۱۹ تیر
4_384849694154555540.mp3
۱۰:۴۸-۲.۴۷ مگابایت
۵:۴۰
۲۰ مرداد
آموزش مکالمه عربی فصیح، درس۹
کلمات درس:9
اليوم:امروز
بعد الظهر :بعد ازظهر
عاطل :بيکار
أنت:تو هستی
أنا... لستُ:من... نيستم
أنت لستَ:تو نيستی
الليلة:امشب
ماذا:چه
أتصور:فکر کنم
لماذا:چرا
ل / لاجل:براى
الشراء:خريد
الوقت:وقت
أنت لک:تو دارى
لا:نه
انا ليس لي:من ندارم
لانّ:چون
انا لي:من دارم
محاضرة:درس
هو:او
هو ليس / هي... ليستْ:او نيست
هو ليس له / هي ليستْ لها:او ندارد
هو يذهب / هي تذهب:او مى رود
الی:به
مکتبة:کتابخانه
غداً:فردا
نحن نذهب:ما مى رويم
کيف:چطور است
حسناً:خوب است
إذن:پس
کلمات درس:9
اليوم:امروز
بعد الظهر :بعد ازظهر
عاطل :بيکار
أنت:تو هستی
أنا... لستُ:من... نيستم
أنت لستَ:تو نيستی
الليلة:امشب
ماذا:چه
أتصور:فکر کنم
لماذا:چرا
ل / لاجل:براى
الشراء:خريد
الوقت:وقت
أنت لک:تو دارى
لا:نه
انا ليس لي:من ندارم
لانّ:چون
انا لي:من دارم
محاضرة:درس
هو:او
هو ليس / هي... ليستْ:او نيست
هو ليس له / هي ليستْ لها:او ندارد
هو يذهب / هي تذهب:او مى رود
الی:به
مکتبة:کتابخانه
غداً:فردا
نحن نذهب:ما مى رويم
کيف:چطور است
حسناً:خوب است
إذن:پس
۲۰:۱۴
حالا که به لغات درس گوش دادید و یاد گرفتید شما را دعوت میکنم به گوش دادن مکالمه بین محمد و علی :
على: محمد، تو امروز بعد از ظهر بيکارى؟علي: محمد، هل أنت متفرغ ٌ عصر اليوم؟
محمد: نه. بعدازظهر بيکار نيستم. محمد: لا. لستُ متفرغاً بعد الظهر.
على: تو بعدازظهر بيکار نيستي، امشب چه؟علي: أنت لستَ عاطلاً بعد الظهر، وکيف الليلة؟
محمد: آری... فکر کنم... برای چه؟محمد: نعم... أظنُّ... لماذا؟
على: تو برای خريد وقت داری؟علي: أنت عندک وقت للتسوق؟
محمد: نه، من وقت ندارم.محمد: لا، أنا ليس عندي وقت.
على: چرا وقت نداری؟علي: لماذا ليس لديک وقت؟
محمد: چون من امشب درس دارم.محمد: لانّ لي درسا الليلة.
على: سعيد چه؟ او امشب بيکار است؟علي: وسعيد کيف؟ هو متفرغ ٌ الليلة؟
محمد: نه، او امشب بيکار نيست.محمد: لا، هو ليس متفرغاً الليلة
على: سعيد هم برای خريد وقت ندارد؟علي: سعيد أيضاً ليس لديه وقت للتسوق؟
محمد: نه، او امشب به کتابخانه می رود. فردا به خريد می رويم. چطور است؟محمد: لا، هو يذهب الليلة الی المکتبة. غداً نذهب للتسوق. کيف هذا؟
على: خوب است. پس ما فردا به خريد مى رويم.علي: جيد. إذن نحن نذهب للتسوق غداً.
على: محمد، تو امروز بعد از ظهر بيکارى؟علي: محمد، هل أنت متفرغ ٌ عصر اليوم؟
محمد: نه. بعدازظهر بيکار نيستم. محمد: لا. لستُ متفرغاً بعد الظهر.
على: تو بعدازظهر بيکار نيستي، امشب چه؟علي: أنت لستَ عاطلاً بعد الظهر، وکيف الليلة؟
محمد: آری... فکر کنم... برای چه؟محمد: نعم... أظنُّ... لماذا؟
على: تو برای خريد وقت داری؟علي: أنت عندک وقت للتسوق؟
محمد: نه، من وقت ندارم.محمد: لا، أنا ليس عندي وقت.
على: چرا وقت نداری؟علي: لماذا ليس لديک وقت؟
محمد: چون من امشب درس دارم.محمد: لانّ لي درسا الليلة.
على: سعيد چه؟ او امشب بيکار است؟علي: وسعيد کيف؟ هو متفرغ ٌ الليلة؟
محمد: نه، او امشب بيکار نيست.محمد: لا، هو ليس متفرغاً الليلة
على: سعيد هم برای خريد وقت ندارد؟علي: سعيد أيضاً ليس لديه وقت للتسوق؟
محمد: نه، او امشب به کتابخانه می رود. فردا به خريد می رويم. چطور است؟محمد: لا، هو يذهب الليلة الی المکتبة. غداً نذهب للتسوق. کيف هذا؟
على: خوب است. پس ما فردا به خريد مى رويم.علي: جيد. إذن نحن نذهب للتسوق غداً.
