عکس پروفایل 🄾🄵🄵

🄾🄵🄵

۴۸۹عضو
◇متن کتاب مغازه خودکشی آدم و به فکر فرو میبره!
زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری، اونم بهت سخت می‌گذرونه. این ماییم که بهش ارزش می‌دیم. با همه‌ی کمبودهایی که این دنیا داره، زیبایی‌های خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم. نمی‌شه باهاش جنگید بهتر اینه که نیمه‌ی پر لیوان رو ببینیم. 
-ژان‌تولی+این کتابو بهتون پیشنهاد میکنم خیلی زیاد تعریفشو شنیدم یه سری تیکه کتاب ازش خوندم و واقعا معرکه اس

۹:۴۰

◇‏بنظر من سعدی یه نابغه ، روان شناس، ادیب و انسان به تمام معنا بوده که با همین بیتش یه جلد کتاب میشه نوشت:
"هرکه عیب دگران پیش تو آورد و شمرد، ‏بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد."

۹:۴۰

◇چه زیبا میگه مولانای جان؛تو با درون خود صلح کن، جنگ در جهان پایان می پذیرد.

۹:۴۰

◇Sometimes you just have to be quiet even when you got a lot to say◇گاهی اوقات باید ساکت شی حتی وقتی حرفای زیادی برای گفتن داری

۹:۴۱

◇شما خونه خودتون هستید مراقب خودتون باشینیک بار داخل این تن زندگی میکنی

۹:۴۱

◇بعضیا واقعا اینقدر خودشونو دست بالا میگیرن که اصلا موندمبابا بپا نیوفتی بچهاز هر متن و استوری که تو چنل و هر سوراخ سنبه ایی که می‌نویسی به خودشون میگیرن و فکر میکن یه پُخیَن

۱۵:۴۰

◇My therapist told me the only way to control your emotions is to show them. You can't control sadness you never show. Then your sadness turns to anger, hostility, bitterness and resentment. And you have officially created a monster.
◇روان‌پزشکم بهم می‌گفت تنها راه کنترل کردن احساساست نشون دادنشه!درواقع شما هیچ وقت نمی‌تونی غم و غصه‌ای که بیرون نریختیش رو کنترل کنی. بعدا همون غم و غصه تبدیل میشه به خشم، خصومت شخصی، تندخویی و زودرنجی. و به همین ترتیب شما رسما یه هیولا رو وجود آوردید :)

۱۵:۴۱

◇زندگی خیلی کوتاه‌تر از اونیه که من صبر کنم تا بقیه رفتار درستو یاد بگیرن.

۱۸:۴۵

Mohsen Chavoshi - Babe Delami (320).mp3

۰۳:۱۶-۷.۷۵ مگابایت
باب دلمی بس که تو رو خوب کشیدنچشمای تو تهرونو به آشوب کشیدنباب دلمی بس که دل انگیزه نگاهتخطاطی ابروتو چه مطلوب کشیدندور من و موهای تو نیزار کشیدننای من و موهای تو بر دار کشیدنهم موی من و هم قد و بالای تو رعناهمسایه و همزاد سپیدار کشیدن
از دست تو، تو سینه ی من هلهله بر پاستانگار درختی رو پر از سار کشیدندست منو به موی تو محتاج کشیدنچشماتو شبیه شب معراج کشیدن
شیرینی هاشور لبت قند فریمانخلخال و خط و خال لبت خطه ی گیلانانگار که بابلسرو تا نور کشیدنشیرازه ی چشماتو سیانور کشیدن
از دست تو توو سینه ی من هلهله بر پاستانگار درختی رو پر از سار کشیدندست منو به موی تو محتاج کشیدنچشماتو شبیه شب معراج کشیدن𝘐𝘊𝘜┆𓍯

۹:۰۳

◇فلسفه اصلی ام در زندگی اجتناب از آدم ها تاجای ممکن بود، هر چه کمتر آدم می دیدم حالم بهتر بود.-چارلز بوکوفسکی

