۱۵ شهریور
۱۳:۱۹
۲۶ شهریور
در صورت برداشته شدن تحریم ها و انجام درخواست های ایران ، آیا شما حاضر به ملاقات با رئیس جمهور آمریکا هستید؟
خیر
#قاطع#انقلابی#شهید_جمهور
خیر
#قاطع#انقلابی#شهید_جمهور
۲۰:۰۶
۲۷ شهریور
چقدر خاک گرم است ، چه بیهوده میگویند خاک سرد است داغدیده را سرد میکند . ما هر روز دلتنگ تر می شویم . گرچه تصویر ها و خاطرات تار می شوند ، دلبستگی مان کمتر که نه بیشتر می شود. امروز نشستیم یک دل سیر عکس دیدیم و خاطره گفتیم و رزق اشک امروزمان اما همراه شد با بغضی که از هجمه ی اهل نفاق می رسد . شما رفتید دشمنی ها را خاک نکردند. بماند. بی تقوایی که ریش تراشیده و کراوات نمیخواهد. فساد شاید زیر عمامه ی آقایان باشد . خودتان همان روز مناظره فرمودید. آخ مناظره گفتم یادم آمد که بعد از آن مناظره ی کذایی انتخاباتی و تقوای سیاسی که به رخ عالم کشیدید، هنوز پا به ماشین گذاشته نگذاشته ، تماس گرفتید به من که حالم را بپرسید که غصه ی نامردی اهل نفاق را نخورم . الحمدلله بابا حالمان خوب است و غصه ی نامردی ها را نمیخوریم. ما دیگر پشتمان به یک شهید گرم است . به مدبرات امر. پشیمان گرم است که ایستاده ایم و بروز نفاق و کینه ی آقایان را تماشا می کنیم. پشتمان گرم است که توییت های بی تقوایی و دروغ آقایان نان به نرخ روز خور تکانمان نمی دهد. بی ادبی های برخی که کسوت بزرگی به تن کرده اند از تک و تا نمی اندازدمان . پشتمان گرم است الحمدلله ولی کاش برخی بفهمند که خانواده شهید حرمت دارد، اندیشه شهید، خاطرات شهید ، مرام و مسلک شهید و نشر آن حرمت دارد. کاش بفهمند که خون و خط شهداست که این مملکت را جان داده. کاش بفهمند که تلالو اندیشه ی شهید در جانهاست. خونی که برای خدا بر زمین ریخت جوشش دارد خروش دارد. نسل ها تربیت می کند . همانطور که نسلی از خون مطهری و بهشتی بزرگ، تربیت شدند و می شوند ، فردا نسلی از خون رئیسی عزیز تربیت خواهد شد. چه بخواهیم و نخواهیم ، خدا انتخاب کرد. کارشکنی برخی ،لطمه به این کارزار تربیتی بزرگ انقلاب نمی زند. ما پشتمان گرم است و به نیاکان شهید و اهل علم و فضلمان تکیه داده ایم ولی برخی به صندلی هایشان تکیه کرده اند . صندلی هایشان نگهشان دارد کاش. پیچشان درنرود با مغز به زمین بخوردند.
۱۳:۳۰
۳۰ شهریور
ضاق صدری....
۶:۲۰
۶:۲۵
۳ مهر
۱۹:۴۷
۵ مهر
نمی دانم بلد نبودن یک استراتژی است یا واقعیت ؟ واقعیت اگر باشد بدا به حال مردم ایران که انتخابشان پس از ۴۰ سال این بار به کسی تعلق گرفت که نمی داند واژه واژه اش در صحنه ی دیپلماسی می تواند چه گرگ هایی را هار تر کند و چه کودکان معصومی را ناامید تر. بدا به حال ملتی با تمدن هزار ساله و اندیشه ای به بلندی انقلاب که نماینده ای را به صحنه می فرستد که از این اصول پر مایه بی بهره است . آنجا که اس رائیل جنایتکار را با ملت های جهان در یک جمله کنار هم می بندد، حرف از برادری با شیطان بزرگ می زند. سلاح انداختن در برابر دست های آغشته در خون برادران و خواهرانمان....بدا به حال ما که پس از دیپلماسی اقتدار و خیر محکم بلند برای هر گونه مذاکره و موانست با دشمن تاریخی این مرز و بوم باز به قهقهه های مستانه با جان کری برگردیم . بدا به حال ما که در این پیچ تاریخی پیروزی خون بر موشک و گنبد آهنین، باز به وعده های پوشالی صلح و سازمان های وتو دل خوش کنیم. بدا به حال ما بعد از رئیسی عزیزبعد از طنین صدای ما آینده هستیم بعد از بشارت منجی در سازمان مللبعد از عکس حاج قاسم و نور قرآنبعد از اشک های یک رئیس جمهور برای ترس های کودک غزه تلاش های شبانه روزی و هزینه ی یک سرمایه ی بزرگ دیپلماسی برای فریادهای هل من مسلم برداران مسلمانمان بعد از شخصیتی که به گواهی رئیس جهاد اسلامی فلسطین نه رئیس جمهور ایران و نه قهرمانی برای تشیع بلکه شخصیتی بزرگ برای همه ی مسلمانان جهان بود . ...
