عکس پروفایل ִֶָ ⊹ ꫂ طلوع ماه🌷🌊ִ

ִֶָ ⊹ ꫂ طلوع ماه🌷🌊

۲,۳۹۵عضو
بازارسال شده از ִֶָ ⊹ ꫂ طلوع ماه🌷🌊

تعرفه تبلیغات (طلوع ماه)🤌🏻✨

`

۱۶:۱۴

ִֶָ ⊹ ꫂ طلوع ماه🌷🌊
تعرفه تبلیغات (طلوع ماه)🤌🏻✨`
قیمت هامون خیلی پایینه !چنل رضایت رو چک کنید و جذب ها رو بعد با خیال راحت خرید کنید!ִֶ ⊹ ꫂ طلوع ماهundefinedundefined⋆ ˖

۱۶:۱۵

ִֶָ ⊹ ꫂ طلوع ماه🌷🌊
تعرفه تبلیغات (طلوع ماه)🤌🏻✨`
قرار قیمت هامون عوض بشه ها....

۱۶:۴۱

خب چیکار کنیم؟

۱۹:۰۹

ִֶָ ⊹ ꫂ طلوع ماه🌷🌊
خب چیکار کنیم؟
چالش خوبه؟

۱۹:۱۱

میریم پارت آماده اید؟

۱۹:۱۸

ִֶָ ⊹ ꫂ طلوع ماه🌷🌊
undefinedundefined•• #𝗣𝗮𝗿𝘁36 •حذفیات منعکسundefined• ● •• •• •• •• •• •• •• •• •• •• •• ● پـــارت فوق العاده هیجانی و حساس مون با کلی صحنه های داغغغغ تو چنل حذفیات هم قرار گرفته..undefinedundefined برای خوندن پارت کاملش جوین شیدundefinedundefined ble.ir/join/AcePr8seSU ble.ir/join/AcePr8seSU ble.ir/join/AcePr8seSU دیر کنییی لینک پریدهههundefinedundefined ● •• •• •• •• •• •• •• •• •• •• •• ● ➟ 𝐉𝐨𝐢𝐧 : ִֶ ⊹ ꫂ طلوع ماهundefinedundefined⋆ ˖
thumbnail
((منعکس))#پارت.37لبامو نزدیک لباش کردم که تنفس مصنوعی بدم تا لبامو نزدیکش کردم شروع کرد سرفه کردن نفس عمیقی کشیدم لای چشماشو باز کرداز ترس قفسه سینه اش بالا پایین میشد، سریع پرتش کردو تو آغوش خودم، دیگه خبری از اون دختر بی پروا گستاخ نبود از ترس تو بغلم مچاله شده بود .‌‌.بوی خیلی خوبی میداد مثل بوی بچه ! **تیا:توی بغلش گم‌شده بودم هیچ کدومومنون حرفی نمی‌زدیمتمام لباسام چسبید بود به تنم موهام همه خیس بودبدنم میلرزید+ هیششش آروم باش همین حرفش کافی بود که هق هق کنم _م..من ب..بلد نیستم...شن..ا ک..نماز آغوشش منو جدا کرددو تا دستاشو گذاشت رو صورتم آروم زمزمه کرد:+آروم باش همه چیز تموم شد بلند شد لباساشو از کف زمین برداشت لباسشو گذاشت رو شونه هام + خوبی؟با سر جوابشو دادم هنوز تو شوک بودم، بلند شد به سمت در رفت ...*سوهو:بدنش از سرما می‌لرزید لباسمو از زمین برداشتم گذاشتم رو شونه هاش سریع از راهرو خارج شدم به سمت کمد رفتم لباس ورزشی مو برداشتم تنم کردم یه آبمیوه از تو کیفم برداشتم شانس آوردم آبمیوه داشتم در استخرو باز کردم یه گوشه نشسته بود خودشو موچاله کرد بود آبمیوه رو دادم دستش: بخور داری پس نیافتی_نمیخوام می‌خوام برم خونه دستشو گرفتم ابمیوه دادم دستش: نپرسیدم میخوری ؟ گفتم بخور ! بعدش که خوردی میتونی بریبا بی‌حوصلگی شروع کرد خوردن آبمیوه _تموم شد بزار برم از کنارش بلند شدم:میخوایی من برسونمت؟همینطور که سعی می‌کرد بلند شه لب زد_نه خدافظ...!لباسمو از شونه های ظریفش برداشت _بیا بگیر+ دست خودت بمونه بعدا ازت میگیرم *تیا:کپی ممنوعundefined
هرگونه کپی برداری از این متن پیگرد قانونی دارد undefinedundefined
ִֶ ⊹ ꫂ طلوع ماهundefinedundefined⋆ ˖

