بازارسال شده از 𝑇𝐴𝐸𝐾𝑂𝑂𝐾
زورگو نیستم خو فقط ذوق دارممم



#تهکوک
#تهکوک
۱۸:۲۶
بازارسال شده از 𝑇𝐴𝐸𝐾𝑂𝑂𝐾
اون دوتا ادمین دیگه هم یکیشون غیب شده اونیکی هم تازه گذاشته پارت نباید شکایت کنم
#تهکوک
#تهکوک
۱۸:۲۷
بچه ها متاسفانه این چنل جدی داره بن میشه و از دسترس خارجه و هرکاری میکنم پارتا اینجا قرار نمیگیره همون بیاید چنل دوممون @taekook22
#تهکوک
#تهکوک
۱۸:۱۳
بازارسال شده از 𝑇𝐴𝐸𝐾𝑂𝑂𝐾
Message (ازدواج)
Pt = 1
خانواده کیم نیم ساعتی شده بود که وارد عمارت پارک شده بودند.
بعد از مکالمه کوتاه و مختصر مستر کیم و مین پارک قرار بر این بود که دختر زیبای خانواده پارک به همسری تک پسر خانواده کیم در بیاد!
موجی از ناراضی بودن از عمق چشم های دختر مشخص بود
و ناراضی تر از خود دختر، برادر کوچیکش بود؛ پارک هاکان.
اون پسر جوان داشت با نگاهش تهیونگ و خانواده اش را قورت میداد!
تهیونک گلویی صاف کرد و لب از هم باز کرد:
+: آقای پارک بزرگ، من مراسمی به عنوان ازدواج برگذار نخواهم کرد.
جدی گفت و به چشم های پدر دختر خیره شد!
مرد بیچاره از روی ناچاری سری به معنای تایید تکان داد.
که صدای اعتراض هاکان بلند شد:
_:یعنی چیییی؟؟ اپا تو داری دخترت بدبخت میکنی!!
آقای پارک کلافه لب زد:
+:بس کن پسرهی خیره سر ، به تو مربوط نی
پارک بزرگ نفسی گرفت و ادامه داد:
+: تو حتی برادر واقعی اون نیستی که احضار نظر میکنی .
پسر جوان برق اشک داخل چشم هایش نمایان شد اما حرفی نزد، نمیتوانست حرفی بزنه!
فقط با احترامی کوتاه جمع سنگین خاستگاری را ترک کرد!
پناه برد به تنها پناهش"جیمین" برادر نا تنی عزیز اش
.
در اتاقش به صدا در اومد.
_:بله؟؟
پسر کوچک که هاکان نام داشت دستگیره در رو پایین کشید و وارد شد.
+:سلام جیمینا
_:سلام عزیزم، چیشده ؟
جیمین با محبت برادرانه اش پرسید و باعث گرم شدن قلب هاکان شد.
لبخندی روی لب های هاکان جای گرفت.
+: میتونم بیام پیشت؟
پسر کوچک تر با تردید پرسید و منتظر پاسخ جیمین شد.
_:اره عزیزم بیا
جیمین آغوشش رو برای پسر باز کرد..
.
#Marriage
#melin
Pt = 1
خانواده کیم نیم ساعتی شده بود که وارد عمارت پارک شده بودند.
بعد از مکالمه کوتاه و مختصر مستر کیم و مین پارک قرار بر این بود که دختر زیبای خانواده پارک به همسری تک پسر خانواده کیم در بیاد!
موجی از ناراضی بودن از عمق چشم های دختر مشخص بود
و ناراضی تر از خود دختر، برادر کوچیکش بود؛ پارک هاکان.
اون پسر جوان داشت با نگاهش تهیونگ و خانواده اش را قورت میداد!
تهیونک گلویی صاف کرد و لب از هم باز کرد:
+: آقای پارک بزرگ، من مراسمی به عنوان ازدواج برگذار نخواهم کرد.
جدی گفت و به چشم های پدر دختر خیره شد!
