یک.بند اول این شبها که مهمان کتاب «فضل القرآن» از بخش اصول کتاب شریف کافی هستیم، اختصاص داده خواهد شد به نکاتی پیرامون مرحوم کلینی(ره) و کتاب کافی.مرحوم کلینی(ره) در سه مدرسه آموزش دیده و پرورش یافته است. مدرسۀ ری، مدرسۀ قم و مدرسۀ بغداد. میدانیم که قبل از نجف، مدرسۀ بغداد مشهورترین مرکز جهان اسلام و تشیع بوده است و بیشتر علمای بزرگ قبل از شیخ طوسی(ره) در مدرسۀ بغداد درس خوانده و از آن تأثیر پذیرفتهاند. مرحوم کلینی بعد از دیدن این سه مدرسۀ علمی و با کولهباری از تجربه و فراگیری علوم زمان خود، طیّ #بیست_سال به گفتۀ خودش در مقدمۀ کتاب شریف کافی، به تألیف و تنظیم این ذخیرۀ کمنظیر شیعی همّت گمارده است.
دو.همان طور که در شب اوّل بیان شد، اصول کافی که بخش اول از سه گانۀ کتاب کافی است، دارای هشت سرفصل(یا کتاب) است و از میان این هشت کتاب، تنها کتاب اول، یعنی «العقل و الجهل» باببندی نشده است و مجموع 36 روایت آن بدون هیچ دستهبندی درون فصلیای، کنار هم آمدهاند. بقیۀ سرفصلها یا کتابهای هفت گانۀ باقیمانده از اصول کافی همگی باببندی دارند و هر کتابی شامل ابوابی است. طبق نظر مشهور مجموع ابواب مجموع کتب هشت گانۀ اصول کافی شامل 499 باب و 3786 روایت است.
سه.از میان هفت کتاب از هشت کتاب اصول کافی که باببندی دارند، باببندی کتاب «فضل القرآن» خاص است. به این معنا که همۀ شش کتاب دیگر از ابتدای شروع دارای باب ابتدایی هستند، ولی کتاب «فضل القرآن» در شروع خود حاوی هیچ بابی نیست و در ابتدای آن چهارده روایت کنار هم آمدهاند، سپس سیزده باب پی در پی ذکر شدهاند.اجازه دهید یک گزارش آماری و کلان از این کتاب داشته باشیم:شروع بدون ذکر باب = 14 روایت.1. باب فضیلت حامل قرآن = 11 روایت.2. باب کسی که با مشقت قرآن میآموزد = 3 روایت.3. باب کسی که قرآن را حفظ کرده و بعد آن را فراموش کرده است = 6 روایت.4. باب قرائت قرآن = 2 روایت.5. باب خانههایی که در آنها قرآن خوانده میشود = 3 روایت.6. باب ثواب قرائت قرآن = 7 روایت.7. باب قرائت قرآن از روی مصحف = 5 روایت.8. باب ترتیل خوانی قرآن با صدای نیکو و حسن = 13 روایت.9. باب کسی که هنگام قرائت قرآن خودش را به غش کردن میزند = 1 روایت.10. باب مدت زمانی که قرآن در آن خوانده شود و ختم یا تمام شود = 5 روایت.11. باب قرآن چنانچه نازل شده است، بالا می رود = 2 روایت.12. باب فضل قرآن = 24 روایت.13. باب نوادر = 28 روایت.
خود این ساختار قابل تأمل است و به احتمال زیاد توانِ معنازایی دارد، که شاید در فرصت مناسب چند نکته پیرامون آن بیان شد. مجموع روایات این کتاب بین 124 تا 127 روایت شمرده شده است. دربارۀ این اختلاف و چرایی آن در کل کتاب کافی و جوامع روایی در شبهای آینده به توفیق حق نکاتی بیان خواهد شد.آیا میتوان در چنین ساختاری بین ابواب آن رابطهای معنایی را درک و کشف کرد؟
چهار.برخی پژوهشگران بیان داشتهاند که: چهارده روایت ابتدایی این کتاب که بدون عنوان و باب آمده است، بیانگر روح کلّی و کلیّات این کتاب و بقیّۀ ابواب است و همۀ روایات یا معارف این کتاب را میتوان تحت چهار سرفصل موضوعی به شرح زیر تقسیمبندی کرد:اول اهمیت، جایگاه و فضائل قرآن،دوم کارآیی و کارآمدی قرآن،سوم آداب رویارویی با مصحف شریف و کیفیت بهرهمندی از آن،و چهارم شناخت موضوعات، اقسام و قواعد کلی در فهم و تفسیر قرآن.
ما به امید حق در شبهای آینده به گزارشی اجمالی از روایات کتاب «فضل القرآن» و نکاتی کوتاه پیرامون آن خواهیم پرداخت.
#سی_شب_سی_نوشتار#نوشتار_دوم#کافی#اصول_کافی#کتاب_فضل_القرآن#تبویب
http://ble.ir/resaalate_aamoukhtan
۰:۳۶
مَن طَلَبَ رِضَا النّاسِ بِسَخَطِ اللهِ جَعَلَ اللهُ حامِدَهُ مِنَ النّاسِ ذامّاً.
هر کس خشنودی مردم را با خشم خدا بخواهد،خداوند ستایندۀ او را، نکوهشکنندهاش قرار میدهد.
رضایت یک وجود یا راضی کردن موجودات پراکنده؟
آه! و آه! و آه!آه از غفلتها و افتادنها و فروپاشیها و ...انسان طالب زیبایی است، طالب قدرت است، طالب ثروت است، طالب علم است، طالب برتری است.کدام انسانیست که از زیبایی و قدرت و ثروت و علم و برتری احساس خوبی نداشته باشد؟
شاید اگر انسان محاسبهگر بود و عقل داشت، کمتر دچار اشتباهات فاحش میشد.
شاید بتوان این روایت را شرطی هم خواند،یعنی اگر .... در برابرش خداوند هم ...
و شاید بتوان از این روایت تصویر کلان هم گرفت،یعنی در برابر هر طلبی، جعلی است،ترازوی طلبها و جعلها، چه ترازوی شگفتانگیزی است.
باید مراقب بود، مراقب طلبهایی که جعلهای باژگونه در پی دارند.
با این قاعده میتوان آیات و روایات و معارف را یک بار با این عینک جورید،با عینک #ترازوی_طلب_و_جعل
خوشا به سعادت آنها که این جوریدن نصیبشان شود.
#سی_روز_سی_روایت#روایت_سوم#ماه_مبارک_رمضان#رضایت#محور_هستی#اصول_کافی
http://ble.ir/resaalate_aamoukhtan
۲۱:۰۸
سوره آل عمران، آیۀ 14
زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعَامِ وَ الْحَرْثِ ذَٰلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ.
اینکه حبّ چه تفاوتی با دوست داشتن یا #عشق دارد، بحثی مستقل میطلبد.
با دانستن شبکۀ معنایی حبّ، معارف و مفاهیم درونی و بیرونی این شبکه بهتر شناخته خواهند شد و از ارتباط بین آنها، بسیاری از شاخههای فهم صحیح برای انسان فراهم خواهد شد.
#شهوت میل شدید نسبت به چیزی است، بنابراین بر خلاف برخی اذهان سطحی، شهوت به خودی خود بد یا خوب نیست، بلکه به چیزی که نسبت به آن شهوت تعلّق میگیرد، بستگی دارد. معمولاً نیز بصورت مضاف یا همراه با توضیح میآید، مثل همین آیۀ شریفه.
بنده یک اصطلاح عامیانه دارم، که اگر درست دقت نشود، شاید با کجفهمی دچار سوء برداشت شده و بحث به حاشیه کشیده شود. میگویم: «خدا بزرگترین و مکارترین سانسورچی است.» یکی از مواردش همین آیه است. فاعل زینتبخشی را حذف کرده است و چقدر جذّاب. اصلاً مگر غیر از این هم درست است؟! باید هم فاعل مجهول باشد.
اینکه این زینت برای مردم است، میتواند برخی تقدیرها را در پی داشته باشد. تقدیر در اینجا یعنی به قرینه یا از روی برخی قواعد زبانی(چه از نظر نحوی و چه از نظر بلاغی) بخشی از کلمات یا مفاهیم در یک جمله حذف شده است، مثل منظور از «مردم»، طبیعت مردم است، که طبیعتش حذف شده است، یا منظور از «مردم»، زندگی مردم در دنیا یا زیستن مردم در دنیا بوده است، که حذف شده است و ....
آیا اینجا میتوان چیزی را در تقدیر گرفت؟ یا باید به عبارت دست نزد و گفت، همان جنس مردم یا کل مردم منظور است؟جای تأمّل و بحث دارد.
