@kodakan_city
۱۰:۱۴
#دکتر_سعید_عزیزی
چیکار کنیم بچههامون، کارهای شخصیشون رو انجام بدن؟!
ماهم نون خریدیم هم درس خوندیم اما بچه های الان.....
@kodakan_city
@kodakan_city
۱۰:۱۵
موشی و موشا مشغول بازی بودند که موشی خیلی زود خسته شد. موشی از اینکه موشا تمام مدت این طرف و آن طرف می رفت خوشش نمی آمد.
موشی به موشا گفت من حوصله ندارم بیا با تبلت بازی کنیم موشا خندید و گفت: نه موشی روز مسابقه نزدیک است من نمی خواهم ضعیف شوم ، مگر یادت نیست پدربزرگ چه گفت؟ موشی سرش را خاراند و گفت: هان چی!! نه یادم نیست
موشا گفت: پدر بزرگ گفته بودند هر چقدر پای گوشی و تبلت بشینید ، به همان اندازه ، سلول های مغز شما کوچک می شود. وقتی سلولهای مغز کوچیک شود ضعیف می شویم چون دیگر دقت لازم را نداریم که کارهای مفید انجام دهیم.
بعد از این صحبت ها ، موشی گفت : ما تمرین و تلاش برای مسابقه زیاد کردیم همین کافی است و دوباره تبلتش را برداشت و به درختیتکیه داد و با تبلت ، شروع به بازی کرد .
روز مسابقه فرا رسید همه موش ها برای مسابقه خوشه چینی گندم اماده هستند، موشی ، موشا و موش های دیگر در این مسابقه شرکت کرده اند خوشه چینی گندم قانونهای زیادی داشت که باید برای برنده شدن ، تمام قانون ها با دقت ، رعایت شود جایزه ی برنده ، صندوقچه ای پر از پول طلا است.
موشی خیلی دوست داشت برنده شود تا هر چه دوست دارد بخرد اما مسابقه تمام شد و موشی برنده نشد ، موشی خیلی تلاش کرده بود ولی چون دقتش کم بود برنده نشد.
موشا که دید موشی خیلی ناراحت است نزدیکش آمد و گفت: می دانم ناراحتی حق داری اگر برنده میشدی الان صندوقچه ی جایزه در دستانت بود اما حرف پدر بزرگ درست بود ، برای موفقیت، دقت ما باید بالا باشد برای برنده شدن تلاش دقت و تمرکز به همراه هم جواب می دهد. اما موشی نگران نباش، من مطمئنم تو برای مسابقه بعدی می : توانی دقتت را بالا ببری.
عزیز دلم ، به نظرت اسم این قصه چی باشه؟ برامون بنویس تا دوستانت بخونن
@kodakan_city
۱۸:۲۸
۱۸:۳۲
راهکارهای بالا بردن "تحمل شکست" فرزندان
برخی فرزندان تحمل باختن در بازی را ندارند پس چگونه می توان تحمل آنان را بالا ببریم؟!
۱. دلیل این امر اینست که آنها خودباوری و اعتماد به نفس پایینی دارند و احساس منفی درباره خود دارند که باید تلاش نمود تا اعتماد به نفس شان را بالا ببرید. ۲. او را با خواهر و برادر و همسالانش مقایسه نکنید. درباره برد و باخت و اینکه لازم نیست انسان همیشه برنده شود و برد و باخت نوبتی است به او توضیح دهید. ۳. هرگز به گونهای با کودک بازی نکنید که همیشه برنده شود بگذارید گاهی باختن را هم تجربه کند و در آن زمان برد قبلیش را به او یادآوری کنید. ۴. بیشتر بازیهای غیر رقابتی را در لیست بازیهایش قرار دهید. ۵. رفتار والدین در مسئله برد و باخت نیز بسیار تأثیرگذار است.مثل اظهار ناراحتی یا اعطای جایزه و ... ۶. بهتر است بیاهمیت بودن باختن را به صورت عملی به او بیاموزید و سعی کنید روشهای تلاش مجدد را نیز یادآوری کنید.@kodakan_city
برخی فرزندان تحمل باختن در بازی را ندارند پس چگونه می توان تحمل آنان را بالا ببریم؟!
