محلههای کم ترافیک را برای افتتاح فروشگاههای جدیدش انتخاب کرده و فضای پارکینگ رایگان فروشگاههایش را افزایش داده است. با کمک این استراتژیها، فروش شرکت از 15 میلیارد دلار به 59 میلیارد دلار رسیده است، بدون این که وارد جنگ قیمتی و تخفیفی با وال مارت شود
تمرکزرقابت با شرکتهای ارزان قیمت، مستلزم افزایش تمرکز شرکت بر بخشهای اصلی بازار است. مثلا شرکت هواپیمایی بریتیش ایرویز برای مقابله با رقبای ارزان خود مثل رایان ایر و ایزی جت، تعداد و مقاصد پروازهای داخلی خود را کاهش داده و بیشتر روی پروازهای بینالمللی و به خصوص مقاصد دور، تمرکز کرده است.
با ما همراه باشید در: کانال مدیر ساطوری ble.ir/join/ZWUxNjhjNT
۱۵:۰۸
۱۴:۵۷
️ پيش بينی احساسی
فرض کن روزی تلفن زنگ میزند. صدایی پرهیجان به تو میگوید برنده ی جایزه ی بزرگ ده میلیون دلاری بخت آزمایی شده ای! چه احساسی خواهی داشت؟ و این احساس چه قدر دوام خواهد آورد؟
سناریوی دیگر؛ تلفن زنگ میزند و متوجه می شوی بهترین دوستت از دنیا رفته. دوباره، چه احساسی خواهی داشت؟ و برای چه مدت؟
چگونه می توانیم احساسات مان را پیش بینی کنیم؟ آیا در مورد خودمان تخصصی داریم ؟ آیا برنده شدن در بخت آزمایی ما را سال ها به شادترین انسان زنده تبدیل می کند؟
دن گیلبرت ، روان شناس دانشگاه هاروارد، نظرش منفی است. او در مورد برندگان بخت آزمایی پژوهشی انجام داد و متوجه شد اثر شادی آنها بعد از چند ماه فروکش می کند. بنابراین، فرد چند وقت پس از دریافت چکی با مبلغ کلان مانند گذشته راضی یا ناراضی خواهد بود. او این موضوع را "پیش بینی احساسی" مینامد؛ ناتوانی ما در پیش بینی صحیح احساسات خودمان.
افرادی که در شغلشان تغییر یا پیشرفتی می کنند از نظر میزان خوشحالی بعد از حدود سه ماه دوباره به همان حالت اولیه برمیگردند. علم این اثر را تردمیل خوشبختی می نامد؛ ما سخت تلاش می کنیم، پیشرفت می کنیم و می توانیم چیزهای بیشتر و بهتری را بخریم، ولی این موارد در حال حاضر ما را خوشحال تر نمی کنند.
پس اتفاقات منفی چگونه بر ما اثر میگذارند؟ مثلاً آسیب دیدگی از ناحیه ی نخاع یا از دست دادن یک دوست؟ در این جا هم ما مدت و شدت احساسات آینده مان را بیش از حد تخمین میزنیم. برای مثال، زمانی که یک رابطه ی عشقی به پایان می رسد، احساس می شود زندگی دیگر به روال عادی بازنمیگردد. زوج پریشان کاملاً متقاعد شده اند هرگز شادی را تجربه نخواهند کرد، اما بعد از چند ماه قرار ملاقاتهای جدید را از سر می گیرند.
خوب نبود اگر می دانستیم ماشین، شغل یا رابطه ی عشقی جدید دقیقاً چقدر خوشحال مان می کنند؟
️خب، بخشی از آن عملی است. این توصیه ها را که از نظر علمی نیز تأیید شده اند به کاربر تا تصمیمات بهتر و هوشمندانه تری بگیری؛
۱) از چیزهای منفی که نمیتوانی به آنها عادت کنی اجتناب کن، مثل تردد بین خانه و محل کار، سروصدا یا استرس مزمن
۲) از چیزهای مادی مثل ماشین، خانه، برنده شدن در لاتاری، پاداش ها و جوایز انتظار شادی کوتاه مدت داشته باش
۳) تا حد ممکن وقت آزاد و مستقل برای خودت در نظر بگیر، چون آثار مثبت طولانی مدت معمولاً از آنچه پیوسته انجامش می دهی نشئت می گیرند. علایقت را دنبال کن، حتا اگر مجبور باشی بخشی از درآمدت را صرف شان کنی. روی دوستی ها سرمایه گذاری کن. برای اکثر مردم، داشتن موقعیت اجتماعی حرفه ای شادی طولانی مدتی به ارمغان می آورد، به شرطی که در همان زمان به دنبال تغییر تراز اطرافیان خود نباشند. به عبارت دیگر، اگر به پست مدیرعاملی ارتقا پیدا کنی و فقط با سایر مدیران و هم رتبه هایت صمیمی شوی، اثر ناشی از شادی مدیر شدنت به زودی از بین میرود.