البته به قرینۀ بخش دوم آیۀ شریفه که مصادیق برشمرده را متاع یا کالای دنیا میداند، شاید بتوان گفت، اینها زینتهای دنیایی هستند.
نکته قابل تأمّل دیگر اینکه آیا در ترتیب برشمردن مصادیق حکمتی نهفته است؟یعنی اینکه اول زنان را گفته و بعد فرزندان را و بعد اموال فراوان، مثل طلا و نقره و بعد اسبهای خاص و بعد چهارپایان و بعد زمینهای کشاورزی را بیان داشته، منظوری داشته است؟مثلاً میخواسته بگوید میل انسان به اولی بیش از دومی و به دومی بیش از سومی و ... است؟ نکته جالب دیگر اینکه شش مصداق را بیان میکند و بین این شش مصداق فقط مورد سوم، یعنی قناطیر مقنطره را بسط و توضیح میدهد، همچنین در بین این شش مصداق فقط مصداق چهارم دارای توصیف خاص است، یعنی «خیل» که به صفت «مسومة» مزیّن شده است.
آیا میتوان از این مصادیق تصویر کلان گرفت و مثلاً گفت:منظور از زنان، زیبایی استومنظور از بنین، قدرت ارتباطات انسانی استومنظور از قناطیر مقنطره، ثروت استومنظور از خیل مسومة، کالاهای خاص است که امروزه میگویند، لوکس یا اشرافی یا لاکچری،ومنظور از انعام، مرکبهای متنوع استومنظور از حرث، زمینداری است.آیا چنین برداشتی قابل بحث و بررسی است؟
عبارت آخر آیه، و همچنن قرینۀ درونی آیه، نشان میدهد که مصادیق شش گانه به خودی خود، سببیّت ندارد و ملاک یا معیار در نیکی و بدی، تنظیم و نسبت داشتن با خدا است، زیرا سرانجام نیک نزد اوست و برای اینکه داشتههای یک نفر ارزشمند شوند، این است که نسبت خود را به درستی با خداوند تنظیم نمایند و الّا بقیّۀ موارد حداکثر در این دنیا و بصورت مادّی کارآیی خواهند داشت.
در مجموع این آیۀ شریفه دارای سه بخش معرفتی است،بخش اول مصادیق زینتی را معرفی میکند،بخش دوم جایگاه این مصادیق را در صورت کلان آن تعیین میکند،و بخش سوم معادلۀ جاری در مناسبات هستی را تعیین مینماید.
#سی_روز_سی_آیه#آیه_سوم#قرآن#کلام_الله#شبکه_معنایی
http://ble.ir/resaalate_aamoukhtan
۲۱:۴۷
إِذا أَرادَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِعَبدٍ خَیراً عَجَّلَ لَهُ عُقُوبَتَهُ فِی الدُّنیا وَ إِذا أَرادَ بِعَبدٍ سُوءاً أَمسَکَ عَلَیهِ ذُنُوبَهُ حَتَّی یُوافِیَ بِها یَومَ القِیامَةِ.
هر گاه خداوند - عزّ و جلّ - خوبی بندهای را بخواهد، برای کیفرش در دنیا شتاب کند و هر گاه بدی بندهای را بخواهد، گناهانش را نگه داشته تا در روز قیامت تحویلش دهد.
اگر چنین ساز و کاری وجود داشته باشد، چگونه میتوان ارادۀ خداوند را فعال کرد؟اصلاً چنین امکانی وجود دارد؟
طبق روایات و با بررسی آنها به دستهای از روایات برخورد میکنیم که عبارت «اذا اراد الله ...» در آنها وجود دارد و این میتواند زمینۀ یک کاوش را فراهم آورد تا بتوانیم همۀ این روایات را کنار هم قرار دهیم و با تأمّل در روندهای پر بسامد به نتایج جالب توجهی برسیم.
نکتۀ قابل تأمّل دیگر اینکه ارادۀ خیر و ارادۀ سوء یا به تعبیری ارادۀ خوب و ارادۀ بد، هر دو وجود دارد و اینکه ما فکر کنیم در بارگاه الاهی فقط باید منتظر ارادۀ خیر باشیم، ذهنیّتی اشتباه و گاهی انحرافی است.
اما یک پرسش مهم دیگر این است که ارادۀ خوب و ارادۀ بد به چه چیزی تعلّق میگیرد؟به یک عمل؟به مجموع اعمال؟ (اعمال یک روز یا یک هفته یا یک سال؟)به نیّات؟به مجموع نیّات؟به جمع عمل و نیّت؟(آیا چنین جمعی، بر فرض صحّت، جمع ریاضی است؟)به عمل در موقعیّت؟به نیّت در موقعیّت؟به مجموع عمل و نیّت در موقعیّت؟
نکته قابل تأمّل دیگر در این روایت و روایات مشابه این است که:
آیا جائز هستیم، روند زندگی ظاهری یک فرد را براساس این روایت تحلیل کنیم؟وآیا توان آن وجود دارد که این روایت را به یک فرهنگ یا قوم یا دوره تاریخی بسط داده و تطبیق کنیم؟(در واقع تصویر کلان اجتماعی از آن بگیریم)
البته حواسمان هست که در صورت تحلیل زندگی فردی یا اجتماعی براساس این روایت،یکی از اضلاع تحلیل خود را چنین قاعده یا مبنایی قرار میدهیم، نه اینکه تمام تحلیل خود را براساس آن تنظیم کنیم، فتأمّل برای اهلش.
تأمّل دیگر پیرامون این روایت این است که:تعجیل در عقوبت و عقب انداختن آن، در مورد همۀ گناهان است یا برخی گناهان؟مثلاً فلان گناه مصداقی شامل مهلت دادن نمیشود و اگر انجام شود، چه کسی که خداوند ارادۀ خوب نسبت به فردش دارد، چه آنکه خداوند ارادۀ بد دارد، بلافاصله توبیخ میشود، ولی بقیّۀ موارد شامل این قاعده میشوند.یا مثلاً گناهی که تا هفت ساعت پس از ارتکابش، انجام دهندۀ گناه توبه و استغفار کند، شامل این قاعده نمیشود، ولی اگر توبه نکرد ....
همچنین این تعجیل، تعجیل لحظهای و زمانی است یا تعجیل تقدیری؟تعجیل زمانی، یعنی اینکه در مدّت زمان مشخصی اثر گناه خود را در زیست دنیایی خود بصورت ظاهری یا باطنی میبیند، ولی تعجیل تقدیری، یعنی ضرورتاً در مدت زمان محدودی این اثر ظاهر نمیگردد، بلکه در تقدیر او تغییری از جهت دنیای حاصل میشود.
در مجموع در فهم چنین روایاتی نیازمند شبکۀ معرفتی و معنایی مفاهیم اسلامی هستیم و به این راحتی نمیتوان براساس آنها قضاوت یا احتمالی را صورتبندی کرد.
#سی_روز_سی_روایت#روایت_چهارم#ماه_مبارک_رمضان#اراده_خداوند#اراده_خوب_اراده_بد#تعجیل_عقوبت#اصول_کافی
http://ble.ir/resaalate_aamoukhtan
۱۳:۱۰
سوره آل عمران، آیۀ 196:
لایَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ ألَّذینَ کَفَرُوا فِی البِلادِ.
در علوم اسلامی، علمی هست با عنوان #اصول_فقه که در آن دربارۀ قوانینی بحث میشود که در تمام یا حداکثر ابواب فقهی و برای برداشت احکام فقهی قابل استفاده و کاربرد است. بخشی از این قواعد یا قوانین مربوط به نکات لفظی و #فهم_متن است. مثلاً اینکه آیا وقتی خداوند در قرآن یا حضرات آل الله (علیهم السلام) در کلماتشان به چیزی #امر یا #نهی میکنند، این امر یا نهی دلالت بر وجوب میکند یا دلالت بر استحباب میکند یا دلالت بر حرمت(حرام بودن) میکند یا دلالت بر کراهت(مکروه بودن) دارد.
خب رسیدن به ظرافتهای این قواعد و فهم متن دین، علاوه بر #نبوغ خاص عالمان شیعی در طول تاریخ، نیازمند استخوان ترکاندن و صبر بسیار برای فراگیری این علوم نیز دارد و تازه بعد از این دو مرحلۀ سخت، کار میرسد به #ورع و تقوای بسیار که در #فتوا صادر کردن، بدون چنین تقوایی فقط و فقط وزر و وبال گردن یک عالم را خواهد گرفت.