۱. دلیل این امر اینست که آنها خودباوری و اعتماد به نفس پایینی دارند و احساس منفی درباره خود دارند که باید تلاش نمود تا اعتماد به نفس شان را بالا ببرید. ۲. او را با خواهر و برادر و همسالانش مقایسه نکنید. درباره برد و باخت و اینکه لازم نیست انسان همیشه برنده شود و برد و باخت نوبتی است به او توضیح دهید. ۳. هرگز به گونهای با کودک بازی نکنید که همیشه برنده شود بگذارید گاهی باختن را هم تجربه کند و در آن زمان برد قبلیش را به او یادآوری کنید. ۴. بیشتر بازیهای غیر رقابتی را در لیست بازیهایش قرار دهید. ۵. رفتار والدین در مسئله برد و باخت نیز بسیار تأثیرگذار است.مثل اظهار ناراحتی یا اعطای جایزه و ... ۶. بهتر است بیاهمیت بودن باختن را به صورت عملی به او بیاموزید و سعی کنید روشهای تلاش مجدد را نیز یادآوری کنید.@kodakan_city
۱۳:۱۵
آدام یک قطار دید. قطار همینطور روی ریل پیش میرفت و «توووت … توووت» بوق میکشید. چرخهاش هم روی ریلها «تلق … تلق» صدا میکردن.
«مامان، دارم یک قطار میبینم. نمیدونم توی واگنهاش چیه… فکر میکنی واگنهای سیرک باشن؟ یعنی توشون شیر و ببر و پلنگه؟»مادر هم قطار رو دید: «من هم صدای تلقتلقش رو میشنوم. اما فکر نمیکنم قطار سیرک باشه. فکر میکنم بار این قطار، سنگ یا زغالسنگ باشه.»اما آدام نظرش این نبود. اون دلش میخواست که بار قطار، شیر و ببر و پلنگ باشه: «اگه قطار بخواد از تپه بره بالا چی؟ فکر میکنی اگه بخواد از اونجا سربالا بره، سرعتش کم میشه؟»مادر گفت: «بیشتر قطارها وقتی که از سربالایی بالا میرن سرعتشون کم میشه. بعد که به سرازیری میرسن، سرعتشون رو زیاد میکنن، حتی اگه بارشون سنگ و زغالسنگ باشه.»آدام پرسید: «اگه بارش شیر و ببر و پلنگ هم باشه سرعتش رو زیاد میکنه؟»«بله. هر چی که توشون باشه، سرعتشون رو زیاد میکنن … حتی اگه خالی باشن.»
آدام دوباره پرسید: «اگه بار قطار، طلا و جواهر باشه چی؟ فکر نمیکنی بارش طلا و جواهر باشه؟»مادر گفت: «ممکنه توی بارش طلا باشه، اما فکر نمیکنم توش جواهر باشه. آخه جواهر خیلی گرونه و جاش توی قطار نیست.»آدام نُقلی خندید: «خدا کنه توی این قطار، طلا و جواهر و شیر و ببر و پلنگ باشه.»در همین موقع قطار با صدای بلند «توووت .. توووت» بوق کشید و به ایستگاه رسید. «نگاه کن آدام … قطار رسیده به ایستگاه. بیا بریم ببینیم توی واگنهاش چیه.»مادر و آدام به طرف قطار رفتن. «یک آقا اون جلوی قطار نشسته. سه تا آقای دیگه هم جلوی قطار هستن …. توی قطار هم پر از مردمه. پس بار قطار، طلا نیست … جواهر هم نیست … شیر و ببر و پلنگ هم نداره … سنگ و زغالسنگ هم نداره.» قطار بوقش رو کشید و روی ریل به راه افتاد. «خداحافظ قطار! به سرازیری که رسیدی مواظب باش … خیلی تند نری!» همهٔ اینها رو آدام گفت. اون و مادرش به خونه برگشتن. توی خونه، وقتی که مشغول غذاخوردن بودن، چند بار دیگه هم صدای سوت قطار رو شنیدن.@kodakan_city
۱۸:۲۵
کودکانی که در طول روز انرژی خود را تخلیه نمی کنند، دچار بی خوابی می شوند.@kodakan_city
۱۸:۲۶
در این دنیا دو چیز بهترینند🩷
زنـدگی کـردن از سرشوقو خـنـدیـدن از تـه دل 🩷
از صمیم قلب هر دو را برایتان از خـداونـد🩷مهربان خواستارم
شبتون قشنگ 🩷
@kodakan_city
زنـدگی کـردن از سرشوقو خـنـدیـدن از تـه دل 🩷
از صمیم قلب هر دو را برایتان از خـداونـد🩷مهربان خواستارم
شبتون قشنگ 🩷
@kodakan_city
۱۸:۲۷
🟣 در مواقعی که کودکتان استرس دارد اينگونه رفتار كنيد
سعی کنید با کودک خود حرف بزنید و به او نشان دهید که او را درک میکنید.