نقل از کتاب هنر شفاف اندیشیدن اثر رولف دوبلی
با ما همراه باشید در: کانال مدیر ساطوری ble.ir/join/ZWUxNjhjNT
فرض کن روزی تلفن زنگ میزند. صدایی پرهیجان به تو میگوید برنده ی جایزه ی بزرگ ده میلیون دلاری بخت آزمایی شده ای! چه احساسی خواهی داشت؟ و این احساس چه قدر دوام خواهد آورد؟
سناریوی دیگر؛ تلفن زنگ میزند و متوجه می شوی بهترین دوستت از دنیا رفته. دوباره، چه احساسی خواهی داشت؟ و برای چه مدت؟
چگونه می توانیم احساسات مان را پیش بینی کنیم؟ آیا در مورد خودمان تخصصی داریم ؟ آیا برنده شدن در بخت آزمایی ما را سال ها به شادترین انسان زنده تبدیل می کند؟
دن گیلبرت ، روان شناس دانشگاه هاروارد، نظرش منفی است. او در مورد برندگان بخت آزمایی پژوهشی انجام داد و متوجه شد اثر شادی آنها بعد از چند ماه فروکش می کند. بنابراین، فرد چند وقت پس از دریافت چکی با مبلغ کلان مانند گذشته راضی یا ناراضی خواهد بود. او این موضوع را "پیش بینی احساسی" مینامد؛ ناتوانی ما در پیش بینی صحیح احساسات خودمان.
افرادی که در شغلشان تغییر یا پیشرفتی می کنند از نظر میزان خوشحالی بعد از حدود سه ماه دوباره به همان حالت اولیه برمیگردند. علم این اثر را تردمیل خوشبختی می نامد؛ ما سخت تلاش می کنیم، پیشرفت می کنیم و می توانیم چیزهای بیشتر و بهتری را بخریم، ولی این موارد در حال حاضر ما را خوشحال تر نمی کنند.
پس اتفاقات منفی چگونه بر ما اثر میگذارند؟ مثلاً آسیب دیدگی از ناحیه ی نخاع یا از دست دادن یک دوست؟ در این جا هم ما مدت و شدت احساسات آینده مان را بیش از حد تخمین میزنیم. برای مثال، زمانی که یک رابطه ی عشقی به پایان می رسد، احساس می شود زندگی دیگر به روال عادی بازنمیگردد. زوج پریشان کاملاً متقاعد شده اند هرگز شادی را تجربه نخواهند کرد، اما بعد از چند ماه قرار ملاقاتهای جدید را از سر می گیرند.
خوب نبود اگر می دانستیم ماشین، شغل یا رابطه ی عشقی جدید دقیقاً چقدر خوشحال مان می کنند؟
️خب، بخشی از آن عملی است. این توصیه ها را که از نظر علمی نیز تأیید شده اند به کاربر تا تصمیمات بهتر و هوشمندانه تری بگیری؛
۱) از چیزهای منفی که نمیتوانی به آنها عادت کنی اجتناب کن، مثل تردد بین خانه و محل کار، سروصدا یا استرس مزمن
۲) از چیزهای مادی مثل ماشین، خانه، برنده شدن در لاتاری، پاداش ها و جوایز انتظار شادی کوتاه مدت داشته باش
۳) تا حد ممکن وقت آزاد و مستقل برای خودت در نظر بگیر، چون آثار مثبت طولانی مدت معمولاً از آنچه پیوسته انجامش می دهی نشئت می گیرند. علایقت را دنبال کن، حتا اگر مجبور باشی بخشی از درآمدت را صرف شان کنی. روی دوستی ها سرمایه گذاری کن. برای اکثر مردم، داشتن موقعیت اجتماعی حرفه ای شادی طولانی مدتی به ارمغان می آورد، به شرطی که در همان زمان به دنبال تغییر تراز اطرافیان خود نباشند. به عبارت دیگر، اگر به پست مدیرعاملی ارتقا پیدا کنی و فقط با سایر مدیران و هم رتبه هایت صمیمی شوی، اثر ناشی از شادی مدیر شدنت به زودی از بین میرود.
نقل از کتاب هنر شفاف اندیشیدن اثر رولف دوبلی
با ما همراه باشید در: کانال مدیر ساطوری ble.ir/join/ZWUxNjhjNT
۱۴:۵۰
۱۴:۵۳
️ مدیران چه نامههایی را رد میکنند؟
وقتی نوبت به نوشتن نامههای اداری میرسد، به یاد «قانون بازده نزولی» میافتم، که هرچه نامه طولانیتر باشد به همان نسبت کمتر مورد توجه واقع میشود. من کاربرد این قانون را به خوبی با همه نامههای دور و درازی که رد میکنم، لمس میکنم.
مردم فکر میکنند هرچه نامه طولانیتر باشد تأثیرش بیشتر است، در حالی که ابداً چنین نیست، یا تصور میکنند که جا انداختن یک نظریه خوب، به پنج صفحه توضیح نیاز دارد در حالیکه اگر واقعاً خوب باشد ده کلمه برای توضیح آن کافی است، یا خیال می کنند که متن طولانی نامه، خواننده را متقاعد میکند که نویسندگان نامه، اِشرافِ کاملی بر مسایل دارند که معمولاً خلاف آن صادق است.
علاوه بر طولانی بودن متن نامه، سه دلیل دیگر هم هست که نامه کنار گذاشته میشود:1- اینکه از خواننده درخواستهای زیادی داشته باشند.2- اینکه در سربرگ نامه، آدرس فرستنده درج نشده باشد.3- اینکه نامهها بسیار مستدل و حقوقی نوشته شده باشند.
به نقل از کتاب «هاروارد چه چیزهایی را یاد نمیدهد»
با ما همراه باشید در: کانال مدیر ساطوری ble.ir/join/ZWUxNjhjNT
وقتی نوبت به نوشتن نامههای اداری میرسد، به یاد «قانون بازده نزولی» میافتم، که هرچه نامه طولانیتر باشد به همان نسبت کمتر مورد توجه واقع میشود. من کاربرد این قانون را به خوبی با همه نامههای دور و درازی که رد میکنم، لمس میکنم.
