عکس پروفایل ܢ̣ܣ‌ܢܚ݅ܣܥ‌‌ߊ‌ܩܥ‌‌ࡅ࡙ࡐࡅ߭ࡅ࡙ܩܢܢ

ܢ̣ܣ‌ܢܚ݅ܣܥ‌‌ߊ‌ܩܥ‌‌ࡅ࡙ࡐࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ

۵۵عضو
thumnail
#زندگی_به_سبک_شهدا

https://ble.ir/tomartyrsweowe

۱۷:۰۹

thumnail
#زندگی_به_سبک_شهدا

https://ble.ir/tomartyrsweowe

۱۸:۴۲

thumnail
#زندگی_به_سبک_شهدا

https://ble.ir/tomartyrsweowe

۱۸:۴۳

thumnail
#زندگی_به_سبک_شهدا

https://ble.ir/tomartyrsweowe

۹:۱۷

thumnail
#زندگی_به_سبک_شهدا

https://ble.ir/tomartyrsweowe

۹:۱۷

thumnail
#زندگی_به_سبک_شهدا

https://ble.ir/tomartyrsweowe

۱۷:۳۶

بازارسال شده از خبرگزاری فارس
thumnail
حزب‌الله شهادت سیدحسن نصرالله را تأیید کرد
undefinedمقاومت اسلامیِ لبنان در بیانیه‌ای اعلام کرد: سرور مقاومت، بندهٔ صالح، رهبر شجاع و دلاور، مؤمنی حکیم و بصیر در جوار پروردگار که در جهت رضای او حرکت کرده بود، به قافلهٔ جاویدان شهدا پیوست.
undefinedدبیرکل حزب‌الله لبنان به یاران بزرگ و جاویدالاثر خود پیوست که حدود ۳۰ سال همراه آنان بود و در این مدت آنان را تا پیروزی رهبری کرد.@Farsna

۱۱:۴۵

thumnail
زندگینامه شهید:«شهید مهدی محمدحسین یاغی» با اسم جهادی «کرار» در اول فروردین ۱۳۶۸ شمسی مصادف با ۱۵ ماه شعبان و ۲۱مارس سال ۱۹۸۹ میلادی در شهر بعلبک واقع در منطقه‌ بقاع لبنان متولد شد. قرار بود حسن نامگذاری شود اما با تولد مبارکش همزمان با ولادت حضرت مهدی(عج) نام خود را نیز با خود به همراه آورد و مهدی نامگذاری شد. شهید یاغی که در میان اهالی جنوب لبنان به «امیرالشهداء» معروف است در سنین نوجوانی به صفوف رزمندگان مقاومت اسلامی لبنان پیوست.هرچند یک مهندس کامپیوتر بود اما مبارزه و مقاومت هدف اصلی زندگی‌اش را می‌ساخت. به همین دلیل وقتی طبل جنگ در سوریه و میان مسلمان و در حریم اهل بیت(ع) به صدا درآمد، او نیز داوطلبانه در قامت یک فرمانده حزب‌الله برای دفاع از حریم اهل بیت(ع) راهی سوریه شد و در عملیات‌های حزب‌الله در مناطق مختلف سوریه شرکت کرد. او در فوریه سال ۲۰۱۳ از ناحیه سر مجروح شد و ناراحت بود از اینکه به جای شهادت جراحت نصیب او شده است. در زیارت اربعین در کربلا از خدا شهادتش را خواسته بود تا اینکه در ژوئیه سال ۲۰۱۳ میلادی همزمان با ۹ مرداد ۱۳۹۲ شمسی مصادف با ۲۲ رمضان ۱۴۳۴ قمری توسط تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید.
وصیتنامه شهید:«مادرم! مرا ببخش. رضایت تو مدخل بهشت است. دوست داشتم تو را در آغوش بگیرم و ببوسم اما هر بار خجالت می‌کشیدم و دور می‌شدم. حرارت دستانت شوق را در من بر می‌انگیزد. فرزندم! ‌ای فرشته‌ام؛‌ ای بزرگ‌ترین دارایی که خداوند به من بخشید؛‌ ای شادی عمرم؛ ‌ای گنج گران‌بهایم تو را با قلب و روحم در آغوش می‌کشم و شوقم را به تو منتقل می‌کنم، آن زمان که احساس دلتنگی کردی، رفتم و وصیتم را برای تو گذاشتم. تو را می‌بینم و صدایت را می‌شنوم و لبخندت مرا تسلی می‌دهد…خواهر عزیزم، همسرم و همسایه‌ها و فرزندانم! مرا یاد کنید. با من سخن بگویید؛ من می‌شنوم. مزارم را تنها نگذارید و مرا رها نکنید. برایتان قصه خود را خواهم گفت. من همانم که در غم‌ها و شادی‌هایتان شرکت کردم و کنارتان بودم. هنگام کودکی فرزندانم «کرار» و «آدم» در کنارشان نخواهم بود. به‌ تربیتشان بپردازید و دست نوازش بر سرشان بکشید…عزیزم، دوست و پسر عمه‌ام «محمدعلی شراره» در نبرد تموز (جنگ ۳۳ روزه) مرا تنها گذاشت. زمانی که عکسش را در دستم می‌گیرم و آن را در کنار عکس سایر شهدایی که زینت اتاقم هستند قرار می‌دهم، به چشمانش نگاه می‌کنم و به او می‌گویم: «دوستم، دیدارمان طولانی نخواهد شد؛ سفرم نزدیک است. پسر عمه جان مشتاق دیدار توام.»
https://ble.ir/tomartyrsweowe