و اما اگر استراتژی باشد....
و اما اگر استراتژی باشد....
۱۱:۱۱
۶ مهر
امروز در یک جلسه خانمی از من پرسید " الان غبطه ی چی رو میخوری؟ "گفتم "موانست با یک شهید "نفس کشیدن در کنار یک شهید او که ظاهرا با ما غذا میخورد نماز می بست روزگار میگذراند ولی حقیقتا در بلندای معرفت بود. ما دچار حجاب بودیم . نمی فهمیدیم اوج سلوک عارفانه اتان را بابا گفتم "من معتقدم این روز ها دچار حجاب معاصرت با حضرت آقا هم هستیم. "گنجینه ی عظیمی که بر ما رهبری می کند را نمی فهمیم.
۱۳:۴۳
هیچ شبی برای من دردناک تر و تلخ تر از شب ۳۰ ام اردیبهشت نبود و روزگارم هیچ گاه از آن شب عبور نخواهد کرد. زمان ما را در آن شب متوقف کرد و ما هنوز به دنبال پیکر پدر راهی تبریزیم. هنوز سیاهی شب کوه و جنگل نگرانم می کند ...هنوز میخواهم بدانم چه شده است . هنوز دوست دارم مثل آن شب فکر کنم که سید مهدی یک آتش روشن کرده همه دورش نشسته اند و نهایتا پای بابا شکسته است . هنوز نفس در سینه نگه داشته ایم . امشب اما میان ورزقان و بیروت رفت و آمد می کنم. چیزی از جنس دل نگرانی مشترک است . اشک ها دوباره جاریست . هر لحظه منتظر یک بیانیه از سلامتی سید مقاومت هستیم. با هر کسی که میتوانستم تماس گرفته ام که شاید خبر خوشی از لبنان بگیرم . خدایا سید مقاومت را به سلامت دار و ریشه ی این حیوان درنده ی کثیف تروریست را که ما را از پدرانمان محروم کرد بخشکان .
۲۰:۳۲
۷ مهر
۵:۲۱
۱۵:۴۷
۱۰ مهر
۲۰:۲۴
۱۴ مهر
دروازه های بهشت را باز باز کرده اند و فوج فوج بهشتیان را داخل میکنند. جمع خوبان جمع است . مدرسه ی عرفان عمومی شده است و عارف سالک تربیت می کنند. و چون محرم سر شدند رو به دروازه ها هدایت میشوند و پیشوند شهید بر نامشان حک می کنند. در این میان ، حیوان درنده چه احمقانه گمان میبرد که بمب ها و موشک های اوست که مرگ و زندگی را رقم میزند. وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ كِتَابًا مُّؤَجَّلًا وَمَن يُرِدْ ثَوَابَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَن يُرِدْ ثَوَابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَسَنَجْزِي الشَّاكِرِينَقلب هامان مالامال از غم فراق پدرانمان ، درد و رنج خواهرانمان و برادرانمان با هر اشکی که از چشمان شما خانواده ی شهدا می ریزد همراهیم . ما رنج فراق پدر دیده ایم و یک گام به قلب هایتان نزدیک تریم. دوش هامان زیر پرچمی که کنون به دستمان داده اند. فرض است بر ما و علم روی دوش ماست. پرچمی به سنگینی مقاومت و مقابله با استعمار . پرچمی به سنگینی جناح حق بر باطل. بهشتیان کاش کمکمان کنند دست ما غریق های دنیا را بگیرند.دست ما را بگیرند ایستادگیمان را زیر سنگینی این پرچم بیشتر کنند. شهیدان شاعرانی هستند که وجود را بر ما پدیدار می کنند. انسان چون ناطق شد، شاعر می شود و چون در آسمان معرفت و خیال پر پریدن گرفت، عارف می شود و چون سوخت شهید می شود. ما وارثان پرچم شاعران و عارفان هستیم . ما وارثان خون شهیدیم که از قطره قطره اش زمین لرزان است. ما فرزندان روح اللهیم که پای مکتب آقا نشسته ایم. ما عزاداران سید حسن نصرالله و رئیسی عزیز هستیم که پرچم سیاه عزایمان خاک بر سر رژیم منحوس میکند. ما استواریم و به برکت خون شهیدانمان در پیروزی حق ایمان داریم. ما ایران و لبنان و سوریه و عراق و ...نیستیم ما مسلمانیم.