مردم فکر میکنند هرچه نامه طولانیتر باشد تأثیرش بیشتر است، در حالی که ابداً چنین نیست، یا تصور میکنند که جا انداختن یک نظریه خوب، به پنج صفحه توضیح نیاز دارد در حالیکه اگر واقعاً خوب باشد ده کلمه برای توضیح آن کافی است، یا خیال می کنند که متن طولانی نامه، خواننده را متقاعد میکند که نویسندگان نامه، اِشرافِ کاملی بر مسایل دارند که معمولاً خلاف آن صادق است.
علاوه بر طولانی بودن متن نامه، سه دلیل دیگر هم هست که نامه کنار گذاشته میشود:1- اینکه از خواننده درخواستهای زیادی داشته باشند.2- اینکه در سربرگ نامه، آدرس فرستنده درج نشده باشد.3- اینکه نامهها بسیار مستدل و حقوقی نوشته شده باشند.
به نقل از کتاب «هاروارد چه چیزهایی را یاد نمیدهد»
با ما همراه باشید در: کانال مدیر ساطوری ble.ir/join/ZWUxNjhjNT
۱۴:۴۳
️ گاهی به مغز استراحتهای طولانی بدهید!
طرح یک پرسش"وقتی ایده های فوق العاده به ذهنتان خطور کرد، کجا بودید؟" گلب این سوال را طی سالها از هزاران نفر پرسید. اغلب جوابها اینگونه بودند: هنگام حمام، استراحت در رختخواب، گوش کردن به موسیقی، مسافرت تفریحی، قدم زدن در طبیعت، در ساحل دریا و ...
تحلیل پاسخ هاکمتر کسی پاسخ داد که بهترین ایده های زندگی در محله کار به ذهنش خطور کرده است. این موضوع نشان میدهد کیفیت کارایی مغز ما به کیفیت استراحتی بستگی دارد که به آن میدهیم، بهترین ایده ها معمولا بعد از یک استراحت فکری مناسب و طولانی مدت به ذهن می رسند.
برداشت مدیریتی اگر مدیر هستید و با مسئله بزرگی در محل کار مواجه شده اید که حل نمیشود و راه حلی برای آن پیدا نمی کنید؛ شاید بهترین راه آن باشد که به یک مسافرت تفریحی بروید و در آنجا یا پس از بازگشت برای حل آن موضوع بکوشید.
نتیجهگیری موفقیتهای بزرگ فقط به میزان تلاش و ساعات کار بستگی ندارد، بلکه به کیفیت استراحت ما نیز بستگی دارد.
به نقل از کتاب چگونه مانند لئوناردو داوینچی فکر کنیم اثر مایکل گلب
با ما همراه باشید در: کانال مدیر ساطوری ble.ir/join/ZWUxNjhjNT
طرح یک پرسش"وقتی ایده های فوق العاده به ذهنتان خطور کرد، کجا بودید؟" گلب این سوال را طی سالها از هزاران نفر پرسید. اغلب جوابها اینگونه بودند: هنگام حمام، استراحت در رختخواب، گوش کردن به موسیقی، مسافرت تفریحی، قدم زدن در طبیعت، در ساحل دریا و ...
تحلیل پاسخ هاکمتر کسی پاسخ داد که بهترین ایده های زندگی در محله کار به ذهنش خطور کرده است. این موضوع نشان میدهد کیفیت کارایی مغز ما به کیفیت استراحتی بستگی دارد که به آن میدهیم، بهترین ایده ها معمولا بعد از یک استراحت فکری مناسب و طولانی مدت به ذهن می رسند.
برداشت مدیریتی اگر مدیر هستید و با مسئله بزرگی در محل کار مواجه شده اید که حل نمیشود و راه حلی برای آن پیدا نمی کنید؛ شاید بهترین راه آن باشد که به یک مسافرت تفریحی بروید و در آنجا یا پس از بازگشت برای حل آن موضوع بکوشید.
نتیجهگیری موفقیتهای بزرگ فقط به میزان تلاش و ساعات کار بستگی ندارد، بلکه به کیفیت استراحت ما نیز بستگی دارد.
به نقل از کتاب چگونه مانند لئوناردو داوینچی فکر کنیم اثر مایکل گلب
با ما همراه باشید در: کانال مدیر ساطوری ble.ir/join/ZWUxNjhjNT
۱۴:۳۴
۱۵:۲۷
️ ۱۳ فرد موفقی که بعد از ۴۰ سالگی به موفقیت دست پیدا کردند#Lifehack
گاهی با نگاه به زندگی هنرپیشهها، کارآفرینان موفق و نوابغی که در جوانی به موفقیتهای بزرگ رسیدهاند، ازخودتان میپرسید که من تا این لحظه در زندگیام چه کردهام و به کجا رسیدهام. شاید فکر کنید که از سنتان گذشته و از قطار موفقیت جا ماندهاید؛ اما فراموش نکنید که موفقیت و تلاش برای رسیدن به هدف، سنوسال نمیشناسد.
ساموئل جکسوناین هنرپیشه مطرح در ۴۶سالگی در فیلم داستان عامهپسند، نقش جولز وینفیلد را بازی کرد. جکسون قبل از اینکه در سال ۱۹۹۱، اولین نقش مهم خود در فیلم تب جنگل را ایفا کند، بهمدت دو سال با اعتیاد به مواد مخدر مبارزه کرده بود.