۹:۱۵

thumnail
شهید: احسان کربلایی‌پور

زندگینامه‌ی شهید:احسان کربلایی پور متولد 1359 و از نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که همراه با مرتضی سعیدنژاد در حمله هوایی رژیم صهیونیستی به شهادت رسید.ایشان اصالتا اهل خوزستان بود که وصیت کرده بود در کنار شهید لطفی نیاسری به خاک سپرده شود.از وی نیز سه فرزند به نام های: عباس، محمدصادق و فاطمه به یادگار مانده است...

رمز شهادت:خواهر شهید در گفت‌و گوها از روابط دوستانه برادر شهیدش با مادرش تعریف می‌کرد و می‌گفت: «من بارها و بارها این گفتگوها و التماس‌ها را دیده بودم؛ دیده بودم هر بار موقع رفتن پای مادرم را می‌بوسید و می‌گفت: مادر، از من راضی شو که شهید شوم؛ رضایت تو شرط شهادت من است.»

بخشی از وصیتنامه شهید:خدا را بسیار شکرگزارم که مرا از شیعیان امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) قرار داد و در دوران امام خمینی(ره) و در کشوری از تبار سلمان، متولد کرد و توفیق پیروی از والیت فقیه و امام خامنه‌ای عزیز را به من هدیه نمود.خداوندا شهادت فیض عظیمی است که فقط مخصوص بنده های خوب توست وبرای چون منی؛ با این همه آلودگی، بار سنگین گناه و نافرمانی، امیدی به آن نیست. اما لطف بی کرانت ،محبت تمام نشدنیت، مهربانی و رحمانیت تو، مرا گستاخ، بی قرار و شیدای به آن کرده ودر دلم جوششی برپا نموده است. پس مرا با همه چیزم و با قلبی شکسته بپذیر و راه بده.فقط مولایم می‌داند که چقدر دلم برای شهادت و رسیدن به وصال یار چون آتش زبانه می کشد و بی قرار است.
بدانید و آگاه باشید که دشمن امروز غدارترین دشمن همه زمانهاست، مجموع همه زشتی ها.گویی بغض تاریخی دشمنان در این دوران باز شده و سیل آسا درحال غرق کردن انسانهای خوب است. شیطان صفتانی که از هیچ زشتی دریغ نمی کنند و هرروز در حال ابداع شکنجه ای جدید هستند و به آن افتخار هم می‌کنند.
پاسدار سبزپوش انقلاب پس از امضای تعهد خدمتی خود، در طول حیات مادی خویش باید دو مرتبه زندگی خود را فدا کند.مرتبه اول، فدا شدن در راه خدمت رسانی به اسلام با تلاش و خدمت خالصانه وگام برداشتن در مسیر کمک به ظهور حضرت حجت(عج) و جلب رضای الهی و مرتبه دوم حضور مؤثر در میدان رزم و تحمیل خسارت های فراوان به دشمن و در آخر توفیق شهادت، ان‌شاءالله.
مولای من تو خود شاهد باش باز هم تاریخ درحال تکرار شدن است. پس یا باید روی برگرداند و رفت و یامذهبی مآب بود و در کناری نظاره‌گر تا زمان تقسیم غنایم فرا رسد، و یا اینکه در میان سپاهیان مولایم حسین(ع)بود و ندای «هل من ناصر ینصرنی» را لبیک گفت و تن را به گلوله سپرد و روح را به خدا.باشد که بتوانیم با خون، خودنقش کوچکی در زمینه سازی ظهور شما داشته باشیم. آقا جان از این بنده گنهکار و از این سرباز بی معرفتتراضی باش و مرا به‌خاطر مادرت ببخش و قبول کن تا به رهبری نایب بر حقتان امام خامنه ای عزیز و در زیر بیرقتان بمانیم و بجنگیم و اگر حضرت دوست بخواهد جان خود را نیز تقدیم کنیم.
اگر کار برای رضای خدا و با اخلاص و عقیده انجام شود قطعا علاوه بر برکت الهی، بسیار لذت بخش خواهد بود.پس اگر اینگونه شد، نصرت الهی هم بدنبال آن می آید و چنانچه از خداوند متعال طلب شهادت کردی ان‌شاءالله نصیبتان خواهد شد.نقطه مقابل آن نیز منیت و غرور است که اثر معکوس خواهد داشت.
یاعلی...والسلام علیکم و رحمه اللهاحسان کربلایی پور 1400/11/12