۲۰:۱۴
4_384849694154555541.mp3
۰۸:۲۰-۱.۹۱ مگابایت
۲۰:۱۷
۱ شهریور
آموزش مکالمه عربی فصیح، درس دهم
کلمات درس 10:
اليوم: امروز
بعد الظهر: بعد ازظهر
الی اين: به کجا
انتم تذهبون: شما می رويد
نحن نذهبُ : ما می رويم
متجر: فروشگاه
الی: به
ايّ: کدام
محل بيع الکتب: فروشگاه کتاب
متجر الکتب: کتاب فروشی
نحن لا نذهبُ: ما نمی رويم
سوبر مارکت: سوپر مارکت
شيئا: چيزی
أنت تريد: تو می خواهی
أظنّ / أتصور: فکر کنم
کم / عدداً: چند
بَيْض: تخم مرغ
رُزْمة / عُلـْبة: بسته
جبن: پنير
علبة جبن ٍ واحدة: يک بسته پنير
أنا بحاجة: من لازم دارم
أنت بحاجة: تو لازم داری
حسنا: باشد
لك : برای تو
أنا أشتري: من می خرم
تکلف نفسك: زحمت می کشی
شکراً جزيلاً: خيلى ممنون
ابوك: پدرت
هو إتصل هاتفيا: او تلفن کرد
هو بلغ تحياته: او سلام رساند
أيّ الساعة: ساعتِ چَند
حوالي: تقريباً
الساعة الثامنة وعشرون دقيقة: ساعت ۲۰/۸ دقيقه
الآن: الآن
في : در
في مصر: در مصر
هم موجودون: آنها هستند
هم غير موجودين: آنها نيستند
عـُطلة: تعطيلات
للعطلة: برای تعطيلات
عام : سال
کل عام: هر سال
کلمات درس 10:
اليوم: امروز
بعد الظهر: بعد ازظهر
الی اين: به کجا
انتم تذهبون: شما می رويد
نحن نذهبُ : ما می رويم
متجر: فروشگاه
الی: به
ايّ: کدام
محل بيع الکتب: فروشگاه کتاب
متجر الکتب: کتاب فروشی
نحن لا نذهبُ: ما نمی رويم
سوبر مارکت: سوپر مارکت
شيئا: چيزی
أنت تريد: تو می خواهی
أظنّ / أتصور: فکر کنم
کم / عدداً: چند
بَيْض: تخم مرغ
رُزْمة / عُلـْبة: بسته
جبن: پنير
علبة جبن ٍ واحدة: يک بسته پنير
أنا بحاجة: من لازم دارم
أنت بحاجة: تو لازم داری
حسنا: باشد
لك : برای تو
أنا أشتري: من می خرم
تکلف نفسك: زحمت می کشی
شکراً جزيلاً: خيلى ممنون
ابوك: پدرت
هو إتصل هاتفيا: او تلفن کرد
هو بلغ تحياته: او سلام رساند
أيّ الساعة: ساعتِ چَند
حوالي: تقريباً
الساعة الثامنة وعشرون دقيقة: ساعت ۲۰/۸ دقيقه
الآن: الآن
في : در
في مصر: در مصر
هم موجودون: آنها هستند
هم غير موجودين: آنها نيستند
عـُطلة: تعطيلات
للعطلة: برای تعطيلات
عام : سال
کل عام: هر سال
۱۲:۴۷
به لغات گوش دادیم و الان گوش میکنیم به مکالمه بین محمد و سعید :
سعيد: محمد امروز بعد از ظهر به کجا می رويد؟سعيد: محمد انتما الی اين تذهبان بعد ظهر اليوم؟
محمد: به فروشگاه می رويم
محمد: نذهب الی المتجر
سعيد: به کدام فروشگاه می رويد؟ به فروشگاه کتاب می رويد؟
سعيد: الی أي متجر تذهبان؟ تذهبان الی متجر الکتب؟
محمد: نه. ما به کتاب فروشی نمی رويم. ما به سوپر مارکت میرويم. تو چيزی لازم داری؟
محمد: لا. نحن لا نذهب الی محل بيع الکتب. نحن نذهب الی السوبر مارکت. أتحتاج شيئا؟
سعيد: آری. فکر می کنم چند تخم مرغ ويک بسته پنير لازم دارم.
سعيد: نعم. أظن أحتاج عدة بيضات وعلبة جَبْن ٍ واحدة.
محمد: باشد. من برايت می خرم.
محمد: حسنا. انا اشتري لك.
سعيد: خيلی ممنون. زحمت می کشی.
سعيد: شکراً جزيلاٌ. تکلف نفسك.
کانال مکالمه عربی فصیح
سعيد: محمد امروز بعد از ظهر به کجا می رويد؟سعيد: محمد انتما الی اين تذهبان بعد ظهر اليوم؟
محمد: به فروشگاه می رويم
محمد: نذهب الی المتجر
سعيد: به کدام فروشگاه می رويد؟ به فروشگاه کتاب می رويد؟
سعيد: الی أي متجر تذهبان؟ تذهبان الی متجر الکتب؟
محمد: نه. ما به کتاب فروشی نمی رويم. ما به سوپر مارکت میرويم. تو چيزی لازم داری؟
محمد: لا. نحن لا نذهب الی محل بيع الکتب. نحن نذهب الی السوبر مارکت. أتحتاج شيئا؟
سعيد: آری. فکر می کنم چند تخم مرغ ويک بسته پنير لازم دارم.
