ز

زیر و زِبَر

۱۴۷عضو
ز
۱۴۷ عضو

زیر و زِبَر

گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شدگفت میباش چنین زیر و زبر هیچ مگوی...


شنوای صحبت ها:@ftmhashemi

۱۹ تیر

heydar-albayati.safar-o-elallah(128).mp3

۱۷:۳۴-۱۶.۱۱ مگابایت
الی الله سفره الی الله...همراه و همدم و زمزمه لب های من توی سفر...

۸:۴۲

۲ محرمورود کاروان امام حسین به کربلا

شاید ما بچه شیعه ها کمتر با مکه و مدینه ارتباط گرفته باشیمشاید توی هیات توی اوج احساسمون خواسته باشیم بریم کربلا و اون حرم زیبا رو ببینیمشاید وقتی توی خیابون بهشتی بین الحرمین قدم زدیم ، تصور کردیم چه کارزاری رخ دادهو تک تک روضه هایی که شنیدیم از عاشورا رو به خاطر آورده باشیم و اشک ریخته باشیماین سفر اما یه تفاوتی برای من داشت من سفر کردم به سال ۶۱ هجری و نه روز عاشورا بلکه قبل تر و تصور کردم کاروان رو، نه فقط در روز عاشورادر میقات، جایی که محرم شدند دور کعبه زمانی که طواف کردنددر سعی وقتی به یاد تشنگی فرزند هاجر، هروله کردند...در عرفات ، وقتی لبان مبارک سیدالشهدا اون دعای نورانی و آسمانی رو تلاوت کردند...تک تک لحظات سفر حج ، تک تک مکان ها همسفر امام حسین(ع) بودنه...هر جایی که پا می‌ذاری جای پای خاندان مطهرشونههر دم، روضه سیدالشهداست...و‌من، همسفر سفر الی الله بودم...

۸:۴۸

توی این همسفر بودن، همه چیز خوب و زیباست تا ۹ ذی الحجه...روزی که سفیر امام در کوفه به شهادت می‌رسند...روزی که امیر الحاج، دعای عرفه رو قرائت می‌کنند ولی به سمت مکه باز نمی‌گردند...از اینجا همه چیز تغییر می‌کنه...
۱۰ ذی الحجه هر سال برای حاجی ها عیده،چرا که قربانی خودشون رو در راه خدا دادند و امید به قبولی حج دارند
کاروان سال ۶۱ اما ۱۰ ذی الحجه قربانی نکرد... و فدیناه بذبح عظیم... قربانی ۱۰ محرم انجام میشه...از این جا نظم حج به هم می‌ریزه...
تا الان می‌دونستی هر جا میری جا پای حسین (ع) میگذاری جا پای خاندانش میگذاری همون اعمالی رو انجام میدی که رقیه و زینب انجام دادند...
بعد از عید قربان اما یک نگرانی توی دلت میفته الان رقیه کجاست؟کاروان به سمت چه منزلگاهی میره؟
چند روز بعد که برای برگشتن به شهرت آماده میشیفکر می‌کنی رباب در این سفر طولانی در این بیابان سخت چه طور میگذرونه؟هی دائم نگران همسفر هات هستی کجا می‌روند؟رسیدن؟اتفاقی براشون نیفتاده باشه ؟نکنه بچه ها توی این راه دراز اذیت بشن... نکنه پاهای ظریفشون آبله ببنده؟گرسنه نیستند؟ تشنه نیستند؟
و حالا امروزچند روزی هست که برگشتمدوستان و فامیل به دیدارم اومدند ، خستگی سفر از تنم در رفته شنیدم که یک روزه که کاروان در وادی کرب و بلا مستقر شده اند و من امادلم هنوز شور این کاروان حج ناتمام را میزند...

۹:۱۳

۲۲ تیر

undefined۷ محرمروز علی اصغر
مستحب است میان صفا و مروه هروله کنینه تمام آن رابخش کوچکیچون که مادری برای تشنگی طفلشبیتاب شده بود میدوید ، سراسیمه بود می‌رفت می آمدمیان دو کوهچقدر طول کشید؟ سی دقیقه ؟ سه ساعت؟ گمان نمیکنم سه روز شده باشدهفت بار فاصله بین دو کوهدشمنی در کار نبودو نه سه شعبه ایکودک چه شد؟عاقبت سیراب شدو همه مسلمانان نه زن هامرد هایشان به خاطر شور دل آن بانوسال هاست بین این دو کوه راهفت بار هروله میکنندو بعد سیراب می‌شوندو برای اهل خانه و شهرشان می‌برند از آبی که از زیر پای طفل جاری شدو هنوز جاریست...
undefinedundefinedundefined
کل یوم عاشوراو کل ارض کربلا