https://ble.ir/tomartyrsweowe

۸:۱۴

thumnail
شهید: علی امرایی
زندگینامه:شهید مدافع حرم، علی امرایی سال ۱۳۶۴ در شهر ری به دنیا آمد.فرزند چهارم غلام رضا بود. در رشته کامپیوتر دیپلم گرفت و در همین رشته در دانشگاه ادامه تحصیل داد.فرماندهی پایگاه بسیج مسجد سیدالشهدا (ع) را بر عهده داشت؛ در همین سال ها مسئولیت کاروان اردوهای راهیان نور و کاروان های زیارتی قم و جمکران را بر عهده داشت.از نیروهای مستشاری سپاه در سوریه بود. در سوریه نام جهادی «حسین ذاکر» را انتخاب کرده بود، در تاریخ اول تیرماه سال ۱۳۹۴ مصادف با پنجم ماه مبارک رمضان بر اثر اصابت موشک به خودرو در شهر درعا با زبان روزه در سن ۳۰ سالگی به شهادت رسید.
بخشی از وصیت نامه شهید : سعی کنید روضه حضرت زهرا(س) را هر‌ساله طبق سال‌های قبل بگیرید. و نگذارید این چراغ خاموش شود، زیرا برکت زندگی و خانه است.و بدانید هرچه داریم و به دست خواهیم آورد از همین روضه‌ها و گریه بر مصیبت اهل بیت است.زیرا خودشان فرمودند برای ما اهل بیت شادی قرار ندادند. پس چشم‌های گریان، هم نوا با زهرا، علی و اهل بیت علیهم السلام است و هیچگاه برای دنیا اشک نریزید چون بی ارزش‌تر از دنیا خودش است و خودش.پدر و مادر عزیزم می‌دانم سخت است ولی به خاطر من که آرزویم است اگر توانتان بود عمل کنید. حال که در این راه جان باختم می‌خواهم در جلوی درب ورودی حرم حضرت زینب و یا حضرت رقیه(س) در خاک سوریه دفن شوم و این آخرین درخواست من از شما پدر و مادر عزیز است.واگر این اتفاق افتاد مخالفت نکنید. چون عمریست که آرزویم خاک کف پای زائران حسینی است و خود این مقام، که خاک پای زائران زینب یا رقیه شوم آرزوی بزرگان است و اگر چاره داشتم و می‌شد می‌گفتم بدنم را دوتکه کنند و نیمی از آن را درحرم حضرت زینب ونیمی دگر را در حرم حضرت رقیه سلام الله علیها دفن کنند. و این آخرین خواهش من در دنیا از شماست.
https://ble.ir/tomartyrsweowe

۸:۱۰

thumnail
کتاب رفیق مثل رسول*زندگینامه شهید مدافع حرم رسول خلیلی
خلاصه ای از کتاب:تمام شب سرگرم انجام کارهام بودم بین این همه مشغله یاد تک تک دوستانم افتادم، به این فکر کردم که همگی آنها بیشتر از هر چیزی برای من رفیق بستند و این رفاقت زیباترین دلبستگی من توی دنیاست، کنار آنها خندیدن، گریه کردن، تلاش کردن و خیلی چیزهای دیگر را تجربه کردم ، همراهشان معنی واقعی صفا و صمیمیت را یاد گرفتم ، بچه های بامرام و صادقی که تلاش کردم مثل خودشان باشم و برای تک تک شان یک رفیق باشم. مرور خاطرات این تلنگر را به من زد که حتی بعد از شهادت هم دلتنگ دیدنشان میشوم. خنده ام گرفته بود، نزدیکی های سحر بود و من، انگار نشسته بودم روی قالی هزار رج زندگی ام دست می‌کشیدم ،خیلی از تنهایی ها ،غصه ها و مشکلاتم را با گره رفاقت روفو کرده بودم و این تنها گره‌ای بود که دلم می خواست برای همیشه محکم باقی بماند.
https://ble.ir/tomartyrsweowe