سعيد: نعم. أظن أحتاج عدة بيضات وعلبة جَبْن ٍ واحدة.
محمد: باشد. من برايت می خرم.
محمد: حسنا. انا اشتري لك.
سعيد: خيلی ممنون. زحمت می کشی.
سعيد: شکراً جزيلاٌ. تکلف نفسك.
کانال مکالمه عربی فصیح
۱۲:۴۸
4_384849694154555542.mp3
۱۰:۲۳-۲.۳۸ مگابایت
۱۲:۴۹
۴ شهریور
سلام علیکمعزائي في يوم الأربعين الحسین علیه السلام
۸:۴۴
۷ شهریور
آموزش مکالمه عربی فصیح، درس۱۱
کلمات مهم درس11
تفضلوا:بفرمائيد
صابون:صابون
ماذا، ما:چه
شامبو:شامپو
انتم تريدون:شما مى خواهيد
معلـَّب:كـُنسرو
علبه:پاكت
سمك:ماهى
لبن:ماست
سمك معلـَّب:كنسرو ماهى
زبدة:كره
ماذا بعد؟:ديگر چه؟
خبز:نان
مشروب مرطّب بلا كحول:نوشابه
هناك:آنجا
نحن نريد:ما مى خواهيم
نحن عندنا:ما داريم
نحتاج:لازم داريم
قنينة زجاجية:شيشه
اثنان:دو
عصير ليمون:آبليمو
ثلاثة:سه
حليب:شير
أنتم إعطوا:شما بدهيد
الحقيقة:راستى
بيض:تـُخم مُرغ
جبن:پنير
هو:او
يريد:مى خواهد
رز:برنج
زيت:روغن
قليلاً:كمى
نحن ليس عندنا:ما نداريم
رجاءاً:لطفاً
أي؟:كدام؟
مبنى:ساختمان
ربما:احتمالاً
زميل:همكلاسى
صديق:دوست
دشكراً:متشكرم
کانال مکالمه عربی فصیح
کلمات مهم درس11
تفضلوا:بفرمائيد
صابون:صابون
ماذا، ما:چه
شامبو:شامپو
انتم تريدون:شما مى خواهيد
معلـَّب:كـُنسرو
علبه:پاكت
سمك:ماهى
لبن:ماست
سمك معلـَّب:كنسرو ماهى
زبدة:كره
ماذا بعد؟:ديگر چه؟
خبز:نان
مشروب مرطّب بلا كحول:نوشابه
هناك:آنجا
نحن نريد:ما مى خواهيم
نحن عندنا:ما داريم
نحتاج:لازم داريم
قنينة زجاجية:شيشه
اثنان:دو
عصير ليمون:آبليمو
ثلاثة:سه
حليب:شير
أنتم إعطوا:شما بدهيد
الحقيقة:راستى
بيض:تـُخم مُرغ
جبن:پنير
هو:او
يريد:مى خواهد
رز:برنج
زيت:روغن
قليلاً:كمى
نحن ليس عندنا:ما نداريم
رجاءاً:لطفاً
أي؟:كدام؟
مبنى:ساختمان
ربما:احتمالاً
زميل:همكلاسى
صديق:دوست
دشكراً:متشكرم
کانال مکالمه عربی فصیح
۱۹:۴۴
اکنون گوش کنیم به مکالمه محمد و فروشنده :
فروشنده: بفرمائيد، چه مى خواهيد؟
البائع: تفضلاً، ماذا تريدان؟
محمد: ما يك ظرف ماست، دو بسته كره و يك نوشابه مى خواهيم.
محمد: نحن نريد علبة لبنا وعلبتي زبد وقنينة واحدة مشروباً مرطباً.
على: سه عدد صابون، يك شامپو و دو كنسرو ماهى هم لازم داريم.
علي: نحتاج ايضاً ثلاثة صابونات وقنينة شامبو واحدة ً وعلبتي سمك معلـّب.
فروشنده: ديگر چه؟ نان هم آنجاست. نان مى خواهيد؟
البائع: ماذا بَعدُ؟ الخبز ايضاً هناك. أتريدان خبزاً؟
على: خير، ممنون. يك شيشه آبليمو و دو بطرى شير هم بدهيد.
علي: لا، ممنون. إعطِ أيضاً قنينة زجاجية عصير ليمون وقنينتي حليب.
محمد: راستى، سعيد هم چند تا تخم مرغ و يك بسته پنير مى خواهد. على! ما برنج و روغن داريم؟محمد: الحقيقة، يريد سعيد أيضاً عدة بيضات وعلبة واحدة جبن. علي! نحن عندنا رز وزيت؟
على: بله. كمى برنج داريم، اما روغن نداريم.
علي: نعم. عندنا قليل من الرز، لكن ليس عندنا زيت.
محمد: پس آقا لطفاً تخم مرغ، پنير و روغن هم به ما بدهيد.
