عکس پروفایل آموزش مدیریت کاربردی و کاریزماتیک / مدیر ساطوریآ

آموزش مدیریت کاربردی و کاریزماتیک / مدیر ساطوری

۵,۷۰۹عضو
undefined ۱۰۰ ساعت داراییundefined ست‌ گدین
undefinedما همگی چنان مشغول روزمرگی‌هایمان هستیم که گاهی فرصتِ کسب مهارتی ارزشمند را از دست می‌دهیم.
undefinedاگر شما ۱۰۰ ساعت بر روی یادگیری یک مهارت کمیاب سرمایه‌گذاری کنید، به احتمال زیاد، صاحب آن مهارت خواهید شد. مثلاً می‌توانید یک ابزار را بهتر از دوست‌تان تیز کنید، یک پایگاه‌داده‌ی بسیار کارآمد را سازماندهی کنید، اشکالات امنیتی یک کد رمزنگاری را ببینید، یک سایت وردپرس بهتر بسازید و... بالاخره کار ارزشمندی انجام دهید. کاری که هر کس با ۱۰۰ ساعت سرمایه‌گذاری از تمرکزش می‌تواند به انجام برساند. ولی کمتر کسی به این تعهد، تن خواهد داد.
undefinedبا تلفیق تعداد معدودی از موارد فوق و عمیق‌شدن در آنها و گسترش دارایی‌تان به ۱۰۰۰ ساعت، صاحب دستاوردی واقعی خواهید شد.
undefinedفشار فوق‌العاده‌ای را باید به جان بخرید ولی در عوض، سود فراوانی از این سرمایه‌گذاری در زمان و پشتکارتان کسب خواهید کرد.فقط با ۲۰ ساعت در هفته، در عرض یکسال به چیزی خواهید رسید که شما را وارد طبقه‌ی جدیدی در زندگی خواهد کرد. دستیابی به دانش، به دشواریِ آرزوی یادگیری نیست.
undefinedبا ما همراه باشید در:undefined کانال مدیر ساطوری undefinedundefinedundefined ble.ir/join/ZWUxNjhjNT

۱۴:۳۰

thumnail
undefinedundefined چرا باید کشتی‌های خود را آتش بزنید؟!
undefinedدر قرن سوم پیش از میلاد، ژنرال "ژیانگ یو" ارتش خود را از رودخانه ای عبور داد تا با امپراتوری کیم نبرد کند. در حالی‌که لشکریان او خوابیده بودند، دستور داد تمام کشتی‌ها را به آتش بکشند. روز بعد به آنها گفت: "حالا فقط یک انتخاب دارید: فقط می‌جنگید! یا پیروز می‌شوید یا کشته."
undefinedاو با حذف گزینه عقب‌نشینی حواس سربازان را بر تنها چیزی که اهمیت داشت متمرکز کرد: جنگیدن. کورتس، کشورگشای اسپانیایی، از همین کلک انگیزشی در قرن شانزدهم استفاده کرد. او بعد از ورود به ساحل شرقی مکزیک کشتی خود را غرق کرد!
undefinedژیانگ یو و کورتس، استثناء اند. ما انسان‌های معمولی هر کاری می‌کنیم که تعداد گزینه‌های موجود بیشینه باشد. چرا تا این حد غیر منطقی رفتار می کنیم؟هر تصمیمی مقداری از توان ذهنی ما را مصرف می‌کند و مدتی از زمان ارزشمند ما را می‌گیرد. شرکت‌هایی که می‌خواهند به تمام بخش‌های امور مشتری پاسخگو باشند، نمی‌توانند به هیچکدام پاسخ بگویند. فروشندگانی که به دنبال شرکت در تک‌تک معاملات هستند، نمی‌توانند چیزی بفروشند.
undefinedما همواره می‌خواهیم در آنِ واحد کارهای زیادی بکنیم، از هیچ امکانی نمی‌گذریم و می‌خواهیم تمام گزینه‌ها را همزمان در اختیار داشته باشیم؛ اما این امر به سادگی می‌تواند موفقیت ما را نابود کند. باید یاد بگیریم درها را ببندیم.
undefined استراتژی زندگی خود را مثل استراتژی یک شرکت بنویس: کارهایی را که نباید در زندگی بکنی بنویس. به بیان دیگر تصمیم‌های حساب شده‌ای بگیر تا برخی چیزها را کلاً نادیده بگیری و وقتی شرایطش پیش آمد، طبق لیست نبایدهایت رفتار کن. یک بار خوب فکر کن و تصمیمت را بگیر که سراغ چه چیزهایی، حتی اگر فرصتش بود، نروی. بیشتر درها ارزش وارد شدن ندارند، حتی اگر به نظر برسد چرخاندن دسته‌ی در بسیار ساده است!
undefined هنر شفاف اندیشیدنundefined رولف دوبلی
undefinedبا ما همراه باشید در:undefined کانال مدیر ساطوری undefinedundefinedundefined ble.ir/join/ZWUxNjhjNT

۱۴:۴۹

thumnail
undefinedundefined تا وقتی حرکت نکرده اید، موانع بزرگتر از آنچه هستند به نظر می‌رسند. وقتی حرکت می‌کنید موانع راحت تر از آنچه فکر می‌کنید از سر راه‌تان کنار می روند!
undefinedبا ما همراه باشید در:undefined کانال مدیر ساطوری undefinedundefinedundefined ble.ir/join/ZWUxNjhjNT

۱۴:۴۳

undefinedundefinedموبینگ (Mobbing) چیست؟
undefinedموبینگ یعنی کارمند، دانش‌آموز یا فردی در جامعه، چنان تحت فشار تبعیض، تحقیر و آزار و اذیت قرار می‌گیرد که دیگر شرایط برایش قابل‌تحمل نیست.
undefinedکارمندی که بسیار وظیفه شناس و صادق است، از طرف مدیر و اطرافیانش مورد تمسخر قرار می‌گیرد، چون درستکاری او منافع آنها را به خطر می اندازد؛ یا استاد دانشگاهی که علاوه بر تدریس و تحقیق و مقاله نویسی و  امور مرتبط به وظایف دانشگاهی، در امور اجتماعی و چالش‌های جامعه نیز وارد می شود، از طریق مخالفین، حسودان و مدیران دانشگاه، مورد تبعیض و فشار قرار می گیرد که فقط به نوشتن مقاله و تحقیق بپردازد و کاری با چالش‌های اجتماعی نداشته باشد و آنقدر فشار و تبعیض و تحقیر را بر او می افزایند تا اخراج شود یا خود استعفا دهد و آن محل را ترک کند.
undefinedموبینگ در محل کار، خانه، مدرسه و جامعه، عامل بسیاری از معضلات اجتماعی فرار از خانه، بیکاری، طلاق، اعتیاد، خودکشی، انتقام‌گیری، بداخلاقی، عصبانیت، قتل و جرایم دیگر می شود.
undefinedاز بسیاری از موارد موبینگ می توان نتیجه گرفت که آغاز موبینگ معمولاً در اثر جابجایی مقامی کارمندان می باشد؛ مثلاً کارمند جدیدی که وارد یک قسمت می شود، بیشتر مورد آزار روانی قرار می گیرد، یا وقتی که رئیس قسمت عوض می شود، احتمال اینکه او کارمندی را آزار بدهد زیاد است و حتی ممکن است خودش مورد آزار روانی کارمندان قرار گیرند.
undefined تاثیرات موبینگ
undefinedمخدوش نمودن یا از بین بردن اعتماد بنفس قربانیundefinedدچار شدن به بیماری پارانویا و اغتشاش ذهنیundefinedدوری گزیدن از اجتماعundefinedاحساس ترس، خجالت، عصبانیت، و حسرتundefinedهمچنین موبینگ باعث اختلالات جسمی و روانی مانند خوابهای آشفته، بالا رفتن فشار خون، و حتی بیماریهای قلبی و عروقی می‌گردد.
undefined راههای مبارزه با موبینگ
undefinedانضباط در کار جهت جلوگیری از هرگونه اخطارundefinedانجام کارهایی که طی دستور کتبی ابلاغ شده باشند نه شفاهیundefinedدوری جستن از موب کنندگانundefinedشناخت موبینگ و حفظ اعتماد به نفس خود
undefinedالبته در کنار این موارد گفته شده، در بسیاری از سازمان‌های اروپایی جزء دروس آموزشی حین کار، دروسی هم در زمینه موبینگ یا آزار روانی در محیط کار برای کارمندان پیش بینی شده است؛ زیرا اکثر سازمان ها ضرر اقتصادی ناشی از موبینگ را محاسبه کرده‌اند.
undefinedدر حقیقت، صرفاً کارمند آزار دیده ضرر نمی‌کند، بلکه به علت غیبت مکرر کارمند و عدم انجام صحیح کار به علت ناراحتی روحی که کارمند دچار آن است، بهره‌وری کاهش می‌یابد و ضرر سنگینی به سازمان وارد می‌شود.
undefinedبا ما همراه باشید در:undefined کانال مدیر ساطوری undefinedundefinedundefined ble.ir/join/ZWUxNjhjNT