۸:۴۴

thumnail
شهید: محمدهادی ذوالفقاری
زندگی ‌نامه:سال ۱۳۶۷ بود كه محمدهادی به دنيا آمد.او در شب جمعه و چند روز بعد از ايام فاطميه به دنيا آمد.وقتی تقويم را می‌بینند درست مصادف است باشهادت امام محمد هادی(ع)، بر همین اساس نام او را محمدهادی میگذارند.عجيب است كه او عاشق و دلداده امام هادی شد و در اين راه و در شهر امام هادی(ع) يعنی سامرا به شهادت رسيد.در دوران دبستان به مدرسه شهید سعیدی در میدان آیت الله سعیدی رفت.هادی در دوره دبستان بود که وارد شغل مصالح فروشی شد و خادمی مسجد را تحویل داد.دوران راهنمایی را در مدرسه ی توپچی درس خواند.همان موقع کلاس های ورزش های رزمی می رفت و به فوتبال هم خیلی علاقه داشت.سیکلش را که گرفت، برای ادامه ی تحصیل راهی دبیرستان شهدا گردید. اما از همان سال های اولیه ی دبیرستان، زمزمه ی ترک تحصیل را کوک کرد!هادی بعد از پایان خدمت، چندین کار مختلف را تجربه کرد و بعد از آن، راهی حوزه علمیه شد.جانبازی ایشان در فتنه ۸۸ رخ داد که سنگ بزرگی به صورتشون پرتاب میکنند.هادی سه بار برای مبارزه با داعش راهی منطقه سامراء شد و با نیروهای حشدالشعبی چه در کارهای فرهنگی و چه کارهای نظامی و دفاعی همکاری نزدیکی داشت.روز ۲۶ بهمن بودکه در حومه ی سامرا، ناگهان صدای انفجار مهیبی آمد، عملیات انتحاری در بین سربازان عراقی وهادی به آرزویش رسید...
بخشی از وصیت‌نامه:وصیتم به مردم ایران و در بعضی از قسمت‌ها برای مردم عراق این است که من الان حدود سه سال است که خارج از کشور زندگی‌ می‌کنم مشکلات خارج کشور بیشتر از داخل کشور است قدر کشورمان را بدانند و پست سر ولی فقیه باشند و با بصیرت باشند چون همین ولی فقیه است که باعث شده ایران از مشکلات بیرون بیاید.از خواهران می‌خواهم که حجابشان را مثل حجاب حضرت زهرا رعایت بکنند. نه مثل حجاب‌های روز، چون این حجاب‌ها بوی حضرت زهرا(س) را نمی‌دهد.از برادرانم می‌خواهم که غیر حرف آقا حرف کس دیگری را گوش ندهند.جهان در حال تحول است دنیا دیگر طبیعی نیست الان دو جهاد در پیش داریم اول جهاد نفس که واجب‌تر است زیرا همه چیز لحظه آخر معلوم می‌شود که اهل جهنم هستیم یا بهشت، حتی در جهاد با دشمن‌ها احتمال می‌رود که طرف کشته شود ولی شهید به حساب نیاید چون برای هوا نفس رفته جبهه و اگر برای هوای نفس رفته باشید یعنی برای شیطان رفتید و در این حال چه فرقی است بین ما و دشمن؟ امام زمان را تنها نگذارید.دین خودتان را حفظ کنید، چون اگر امام زمان بیاید احتمال دارد روبه‌روی امام باشیم و با امام مخالفت کنیم.امام زمان را تنها نگذارید، من که عمرم رفت و وقت از دست دادم تا به خودم آمدم و دیدم که خیلی گناه کردم و پل‌های پشت سرم را شکانده‌ام و راه برگشت ندارم.بچه‌های ایران و عراق، من دیر فهمیدم و خیلی گناه و کارهای بیهوده انجام داده‌ام و یکی از دلایلی که آمدم نجف به خاطر همین بود که پیشرفت کنم.نجف شهری است مثل تصفیه‌کُن! که گناه‌ها را به سرعت از آدم می‌گیرد و جای گناهان ثواب می‌دهد این مولای ما خیلی مهربان است
یک خاطره از این شهید:خبر رسید که هادی ذوالفقاری مفقود شده و جز لاشه  ی دوربین عکاسی اش هیچ چیز دیگری و حتی پیکری از او به جانمانده است.سه روز از شهادت هادی گذشته بود.یقین داشتیم قسمتی از پیکر هادی پیدا می شود.چون او برای خودش قبر آماده کرده بود.همان روزخبر دادند در فرودگاه نظامی شهر المثنی، یک کامیون آمده که پیکر شهدا راآورده بیشتر این شهدا از سامرابودند.در میان آنها یک جنازه وجود دارد که سالم است اما گمنام! وهیچ مشخصه ای ندارد، فقط در دست راست او دو انگشتر عقیق است.به یاد هادی افتادم. رفتم و کامیون پیکر شهدا را دیدم.خودش بود. اولین شهید شیخ هادی بود که آرام خوابیده بود. صورتش کمی سوخته بود اما کاملاً واضح بود که هادی است.یاد روزی افتادم که با هم از سامرا به بغداد بر می گشتیم. هادی می گفت برای شهادت باید از خیلی چیزها گذشت. و از برخی گناهان فاصله گرفت...

