۲۴ بهمن ۱۴۰۰
شیلام به همه
۲۱:۰۲
فعالیت از فردا شروع میشود
۲۱:۰۳
لطف کنید اگر درخواستی در مورد رمان داشتید بیاید پی وی
۲۱:۰۳
۲۵ بهمن ۱۴۰۰
4تا لایک بخوره پارت بعد هم میزارم
۷:۵۵
#رویای_باتو_بودن
پارت ۱
--------------------------------------------------
صبح زیبایی بود تازه از شهر ناگازاکی برگشته بودم حدودن ساعت 8 صبح بود که من با عجله راهی دبیرستان شدم بزارید خودمو معرفی کنم من میساکی هاراگاکی هستم من 16 سال دارم بگذریم رفتم دم در کلاس همه داشتن حرف میزدن که یهو صدا ها قط شد ترسیدم گفتم حتمی یک مشکلی دارم با استرس رفتم سر میز که یک دختر به نام اما گفت هی دختره بیریخت اینجا جای تو نیست گمشو یه جا دیگه منم بهم بر خورد ولی با آرامش گفتم : باشه ببخشید و رفتم سر پا وایسادم تا معلم اومد آقای کازو که با خوش حالی گفت بنشینید سر میز هاتون برای من هم یک میز اضافه تحیه کردند میز عقبی به سمت چپ یک پسر خوشگل و جذاب هی نگام میکرد خیلی خجالت کشیدم سر حضور و غیاب فهمیدم اسمش چیفویو هست بعد کلاس که داشت با رفیق هاش شوخی میکرد یهو خورد به من خیلی معضرت خواهی کرد پسر عجیبی بود اما یجورایی ازش خوشم آمد -----------------------از نظر نویسنده :
بعد کلاس درس چیفویو به باجی یواشکی گفت هی باجی امممم.... اممم من عا... ش.. ق باجی حرفش رو قط کرد و گفت از قیافت خیلی معلومه که عاشق شدی چیفویو قرمز شد و گفت : حالا چیکار کنم باجی : خودم بهت میگم راستش منم عاشق یه دختر توی کلاس میساکی هست اسمش هست اما چیفویو و باجی زدن زیر خنده باجی : دوتایی با هم عاشق شدیم چقدر عجیب کازوتورا که قائم مکی داشت گوش میداد رفت پیش مایکی کازوتورا : هی مایکی باجی و چیفویو عاشق شدنمایکی به روی خودش نیاورد که عاشق شده و گفت عاشق کی کازوتورا : چیفویو عاشق میساکی شدهمایکی از قیافش معلوم بود که خیلی اصبانی شده بود و با خونسردی گفت : خوبه خوبه مایکی یه رقیب عشقی پیدا کرده بود و خیلی اصبانی بود
پارت ۱
--------------------------------------------------
صبح زیبایی بود تازه از شهر ناگازاکی برگشته بودم حدودن ساعت 8 صبح بود که من با عجله راهی دبیرستان شدم بزارید خودمو معرفی کنم من میساکی هاراگاکی هستم من 16 سال دارم بگذریم رفتم دم در کلاس همه داشتن حرف میزدن که یهو صدا ها قط شد ترسیدم گفتم حتمی یک مشکلی دارم با استرس رفتم سر میز که یک دختر به نام اما گفت هی دختره بیریخت اینجا جای تو نیست گمشو یه جا دیگه منم بهم بر خورد ولی با آرامش گفتم : باشه ببخشید و رفتم سر پا وایسادم تا معلم اومد آقای کازو که با خوش حالی گفت بنشینید سر میز هاتون برای من هم یک میز اضافه تحیه کردند میز عقبی به سمت چپ یک پسر خوشگل و جذاب هی نگام میکرد خیلی خجالت کشیدم سر حضور و غیاب فهمیدم اسمش چیفویو هست بعد کلاس که داشت با رفیق هاش شوخی میکرد یهو خورد به من خیلی معضرت خواهی کرد پسر عجیبی بود اما یجورایی ازش خوشم آمد -----------------------از نظر نویسنده :
بعد کلاس درس چیفویو به باجی یواشکی گفت هی باجی امممم.... اممم من عا... ش.. ق باجی حرفش رو قط کرد و گفت از قیافت خیلی معلومه که عاشق شدی چیفویو قرمز شد و گفت : حالا چیکار کنم باجی : خودم بهت میگم راستش منم عاشق یه دختر توی کلاس میساکی هست اسمش هست اما چیفویو و باجی زدن زیر خنده باجی : دوتایی با هم عاشق شدیم چقدر عجیب کازوتورا که قائم مکی داشت گوش میداد رفت پیش مایکی کازوتورا : هی مایکی باجی و چیفویو عاشق شدنمایکی به روی خودش نیاورد که عاشق شده و گفت عاشق کی کازوتورا : چیفویو عاشق میساکی شدهمایکی از قیافش معلوم بود که خیلی اصبانی شده بود و با خونسردی گفت : خوبه خوبه مایکی یه رقیب عشقی پیدا کرده بود و خیلی اصبانی بود
۸:۰۷
دوستان کانال ما رو به دوستان خود معرفی کنید خیلی عضو هامون کم هستن
۱۷:۱۹
بازارسال شده از E . K :)
۱۸:۳۲
دنیای رمان