احساسات او را به زبان آورید و درباره آن با او صحبت کنید.
برای مثال به او بگویید: «به نظر میرسد ناراحت هستی. میتوانی علتش را به من بگویی»
یا «به نظر میرسد هنوز بابت این اتفاق نگران هستی.» هرگز کودک را سرزنش نکنید و سعی نکنید احساس او را ناچیز بشمارید.
به او نگویید: «هنوز هم ناراحتی؟ مگر چه اتفاقی افتاده؟!»
به گونهای بااو حرف بزنید که کودک بداند میخواهید با شما دربارهی اضطرابش صحبت کند.
@kodakan_city
سعی کنید با کودک خود حرف بزنید و به او نشان دهید که او را درک میکنید.
احساسات او را به زبان آورید و درباره آن با او صحبت کنید.
برای مثال به او بگویید: «به نظر میرسد ناراحت هستی. میتوانی علتش را به من بگویی»
یا «به نظر میرسد هنوز بابت این اتفاق نگران هستی.» هرگز کودک را سرزنش نکنید و سعی نکنید احساس او را ناچیز بشمارید.
به او نگویید: «هنوز هم ناراحتی؟ مگر چه اتفاقی افتاده؟!»
به گونهای بااو حرف بزنید که کودک بداند میخواهید با شما دربارهی اضطرابش صحبت کند.
@kodakan_city
۱۴:۰۰
کلمات والدین تبدیل به صدای درونی کودک میشوند.یعنی وقتی به کودک گفته میشود: «تو هیچوقت درست نمیشی!» یا «از دست تو خسته شدم!»ذهن کودک این جمله را درونی میکند و در آینده هنگام شکست یا اشتباه، خودش به خودش همان را میگوید.
سیستم عصبی کودک نسبت به لحن والدین حساس است.فریاد، تحقیر و تهدید باعث فعال شدن بخش «آمیگدال» (مرکز ترس در مغز) میشود.در نتیجه، مغز کودک از حالت یادگیری و منطق به حالت «بقا» میرود — یعنی فقط میترسد، نه میفهمد.
کلمات منفی، حس بیارزشی میسازند.جملههایی مثل:
«تو همیشه خراب میکنی!»
«چرا مثل فلانی نیستی؟»
«ازت ناامید شدم!»باعث میشوند کودک هویت خودش را با اشتباهاتش یکی بداند.در بزرگسالی این افراد معمولاً عزتنفس پایین و ترس از اشتباه دارند..
یتوجهی کلامی هم آسیبزاست.سکوتِ سرد یا بیپاسخ گذاشتن کودک، مثل گفتنِ "تو برای من مهم نیستی" عمل میکند.این رفتارها بهمرور احساس طردشدگی ایجاد میکند.@kodakan_city
۵:۴۹
#شب_ادراری
با توجه به اینکه کودکتان زیر ۵سال است، در تعریف شب ادراری قرار نمی گیرد. اقدامات زیر می تواند برایش مفید باشد:
محدود کردن مصرف مایعات از ۶عصر در حد رفع تشنگی
اجتناب از مصرف قند و کافئین از ساعت ۴عصر
قبل از خواب حتما ادرار کند
چند ساعت بعد از شروع خواب کودک را برای ادرار کردن بیدار کنید.
دقت کنید که تنبیه کودک تاثیر منفی و معکوس خواهد داشت.
#شب_ادراری @kodakan_city
#شب_ادراری @kodakan_city
۱۳:۳۹
کودکان عمدا کارهایی نمی کنند که شما ناراحت شوید بلکه دلیل کارهای بدشان این است که مثل بزرگسالان فکر نمی کنند. اگر اجازه دهید رفتارشان شما را بیازارد مرتب در رنج و عذاب خواهید بود.