مارتا استوارتاستوارت سالها در خدمات پذیرایی و تهیه غذا کار میکرد؛ اما چهره شناختهشدهای نبود. او در ۴۰سالگی شروع به نوشتن کتابهای آشپزی و خانهداری کرد. به اینترتیب، او به یکی از زنان ثروتمند و موفق آمریکا تبدیل شد.
رونالد ریگانرونالد پیش از ورود به دنیای سیاست، هنرپیشه موفقی بود. او در ۵۳سالگی با سخنرانی مشهورش با نام «زمان انتخاب» در جریان انتخابات ۱۹۶۴، در عرصه سیاست درخشید. ریگان از استعدادهای خود در زمینه بازیگری کمک گرفت و به یکی از محبوبترین رئیسجمهورهای قرن بیستم تبدیل شد.
هنری فوردفورد در جوانی، مهندس دستیار توماس ادیسون بود و بر بهبود و ارتقای اتومبیل جدید آن دوران کار میکرد. فورد در ۴۰سالگی شرکت فورد موتور را تأسیس کرد.
آبراهام لینکلنلینکلن در ۴۰سالگی، مجلس نمایندگان آمریکا را ترک کرد و بهدنبال حرفه حقوق و وکالت رفت. ۷ سال بعد، لینکلن وارد حزب جمهوریخواه شد و ۴ سال بعد، بهعنوان رئیسجمهور آمریکا انتخاب شد. او اولین رئیسجمهورِ جمهوریخواه آمریکا بود.
رِید هافمنرید هافمن شبکه سوشال نت (socialnet) را در سال ۱۹۹۷ راهاندازی کرد. این شبکه پیشرو شبکههای اجتماعی مثل فیسبوک بود.هافمن در سال ۲۰۰۲، زمانی که ۳۵ سال داشت، شبکه لینکدین را تأسیس کرد. او سالها تلاش کرد تا این شبکه به یک شبکه اجتماعی حرفهای تبدیل شود. ۸ سال بعد با عمومی شدن وبسایت لینکدین، هافمن میلیاردر شد.
موموفوکو آندوآندو بعد از نجات ژاپن از جنگ جهانی دوم، تلاش کرد نودلهایی آسان و سریع را برای سیرکردن هموطنان فقیر خود ابداع کند. او در ۴۸ سالگی، با تولید نودلهای فنجانی فوری در شرکت مواد غذایی خود به شهرت رسید.
سام والتونوالتون فروشگاههای زیادی راهاندازی کرد و در طی این مسیر، بارها شکست خورد. اما او از این شکستها درس گرفت و با استفاده از این تجربهها، در ۴۴سالگی، اولین فروشگاه والمارت را افتتاح کرد و یکی از ثروتمندترین افراد جهان شد. فلسفه ایجاد این فروشگاهها بسیار ساده بود: عمده بخر و ارزان بفروش. امروزه، فروشگاههای والمارت محصولات متنوعی را از سبزیجات تا لوازم الکتریکی به مشتریان خود ارائه میکنند.
میگل دِ سروانتسسروانتس شهرت اصلی خود بهعنوان اولین رماننویس غرب را مدیون رمان دن کیشوت است. او اولین کتاب خود را بعد از ۳۸سالگی و دن کیشوت را در ۵۸سالگی منتشر کرد. پیش از آن، او در ارتش اسپانیا خدمت میکرد و مجبور بود برای تأمین هزینههای نوشتن کتاب، کار کند.
کلنل هارلند ساندرزساندرز مشاغل عجیب و متفاوتی را در زندگی خود امتحان کرد. تلاش او برای افتتاح رستوران مرغ سوخاری در ۶۵سالگی شکست خورد؛ اما او دست از تلاش برنداشت. ساندرز با اعطای حق امتیاز مرغ سوخاری کنتاکی به شرکتهای سرمایهگذار، باعث گسترش و پیشرفت رستورانهای کنتاکی شد.
چارلز داروینداروین سفر مشهور خود با کشتی اچ ام اس بیگل را در ۲۱سالگی شروع کرد. اما برخی مشکلات جسمی باعث شد که کار او و انتشار مطالعاتش بهعنوان یک طبیعتدان به تعویق بیفتد. داروین در ۵۱سالگی، بالاخره نظریه خاستگاه گونهها را منتشر کرد.
پیتر مارک راجتپیتر مارک راجت همواره به فهرستکردن کلمات علاقه داشت. پیتر در سال ۱۸۴۰، زمانی که ۶۱ سال داشت، بازنشست شد و نوشتن یک کتاب فرهنگ لغات جامع را شروع کرد. اولین نسخه این کتاب در سال ۱۸۵۲ منتشر شد.
آنا موسیآنا موسی عاشق گلدوزی بود. در ۷۸سالگی، انگشتانش از کار افتادند و او گلدوزی را کنار گذاشت و شروع به کشیدن نقاشی کرد. امروزه، از او بهعنوان یکی از هنرمندان ملی و مشهور آمریکا یاد میشود که تابلوهای متعددی از زندگی روستایی در آمریکا را نقاشی کرده است.
با ما همراه باشید در: کانال مدیر ساطوری ble.ir/join/ZWUxNjhjNT
گاهی با نگاه به زندگی هنرپیشهها، کارآفرینان موفق و نوابغی که در جوانی به موفقیتهای بزرگ رسیدهاند، ازخودتان میپرسید که من تا این لحظه در زندگیام چه کردهام و به کجا رسیدهام. شاید فکر کنید که از سنتان گذشته و از قطار موفقیت جا ماندهاید؛ اما فراموش نکنید که موفقیت و تلاش برای رسیدن به هدف، سنوسال نمیشناسد.