امّا آیا همۀ امر و نهیها فقهی هستند یا فقط جنبۀ فقهی دارند؟
برخی امر و نهیها #بینشی هستند، یعنی قاعدهای را بنا میگذارند که طبق آن شما باید آن قاعده را در زیستن یا تنظیم جزئیات عملی مورد توجه قرار دهید.خود اینکه ویژگی قواعد بینشی چه چیز است و استخراج یا استنباط آنها چگونه ممکن است، نیازمند توجهی ویژه و شاید قواعد فرایِ و ورایِ قواعد علم اصول فقه باشد و علاوه بر آن قواعد مرسوم و موجود نیازمند قواعدی دیگر باشیم.
با این مقدمه باید در این نهی قرآنی تأمّل کرد.به نظر میرسد در مورد چیستی و چگونگی #تقلّب در این آیه نیازمند کاوش باشیم.
ماهیّت و چیستی این «تقلّب» چیست که باید فریب آن را نخورد؟
#سی_روز_سی_آیه#آیه_چهارم#قرآن#کلام_الله#امر_و_نهی_بینشی#تقلّب
http://ble.ir/resaalate_aamoukhtan
۱۳:۳۸
قسمت اول از دو قسمت
یک. نکتۀ جالبی که در مورد مرحوم کلینی(اعلی الله مقامه الشریف) وجود دارد این است که طبق کتب #فهرست و #رجال و #تراجم از ایشان هفت کتاب در تاریخ ثبت شده است، به این شرح:الف. کافیب. تعبیر الرؤیاج. الردّ علی القرامطهد. رسائل الائمّة (علیهم السلام)ه. کتاب الرّجالو. ما قیل فی الائمة من الشعرز. خصائص الغدیر از بین این کتب، تنها و تنها کتاب شریف «کافی» باقیمانده است.
توجه به عناوین کتب نشان دهندۀ دغدغهها و رویکردهای ایشان نیز هست.توجه ایشان به مباحث معرفتی و مکاتب کلامی از دو کتاب «الردّ علی القرامطه» و «خصائص الغدیر» به وضوح پیداست و همین توجه است که تبویب ساختار کتاب کافی را متفاوت و متمایز از دیگر جوامع روایی کرده است.
همچنین توجه ایشان به رؤیا و شعر در دو کتاب از میان کتابهای فهرست شده از ایشان نشان میدهد، توجه ایشان به هنر و زیبایی شناسی تخاطب با عموم که بصورت اشارهوار در مقدمۀ کتاب کافی بیان شده است، نشأت گرفته از نوعی نگرش در ایشان است و نمیتواند اتفاقی و از سر تصادف باشد.
دو.همچنانکه اشاره شد، بخش اول کتاب «فضیلت قرآن» جزو باببندی این کتاب یا سرفصل نیامده است و شامل چهارده روایت است و همچنین اشاره شد که برخی پژوهشگران روح کلّی کتاب «فضیلت قرآن» را در این چهارده روایت میدانند. با هم ابتدا مروری کنیم بر این چهارده روایت.
روایت اول که روایتی نسبتاً بلند و در سه صفحه است، به ظهور و عرضه قرآن در روز قیامت نسبت به گروههای مختلف شهدا، فرشتگان، انبیاء، مسلمانان و ... است و چگونگی این عرضه را بازنمایی یا گزارش کرده است. تقریبا دو سوم روایت به این مسئله میپردازد، سپس بین امام صادق(علیه السلام) و راوی چند سؤال و جواب ردّ و بدل میشود که جالب است و در آن از سخن گفتن قرآن و نماز بحث به میان میآید، که راوی اظهار شگفتی میکند و اشاره میکند که من نمیتوانم این حرفها را به مردم بزنم و ... این بخش حاوی کنایات جالبی است و جای بحث مفصل دارد. در پایان حضرت به نوعی تأویلی از آیۀ شریفۀ «انّ الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر ...» ارائه میکنند که جای تأمّل دارد.
روایت دوّم به منبع بودن و جایگاه مرجعیّت فکری قرآن در آشوبها و بحرانها و سختیها میپردازد و توصیفی مفصل از قرآن و معارف آن دارد.
روایت سوم تصریح میکند که قرآن حاوی تمام اخبار گذشته و حال و آینده و آسمان و زمین است و اگر این معارف بازگو شود، اسباب شگفتی شنوندگان را فراهم میآورد.
روایت چهارم دربارۀ واردشوندگان به قیامت است و سؤال رسول الله(صلّی الله علیه و آله) از امّتش که با قرآن چگونه برخورد کردید.
روایت پنجم تکرار بخشی از روایت دوم است.
روایت ششم نیز به نوعی بر مضمون روایت دوم تأکید میکند.
روایت هفتم در مورد شکایت مردی به رسول الله(صلّی الله علیه و آله) در مورد سینه درد است که حضرت او را به قرآن ارجاع میدهند. این روایت نیز میتواند تأکید و تکرار مصداقی روایت دوم باشد.
روایت هشتم با ذکر مصداق شخصی خلافت را از غیر اهل بیت(علیهم السلام) نفی میکند و دلیل آن را پشت سر انداختن قرآن از جانب غاصبان خلافت میداند و آنها را مُبطل سنّت پیامبر و موجب تعطیلی احکام الاهی میداند. در پایان این روایت سرنوشت هر کس که از قرآن منحرف شود دوزخ تعیین شده است.
روایت نهم تأکید مضمون روایت هشتم است.
روایت دهم بر نوعی مقایسه و تطبیق و برتری قرآن نسبت به کتب آسمانی تصریح میکند. در این روایت برخی از اصطلاحات یا عناوینی که بعدها عالمان اسلامی در علوم قرآنی آنها را برای دستهبندی سورههای قرآن استفاده کردهاند، آمده است.نقل کلی این روایت در اینجا خالی از لطف نیست، رسول الله (صلّی الله علیه و آله) میفرماید:«به جای تورات، سورههای طولانی قرآنوبه جای انجیل، سورههای صد آیهایوبه جای زبور، سورههای مثانی،به من داده شد.و با سورههای مفصّل که شصت و هشت(68) سورهاند برتری داده شدم و این بر کتابهای دیگر چیره است و تورات از حضرت موسی و انجیل از آنِ حضرت عیسی و زبور از برای داود(علیهم السلام) است.»(برخی سورههای مثانی را از سوره یونس تا سوره نحل دانستهاند)
روایت یازدهم ضمن اینکه کوتاهشدۀ روایت اول است، ولی در بخش پایانی از میزان و ترازو بودن قرآن در قیامت حکایت میکند و عبارت مشهور «... إقرأ و ارقَهُ ...» در این روایت آمده است.
... ادامه در قسمت دوم
http://ble.ir/resaalate_aamoukhtan
۱:۰۵
قسمت دوم از دو قسمت
روایت دوازدهم دواوین یا دیوانهای روز قیامت را به سه دستۀ نعمتها و نیکیها و بدیها تقسیم میکند که شاید کنایه از دستهبندی انسانها باشد و قرآن را شفیع مؤمنان معرفی میکند، کسانی که در روز و شب قرآن میخوانند و این قرآن خواندن بر ایمان آنها میافزاید و اشکشان را در دل شب سرازیر میگرداند، چنین کسانی در دست راست خود رضوان الاهی و در دست چپ خود رحمت خداوند را به ارمغان خواهند برد.همچنین در این روایت ظاهراً درجات بهشت به تعداد آیات قرآن و هر کس به هر مقدار که بتواند توانایی قرائت آیات قرآن را پیدا کند، در بهشت بالا میرود.
روایت سیزدهم همان روایت مشهوری است که احتمالاً بسیاری از ما از امام سجّاد(علیه السلام) شنیدهایم، روایتی که میفرماید اگر همه انسانها و موجودات در شرق و غرب عالم از بین بروند، تا زمانی که قرآن در دست من است، از چیزی باک ندارم و ...
روایت چهاردهم نیز تکرار بخشی از روایت اوّل و مضمون آن است.
سه.در مجموع شاید بتوان مضامین بیان شده در این چهارده روایت ورودیّه به بحث را به این ترتیب، تنظیم کرد:الف. ظهور قرآن در قیامت و عرضه آن بر همگانب. مرجع هدایت و راهنما بودن قرآن در همۀ شرایط، بالاخص سختیهاج.مطلق بودن قرآن در علم اولین و آخریند. معیار بودن قرآن در شناخت حق و باطل و درجات اخرویه. شفابخش بودن قرآن در بیماریهای مادّی و معنوی و شفاعت آن در آخرتو. مقایسه و برتری قرآن بر کتب آسمانی قبل از خودز. ویژگیها و توصیف معارف قرآن
باید دقت داشت که این هفت مضمون دارای بسامد یا ضریب متفاوت در همین چهارده روایت و کل کتاب «فضیلت قرآن» دارند و شاید بتوان از آن زاویه نیز به آن نگریست.در مجموع آنچه میتوان به عنوان دالّ مرکزی این چهارده روایت بیان داشت و روی آن به بحث و گفتوگو پرداخت، این است که خیر دنیا و آخرت و خیر ظاهر و باطن و خیر مادّی و معنوی و راهنمای مطلق انسان در قرآن و از قرآن است.
