۱۱ تیر ۱۴۰۲
۱۷:۲۶
۱۲ تیر ۱۴۰۲
۳:۲۴
۳:۲۶
۳:۲۷
۳:۲۸
اونجایی که علی مقنی میگه
بی فاصله بنویس که بی فاصله باشدبین من و معشوق نباید گله باشد
جزعشق میان من و او مسئله ای نیستیعنی که نباید به جز این مسئله باشد
سرسلسله ی خوب ترین های جهانیزیبایی اگر سلسله در سلسله باشد
بی رایحه ی موی تو عاشق نتوان بودبگذار که در باد ، زمانی یله باشد
بگذار عجب بگذرد این قافله ی عمراما چو تویی نیز در این قافله باشد
ای روی لبت بوسه به اندازه ی گل،سرخحیف است که این شعر بدون صله باشد
#Walll#
بی فاصله بنویس که بی فاصله باشدبین من و معشوق نباید گله باشد
جزعشق میان من و او مسئله ای نیستیعنی که نباید به جز این مسئله باشد
سرسلسله ی خوب ترین های جهانیزیبایی اگر سلسله در سلسله باشد
بی رایحه ی موی تو عاشق نتوان بودبگذار که در باد ، زمانی یله باشد
بگذار عجب بگذرد این قافله ی عمراما چو تویی نیز در این قافله باشد
ای روی لبت بوسه به اندازه ی گل،سرخحیف است که این شعر بدون صله باشد
#Walll#
۱۶:۵۶
۲۰:۲۵
۲۰:۲۵
۱۳ تیر ۱۴۰۲
نه مثلِ كوه محكمم، نه مثلِ رود جارىامنه لايقم به دشمنى، نه آن كه دوست دارىام
تو آن نگاهِ خيره اى در انتظارِ آمدنمن آن دو پلکِ خسته كه به هم نمىگذارىام
تو خستهاى و خستهتر منم كه هرز مىرومتو از همه فرارى و من از خودم فراریام
زمانه در پىِ تو بود و لو ندادمت ولىمرا به بند مىكشد به جرمِ راز دارىام
شناختند مردمان من و تو را به اين نشان:تو را به صبر كردنت، مرا به بیقراریام
چقدر غصّه مىخورم كه هستى و ندارمتمدام طعنه میزند به بودنم، ندارىام.
#سيدتقی_سیدی
#شعر ترانه وملانصرالدین
تو آن نگاهِ خيره اى در انتظارِ آمدنمن آن دو پلکِ خسته كه به هم نمىگذارىام
تو خستهاى و خستهتر منم كه هرز مىرومتو از همه فرارى و من از خودم فراریام
زمانه در پىِ تو بود و لو ندادمت ولىمرا به بند مىكشد به جرمِ راز دارىام
شناختند مردمان من و تو را به اين نشان:تو را به صبر كردنت، مرا به بیقراریام
چقدر غصّه مىخورم كه هستى و ندارمتمدام طعنه میزند به بودنم، ندارىام.
#سيدتقی_سیدی
#شعر ترانه وملانصرالدین
۱۳:۰۵
۱۳:۰۶
۱۳:۰۷
۱۴ تیر ۱۴۰۲
۳:۱۴
۳:۱۵
۳:۱۷
۲۰:۰۹
۲۰:۰۹
۱۵ تیر ۱۴۰۲
۱۱:۳۲
۱۸ مرداد ۱۴۰۲
چو فکرت کنم عمر کوتاه رفتگهی در ره و گاه بی راه رفت
جوانی سراسر به غفلت گذشتو پیری در این حسرت و آه رفت
چه شبها که با یاد رفیقان گذشتچه اندوهم از هجر آن یار رفت
دمی سرکشی، گاه با سوگ و غمهمه عمر با گاه و بی گاه رفت
همه مکنتم جز غمی بیش نیستجوانی سیه، عشق در چاه رفت
#شعرترانه وملا نصرالدین#
جوانی سراسر به غفلت گذشتو پیری در این حسرت و آه رفت
چه شبها که با یاد رفیقان گذشتچه اندوهم از هجر آن یار رفت
دمی سرکشی، گاه با سوگ و غمهمه عمر با گاه و بی گاه رفت
همه مکنتم جز غمی بیش نیستجوانی سیه، عشق در چاه رفت
#شعرترانه وملا نصرالدین#
۳:۰۹