۲۰:۲۸

حالا فکر کن اباعبدالله بین صفا و مروههروله میکندرباب هم هست پشت سر امامش اعمال انجام میدهد گمان میکنم علی هم در آغوشش باشدشاید بین این هفت بار شیر هم خورده باشد و بعد رباب از آب زمزم به او خورانده باشدشاید رباب موقع نوشیدن آب زمزمبرای طفلش دعا کرده چه آرزوهایی که برایش نداشتهشاید به او گفته باشدبنوش فرزندم این آب زمزم است که جدت محمد مصطفی (ص) گفت سوغات مکه است این اولین سفر مکه ات است چه سفر ها که قرار است با هم برویم پسرم!بنوش طفلکم که متبرک است...یعنی خدا آن را مایه برکت قرار دادهخدای مهربان که مواظب همه ی بچه هاستاین چشمه را برای جد تو اسماعیل جوشاندتا سیراب شودو برای قلب مادرش ...تا آرام بگیرد و از بیتابیدق نکند...undefined

۲۰:۲۸

۲۴ تیر

زیر و زِبَر
undefined۷ محرم روز علی اصغر مستحب است میان صفا و مروه هروله کنی نه تمام آن را بخش کوچکی چون که مادری برای تشنگی طفلش بیتاب شده بود میدوید ، سراسیمه بود می‌رفت می آمد میان دو کوه چقدر طول کشید؟ سی دقیقه ؟ سه ساعت؟ گمان نمیکنم سه روز شده باشد هفت بار فاصله بین دو کوه دشمنی در کار نبود و نه سه شعبه ای کودک چه شد؟ عاقبت سیراب شد و همه مسلمانان نه زن ها مرد هایشان به خاطر شور دل آن بانو سال هاست بین این دو کوه را هفت بار هروله میکنند و بعد سیراب می‌شوند و برای اهل خانه و شهرشان می‌برند از آبی که از زیر پای طفل جاری شد و هنوز جاریست... undefinedundefinedundefined کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا ‌
undefined۸ محرمروز علی اکبر

آن طفلقد کشید برومند شدجوان شد تا جایی که پدر ، حظ جوانیش را ببرد

بهتر از من میدانیدداستان گلویی که بریده نشد
پدری کهعزادار پسرش نشد با جوانش به قتلگاه رفتبا جوانش بازگشتنه روی عبانه اربا اربا
قربانی داداما نه پسرش نه برادرشنه حتی یک نفر از خاندان و عشیره اش
همسرشتسلیم بود امااسیر نشد...معطل رقاصه های دروازه شهر نشدخیمه اش آتش نگرفت
خواهرش؟ دخترش؟...


undefinedundefinedundefined
کل یوم عاشوراو کل ارض کربلا

۶:۴۸

پسرم
من، تو را در همه ی کرب و بلا میبینمهر کجا می‌نگرم ، جسم تو را میبینم...

۶:۵۲

thumnail
پارسال رو یادتون میاد؟با کمک شما دوستای عزیزم ۱۰ میلیون تومان جمع کردیم برای روشن شدن چراغ روضه توی روستا
خودتون مومن هستید و کیسمیدونید حتی ذره ای اگه در کار خیری شریک بشید ، ثواب کلش رو میبرید
به قول یه بچه های هیاتشیطون دستتون رو نگیره!!
بفرمایید سفره دار امام حسین بشید
5894631214039513فاطمه السادات هاشمی _ رفاه

.

۱۶:۵۹

thumnail

۱۶:۵۹

۲۵ تیر

زیر و زِبَر
undefined تصویر
خیلی از واریزی های پارسالده تومنی بود مبالغ کمکه کار های بزرگ میکننundefined

۷:۱۱

thumnail
پدرم خادم دربار حسین...
این عکس خیلی کیفیتش پایینه اما خیلی دوستش دارمهر دفعه با دیدنش اشک توی چشمام جمع میشههر سال موقع پخت غذا این عکس تکرار میشه اما این آخرین باره که بابا توی این جمع بود undefined
محرم ۱۴۰۱

۷:۲۲

۲۶ تیر

مستان همهافتاده و ساقی نمانده...
یک گل برای باغبان باقی نمانده...
#عاشورا

۵:۳۴

زیر و زِبَر
مستان همه افتاده و ساقی نمانده... یک گل برای باغبان باقی نمانده... #عاشورا ‌ ‌

Mohammad Ali Karimkhani - Mastan hame Oftade (320).mp3

۰۳:۴۷-۸.۶۹ مگابایت

۸:۲۴

شاه گفتا کربلا امروز میدان من استعید قربان من است،عید قربان من استundefined
خواهرم زینب پرستار یتیمان من است عید قربان من است،عید قربان من استundefined

۱۹:۱۶

بازارسال شده از کاروان حج 13174 هرندی زاده اصفهان

-1144250621_-1929759529.mp3

۰۷:۵۹-۱۸.۳ مگابایت
صوت عصر عاشوراست... undefined
>> حدود یک ماه پیش دقیقا چُنین روزی در چادرهای مِنا نشسته بودید و اعلام نمودیم که الحمدلله " قربانی‌ها انجام شده و حاجی شده‌اید*لبیک اللهم لبیک
و امروز در شام غریبان عاشورا، اولین عاشورای بعد از حج رفتن، باید این روضه را گوش دهی و تمام لحظات سفر را، جبل‌الرحمه را، مدینه را، کعبه را، برای خودت یادآوری کنی و نفس کشیدن دوباره را به رُخ بکشید..

