بازارسال شده از تحلیل و تبیین | KHAMENEI.IR
۱۴:۳۳
بازارسال شده از KHAMENEI.IR
۱۴:۳۳
بازارسال شده از KHAMENEI.IR
۱۴:۳۳
بازارسال شده از KHAMENEI.IR
۱۴:۳۳
بازارسال شده از تحلیل و تبیین | KHAMENEI.IR
۱۴:۳۳
بازارسال شده از KHAMENEI.IR
۱۴:۳۳
بازارسال شده از KHAMENEI.IR
۱۴:۳۳
بازارسال شده از KHAMENEI.IR
*
۱۴:۳۳
بازارسال شده از روزنامه صدای ایران
۱۴:۳۳
بازارسال شده از KHAMENEI.IR
۱۴:۳۳
بازارسال شده از روزنامه صدای ایران
۱۴:۳۳
بازارسال شده از ریحانه
خانمناز، تازه از دوختن لباس عروس فارغ شده بود که دخترهایش برگشتند خانه. ازشان پرسید: «فخرالدین و رضیه کجان؟» بچهها نبودند. آب شده و رفته بودند زیر زمین. از خانهی خودشان گشتن را شروع کردند تا خانه دوست و آشنا و خیابان. نفس خانمناز توی سینه گیر کرده بود. بچههای امانتی همسر شهیدش نبودند. ناگهان انگار چیزی یادش آمد. رفت سر مزار همسرش. از دور گمشدهها را دید. رضیه پایین مزار پدر و فخرالدین بالای سر پدر خوابش برده بود! آنها باز هم گم شدند و هر بار سر مزار پدر پیدا شدند. بچهها شنیده بودند که شهدا زندهاند. فکر میکردند اگر آنجا بنشینند و صبر کنند؛ بالأخره پدر را میبینند.
مرد خانه با مبارزات پیش از انقلاب و پس از آن با جنگیدن در جبهههای دفاع مقدس سهم جهاد خود را به جا آورده و شهید شده بود. حالا خانمناز مانده بود با بچه قد و نیمقد و وصیت همسرش. اکثر قصههای زندگی شهدا همینجا تمام میشود. قصه تا وقتی گفته میشود که مرد خانه روی دست مردم شهرش تشییع شده. سکانس پایانی زنی ایستاده و محکم را نشان میدهد که دست فرزندانش را گرفته و با همسرش عهد میبندد که آنها را هممسیر با آرمانهای انقلاب بزرگ کند.
«خانوم ماه» اما اینجا تمام نمیشود. بنا دارد از روزهای دور از همسر بگوید. روزهایی که بار تربیت بچهها، مسئولیت خانه و درآمد روی شانههای مادر مانده. آمده تا نشان بدهد چقدر از بار جنگ روی شانه نحیف زنان ایرانی بوده. زنانی که با صبر و ایمانشان قوت دادند به مردان یک سرزمین. زنانی که بعد از شهادت همسر هم، جهاد را ادامه دادند.
خانم ناز این سرزمین زیاد پیش آمده که عزیزانش را با پرچم سه رنگ ایران تشییع کند. برای یک عزیز خبر شهادت را همان اول بشنود، برای دیگری خبر را آهسته آهسته بفهمد و برای دیگری چند سالی انتظار و امید را به جان بخرد...
کتاب «خانوم ماه» خاطرات زندگی شهید شیرعلی سلطانی ملقب به شهید بیسر است که با روایت همسرش بانو خانمناز علینژاد منتشر شده است. ساجده تقیزاده این کتاب را به نگارش درآورده و انتشارات بهنشر آن را به چاپ رسانده است.
«خانوم ماه» پس از انتشار مفتخر به دریافت تقریظ از رهبر معظم انقلاب شد. در بخشی از متن تقریظ «خانوم ماه» آمده است: «نگارنده تا توانسته با ادبیات شیوا و سلیقهی رنگین خود، از این عشق و ایمان پردهبرداری کرده است.
ولی هرچه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل باشم از آن.
آنچه باید با چشم دل ببینیم بیش از آن است که با چشم صورت خواندهایم. لایههای پنهان را جور دیگر باید دید و فهمید. شاید صدای آسمانی حاج شیرعلی در هنگام خواندن دعای کمیل کمکی در اینباره بکند یا اشکهای همسر شهید بر روی سنگ مزارش. غصههای این بانو مرا غصهدار کرد...»