۱۴:۲۸

undefinedundefined چگونه با رقبای ارزان قیمت مبارزه کنیم؟
undefined بازاریاب‌ها بر این باورند که شرکت‌هایی که هم قیمت پایینی دارند، هم کیفیت قابل قبولی، «قلب و کیف پول» مشتریان را به راحتی به دست می‌آورند. به عنوان مثال، امروزه بیش از 50 درصد مردم آمریکا، از فروشگاه‌های تخفیف‌دار مثل وال مارت و تارگت خرید می‌کنند. این نرخ در اوایل قرن بیست و یکم، فقط 25 درصد بود
undefined شرکت‌های بزرگ برای مقابله با این رقبای ارزان قیمت، روی دو استراتژی اصلی زیر تمرکز می‌کنند:
undefined تمایزشرکت‌های بزرگ، صحنه رقابت با رقبای ارزان قیمت را به گونه‌ای مدیریت می‌کنند که از میدان اصلی رقابت با آنها خارج می‌شوند و در میدان‌های دیگری فعالیت خود را افزایش می‌دهند. به عبارت دیگر، زمین رقابت را با ارائه منافع جدید و خلاقانه به مشتریان، عوض می‌کنندundefined برای مثال، فروشگاه‌ زنجیره‌ای وال گرینز، به جای جنگ قیمتی با وال مارت، روی منفعت «خرید آسان و راحت» تمرکز کرده است. وال گرینز برای اجرای این استراتژی، تعداد فروشگاه‌هایش را افزایش داده، محله‌های کم‌ ترافیک را برای افتتاح فروشگاه‌های جدیدش انتخاب کرده و فضای پارکینگ رایگان فروشگاه‌هایش را افزایش داده است. با کمک این استراتژی‌ها، فروش شرکت از 15 میلیارد دلار به 59 میلیارد دلار رسیده است، بدون این که وارد جنگ قیمتی و تخفیفی با وال مارت شود
undefined تمرکزرقابت با شرکت‌های ارزان قیمت، مستلزم افزایش تمرکز شرکت بر بخش‌های اصلی بازار است.undefined مثلا شرکت هواپیمایی بریتیش ایرویز برای مقابله با رقبای ارزان خود مثل رایان ایر و ایزی جت، تعداد و مقاصد پروازهای داخلی خود را کاهش داده و بیشتر روی پروازهای بین‌المللی و به خصوص مقاصد دور، تمرکز کرده است.
undefinedبا ما همراه باشید در:undefined کانال مدیر ساطوری undefinedundefinedundefined ble.ir/join/ZWUxNjhjNT

۱۵:۰۸

thumnail
undefinedundefinedموفقیت، محصول عادت‌های روزانه است، نه یک دگرگونی بزرگ و یکباره در کل زندگی. ایجاد عادت‌های ماندگار، دشوار است. مردم تغییرات کوچک اندکی ایجاد می‌کنند و چون نتیجهٔ قابل توجهی مشاهده نمی‌کنند، متوقف می‌شوند.
undefinedفکر‌ می‌کنید «یک ماه است که هر روز می‌دوم، پس چرا هیچ تغییری در بدنم نمی‌بینم؟» زمانی که این‌گونه فکر‌ها غلبه کنند، خیلی راحت عادت‌های مثبت به آخر خط می‌رسند.
undefined خرده عادت‌هاundefined<img style=" />undefined جیمز کلییر
undefinedبا ما همراه باشید در:undefined کانال مدیر ساطوری undefinedundefinedundefined ble.ir/join/ZWUxNjhjNT

۱۴:۵۷

undefinedundefinedپيش بينی احساسی
undefinedفرض کن روزی تلفن زنگ میزند. صدایی پرهیجان به تو میگوید برنده ی جایزه ی بزرگ ده میلیون دلاری بخت آزمایی شده ای! چه احساسی خواهی داشت؟ و این احساس چه قدر دوام خواهد آورد؟
undefinedسناریوی دیگر؛ تلفن زنگ میزند و متوجه می شوی بهترین دوستت از دنیا رفته. دوباره، چه احساسی خواهی داشت؟ و برای چه مدت؟
undefined چگونه می توانیم احساسات مان را پیش بینی کنیم؟ آیا در مورد خودمان تخصصی داریم ؟ آیا برنده شدن در بخت آزمایی ما را سال ها به شادترین انسان زنده تبدیل می کند؟
undefinedدن گیلبرت ، روان شناس دانشگاه هاروارد، نظرش منفی است. او در مورد برندگان بخت آزمایی پژوهشی انجام داد و متوجه شد اثر شادی آنها بعد از چند ماه فروکش می کند. بنابراین، فرد چند وقت پس از دریافت چکی با مبلغ کلان مانند گذشته راضی یا ناراضی خواهد بود. او این موضوع را "پیش بینی احساسی" مینامد؛ ناتوانی ما در پیش بینی صحیح احساسات خودمان.
undefined افرادی که در شغلشان تغییر یا پیشرفتی می کنند از نظر میزان خوشحالی بعد از حدود سه ماه دوباره به همان حالت اولیه برمیگردند. علم این اثر را تردمیل خوشبختی می نامد؛ ما سخت تلاش می کنیم، پیشرفت می کنیم و می توانیم چیزهای بیشتر و بهتری را بخریم، ولی این موارد در حال حاضر ما را خوشحال تر نمی کنند.
undefinedپس اتفاقات منفی چگونه بر ما اثر میگذارند؟ مثلاً آسیب دیدگی از ناحیه ی نخاع یا از دست دادن یک دوست؟ در این جا هم ما مدت و شدت احساسات آینده مان را بیش از حد تخمین میزنیم. برای مثال، زمانی که یک رابطه ی عشقی به پایان می رسد، احساس می شود زندگی دیگر به روال عادی بازنمیگردد. زوج پریشان کاملاً متقاعد شده اند هرگز شادی را تجربه نخواهند کرد، اما بعد از چند ماه قرار ملاقاتهای جدید را از سر می گیرند.
undefinedخوب نبود اگر می دانستیم ماشین، شغل یا رابطه ی عشقی جدید دقیقاً چقدر خوشحال مان می کنند؟
undefined️خب، بخشی از آن عملی است. این توصیه ها را که از نظر علمی نیز تأیید شده اند به کاربر تا تصمیمات بهتر و هوشمندانه تری بگیری؛
۱)undefined از چیزهای منفی که نمیتوانی به آنها عادت کنی اجتناب کن، مثل تردد بین خانه و محل کار، سروصدا یا استرس مزمن
۲) undefinedاز چیزهای مادی مثل ماشین، خانه، برنده شدن در لاتاری، پاداش ها و جوایز انتظار شادی کوتاه مدت داشته باش
۳)undefined تا حد ممکن وقت آزاد و مستقل برای خودت در نظر بگیر، چون آثار مثبت طولانی مدت معمولاً از آنچه پیوسته انجامش می دهی نشئت می گیرند. علایقت را دنبال کن، حتا اگر مجبور باشی بخشی از درآمدت را صرف شان کنی. روی دوستی ها سرمایه گذاری کن. برای اکثر مردم، داشتن موقعیت اجتماعی حرفه ای شادی طولانی مدتی به ارمغان می آورد، به شرطی که در همان زمان به دنبال تغییر تراز اطرافیان خود نباشند. به عبارت دیگر، اگر به پست مدیرعاملی ارتقا پیدا کنی و فقط با سایر مدیران و هم رتبه هایت صمیمی شوی، اثر ناشی از شادی مدیر شدنت به زودی از بین میرود.
undefined نقل از کتاب هنر شفاف اندیشیدن اثر رولف دوبلی
undefinedبا ما همراه باشید در:undefined کانال مدیر ساطوری undefinedundefinedundefined ble.ir/join/ZWUxNjhjNT