مرد بیچاره از روی ناچاری سری به معنای تایید تکان داد.
که صدای اعتراض هاکان بلند شد:
_:یعنی چیییی؟؟ اپا تو داری دخترت بدبخت میکنی!!
آقای پارک کلافه لب زد:
+:بس کن پسرهی خیره سر ، به تو مربوط نی
پارک بزرگ نفسی گرفت و ادامه داد:
+: تو حتی برادر واقعی اون نیستی که احضار نظر میکنی .
پسر جوان برق اشک داخل چشم هایش نمایان شد اما حرفی نزد، نمیتوانست حرفی بزنه!
فقط با احترامی کوتاه جمع سنگین خاستگاری را ترک کرد!
پناه برد به تنها پناهش"جیمین" برادر نا تنی عزیز اش
.
در اتاقش به صدا در اومد.
_:بله؟؟
پسر کوچک که هاکان نام داشت دستگیره در رو پایین کشید و وارد شد.
+:سلام جیمینا
_:سلام عزیزم، چیشده ؟
جیمین با محبت برادرانه اش پرسید و باعث گرم شدن قلب هاکان شد.
لبخندی روی لب های هاکان جای گرفت.
+: میتونم بیام پیشت؟
پسر کوچک تر با تردید پرسید و منتظر پاسخ جیمین شد.
_:اره عزیزم بیا
جیمین آغوشش رو برای پسر باز کرد..
.
#Marriage
#melin
۱۸:۲۸
بازارسال شده از 𝑇𝐴𝐸𝐾𝑂𝑂𝐾
https://harfeto.timefriend.net/17235727192416
خاستگاری خانم پارک:
#melin
خاستگاری خانم پارک:
#melin
۱۸:۲۸
عهه خوب اومد خدارو شکر
#تهکوک
#تهکوک
۱۸:۲۸
بازارسال شده از 𝑇𝐴𝐸𝐾𝑂𝑂𝐾
یکم تحمل کنید همه چیز مشخص میشه
#melin
#melin
۱۸:۴۰
بازارسال شده از 𝑇𝐴𝐸𝐾𝑂𝑂𝐾
کی گفته؟ عقد میکنن و ازدواج میکنن ولی
دقت کن ولی جشنی نمیگیرن یچی مثل عروسی ها دوران کرونا خودمون:
#melin
دقت کن ولی جشنی نمیگیرن یچی مثل عروسی ها دوران کرونا خودمون:
#melin
۱۴:۳۸
بازارسال شده از 𝑇𝐴𝐸𝐾𝑂𝑂𝐾
تهکوک جون پاسخگو باش:
#melin
#melin
۱۴:۳۸
بازارسال شده از 𝑇𝐴𝐸𝐾𝑂𝑂𝐾
اینو گذاشته بودم جزو فیک هایی که بعد لیتل کوچولو مینویسم
#تهکوک
#تهکوک
۱۴:۳۸
بازارسال شده از 𝑇𝐴𝐸𝐾𝑂𝑂𝐾
بریم واسه لیتل کوچولو ؟
#تهکوک
#تهکوک
۱۲:۳۹
بازارسال شده از 𝑇𝐴𝐸𝐾𝑂𝑂𝐾
اسم فیک : لیتل کوچولو
پارت :
نویسنده : اد تهکوک
ویو راوی/ساشا
تهیونگ : اخه جونگکوک درست میگه مثل سوشی گردی
ساشا : یااا بهمم برخورد عوضییی
تهیونگ : باشه باشه ببخشید منظورم بامزه بود نه چاق
ساشا : آیشــــــــ میخوای بس کنی ؟
تهیونگ : اره میشه ؟ «جدی نه شوخی و کنایه»
ساشا با حالتی حرصی از تهیونگ دور شد و مینجی چسبید . مینجی داشت برای خودش لاک میزد و ساشا خواست برای اونم بزنه . تهیونگ دیگه شدیدا داشت احساس خوابالودگی میکرد . توی اتاقش برگشت و کنار جونگکوک که تو عالم خواب خودش بود جای گرفت . پسرک تو جاش تکونی خورد و به خاطر بازوهای تهیونگ که دورش حلقه شده بودن غرولندی کرد و دوباره ساکت شد . تهیونگ به این حالت بامزش خندید و روی گوشش رو بوسه زد و خودش هم به عالم خواب رفت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جونگکوک : تهلونی پوشو بلیم بیلون...دوله بلف میود!
