بله | کانال 🌱 معارف یاران🌱
عکس پروفایل 🌱 معارف یاران🌱

🌱 معارف یاران🌱

۳,۴۳۲عضو

maaerfyaran 4040917.mp3

۱۵:۰۲-۶.۰۳ مگابایت
undefined #برنامه_معارف_یاران با صوت‌های ارسالی شما از #رادیو_معارف پخش شد.🟢 گوش دهیم به اجراهای شندینی:undefined خانم : اميديانundefined آقاي : مهدي كردي undefined تولیدات و روایت‌های زندگی‌تون رو برامون به شناسه زیر بفرستیدhttps://ble.ir/maarefyaran_adminundefined به کانال #معارف_یاران ، باشگاه مخاطبان رادیو معارف بپیوندید:https://ble.ir/maarefyaran_admin

۸:۱۲

undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined
undefinedundefinedundefined#داستان روزundefinedundefinedundefined
undefinedundefinedحکایتی بسیار زیبا و خواندنی
undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined undefined

صبح که از خواب بیدار شد رو سرش فقط سه تار مو مونده بود، با خودش گفت: " مثل اینکه امروز موهامو ببافم بهتره! "و موهاشو بافت و روز خوبی داشت!فردای اون روز که بیدار شد دو تار مو رو سرش مونده بود.گفت " امروز فرق وسط باز میکنم" این کار رو کرد و روز خیلی خوبی داشت. پس فردای اون روز تنها یک تار مو رو سرش بود. گفت "اوکی امروز دم اسبی میبندم" همین کار رو کرد و خیلی بهش میومد ! روز بعد که بیدار شد هیچ مویی رو سرش نبود!!! فریاد زد: ایول!!!! امروز درد سر مو درست کردن ندارم!
undefinedرفیق همه چیز به نگاه تو بر میگرده ! میتونی از زندگی لذت ببری یا ازش ناامید بشی... (طرز نگاه به زندگی) مهمه.......

اگه آرزوهای بزرگ نداشته باشی زندگی هم چیزای بزرگی بهت نمیده
undefinedundefinedundefinedundefined
undefined<img style=" />undefinedundefined هرروز یک داستان جذاب و خواندنی در کانال باشگاه معارف یاران undefinedundefined<img style=" />undefined
undefined undefined undefined undefined undefined undefined undefined undefined undefined@maarefyaranFM96.5mhz

۸:۲۵

thumbnail
undefinedعوارض خطرناک نخوردن صبحانه که باید بدانید undefined
undefinedنتایج منتشر شده از یک مطالعه کوهورت آینده‌نگر در سایت SpringerLink با بررسی بیش از ۶۰ هزار نفر در یک جمعیت چینی و در بازه زمانی ۶ ساله نشان می‌دهد که نخوردن صبحانه به طور معمول با خطر بیشتر سرطان‌های دستگاه گوارش از جمله سرطان مری، معده، روده، کبد، کیسه صفرا و سرطان مجرای صفراوی و کبدی مرتبط است.
+ این مطالعه طولی همچنان در حال انجام و هدف آن کشف عوامل خطر برای بیماری‌های مزمن از جمله سرطان است
undefined @maarefyaran

۸:۲۷

سوژه يابي در ساخت پادكست.mp3

۰۲:۵۸-۱.۱۹ مگابایت
صحبتهاي استاد مهدي آذري در خصوص اهميت سوژه يابي در ساخت پادكست

۸:۳۶

thumbnail
undefinedنتیجه استفاده از گوشی پیش از ۱۲ سالگی؛ افسردگی و اختلال خواب
undefinedمطالعه‌ای گسترده روی بیش از ۱۰ هزار نوجوان نشان می‌دهد کودکانی که در سنین پایین‌تر صاحب گوشی می‌شوند، بیشتر در معرض مشکلات خواب، افزایش وزن و نشانه‌های افسردگی قرار می‌گیرند.

FM 96.5 mhzrediomaaref@maarefyaran

۸:۳۹

در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمی‌شود.