۹:۱۰

◇آدمی که همیشه هست؛دیگر دیده نمی‌شود.-عباس معروفی

۹:۱۱

🄾🄵🄵
undefined تصویر
thumnail
[#به_فراموشی_برم]صورتشو چرخونده بود و سیگار میکشید که من متوجه سیگار کشیدنش نشم.نشست روبه روم سیگارشو انداخت پایین و با پای سمت راستش سیگارو خاموش کرد. برگشت سمت من، دست به سینه و صاف. رو صورتش یه ماسک بود که نصف صورتشو پوشونده بود. چشماش و پیشونیش مشخص بود..
.ولی انگار حال مساعدی نداشت  چشماش خسته بودن
+هنوزم دوسش داری نه؟
سوالش خیلی یهویی بود ولی فکر کنم  بدونم چیو میگه...
_آره.
+اون چی!؟
_نمیدونم
+نمیدونی…خب همین نمیدونمه که باعث نمیشه بخوای بذاریش کنار؟
_بزارمش کنار؟
+پس هنوز دوسش داری!
_خب؟ فقط دوسش دارم،برام عزیزه فکر کردن بهش لبخند میاره رو لبام، احساس میکنم اون دیگه بالغ تر و کامل تر و سر حال تره اما دیگه نمیخوام برگرده پیشم چون دیگ بر نمیگرده...خیلی وقته دور شده
+ پس که اینطور.
_اممم
+حرفات بوی اینو میده که، اگه هر لحظه اون بخواد برگرده، تو...
با آغوش باز ازش استقبال میکنی و اصن برات مهم نیست که اینبار چاقو...
کجای بدنتو زخمی میکنه چاقوی اون نه...
چاقویی که توی مسیری که با اون میگذرونی به بدنت میخوره...
تو هنوز ۷ سالته اصلا میدونی قرار دوباره چه چیزایی رو از سر بگذرونی؟ میدونی دوباره قراره تاریخ تکرار بشه؟
یعنی هنوز گوشه وجودت یه امید ریز داری .یعنی آماده ایی برای اینکه دوباره باهاش هزاران بار بمیری و هر چی تو ذهنت ساختی پر پر بشه...
هه...این حماقته محضِ بچه جون
چشاش از عصبانیت سرخ شده بود و یه رگ توی شقیقه اش نقش بسته بودخنده عصبی سر داد کم کم و بریده بریده ساکت شد...
دستشو گرفتم...
حالا،چشماش از اشک سرخ شده بودگفتم:
_ولی تو نمیتونی تصمیم بگیری کی و چه موقع به استقبالش برم اون یه بخش از منه و من هنوز منتظرشم...
یکمی سرشو پایین گرفت و خیره شد و سکوت کرد...
_حالا نمیخوای خودتو معرفی کنی، انگار تو هم حالت گرفته...
یکمی سرشو بلند کرد و با گوشه چشم بهم خیره شد هنوز چشماش قرمز بود
+من؟!
دوباره به  رو به رو خیره شد...
ماسکشو پایین کشید کبودی و زخم و خستگی رو صورتش نقش بسته بود...
+من ۱۹ سالگیه تو ام...
برای خوندنه بخش اول #Me

۹:۲۵

◇انسان‌ها رو وقتی که سرشون شلوغه بشناس، نه وقتی که تنهان. تنهایی آدم‌ها رو مهربون میکنه …

۹:۲۹

◇مهربان باش ولی تصور نکن همهٔ آدم‌ها خوش قلب هستند و نیت پاکی دارند.-در پوستین میش؛ جرج سایمون

۹:۳۶

◇به هر حال آدمیزاده دیگه، گاهی اوقات نمیدونه چیکار کنه، دراز میکشه خیره میشه به سقف، یکم گریه میکنه و خوابش میبره.

۱۹:۰۵

- ازدواج تغییری تو زندگی ایجاد میکنه که نمیتونی باورش کنی!+ تزریق سم هم دقیقا همین کارو میکنه!undefinedSherlock

۱۹:۰۶

04:04

۰:۳۴

ble.ir/join/H7GhENMDQK برا بازیه مافیا نیرو میخوایم

۱۷:۱۹

◇‏خودت را بساز تا آدم امنی شوی،برای روزهایی که نمی‌شود به کسی پناه برد.-کارل گوستاو یونگ+عمیق ترین و قشنگترین متنی که خوندم

۱۱:۲۷

undefined️کسی هست مانهوا بخونهundefined

۱۴:۵۷