چهار.در این چهارده روایت به چهار آیه استشهاد شده است، که دو آیه در مورد مرگ و قیامت، یک آیه در مورد نماز و یک آیه در مورد شفا بودن قرآن است. این آیات عبارتند از:دخان / 56عنکبوت / 45یونس / 57حمد / 4
#سی_شب_سی_نوشتار#نوشتار_سوم#کافی#اصول_کافی#کتاب_فضل_القرآن#قرآن_کتاب_هدایت_مطلق_است#قرآن_معیار_حق_و_باطل_است#قرآن_برترین_کتب_آسمانی_است#علم_قرآن_کامل_اطلاقی_است#درجات_بهشت_به_تعداد_آیات_قرآن_است
http://ble.ir/resaalate_aamoukhtan
۱:۰۵
مَن کانَ مُؤمِناً فَعَمِلَ خَیراً فِی إیمانِهِ ثُمَّ أَصابَتهُ فِتنَةٌ فَکَفَرَ ثُمَّ تابَ بَعدَ کُفرِهِ کُتِبَ لَهُ وَ حُوسِبَ بِکُلِّ شَیءٍ کانَ عَمِلَهُ فی إیمانِهِ وَ لایُبطِلُهُ الکُفرُ إِذا تابَ بَعدَ کُفرِهِ.
کسی که مؤمن باشد و عمل نیکی در زمان ایمانش انجام دهد، سپس دچار آزمایش(فتنه) شود و کافر گردد، سپس بعد از کفرش توبه کند، برایش ثبت گردد و هر چیزی که در حال ایمان انجام داده، محاسبه شود و باطل نمیکند کفر، اعمال در حال ایمانش را، چنانچه توبه کند، بعد از کفرش.
اگر طبق قواعد اهل علم، «اصابت فتنه» را مطلق بگیریم، یعنی شامل همه فتنهها باشد، چه فتنهای که خودمان بر پا کردیم، چه دیگران، چه اختیاراً وارد فتنه شده باشیم، و چه با دست تقدیر، آن وقت متوجه میشویم که رحمت واسعه خداوند، چقدر شگفت و حیرتانگیز است و بخشش خداوند چه گسترۀ بینهایتی دارد و انسان چقدر باید فرومایه باشد تا از اقیانوس بیکران دور افتاده باشد.
نکته قابل تأمل دیگر اینکه عنوان باب هر نوع کفری را که همراه با توبه باشد، ناتوان از ابطال اعمال گذشته میداند و آن را مقیّد نمیسازد، ولی متن روایت قید «اصابت فتنه» را بیان داشته است، شاید مرحوم کلینی(رضوان بیکران حق بر او بیکران باد) به نوعی تصویر کلان از موردِ مقیّدِ روایت گرفته است.
با چنین رویکردی در این روایت، روزنۀ امید هیچگاه و در هیچ شرایطی بسته نیست و از آن سو، باب بسیاری از ناامیدیها بسته و نیمبسته خواهد شد.
تأمّل آخِر اینکه این معنا نیازمند جانمایی در ارتباط با مفهوم #حبط اعمال است و برای اینکه حدود و ثغور هر یک به میزان قابل توجهی مشخص شود، باید نسبت خود را با بحث حبط اعمال شفاف و روشن سازد.
#سی_روز_سی_روایت#روایت_پنجم#ماه_مبارک_رمضان#کفر_همراه_با_توبه#ابطال_عمل#حبط_عمل#فتنه#اصول_کافی
http://ble.ir/resaalate_aamoukhtan
۱۳:۳۸
سوره نساء، آیۀ 32:
وَ لَا تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ وَ اسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا.
تمنّا نسبتی وثیق دارد با آرزو و «ای کاش گویی» و گاهی حسرتافزایی.
شاید اشارۀ آیۀ شریفه بر ترک #ظاهرگرایی معقولانه است، حتّی آنجایی که ما ظواهر را متوجّه باشیم و بفهمیم.چطور؟
مثلاً ما میبینیم که کسی مغازهای دارد و دکّانی، آنها که دچار توهّم هستند، همین مغازه و دکّان را طلب میکنند و میگویند، ای کاش ما هم مغازهای داشتیم و ...، یعنی بدون هیچ بررسی و بدون هیچ نگاه چند جانبه یا همه جانبه داشتن، همان چیزی را که در وهلۀ اوّل میبینند، خواستار میشوند، چونان کودکان خردسال عقلنارس.
امّا ظاهرگرایان میروند و کنکاشی میکنند تا ببینند این مغازه و دکّان از دزدی است یا رانت یا زد و بند یا سختکوشی یا ارث و میراث یا ...، و اصلا این مغازه در مسیر خیر است یا شرّ یا سرگردان؟
خلاصه اینکه اهل سبکسنگین کردن هستند و محاسبه و وزنکشی و از خدا مغازۀ خیر را میخواهند و شرّ را نه، یا از خداوند کریمِ منّان مغازۀ سختکوشانه را میخواهند و رانتی را نه، و ...
در این میان برخی ظاهرگرایان از مرحلۀ محاسبه گذشتهاند و به دایرۀ رایحۀ عقلرس شدن گام نهادهاند، اینان کمی به چشمۀ صیرورت تن سپردهاند و از آبش چشیدهاند شاید و نه مغازه، بلکه سختکوشی را طالبند.
آیه شریفه شاید اشاره میکند که از این مراحل گذر کنید،نه فضیلت مصداقی و نه فضیلت مفهومی یا ... بلکه ذات فضیلت را طلب کنید، از مصدر امور باید مصدرخواهی کرد.
این آموزۀ سترگ را بخش پایانی آیه نیز تأیید و تأکید میکند.اشاره به #علم_مطلق و واگذاری امور به #او و رضایت به دستهای #تقدیر و #تسلیم شدن در بارگاه ربوبی.
انگار کن همۀ تمنّیها از نوعی منیّت میآید و برای پرواز نیازمند رهاشدگی از همۀ صورتهای #من
امّا جملۀ معترضۀ نصیب قائل شدن برای مردان و زنان، چه معنایی را در این میانۀ پر شور، نمایان خواهد ساخت؟
#سی_روز_سی_آیه#آیه_پنجم#قرآن#کلام_الله#تمنی#مصدرخواهی#مراتب_فضیلت#فضیلت
http://ble.ir/resaalate_aamoukhtan
۱۴:۰۶
حسین بن حکم گفت:کَتَبتُ إِلَی العَبدِ الصّالِحِ(علیه السلام) أُخبِرُهُ أَنّی شاکٌّ وَ قَد قالَ إِبراهیمُ(علیه السلام): «رَبِّ أَرِنی کَیفَ تُحیِ المُوتی»(بقره/260) وَ أَنّی أُحِبُّ أَن تُرِیَنی شَیئاً، فَکَتَبَ (علیه السلام): إِنَّ إِبراهیمَ کانَ مُؤمِناً وَ أَحَبَّ أَن یَزدادَ إیماناً، وَ أَنتَ شاکٌّ و الشّاکُّ لا خَیرَ فیهِ.
وَ کَتَبَ(علیه السلام): إِنَّمَا الشَّکَّ ما لَم یَأتِ الیَقینُ، فَإِذا جاءَ الیَقینُ لَم یَجُز الشَّکَّ.
وَ کَتَبَ(علیه السلام): إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ: «وَ ما وَجَدنا لِأَکثَرِهِم مِن عَهدٍ وَ إِن وَجَدنا أَکثَرَهُم لَفاسِقینَ» (اعراف / 102)، قالَ: نَزَلَت فِی الشّاکِّ.
به بنده صالح(امام کاظم(علیه السلام)) نوشتم که من تردیدگر شدهام و حضرت ابراهیم(علیه السلام) به خدا عرض کرد:«پروردگارا! به من نشان ده چگونه مردگان را زنده میکنی»(بقره/260) و من دوست دارم چیزی به من نشان دهید.
حضرت نوشتند: همانا ابراهیم(علیه السلام) مؤمن بود و دوست داشت که بر ایمانش بیفزاید، در حالی که تو تردیدگر هستی و در تردیدگری خیری نیست.
