۷:۰۳
۷:۰۵
۷:۰۵
۷:۰۵
۷:۰۵
۷:۰۶
۷:۰۶
۷:۰۶
۷:۰۶
سلام
۴:۳۳
دوستان عزیز ورود ماه مبارک رمضان رابه همه ی شما دختران ایران زمین تبریک می گویم انشاالله تمام روزه های تان قبول باشد امید وارم که خداوند تمام گناهان شما و من را در این ماه مبارک رمضان ببخشد
۴:۳۷
زنگ داستان شروع شد امیدوارم از داستان های پند آموز ما لذت ببرید
۴:۳۸
لطفا اگر به نظر خودتون نویسنده خوبی هستید و چند داستان نوشته بودید اما نمی دونید که چتور تو ای وضعیت کرونا به بقیه نشون بدین داستان هاتون رو برای ما بفرستید
۴:۴۴
#داستانک
برادران یوسف آمدند پیش او،با او حرف زدند، از او گندم خریدند ولی او را نشناختند!دوباره و سه باره هم آمدند،ولی تا یوسف علیه السلام خودش را به آنها معرفی نکرد، او را نشناختند. خدا اگر بخواهد حجّت خودش را مخفی می کند،حتی از برادران و پدرش...!
" او(امام زمان) هم به اذن خدا بین مردم راه می رود،در بازارها قدم می زند،روی فرش ها پا می گذارد،ولی او را نمیشناسند؛ شباهت یوسفِ یعقوب و یوسفِ فاطمه سلام الله علیها، همین مخفی ماندن است."امام صادق علیه السلام اینگونه فرموده است.
غیبت نعمانی، ص163.
یادت نره...؛
┈┈•✾✾•┈┈
برادران یوسف آمدند پیش او،با او حرف زدند، از او گندم خریدند ولی او را نشناختند!دوباره و سه باره هم آمدند،ولی تا یوسف علیه السلام خودش را به آنها معرفی نکرد، او را نشناختند. خدا اگر بخواهد حجّت خودش را مخفی می کند،حتی از برادران و پدرش...!
" او(امام زمان) هم به اذن خدا بین مردم راه می رود،در بازارها قدم می زند،روی فرش ها پا می گذارد،ولی او را نمیشناسند؛ شباهت یوسفِ یعقوب و یوسفِ فاطمه سلام الله علیها، همین مخفی ماندن است."امام صادق علیه السلام اینگونه فرموده است.
غیبت نعمانی، ص163.
یادت نره...؛
┈┈•✾✾•┈┈
۴:۴۸
ملا و مرد توبه کار!
بعد از نماز ملانصرالدین در بلندگو گفت :
آهای مردم همگی گوش کنید!
میخواهم کسی را به شما معرفی کنم که قبلا دزد بوده،مشروب و مواد مخدر مصرف میکرده،زناکار و خلافکار بوده و
هیچ گناهی نیست که مرتکب نشده باشه ولی اکنون خدا او را هدایت کرده و همه چیز را کنار گذاشته است..
بعد گفت: بیا احمد جان بلندگو را بگیر و خودت برای مردم تعریف کن که چطور توبه کردی!
احمد آمد و بلندگو را گرفت و گفت:مردم من یک عمر دزدی میکردم،معصیت میکردم،مال حروم میخوردم
خدا آبرویم را نبرد!
اما از وقتی که توبه کردم این ملا هیچ کجا برای من آبرو نگذاشته است!~~~~~~~~~~~~~~~~~~نتیجه اخلاقی: وقتی به امور و احکام دین آگاهی کامل نداریم مردم را دین زده نکنیم!
اهمیت حفظ آبرو یکی از بزرگترین سفارشات اسلام هست که بر انجام آن تاکید بسیار فراوانی شده است...
طنزهای حکیمانه
یادت نره...؛
┈┈•✾✾•┈┈
بعد از نماز ملانصرالدین در بلندگو گفت :
آهای مردم همگی گوش کنید!
میخواهم کسی را به شما معرفی کنم که قبلا دزد بوده،مشروب و مواد مخدر مصرف میکرده،زناکار و خلافکار بوده و
هیچ گناهی نیست که مرتکب نشده باشه ولی اکنون خدا او را هدایت کرده و همه چیز را کنار گذاشته است..