محمد: إذنْ إعطِنا رجاءاً سيدي بيضاً وجبناً وزيتاً ايضاً.
يضع البائع البضائع في عدة اكياس، وبينما يحسب ثمنها بالحاسوب، يسأل علياً:(فروشنده وسایل را در چند کیسه میگذارد و در حالی که قیمت آن را با ماشین حساب انجام میدهد از علی می پرسد:
فروشنده: شما دانشجو هستيد؟
البائع: أنتما طالبان جامعيان؟
على: بله ما دانشجو هستيم.
علي: نعم نحن طالبان جامعيان.
فروشنده: شما در كدام ساختمان ساكن هستيد؟ ساختمان ۳؟البائع: أنتما تسكنان في أيّ مبنى؟ المبنى ثلاثة؟
على: خير، ما در ساختمان ۲ هستيم.
علي: لا. نحن في المبنى اثنين.
فروشنده: پس احتمالاً همكلاسى هستيد؟البائع: إذنْ محتملٌ زميلان (في صفٍّ واحد)؟
على: خير، ما با هم دوست هستيم.
علي: لا نحن معاً صديقان.
کانال آموزش عربی فصیح
فروشنده: بفرمائيد، چه مى خواهيد؟
البائع: تفضلاً، ماذا تريدان؟
محمد: ما يك ظرف ماست، دو بسته كره و يك نوشابه مى خواهيم.
محمد: نحن نريد علبة لبنا وعلبتي زبد وقنينة واحدة مشروباً مرطباً.
على: سه عدد صابون، يك شامپو و دو كنسرو ماهى هم لازم داريم.
علي: نحتاج ايضاً ثلاثة صابونات وقنينة شامبو واحدة ً وعلبتي سمك معلـّب.
فروشنده: ديگر چه؟ نان هم آنجاست. نان مى خواهيد؟
البائع: ماذا بَعدُ؟ الخبز ايضاً هناك. أتريدان خبزاً؟
على: خير، ممنون. يك شيشه آبليمو و دو بطرى شير هم بدهيد.
علي: لا، ممنون. إعطِ أيضاً قنينة زجاجية عصير ليمون وقنينتي حليب.
محمد: راستى، سعيد هم چند تا تخم مرغ و يك بسته پنير مى خواهد. على! ما برنج و روغن داريم؟محمد: الحقيقة، يريد سعيد أيضاً عدة بيضات وعلبة واحدة جبن. علي! نحن عندنا رز وزيت؟
على: بله. كمى برنج داريم، اما روغن نداريم.
علي: نعم. عندنا قليل من الرز، لكن ليس عندنا زيت.
محمد: پس آقا لطفاً تخم مرغ، پنير و روغن هم به ما بدهيد.
محمد: إذنْ إعطِنا رجاءاً سيدي بيضاً وجبناً وزيتاً ايضاً.
يضع البائع البضائع في عدة اكياس، وبينما يحسب ثمنها بالحاسوب، يسأل علياً:(فروشنده وسایل را در چند کیسه میگذارد و در حالی که قیمت آن را با ماشین حساب انجام میدهد از علی می پرسد:
فروشنده: شما دانشجو هستيد؟
البائع: أنتما طالبان جامعيان؟
على: بله ما دانشجو هستيم.
علي: نعم نحن طالبان جامعيان.
فروشنده: شما در كدام ساختمان ساكن هستيد؟ ساختمان ۳؟البائع: أنتما تسكنان في أيّ مبنى؟ المبنى ثلاثة؟
على: خير، ما در ساختمان ۲ هستيم.
علي: لا. نحن في المبنى اثنين.
فروشنده: پس احتمالاً همكلاسى هستيد؟البائع: إذنْ محتملٌ زميلان (في صفٍّ واحد)؟
على: خير، ما با هم دوست هستيم.
علي: لا نحن معاً صديقان.
