سیاهی چشمات
۲۰:۱۱
۱۳:۵۰
من که دارم سعی میکنم دوستمو از رابطه سمی که داره نجات بدم ولی اون یه دفعه میگه؛«داری به من حسودی میکنی»
۱۳:۵۶
۱۴:۰۲
بتخمم که تحت فشاری بامن درست رفتار کن.
۱۴:۰۲
۱۴:۳۳
باندانا چفیه دشاشه، سگ تو این مغز من بشاشه.
۱۴:۳۳
تراپی؟ نه ممنون فحش خارمادر پس براچیه؟
۱۴:۳۴
میشناسی مادرجنده هارو به وقتش
۱۵:۴۲
بازارسال شده از
روح من در مقدمهی کتابی دفن شد که در پایانش تو نبودی..
۶:۳۹
بازارسال شده از
۱۳:۵۴
بازارسال شده از
جوری بهنظر میرسید که انگار الهه افریده شده بود.
۱۶:۵۲