و حضرت نوشتند: تردید تنها در جایی است که یقین نیامده است، آنگاه که یقین بیاید، تردید روا نباشد.
و حضرت نوشتند: همانا خداوند - عزّ و جلّ - میفرماید:«و در بیشتر آنان عهدی[استوار] نیافتیم و بیشترشان را بطور جدّی نافرمان یافتیم» (اعراف/102) فرمود: این آیه دربارۀ تردید فرود آمده است.
کسی که هنوز به دریای ایمان پای ننهاده است و در ساحل تردید به سر میبرد، تنها سطح آب را میبیند و توجّه ندارد که زیر این سطح ژرفنایی است شگفتانگیز. چنین کسی خبری از مراتب ایمان ندارد و ایمان را مفهومی ساده و سطحی میانگارد.
چنین کسی دانشش حداکثر حصولی است و از دانش حضوری بهرهای نبرده است،شاید همان ضرب المثل مشهور که میگوید:«شنیدن کی بُوَد مانند دیدن»، در واقع شاید بتوان اینجا گفت:«دیدن کی بود مانند چشیدن». بله #ایمان را باید چشید و از برای همین اهل معرفت معتقدند، ایمان با استدلال بدست نخواهد آمد.
شاید و تنها شاید بشود در مقام مثال چنین فرض کرد که مؤمن، همچون کسی است که طعام لذیذی را میچشد و طعم آن چنان زیر زبان قلبش باقی میماند که سعیاش تکرار این لذت است و آنقدر این لذّت در او جانگیر شده است که پرسوجو میکند تا ببیند، آیا جایی یا کسی هست که همان طعام را لذیذتر طبخ کرده باشد، تا او علاوه بر تکرار آن لذّت بر آن لذّت نیز عمقی بیشتر ببخشد.شاید روند ایمانافزایی چنین باشد.و چقدر زیبا در آیات ابتدایی سورۀ انفال اشاره میکند که این ایمانافزایی همراه با شگفتی و هیجانات باطنی است.
در بخش دوم حضرت اشاره میفرمایند که یقین آنقدر ارزشمند است که با آمدنش همۀ شکّها زدوده خواهد شد و رخت خواهد بربست، یعنی یقین گنجی است که اگر بدست آید، هیچ فقری پس از آن نیست.در اینجا بد نیست اشاره شود که برخی اسلامشناسان معاصر به درستی از شکّ مقدّس و شکّ نامقدّس سخن به میان آوردهاند. شکّ مقدّس شکّی است که یقین بعدش میآید، ولی شکّ نامقدّس همان شکّی است که چونان باتلاق انسان را در خود غرق و نابود خواهد کرد.
امّا بند پایانی این روایت شاید مهمترین تأمّل را در خود داشته باشد.رمز ایمان و یقین چیست؟ پایبندی بر #عهد و #استقامت در راه حق.و شاید چیزی که این عهد و استقامت را شکننده میسازد، #فسق باشد.
در آیۀ بیان شده در پایان این روایت(اعراف / 102) اشارهای است که شاید بتوان آن را به یک اصل یا قاعده تبدیل کرد، و آن اینکه: همیشه عهدشکنان از نظر کمّی و کثرت ظاهری بر عهدپایبندان غلبه دارند، ولی آنچه میماند عهد است، بنابراین هر کس نسبت اتصالی به عهد و حقیقت دارد، ماندگار خواهد شد و هر کس نسبت انفصالی با عهد و حقیقت دارد، همچون کف روی آب رفتنی است.
#سی_روز_سی_روایت#روایت_ششم#ماه_مبارک_رمضان#شک_و_تردید#ایمان#اصول_کافی
http://ble.ir/resaalate_aamoukhtan
۱۴:۲۷
سوره مائده، آیۀ 31:
فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَٰذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ.
اگر طبیعت آموزگار است، آیا آموزگار انسان است؟ آیا آموزگار انسان بدفرجام است؟ آیا آموزگار انسان بحرانزده است؟
در هر صورت وقتی انسان در برابر شگفتی یا آموزگاری طبیعت قرار میگیرد، به #عجز خود پی میبرد.
عجز سبب یا مقدمه یا زمینه میشود برای اینکه انسان از اشتباه خود پشیمان و #نادم شود.
نکته یا تأمّل شگفتی که شاید این آیۀ شریفه سعی دارد به آن اشاره کند، این است که این عجز از طریق یا مسیر #کشف حاصل شده است. کشف علاوه بر لذّت خاصّی که در بیشتر حالات دارد، همراه با نوعی فروتنی و عجز نیز است. شاید از برای همین است که پیشرفتهترین یا یکی از روشهای بسیار پیشرفته در آموزش و تعلیم و تربیت، روش #اکتشاف است.
این روش آنقدر تأثیرگذار و خارق العاده است که هر انسانی، ولو حسود و بدکار و مجرم را نیز تحت تأثیر قرار داده و تا حدّی تربیت میکند، البته شاید این تربیت به حدّ توبه یا بازگشت کامل نرسد، ولی حتماً موجبات ندامت او را فراهم خواهد آورد.
این آموزه را چگونه میتوان در زندگی روزمرّه خود به جریان انداخت؟انسانی که روزی بر او بگذرد و کشفی نداشته باشد، در خسران است.
#سی_روز_سی_آیه#آیه_ششم#قرآن#کلام_الله#کلاغ#کشف#عجز#فروتنی#ندامت
http://ble.ir/resaalate_aamoukhtan
۱۴:۵۳
قال ابوجعفر، محمد بن علی بن الحسین الباقر (علیه السلام):
أَلَّذینَ « ...خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً» (سوره توبه/102)فَأُولائِکَ قَومٌ مُؤمِنُونَ یُحدِثُونَ فی إیمانِهِم مِنَ الذُّنُوبِ ألَّتی یَعیبُهَا المُؤمِنُونَ وَ یَکرَهُونَها فُأُولائِکَ عَسَی اللهُ أَن یَتُوبَ عَلَیهِم.
(در توضیح یا تفسیر آیۀ مذکور فرمودند) کسانی که «... کار شایسته و بد را در هم آمیختند» آنان مردمی با ایمان بودند که در حال ایمان گناهانی پدید آوردند که مؤمنان آنها را نقص میدانستند و ناخوش داشتند، پس آناناند که امید است خداوند برگرداندشان یا درگذرد از ایشان.
نکته قابل تأمّل در این روایت این است که اشاره دارد ذنوب(دنبالۀ آنها) از نظر مؤمنان عیب است و در نظر آنها کراهت دارد و همین باب تأمّلات و برداشتهای گوناگون و جذّاب را میگشاید.
آیا عرف مؤمنان یا فضای مؤمنان یا ذهنیّت مؤمنان دارای اعتبار و اهمیّت و جایگاه است؟و این مطلب با #سیره_متشرعه ربطی دارد؟
آیا چنین ذهنیّتی معیار است؟
البته اینکه حضرت (علیه السلام) برای تفسیر خود استشهاد به آیهای دارد که از آمیختن عمل صالح و سیّئه سخن میگوید نیز میتواند مؤیّد مشهور باشد که #اهل_اعراف را کسانی میدانند که مؤمن گناهکار هستند، ولی اینکه در متن توضیح یا تفسیر آیه، معیار این اختلاط به گونهای بیان شده که شاید این سیّئه از دید و نظر مؤمنان سیّئه است و نه در واقع، تأمّلاتی را در پی خواهد داشت.
البته شاید بتوان متن روایت را مضطرب خواند و با قرار دادن آن در خانوادۀ روایات مرتبط با آن و در شبکۀ معنایی و معرفتی مفاهیم مرتبط، به این نتیجه رسید که این روایت همان نظر مشهور را تأیید میکند.
در مجموع و از ظاهر روایت برمیآید که بشارتهای الاهی برای این دسته بسیار بیش از هشدارها است.
#سی_روز_سی_روایت#روایت_هفتم#ماه_مبارک_رمضان#اهل_اعراف#اصحاب_اعراف#اصول_کافی
http://ble.ir/resaalate_aamoukhtan
۱۴:۰۶
سوره مائده، آیۀ 114:
قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيدًا لِأَوَّلِنَا وَ آخِرِنَا وَ آيَةً مِنْكَ وَ ارْزُقْنَا وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ.
باب رزق از چند جهت از جذّابترین ابواب روایات است.چه در مقام بیان تبیین کلّیات این مفهوم و چه پرداختن به جزئیّاتش.
از جمله بحثهای جالب دیگر در میان خداباوران بحث #مائده_آسمانی است.در اینجا رسول مبشّر الاهی، که به نام مادرش شناخته میشود و مسیح(مسحشده) یا کلمة الله است، درخواستش را چنین مطرح میکند که ابتدا الله و سپس ربوبیت جمعی را مقدم میدارد.