https://ble.ir/tomartyrsweowe

۸:۰۵

thumnail
شهید: حسین معزغلامی
زندگینامه:محمدحسین معزغلامی در ۶فروردین سال ۱۳۷۳ در پایگاه پنجم شکاری (امیدیه) چشم به جهان گشود.حسین از کودکی ارتباطی ناگستنی با مسجد داشت و او ارتباط تنگاتنگی با بچه ها وامام جماعت مسجد محلشان داشت و از پام منبری های آیت الله مجهتدی شده بود.از کودکی ارتباطش را با خدا و خانه او محکم کرده بود در کنار درس های مدرسه به صورت آزاد درس طلبگی وحوزوی هم می‌خواند.او پا جای پدر می‌گذارد و در خادمی خاندان عصمت و طهارت به لباس مداحی این خاندان عزیز مزین می‌شود وذکر حسین(ع) زمزمه همیشگی لبش می‌گردد.پس ازگرفتن دیپلم در کنکور سراسری در رشته تکنسین اتاق عمل پذیرفته شد،اما او از کودکی نگاهش به آسمان بود و لباس سبز پاسداری را برگزید و برای تفسیر آرزوهایش وارد دانشگاه امام حسین شد و وارد سپاه قدس شد.وی در 23سالگی در ۱۳۹۶/۱/۴ در حماه-سوریه به شهادت رسید...
بخشی از وصیتنامه:در کفنم یک سربند یا حسین و تربت کربلا قرار بدهید.تا می‌توانید برای ظهور حضرت حجت(عج) دعا کنید که بهترین دعاهاست.هم به خانواده ام و هم دوستانم بگویم که در بدترین شرایط اجتماعی، اقتصادی و ... پیرو ولی فقیه باشید و هیچگاه این سید مظلوم، حضرت‎آقا سیدعلی آقا را تنها نگذارید.امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نکنید و نگذارید خون شهدا پایمال شود...
نحوه‌ی شهادت:۳ تیر به چشم چپ، گونه راست و همان کتفی که در فتنه سال ۸۸ مصدوم شده بود مورد هدف دشمن قرار گرفته شد و وی را به شهادت رساند. به دلیل موقعیت بد حضور وی در سنگلاخ، دندان ها و استخوان پایش نیز هنگام سقوط به زمین شکسته و پیکر وی چند ساعتی تا برگشت به نیروهای خودی بر زمین مانده بود.
خصوصیات اخلاقی شهید: شهید معزغلامی عشق به آل الله داشت؛ عشق به اباعبدالله و عشق به خانم زینب(س)‌ و سه ساله امام حسین (ع).خط قرمز شهید معزغلامی ولایت فقیه بود.حسین می‌گفت در بیرون از کشور در عراق، سوریه و لبنان و جاهایی که ما رفتیم، دیدیم رهبری عزیز ما را با عنوان امام خامنه‌ای می‌شناسند و مورد خطاب قرار می‌دهند.حسین بسیجی بود؛ از آن بچه های بسیجی پای کار، که بیشتر وقت اش را صرف تربیت نوجوان ها می کرد، حضور در ماموریت ها و فعالیت های متعدد و مختلف به گواه خاطره ها و دل تنگ رفقا، جای حسین در بین آن‌ها خالی خالی است؛ او به بسیج اعتقاد ویژه ای داشت به همه دوستانش گفته بود هر چیزی رو ول کردید بسیج رو رها نکنید.
https://ble.ir/tomartyrsweowe