ساموئل جکسوناین هنرپیشه مطرح در ۴۶سالگی در فیلم داستان عامهپسند، نقش جولز وینفیلد را بازی کرد. جکسون قبل از اینکه در سال ۱۹۹۱، اولین نقش مهم خود در فیلم تب جنگل را ایفا کند، بهمدت دو سال با اعتیاد به مواد مخدر مبارزه کرده بود.
مارتا استوارتاستوارت سالها در خدمات پذیرایی و تهیه غذا کار میکرد؛ اما چهره شناختهشدهای نبود. او در ۴۰سالگی شروع به نوشتن کتابهای آشپزی و خانهداری کرد. به اینترتیب، او به یکی از زنان ثروتمند و موفق آمریکا تبدیل شد.
رونالد ریگانرونالد پیش از ورود به دنیای سیاست، هنرپیشه موفقی بود. او در ۵۳سالگی با سخنرانی مشهورش با نام «زمان انتخاب» در جریان انتخابات ۱۹۶۴، در عرصه سیاست درخشید. ریگان از استعدادهای خود در زمینه بازیگری کمک گرفت و به یکی از محبوبترین رئیسجمهورهای قرن بیستم تبدیل شد.
هنری فوردفورد در جوانی، مهندس دستیار توماس ادیسون بود و بر بهبود و ارتقای اتومبیل جدید آن دوران کار میکرد. فورد در ۴۰سالگی شرکت فورد موتور را تأسیس کرد.
آبراهام لینکلنلینکلن در ۴۰سالگی، مجلس نمایندگان آمریکا را ترک کرد و بهدنبال حرفه حقوق و وکالت رفت. ۷ سال بعد، لینکلن وارد حزب جمهوریخواه شد و ۴ سال بعد، بهعنوان رئیسجمهور آمریکا انتخاب شد. او اولین رئیسجمهورِ جمهوریخواه آمریکا بود.
رِید هافمنرید هافمن شبکه سوشال نت (socialnet) را در سال ۱۹۹۷ راهاندازی کرد. این شبکه پیشرو شبکههای اجتماعی مثل فیسبوک بود.هافمن در سال ۲۰۰۲، زمانی که ۳۵ سال داشت، شبکه لینکدین را تأسیس کرد. او سالها تلاش کرد تا این شبکه به یک شبکه اجتماعی حرفهای تبدیل شود. ۸ سال بعد با عمومی شدن وبسایت لینکدین، هافمن میلیاردر شد.
موموفوکو آندوآندو بعد از نجات ژاپن از جنگ جهانی دوم، تلاش کرد نودلهایی آسان و سریع را برای سیرکردن هموطنان فقیر خود ابداع کند. او در ۴۸ سالگی، با تولید نودلهای فنجانی فوری در شرکت مواد غذایی خود به شهرت رسید.
سام والتونوالتون فروشگاههای زیادی راهاندازی کرد و در طی این مسیر، بارها شکست خورد. اما او از این شکستها درس گرفت و با استفاده از این تجربهها، در ۴۴سالگی، اولین فروشگاه والمارت را افتتاح کرد و یکی از ثروتمندترین افراد جهان شد. فلسفه ایجاد این فروشگاهها بسیار ساده بود: عمده بخر و ارزان بفروش. امروزه، فروشگاههای والمارت محصولات متنوعی را از سبزیجات تا لوازم الکتریکی به مشتریان خود ارائه میکنند.
میگل دِ سروانتسسروانتس شهرت اصلی خود بهعنوان اولین رماننویس غرب را مدیون رمان دن کیشوت است. او اولین کتاب خود را بعد از ۳۸سالگی و دن کیشوت را در ۵۸سالگی منتشر کرد. پیش از آن، او در ارتش اسپانیا خدمت میکرد و مجبور بود برای تأمین هزینههای نوشتن کتاب، کار کند.
کلنل هارلند ساندرزساندرز مشاغل عجیب و متفاوتی را در زندگی خود امتحان کرد. تلاش او برای افتتاح رستوران مرغ سوخاری در ۶۵سالگی شکست خورد؛ اما او دست از تلاش برنداشت. ساندرز با اعطای حق امتیاز مرغ سوخاری کنتاکی به شرکتهای سرمایهگذار، باعث گسترش و پیشرفت رستورانهای کنتاکی شد.
چارلز داروینداروین سفر مشهور خود با کشتی اچ ام اس بیگل را در ۲۱سالگی شروع کرد. اما برخی مشکلات جسمی باعث شد که کار او و انتشار مطالعاتش بهعنوان یک طبیعتدان به تعویق بیفتد. داروین در ۵۱سالگی، بالاخره نظریه خاستگاه گونهها را منتشر کرد.
پیتر مارک راجتپیتر مارک راجت همواره به فهرستکردن کلمات علاقه داشت. پیتر در سال ۱۸۴۰، زمانی که ۶۱ سال داشت، بازنشست شد و نوشتن یک کتاب فرهنگ لغات جامع را شروع کرد. اولین نسخه این کتاب در سال ۱۸۵۲ منتشر شد.
آنا موسیآنا موسی عاشق گلدوزی بود. در ۷۸سالگی، انگشتانش از کار افتادند و او گلدوزی را کنار گذاشت و شروع به کشیدن نقاشی کرد. امروزه، از او بهعنوان یکی از هنرمندان ملی و مشهور آمریکا یاد میشود که تابلوهای متعددی از زندگی روستایی در آمریکا را نقاشی کرده است.
