ک

کوتاه نوشت های یک دختر شهید

۵۱۱عضو
هیچ شبی برای من دردناک تر و تلخ تر از شب ۳۰ ام اردیبهشت نبود و روزگارم هیچ گاه از آن شب عبور نخواهد کرد. زمان ما را در آن شب متوقف کرد و ما هنوز به دنبال پیکر پدر راهی تبریزیم. هنوز سیاهی شب کوه و جنگل نگرانم می کند ...هنوز میخواهم بدانم چه شده است . هنوز دوست دارم مثل آن شب فکر کنم که سید مهدی یک آتش روشن کرده همه دورش نشسته اند و نهایتا پای بابا شکسته است . هنوز نفس در سینه نگه داشته ایم . امشب اما میان ورزقان و بیروت رفت و آمد می کنم. چیزی از جنس دل نگرانی مشترک است . اشک ها دوباره جاریست . هر لحظه منتظر یک بیانیه از سلامتی سید مقاومت هستیم. با هر کسی که می‌توانستم تماس گرفته ام که شاید خبر خوشی از لبنان بگیرم . خدایا سید مقاومت را به سلامت دار و ریشه ی این حیوان درنده ی کثیف تروریست را که ما را از پدرانمان محروم کرد بخشکان .

۲۰:۳۲