کانال آموزش عربی فصیح
۱۹:۴۵
4_384849694154555543.mp3
۱۰:۲۲-۲.۳۸ مگابایت
۱۹:۴۶
۱۱ شهریور
آموزش مکالمه عربی فصیح، درس۱۲
کلمات درس12
فندق لاله:هتل لاله
قبالة:روبروى
أين؟:كجاست؟
بنك:بانك
قليلاً:كمى
وطني:ملى
أماماً:جلوتر
جنب:كنار
جنب الفندق:كنار هتل
تاريخ ايران:تاريخ ايران
متنزّه:پارك
سعدي:سعدى
كبير، كبيرة:بزرگ
كثير، كثيرة:زيادى
شكراً:متشكرم
كتب كثيرة:كتابهاى زيادى
أرجو، عفواً:خواهش مى كنم
هناك:آنجاست
كم:چند
انظروا، شاهدوا:ببينيد
كتاب:كتاب
تاريخي، تاريخية:تاريخى
أنا أريد:من مى خواهم
الجهة اليُمنى:سمت راست
هناك:آنجا
كتب:كتابها
أدبيات:ادبيات
ماذا، كيف؟:چه
ذلك:آن
زاوية:گوشه
أنا رأيت:من ديدم
حول:در مورد
کانال مکالمه عربی فصیح
کلمات درس12
فندق لاله:هتل لاله
قبالة:روبروى
أين؟:كجاست؟
بنك:بانك
قليلاً:كمى
وطني:ملى
أماماً:جلوتر
جنب:كنار
جنب الفندق:كنار هتل
تاريخ ايران:تاريخ ايران
متنزّه:پارك
سعدي:سعدى
كبير، كبيرة:بزرگ
كثير، كثيرة:زيادى
شكراً:متشكرم
كتب كثيرة:كتابهاى زيادى
أرجو، عفواً:خواهش مى كنم
هناك:آنجاست
كم:چند
انظروا، شاهدوا:ببينيد
كتاب:كتاب
تاريخي، تاريخية:تاريخى
أنا أريد:من مى خواهم
الجهة اليُمنى:سمت راست
هناك:آنجا
كتب:كتابها
أدبيات:ادبيات
ماذا، كيف؟:چه
ذلك:آن
زاوية:گوشه
أنا رأيت:من ديدم
حول:در مورد
کانال مکالمه عربی فصیح
۱۴:۳۹
و الان نستمع الى الحوار بين محمد والسائل:
مرد: سلام آقا. ببخشيد، هتل لاله كجاست؟
السائل: مرحباً سيدي (السلام عليكم سيدي). عذراً، اين يقع فندق لاله؟
محمد: هتل لاله؟
محمد: فندق لاله؟
مرد: بله، هتل لاله.
السائل: نعم، فندق لاله.
محمد: هتل كمى جلوتر، روبروى بانك ملى است.
محمد: الفندق اماماً قليلاً، قبالة بنك ملي (البنك الوطني).
مرد: روبروى بانك ملى؟
السائل: قبالة البنك الوطني؟
محمد: بله، كنار هتل يك پارك بزرگ هم هست.
محمد: نعم، جنب الفندق يوجد متنزّهٌ كبير ايضاً.
مرد: متشكرم.
السائل: شكراً.
محمد: خواهش مى كنم.
محمد: عفواً.
يذهب محمد الى ساحة الثورة، فهناك دور نشر ومحلات كثيرة لبيع الكتب. ينظر محمد الى يافطات المكتبات ومعارض الكتب، وبعد دقائق يدخل محلاً كبيراً لبيع الكتب، حيث الكتب مصنـَّفة حسب مواضيعها. ينظر محمد قليلاً الى حواليه ثم يسأل البائع عن رفوف الكتب التاريخية. نستمع الى الحوار الذي يدور بينهما.
محمد: سلام آقا. من چند كتاب تاريخى مى خواهم.
محمد: السلام عليكم سيدي. أنا اريد عدة كتب تاريخية.
فروشنده: سلام. سمت راست. آنجا..
البائع: وعليكم السلام. الجهة اليمنى. هناك...
محمد: كتابهاى ادبيات چه؟
محمد: الكتب الادبية كيف؟
فروشنده: كتابهاى ادبيات هم كنار كتابهاى تاريخى است، آن گوشه...
البائع: الكتب الأدبية ايضاً جنب الكتب التاريخية. تلك الزاوية...
محمد: بله. ديدم.
محمد: نعم. رأيت..
فروشنده: چه كتابى مى خواهى؟
البائع: أيّ كتاب تريد؟
محمد: دو كتاب در مورد تاريخ ايران و يك كتاب ادبى درباره زندگى سعدى.
محمد: كتابين حول تاريخ ايران وكتاباً ادبياً واحداً حول حياة سعدي.
فروشنده: كتابهاى زيادى در مورد اين دو موضوع داريم. بفرمائيد، ببينيد...
البائع: عندنا كتب كثيرة حول هذين الموضوعين. تفضّلوا، شاهدوا...
محمد: متشكرم.
محمد: شكراً.
کانال مکالمه عربی فصیح
مرد: سلام آقا. ببخشيد، هتل لاله كجاست؟
السائل: مرحباً سيدي (السلام عليكم سيدي). عذراً، اين يقع فندق لاله؟
محمد: هتل لاله؟
محمد: فندق لاله؟
مرد: بله، هتل لاله.
السائل: نعم، فندق لاله.
محمد: هتل كمى جلوتر، روبروى بانك ملى است.
محمد: الفندق اماماً قليلاً، قبالة بنك ملي (البنك الوطني).
مرد: روبروى بانك ملى؟
السائل: قبالة البنك الوطني؟
محمد: بله، كنار هتل يك پارك بزرگ هم هست.
محمد: نعم، جنب الفندق يوجد متنزّهٌ كبير ايضاً.
مرد: متشكرم.
السائل: شكراً.
محمد: خواهش مى كنم.
محمد: عفواً.
يذهب محمد الى ساحة الثورة، فهناك دور نشر ومحلات كثيرة لبيع الكتب. ينظر محمد الى يافطات المكتبات ومعارض الكتب، وبعد دقائق يدخل محلاً كبيراً لبيع الكتب، حيث الكتب مصنـَّفة حسب مواضيعها. ينظر محمد قليلاً الى حواليه ثم يسأل البائع عن رفوف الكتب التاريخية. نستمع الى الحوار الذي يدور بينهما.
محمد: سلام آقا. من چند كتاب تاريخى مى خواهم.