۱۹:۰۵
۱۵ مهر
امروز داشتیم یک دسته از دارو ها را جابجا می کردیم. مامان گفتند ببین روی این کرم ها چی نوشته بلند خواندم کرم ترک پا ، کرم ....، ...دلم تکان خورد دیدم مامان زیر دست هایشان بی صدا گریه می کنند. مدت زیادی بود که به خاطر سفر های زیاد و پشت هم و سفر با ماشین تو جاده های سخت زانو های بابا درد های زیادی داشت . گاهی حتی نشستن در نماز براشون سخت میشد . به زحمت نماز می خواندند. این هفته های قبل از شهادت درد پا اذیت میکرد. یک دکتری آمده بود چسب درد زده بود . نمی دونم چسب درد رو بد زده بود، چسب بد بود یا پوست حاجاقا خیلی حساس بود که اطرافش پر از تاول شده بود. کار به اورژانس و پانسمان و...کشید. من با شنیدن این خبر خیلی بهم ریختم. از تصور دردی که می کشند خیلی اذیت بودیم. حساسیت فصلی پوستی هم اضافه شده بود . پاشنه پاشون ترک میزد. این همه کرم برای همان بود. وقتی می رفتند تبریز هنوز پاشون پانسمان داشت. پوست حساس لطیف و پانسمان و تاول ها همه در چند ثانیه سوخت . بعد تر ها فهمیدیم بخشی از پای ایشان در ورزقان جا مانده بود و دوستانمان همانجا به خاک سپرده اند. پیکر اربا اربا سهم روضه های شب هشتم محرم بود برای حاجاقا....ما را بخرد کاش
۹:۰۰
۵ آبان
۱۷:۰۲
۱۰ آبان
۲۱:۱۰
۲۱ آبان
از همان یکشنبه شب نخ تسبیح پاره شد شاید.ما همان شب دلهره ی شهادت شما و نصر الله و هنیه و....کشیدیم. این زنجیره ی یاقوت تا کجا خواهد رفت خدا می داند. میزبان شده اید و شهد شهادت تعارف می کنید. چه شیرینی گوارایی نوشیدید و چه وصال دلکشی. این روز ها مدام با ذکر لااله الا الله آرام می شویم. و ما همه از اوییم و به سویش بازمیگردیم .
۱۶:۴۷
۲۲ آبان
۱۹:۱۷
نصف سال گذشت ....به اندازه ی تمام سالهایی که زیر سایه تان بودم دلتنگی دارم . دلتنگی های فزاینده ....این روز ها مدام عادت هایتان را مرور میکنم ...گاهی خودم تعجب میکنم که چرا نمیفهمیدم چقدر آسمانی هستید و من به میزانی که نزدیکتان هستم به آسمان نزدیکم. این روز ها دل همه ی مردم برای نگاه آسمانی تان تنگ است . چه نگاه مهربانتان باشد وقتی با یک کارگر کارخانه خوش و بش می کردید و چه پر از غضب باشد وقتی یک مسئول را بابت گرانی و ...عتاب میکردید. سفر های استانی هر هفته بماند، شرکت هر ساله در اردوهای راهیان نور چه صیغه ای بود؟ چرا اینقدر دعوت یادمان های شهدا را می پذیرفتید ؟ روضه خوانی و شرکت در هیئت بماند، چرا اینقدر روضه راه می انداختید؟ چقدر به هزار رکعت نماز های رمضان مقید بودید ، نماز شب خواندن بماند به طولانی شدنش چقدر اهتمام داشتید، به مستحبات بعد از نماز صبح ...به نماز جعفر ، به نماز امیر المؤمنین ع تقریبا هر هفته ...در رو به آسمان بودید برای ما ...درب های آسمان را باز بگذارید نصفه سال گذشت اما هنوز عمامه تان روی جالباسی خانه هست. هنوز لباده ی سورمه ای بوی یک مرد آسمانی را در خانه پخش می کند. در خانه نه در تمام شهر پخش می کند. نصف سال می گذرد و شما همچنان حواستان به ما و همه ی مردم هست . هنوز به فرزندان شهدا سر میزنید گاهی خواب هایشان را برایمان تعریف می کنند. هنوز به محرومین رسیدگی می کنید . گاهی با گریه برایمان می گویند یا خبر و گزارش هایش می رسد. دوستانتان در حاشیه شهر مشهد و روستاهای خراسان جنوبی مشغولند. برایمان دعا می کنید . حواستان به امور کشور هست ، خبر داده اند که زیر سایه ی ولی عصر ع دستی در اداره ی امور مقاومت دارید. به اندازه ی نصف سال حلاوت غم چشیده ایم. حلاوتش از شهادت است. شهدی که شما نوشیده اید با صبر در غمش به ما برسد ان شاءالله. حلاوت از حی بودن شماست که بل احیاء عند ربهم یرزقون
۲۲:۰۵
۲۴ آبان
۶:۳۷