۹:۵۱

thumnail
شهید: علی خلیلی
زندگینامه:علی خلیلی در سال ۱۳۷۱ در استان تهران متولد شد و تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم ادامه داد.علی خلیلی از سنین نوجوانی با موسسه فرهنگی دینی بهشت آشنا شد و وارد این مجموعه فرهنگی شد.او که انگیزه و استعداد خوبی در انجام فعالیت های فرهنگی داشت خیلی زود به یکی از مربیان موفق این مجموعه تبدیل شد و پس از اخذ مدرک دیپلم وارد حوزه علمیه امام محمد باقر(ع) شد.
نامه‌ی شهید خلیلی به رهبر معظم انقلاب 15روز قبل از شهادتشان:سلام آقا جان!امیدوارم حالتان خوب باشد.آنقدرخوب که دشمنانتان از حسودی بمیرند و از ترس خواب بر چشمانشان حرام باشد.اگر از احوالات این سرباز کوچکتان خواستار باشید، خوبم؛ دوستانم خیلی شلوغش میکنند.یعنی در برابر جانبازی هایی که مدافعان این آب و خاک کرده اند، شاهرگ و حنجره و روده و معده من عددی نیست که بخواهد ناز کند… هر چند که دکترها بگویند جراحی لازم دارد و خطرناک است و ممکن است چیزی از من نماند…من نگران مسائل خطرناک تر هستم… من میترسم از ایمان چیزی نماند.آخر شنیده ام که پیامبر(ص) فرمودند: اگر امر به معروف و نهی از منکر ترک شود، خداوند دعاها را نمی‌شنود و بلا نازل میکند.من خواستم جلوی بلا را بگیرم. اما اینجا بعضی ها میگویند کار بدی کرده ام.بعضی ها برای اینکه زورشان می آمد برای خرج بیمارستان کمک کنند میگفتند به تو چه ربطی داشت؟!! مملکت قانون و نیروی انتظامی دارد!ولی آن شب اگر من جلو نمی رفتم، ناموس شیعه به تاراج میرفت ونیروی انتظامی خیلی دیر میرسید. شاید هم اصلا نمی رسید…یک آقای ریشوی تسبیح بدست وقتی فهمید من چکار کرده ام گفت: پسرم تو چرا دخالت کردی؟ قطعا رهبر مملکت هم راضی نبود خودت را به خطر بیندازی! من از دوستانم خواهش کردم که از او برای خرج بیمارستان کمک نگیرند، ولی این سوال در ذهنم بوجود آمد که آقاجان واقعا شما راضی نیستید؟؟آخر خودتان فرمودید امر به معروف و نهی از منکر مثل نماز شب واجب است. آقاجان! بخدا دردهایی که میکشم به اندازه ی این درد که نکند کاری بر خلاف رضایت شما انجام داده باشم مرا اذیت نمیکند. مگر خودتان بارها علت قیام امام حسین(ع) را امر به معروف و از منکر تشریح نفرمودید؟ مگر خودتان بارها نفرمودید که بهترین راه اصلاح جامعه تذکر لسانی است؟ یعنی تمام کسانی که مرا توبیخ کردند و ادعای انقلابی گری دارند حرف شمارا نمی فهمند؟؟ یعنی شما اینقدر بین ما غریب هستید؟؟ رهبرم! جان من و هزاران چون من فدای غربتت. بخدا که دردهای خودم در برابر درد های شما فراموشم میشود که چگونه مرگ غیرت و جوانمردی را به سوگ مینشینید.آقا جان! من و هزاران من در برابر درد های شما ساکت نمی‌نشینیم و اگر بارها شاهرگمان را بزنند و هیچ ارگانی خرج مداوایمان را ندهد بازهم نمی‌گذاریم رگ غیرت و ایمان در کوچه های شهرمان بخشکد.
بشکست اگر دل من بفدای چشم مستتسر خمَ می سلامت شکند اگر سبویی


https://ble.ir/tomartyrsweowe

۷:۱۹

thumnail
شهید: حسینعلی بالویی
زندگینامه:شهید حسینعلی بالویی نخستین فرزند از سه فرزند خانواده بالویی است که متولد 1349 شهرستان بهشهر در استان مازندران است. او در 13سالگی با علاقه‌مندی فراوان به‌عنوان یک بسیجی داوطلب در میادین جنگ حضور پیدا کرد. در عملیات والفجر8 و فتح فاو از ناحیه پا مجروح شد و بعد از گذشت سه سال و حضور مداوم در جبهه‌های هشت سال دفاع مقدس سرانجام در دی ماه سال 65 و در عملیات کربلای4 به شهادت رسید.خانواده شهید «حسینعلی بالویی»، شهید غواص 16ساله عملیات کربلای 4 که در جزیره ام‌الرصاص به شهادت رسیده است، بعد از گذشت 29 سال از شهادت فرزندشان با او دیدار کردند.
وصیتنامه کوتاهی که شهید نوشت:ای پدر و مادر من برای من پیراهن سیاه نپوشید که دشمنان خوشحال بشوند.و ای برادرها اگر من به شهادت رسیدم شماها اسلحه مرا به دست می‌گیرید و به این انقلاب خدمت می‌کنید، برادران من همیشه به این انقلاب خدمت کنید.در و مادر عزیز مبادا از رفتن فرزندان‌تان به جبهه جلوگیری کنید که فردا محشر در محضر خدا نمی‌توانید جواب زینب (س) را بدهید.
کرامت شهید بالویی:پدر شهید بالویی نقل کرد که روزی بر سر مزار فرزندم در گلزار شهدای بهشهر رفته بودم.دیدم زن و شوهری بر سر مزار پسرم نشسته‌اند و به شدت گریه می‌کنند.رفتم نزدیک قبر و علت را جویا شدم. به آنها گفتم که این سنگ قبر پسر من است اما در این قبر شهیدی نیست که شما اینقدر برایش گریه می‌کنید. پسر من مفقود الجسد است.در ضمن من اصلا شما را نمی‌شناسم.از سر و وضعشان هم معلوم بود که شمالی نبودند...خانمی که گریه می‌کرد در جواب من گفت: فرزند مریضی دارم که از ناحیه دو پا فلج بود.دوا و درمان‌های ما نتیجه نداد و از سلامتی‌اش ناامید شدیم، اما پسرم یک شب در خواب دید که جوانی به سراغش آمده است و به او می‌گوید که از جایش بلند شود.پسرم در پاسخ جوان می‌گوید که من فلج هستم و قادر به راه رفتن نیستم...جوان می‌گوید برخیز تو شفا یافته‌ای. من شهید بالویی از مازندران هستم...فرزندم از خواب بلند شد در حالی که شفا گرفته بود...