بازارسال شده از 🌱 معارف یاران🌱
thumbnail
undefined #برنامه_معارف_یاران با صوت‌های ارسالی شما از #رادیو_معارف *روزهای شنبه تا پنجشنبه ساعت ۹:۱۵ پخش میشود.
undefined تولیدات و روایت‌های زندگی‌تون رو به شناسه زیر بفرستید:https://ble.ir/maarefyaran_admin
undefined @Maarefyaranundefined @RadioMaaref

۷:۰۵

undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined
undefinedundefinedundefined#داستان روز undefinedundefinedundefined
undefinedundefinedحکایتی بسیار زیبا و خواندنی
undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined undefined


حضرت عيسي (ع) با جمعي در جايي نشسته بود. مردي هيزم شکن از آن راه با خوشحالي و در حال خوردن نان می گذشت.
حضرت عيسي (ع) به اطرافيان خود فرمود: «شما تعجب نمي کنيد از اين که اين مرد بيش از يک ساعت زنده نيست؟».....ولي آخر همان روز آن مرد را ديدند که با بسته اي هيزم مي آيد. تعجب کردند و از حضرت(ع) علت نمردن او را پرسيدند. حضرت(ع) بعد از احوال پرسي از مرد هيزم شکن فرمــــــــــــود: «هــــــــيزمت را باز کن». وقتي که باز کرد، مار سياهي را در لاي هـــــــــيزم او ديد.حضرت عيسي (ع) فرمود: «اين مار بايد اين مرد را بکشد ولي تو چه کردي که از اين خطر عظيم نجات يافتي؟»
گفــــــت: «نــــان مي خـــــــوردم که فقيري از مقابل من گذشــــــــت. قدري به او دادم و او درباره من دعا کرد.»حضرت عيسي (ع) فرمود: بر اثر همان دستگيري از مستمند، خداوند اين بلاي ناگهاني را از تو برداشت و 50 سال ديگر زنده خواهي بود
undefinedundefinedundefinedundefined
undefined<img style=" />undefinedundefined هر روز یک داستان جذاب و خواندنی در کانال باشگاه معارفیارانundefinedundefined<img style=" />undefined
undefined undefined undefined undefined undefined undefined undefined undefined undefined@maarefyaranFM 96.5 mhz

۷:۰۸

thumbnail
undefined راهنما بزن!
undefinedدانشجو می‌تواند مثل یک معلم، یک هشداردهنده، یک چراغ راهنما عمل کند. به قدر توان خودش در محیطِ مساعدِ مناسبِ خودش. می‌تواند عمل بکند.۱۴۰۳/۱۲/۲۲ - رهبر انقلاب
rediomaarefFM96.5 MHZ@maarefyaran

۷:۱۱

thumbnail
undefinedمحافظت ویتامین C از سلول‌های ریه در برابر آسیب‌های آلودگی هوا
undefinedویتامین C می‌تواند محافظت معناداری در برابر یکی از تهدیدات نامرئی اما فراگیر سلامت در جهان، یعنی آلودگی هوا ارائه دهد.
undefinedاین آنتی‌اکسیدان رایج می‌تواند التهاب ریه و آسیب سلولی ناشی از قرار گرفتن روزانه در معرض ذرات معلق کوچکتر از 2.5 میکرون را به میزان قابل توجهی کاهش دهد.
undefined @maarefyaran

۷:۱۴

thumbnail
undefined#حدیث
امام علی علیه السلام:
لَيسَ لأحَدٍ مِن دُنياهُ إلاّ ما أنفَقَهُ على اُخراهُ هيچ كس را از دنيايش بهره‌اى نيست مگر آنچه را كه براى آخرتش انفاق كند
غررالحكم حدیث7516
FM 96.5 mhzrediomaaref@maarefyaran

۱۸:۴۰

thumbnail
#حکایت_آموزنده
undefinedundefined از پیرمرد حکیمی پرسیدند : از عمری که سپری نمودی چه چیز یاد گرفتی؟
undefined‍🦳 پاسخ داد :
undefined یاد گرفتم که دنیا قرض است باید دیر یا زود پس بدهیم.
undefined یاد گرفتم که مظلوم دیر یا زود حقش را خواهد گرفت.
undefined یاد گرفتم که ثروتمند ترین مردم در دنیا کسی است که از سلامتی، امنیت و آرامش بهره مند باشد.
undefined یاد گرفتم که مسافرت کردن و هم سفره شدن با مردم بهترین معیار و دقیق ترین راه برای محک زدن شخصیت و درون آنان است.
undefined یاد گرفتم کسی که مرتب میگوید: من این میکنم و آن میکنم تو خالی است و نمیتواند کاری انجام دهدFM 96.5 mhzrediomaaref@maarefyaran