یکی از مباحثی که هر مؤمنی در مسیر #معرفت_نفس به آن محتاج خواهد شد، تفاوت سه جایگاه «الله»، «إلاه» و «ربّ» است. به راستی این سه چه تفاوتی با هم دارند؟
و جالب که بیشتر ما در ترجمه و فهم روایت مشهور «مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ» میگوییم کسی که خودش را شناخت، خدا را میشناسد. در حالی که میفرماید ربّش را میشناسد و در فارسی معمولاً لفظ خدا برابرنهاد #الله به کار میرود و روایت نفرمود:«... فقد عرف الله»
در این آیه حضرت عیسی(علی نبیّنا و آله و علیه السلام) هم الله را واسطه قرار میدهد و هم ربّ را و در وساطت ربوبیّت به ربوبیّت جمعی متمسّک میشود، یعنی نمیفرماید: «... ربّی ...» بلکه میفرماید: «... ربّنا ...»
آیا این به خاطر این است که درخواست رزق ایشان شخصی نیست و جمعی است؟ یا دلیل دیگری دارد؟
نکته دوم اینکه مائدۀ آسمانی ابتدا #عید دانسته شده و بعد نشانه و بعد رزق. آیا عید یا عیدی بالاتر از رزق است و متفاوت با آن؟ یعنی برخی رزقها عید هم هستند و برخی نیستند و آنها که هستند، رزقی بالاتر محسوب میشوند؟
نشانه(آیه) بودن مائدۀ آسمانی کمی مشخص و واضح است، و باید برای دو مرتبه یا مفهوم عید و رزق کاوش کرد.
#سی_روز_سی_آیه#آیه_هفتم#قرآن#کلام_الله#عیسی_بن_مریم#رزق#عید
http://ble.ir/resaalate_aamoukhtan
۱۴:۲۹
قسمت دوم از دو قسمت
این بود روایات یا احادیث باب اوّل.شاید بتوان مضامین این باب را چنین دانست:
سه.سه روایت باب دوم، محتوا و مضمونی ثابت دارند، دو روایت اول در مورد این است که هر کس به دلیل سختی یا گرفتاری یا کمی حافظه در فرا گرفتن قرآن به زحمت بیفتد، اجر و پاداشی دو برابر دارد. روایت سوم هم توصیه و تحریص مؤمنان است بر آموختن قرآن قبل از مرگ یا در مسیر آموختن آن بودن.
چهار.شش روایت باب سوم به شرح زیر است:حدیث اول پرسش شده که کسی قرآن را حفظ بوده و بعد فراموش کرده است، چه سرانجامی خواهد یافت، حضرت میفرمایند آن سوره یا آیات در قیامت بر او ظاهر میشوند و خود را معرفی میکنند و مورد لطف و شفاعت قرارش میدهند. در پایان این روایت غرض کسانی که قرآن میآموزند را در سه دسته تقسیم میکند، کسانی که دوست دارند قاری نامیده شوند، کسانی که برای #دینار قرآن میآموزند و تصریح میشود، خیری در آنها نیست. کسانی که برای بهره بردن در نمازهای روز و شب قرآن میخوانند یا میآموزند.
حدیث دوم به نوعی تکرار بخش ظاهر شدن قرآن در قیامت برای شخص فراموش کار از حدیث اول است.
حدیث سوم در مورد کسی است که خدمت حضرات میرسد و از بدهی خود میگوید و اینکه به دلیل بدهی شدید قرآن را فراموش کرده است. حضرت ضمن تأکید به قرآن به او هشداری به این مضمون میفرمایند که در قیامت آیاتی بر شخص ظاهر میشوند و میگویند ما فلان آیه هستیم که فراموش کردی و اگر به ما عمل کرده بودی، اکنون در فلان جایگاه ویژه بودی.
حدیث چهارم تکرار مضمون روایت سوم است.
حدیث پنجم راوی میگوید از حضرت سه بار پرسیدم: آیا کسی که قرآن را حفظ بوده و فراموش کرده، اندوهی بر او هست؟ و حضرت فرمودند: نه.
و حدیث ششم شبیه حدیث سوم است که شخصی از گرفتاری و سختی به حضرت عرض حال می کند و میگوید به واسطه سختیها کار خیر و من جمله حفظ قرآن از من ترک و فراموش شده است. باز حضرت همان هشدار را یادآوری میفرمایند و در پایان این حدیث همان پایان حدیث اول و سه دسته بودن قرآن خوانان تکرار میشود با این تفاوت که دسته دوم برای این قرآن میخوانند که دیگران بگویند، طرف خوش صدا است.
شاید مضماین مطرح شده در این باب به شرح زیر باشد:
اول اینکه کسی که قرآن را میخواند یا حافظ است و به دلایلی فراموش کرده، این قرآن فراموش شده در قیامت بر او ظاهر خواهد شد، ولی این ظهور دو شاخه دارد، شاخهای که همراهی و شفاعتش میکند و شاخهای که برایش حسرت میآفریند. شاید چون شاخه اول عامل بودند و شاخۀ دوم عامل نبودند، البته شاید.
دوم اینکه فراموشی قرآن یا بطور طبیعی بوده است یا از سر گرفتاری و بدهی و ... در مورد دوم حضرات توصیه و تأکیدی ویژه بر بازگشت و توجه دوباره به قرآن دارند، شاید از این طریق مشکلات حل شود و گشایش حاصل گردد.
سوم اینکه قاریان یا خوانندگان یا فراگیران قرآن را به سه دسته تقسیم میفرمایند، دستهای که فقط ظاهر قاری بودن برایشان مهم است، دستهای که آن را برای اغراض مادّی مصرف میکنند و دستهای که غرض معنوی را دنبال میکنند، در این روایات فقط دستۀ دوم نکوهش شدهاند و در مورد دو دستۀ دیگر سخنی نداریم یا سکوت داریم.
#سی_شب_سی_نوشتار#نوشتار_چهارم#کافی#اصول_کافی#کتاب_فضل_القرآن#باب_فضیلت_حاملان_قرآن#باب_کسی_که_قرآن_خواندن_برایش_مشقت_دارد#باب_حافظ_قرآنی_که_آن_را_فراموش_کرده#درجات_بهشت_به_تعداد_آیات_قرآن_است
http://ble.ir/resaalate_aamoukhtan
۲۰:۱۹
قسمت اول از دو قسمت
یک.نکته جالبی که در مورد زندگی و عمر مرحوم کلینی(ره) وجود دارد این است که ولادت ایشان طبق مشهور در سال 260 هجری قمری، یعنی سال وفات امام حسن عسکری(علیه السلام) و شروع غیبت صغری بوده است و سال وفات ایشان نیز طبق مشهور در سال 329 هجری قمری، یعنی سال پایانی غیبت صغری بوده است.
به احتمال بسیار زیاد و به دلیل زیست ایشان در بخشی از عمرشان در بغداد، ارتباط ایشان با نُوّاب امام زمان(علیه السلام) مسجّل و مسلّم است.
دو.در ادامه بررسی کتاب «فضیلت قرآن»، یعنی کتاب هفتم از هشت کتاب بخش #اصول از کتاب #کافی شریف، میرسیم به بررسی سه باب اول:
نگاهی کوتاه به یازده روایت باب اوّل:در حدیث اول فضیلت و جایگاه ویژۀ اهل قرآن تبیین شده است و آنها را برترین خلق بعد از انبیاء و مرسلین(علیهم السلام) معرفی میکند.
در حدیث دوم حافظ قرآنی که عامل به آن باشد در مقام #کرام_بررة معرفی شده است.
در حدیث سوم اشاره دارد که قرآن در قیامت به شکل جوانی زیبا ظاهر خواهد شد و شفاعت خواهد کرد و میگوید هر چه از من میدانی بخوان و بالا برو. همچنین شفاعت قرآن در مورد کسی که حامل آن است، به پدر و مادرش هم میرسد.
حدیث چهارم همان روایت مشهوری است که میفرماید اگر جوانی قرآن بخواند، قرآن با پوست و گوشت و استخوان او میآمیزد و شفاعتش میکند.
حدیث پنجم دربارۀ تکالیف و وظایف و مسئولیّتهای قاری و حامل قرآن است، هم فردی و هم اجتماعی و اشارهای هشداروار دارد که اگر به این مسئولیّتها عمل نکند در معرض عقاب است. همچنین در مورد نعمت قرآن و ارزش آن اشارهای دارد.