۱۴:۵۰

thumnail
undefinedundefined از"جایگاه مدیریت" تا "جا مدیری"undefinedعليرضا كوشكي جهرمي
undefinedچند روز پیش برای امتحان پایان ترم دانشجوها رفتم توی کلاس، دیدم میز استاد رو برعکس کردن که صندلی های بیشتری توی سالن جابشه؛ و یه عبارت جالب روی میز اساتید داره چشمک میزنه: "جا استادی". قاعدتا اگر میخواستن محترمانه بنویسن باید مینوشتن "جایگاه استاد". حقیقتش یه کم دلگیر شدم.
یه جورایی "جا استادی" این پیام رو میرسونه که شایستگی لازم وجود نداشته و افرادی که اومدن پشت این میز و به عنوان استاد مشغول شدن، شاًن و منزلت این جایگاه رو تا حد "جا استادی" پایین آوردن.
undefinedهمیشه گفتن و میگن "که شرف المکان بالمکین".یعنی ارزش و احترام هر جایگاهی به کسی برمیگرده که تو اون جایگاه قرار گرفته. به عبارتی، انسان ها هستن که به یک جایگاه، شان و مشروعیت می بخشن.
undefinedخوب بریم و یک اصطلاح جدید رو افتتاح کنیم. "جا مدیری"
"جا مدیری" میتونین حدس بزنین یعنی چی؟افرین. یعنی وقتی که یک نفر شایسته، برآزنده و مناسب یک جایگاه مدیرتی نیست ولی اون رو به به زور و ضرب توی اون جایگاه منتصب میکنن. اصلا قد و قواره اون جایگاه رو نداره ولی عشق به خدمت راه دیگه ای نمیذاره، یعنی نمیذاره هاااا.
اصل بر اینه که وقتی که یک فرد اینقدر بالغ، صاحب تجربه و شایسته شد و اندازه اون جایگاه مدیریتی، اون آدم رو منتصب کنن و همه بهش تبریک بگن. ولی اگه یک جایگاه رو در حد یک آدم با شایستگی کم، فقدان تجربه، عجول و نابالغ پایین آوردیم یعنی داریم "جا مدیری" درست میکنیم.
باور کنید ساختن "جا مدیری"خیلی خطرناکه و اثرات سوء زیادی داره.تنزیل و کاهش شاًن یک "جایگاه مدیریتی" به "جا مدیری" تا ابد یقه آدم هایی که توی اون سازمان هستن رو میگیره و عمرا ولشون کنه، مثل کنه بهشون میچسبه.حالا میدونید چرا؟ چون استانداردها و شایستگی های لازم برای اون جایگاه پایین آورده میشه و مدیرهای بعدی هم که قراره منتصب بشن، بر اساس همون استانداردها و شایستگی های نازل مورد ارزیابی قرار میگیرن. یعنی افتادیم تو سیکل عدم شایستگی و با همین فرمون و با سرعت داریم میریم به سمت دره.
undefinedحواسمون باشه:• زمانیکه "تیم سازی" جاش رو بده به "باند بازی"؛ یعنی آمادگی کامل برای استقبال از "جا مدیری".• اونایی که حرص مقام و پست دارن، از "جا مدیری"سازان عالم میشن.• منفعت طلبی فردی شک نکنید به "جا مدیری" ختم میشه.• نبود مکانیزم های پاسخگویی و حساب پس دهی خوراک اصلی "جا مدیری" سازی هست.• دراکر میگه که "دانایی امروز، نادانی فرداست". یعنی یه نفر که در جایگاه مدیریتی امروز هست، اگه خودش رو ارتقا نده فردا میتونه همون "جا مدیری" باشه.
وامصیبتا از آن روزی که "جا مدیری" غالب بشه به "جایگاه های مدیریتی".امیدوارم روزی برسه که فقط شاهد جایگاه های رفیع مدیریتی باشیم.
نظر شما چیه دوستان؟!

undefinedبا ما همراه باشید در:undefined کانال مدیر ساطوری undefinedundefinedundefined ble.ir/join/ZWUxNjhjNT

۱۴:۵۳

undefinedundefinedمدیران چه نامه‌هایی را رد می‌کنند؟
undefinedوقتی نوبت به نوشتن نامه‌های اداری می‌رسد، به یاد «قانون بازده نزولی» می‌افتم، که هرچه نامه طولانی‌تر باشد به همان نسبت کمتر مورد توجه واقع می‌شود. من کاربرد این قانون را به خوبی با همه نامه‌های دور و درازی که رد می‌کنم، لمس می‌کنم.
undefined مردم فکر می‌کنند هرچه نامه طولانی‌تر باشد تأثیرش بیشتر است، در حالی که ابداً چنین نیست، یا تصور می‌کنند که جا انداختن یک نظریه خوب، به پنج صفحه توضیح نیاز دارد در حالیکه اگر واقعاً خوب باشد ده کلمه برای توضیح آن کافی است، یا خیال می کنند که متن طولانی نامه، خواننده را متقاعد می‌کند که نویسندگان نامه، اِشرافِ کاملی بر مسایل دارند که معمولاً خلاف آن صادق است.
undefined علاوه بر طولانی بودن متن نامه، سه دلیل دیگر هم هست که نامه کنار گذاشته می‌شود:1- اینکه از خواننده درخواست‌های زیادی داشته باشند.2- اینکه در سربرگ نامه، آدرس فرستنده درج نشده باشد.3- اینکه نامه‌ها بسیار مستدل و حقوقی نوشته شده باشند.
undefined به نقل از کتاب «هاروارد چه چیزهایی را یاد نمی‌دهد»
undefinedبا ما همراه باشید در:undefined کانال مدیر ساطوری undefinedundefinedundefined ble.ir/join/ZWUxNjhjNT