۱۹:۲۴

ִֶָ ⊹ ꫂ طلوع ماه🌷🌊
undefined ((منعکس)) #پارت.37 لبامو نزدیک لباش کردم که تنفس مصنوعی بدم تا لبامو نزدیکش کردم شروع کرد سرفه کردن نفس عمیقی کشیدم لای چشماشو باز کرد از ترس قفسه سینه اش بالا پایین میشد، سریع پرتش کردو تو آغوش خودم، دیگه خبری از اون دختر بی پروا گستاخ نبود از ترس تو بغلم مچاله شده بود .‌‌. بوی خیلی خوبی میداد مثل بوی بچه ! ** تیا: توی بغلش گم‌شده بودم هیچ کدومومنون حرفی نمی‌زدیم تمام لباسام چسبید بود به تنم موهام همه خیس بود بدنم میلرزید + هیششش آروم باش همین حرفش کافی بود که هق هق کنم _م..من ب..بلد نیستم...شن..ا ک..نم از آغوشش منو جدا کرد دو تا دستاشو گذاشت رو صورتم آروم زمزمه کرد: +آروم باش همه چیز تموم شد بلند شد لباساشو از کف زمین برداشت لباسشو گذاشت رو شونه هام + خوبی؟ با سر جوابشو دادم هنوز تو شوک بودم، بلند شد به سمت در رفت ... * سوهو: بدنش از سرما می‌لرزید لباسمو از زمین برداشتم گذاشتم رو شونه هاش سریع از راهرو خارج شدم به سمت کمد رفتم لباس ورزشی مو برداشتم تنم کردم یه آبمیوه از تو کیفم برداشتم شانس آوردم آبمیوه داشتم در استخرو باز کردم یه گوشه نشسته بود خودشو موچاله کرد بود آبمیوه رو دادم دستش: بخور داری پس نیافتی _نمیخوام می‌خوام برم خونه دستشو گرفتم ابمیوه دادم دستش: نپرسیدم میخوری ؟ گفتم بخور ! بعدش که خوردی میتونی بری با بی‌حوصلگی شروع کرد خوردن آبمیوه _تموم شد بزار برم از کنارش بلند شدم:میخوایی من برسونمت؟ همینطور که سعی می‌کرد بلند شه لب زد _نه خدافظ...! لباسمو از شونه های ظریفش برداشت _بیا بگیر + دست خودت بمونه بعدا ازت میگیرم * تیا: کپی ممنوعundefined هرگونه کپی برداری از این متن پیگرد قانونی دارد undefinedundefined ִֶ ⊹ ꫂ طلوع ماهundefinedundefined⋆ ˖
لایکا بالا باشههههه🥱undefined

۱۹:۲۵

سلام

۱۱:۲۵

thumbnail
ولی خودم تنهام..:)
ִֶ ⊹ ꫂ طلوع ماهundefinedundefined⋆ ˖

۱۱:۲۷

thumbnail

۱۱:۳۰

وضعیت کانال چك شه قشنگام....

۱۷:۰۱

ִֶָ ⊹ ꫂ طلوع ماه🌷🌊
وضعیت کانال چك شه قشنگام....
فقط یه سوال فیلم برا شما بالا میاد؟

۱۷:۰۲

ִֶָ ⊹ ꫂ طلوع ماه🌷🌊
فقط یه سوال فیلم برا شما بالا میاد؟
چه جالب برا خودم بالا نمیادundefinedundefined

۱۷:۱۲

بچه‌ها مطمئنین آخه من با یه گوشی دیگه چک کردم صفحه‌اش مشکی بود صدا میومد ولی صفحه کلاً مشکی بودundefinedundefined

۲۰:۰۰

مشکییییی نیستتاااااااا

۲۰:۵۱

ִֶָ ⊹ ꫂ طلوع ماه🌷🌊
مشکییییی نیستتاااااااا
فیلم درستشو بارگذاری کردم اگه خواستید می‌تونید برید ببینید