روش درست این است که بخشی از رفتار آنها را ناشی از شرایط سنی بدانید. یک کودک 2 ساله در حال یادگیری است و وقتی بشقاب را پرت می کند می خواهد ببیند چه می شود.
اگر یک بشقاب پلاستیکی به وی بدهید خواهید دید که پس از پرت کردن آن به سراغ چیز دیگری رفته و شما نیز کمتر ناراحت خواهید شد.
وقتی خود را جای او بگذارید محیط را آماده کرده و بسیاری از اوقات به جای عصبانی شدن بخندید.@kodakan_city
۱۳:۳۹
۱۳:۵۸
با فرزندان لجباز چه کنیم ؟
سعی نکنید نظرات خود را به فرزندتان تحمیل کنید.
محدودیت های کودکتان را بشناسید.قوانین ساده وضع کنید و کودکتان را از عواقب سر باز زدن آن مطلع کنید.
از کودکتان توقع همکاری نداشته باشید اما انتظار آغاز رفتار مشارکت جویانه داشته باشید.
در انجام کارها از کودکتان نظرخواهی کنید و یا به آن ها مسئولیتی بدهید.
کودکان باید از قبل بدانند که برنامه چیست، قواعد و مقررات کدامند و مسئولیت بر عهده کیست.
به کودکتان فرصت دهید تا با کار انجام دادن و اشتباه کردن یاد بگیرند.برای افزایش همکاری در کودکان باید آن ها را با محدودیت ها، قواعد و مقررات و جهت حرکت برنامه آشنا کنید.
در هر جایی که امکان دارد مسئولیت تصمیم گیری و برنامه ریزی را به آن ها واگذار کنید.@kodakan_city
۱۳:۵۹
*افزایش رفتار خوب کودک
سلام کردن، مسواک زدن، سر وقت خوابیدن و ...از جمله رفتارهای خوبی هستند که باید مورد تشویق واقع شوند. تکنیک این رفتار استفاده از «جدول تربیتی» است.
برچسب های ستاره دار یا اشیا رنگی را انتخاب کنید و در مقابل انجام کار درست یک ژتون به کودک بدهید.
وقتی ژتون های کودک تان به حدی که توافق کرده بودید رسید، می توانید به او جایزه بدهید مثلا با هم به پارک بروید. مراقب باشید برای این رفتارهای ساده، جایزه سنگینی را انتخاب نکنید.
این تکنیک برای پدرومادر معجزه کرده و رفتارهای خوب کودک تثبیت میکند.
@kodakan_city
سلام کردن، مسواک زدن، سر وقت خوابیدن و ...از جمله رفتارهای خوبی هستند که باید مورد تشویق واقع شوند. تکنیک این رفتار استفاده از «جدول تربیتی» است.
برچسب های ستاره دار یا اشیا رنگی را انتخاب کنید و در مقابل انجام کار درست یک ژتون به کودک بدهید.
وقتی ژتون های کودک تان به حدی که توافق کرده بودید رسید، می توانید به او جایزه بدهید مثلا با هم به پارک بروید. مراقب باشید برای این رفتارهای ساده، جایزه سنگینی را انتخاب نکنید.
این تکنیک برای پدرومادر معجزه کرده و رفتارهای خوب کودک تثبیت میکند.
@kodakan_city
۱۶:۰۶
وقتي مدام گريه ميكند...
اگر ميگويید الان نميتوانم برايت ماكاروني درست كنم و فرزندتان شروع به گریه میکند، كنارش بنشينيد و با او اینطورصحبت كنيد، «آهان پس تو ماكاروني ميخواي!»، «اين غذا رو دوست داري؟»تا او بتواند احساسش را با شما در ميان بگذارد. به او بگوييد، «وقتي گريه ميكني من ميدونم كه يه چيزي ناراحتت كرده، حالا بگو ببينم چي شده؟»
اينها را نگوييد: به هيچوجه آمرانه و با تحكم و تشر زدن از كودك نخواهيد گريهاش را متوقف كند چون اين رفتار به جز تشديد كردن مشكل كمك بيشتري نخواهد کرد.