۱۴:۴۳

undefinedundefinedگاهی به مغز استراحت‌های طولانی بدهید!
undefined طرح یک پرسش"وقتی ایده های فوق العاده به ذهن‌تان خطور کرد، کجا بودید؟" گلب این سوال را طی سال‌ها از هزاران نفر پرسید. اغلب جواب‌ها این‌گونه بودند: هنگام حمام، استراحت در رختخواب، گوش کردن به موسیقی، مسافرت تفریحی، قدم زدن در طبیعت، در ساحل دریا و ...
undefined تحلیل پاسخ هاکمتر کسی پاسخ داد که بهترین ایده های زندگی در محله کار به ذهنش خطور کرده است. این موضوع نشان می‌دهد کیفیت کارایی مغز ما به کیفیت استراحتی بستگی دارد که به آن می‌دهیم، بهترین ایده ها معمولا بعد از یک استراحت فکری مناسب و طولانی مدت به ذهن می رسند.
undefined برداشت مدیریتی اگر مدیر هستید و با مسئله بزرگی در محل کار مواجه شده اید که حل نمی‌شود و راه حلی برای آن پیدا نمی کنید؛ شاید بهترین راه آن باشد که به یک مسافرت تفریحی بروید و در آنجا یا پس از بازگشت برای حل آن موضوع بکوشید.
undefined نتیجه‌گیری موفقیت‌های بزرگ فقط به میزان تلاش و ساعات کار بستگی ندارد، بلکه به کیفیت استراحت ما نیز بستگی دارد.
undefined به نقل از کتاب چگونه مانند لئوناردو داوینچی فکر کنیم اثر مایکل گلب
undefinedبا ما همراه باشید در:undefined کانال مدیر ساطوری undefinedundefinedundefined ble.ir/join/ZWUxNjhjNT

۱۴:۳۴

thumnail
undefinedundefined آنتونی برجس ٤۰ ساله بود که دکترها به وی گفتند یک سال دیگر بیشتر زنده نیست، زیرا توموری در مغز خود دارد. وی بیشتر از خود نگران همسرش بود، که پس از وی چیزی برایش باقی نمی‌گذاشت.
undefinedآنتونی قبل از آن هرگز نویسنده‌ حرفه‌ای نبود، اما در درون خود میل و کششی به داستان‌نویسی حس می‌کرد و می‌دانست که استعداد بالقوه‌ای در وی وجود دارد. بنابراین تنها برای باقی گذاشتن حق‌الامتیاز نشر برای همسرش پشت میز تحریر نشست و شروع به تایپ کرد.او حتی مطمئن نبود که آیا ناشری حاضر می‌شود داستان وی را چاپ کند یا نه؛ ولی می‌دانست که باید کاری انجام دهد.
undefinedدر ژانویه ١٩٦۰ وی گفت: من فقط یک زمستان، بهار و تابستان دیگر را پشت سر خواهم گذاشت، و پاییز آینده همراه با برگ‌ریزان خواهم مرد.در این یک سال، وی ۵ داستان را به انتها رساند و یکی دیگر را تا نیمه نوشت. بهره‌وری او در این یک سال برابر با بهره‌وری نصف عمر فورستر (رمان‌نویس معروف انگلیسی) و دو برابر سلینجر (نویسنده‌ معاصر آمریکایی) بود.
undefinedاما آنتونی برجس نمرد! وى ٧٦ سال عمر کرد و طی این سال‌ها ۷۰ کتاب نوشت. مشهورترین کتاب وی پرتقال‌کوکی است.بدون سرطان شاید وی هیچ‌گاه نمی‌نوشت، هیچ‌گاه به چنین پیشرفتی نمی‌رسید.
undefined بسیاری از ما نیز استعدادهایی پنهان داریم، مانند آن‌چه که در برجس بود و گاه منتظریم که یک وضع اضطراری بیرونی آن را بیدارکند.اما بهتر است منتظر آن وضعیت اضطراری نشویم، و هم‌اکنون از خودمان بپرسیم که اگر من در وضعیت آنتونی برجس بودم، چه می‌کردم؟ چگونه زندگی روزمره‌ی خود را تغییر می‌دادم؟

undefinedبا ما همراه باشید در:undefined کانال مدیر ساطوری undefinedundefinedundefined ble.ir/join/ZWUxNjhjNT