#رویای_باتو_بودن پارت ۱ -------------------------------------------------- صبح زیبایی بود تازه از شهر ناگازاکی برگشته بودم حدودن ساعت 8 صبح بود که من با عجله راهی دبیرستان شدم بزارید خودمو معرفی کنم من میساکی هاراگاکی هستم من 16 سال دارم بگذریم رفتم دم در کلاس همه داشتن حرف میزدن که یهو صدا ها قط شد ترسیدم گفتم حتمی یک مشکلی دارم با استرس رفتم سر میز که یک دختر به نام اما گفت هی دختره بیریخت اینجا جای تو نیست گمشو یه جا دیگه منم بهم بر خورد ولی با آرامش گفتم : باشه ببخشید و رفتم سر پا وایسادم تا معلم اومد آقای کازو که با خوش حالی گفت بنشینید سر میز هاتون برای من هم یک میز اضافه تحیه کردند میز عقبی به سمت چپ یک پسر خوشگل و جذاب هی نگام میکرد خیلی خجالت کشیدم سر حضور و غیاب فهمیدم اسمش چیفویو هست بعد کلاس که داشت با رفیق هاش شوخی میکرد یهو خورد به من خیلی معضرت خواهی کرد پسر عجیبی بود اما یجورایی ازش خوشم آمد ----------------------- از نظر نویسنده : بعد کلاس درس چیفویو به باجی یواشکی گفت هی باجی امممم.... اممم من عا... ش.. ق باجی حرفش رو قط کرد و گفت از قیافت خیلی معلومه که عاشق شدی چیفویو قرمز شد و گفت : حالا چیکار کنم باجی : خودم بهت میگم راستش منم عاشق یه دختر توی کلاس میساکی هست اسمش هست اما چیفویو و باجی زدن زیر خنده باجی : دوتایی با هم عاشق شدیم چقدر عجیب کازوتورا که قائم مکی داشت گوش میداد رفت پیش مایکی کازوتورا : هی مایکی باجی و چیفویو عاشق شدن مایکی به روی خودش نیاورد که عاشق شده و گفت عاشق کی کازوتورا : چیفویو عاشق میساکی شده مایکی از قیافش معلوم بود که خیلی اصبانی شده بود و با خونسردی گفت : خوبه خوبه مایکی یه رقیب عشقی پیدا کرده بود و خیلی اصبانی بود
۱۸:۳۳
۲۶ بهمن ۱۴۰۰
بازارسال شده از 𝐬𝐞𝐭𝐚𝐲𝐞𝐬𝐡
#رویای_باتو_بودن
پارت ۲
-----------------------------------------
چیفویو : باجی احساس عجیبیه عشق مگه نه باجی : اره آنقدر خوشگل ترین دختر دنیاسچیفویو که مث گوجه قرمز شده بود گفت : اممم باجی چیزه.. میگم چچ.. طوری باید به دخترا نزدیک شدباجی : یه نقشه بینظیر دارم حالا صبر کن ----------------------------------میساکی :
بعد مدرسه دختری رو دیدم که زیر بارون داره خیس میشه فکر کنم یادش رفته بود چتر بیاره من اومدم نزدیکش و بهش سلام دادم اون خیلی خجالتی بود گفتم اسمش چیه گفت : ای... ایچیگو منم گفتم خب میای با هم برگردیم خونه اون قبول کرد تو راه هیچ چیزی نمی گفت تا من سر صبحت رو باز کردم من : میای یه روز با هم درس بخونیم ایچیگو : حتمی من : باش فردا ساعت 4 بیا خونمون ایچیگو : باشه ممنون من تا خونه اون رو رسوندم
--------------------------------- چیفویو :
سر راه اتفاقی میساکی رو تنهایی دیدم خیلی به نظر خوب اومد اون رو دیدم اما من رو ندیدم چترش رو جمع کرده بود و روی چاله های آب بپر بپر میکرد با اون چشمهای سبز قشنگش و با اون موهای پریشون جوری بهش دل بستم که الان دوست داشتم کنارش باشم و اونو ببوسم
پارت ۲
-----------------------------------------
چیفویو : باجی احساس عجیبیه عشق مگه نه باجی : اره آنقدر خوشگل ترین دختر دنیاسچیفویو که مث گوجه قرمز شده بود گفت : اممم باجی چیزه.. میگم چچ.. طوری باید به دخترا نزدیک شدباجی : یه نقشه بینظیر دارم حالا صبر کن ----------------------------------میساکی :
بعد مدرسه دختری رو دیدم که زیر بارون داره خیس میشه فکر کنم یادش رفته بود چتر بیاره من اومدم نزدیکش و بهش سلام دادم اون خیلی خجالتی بود گفتم اسمش چیه گفت : ای... ایچیگو منم گفتم خب میای با هم برگردیم خونه اون قبول کرد تو راه هیچ چیزی نمی گفت تا من سر صبحت رو باز کردم من : میای یه روز با هم درس بخونیم ایچیگو : حتمی من : باش فردا ساعت 4 بیا خونمون ایچیگو : باشه ممنون من تا خونه اون رو رسوندم
--------------------------------- چیفویو :
سر راه اتفاقی میساکی رو تنهایی دیدم خیلی به نظر خوب اومد اون رو دیدم اما من رو ندیدم چترش رو جمع کرده بود و روی چاله های آب بپر بپر میکرد با اون چشمهای سبز قشنگش و با اون موهای پریشون جوری بهش دل بستم که الان دوست داشتم کنارش باشم و اونو ببوسم
۱۸:۵۲
شیلام ۴ تا لایک بخوره پارت بعد
۱۸:۵۳
۳ فروردین ۱۴۰۱
بازارسال شده از
کینیچیوا اوتاکو های کیوت دنبال یک کانال عالی با محتوا میکس ناب پروف ناب معرفی انیمه و کلی چیزای کیوت و باحالی که هر اوتاکو میخواد این چنل دارهزود جوین بده کیوتم https://ble.ir/gsflc
۱۴:۴۷