حدیث ششم از جهت مضمون و ناقل ویژه است. روایتی از «ابان بن تغلب» که از خاصّان حضرات آل الله (علیهم السلام) بوده است و در آن مردم در نسبت با قرآن و ایمان به چهار دسته تقسیم شدهاند و هر دسته به میوه یا خوراکیای از جهت بو و مزّه تشبیه شدهاند. این چهار دسته عبارتند از:ایمان دارد و قرآن ندارد = خرمایی که طعمش شیرین است و بویی ندارد.ایمان ندارد، ولی قرآن دارد = چون مورد (گیاهی دارویی) است که خوش بو است و مزه تلخی دارد.ایمان و قرآن را با هم دارد = چون #ترنج است، خوش بو و خوش طعم.ایمان و قرآن را با هم ندارد = چون حنظل است، بد بو و تلخوش.
حدیث هفتم از دو جهت ویژه است، یکی اینکه پرسش از «افضل اعمال» میکند، در روایات دستهای از احادیث هستند که پرسش از افضل اعمال دارند و در پاسخ آنها مصادیق متنوعی بیان شده است، اگر کسی این روایات را کنار هم قرار دهد، مقدمۀ یک پژوهش و کاوش جالب فراهم خواهد آمد. جهت دیگر اینکه روش به کار رفته در پاسخ این پرسش، روش تربیتی «ابهام - انتظار - توجه» است، در این روش حضرات در پاسخ اولیّۀ خود بیانی دارند که دارای ابهام یا گنگی یا دور بودن از پاسخ به دلیل استعاری بودن یا تمثیلی بودن است، امّا در این نوع پاسخ حکمتی است و حکمت آن انتظار و توجّه مخاطب به پاسخ تفصیلی یا ثانوی یا توضیحی است و در بیشتر موارد مخاطب با این ابهام است که توجه ویژه به پاسخ دارد.در این روایت در پاسخ این پرسش که برترین اعمال چیست، میفرماید:«الحالُّ المُرتَحِلُ» فرود آمده یا واقع شدهای که چنین صفت دارد و کوچ میکند یا مهاجر است یا رونده است.سپس حضرت میفرمایند منظور کسی است که قرآن را شروع میکند و ختم میکند و به پایان میرساند. در پایان روایت اشاره دوباره دارد نسبت به اینکه نعمت قرآن نعمت بزرگی است که به هر کسی داده شده است، بهتر از آن امکان ندارد عطا شود و چنین کسی باید قدر این نعمت را بداند.
حدیث هشتم قرائت قرآن را توانگری و غنا معرفی میکند.
حدیث نهم قاریان قرآن را در برابر کتاب خدا و سنّت رسول الله(صلّی الله علیه و آله) مسئول میداند.
حدیث دهم دو بخش اصلی دارد، بخش اول که امام کاظم(علیه السلام) از شخصی میپرسند چرا میخواهد در دنیا بماند و به عمرش ادامه دهد؟ جالب اینکه طیفی از روایات با این مضمون هم داریم که شاید نشستنشان کنار هم فوایدی داشته باشد. طرف در پاسخ عرض میکند برای قرائت سورۀ توحید، سپس حضرت بعد از مقداری سکوت میفرماید: کسی که از دوستان و شیعیان ما باشد و قرآن را نیاموخته باشد، در قبر بهش میآموزند تا ترفیع پیدا کند، زیرا تعداد درجات بهشت به تعداد آیات قرآن است و ... . (چه نوید و بشارت بزرگی است برای دوستان حضرات آل الله، خوشا به سعادت آنان، خدایا! ای کاش ما نیز جزو آنها باشیم)
حدیث یازدهم حاملان قرآن را عارفان بهشت و مجاهدان راه حق را راهبران بهشت و رسولان الاهی را سروران بهشت، معرفی میکند.
... ادامه در قسمت دوم
http://ble.ir/resaalate_aamoukhta
۲۰:۱۹
قسمت دوم از دو قسمت
این بود روایات یا احادیث باب اوّل.شاید بتوان مضامین این باب را چنین دانست:
سه.سه روایت باب دوم، محتوا و مضمونی ثابت دارند، دو روایت اول در مورد این است که هر کس به دلیل سختی یا گرفتاری یا کمی حافظه در فرا گرفتن قرآن به زحمت بیفتد، اجر و پاداشی دو برابر دارد. روایت سوم هم توصیه و تحریص مؤمنان است بر آموختن قرآن قبل از مرگ یا در مسیر آموختن آن بودن.
چهار.شش روایت باب سوم به شرح زیر است:حدیث اول پرسش شده که کسی قرآن را حفظ بوده و بعد فراموش کرده است، چه سرانجامی خواهد یافت، حضرت میفرمایند آن سوره یا آیات در قیامت بر او ظاهر میشوند و خود را معرفی میکنند و مورد لطف و شفاعت قرارش میدهند. در پایان این روایت غرض کسانی که قرآن میآموزند را در سه دسته تقسیم میکند، کسانی که دوست دارند قاری نامیده شوند، کسانی که برای #دینار قرآن میآموزند و تصریح میشود، خیری در آنها نیست. کسانی که برای بهره بردن در نمازهای روز و شب قرآن میخوانند یا میآموزند.
حدیث دوم به نوعی تکرار بخش ظاهر شدن قرآن در قیامت برای شخص فراموش کار از حدیث اول است.
حدیث سوم در مورد کسی است که خدمت حضرات میرسد و از بدهی خود میگوید و اینکه به دلیل بدهی شدید قرآن را فراموش کرده است. حضرت ضمن تأکید به قرآن به او هشداری به این مضمون میفرمایند که در قیامت آیاتی بر شخص ظاهر میشوند و میگویند ما فلان آیه هستیم که فراموش کردی و اگر به ما عمل کرده بودی، اکنون در فلان جایگاه ویژه بودی.
حدیث چهارم تکرار مضمون روایت سوم است.
حدیث پنجم راوی میگوید از حضرت سه بار پرسیدم: آیا کسی که قرآن را حفظ بوده و فراموش کرده، اندوهی بر او هست؟ و حضرت فرمودند: نه.
و حدیث ششم شبیه حدیث سوم است که شخصی از گرفتاری و سختی به حضرت عرض حال می کند و میگوید به واسطه سختیها کار خیر و من جمله حفظ قرآن از من ترک و فراموش شده است. باز حضرت همان هشدار را یادآوری میفرمایند و در پایان این حدیث همان پایان حدیث اول و سه دسته بودن قرآن خوانان تکرار میشود با این تفاوت که دسته دوم برای این قرآن میخوانند که دیگران بگویند، طرف خوش صدا است.
شاید مضماین مطرح شده در این باب به شرح زیر باشد:
اول اینکه کسی که قرآن را میخواند یا حافظ است و به دلایلی فراموش کرده، این قرآن فراموش شده در قیامت بر او ظاهر خواهد شد، ولی این ظهور دو شاخه دارد، شاخهای که همراهی و شفاعتش میکند و شاخهای که برایش حسرت میآفریند. شاید چون شاخه اول عامل بودند و شاخۀ دوم عامل نبودند، البته شاید.
دوم اینکه فراموشی قرآن یا بطور طبیعی بوده است یا از سر گرفتاری و بدهی و ... در مورد دوم حضرات توصیه و تأکیدی ویژه بر بازگشت و توجه دوباره به قرآن دارند، شاید از این طریق مشکلات حل شود و گشایش حاصل گردد.
سوم اینکه قاریان یا خوانندگان یا فراگیران قرآن را به سه دسته تقسیم میفرمایند، دستهای که فقط ظاهر قاری بودن برایشان مهم است، دستهای که آن را برای اغراض مادّی مصرف میکنند و دستهای که غرض معنوی را دنبال میکنند، در این روایات فقط دستۀ دوم نکوهش شدهاند و در مورد دو دستۀ دیگر سخنی نداریم یا سکوت داریم.
#سی_شب_سی_نوشتار#نوشتار_چهارم#کافی#اصول_کافی#کتاب_فضل_القرآن#باب_فضیلت_حاملان_قرآن#باب_کسی_که_قرآن_خواندن_برایش_مشقت_دارد#باب_حافظ_قرآنی_که_آن_را_فراموش_کرده#درجات_بهشت_به_تعداد_آیات_قرآن_است
http://ble.ir/resaalate_aamoukhtan
۲۰:۲۱
بازارسال شده از حوزه علمیه دارالحکمه
https://ble.ir/darolhekmah_ir
۱۴:۲۶
بخش اول از دو قسمت
قال ابوعبدالله، جعفر بن محمد الصادق(علیه السلام):
إِنَّ القَلبَ لَیَکُونُ السّاعَةَ مِنَ اللَّیلِ وَ النَّهارِ ما فیهِ کُفرٌ وَ لا إیمانٌ کَالثَّوبِ الخَلَقِ، قالَ: ثُمَّ قالَ لی: أَ ماتَجِدُ ذالِکَ مِن نَفسِکَ؟ قالَ: ثُمَّ تَکُونُ النُّکتَةُ مِنَ اللهِ فِی القَلبِ بِما شاءَ مِن کُفرٍ وَ إیمانٍ.