۱۸:۴۲

maaerfyaran 4040919.mp3

۱۴:۵۳-۱۳.۶۳ مگابایت
undefined #برنامه_معارف_یاران با صوت‌های ارسالی شما از #رادیو_معارف پخش شد.🟢 گوش دهیم به اجراهای شندینی:undefined خانم : سيروسundefined آقاي :ايران منش undefined تولیدات و روایت‌های زندگی‌تون رو برامون به شناسه زیر بفرستیدhttps://ble.ir/maarefyaran_adminundefined به کانال #معارف_یاران ، باشگاه مخاطبان رادیو معارف بپیوندیدhttps://ble.ir/maarefyaran_admin

۷:۴۸

thumbnail
پروردگار من!
ای اندوخته تهی دستان،ای فریادِ دادخواهان، ای اجابت کننده آرزومندان،ای صبح دل انگیز شب ماندگان،ای روزهایِ پس از بارانِ در کویرافتادگان،ای ساحلِ امن کشتی شکستگان، ای اوج آسمانیان،ای غایتِ شب زنده داران،ای دغدغه ی دلتنگی های غروبْ باران، ای آسمان، ای باران و ای جانِ جانان!روز ما را از نورِ الهیت روشن و آرام گردان!..
به نام خدای همه
صبحتون_عالی
لحظه هاتون با یاد خدا زیبـا و زیبـاتر
امروز چهارشنبه 19 آذر 1404
@maarefyaranFM96.5 mhz

۷:۵۹

undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined
undefinedundefinedundefined#داستان روزundefinedundefinedundefined
undefinedundefinedحکایتی بسیار زیبا و خواندنی
undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined undefined

ﻣﺮﺩﯼ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﺯﯾﺮ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺩﻭ ﺭﺍهی ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ !
ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﺁﻣﺪ ، ﺍﺯ ﺍﺳﺐ ﭘﻴﺎﺩﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺩﺍﯼ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :ﻗﺮﺑﺎﻥ ، ﺍﺯ ﭼﻪ ﺭﺍﻫﯽ ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺘﺨﺖ ﺭﻓﺖ؟ ‌»ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻭﺯﯾﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻧﺰﺩ ﻣﺮﺩ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﺭﺳﻴﺪ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﺩﺍﯼ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﮔﻔﺖ :ﺁﻗﺎ ، ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺘﺨﺖ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺳﺖ؟ﺳﭙﺲ ﺳﺮﺑﺎﺯی ﻧﺰﺩ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﺁﻣﺪ ، ﺿﺮﺑﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺍﻭ ﺯﺩ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ :ﺍﺣﻤﻖ ، ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺘﺨﺖ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﮐﺪﺍﻣﺴﺖ؟؟؟ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺮﺩ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﮐﺮﺩﻧﺪ ، ﺍﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪﻥ ﮐﺮﺩ . ﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ، ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ :ﺑﻪ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯼ؟ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ :ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺳﻮﻭﺍﻝ ﮐﺮﺩ ، ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﻮﺩ .ﻣﺮﺩ ﺩﻭﻡ ﻭﺯﯾﺮ ﺍﻭ ﺑﻮﺩ .ﻭ ﻣﺮﺩ ﺳﻮﻡ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ .ﻣﺮﺩ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﺯ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﭘﺮﺳﯿﺪ :ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﯼ؟ﻣﮕﺮ ﺗﻮ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ :ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ … ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﺩﺍﯼ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﮐﺮﺩ…undefinedﻭﻟﯽ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﯼ ﺍﺯ ﺣﻘﺎﺭﺕ ﺧﻮﺩ ﺭﻧﺞ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﻣﺮﺍ ﮐﺘﮏ ﺯﺩ .undefined
ﻃﺮﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻫﺮ ﮐﺲ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺍﻭﺳﺖ ...ﻧﻪ ﺳﻔﯿﺪﯼ ﺑﯿﺎﻧﮕﺮ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ..ﻭ ﻧﻪ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺯﺷﺘﯽ ..ﺷﺮﺍﻓﺖ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﺧﻼﻗﺶ است.
undefinedundefinedundefinedundefined
undefined<img style=" />undefinedundefined هر روز یک داستان جذاب و خواندنی در کانال باشگاه معارف یارانundefinedundefined<img style=" />undefined
undefined undefined undefined undefined undefined undefined undefined undefined undefined@maarefyaranrediomaaref