رسانه «ریحانه» را دنبال کنید
۱۴:۳۳
بازارسال شده از تحلیل و تبیین | KHAMENEI.IR
۱۴:۳۳
بازارسال شده از امین
گردنتون پیش کسی خم نشه، از سر بنده سایهتون کم نشه…
۱۴:۳۳
بازارسال شده از تحلیل و تبیین | KHAMENEI.IR
۱۴:۳۳
بازارسال شده از KHAMENEI.IR
*
۱۴:۳۳
بازارسال شده از KHAMENEI.IR
۱۴:۳۳
بازارسال شده از سیاسی نیوز
۱۳:۰۰
بازارسال شده از KHAMENEI.IR
رادیو نگار ۵۹.mp3
۱۹:۲۹-۱۳.۴۵ مگابایت
۱۶:۳۱
جامعه، دوزخی از مردم افراطی بودعقل، قربانی یک قوم خرافاتی بود
بشر از لطف خداوند مکدّر میشدشرم می کرد اگر صاحب دختر میشد
اشک لالایی بی واژهی مادرها بودگورِ بی فاتحه گهوارهی دخترها بود
ناگهان یک نفر این غائله را بر هم زد”عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد“
آن که بر شانه ی خود پرچم اسلام گرفتدخترش فاطمه بانوی جهان نام گرفت
عشق را طبع خداوند به توصیف آوردشَرفِ هر دو جهان فاطمه تشریف آورد
سَیِّده، مُحتَرَمه، مُمتَحَنه، حَنّانهحانیه، عالِمه، اُم النُّجَباء، ریحانه
عطر او آمد و عالم نفسی تازه گرفتو به یُمن قدمش نام زن آوازه گرفت
شهر با آمدنش عاطفه را باور کردزن به شکرانه ی او چادر شوکت سر کرد
خواست تا خیر کثیرش به دو عالم برسدتا عقیقِ شرفُ الشمس به خاتم برسد
مادرانه به طرفداری احمد برخاستتا ابوجهل سَرِ عقل بیاید برخاست
جلوهای کرد و دلیل زهق الباطل شدو از آن نور سه آیه به زمین نازل شد
بی گمان بولهب آن روز پر از واهمه بوددامن پاک خدیجه ثمرش فاطمه بود
بنویسید که معصومهی عصمت زهراستسند محکم اثبات نبوّت زهراست
دختری که لقب اُم اَبیها داردپدرش بوسه به دستش بزند جا دارد
و خداوند اگر وَاعتصمو میگویداز کرامات نخ چادر او میگوید
سوره ی دَهر چنین گفته به مدحش سخنیتا ابد دَهر نبیند به خود این گونه زنی
نه فقط جلوهی او سورهی انسان آوردچادرش یک شبه هفتاد مسلمان آورد
راه عرفان خداوند به او وابسته ستجز در خانهی زهرا همه درها بسته ست
زُهد با دیدن او حسِّ تفاخر داردقُرة العین نبی وصله به چادر دارد
همه در خدمت بانوی دو عالم بودندابر و باد و مه و خورشید و فلک هم بودند
فضه هم بود ، ولی باز خودش نان میپختنان برای دل بی تاب فقیران میپخت
بارها خادمهاش گفت: به لطفت شادم”من از آن روز که در بند توام آزادم“
فاطمه مرکز پیوند دو دریا شده بودیعنی آیینهی پیغمبر و مولا شده بود
غیر زهرا که به جز حق به کسی راغب نیستاَحدی کفو علی بن ابیطالب نیست
عشق باید که پس از این سخن آغاز کندمرتضی در بزند فاطمه در باز کند
آفتاب از افق خانه شان سر میزدهر زمان فاطمه لبخند به حیدر میزد
کار او عشق علی بود چه خیرُالعملیکیست خوشبخت ترین مرد جهان غیر علی
وقت آن شد بنویسید که حجت، زهراستسند محکم اثبات ولایت زهراست
اولین شیعهی بی تابِ علی، زهرا بودکه سراپای وجودش سپر مولا بود
یک جهان هم اگر از بیعت خود بر میگشتباز هم فاطمه دور سر حیدر می گشت
نسل زهرا و علی سلسلهی طوبی شدمیوهی این شجره نایبة الزهرا شد
آسمانها پس از او یکسره کوکب دیدندچادر فاطمه را بر سر زینب دیدند
زینب آن زن که علمدار دفاع از حرم استخطبهی دم به دمش دختر تیغ دو دم است
او که چون مادر خود پای ولایت ماندهیک تنه فاتحهی کاخ ستم را خوانده
تا ابد در دل ما هست غم عاشورااین خبر را برسانید به تکفیریها
”یا علی” از لب سردار نیفتاده هنوزعلم از دست علمدار نیفتاده هنوز
کیست دشمن که در این معرکه جولان بدهد؟پسر فاطمه کافی ست که فرمان بدهد
همه از خاتمهی معرکه آگاه شوندفاتحان با خبر از ”نَصرُ مِنَ الله” شوند
باز طوفان هدفش وادی شن خواهد بودشیعه عکس العملش سخت و خشن خواهد بود
ننگ بادا به ابوجهل، به همدستِ یهودلعنِ تاریخ به موذی گری آل سعود
سپر خویش کنم غیرت سرداران رابه جهانی ندهم یک وجب از ایران را
پس چه شد دبدبه و کبکبه ی نادانهاداغ شد بر دلشان داغی تابستانها
چشم بد دور که این دشت پُر از لاله شده ستسرو خوش قامتمان تازه چهل ساله شده ست
سربلندیم اگر تکیه به دنیا نکنیمآنچه داریم ز بیگانه تمنا نکنیم
غرق زخمیم ولی قامتمان خم نشدهسایه ی چادر او از سرمان کم نشده
بنویسید امید دل زهرا مهدی ستچاره ی کار همه مردم دنیا مهدی ست
(مجید تال)ـــــــــــــــــــ
۳:۵۹