با ما همراه باشید در: کانال مدیر ساطوری ble.ir/join/ZWUxNjhjNT
۱۴:۳۴
عجیبتر از تبلیغ!
اهالی بازاریابی می گویند اگر بتوانید تبلیغ را در لحظه ای که ذهن مشتری درگیر موضوعی مرتبط با محصول شماست انجام دهید، اثربخشی آن بسیار بالا خواهد بود. به آن لحظه جادویی درگیری مشتری، "لحظه حقیقت" هم گفتهاند.
در لبنان یکی از محصولات " پی اند جی" (تولیدکننده پودر لباسشویی) میخواست با استفاده از این اصل کار را پیش ببرد. سختی کار این بود که بازاریابان نمیدانستند مشتریان چه زمانی درگیر شستوشو و تمیزکاری هستند تا همان لحظه تبلیغ را به او عرضه کنند. تبلیغ در تلویزیون و رادیو راه حل مناسبی به نظر نمیرسیدند.
اما آنها میدانستند که بیروت پر از ساختمانهای بلند است و بانوان لبنانی اغلب برای خشک شدن لباسها، آنها را از رخت آویزهایی در تراس ساختمان آویزان میکنند. وقتی در خیابانهای بیروت راه میروی، میبینی که ساختمانهای دو سوی خیابان رختهای خود را برای شستن بیرون از منزل آویزان کردهاند؛ شبیه منظره ای که در برخی نقاط تهران هم میشود دید.
این همان لحظه "حقیقت" بود که بازاریابان دنبال آن بودند. آنها یک جای معرکه برای تبلیغ پیدا کردند: روی سقف اتوبوس های شهری! خانم ها در حین پهن کردن رخت ها از بالا و روی تراس، محیط بیرون و خیابان را تماشا میکردند و نگاهشان به تبلیغ روی سقف اتوبوسها هم میافتاد و البته که تبلیغ بسیار موثری بود!
با ما همراه باشید در: کانال مدیر ساطوری ble.ir/join/ZWUxNjhjNT
اهالی بازاریابی می گویند اگر بتوانید تبلیغ را در لحظه ای که ذهن مشتری درگیر موضوعی مرتبط با محصول شماست انجام دهید، اثربخشی آن بسیار بالا خواهد بود. به آن لحظه جادویی درگیری مشتری، "لحظه حقیقت" هم گفتهاند.
در لبنان یکی از محصولات " پی اند جی" (تولیدکننده پودر لباسشویی) میخواست با استفاده از این اصل کار را پیش ببرد. سختی کار این بود که بازاریابان نمیدانستند مشتریان چه زمانی درگیر شستوشو و تمیزکاری هستند تا همان لحظه تبلیغ را به او عرضه کنند. تبلیغ در تلویزیون و رادیو راه حل مناسبی به نظر نمیرسیدند.
اما آنها میدانستند که بیروت پر از ساختمانهای بلند است و بانوان لبنانی اغلب برای خشک شدن لباسها، آنها را از رخت آویزهایی در تراس ساختمان آویزان میکنند. وقتی در خیابانهای بیروت راه میروی، میبینی که ساختمانهای دو سوی خیابان رختهای خود را برای شستن بیرون از منزل آویزان کردهاند؛ شبیه منظره ای که در برخی نقاط تهران هم میشود دید.
این همان لحظه "حقیقت" بود که بازاریابان دنبال آن بودند. آنها یک جای معرکه برای تبلیغ پیدا کردند: روی سقف اتوبوس های شهری! خانم ها در حین پهن کردن رخت ها از بالا و روی تراس، محیط بیرون و خیابان را تماشا میکردند و نگاهشان به تبلیغ روی سقف اتوبوسها هم میافتاد و البته که تبلیغ بسیار موثری بود!
با ما همراه باشید در: کانال مدیر ساطوری ble.ir/join/ZWUxNjhjNT
۱۵:۰۰
۱۴:۴۶
۱۴:۵۷
۱۴:۴۷
۱۵:۳۹
۱۵:۰۹
۱۵:۰۲
رفتارهای تاثیرگذار
■یکی از روزهای سال اول دبیرستان بود. من از مدرسه به خانه بر می گشتم كه یكی از بچه های كلاس را دیدم. اسمش مارك بود و انگار همه ی كتابهایش را با خود به خانه می برد.
□با خودم گفتم: كی این همه كتاب رو آخر هفته به خانه می بره. حتما ً این پسر خیلی بی حالی است. من برای آخر هفته ام برنامه ریزی كرده بودم. (مسابقه ی فوتبال با بچه ها، مهمانی خانه ی یكی از همكلاسی ها). بنابراین شانه هایم را بالا انداختم و به راهم ادامه دادم.
●همینطور كه می رفتم، تعدادی از بچه ها رو دیدم كه به طرف او دویدند و او را به زمین انداختند. كتابهاش پخش شد و خودش هم روی خاكها افتاد. عینكش افتاد و من دیدم چند متر اون طرف تر، روی چمن ها پرت شد.
○سرش را كه بالا آورد، در چشماش یه غم خیلی بزرگ دیدم. بی اختیار قلبم به طرفش كشیده شد و بطرفش دویدم. در حالی كه به دنبال عینكش می گشت، یه قطره درشت اشك در چشمهاش دیدم همین طور كه عینكش را به دستش می دادم، گفتم: این بچه ها یه مشت آشغالن...