محمد: السلام عليكم سيدي. أنا اريد عدة كتب تاريخية.
فروشنده: سلام. سمت راست. آنجا..
البائع: وعليكم السلام. الجهة اليمنى. هناك...
محمد: كتابهاى ادبيات چه؟
محمد: الكتب الادبية كيف؟
فروشنده: كتابهاى ادبيات هم كنار كتابهاى تاريخى است، آن گوشه...
البائع: الكتب الأدبية ايضاً جنب الكتب التاريخية. تلك الزاوية...
محمد: بله. ديدم.
محمد: نعم. رأيت..
فروشنده: چه كتابى مى خواهى؟
البائع: أيّ كتاب تريد؟
محمد: دو كتاب در مورد تاريخ ايران و يك كتاب ادبى درباره زندگى سعدى.
محمد: كتابين حول تاريخ ايران وكتاباً ادبياً واحداً حول حياة سعدي.
فروشنده: كتابهاى زيادى در مورد اين دو موضوع داريم. بفرمائيد، ببينيد...
البائع: عندنا كتب كثيرة حول هذين الموضوعين. تفضّلوا، شاهدوا...
محمد: متشكرم.
محمد: شكراً.
کانال مکالمه عربی فصیح
۱۴:۳۹
4_384849694154555548.mp3
۰۸:۲۲-۱.۹۲ مگابایت
۱۴:۴۰
۲۹ شهریور
آموزش مکالمه عربی فصیح، درس۱۳
کلمات درس13
سوق:بازار
سوق طهران:بازار تهران
هذا، هذه:اين
ما أروع!:چه جالب!
قديم، عتيق:قديمى
ما اسم هذا المكان؟:اسم اينجا چيست؟
ثلاثمائة:۳۰۰
الناس:مردم
سنة:سال
يقولون:مى گويند
قبل:قبل
السوق الكبرى:بازار بزرگ
هنا:اينجا
كثير:خيلى
موجود:هست
سوق قديمة:بازار قديمى
متجر:فروشگاه
هم لديهم:آنها دارند
كل شيء:همه چيز
الكل:همه
جيد:خوب
كل المدن:همه شهرها
رخيص:ارزان
ممرّ:راهرو
ضيق:باريك
سقف: سقف
عالٍ، مرتفع:بلند
لي:برايم
رائعٌ:جالب است
أنا أتصور:من فكر مى كنم
دائماً:هميشه
مزدحم:شلوغ
المدن:شهرها
مدينة:شهر
آخر:ديگر
کانال مکالمه عربی فصیح
کلمات درس13
سوق:بازار
سوق طهران:بازار تهران
هذا، هذه:اين
ما أروع!:چه جالب!
قديم، عتيق:قديمى
ما اسم هذا المكان؟:اسم اينجا چيست؟
ثلاثمائة:۳۰۰
الناس:مردم
سنة:سال
يقولون:مى گويند
قبل:قبل
السوق الكبرى:بازار بزرگ
هنا:اينجا
كثير:خيلى
موجود:هست
سوق قديمة:بازار قديمى
متجر:فروشگاه
هم لديهم:آنها دارند
كل شيء:همه چيز
الكل:همه
جيد:خوب
كل المدن:همه شهرها
رخيص:ارزان
ممرّ:راهرو
ضيق:باريك
سقف: سقف
عالٍ، مرتفع:بلند
لي:برايم
رائعٌ:جالب است
أنا أتصور:من فكر مى كنم
دائماً:هميشه
مزدحم:شلوغ
المدن:شهرها
مدينة:شهر
آخر:ديگر
کانال مکالمه عربی فصیح
۶:۰۹
حالا گوش میکنیم به مکالمه بین محمد و همکلاسی اش حمید :
محمد: حميد! فكر مى كنم اين بازار خيلي قديمى است.
محمد: حميد! أتصور هذه السوق قديمة ٌ جداً.
حميد: بله. اين محل قديمى است. از سيصد سال قبل، اينجا بازار تهران است.
حميد: نعم. هذا المكان قديم. منذ ثلاثمائة سنة، هذا المكان سوق طهران.
محمد: چه جالب! اسم اينجا چيست؟
محمد: ما أروعه! ما اسم هذا المكان؟
حميد: مردم به اينجا بازار بزرگ مى گويند.
حميد: الناس يسمُّون هذا المكان السوقَ الكبرى.
محمد: خيلى فروشگاه در اين بازار هست.
محمد: توجد متاجر كثيرة ٌ في هذه السوق.
حميد: بله. اينجا همه چيز هست. خوب و ارزان.
حميد: نعم. كل شيء موجودٌ في هذا المكان. جيدٌ ورخيص.
محمد: اما راهروى بازار باريك است.
محمد: لكن ممرّ السوق ضيقٌ.
حميد: بله. راهرو باريك و سقف خيلى بلند است.
حميد: نعم. الممرّ ضيق والسقف عالٍ جداً.
محمد: آرى. اينجا همه چيز برايم جالب است.
محمد: نعم. هنا كل شيء رائع لي.