@kodakan_city
اگر ميگويید الان نميتوانم برايت ماكاروني درست كنم و فرزندتان شروع به گریه میکند، كنارش بنشينيد و با او اینطورصحبت كنيد، «آهان پس تو ماكاروني ميخواي!»، «اين غذا رو دوست داري؟»تا او بتواند احساسش را با شما در ميان بگذارد. به او بگوييد، «وقتي گريه ميكني من ميدونم كه يه چيزي ناراحتت كرده، حالا بگو ببينم چي شده؟»
اينها را نگوييد: به هيچوجه آمرانه و با تحكم و تشر زدن از كودك نخواهيد گريهاش را متوقف كند چون اين رفتار به جز تشديد كردن مشكل كمك بيشتري نخواهد کرد.
@kodakan_city
۱۶:۰۶
#قصه_شب
کودک عصبانی
در روزگاری بچه ی كوچک و بداخلاقی بود. روزی پدرش به او كيسه ای پر از ميخ و يک چكش داد و گفت هر وقت عصبانی شدی، يک ميخ به ديوار روبرو بكوب.روز اول پسرک مجبور شد 37 ميخ به ديوار روبرو بكوبد. در روزها و هفته های بعد كه پسرک توانست خلق و خوی خود را كنترل كند و كمتر عصبانی شود، تعداد ميخهايی كه به ديوار كوفته بود رفته رفته كمتر شد.پسرک متوجه شد كه آسانتر آن است كه عصبانی شدن خودش را كنترل كند تا آنكه ميخ ها را در ديوار سخت بكوبد. بالأخره به اين ترتيب روزی رسيد كه پسرک ديگر عادت عصبانی شدن را ترک كرده بود و موضوع را به پدرش يادآوری كرد. پدر به او پيشنهاد كرد كه حالا به ازاء هر روزی كه عصبانی نشود، يكی از ميخهايی را كه در طول مدت گذشته به ديوار كوبيده بوده است را از ديوار بيرون بكشد. روزها گذشت تا بالأخره يک روز پسر به پدرش رو كرد و گفت همه ميخ ها را از ديوار درآورده است.پدر، دست پسرش را گرفت و به آن طرف ديواری كه ميخها بر روی آن كوبيده شده و سپس درآورده بود، برد. پدر رو به پسر كرد و گفت: « دستت درد نكند، كار خوبی انجام دادی ولی به سوراخهايی كه در ديوار به وجود آورده ای نگاه كن !! اين ديوار ديگر هيچوقت ديوار قبلی نخواهد بود. پسرم وقتی تو در حال عصبانيت چيزي را مي گوئی مانند ميخی است كه بر ديوار دل طرف مقابل می كوبی. شاید تو چند مرتبه به شخص روبرو بگویی معذرت می خواهم كه آن كار را كرده ام اما جای زخم زبانت بر دل او خواهد ماند. پس همیشه مراقب باش عصبانیت خود را کنترل کنی.@kodakan_city
در روزگاری بچه ی كوچک و بداخلاقی بود. روزی پدرش به او كيسه ای پر از ميخ و يک چكش داد و گفت هر وقت عصبانی شدی، يک ميخ به ديوار روبرو بكوب.روز اول پسرک مجبور شد 37 ميخ به ديوار روبرو بكوبد. در روزها و هفته های بعد كه پسرک توانست خلق و خوی خود را كنترل كند و كمتر عصبانی شود، تعداد ميخهايی كه به ديوار كوفته بود رفته رفته كمتر شد.پسرک متوجه شد كه آسانتر آن است كه عصبانی شدن خودش را كنترل كند تا آنكه ميخ ها را در ديوار سخت بكوبد. بالأخره به اين ترتيب روزی رسيد كه پسرک ديگر عادت عصبانی شدن را ترک كرده بود و موضوع را به پدرش يادآوری كرد. پدر به او پيشنهاد كرد كه حالا به ازاء هر روزی كه عصبانی نشود، يكی از ميخهايی را كه در طول مدت گذشته به ديوار كوبيده بوده است را از ديوار بيرون بكشد. روزها گذشت تا بالأخره يک روز پسر به پدرش رو كرد و گفت همه ميخ ها را از ديوار درآورده است.پدر، دست پسرش را گرفت و به آن طرف ديواری كه ميخها بر روی آن كوبيده شده و سپس درآورده بود، برد. پدر رو به پسر كرد و گفت: « دستت درد نكند، كار خوبی انجام دادی ولی به سوراخهايی كه در ديوار به وجود آورده ای نگاه كن !! اين ديوار ديگر هيچوقت ديوار قبلی نخواهد بود. پسرم وقتی تو در حال عصبانيت چيزي را مي گوئی مانند ميخی است كه بر ديوار دل طرف مقابل می كوبی. شاید تو چند مرتبه به شخص روبرو بگویی معذرت می خواهم كه آن كار را كرده ام اما جای زخم زبانت بر دل او خواهد ماند. پس همیشه مراقب باش عصبانیت خود را کنترل کنی.@kodakan_city
۱۶:۰۷
تا ٪۵۰ تخفیف شگفتانگیز رو با #اینترنت #آسیاتک تجربه کنید.