■او به من نگاهی كرد و گفت: هی، متشكرم! و لبخند بزرگی صورتش را پوشاند. از آن لبخندهایی كه سرشار از سپاسگزاری قلبی بود. من كمكش كردم كه بلند شود و ازش پرسیدم كجا زندگی می كنه؟ معلوم شد كه او هم نزدیك خانه ی ما زندگی می كند.ازش پرسیدم پس چطور من تو را ندیده بودم؟
□او گفت كه قبلا به یك مدرسه ی خصوصی می رفته و این برای من خیلی جالب بود. پیش از این با چنین كسی آشنا نشده بودم..... ما تا خانه پیاده قدم زدیم و من بعضی از كتابهایش را برایش آوردم.
●صبح دوشنبه رسید و من دوباره مارك را با حجم انبوهی از كتابها دیدم. به او گفتم: پسر تو واقعا بعد از مدت كوتاهی عضلات قوی پیدا می كنی، با این همه كتابی كه با خودت این طرف و آن طرف می بری.مارك خندید و نصف كتابها را در دستان من گذاشت
○او واقعا پسر جالبی از آب درآمد. من ازش پرسیدم آیا دوست دارد با من و دوستانم فوتبال بازی كند؟ و او جواب مثبت داد. ما تمام اخر هفته را با هم گذراندیم و هر چه بیشتر مارك را می شناختم، بیشتر از او خوشم می آمد. دوستانم هم چنین احساسی داشتند..
■در چهار سال بعد، من و مارك بهترین دوستان هم بودیم. وقتی به سال آخر دبیرستان رسیدیم، هر دو به فكر دانشكده افتادیم. مارك تصمیم داشت به جورج تاون برود و من به دوك. من می دانستم كه همیشه دوستان خوبی باقی خواهیم ماند. مهم نیست كیلومترها فاصله بین ما باشد.
□او تصمیم داشت دكتر شود و من قصد داشتم به دنبال خرید و فروش لوازم فوتبال بروم.
●مارك كسی بود كه قرار بود برای جشن فارغ التحصیلی صحبت كند. من خوشحال بودم كه مجبور نیستم در آن روز روبروی همه صحبت كنم.
●من مارك را دیدم. او عالی به نظر می رسید و از جمله كسانی به شمار می آمد كه توانسته اند خود را در دوران دبیرستان پیدا كنند. حتی عینك زدنش هم به او می آمد. همه دوستش داشتند. پسر، گاهی من بهش حسودی می كردم.
○امروز یكی از اون روزها بود. من می دیدم كه برای سخنرانی اش كمی عصبی است. بنابراین دست محكمی به پشتش زدم و گفتم: هی مرد بزرگ! تو عالی خواهی بود. او با یكی از اون نگاه هایش به من نگاه كرد(همون نگاه سپاسگزار واقعی) و لبخند زد و گفت: تشکر.
■گلویش را صاف كرد و صحبتش را این طوری شروع كرد: فارغ التحصیلی زمان سپاس از كسانی است كه به شما كمك كرده اند این سالهای سخت را بگذرانید.والدین شما، معلمانتان، خواهر برادرهایتان شاید یك مربی ورزش.... اما مهمتر از همه، دوستانتان. من اینجا هستم تا به همه ی شما بگویم دوست بودن، بهترین هدیه ای است كه شما می توانید به كسی بدهید. من می خواهم برای شما داستانی را تعریف كنم.
□من به دوستم با ناباوری نگاه می كردم، در حالی كه او داستان اولین روز آشناییمان را تعریف می كرد.به آرامی گفت كه در آن تعطیلات آخر هفته قصد داشته خودش را بكشد. او گفت كه چگونه كمد مدرسه اش را خالی كرده تا مادرش بعدا ً وسایل او را به خانه نیاورد. مارك نگاه سختی به من كرد و لبخند كوچكی بر لبانش ظاهر شد. او ادامه داد: خوشبختانه، من نجات پیدا كردم. دوستم مرا از انجام این كار غیر قابل بحث، باز داشت.
●من به همهمه ای كه در بین جمعیت پراكنده شد گوش می دادم، در حالی كه این پسر خوش قیافه و مشهور مدرسه به ما درباره ی سست ترین لحظه های زندگیش توضیح می داد. پدر و مادرش را دیدم كه به من نگاه می كردند و از سپاس لبخند می زدند. همان لبخند پر. من تا آن لحظه عمق این لبخند را درك نكرده بودم.
○هرگز تاثیر رفتارهای خود را دست كم نگیرید. با یك رفتار كوچك، شما می توانید زندگی یك نفر را دگرگون نمایید: برای بهتر شدن یا بدتر شدن. خداوند ما را در مسیر زندگی یكدیگر قرار می دهد تا به شكلهای گوناگون بر هم اثر بگذاریم. دنبال خدا، در وجود دیگران بگردیم....
با ما همراه باشید در: کانال مدیر ساطوری ble.ir/join/ZWUxNjhjNT
■یکی از روزهای سال اول دبیرستان بود. من از مدرسه به خانه بر می گشتم كه یكی از بچه های كلاس را دیدم. اسمش مارك بود و انگار همه ی كتابهایش را با خود به خانه می برد.
□با خودم گفتم: كی این همه كتاب رو آخر هفته به خانه می بره. حتما ً این پسر خیلی بی حالی است. من برای آخر هفته ام برنامه ریزی كرده بودم. (مسابقه ی فوتبال با بچه ها، مهمانی خانه ی یكی از همكلاسی ها). بنابراین شانه هایم را بالا انداختم و به راهم ادامه دادم.