۱۵:۲۷

undefinedundefined۱۳ فرد موفقی که بعد از ۴۰ سالگی به موفقیت دست پیدا کردند#Lifehack
گاهی با نگاه به زندگی هنرپیشه‌ها، کارآفرینان موفق و نوابغی که در جوانی به موفقیت‌های بزرگ رسیده‌اند، ازخودتان می‌پرسید که من تا این لحظه در زندگی‌ام چه کرده‌ام و به کجا رسیده‌ام. شاید فکر کنید که از سن‌تان گذشته و از قطار موفقیت جا مانده‌اید؛ اما فراموش نکنید که موفقیت و تلاش برای رسیدن به هدف، سن‌وسال نمی‌شناسد.
undefinedساموئل جکسوناین هنرپیشه مطرح در ۴۶سالگی در فیلم داستان عامه‌پسند، نقش جولز وینفیلد را بازی کرد. جکسون قبل از اینکه در سال ۱۹۹۱، اولین نقش مهم خود در فیلم تب جنگل را ایفا کند، به‌مدت دو سال با اعتیاد به مواد مخدر مبارزه کرده بود.
undefinedمارتا استوارتاستوارت سال‌ها در خدمات پذیرایی و تهیه غذا کار می‌کرد؛ اما چهره شناخته‌شده‌ای نبود. او در ۴۰سالگی شروع به نوشتن کتاب‌های آشپزی و خانه‌داری کرد. به این‌ترتیب، او به یکی از زنان ثروتمند و موفق آمریکا تبدیل شد.
undefinedرونالد ریگانرونالد پیش از ورود به دنیای سیاست، هنرپیشه موفقی بود. او در ۵۳سالگی با سخنرانی مشهورش با نام «زمان انتخاب» در جریان انتخابات ۱۹۶۴، در عرصه سیاست درخشید. ریگان از استعدادهای خود در زمینه بازیگری کمک گرفت و به یکی از محبوب‌ترین رئیس‌جمهورهای قرن بیستم تبدیل شد.
undefinedهنری فوردفورد در جوانی، مهندس دستیار توماس ادیسون بود و بر بهبود و ارتقای اتومبیل جدید آن دوران کار می‌کرد. فورد در ۴۰سالگی شرکت فورد موتور را تأسیس کرد.
undefinedآبراهام لینکلنلینکلن در ۴۰سالگی، مجلس نمایندگان آمریکا را ترک کرد و به‌دنبال حرفه حقوق و وکالت رفت. ۷ سال بعد، لینکلن وارد حزب جمهوری‌خواه شد و ۴ سال بعد، به‌عنوان رئیس‌جمهور آمریکا انتخاب شد. او اولین رئیس‌جمهورِ جمهوری‌خواه آمریکا بود.
undefinedرِید هافمنرید هافمن شبکه سوشال نت (socialnet) را در سال ۱۹۹۷ راه‌اندازی کرد. این شبکه پیشرو شبکه‌های اجتماعی مثل فیس‌بوک بود.هافمن در سال ۲۰۰۲، زمانی که ۳۵ سال داشت، شبکه لینکدین را تأسیس کرد. او سال‌ها تلاش کرد تا این شبکه به یک شبکه اجتماعی حرفه‌ای تبدیل شود. ۸ سال بعد با عمومی شدن وب‌سایت لینکدین، هافمن میلیاردر شد.
undefinedموموفوکو آندوآندو بعد از نجات ژاپن از جنگ جهانی دوم، تلاش کرد نودل‌هایی آسان و سریع را برای سیرکردن هم‌وطنان فقیر خود ابداع کند. او در ۴۸ سالگی، با تولید نودل‌های فنجانی فوری در شرکت مواد غذایی خود به شهرت رسید.
undefinedسام والتونوالتون فروشگاه‌های زیادی راه‌اندازی کرد و در طی این مسیر، بارها شکست خورد. اما او از این شکست‌ها درس گرفت و با استفاده از این تجربه‌ها، در ۴۴سالگی، اولین فروشگاه وال‌مارت را افتتاح کرد و یکی از ثروتمندترین افراد جهان شد. فلسفه ایجاد این فروشگاه‌ها بسیار ساده بود: عمده بخر و ارزان بفروش. امروزه، فروشگاه‌های وال‌مارت محصولات متنوعی را از سبزیجات تا لوازم الکتریکی به مشتریان خود ارائه می‌کنند.
undefinedمیگل دِ سروانتسسروانتس شهرت اصلی خود به‌عنوان اولین رمان‌نویس غرب را مدیون رمان دن کیشوت است. او اولین کتاب خود را بعد از ۳۸سالگی و دن کیشوت را در ۵۸سالگی منتشر کرد. پیش از آن، او در ارتش اسپانیا خدمت می‌کرد و مجبور بود برای تأمین هزینه‌های نوشتن کتاب، کار کند.
undefinedکلنل هارلند ساندرزساندرز مشاغل عجیب و متفاوتی را در زندگی خود امتحان کرد. تلاش او برای افتتاح رستوران مرغ سوخاری در ۶۵سالگی شکست خورد؛ اما او دست از تلاش برنداشت. ساندرز با اعطای حق امتیاز مرغ سوخاری کنتاکی به شرکت‌های سرمایه‌گذار، باعث گسترش و پیشرفت رستوران‌های کنتاکی شد.
undefinedچارلز داروینداروین سفر مشهور خود با کشتی اچ ام اس بیگل را در ۲۱سالگی شروع کرد. اما برخی ‌مشکلات جسمی باعث شد که کار او و انتشار مطالعاتش به‌عنوان یک طبیعت‌دان به تعویق بیفتد. داروین در ۵۱سالگی، بالاخره نظریه خاستگاه گونه‌ها را منتشر کرد.
undefinedپیتر مارک راجتپیتر مارک راجت همواره به فهرست‌کردن کلمات علاقه داشت. پیتر در سال ۱۸۴۰، زمانی که ۶۱ سال داشت، بازنشست شد و نوشتن یک کتاب فرهنگ لغات جامع را شروع کرد. اولین نسخه این کتاب در سال ۱۸۵۲ منتشر شد.
undefinedآنا موسیآنا موسی عاشق گلدوزی بود. در ۷۸سالگی، انگشتانش از کار افتادند و او گل‌دوزی را کنار گذاشت و شروع به کشیدن نقاشی کرد. امروزه، از او به‌عنوان یکی از هنرمندان ملی و مشهور آمریکا یاد می‌شود که تابلوهای متعددی از زندگی روستایی در آمریکا را نقاشی کرده است.

undefinedبا ما همراه باشید در:undefined کانال مدیر ساطوری undefinedundefinedundefined ble.ir/join/ZWUxNjhjNT

۱۴:۳۴

undefinedundefined عجیب‌تر از تبلیغ!
undefinedاهالی بازاریابی می گویند اگر بتوانید تبلیغ را در لحظه ای که ذهن مشتری درگیر موضوعی مرتبط با محصول شماست انجام دهید، اثربخشی آن بسیار بالا خواهد بود. به آن لحظه جادویی درگیری مشتری، "لحظه حقیقت" هم گفته‌اند.
undefinedدر لبنان یکی از محصولات " پی اند جی" (تولیدکننده پودر لباسشویی) می‌خواست با استفاده از این اصل کار را پیش ببرد. سختی کار این بود که بازاریابان نمی‌دانستند مشتریان چه زمانی درگیر شست‌وشو و تمیزکاری هستند تا همان لحظه تبلیغ را به او عرضه کنند. تبلیغ در تلویزیون و رادیو راه حل مناسبی به نظر نمی‌رسیدند.
undefinedاما آنها می‌دانستند که بیروت پر از ساختمان‌های بلند است و بانوان لبنانی اغلب برای خشک شدن لباس‌ها، آنها را از رخت آویزهایی در تراس ساختمان آویزان می‌کنند. وقتی در خیابان‌های بیروت راه می‌روی، می‌بینی که ساختمان‌های دو سوی خیابان رخت‌های خود را برای شستن بیرون از منزل آویزان کرده‌اند؛ شبیه منظره ای که در برخی نقاط تهران هم می‌شود دید.
undefinedاین همان لحظه "حقیقت" بود که بازاریابان دنبال آن بودند. آنها یک جای معرکه برای تبلیغ پیدا کردند: روی سقف اتوبوس های شهری! خانم ها در حین پهن کردن رخت ها از بالا و روی تراس، محیط بیرون و خیابان را تماشا می‌کردند و نگاه‌شان به تبلیغ روی سقف اتوبوس‌ها هم می‌افتاد و البته که تبلیغ بسیار موثری بود!
undefinedبا ما همراه باشید در:undefined کانال مدیر ساطوری undefinedundefinedundefined ble.ir/join/ZWUxNjhjNT

۱۵:۰۰

thumnail
undefined*دزد سیب‌زمینی!*
رهبران اروپایی در دهه ۱۷۰۰ استرس زیادی گرفتن‏جمعیتشون رشد داشت، اما غذای زیادی وجود نداشت. ‏از‌ طرفی خطر خشکسالی هم باعث قحطی و جنگ و انقلاب میشد. ‏این همه استرس بخاطر چی بود؟ ‏بخاطر اینکه اتکای بیش از حد به گندم داشتن و تک محصول بودن.
روی همین حساب ورود سیب زمینی به اروپا اهمیت سیاسی و راهبردی زیادی داشت. ‏اما یه چالش بزرگ داشتن اونم اینکه مردم نمیدونستن سیب‌زمینی چیه!‏تصور کنید اولین بار که مردم سیب‌زمینی رو دیدن، ‏یه ماده غذایی عجیب و نچسب، که سفت و بی‌مزه بود!کی همچین چیز چندشی رو دوست داره آخه؟!
از طرفی روش کشت سیب‌زمینی رو هم بلد نبودن، تجسم کنید به کسایی که کل عمرشون گندم و غلاتی رو میکاشتن که محصولش از خاک بیرون میزده و رشدش رو میدیدن، حالا بخوای حالیشون کنی بیا سیب‌زمینی این محصول نچسب رو بکار، تو خاک رشد میکنه و‌ رشدش رو هم نمیبینی!مگه قبول میکردن؟
حتی بد نیست بدونید‏کلیسا هم سیب زمینی رو قدغن کرده بود!‏توی کتاب‌های مقدس هیچ اسمی از سیب زمینی نیومده ولی صحبت های زیادی راجع به گندم شده، رهبرای اروپایی برای ترغیب آدمها به سیب‌زمینی چالش اساسی داشتن، حتی چند باری هم به زور متوسل شدن برای کشت سیب‌زمینی که جواب نداد!
فردریش کبیر علاقه خاصی به سیب زمینی پیدا کرد، چون اینو فهمید که سیب‌زمینی میتونه قیمت نون رو کم کنه و یه بخش خیلی زیادی از کمبود حبوبات رو برطرف کنه، ‏اولین کاری هم که کرد این بود که ‏سال ۱۷۴۴ سیب زمینی رو اورد توی رژیم غذایی نظامی‌ها، ‏اما همچنان مردم در مقابل کشت سیب‌زمینی مقاومت میکردن!
توی خشکسالی ۱۷۴۴ فردریش دستور کشت ملی سیب زمینی روصادر کرد، مردم میگفتن:‏سیب‌زمینی نه بو داره و نه مزه،حتی سگ‌ها هم لب نمیزنن، چه سودی برامون داره که بکاریم؟
‏فردریش به زور متوسل شد، تهدید کرد گوش و بینی هر دهقانی که سیب‌زمینی نکاره رو از بیخ میبره‏اما فردریش خیلی زود تغییر رویه داد
فردریش بجای تهدید کردن سیاست به خرج دادچیکار کرد؟‏به سربازها دستور داد که حفاظ‌های سنگین و بزرگی نزدیک مزارع سلطنتی سیب‌زمینی بکشن و ضمنا بهشون گفت در حراست از اون مزرعه ها عمدا سهل انگاری کنن که مردم بتونن بدزدن