تهیونگ : خوب اگر الان بریم بیرون سرما میخوری
جونگکوک : نههههههه...دوست دولم بلم بلف بوزی
عروسکش رو فشار داد . جونگکوک از صبح به هر دلیلی بهونه میگرفت که بیرون بره و حتی یک بار با گریه کردن تقریباا موفق شد ولی بعدش یونگی رسید و به تهیونگ گفت باید تنبیهش کنه و بهش بگه 10 دقیقه تنها بمونه چون اینطوری جواب میده . ولی جونگکوک دوباره شروع کرده بود به بهونه گیری . تهیونگ واقعا نمیدونست باید چیکار کنه . جونگکوک خیلی یهویی کنار پنجره رفت و دست و صورتش رو به شیشه چسبوند
جونگکوک : دیده نمیخوم..فدد ندو میکنم
جونگکوک نفسشو بیرون داد و شیشه رو بخار گرفت تا بتونه نگاشی یه ادم برفی بکشه . با فکری که یک دفعه به ذهن تهیونگ رسید از جاش بلند شد و میتونست بفهمه قراره چشمای جونگکوک رو چهار برابر کنه
تهیونگ : کوکی امروز پسر بدی بودی میخوام تنبیهت کنم
جونگکوک : ت..تنبیه ؟ نههه تهلونی کوکی نمیخوود تنهو باشهه
تهیونگ : کی گفته تنها میمونی ؟ میخوام اسپنکت کنم
جونگکوک :چ..چی؟ نه تهلونی دلد دوله
تهیونگ : جونگکوک تو پسر بدی بودی باید مثل یه پسر خوب تنبیهتو قبول کنی
جونگکوک : چ...چنتو؟
تهیونگ : 10 تا ؟
جونگکوک :......بوشه......
پارت :
نویسنده : اد تهکوک
ویو راوی/ساشا
تهیونگ : اخه جونگکوک درست میگه مثل سوشی گردی
ساشا : یااا بهمم برخورد عوضییی
تهیونگ : باشه باشه ببخشید منظورم بامزه بود نه چاق
ساشا : آیشــــــــ میخوای بس کنی ؟
تهیونگ : اره میشه ؟ «جدی نه شوخی و کنایه»
ساشا با حالتی حرصی از تهیونگ دور شد و مینجی چسبید . مینجی داشت برای خودش لاک میزد و ساشا خواست برای اونم بزنه . تهیونگ دیگه شدیدا داشت احساس خوابالودگی میکرد . توی اتاقش برگشت و کنار جونگکوک که تو عالم خواب خودش بود جای گرفت . پسرک تو جاش تکونی خورد و به خاطر بازوهای تهیونگ که دورش حلقه شده بودن غرولندی کرد و دوباره ساکت شد . تهیونگ به این حالت بامزش خندید و روی گوشش رو بوسه زد و خودش هم به عالم خواب رفت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جونگکوک : تهلونی پوشو بلیم بیلون...دوله بلف میود!