https://ble.ir/tomartyrsweowe

۱۲:۲۳

thumnail
شهید: رضا پناهی
زندگینامه:رضا پناهی در سال ۱۳۴۹ در خانواده ای متدین و مذهبی در شهرستان کرج دیده به جهان گشود و در دامان پاک مادری که الگویش فاطمه (س) بود پرورش یافت.
بخشی از وصیتنامه این شهید:از شما ملت قهرمان میخواهم که پشتیبان روحانیت مبارز و متعهدبه اسلام باشید، که همیشه به قول امام عزیزمان، روحانیت است، که تا کنون اسلام را زنده نگه داشته است، و برادران سپاه و بسیج شما به عنوان بازوی مسلح ولایت فقیه و سربازان صدر اسلام را زنده کنید، پس باید به وظیفه خطیری که دارید، آگاه باشید.
قسمتی از روش تربیتش از زبان مادر:مادرش میگوید؛ از همان دوران کودکی سعی میکردم مسایل مذهبی و دینی را به صورت داستان و با زبان ساده و شیوا براش بازگو کنم و او را با مسایل آشنا سازم و او نیز علاقه زیادی به فراگیری داشت و از چنان هوش و ذکاوت سرشاری برخوردار بود که همیشه سوال میکرد مثلا مادر چه کسی مارا درست کرده ؟! و من در جواب میگفتم خداوند و...
یک خاطره از زبان برادر شهید:در سال های کودکی من شاهد واقعه ای از شجاعت برادرم بودم و آن برخورد صورت برادر شهیدم با شیشه شکسته راهروی منزل بود.قسمتی از صورت برادرم به شدت شکافت! و خون جاری شد، برادرم خیلی خونسرد در حالی که به ما میگفت چیزی نشده و مهم نیست به کنار شیر آب رفت و صورت خونین خود را شست ولی خون به شدت جاری بود و برادرم توسط همسایگان به بیمارستان رفت.

https://ble.ir/tomartyrsweowe

۱۸:۲۱

thumnail
چقدر خوب است که بعضی آدم های خوب، بدون اینکه خودت بفهمی؛ سر راهت ظاهر می‌شوند! و زندگی‌ات را تغییر می‌دهند،...آن موقع است که می‌فهمی خدا، خیلی وقت است جواب دعاهایت را، با فرستادن بنده‌هایش داده است...undefined#رفیق_شهید داری؟
یه سر به این کانال بزن و با انتشار این پست دوستانت رو هم دعوت کن...#به_شهدا_مدیونیم🌹
https://ble.ir/tomartyrsweowe

۱۳:۰۸

thumnail
شهید: حاج‌حسین خرازیundefined
undefinedزندگینامه:سردار شهید حاج حسین خرازی دهکردی در تاریخ یکم شهریور ۱۳۳۶ در خانواده‌ای مذهبی و در کوی کلم از محله‌های فقیرنشین استان اصفهان چشم به جهان گشود.او پس از فراگیری مقدمات علوم دینی در خانه، دیپلم طبیعی‌اش را از دبیرستان نمونه اصفهان در ۱۳۵۵ اخذ کرد و در دانشگاه شیراز پذیرفته شد، اما به علت مشکلات مالی، از ادامه تحصیل بازماند.وی هشتم اسفند ۱۳۶۵ با سمت فرماندهی لشکر ۱۴ امام حسین(ع) در منطقه شلمچه و در عملیات کربلای ۵ به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

undefinedوصیتنامه:ما لشکر امام حسینیم، حسین وار هم باید بجنگیم، اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین (ع) را در آغوش بگیریم، کلامی و دعایی جز این نباید داشته باشیم: «اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد.»undefinedاگر در پیروزی‌ها خودمان را دخیل بدانیم. این حجاب است برای ما، این شاید انکار خداست. اگر برای خدا جنگ می‌کنید احتیاج ندارد به من و دیگری گزارش کنید. گزارش را نگه دارید برای قیامت. اگر کار برای خداست گفتنش برای چه؟ در مشکلات است که انسان‌ها آزمایش می‌شوند.صبر پیشه کنید که دنیا فانی است و ما معتقد به معاد هستیم.
undefinedیک خاطره از این شهید:داییش تلفن کرد و گفت: حسین تیکه پاره رو تخت بیمارستان افتاده شما همین طور نشستینundefined گفتم: نه! خودش تلفن کرد، گفت، دستش یه خراش کوچیک برداشته پانسمان می کنه میاد. گفتش شما نمی خواد بیاین. خیلی هم سر حال بود...داییش گفت: چی رو پانسمان می کنهundefined...همان شب رفتیم یزد، بیمارستان. به دستش نگاه می کردم.... گفتم: این خراش کوچیکه؟!!خندید؛ گفت: دستم قطع شده، سرم که نرفته!!...