فردریش برای اینکه مردم بیشتر برای دزدی تحریک بشن به کار دیگه هم کرد فردریش اومد توی سخنرانیاش دائم از سیب زمینی درباری تعریف کرد، انقدر تعریف کرد که مردم گفتن آقا بریم یکم از اینا بخوریم ببینیم چی هست که پادشاه انقدر تعریف میکنه؟‏پادشاه که چیز بد نمیخوره!بریم یکم سیب زمینی بکاریم، ما هم غذای اعیونی بخوریم.
توی مدت کوتاهی کل مزارع سلطنتی غارت شد و دهقان‌ها و محلی‌ها سیب زمینی رو به طرز گسترده‌ای کشت و مصرف کردن، انقدری که توی جنگ چند ساله‌ای که بعدها درگرفت اهالی پروسیا برخلاف خیلی از کشورهای رقیب ،قحطی نداشتن!‏قبول سیب‌زمینی هم جون خیلیا رو نجات داد و هم پروسیا رو قدرت منطقه کرد.

به این پدیده در اقتصاد رفتاری میگن “تشویق معکوس”یعنی خیلی وقتا بجای اینکه به زور متوسل بشیم تا مردم رو به کاری مجبور کنیم میتونیم بدون درگیری و فشار به طرز برعکس اینکار رو انجام بدیم.کافیه خیلی وقتا از افعال معکوس استفاده کنیممثلا بگیم تو نمیتونی اینکار‌ رو بکنیاجازه نداری فلان حرکت رو بزنی
undefined پوریا بختیاری
undefinedبا ما همراه باشید در:undefined کانال مدیر ساطوری undefinedundefinedundefined ble.ir/join/ZWUxNjhjNT

۱۴:۴۶

thumnail
undefinedundefined چطور ناخواسته دلیل رفتارهای غیرمنطقی می شویم؟
undefinedعلیرضا کوشکی جهرمی
■ناهار رو که خوردم، توی مسیر برگشت دیدم آبفشانی که برای آبیاری چمن ها گذاشته بودن، بیشتر از اونکه به چمنا آب بده داشت به آسفالتهای مسیر آب میپاشید.به خودم گفتم تنها دلسوز عالم تویی، اگه تو جلوی تلف شدن آب رو نگیری پس کی میخواد بگیره!
undefinedطی یک اقدام محیط زیستی، انسان دوستانه، خداپسندانه و... رفتم که یک ۳ - ۲ متری آبپاش رو عقب تر بکارم تا آب به چمن برسه و نه آسفالت.
●دیدم باغبون با سرعت خودش رو رسوند و آبفشان رو سر جای اولش برگردوند و اتفاقا محکمتر هم توی زمین کوبید. دیگه طاقت نیووردم و فاز آموزش و نصیحت رو با عنایت به قوانین فیزیک، شیمی، مدیریت، روانشناسی، اخلاق و زیست شناسی شروع کردم. بنده خدا کامل گوش داد بدون پلک زدن. صحبتا و نصایح که تموم شد گفتش:undefined︎ببین همه اینایی که گفتی منم میدونستم ولی چون کارت درسته میخوام یه رازی رو بهت بگم. undefined︎من اگر این آبپاش رو لبه باغچه نذارم که آب بریزه روی آسفالت، وقتی مسئول فضای سبز شرکت یا مدیر عامل بعد از ناهار رد شدن، به نظرت میفهمن که من به چمنا آب دادم و ازم تشکر می کنن؟undefined︎به نظرت اگه فردا روزی چمنا به هزار دلیل، مشکلی براشون پیش اومد و خشک شدن، اولین کسی رو که یقه میکنن کیه؟undefined︎نمیگن چرا بهش آب ندادی؟
دیدم رفتار باغبون ما کاملا غیرمنطقی ولی دلایلش پر از منطق محض است!
■چند وقته تلاش میکنم که بعد از غذا نوشیدنی نخورم، قوطی دلستری که تو دستم بود بلافاصله بهش تعارف کردم و حرکت کردم سمت اتاق.
undefined︎"رفتم تو فکر"
undefined مدیر عامل این شرکت به صورت ناخواسته و فقط به واسطه توجه به خیسی آسفالت و نه طراوت چمن ها، باعث شد که کلی آب به صورت عمدی هدر بره. یعنی یک منطق غلط، توجه و پاداش دهی نامناسب، کلی رفتار غیر منطقی رو میسازه.
undefinedپیش خودم فک کردم که مدیرای ما ناخواسته مسبب چه رفتارهای غیرمنطقی میشن و به چه رفتارهای نامناسبی پاداش میدن، بدون اینکه خیلی وقتا حتی روحشون خبردار باشه و باعث کلی ضرر میشن:undefined︎مثلا مدیری که ناخواسته به چاپلوس ها و مجیز گویان سازمان توجه میکنه و به اونا پست میده، باعث میشه رفتارهای چرب و چاپلوسانه جایگزین شایستگی های شغلی و عملکرد بشه و اون مدیر تعیین میکنه که آبپاش سمت عملکرد باشه یا چاپلوسی.undefined︎یا مثلا یک مدیر مالی که بجای عملکرد کارکنان زیرمجموعه اش، صرفا به نمایش ها و ظاهرسازی ها و شلوغ کاری های کارکنان توجه میکنه، باعث میشه سندها دیر تنظیم بشه و فعالیت ها کند بشن. به خاطر اینکه کارمندا به مدیرشون ثابت کنن که ما شلوغیم و پاداششون رو بگیرن؛ مدیر مالی ناخواسته داره آبپاش رو میذاره سمت کار نمایشی و کُند.undefined︎ یا مثلا مدیری که اعتقاد داشته باشه کارمندای خوب اونایی هستن که تا دیروقت توی شرکت میمونن حتی اگه کاری نداشته باشن (به زمان پاداش بده و نه عملکرد)، شک نکنید که بار اضافه کاریهای الکی روی دوش شرکت سنگینی میکنه و اینجاست که آب پاش ناخواسته به وقت مزدی آب میپاشه، نه کارمزدی.undefined︎و کلی مثلا دیگه...
یه مورد خیلی فاحش و جذاب دیگه هم بگم؟! توی شرکت های تولیدی یه پاداش وجود داره به نام پاداش تولید. داستانشم اینه که میگن همینکه تونستیم از یه مقداری بیشتر تولید کنیم باید این مبلغ رو به ما بدین و حقمونه؛ شوخی هم نداریم.undefined︎حالا دیگه اصلا مهم نیست که این تولید کیفیت داره؟undefined︎فروش میره؟ با قیمت خوب فروش میره؟undefined︎منجر به سود میشه یا زیان؟undefined︎و کلی چیزای دیگه ....
undefinedو این شکل پاداش تولید منجر به یک رفتار غیرمنطقی میشه به اسم بی تفاوتی به کیفیت و فقط کمیت مهم میشه. و یک رفتار غیرمنطقی دیگه هم شکل میگیره به اسم دعوای همیشگی و تعارض بین بچه های تولید و بچه های کیفیت، بازرگانی و فروش که اتفاقا دلیلش کاملا مشخصه و منطقی (پاداش به کمیت و نه کیفیت یا پاداش به تولید و نه سود).undefined︎حالا هی مشاور فرایند میگیرن برای اصلاح فرایندها.undefined︎مشاور منابع انسانی میگیرن برای حل تعارضات.undefined︎مشاور تولید میگیرن برای ارتقای کیفیت به این امید که مشکل درست بشه.

