عکس پروفایل تو می توانی...ت

تو می توانی...

۶۳عضو
undefined شهیدِ آموزش undefinedشهید ورکش در عراق و افغانستان با لقب چمران دوم به پدر تخریب ایران معروف شد و و نارنجک و بعضی از مهمات را ساخت .ایشان با شروع جنگ در هر جایی که نیاز به نیرو بود، حضور پیدا می کرد از جمله در عملیات بیت المقدس که برادر بزرگترشان هم‌ در همین عملیات به شهادت می رسند.ایشان به علت تخصصی که داشت در پادگانها به آموزشهای نظامی می پرداخت و از رفتن به جبهه به علت نیاز به وجودش برای اموزش دادن منع شده بود ولی از اشتیاق فراوانی که به حضور در صحنه نبرد حق علیه باطل را داشت مرخصی بدون حقوق می گرفت و می رفت که در یکی از همین عملیاتها ۵۰ درصد شنواییش را از دست میدهد.شهید در تپه نورالشهدا هر صبح جمعه حضور پیدا می کرد و از زائرین شهدا پذیرایی می نمود و با شهدا به صحبت می پرداخت و بیشتر عمرش را در راه آموزش نیروهای نظامی و انتظامی سپری کرد.با حفظ سمت به دانشگاه پلیس مآمور شد و در روز حادثه به محل قدیم پادگان نصر رفته بود برای آموزش راپل به نیروها که با پاره شدن طناب راپل و سقوط از بلندی به شهادت میرسد.همکارانش به ایشان لقب شهید آموز ش دادند .روحش شاد و یادش گرامی

۲۱:۲۳

thumnail

۲۱:۲۸

thumnail

۲۱:۲۸

thumnail

۲۱:۳۳

thumnail
نوشته بودند لن نرکع...(سر خم نخواهیم کرد)
#غزه

۲۱:۴۴

thumnail

۶:۲۲

thumnail

۱۶:۳۶

thumnail
دکتر مرتضی شیخ پولی به عنوان حق ویزیت از مردم نمی گرفت ، و هرکس هر چه میخواست در صندوقی که کنار میزش بود می انداخت و چون حق ویزیت دکتر پنج ریال تعیین شده بود ( خیلی کمتر از حق ویزیت سایر پزشکان آن زمان) اکثر مواقع بسیاری از بیمارانی که به مطب او مراجعه می‌کردند به جای پنج ریالی ، سر فلزی نوشابه داخل صندوق می انداختند تا صدایی شبیه انداختن سکه شنیده شود!
دختر دکتر نقل میکند : روزی متوجه شدم پدرم مشغول شستن و ضدعفونی کردن انبوه سر نوشابه های فلزی است! با تعجب گفتن : پدر بازی تان گرفته است!؟ چرا سرنوشابه ها را می شویید؟!پدر جوابی داد که اشکم را درآورد.. ایشان گفت : دخترم ،مردمی که مراجعه می‌کنند باید از سرنوشابه های تمیز استفاده کنند تا آلودگی را از جاهای دیگر به مطب نیاورند.این سرنوشابه های تمیز را آخر شب در اطراف مطبم میریزم تا مردمی که مراجعه می‌کنند از این ها که تمیز است استفاده کنند!آخر بعضیها خجالت می‌کشند که چیزی داخل صندوق نیندازند !
undefinedروحش شاد و یادش گرامیundefined