لبیک اللهم لبیکغرقی تو دریایی از خونبا لب‌های خشک و بی‌جونمشغول ذکر خداییلبیک اللهم لبیکحُســـــــــــــین جانم

۱۹:۱۶

امروز کاروان حسین بن علی(ع)اعمال حج را کامل کردند و قربانی خویش را به درگاه الهی پیشکش کردندundefined
اللهم تقبل هذالقربان اللهم تقبل هذا القلیلundefined

۱۹:۱۶

به خدا که محرم بعد از حج خیلی سنگین تره....undefined

۱۹:۱۶

آقاجانما را ببخش که از غم تو جان نمی‌دهیم undefinedundefined

۱۹:۱۶

۱۲ شهریور

برای شهادت امام حسن(ع)
آخرین رمی جمرات که رفتیمآخرین اعمال قبل از بازگشت از منا به مکهخیلی شلوغ بود باید به سختی نزدیک می‌شدی و سنگ می‌زدی انرژی زیادی می‌گرفت و سنگ ها به خطا می‌رفتبا برادر رفتیم دستش حائل بوداولین جمره را سنگ زدم به عقب برگشتم تا برادر سنگ نیابتی را هم بزند تا سراغ جمره بعدی برویم
بر خلاف روزهای قبل که چادر عربی سر میکردمچادر ایرانی سرم بود همان چادری که علامت کاروان را پشتش دوخته بودمکه یک پرچم ایران بزرگ خودنمایی می‌کرد
موقع بازگشت به عقب ضربه ی سنگینی در شانه ام احساس کردمحس کردم دردش در یک آن در تمام بدنم پیچیدبی اختیار چرخیدم تا ببینم چه کسی بوده!یک مرد قوی هیکل, احتمالا عرب، با یک لبخند پهن ناشی از رضایت!چهره رنجور مرا که دید مشتش را گره کرد جلوی صورتم آورد!پوزخندی زد و بلند خندید!مشت را چند باری جلوی صورتم تکان داد که یعنیزدم ! خوب هم زدم باز هم میزنم!!!
تمام وجودم خشم شده بود!حساب کردم بطری پر از سنگ دستم را به راحتی می‌توانستم توی صورتش بکوبم یک لحظه گفتم، اگر این مشت و این غیض و پوزخند به خاطر پرچم ایران و چادر بچه شیعه باشد ، و مشت متقابل من به خاطر درد و خشم خودم! یک جای معادله می‌لنگد...
دستم را پایین آوردم و رد شدمدرد پیچیده بود ، نمیتوانستم راه برومیا حتی به راحتی نفس بکشمگریه ام گرفت نه به خاطر درداز مظلومیت چادری که نشان از حب زهرا (س)دارد و بعد از هزار سالهنوز در همین سرزمین آتش بغض عده ای را شعله ور می‌کند...کوچه های مدینه ، یا کوهستان های مکه... چه فرقی میکند...
جلوتر رفتم چند نفر از کاروان متوجهم شدند شرح ماجرا را که گفتم، گفتند : مگر برادرت نبود که تو را اینگونه زدند...
اشکم سرازیر شدذهنم پر کشید به کوچه بنی هاشم آن جا که حسن(ع) بود... حسن(ع) دید که مادر را...شاید کسی بعدا از او پرسید , مگر تو نبودی که...
چقدر آن روز روضه کوچه خواندیم و گریه کردیم...در کنار ستون ها و حاجی هایی که شیطان را نشانه گرفته اند و گاهی چه دلبری ها که از شیطان نمی‌کنند...
خلاصه کهمن که ناچیز ناچیز ناچیزم اما آنجا فهمیدم ،چادر زهرا(س)، هنوز در کوچه پس کوچه های دنیا، سیلی میخورد...

صلی الله علیک یا امنا یا فاطمه الزهرا صلی الله علیک یا حسن بن علی ایها المجتبی...undefined

۲۱:۳۷

به خاطر دوشنبه که خیلی امام حسنی بود:

زیر باران دوشنبه بعد از ظهر اتفاقی مقابلم رخ داد وسط کوچه ناگهان دیدم زن همسایه بر زمین افتاد
سیب‌ها روی خاک غلطیدند چادرش در میان گرد و غبار قبلا این صحنه را... نمی‌دانم در من انگار می‌شود تکرار
آه سردی کشید، حس کردم کوچه آتش گرفت از این آه و سراسیمه گریه در گریه پسر کوچکش رسید از راه
گفت: آرام باش! چیزی نیست به گمانم فقط کمی کمرم... دست من را بگیر، گریه نکن مرد گریه نمی‌کند پسرم
چادرش را تکاند، با سختی یا علی گفت و از زمین پا شد پیش چشمان بی‌تفاوت ما ناله‌هایش فقط تماشا شد
صبح فردا به مادرم گفتم گوش کن! این صدای روضه‌ی کیست طرف کوچه رفتم و دیدم در و دیوار خانه‌ای مشکی است
** با خودم فکر می‌کنم حالا کوچه ما چقدر تاریک است گریه، مادر، دوشنبه، در، کوچه راستی! فاطمیه نزدیک است...

۲۱:۵۶