https://ble.ir/tomartyrsweowe

۱۰:۰۰

thumnail
undefinedکتاب: از چیزی نمی‌ترسیدمundefinedزندگینامه خود نوشت شهید سلیمانی
undefinedقسمتی از این کتاب:دختر جوانی با سر برهنه و موهای کاملا بلند در پیاده‌رو در حال حرکت بود که در آن روز ها یک امر طبیعی بود.undefinedدر پیاده‌رو یک پاسبان شربانی به او جسارتی کرد. این عمل زشت او در روز عاشورا برآشفته ام کرد. بدون توجه به عواقب آن، تصمیم به برخورد با او گرفتم.
پاسبان شهربانی به سمت دوستش رفت که پاسبان راهنمایی بود و در چهارراه که جنب شهربانی مستقر بود. به سرعت با دوستم از پله های هتل پایین آمدم. آن‌قدر عصبانی بودم که عواقب این حمله برایم هیچ اهمیتی نداشت. دو پلیس مشغول گفت‌وگو باهم شدند. برق آسا به آنها رسیدم. با چند ضربه اورا نقش بر زمین کردم.undefinedخون از بینی هایش فوران زدundefined
پلیس راهنمایی سوت زد. چون نزدیک شهربانی بود، دو پاسبان به سمت ما دویدند. با همان سرعت فرار کردم و به ساختمان هلت پناه بردم. زیر یکی از تخت ها دراز کشیدم.تعداد زیادی پاسبان به هتل هجوم آوردند. قریب دوساعت همه جا را گشتند اما نتوانستند مرا پیدا کنند. بعد، از هتل خارج شدم و به سمت خانه‌مان حرکت کردم.زدن پاسبان شهربانی مغرورم کرده بود. حالادیگر از چیزی نمیترسیدم

https://ble.ir/tomartyrsweowe

۱۲:۳۳

thumnail
شهید: عبدالحسین ناجیانundefined
undefinedزندگینامه: حسین در سال ۱۳۳۳ در محیط یک خانواده مذهبی درتهران متولد شد.undefinedوی همزمان با طی دوران تحصیل در یک مدرسه اسلامی با شرکت در جلستات مذهبی به فراگیری اصول اعتقادات و احکام اسلامی زیر بنای فکری خویش را شکل می‌داد.در رابطه با مسائل سیاسی بسیار مبارز و جدی بود هنگامی که برادر وی در رابطه با مسائل سیاسی ۶ ماه زندانی شده بود و ما از او اطلاعی نداشتیم حسین به طور مداوم مادرش را دلداری می‌داد و می‌گفت: برای اجرای احکام الهی می‌باید چنین اعمالی را انجام دهیم و حتی برای آن نیز زندان برویم و سختی‌ها را تحمّل کنیم.حسین با دوستانش طی جلساتی که داشتند به این نتیجه ریسیده بودند که دانشگاه شاه خائن ملّت را بسوی نابودی و انحراف کشانده است و مکتب را نابود کرده و بوشین وارونه‌ای را با اسلام در جامعه رواج داده است. شهید حسین ناجیان که حقیقتاً اسوه مقاومت و فعالیت بود در سن ۲۸ سالگی روز دهم مهر ماه سال ۶۱ در جبهه سومار جلوه‌ای از جذبه ملکوت را با خون ملتهب خویش تصویر کرد و برای جهادگران الگو و اسوه شد...
undefinedبخشی از وصیت‌نامه شهید: ای مسئولین! شما را به قدردانی امت سفارش می‌کنم.این امت را هرگز فراموش نکنید و پیوسته با مردم باشید و در میان این امت رفاه ایجاد کنید.این جانب در مدت خدمت، حضور شکوهمند مردم را در صحنه دریافتم و دیدم. خدا را به امام وصیت می‌کنم، امام را فراموش نکنید و پیوسته با او باشید که اگر رها شوید سرنوشتتان سرنوشت اقوامی خواهد بود که وصفشان را خداوند در قرآن می‌فرماید.این اسطوره پولادین تقوی و این نمونه عالی مکتب و انسانیت را پیرو باشید و پیروی از ایشان را نه در مقام یک شخص بلکه پیروی از جریان ولایت فقیه که استمرار حرکت انبیاست بدانید والا دچار انحراف خواهید شد.

https://ble.ir/tomartyrsweowe

۱۳:۴۴