ينظر محمد الى حراك الناس وأنشطتهم في السوق. السوق مكتظة بالمارّة والمتسوِّقين. متاجر الألبسة في ممرٍّ، ومتاجر المجوهرات في ممرٍّ آخـَر، ثم متاجر السجاد في الممرِّ الذي يليه وهكذا... فكل ما تبغون موجود في هذه السوق... نستمع الى تتمة الحوار بين محمد وحميد:
محمد: اينجا هميشه شلوغ است؟
محمد: هل هذا المكان مزدحم دوماً؟
حميد: بله، اينجا هميشه شلوغ است.
حميد: نعم. هذا المكان مزدحم دوماً.
محمد: شهرهاى ديگر هم بازار قديمى دارند؟
محمد: المدن الاخرى ايضاً لها اسواق قديمة؟
حميد: بله، همه شهرهاى ايران بازار قديمى دارند.
حميد: نعم. جميع المدن الايرانية لها اسواق قديمة.
کانال مکالمه عربی فصیح
محمد: حميد! فكر مى كنم اين بازار خيلي قديمى است.
محمد: حميد! أتصور هذه السوق قديمة ٌ جداً.
حميد: بله. اين محل قديمى است. از سيصد سال قبل، اينجا بازار تهران است.
حميد: نعم. هذا المكان قديم. منذ ثلاثمائة سنة، هذا المكان سوق طهران.
محمد: چه جالب! اسم اينجا چيست؟
محمد: ما أروعه! ما اسم هذا المكان؟
حميد: مردم به اينجا بازار بزرگ مى گويند.
حميد: الناس يسمُّون هذا المكان السوقَ الكبرى.
محمد: خيلى فروشگاه در اين بازار هست.
محمد: توجد متاجر كثيرة ٌ في هذه السوق.
حميد: بله. اينجا همه چيز هست. خوب و ارزان.
حميد: نعم. كل شيء موجودٌ في هذا المكان. جيدٌ ورخيص.
محمد: اما راهروى بازار باريك است.
محمد: لكن ممرّ السوق ضيقٌ.
حميد: بله. راهرو باريك و سقف خيلى بلند است.
حميد: نعم. الممرّ ضيق والسقف عالٍ جداً.
محمد: آرى. اينجا همه چيز برايم جالب است.
محمد: نعم. هنا كل شيء رائع لي.
ينظر محمد الى حراك الناس وأنشطتهم في السوق. السوق مكتظة بالمارّة والمتسوِّقين. متاجر الألبسة في ممرٍّ، ومتاجر المجوهرات في ممرٍّ آخـَر، ثم متاجر السجاد في الممرِّ الذي يليه وهكذا... فكل ما تبغون موجود في هذه السوق... نستمع الى تتمة الحوار بين محمد وحميد:
محمد: اينجا هميشه شلوغ است؟
محمد: هل هذا المكان مزدحم دوماً؟
حميد: بله، اينجا هميشه شلوغ است.
حميد: نعم. هذا المكان مزدحم دوماً.
محمد: شهرهاى ديگر هم بازار قديمى دارند؟
محمد: المدن الاخرى ايضاً لها اسواق قديمة؟
حميد: بله، همه شهرهاى ايران بازار قديمى دارند.
حميد: نعم. جميع المدن الايرانية لها اسواق قديمة.
کانال مکالمه عربی فصیح
۶:۰۹
4_384849694154555550.mp3
۰۸:۳۸-۱.۹۸ مگابایت
۶:۰۹
۱۰ مهر
آموزش مکالمه عربی فصیح، درس۱۴
کلمات درس ۱۴
هذا، هذه: اين
رخيص: ارزان
ساعة، الساعة: ساعت
أنا عندي: من دارم
كم...؟: چند است؟
تفضّلوا: بفرمائيد
أي؟ : كدام
هنا: اينجا
ذهبي، ذهبية: طلايى
كثير: خيلى
أربعون ألفاً: ٤۰ هزار
جميل، جميلة: قشنگ
تومان: تومان
جميل، جميلة: زيبا
غالي: گران
كم ثمنها؟: قيمتش چند است؟
عشرون ألفاً..: ۲۰ هزار
لوحة : تابلو
طبيعي، طبيعية: طبيعى
الطبيعة: طبيعت
الربيع: بهار
ايران: ايران
لماذا؟: چرا؟
شيء: چيزى
أنت لا تشتري؟: تو نمى خرى؟
فرصت: مجال، وقت
آخر، أخرى: ديگر
طبعاً: البته
کلمات درس ۱۴
هذا، هذه: اين
رخيص: ارزان
ساعة، الساعة: ساعت
أنا عندي: من دارم
كم...؟: چند است؟
تفضّلوا: بفرمائيد
أي؟ : كدام
هنا: اينجا
ذهبي، ذهبية: طلايى
كثير: خيلى
أربعون ألفاً: ٤۰ هزار
جميل، جميلة: قشنگ
تومان: تومان
جميل، جميلة: زيبا
غالي: گران
كم ثمنها؟: قيمتش چند است؟
عشرون ألفاً..: ۲۰ هزار
لوحة : تابلو
طبيعي، طبيعية: طبيعى
الطبيعة: طبيعت
الربيع: بهار
ايران: ايران
لماذا؟: چرا؟
شيء: چيزى
أنت لا تشتري؟: تو نمى خرى؟
فرصت: مجال، وقت
آخر، أخرى: ديگر
طبعاً: البته
۱۶:۲۱
و حالا گوش میکنیم به گفتگوی بین محمد و فروشنده
محمد: ببخشيد آقا، اين ساعت چند است؟محمد: عذراً سيدي، هذه الساعة كم؟
فروشنده: كدام ساعت؟
البائع: أية ساعة؟
محمد: اين ساعت طلايى.