غافل از اینکه آقای مدیر محترم: دلیل این رفتار غیرمنطقی، رفتارها و تصمیمات خود شماست و شمایید که با تنظیم نوع نگاهتون به مسائل، کارمنداتون رو ترغیب میکنید که آبپاش ها رو کجا نصب کنن!
undefinedبا ما همراه باشید در:undefined کانال مدیر ساطوری undefinedundefinedundefined ble.ir/join/ZWUxNjhjNT

۱۴:۵۷

thumnail
undefinedundefinedباورتون میشه که هر دو گوی نارنجی دقیقاً هم اندازه هستن؟
undefinedبا ما همراه باشید در:undefined کانال مدیر ساطوری undefinedundefinedundefined ble.ir/join/ZWUxNjhjNT

۱۴:۴۷

thumnail
undefinedundefinedمهمترین کاری که در شرکت انجام می‌دهید، چه کاری است؟!
undefinedاگر از مدیران شرکت‌های بزرگ بپرسید «مهمترین کاری که در شرکت انجام می‌دهید چه کاری است؟» بیشتر آنها به طور غیر ارادی پاسخ می‌دهند: «شرکت در جلسه‌ها»!
undefinedاما اگر بیشتر سماجت کنید احتمالا پاسخ آن‌ها چیزی شبیه به این موارد خواهد بود: «ابداع استراتژی‌ها، ایجاد همکاری‌ها، ارتقای دارایی‌های شرکت در یک بازار رقابتی رو به رشد و ...».
undefinedحالا تصور کنید همان سوال را از مربیان برتر ورزشی یا مدیران کل می‌پرسید. آن‌ها هم تمام روز را در جلسه‌ها سپری می‌کنند. با این حال، احتمالا می‌گویند مهمترین کاری که انجام می‌دهند، انتخاب افراد و جذب نیروی تازه است! مربیان باهوش می‌دانند که هیچ استراتژی‌ای نمی‌تواند جای استعداد را بگیرد.
undefinedبرای یک مدیر، پاسخ درست به سوال «مهمترین کاری که در شرکت انجام می‌دهید، چه کاری است؟» استخدام است!
undefinedبه همین خاطر است که برای مدیران گوگل ، صرف زمان و انرژی جهت اطمینان حاصل کردن از اینکه بهترین افراد ممکن را جذب می‌کنند، در اولویت است.
undefined به نقل از کتاب گوگل چگونه کار می‌کند اثر اریک اشمیت
undefinedبا ما همراه باشید در:undefined کانال مدیر ساطوری undefinedundefinedundefined ble.ir/join/ZWUxNjhjNT

۱۵:۳۹

thumnail
undefinedundefined ۱۲ نقل قول الهام‌بخش از "هنری فورد" بنیان‌گذار خودروسازی مدرن
undefinedاگر اکنون ماشین سوار می‌شوید و می‌توانید با استفاده از ماشین‌ها، مسیری طولانی را بپیمایید، باید از هنری فورد تشکر کنید. این مخترع و نظریه‌پرداز آمریکایی که در سال ۱۸۶۳ میلادی به دنیا آمد، بعد از معرفی خودروی Ford Model T در سال ۱۹۰۸ میلادی، به فکر ایجاد خط مونتاژ خودرو افتاد که این ایده وی، صنعت خودروسازی دنیا را به کلی دگرگون ساخت.
undefinedهنری فورد از نقطه نظر اجتماعی هم به خاطر دیدگاه‌های جنجالی‌اش شهرت دارد. در حوزه کسب و کار گفته می‌شود که او سود شرکت را با برخی از کارکنانش که دست کم شش ماه برایش کار کرده بودند و به نحوی زندگی خود را وقف کار کرده بودند تقسیم می‌کرد.در اینجا ۱۲ نقل قول الهام‌بخش از او را مرور می‌کنیم:
undefinedشکست، موقعیتی است برای این که روند هوشمندانه‌تری انتخاب کنید.
undefinedبه دنبال ایراد نگردید، راه چاره را بیابید.
undefinedمهم نیست می‌توانید یا نمی توانید اما راه درست را انتخاب کنید و در پیش بگیرید.
undefinedفکر کردن، سخت‌ترین کار ممکن در دنیا به حساب می‌آید. به همین دلیل است که بسیاری سراغ آن نمی‌روند.
undefinedاگر تمامی فعالیت‌های بزرگ یا سخت را به کارهای کوچکتر تقسیم کنید، هیچ وقت سخت نخواهد بود.
undefinedاگر چشم‌ خود را از هدفتان بردارید، آنگاه موانع ترسناکی پیش رویتان می‌بینید.
undefinedوقتی همه نظری بر خلاف تفکر شما دارند، فراموش نکنید که هواپیما نیز بر خلاف جهت باد از زمین بلند می‌شود.
undefinedبهترین دوست من کسی است که موجب شود من بهترین رفتار را در پیش بگیرم.
undefinedاز مشتریان پرسیدم که آنها چه چیزی لازم دارند. آنها گفتند اسبی سریع‌تر، من هم ماشین ساختم!
undefinedافراد موفق از زمانی که دیگران تلف می‌کنند، استفاده می‌کنند و از آنها جلو می‌افتند.
undefinedکیفیت کار شما زمانی اثبات می‌شود که وقتی کسی بر شما نظارت ندارد، کار درست را انجام دهید.
undefinedوقتی شما کاری را انجام نداده باشید، نمی‌توانید برای خود تجربه و اعتبار کسب کنید.
undefinedمنبع: simplelifestrategies
undefinedبا ما همراه باشید در:undefined کانال مدیر ساطوری undefinedundefinedundefined ble.ir/join/ZWUxNjhjNT