همانا ساعتی از شب و روز بر دل(قلب) بگذرد که بِسانِ(مثل) لباس کهنه نه کفر در آن است و نه ایمان. راوی گوید: سپس حضرت به من فرمود: آیا تو چنین چیزی را در خودت(نفس خودت) درک نکردی؟(نیافتی؟) فرمود: سپس از طرف خدا - هر طور بخواهد - نقطهای از کفر یا ایمان قرار گیرد.
دوم اینکه در ترجمۀ قلب به دل، شاید بتوان چونوچرا کرد.
سوم اینکه توجه به عناوین باب در کتاب کافی و بسیاری از کتب دیگر و تأمّل در چنین نامگذاریهایی میتواند در فهم معرفت و حکمت نهفته در روایات راهگشا باشد، مخصوصاً زمانی که عنوان یا نام باب از متن روایت گرفته نشده است، زیرا در چنین حالتی نشان میدهد آن عالم یا مدوِّن روایات چه فهمی از روایات آن باب داشته است.در اینجا نیز عنوان #سهو در متن هیچ یک از هفت روایت نیامده است، بد نیست این نکته مبنایی و کلی را در فهم روایات مدّنظر قرار دهیم.
حال برویم سراغ تأمّلات این روایت شریفه:
اوّل اینکه محلّ استقرار کفر و ایمان در قلب است.چگونگی این استقرار و توجه به آن با توجه به اینکه قلب محلّ غلیان و تبلور و دگرگونی حالات انسان است، میتواند در فهم ماهیّت کفر و ایمان نیز مؤثر باشد.شاید از همین باب باشد که برخی اهل معرفت و بعضی از دانایان زمان ما، نسبت ایمان و کفر با استدلال و مباحث جدلی و ذهنی را دورترین نسبت دانستهاند و حتّی برخی چنین نسبتی را نفر کردهاند.فقط در حدّ یک اشاره اینکه اگر خواستید روی این بحث کار کنید و شبکه معنایی آن را بسازید، به #نسبت_قلب_و_عمل نیز توجه ویژه داشته باشید.
دوم اینکه حضرت نبود ایمان و کفر در قلب در برخی زمانها یا ساعات را با یک تشبیه بیان میکنند، اینکه در انتقال معرفتی تشبیه استفاده شود یا نه، محلّ ظهور برخی تأمّلات و حکمتها است. آیا حضرت به سطح مخاطب توجه داشته است؟ آیا برای برجسته ساختن یا توجه ویژه یا ضریب دادن به نکتهای که احتمالا در وجه شبه آن تشبیه آمده است، از تشبیه استفاده کردهاند و ...خلاصه اینکه این یک اصل هست در تأمّلات که هر گاه در انتقال معرفتی از تشبیه استفاده شد، باید این استفاده واکاوی شود.
سوم اینکه ساعت یا زمان نبود ایمان و کفر بصورت مطلق بیان شده است، یعنی تعیین نشده که این حالت هر روز رخ میدهد یا هر هفته یا هر ماه یا هر سال یا در طول عمر یک بار یا چند بار یا ...؟ و آیا هر کدام از این حالات زمانی برای همه ثابت است یا فرد به فرد تغییر پیدا میکند؟ مثلاً برای مؤمنان با درجۀ یک سالی یک بار است و برای مؤمنان با درجه دو شش ماه یک بار است و ... و مثلاً برای کافران چند سال یک بار است و ...هیچ کدام اینها نیامده و این بحث در هالهای از ابهام قرار گرفته است.
... ادامه دارد
http://ble.ir/resaalate_aamoukhtan
۱۳:۵۶
بخش دوم از دو قسمت
چهارم اینکه حضرت راوی را نیز خطاب قرار داده و میفرماید: آیا تو نیز این حالت را درک کردهای؟ ما در اینجا پاسخ راوی را نداریم، و شاید سکوت راوی نشانه تأیید باشد و شاید راوی با اشاره پاسخ داده است. در هر صورت شاید اگر سطح راوی بالاتر بود، میتوانست از حضرت بپرسد که چگونه باید چنین حالاتی را شناخت؟ شاید خوانندۀ سطور بگوید، خُب شاید سطح راوی آنقدر بالا بوده است که چنین معرفتی را دارا بوده است، بله، شاید، ولی پرسش راوی میتوانست چنین معرفتی را در اختیار آیندگان قرار دهد. بد نیست در اینجا و در ادامۀ اشارات سه گانۀ ابتدای بحث، این اشارت را نیز بیفزاییم که:
چگونه باید واردات قلبی را مورد سنجش قرار داد؟ ساز و کار یا منطق شناخت قلبی چیست؟در این راستا توجه به لفظ «#تجد» در متن روایت نیز راهگشاست، تأمّلی برای اهلش.
پنجم اینکه در پایان روایت و بیان #خواست_الاهی باید بفهمیم این خواست نشانۀ چیست؟آیا نشانۀ ارادۀ الاهی است؟ آیا حکایت از قدرت الاهی دارد؟ آیا برای توجه به وحدانیّت خداست؟و اساس این خواست چیست؟آیا چنین خواستی فقط و فقط در ید قدرت خداست؟ آیا مبنای آن اعمال انسان است؟ اگر اعمال است، اعمال آن روز یا ساعت؟ یا برآیند اعمالش تا آن روز؟ و ... یا اینکه اساس چنین خواستی حالات انسان در آن ساعت است؟
در هر صورت در مجموع شاید بتوان ادعا کرد مقولۀ کفر و ایمان، از مقولات #شناور است که بخشی از قواعد آن نیز در ابهامی خاص قرار دارد و شاید بخشی از خوف و رجا داشتن مؤمن از همین باب باشد.
خدایا! به حق #انیس_النفوس در چنین ساعت یا ساعاتی بر ما رحم بفرما.
پینوشت: این مطلب در جوار ملکوتی انیس النفوس تنظیم شد.
#سی_روز_سی_روایت#روایت_هشتم#ماه_مبارک_رمضان#قلب#ایمان_و_کفر#اصول_کافی
http://ble.ir/resaalate_aamoukhtan
۱۳:۵۶
سوره اعراف، آیۀ 40:
إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَ لَا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّىٰ يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ وَ كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ.
آیا توانایی آن را داریم که مثل برخی قواعد که قابلیّت و ظرفیّت توسعه و بسط را دارند، قاعدۀ #تناکح_اسماء را نیز بسط دهیم و برخی #پیوندها یا #ترکیبها را ذیل آن تنظیم و بررسی کنیم؟
اگر چنین باشد، آن وقت شاید بتوان دربارۀ این آیۀ شریفه چنین گفت که:
پیوند یا ترکیب دو امر تکذیب نشانههای حق و استکبار ورزیدن، دو پیامد را در پی دارد و امر محالی را میسازد.
پیامد چنین پیوند یا ترکیب شومی، باز نشدن درهای آسمان است و دوری یا ممانعت از دخول در بهشت.
به راستی چه نسبتی است بین درهای آسمان و بهشت؟پیگیری این نسبت برای کسانی که میخواهند برخی فرآیندهای سلسلهوار را در متن دین دنبال کنند، قابل توجه است.
امّا اینکه این پیوند یا ترکیب سازندۀ امر محال است یا پیامدهای خود را ابدی میسازد را از کجا متوجه میشویم؟ از تمثیل کمنظیر و جذّابی که در آیه شریفه آمده است. میفرماید اگر #شتر از #سوزن خیاطی رد شد، این پیامدها یا جزای آن پیوند یا ترکیب نیز تغییر خواهد کرد.
شاید در این تمثیل نوعی طنز یا تمسخر نیز بتوان یافت.
امّا اسم اشارۀ «کذالک» در بخش پایانی آیه شریفه به کدام امر اشاره دارد؟دو پیامد یا ابدی شدن این دو پیامد؟
پینوشت: این مطلب در جوار بارگاه ملکوتی #انیس_النفوس تنظیم شد.
#سی_روز_سی_آیه#آیه_هشتم#قرآن#کلام_الله#بسط_معارف#تکذیب_آیات#استکبار#پیامد#ابواب_السماء
http://ble.ir/resaalate_aamoukhtan
۱۴:۲۲