۸:۰۱

thumbnail
undefinedسـundefinedundefined️ـلام
undefined صبح زیباتون بخیر undefinedعیدتون مبارک undefinedامروزتون پُراز undefinedشادی و لبخند و برکت
undefinedدر روز میلاد زهرای بتولundefinedمحفلتون گرم از عطر محبتundefinedخنده هاتون تموم نشدنیundefinedدلخوشی هاتون زیادundefinedدلاتون بی غصهundefinedروزتون پُر از عشق‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌صبحتون_عالی
لحظه هاتون با یاد خدا زیبـا و زیبـاتر
امروز پنج‌شنبه 20 آذرماه@maarefyaranrediomaaref.FM 96.5

۷:۰۰

undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined
undefinedundefinedundefined#داستان روز undefinedundefinedundefined
undefinedundefinedحکایتی بسیار زیبا و خواندنی
undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined undefined

ﻣﺮﺩﯼ ﺩﺭ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮﺯﯾﻊ ﮔﻮﺷﺖ ﮐﺎﺭ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ که به تنهایی ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺮﮐﺸﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭفته بود دربِ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪ ﻭ او ﺩﺭ ﺩﺍﺧﻞ سردخانه گیر افتاد آخرِ وقتِ کاری بود. ﺑﺎ ﺍﯾن که ﺍﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺟﯿﻎ و ﺩﺍﺩ ﮐﺮﺩ
ﺗﺎ ﺑﻠﮑﻪ ﮐَﺴﯽ ﺻﺪﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﻮﺩ ﻭ ﻧﺠﺎﺗﺶ ﺑﺪﻫﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﮔﯿﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺶ ﺩﺭ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﺪ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ۵ ﺳﺎﻋﺖ، ﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﮒ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺩﺭب ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻣَﺮﺩ ﺭﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩ
ﺍﻭ ﺍﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﮐﻪ:ﭼﻄﻮﺭﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺳﺮ ﺯدید؟
ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ…
ﻣﻦ ۳۵ ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽ‌ﺁﯾﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ‌ﺭﻭﻧﺪ
ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻌﺪﻭﺩ ﮐﺎﺭﮔﺮﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺳﻼﻡ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮﺳﯽ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﻭ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﻣﯽﮐﻨﯽ و ﺑﻌﺪ ﺧﺎﺭﺝ ﻣﯽﺷﻮﯼ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮔﺮﻫﺎ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻃﻮﺭﯼ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﻢ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻗﺒﻞ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺳﻼﻡ ﮐﺮﺩﯼ ﻭﻟﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﮐﺮﺩﻥ تو ﺭﺍ ﻧﺸﻨﯿﺪﻡ برای همین ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﺎﻓﺘﻦ ﺗﻮ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺳﺮﯼ ﺑﺰﻧﻢ ﻣﻦ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮﺳﯽ ﻫﺮ ﺭﻭﺯﻩ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾن که ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺗﻮ ﻣﻦ ﻫﻢ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻡ
نکته: ﻣﺘﻮﺍﺿﻊ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻭ  ﺍﻓﺮﺍﺩ ﭘﯿﺮﺍﻣﻮﻧﻤﺎﻥ را ببینیم، ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾن که ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺍﺳﺖ. ﺳﻌﯽ ﮐﻨﯿﻢ تأﺛﯿﺮ ﻣﺜﺒﺘﯽ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻧﻤﺎﻥ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎً ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ
مهربانی رابیاموزیم،باعشق و خوبی ولبخند

undefinedundefinedundefinedundefined
undefined<img style=" />undefinedundefined هر روز یک داستان جذاب و خواندنی در کانال باشگاه معارف یارانundefinedundefined<img style=" />undefined
undefined undefined undefined undefined undefined undefined undefined undefined undefined@maarefyaranredio maaref

