بعد پاشدیم رفتیم یکم بگردیم منم رفتم سمت سرسره پیچ پیچی بعد نشستم بالاش پاهامو تا زانو انداختم از لبش بیرون و یهو به ذهنم رسید اینجوری سر بخورم و بعدش هم همه خواستن امتحان کنن دیگه من بعد چند دور پاشدم شلوغ شده بود پشت سر هم سر میخوردن
۱۴:۱۰
بعدش برگشتیم کارت های 𝑼𝑵𝑶 یکی از بچه هارو گرفتیم با خانوم 𝑻 و 𝑨 اونو بازی کردیم ی دست و بعدش 𝑨 رفت یکم بگرده ماهم همینطور
۱۴:۱۲
یکم بعد نشستیم غذا بخوریم 𝑹 و 𝑭 هم اومدن کنارمون سالاد ماکارونی رو باز کردم بخورم یهو وسطش 𝑹 پا شد رفت ی چیزی به ی کسی بگه اونم ی شوخی باهاش کرد حالا جلوی کسی که 𝑹 خیلی براش مهمه پس 𝑹 برگشت گریش گرفت سعی کردیم آرومش کنیم حتی معاون پرورشی هم اومد و گفتن دورشو خلوت کنیم آروم شه
۱۴:۱۴
اومدیم بلند شیم ی صحنه ی داغون رخ داد و ی بنده خدایی ضایع شد همه خندشون گرفته بود و 𝑹 هم دیگه از خنده گریش بند اومد پس برگشتیم بقیه ی غذارو خوردیم بعدم بساطو جمع کردیم و رفتن یکم بگردن اونا
۱۴:۱۶
منم رفتم کنار 𝑴 که بهمون دستچین داده بود باهاش یکم لگو درست کردیم تا خانوم 𝑻 صدام زد یکم بریم با وسایل ورزشی مسخره بازی در بیاریم و ازشون آویزون شیم
۱۴:۱۸
یکم بعد که آخرای اردو بود رفتیم دوباره سراغ سرسره دیدیم ی کلاسی دارن باهم قطاری و پا بیرون میرن ماهم رفتیم چند دور پشت سرشون تا اینکه پاشدن وسایلشونو جمع کنن و خالی شد پس ما گفتیم بریم کلاسمونو بیاریم
۱۴:۱۹
چند نفر راضی شدن اومدیم ی دور شد دور دوم که میخواستیم بریم صدامون زدن وسایلو برداریم و با همین لباساهم که شده فقط با مقنعه بریم صف بگیریم ماهم رفتیم ولی خیلیی طول کشید
۱۴:۲۰
حوصلمون سر رفت یکم جوکر بازی کردیم تا بالاخره گفتن صف داره میره و ماهم مثل همیشه نفر آخر سوار اتوبوس شدیم، صندلی جلو و سمت مقابل راننده درش باز نمیشد یا هرچی فقط ی راه باریک بود که بریم بشینیم دبیر هم سختش بود رد شه به من گفت برم بشینم منم از خدا خواسته رفتم جلو نشستم
۱۴:۲۲
آخرش هم رسیدیم مدرسه و من پیاده شدم از اتوبوس و از خانوم 𝑻 خداحافظی کردم و رفتم سوار ماشین خودمون شدم که بریم خونه، پایان
۱۴:۲۳
۱۲:۴۳
وای
۱۷:۳۸
هدفون یکی از نیاز های من برای زندگیه
۱۷:۳۸
این چند روز که هدفونم خراب شد قشنگ بخشی از وجودم نبود=)
۱۷:۳۹
بعد میدونید جالبش چیه؟ من شاید ماهی ی بار ی آهنگ خوشگل جدید پیدا کنم حالا این دو روز چهار تا آهنگ جدید پیدا کردم
۱۷:۴۰
۱۴:۲۴
عجیبه ها...
۱۳:۱۶
اینجا چقدر کویر شده! قبلا هر روز ی چیزی میذاشتم
۱۳:۱۶
الان اومدم دوستام برگاشون ریخته...
۱۳:۱۷
انگار کم کردن مدت گشتن تو فضای مجازی اونقدرم سخت نبود
۱۳:۱۸
سوگ، بهای جرئت دوست داشتن دیگران است =) -اروین یالوم
۱۸:۵۷