۲۰:۵۰

thumnail
undefinedبخش‌هایی از وصیت‌نامه شهید یوسف بهرامی دلیر
undefinedاينکه قلم در دستم مي‌لغزد به ياد دارم که بارها قلم بدست گرفته و وصيتنامه نوشته ام به اين اميد که ديگر زنده باز نگردم ولي چه کنم سعادتش را نداشتم و اکنون هم اميدوارم که خداوند اين بار توفيق شهادت در راهش را نصيبم گرداند.
undefinedخداوندا ما را ببخش بخاطر قدردان و شاکر نبودنمان و ما را ببخش بخاطر فراموش کردن خودمان که چه بوديم و چه شديم.
undefinedپدر و مادر عزيزم، تلاش نمائيد که هر چه در توان داريد در راه اين انقلاب و امام و اسلام هديه نمائيد.
undefinedخواهرانم رنگيني خون من کوبنده تر از سياهي چادر شما نيست مبادا حرف منافقين در شما تاثير بگذارد و از وظيفه اي که داريد کوتاهي کنيد.
undefinedمادر جان هر وقت سخني را از کسي شنيديد که بر ضد امام‌مان بود جوابش را بدهيد.
undefinedاي کاش هزار جان داشتم و هزار نفر بودم و هر نفرم در گوشه اي از مناطق غرب و جنوب کشور تکه تکه مي‌شد، آري تحمل تير و ترکش را دارم اما تحمل اندوه امام خميني را هرگز.
undefinedundefinedیادشهدا با صلواتundefinedundefined

۲۰:۵۴

thumnail

۲۰:۵۷

thumnail
یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد

۲۱:۱۳

undefined فیلم و خاطره | به دلم نچسبید ...
undefined ترکش پهلویش را شکافته بود و از زخمش خون جریان داشت؛ باندهایم برای پانسمان تمام شده بود ...مجبور شدم عمامه‌ام را باز کنم و دور زخمش بپیچم.خونریزی کمی رمقش را کم کرده بود؛
undefined خواستم روحیه‌ بدهم، به او گفتم «تبریک میگم! به خیل جانبازان اسلام خوش آمدید!» ...نگاه معناداری کرد و گفت: «به دلم نچسبید! دوست دارم روز شهادت امیرالمومنین علی (علیه السلام) شهید بشم»از این حرفش تعجب کردم، طوری که این گفتگو در ذهنم ماند.
چهل و چند سال بعد، در حرم امام علی (علیه السلام) بودم که ناگهان دوباره او را در جمعیت و پس از سال‌ها دیدم. جلو رفتم و سلام کردم؛ خودم را معرفی کردم و خاطره آن روز را برایش یادآوری کردم، بعد گفتم: «یادت هست؟»گفت: «البته»به شوخی گفتم: «چی شد پس؟ شهید نشدی؟»
با دستش اشاره‌ای به حرم امام علی (علیه السلام) کرد و گفت: «به همین امام علی، این تقدیری است که نوشته شده و به زودی اتفاق می‌افتد!»باز هم از سخنش متعجب شدم.
گذشت ...کمتر از سه ماه بعد، در روز ۲۱ رمضان، شهادت حضرت علی (علیه السلام)، در زیرنویس تلویزیون نامش را دیدم.بله، آن مجروح، همان شهید_زاهدی بود که آنروز به دنبال پیکر شهید_سیدرضی_موسوی به عتبات آمده بود.
undefined<img style=" />undefined بر اساس خاطره ای از حجت‌الاسلام دری، امدادگر زمان جنگ
undefined شادی روح شهدا صلواتالّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
•┈┈•❀undefinedundefinedundefinedundefinedundefined❀•┈┈•

۵:۵۵

thumnail

۷:۳۶

thumnail
undefined فیلمی از ملاقات رهبر انقلاب از شهید رازینی در سال ۷۷
undefinedاین شهید، دی ماه سال ۱۳۷۷ نیز که رئیس دادگستری تهران بود مورد سوءقصد قرار گرفته بود.
undefinedرهبر انقلاب اسلامی در آن سال از حجت‌الاسلام رازینی عیادت کرده و گفتند: این امتحان الهی بود و اینگونه عوارض، نشانه لطف خداست؛ همه‌ی ما در آرزوی شهادتیم. ان‌شاءالله خداوند این را وسیله‌ای برای تقرب بیشتر شما به پروردگار و جلب توجه و لطف پروردگار قرار بدهد.

۲۰:۳۹

thumnail

۲۰:۴۰

thumnail

۲۰:۴۰

thumnail
چشمها هر روز روشنتر می شود!!!!

۲۰:۴۱

thumnail

۲۰:۴۴

thumnail
هدیه به روح پاک و مطهر شهدا صلواتی عنایت بفرمایید.

۲۰:۴۸

در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمی‌شود.