ویژه انواع سرویسهای خانگی(ADSL، LTE، OWA، FTTH) 🛜 با بالاترین سرعت و حجمهای متنوع
۱۶:۰۷
صبح زود بود خانم پرستو بال بالی را از خواب بیدارکرد و به او گفت:بلند شو پسرم باید برای سفر آماده بشویم.بال بالی با خوشحالی از جا پرید و گفت:من آماده ام بعد یادش افتاد که از دوستانش خداحافظی نکرده به سرعت از لانه بیرون پرید و گفت:الان بر می گردم بال بالی پرید و پرید تا به لانه ی چیک چیکی رسید بعد دوتایی پیش قارقاری رفتند.
بال بالی به دوستانش گفت:ما داریم از اینجا کوچ می کنیم چیک چیکی و قارقاری از شنیدن این حرف خیلی ناراحت شدند.چیک چیکی گفت:حالا نمیشه کوچ نکنید؟قارقاری گفت:نمی شه همین جا بمونید؟بال بالی گفت:نه اگر اینجا بمونیم از سرما یخ می زنیم باید به جاهای گرم برویم.چیک چیکی و قارقاری غصه خوردند.
بال بالی گفت:ناراحت نباشید وقتی هوا گرم شد دوباره بر میگردیم و گریه اش گرفت.قارقاری و چیک چیکی هم گریه کردند.چیک چیکی گفت:دلمان برایت تنگ می شود.بال بالی گفت:دل من هم برای شما تنگ می شود.بعد از آن ها خداحافظی کرد و تندی به لانه برگشت.آسمان پر از پرستو شده بود.بال بالیبال بالی هم در میان پرستو ها بود همه داشتند به جاهای گرم کوچ می کردند.پرستوها روزها و هفته ها پرواز کردند.بال بالی هم در کنار مادرش پرواز کرد.بال بالی روزهای اول خیلی زود خسته می شد.حتی یک روز از خستگی مریض شد پرستوهای دیگر آن قدر صبرکردند تا حال او دوباره خوب شد اما بعد کم کم عادت کرد.بال بالی توانست پا به پای پرستوهای دیگر پرواز کنداصلا هم خسته نمی شد.
یک روز عقاب بزرگی به آن ها حمله کردپرستوها همگی باهم روی سرعقاب ریختند.بال بالی هم کمکشان کرد.عقاب از ترس فرار کرد رفت و دیگر برنگشت پرستو ها دوباره پرواز کردند.از روی دشت ها و جنگل های زیادی گذشتند. آن قدر رفتند و رفتند تا به جایی رسیدند که گرم بود.به جایی که پر از سبزه و گل بود پر از غذا بود پرستوها همه خوشحال بودند از همه بیشتر بال بالی خوشحال بود.وقتی هوا سرد می شود پرستوها سفر خود را شروع می کنند آن ها به جاهای گرم کوچ می کنند.پرستوها خیلی قوی هستند.آن ها می توانند روزها و هفته ها پرواز کنند پرستو ها خیلی باهوش هستند اگر هوا بارانی شود آن ها فورا می فهمند و راهشان را عوض می کنند.اگر دربین راه پرستویی مریض بشود پرستوهای دیگر او را تنها نمی گذارند.آن قدر صبر میکنند تا حال او خوب شود بعد دوباره همگی باهم پرواز می کنند.@kodakan_city
۶:۴۶
۶:۴۶