بعد گفت: بیا احمد جان بلندگو را بگیر و خودت برای مردم تعریف کن که چطور توبه کردی!
احمد آمد و بلندگو را گرفت و گفت:مردم من یک عمر دزدی میکردم،معصیت میکردم،مال حروم میخوردم
خدا آبرویم را نبرد!
اما از وقتی که توبه کردم این ملا هیچ کجا برای من آبرو نگذاشته است!~~~~~~~~~~~~~~~~~~نتیجه اخلاقی: وقتی به امور و احکام دین آگاهی کامل نداریم مردم را دین زده نکنیم!
اهمیت حفظ آبرو یکی از بزرگترین سفارشات اسلام هست که بر انجام آن تاکید بسیار فراوانی شده است...
طنزهای حکیمانه
یادت نره...؛
┈┈•✾✾•┈┈
۴:۵۰
#تلنگرانھ
مرد فقیری از خدا سوال کرد :چرا من اینقدر فقیر هستم ...؟
خدا پاسخ داد :چون یاد نگرفته ای که بخشش کنی ...مرد گفت :من چیزی ندارم که ببخشم ؟خدا پاسخ داد : دارایی هایت کم نیست...!
یک صورت ، که میتوانی لبخند برآن داشته باشی !یک دهان ، که میتوانی از دیگران تمجید کنی و حرف خوب بزنی!یک قلب ، که میتوانی به روی دیگران بگشایی!چشمانی ، که میتوانی با آنها به دیگران با نیت خوب نگاه کنی!
" فقر واقعی فقر روحی است ..."
یادت نره...؛┈┈•✾✾
مرد فقیری از خدا سوال کرد :چرا من اینقدر فقیر هستم ...؟
خدا پاسخ داد :چون یاد نگرفته ای که بخشش کنی ...مرد گفت :من چیزی ندارم که ببخشم ؟خدا پاسخ داد : دارایی هایت کم نیست...!
یک صورت ، که میتوانی لبخند برآن داشته باشی !یک دهان ، که میتوانی از دیگران تمجید کنی و حرف خوب بزنی!یک قلب ، که میتوانی به روی دیگران بگشایی!چشمانی ، که میتوانی با آنها به دیگران با نیت خوب نگاه کنی!
" فقر واقعی فقر روحی است ..."
یادت نره...؛┈┈•✾✾
۴:۵۱
#تلنگرانھ
حاج آقا دانشمند: روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند. آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید : نظرت در مورد مسافرتمان چه بود ؟
پسر پاسخ داد:عالی بود پدر! پدر پرسید آیا به زندگی آنها توجه کردی؟ پسر پاسخ داد: بله پدر! و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟ پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت:
فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد؛ ما در حیاطمان فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند.
حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی انتهاست! با شنیدن حرفه ای پسر، زبان مرد بند آمده بود بعد پسر بچه اضافه کرد : متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم
عبرت از زندگی دیگران ارزشمند است اما مثبت اندیشی تفکری ارزشمند و مسرت انگیز است.
یادت نره...؛┈┈•✾✾•┈┈
حاج آقا دانشمند: روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند. آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید : نظرت در مورد مسافرتمان چه بود ؟
پسر پاسخ داد:عالی بود پدر! پدر پرسید آیا به زندگی آنها توجه کردی؟ پسر پاسخ داد: بله پدر! و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟ پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت:
فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد؛ ما در حیاطمان فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند.
حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی انتهاست! با شنیدن حرفه ای پسر، زبان مرد بند آمده بود بعد پسر بچه اضافه کرد : متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم
عبرت از زندگی دیگران ارزشمند است اما مثبت اندیشی تفکری ارزشمند و مسرت انگیز است.
یادت نره...؛┈┈•✾✾•┈┈
۴:۵۴
سلام
۹:۴۱
امروز بله برای شما خراب بود اگه بود فراموش نکنید لایک کنید اگه خراب بود
۹:۴۲
سلام خوبی
۷:۵۲