۲۰:۵۶

بریم پارت؟

۲۰:۵۶

سلامممم

۱۸:۱۸

ִֶָ ⊹ ꫂ طلوع ماه🌷🌊
undefined ((منعکس)) #پارت.37 لبامو نزدیک لباش کردم که تنفس مصنوعی بدم تا لبامو نزدیکش کردم شروع کرد سرفه کردن نفس عمیقی کشیدم لای چشماشو باز کرد از ترس قفسه سینه اش بالا پایین میشد، سریع پرتش کردو تو آغوش خودم، دیگه خبری از اون دختر بی پروا گستاخ نبود از ترس تو بغلم مچاله شده بود .‌‌. بوی خیلی خوبی میداد مثل بوی بچه ! ** تیا: توی بغلش گم‌شده بودم هیچ کدومومنون حرفی نمی‌زدیم تمام لباسام چسبید بود به تنم موهام همه خیس بود بدنم میلرزید + هیششش آروم باش همین حرفش کافی بود که هق هق کنم _م..من ب..بلد نیستم...شن..ا ک..نم از آغوشش منو جدا کرد دو تا دستاشو گذاشت رو صورتم آروم زمزمه کرد: +آروم باش همه چیز تموم شد بلند شد لباساشو از کف زمین برداشت لباسشو گذاشت رو شونه هام + خوبی؟ با سر جوابشو دادم هنوز تو شوک بودم، بلند شد به سمت در رفت ... * سوهو: بدنش از سرما می‌لرزید لباسمو از زمین برداشتم گذاشتم رو شونه هاش سریع از راهرو خارج شدم به سمت کمد رفتم لباس ورزشی مو برداشتم تنم کردم یه آبمیوه از تو کیفم برداشتم شانس آوردم آبمیوه داشتم در استخرو باز کردم یه گوشه نشسته بود خودشو موچاله کرد بود آبمیوه رو دادم دستش: بخور داری پس نیافتی _نمیخوام می‌خوام برم خونه دستشو گرفتم ابمیوه دادم دستش: نپرسیدم میخوری ؟ گفتم بخور ! بعدش که خوردی میتونی بری با بی‌حوصلگی شروع کرد خوردن آبمیوه _تموم شد بزار برم از کنارش بلند شدم:میخوایی من برسونمت؟ همینطور که سعی می‌کرد بلند شه لب زد _نه خدافظ...! لباسمو از شونه های ظریفش برداشت _بیا بگیر + دست خودت بمونه بعدا ازت میگیرم * تیا: کپی ممنوعundefined هرگونه کپی برداری از این متن پیگرد قانونی دارد undefinedundefined ִֶ ⊹ ꫂ طلوع ماهundefinedundefined⋆ ˖
thumbnail
((منعکس))#پارت.38**تیا:
داشتم از خستگی پس میوفتادم لباسامو عوض کردم به رخت خواب رفتم....با صدای زنگ گوشی لای چشامامو باز کردم مامان بود!سریع نشستم دستمو کشیدم رو موهام _الو سلام خوبی ؟با صدای گرفته ای که سعی میکردم نلرزه جواب دادم+سلام خوبم ممنون شما خوبی؟_از احوال پرسی ها شما عالی!همینطور که سرفه می‌کردم +ببخشید خیلی سرم شلوغه( اره جون عمم)_احتمال یه سر بیایم پیشت ولی میریم عمارت ( خونه پدر بزرگم )+ آها باشه در جریان بزاریدکمی از مدرسه حال اوضاعم و.... پرسید خدافظی کرد+ هوفففف همینو کم داشتم الان تو این هاگیر واگیر مامان می‌خواد بیاد کره....!حالم اصلا خوب نبود بعد از پرت شدم تو اب اومدم خونه تا الان خواب بودم ولی بازم خستم بیخیال کوه رخت چرک ها شدم دوباره به رخت خوابم پناه بردم، ....**سوهو : وارد کلاس شدم نگاهمو بین بچه ها چرخوندم خبری از تیا نبود با دیدن مالی می فکم منقبض شد سریع به سمتش رفتم دستشو کشیدم : بیا بیرون کارت دارم+ ..ب.اشه ا...رو.م تریه جا خلوت پیدا کردم به سمت جلو هولش دادم_تو چه غلطی کردی!؟+م..من کاری ن..کر.د..م با مشت کوبیدم به دیوار بغل سرش دستشو با غیض کشیدم به سمت خودم _از جلو چشم هام گمشو روانی تا بلایی سرت نیاوردم حیف که دست رو دختر نمی‌خوام بلند کنم از جاش تکون نخورد _گمشوووبا فریادی که زدم سریع به خودش اومد سریع پا به فرار گذاشت، زیر لب لعنتی گفتم
کپی ممنوع undefined
هرگونه کپی برداری از این متن پیگرد قانونی دارد undefinedundefined
ִֶ ⊹ ꫂ طلوع ماهundefinedundefined⋆ ˖

۱۸:۲۵