۷:۰۵

thumbnail
undefined#حدیثامام صادق عليه السلام:
اين دنيا، اگرچه با خرّمى هايش لذّت مى بخشد و با زرق و برقش مى فريبد، امّا فرجامى جز فرجام بهار ندارد كه سرسبزى آن، دل نشين است؛ ليكن در پايان عمر بهار، آن همه خرّمى مى خشكد. آن كه دلسوز خويش است و وظايف و حقوق خويشتن را مى شناسد، بايد به دنيا چونان كسى بنگرد كه خداپسندانه مى انديشد و از بدفرجامى خويش بترسد؛ زيرا اين دنيا، مردمانى را فريفت و در حالى از دنيا جدا شدند كه در اوج سرخوشى از دنيا و شادمانى نسبت به آن بودند، شب هنگام كه خفته بودند يا روز هنگام كه سرگرم بازى [و تفريح] بودند، اجل هايشان، ناگاه به سراغشان آمد...
بحارالأنوارج 94 ص 272
FM 96.5mhzmaaref FM.ir@maarefyaran

۱۵:۳۹

undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined
undefinedundefinedundefined#داستان روز undefinedundefinedundefined
undefinedundefinedحکایتی بسیار زیبا و خواندنی
undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined undefined

ﻣﺮﺩﯼ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﮔﻞ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ. ﺍﻭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻠﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﻮﺩ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺩﻫﺪ ﺗﺎ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﭘﺴﺖ ﺷﻮﺩ.ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﮔﻞ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﺭﺏ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ. ﻣﺮﺩﻧﺰﺩﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ:ﺩﺧﺘﺮ ﺧﻮﺏ ﭼﺮﺍ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻔﺖ : ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﯾﮏ ﺷﺎﺧﻪ ﮔﻞ ﺑﺨﺮﻡ ﻭﻟﯽ ﭘﻮﻟﻢ ﮐﻢ ﺍﺳﺖ. ﻣﺮﺩ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﯿﺎ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﯾﮏ ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻞ ﺧﯿﻠﯽ ﻗﺸﻨﮓ ﻣﯿﺨﺮﻡ ﺗﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪﻣﺎﺩﺭﺕ ﺑﺪﻫﯽ. ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﮔﻞ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺧﺎﺭﺝ ﻣﯽ ﺷﺪﻧﺪ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻞ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺶ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺣﺎﮐﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﻭ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﺑﺮ ﻟﺐ ﺩﺍﺷﺖ. ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻔﺖ : ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ؟ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ، ﺗﺎ ﻗﺒﺮ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﺍﻫﯽ ﻧﯿﺴﺖ ! ﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻮﯾﺪ. ﺑﻐﺾ ﮔﻠﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﻟﺶ ﺷﮑﺴﺖ.ﻃﺎﻗﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩ ﺑﻪ ﮔﻞ ﻓﺮوشى برگشت ، ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻞ ﺭﺍ ﭘﺲ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ۲۰۰ ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺪﻫﺪ !
ﺷﮑﺴﭙﯿﺮ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ :
ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺗﺎﺝ ﮔﻞ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﮐﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮔﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺎﺑﻮﺗﻢ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﯼ، ﺷﺎﺧﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﯿﺎﻭﺭ.

undefinedundefinedundefinedundefined
undefined<img style=" />undefinedundefined هر روز یک داستان جذاب و خواندنی در کانال باشگاه معارفی یارانundefinedundefined<img style=" />undefined
undefined undefined undefined undefined undefined undefined undefined undefined undefined@maarefyaranFM96.5 mhz

۱۰:۴۴

thumbnail
undefined#حدیث
امام علی علیه السلام:
...فَلا تَحمِل هَمَّ سَنَتِكَ عَلى‌ هَمِّ يَومِكَ، وكَفاكَ كُلَّ يَومٍ ما هُوَ فيهِ، فَإِن تَكُنِ السَّنَةُ مِن عُمُرِكَ، فَإِنَّ اللَّهَ عزّوجلّ سَيَأتيكَ في كُلِّ غَدٍ بِجَديدِ ما قَسَمَ لَكَ، وإن لَم تَكُنِ السَّنَةُ مِن عُمُرِكَ ، فَما تَصنَعُ بِغَمِّ وهَمِّ ما لَيسَ لَكَ
...در يك روز، به قدر يك سال نگران و غمگين نباش؛ كه در هر روز غم همان روز تو را كافى است. اگر يك سال از عمرت مانده باشد، خداوند عزّوجلّ از پس هر روز، روزىِ تازه ‌ات را خواهد داد، و اگر يك سال از عمرت نمانده باشد. پس چرا غم و اندوهِ زمانى را مى‌خورى كه از آنِ تو نيست؟!
حکمت 379 نهج البلاغه
FM 96.5 mhzredio maaref@maarefyaran

۱۸:۲۵