۱۵:۰۹

thumnail
undefinedundefinedقدرت حرکت آهسته و پیوسته
undefinedتصور کنید یک تکه یخ روی میز جلوی شما قرار دارد. اتاق سرد است و می‌توانید نفس کشیدن خودتان را ببینید. در حال حاضر دمای اتاق منفی ۵ درجه است. دمای اتاق به شکل بسیار آرامی بیشتر می شود: منفی ۵ درجه، منفی ۴ درجه، منفی ۳ درجه...تکه یخ همچنان روی میز جلوی شماست: منفی ۲ درجه، منفی ۱ درجه، صفر درجه...
undefinedهنوز هیچ اتفاقی نمی‌افتد. سپس در دمای ۱ درجه، یخ شروع به ذوب شدن می‌کند. یک تغییر یک درجه ای که به نظر هیچ تفاوتی با درجه حرارت قبل از آن ندارد، باعث تغییر بزرگی شده است.
undefinedلحظات با شکوه، اغلب در نتیجه‌ی بسیاری از اقدامات قبلی هستند. در مراحل اولیه هر تلاشی، اغلب یک دره ناامیدی وجود دارد. شما انتظار دارید که به صورت خطی پیشرفت داشته باشید و ناامید‌‌کننده است که تغییرات در روزها، هفته‌ها، و حتی ماه‌های اول چقدر بی‌اثر به نظر می‌رسند. اما این اصل را به یاد داشته باشید: قدرتمندترین و ماندگارترین نتایج زود به دست نمی‌آیند.
undefined خرده عادت‌هاundefined جیمز کلییر
undefinedبا ما همراه باشید در:undefined کانال مدیر ساطوری undefinedundefinedundefined ble.ir/join/ZWUxNjhjNT

۱۵:۰۲

undefinedundefined رفتارهای تاثیرگذار
■یکی از روزهای سال اول دبیرستان بود. من از مدرسه به خانه بر می گشتم كه یكی از بچه های كلاس را دیدم. اسمش مارك بود و انگار همه ی كتابهایش را با خود به خانه می برد.
□با خودم گفتم: كی این همه كتاب رو آخر هفته به خانه می بره. حتما ً این پسر خیلی بی حالی است. من برای آخر هفته ام برنامه ریزی كرده بودم. (مسابقه ی فوتبال با بچه ها، مهمانی خانه ی یكی از همكلاسی ها). بنابراین شانه هایم را بالا انداختم و به راهم ادامه دادم.
●همینطور كه می رفتم، تعدادی از بچه ها رو دیدم كه به طرف او دویدند و او را به زمین انداختند. كتابهاش پخش شد و خودش هم روی خاكها افتاد. عینكش افتاد و من دیدم چند متر اون طرف تر، روی چمن ها پرت شد.
○سرش را كه بالا آورد، در چشماش یه غم خیلی بزرگ دیدم. بی اختیار قلبم به طرفش كشیده شد و بطرفش دویدم. در حالی كه به دنبال عینكش می گشت، یه قطره درشت اشك در چشمهاش دیدم همین طور كه عینكش را به دستش می دادم، گفتم: این بچه ها یه مشت آشغالن...
■او به من نگاهی كرد و گفت: هی، متشكرم! و لبخند بزرگی صورتش را پوشاند. از آن لبخندهایی كه سرشار از سپاسگزاری قلبی بود. من كمكش كردم كه بلند شود و ازش پرسیدم كجا زندگی می كنه؟ معلوم شد كه او هم نزدیك خانه ی ما زندگی می كند.ازش پرسیدم پس چطور من تو را ندیده بودم؟
□او گفت كه قبلا به یك مدرسه ی خصوصی می رفته و این برای من خیلی جالب بود. پیش از این با چنین كسی آشنا نشده بودم..... ما تا خانه پیاده قدم زدیم و من بعضی از كتابهایش را برایش آوردم.
●صبح دوشنبه رسید و من دوباره مارك را با حجم انبوهی از كتابها دیدم. به او گفتم: پسر تو واقعا بعد از مدت كوتاهی عضلات قوی پیدا می كنی، با این همه كتابی كه با خودت این طرف و آن طرف می بری.مارك خندید و نصف كتابها را در دستان من گذاشت
○او واقعا پسر جالبی از آب درآمد. من ازش پرسیدم آیا دوست دارد با من و دوستانم فوتبال بازی كند؟ و او جواب مثبت داد. ما تمام اخر هفته را با هم گذراندیم و هر چه بیشتر مارك را می شناختم، بیشتر از او خوشم می آمد. دوستانم هم چنین احساسی داشتند..
■در چهار سال بعد، من و مارك بهترین دوستان هم بودیم. وقتی به سال آخر دبیرستان رسیدیم، هر دو به فكر دانشكده افتادیم. مارك تصمیم داشت به جورج تاون برود و من به دوك. من می دانستم كه همیشه دوستان خوبی باقی خواهیم ماند. مهم نیست كیلومترها فاصله بین ما باشد.
□او تصمیم داشت دكتر شود و من قصد داشتم به دنبال خرید و فروش لوازم فوتبال بروم.
●مارك كسی بود كه قرار بود برای جشن فارغ التحصیلی صحبت كند. من خوشحال بودم كه مجبور نیستم در آن روز روبروی همه صحبت كنم.
●من مارك را دیدم. او عالی به نظر می رسید و از جمله كسانی به شمار می آمد كه توانسته اند خود را در دوران دبیرستان پیدا كنند. حتی عینك زدنش هم به او می آمد. همه دوستش داشتند. پسر، گاهی من بهش حسودی می كردم.
○امروز یكی از اون روزها بود. من می دیدم كه برای سخنرانی اش كمی عصبی است. بنابراین دست محكمی به پشتش زدم و گفتم: هی مرد بزرگ! تو عالی خواهی بود. او با یكی از اون نگاه هایش به من نگاه كرد(همون نگاه سپاسگزار واقعی) و لبخند زد و گفت: تشکر.
■گلویش را صاف كرد و صحبتش را این طوری شروع كرد: فارغ التحصیلی زمان سپاس از كسانی است كه به شما كمك كرده اند این سالهای سخت را بگذرانید.والدین شما، معلمانتان، خواهر برادرهایتان شاید یك مربی ورزش.... اما مهمتر از همه، دوستانتان. من اینجا هستم تا به همه ی شما بگویم دوست بودن، بهترین هدیه ای است كه شما می توانید به كسی بدهید. من می خواهم برای شما داستانی را تعریف كنم.
□من به دوستم با ناباوری نگاه می كردم، در حالی كه او داستان اولین روز آشناییمان را تعریف می كرد.به آرامی گفت كه در آن تعطیلات آخر هفته قصد داشته خودش را بكشد. او گفت كه چگونه كمد مدرسه اش را خالی كرده تا مادرش بعدا ً وسایل او را به خانه نیاورد. مارك نگاه سختی به من كرد و لبخند كوچكی بر لبانش ظاهر شد. او ادامه داد: خوشبختانه، من نجات پیدا كردم. دوستم مرا از انجام این كار غیر قابل بحث، باز داشت.
●من به همهمه ای كه در بین جمعیت پراكنده شد گوش می دادم، در حالی كه این پسر خوش قیافه و مشهور مدرسه به ما درباره ی سست ترین لحظه های زندگیش توضیح می داد. پدر و مادرش را دیدم كه به من نگاه می كردند و از سپاس لبخند می زدند. همان لبخند پر. من تا آن لحظه عمق این لبخند را درك نكرده بودم.
○هرگز تاثیر رفتارهای خود را دست كم نگیرید. با یك رفتار كوچك، شما می توانید زندگی یك نفر را دگرگون نمایید: برای بهتر شدن یا بدتر شدن. خداوند ما را در مسیر زندگی یكدیگر قرار می دهد تا به شكلهای گوناگون بر هم اثر بگذاریم. دنبال خدا، در وجود دیگران بگردیم....
undefinedبا ما همراه باشید در:undefined کانال مدیر ساطوری undefinedundefinedundefined ble.ir/join/ZWUxNjhjNT

۱۵:۴۲