تهیونگ : خوب اگر الان بریم بیرون سرما میخوری
جونگکوک : نههههههه...دوست دولم بلم بلف بوزی
عروسکش رو فشار داد . جونگکوک از صبح به هر دلیلی بهونه میگرفت که بیرون بره و حتی یک بار با گریه کردن تقریباا موفق شد ولی بعدش یونگی رسید و به تهیونگ گفت باید تنبیهش کنه و بهش بگه 10 دقیقه تنها بمونه چون اینطوری جواب میده . ولی جونگکوک دوباره شروع کرده بود به بهونه گیری . تهیونگ واقعا نمیدونست باید چیکار کنه . جونگکوک خیلی یهویی کنار پنجره رفت و دست و صورتش رو به شیشه چسبوند
جونگکوک : دیده نمیخوم..فدد ندو میکنم
جونگکوک نفسشو بیرون داد و شیشه رو بخار گرفت تا بتونه نگاشی یه ادم برفی بکشه . با فکری که یک دفعه به ذهن تهیونگ رسید از جاش بلند شد و میتونست بفهمه قراره چشمای جونگکوک رو چهار برابر کنه
تهیونگ : کوکی امروز پسر بدی بودی میخوام تنبیهت کنم
جونگکوک : ت..تنبیه ؟ نههه تهلونی کوکی نمیخوود تنهو باشهه
تهیونگ : کی گفته تنها میمونی ؟ میخوام اسپنکت کنم
جونگکوک :چ..چی؟ نه تهلونی دلد دوله
تهیونگ : جونگکوک تو پسر بدی بودی باید مثل یه پسر خوب تنبیهتو قبول کنی
جونگکوک : چ...چنتو؟
تهیونگ : 10 تا ؟
جونگکوک :......بوشه......
۱۳:۳۰
بازارسال شده از 𝑇𝐴𝐸𝐾𝑂𝑂𝐾
لایک مشکی/ کامنت ناشناس فراموش نشود...
۱۳:۳۲
تو ناشناس کامنت بزارید که پارت جدیدو بزارم
۱۲:۱۴
بازارسال شده از 𝑇𝐴𝐸𝐾𝑂𝑂𝐾
اومدم بهتون خبر های خوش بدم

مای اونلی وان / سیریلا دوباره قراره آپ بشه

یک بار آپ کردم ولی چون با لبتاب بیشتر کار میکنم پاک میشد

حالا قراره دوباره آپ بشه....
سیریلا/ مای اونلی وان به زودی....
#تهکوک
مای اونلی وان / سیریلا دوباره قراره آپ بشه
یک بار آپ کردم ولی چون با لبتاب بیشتر کار میکنم پاک میشد
حالا قراره دوباره آپ بشه....
سیریلا/ مای اونلی وان به زودی....
#تهکوک
۱۵:۲۶
بازارسال شده از 𝑇𝐴𝐸𝐾𝑂𝑂𝐾
بیاید بگید
جمعه شب کدوم اپ کنم
marriage (ازدواج)
یا
My destiny (سرنوشت من)
یا
جفتش
جمعه شب کدوم اپ کنم
marriage (ازدواج)
یا
My destiny (سرنوشت من)
یا
جفتش
۹:۴۴
بازارسال شده از 𝑇𝐴𝐸𝐾𝑂𝑂𝐾
خدایا درد و نفرین
من گریه... من گذینه جفتش نزاشته بودم همش تقصیر تهکوکتونه اههه
مجبورم امشب دوتاش کامل کنم اپ کنم
#melin
من گریه... من گذینه جفتش نزاشته بودم همش تقصیر تهکوکتونه اههه
مجبورم امشب دوتاش کامل کنم اپ کنم
۴:۴۵
بازارسال شده از 𝑇𝐴𝐸𝐾𝑂𝑂𝐾
به من چههه مگه فقط من میتونم ویرایش کنم ؟

#تهکوک
#تهکوک
۴:۴۵
بازارسال شده از 𝑇𝐴𝐸𝐾𝑂𝑂𝐾
#سیریلا
پارت : فول پارت فصل 1
تهکوک/ویکوک
#melin
پارت : فول پارت فصل 1
تهکوک/ویکوک
#melin
۴:۵۱
بازارسال شده از 𝑇𝐴𝐸𝐾𝑂𝑂𝐾
CIRILLA - FULL PART.pdf
۱۹.۲۷ مگابایت
سیریلا
پارت : فول پارت فصل 1
رمز :MyTinyMoon
+700
#melin
پارت : فول پارت فصل 1
رمز :MyTinyMoon
+700
#melin
۴:۵۱