●همینطور كه می رفتم، تعدادی از بچه ها رو دیدم كه به طرف او دویدند و او را به زمین انداختند. كتابهاش پخش شد و خودش هم روی خاكها افتاد. عینكش افتاد و من دیدم چند متر اون طرف تر، روی چمن ها پرت شد.
○سرش را كه بالا آورد، در چشماش یه غم خیلی بزرگ دیدم. بی اختیار قلبم به طرفش كشیده شد و بطرفش دویدم. در حالی كه به دنبال عینكش می گشت، یه قطره درشت اشك در چشمهاش دیدم همین طور كه عینكش را به دستش می دادم، گفتم: این بچه ها یه مشت آشغالن...
■او به من نگاهی كرد و گفت: هی، متشكرم! و لبخند بزرگی صورتش را پوشاند. از آن لبخندهایی كه سرشار از سپاسگزاری قلبی بود. من كمكش كردم كه بلند شود و ازش پرسیدم كجا زندگی می كنه؟ معلوم شد كه او هم نزدیك خانه ی ما زندگی می كند.ازش پرسیدم پس چطور من تو را ندیده بودم؟
□او گفت كه قبلا به یك مدرسه ی خصوصی می رفته و این برای من خیلی جالب بود. پیش از این با چنین كسی آشنا نشده بودم..... ما تا خانه پیاده قدم زدیم و من بعضی از كتابهایش را برایش آوردم.
●صبح دوشنبه رسید و من دوباره مارك را با حجم انبوهی از كتابها دیدم. به او گفتم: پسر تو واقعا بعد از مدت كوتاهی عضلات قوی پیدا می كنی، با این همه كتابی كه با خودت این طرف و آن طرف می بری.مارك خندید و نصف كتابها را در دستان من گذاشت
○او واقعا پسر جالبی از آب درآمد. من ازش پرسیدم آیا دوست دارد با من و دوستانم فوتبال بازی كند؟ و او جواب مثبت داد. ما تمام اخر هفته را با هم گذراندیم و هر چه بیشتر مارك را می شناختم، بیشتر از او خوشم می آمد. دوستانم هم چنین احساسی داشتند..
■در چهار سال بعد، من و مارك بهترین دوستان هم بودیم. وقتی به سال آخر دبیرستان رسیدیم، هر دو به فكر دانشكده افتادیم. مارك تصمیم داشت به جورج تاون برود و من به دوك. من می دانستم كه همیشه دوستان خوبی باقی خواهیم ماند. مهم نیست كیلومترها فاصله بین ما باشد.
□او تصمیم داشت دكتر شود و من قصد داشتم به دنبال خرید و فروش لوازم فوتبال بروم.
●مارك كسی بود كه قرار بود برای جشن فارغ التحصیلی صحبت كند. من خوشحال بودم كه مجبور نیستم در آن روز روبروی همه صحبت كنم.
●من مارك را دیدم. او عالی به نظر می رسید و از جمله كسانی به شمار می آمد كه توانسته اند خود را در دوران دبیرستان پیدا كنند. حتی عینك زدنش هم به او می آمد. همه دوستش داشتند. پسر، گاهی من بهش حسودی می كردم.
○امروز یكی از اون روزها بود. من می دیدم كه برای سخنرانی اش كمی عصبی است. بنابراین دست محكمی به پشتش زدم و گفتم: هی مرد بزرگ! تو عالی خواهی بود. او با یكی از اون نگاه هایش به من نگاه كرد(همون نگاه سپاسگزار واقعی) و لبخند زد و گفت: تشکر.
■گلویش را صاف كرد و صحبتش را این طوری شروع كرد: فارغ التحصیلی زمان سپاس از كسانی است كه به شما كمك كرده اند این سالهای سخت را بگذرانید.والدین شما، معلمانتان، خواهر برادرهایتان شاید یك مربی ورزش.... اما مهمتر از همه، دوستانتان. من اینجا هستم تا به همه ی شما بگویم دوست بودن، بهترین هدیه ای است كه شما می توانید به كسی بدهید. من می خواهم برای شما داستانی را تعریف كنم.
□من به دوستم با ناباوری نگاه می كردم، در حالی كه او داستان اولین روز آشناییمان را تعریف می كرد.به آرامی گفت كه در آن تعطیلات آخر هفته قصد داشته خودش را بكشد. او گفت كه چگونه كمد مدرسه اش را خالی كرده تا مادرش بعدا ً وسایل او را به خانه نیاورد. مارك نگاه سختی به من كرد و لبخند كوچكی بر لبانش ظاهر شد. او ادامه داد: خوشبختانه، من نجات پیدا كردم. دوستم مرا از انجام این كار غیر قابل بحث، باز داشت.
●من به همهمه ای كه در بین جمعیت پراكنده شد گوش می دادم، در حالی كه این پسر خوش قیافه و مشهور مدرسه به ما درباره ی سست ترین لحظه های زندگیش توضیح می داد. پدر و مادرش را دیدم كه به من نگاه می كردند و از سپاس لبخند می زدند. همان لبخند پر. من تا آن لحظه عمق این لبخند را درك نكرده بودم.
○هرگز تاثیر رفتارهای خود را دست كم نگیرید. با یك رفتار كوچك، شما می توانید زندگی یك نفر را دگرگون نمایید: برای بهتر شدن یا بدتر شدن. خداوند ما را در مسیر زندگی یكدیگر قرار می دهد تا به شكلهای گوناگون بر هم اثر بگذاریم. دنبال خدا، در وجود دیگران بگردیم....
با ما همراه باشید در: کانال مدیر ساطوری ble.ir/join/ZWUxNjhjNT
۱۵:۴۲