محمد: هذه الساعة الذهبية.
فروشنده: قيمت اين ساعت ٤۰ هزار تومان است
البائع: قيمة هذه الساعة أربعون ألفَ تومان
محمد: اوه.. گران است
محمد: اوه... غالية
فروشنده: البته ساعت ارزان هم داريم. بفرماييد اينجا. اين ساعت هم جنس خوبى دارد و هم قيمت آن مناسب است.
البائع: طبعاً عندنا ساعة رخيصة ايضاً. تفضّلوا هنا. هذه الساعة نوعيتها جيدة وسعرها مناسب ايضاً.
محمد: قيمتش چند است؟
محمد: سعرها كم؟
فروشنده: ۲۰ هزار تومان.
البائع: عشرون ألفَ تومان.
محمد: نه. متشكرم.
محمد: لا. شكراً.
يـُشاهدُ حميدٌ لوحة رسم في أحد المتاجر ويعجب بها كثيراً. ويشتريها ويتحدث مع محمد بشأنها. نستمع الى الحوار بينهما:
حميد: محمد! اين تابلو قشنگ است؟
حميد: محمد! هذه اللوحة جميلة؟
محمد: بله. خيلى زيباست. خيلى طبيعى است.
محمد: نعم. جميله جداً! طبيعية جداً!
حميد: اين طبيعت بهار در ايران است. محمد! تو چيزى نمى خرى؟
حميد: هذه طبيعة الربيع في ايران. محمد! أنت لا تشتري شيئاً؟
محمد: الآن نه، در يك فرصت ديگر من هم يك تابلوى نقاشى مى خرم.
محمد: الآن لا، في فرصة اخرى انا ايضاً أشتري لوحة رسم.
يتجّول محمد وحميد لبضع ساعات في سوق طهران. بعض اقسام السوق قديمة وذات فن معماري رائع، وأبواب بعض المتاجر مصنوعة من الخشب وعليها نقوش ورسوم جميلة. يعود الزميلان الى القسم الداخلي بواسطة قطارات الأنفاق.ويروي محمد بشوق ولهفة مشاهداته لأصدقائه الآخرين. وبهذا نختم حلقة برنامجنا لهذا اليوم... الى اللقاء، والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته.
محمد: ببخشيد آقا، اين ساعت چند است؟محمد: عذراً سيدي، هذه الساعة كم؟
فروشنده: كدام ساعت؟
البائع: أية ساعة؟
محمد: اين ساعت طلايى.
محمد: هذه الساعة الذهبية.
فروشنده: قيمت اين ساعت ٤۰ هزار تومان است
البائع: قيمة هذه الساعة أربعون ألفَ تومان
محمد: اوه.. گران است
محمد: اوه... غالية
فروشنده: البته ساعت ارزان هم داريم. بفرماييد اينجا. اين ساعت هم جنس خوبى دارد و هم قيمت آن مناسب است.
البائع: طبعاً عندنا ساعة رخيصة ايضاً. تفضّلوا هنا. هذه الساعة نوعيتها جيدة وسعرها مناسب ايضاً.
محمد: قيمتش چند است؟
محمد: سعرها كم؟
فروشنده: ۲۰ هزار تومان.
البائع: عشرون ألفَ تومان.
محمد: نه. متشكرم.
محمد: لا. شكراً.
يـُشاهدُ حميدٌ لوحة رسم في أحد المتاجر ويعجب بها كثيراً. ويشتريها ويتحدث مع محمد بشأنها. نستمع الى الحوار بينهما:
حميد: محمد! اين تابلو قشنگ است؟
حميد: محمد! هذه اللوحة جميلة؟
محمد: بله. خيلى زيباست. خيلى طبيعى است.
محمد: نعم. جميله جداً! طبيعية جداً!
حميد: اين طبيعت بهار در ايران است. محمد! تو چيزى نمى خرى؟
حميد: هذه طبيعة الربيع في ايران. محمد! أنت لا تشتري شيئاً؟
محمد: الآن نه، در يك فرصت ديگر من هم يك تابلوى نقاشى مى خرم.
محمد: الآن لا، في فرصة اخرى انا ايضاً أشتري لوحة رسم.
يتجّول محمد وحميد لبضع ساعات في سوق طهران. بعض اقسام السوق قديمة وذات فن معماري رائع، وأبواب بعض المتاجر مصنوعة من الخشب وعليها نقوش ورسوم جميلة. يعود الزميلان الى القسم الداخلي بواسطة قطارات الأنفاق.ويروي محمد بشوق ولهفة مشاهداته لأصدقائه الآخرين. وبهذا نختم حلقة برنامجنا لهذا اليوم... الى اللقاء، والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته.
۱۶:۲۱
4_384849694154555552.mp3
۰۷:۰۵-۱.۶۲ مگابایت
۱۶:۲۳