بازارسال شده از دورهمی کتابداران
۵:۲۰
۴:۲۴
بازارسال شده از نهاد کتابخانههای عمومی کشور
گفت: به خدا اگر تا فردا صبح هم طوافش طول میکشید، میگفتم اذان را نگویند؛ این وضع (فضای اخلاقی مردم) در آن روزگار است.
۱۳:۳۷
بازارسال شده از دورهمی کتابداران
سبز میشود زیر قدمهایشگلباران کنید که منبع عشق متولد شد...
ولادت حضرت مهدی(عج) مبارک باد
۱۷:۰۵
#معرفی_کتاب عنوان کتاب: آشیانه در مهنویسنده: امیر حسین فردیانتشارات سوره مهرتعداد صفحهها : ۱۶۰ صفحه
معرفی کتاب آشیانه در مه
«آشیانه در مه » داستانی برای نوجوانان، نوشته امیرحسن فردی نویسنده فعال حوزه ادبیات داستانی معاصر است. او که در سال ۱۳۹۲ و در ۶۴ سالگی درگذشت یکی از نویسندگان خوب و پرکار حوزه ادبیات کودک و نوجوان و بزرگسالان بود که در جشنوارههای مختلف ادبی جوایز گوناگونی به دست اورده و سمتهای گوناگونی را در عرصه ادبیات داشت. از آثار او میتوان به «گرگسالی»، «اسماعیل»، «افسانه اصلان»، «روزی که تو آمدی» و « ملاقات با آفتاب» اشاره کرد. شکور همراه خانوادهاش از روستایشان به تهران کوچ کرده است اما هرسال پس از امتحانات خرداد همراه خانواده به انجا و خانه اجدادیشان بازمیگردند. ان سال هم مثل هر سال با شروع تابستان به ده بازگشته بودند که شکور در یک گشت و گذار روزانه صدای تیری می شنود و وقتی نزدیک صدا می رسد، جمشید پسر اربار ده را میبیند که یک قرقی را شکار کرده است. شکور که از کار جمشید عصبانی شده است به فکر جوجه ها و لانه قرقی میافتد و نمی تواند از فکر انها بیرون بیاید و در نهابیت تصمیم میگیرد به سراغشان برود: «شکور جلو آمد و دستش را روی شانهی مادر گذاشت و گفت: "هان مامان جون! اجازه میدهی؟" مادر با مهربانی نگاهش کرد و گفت: "آن درخت خیلی بلند است، بگذار بماند برای فردا." شکور همین که متوجه شد مادر را راضی کرده است، گفت: "من از آن درخت چند بار تا نزدیک لانهی قرقی بالا رفتهام. بلندیاش را نبین! آدم خیلی راحت میتواند از آن، بالا برود.»
معرفی کتاب آشیانه در مه
«آشیانه در مه » داستانی برای نوجوانان، نوشته امیرحسن فردی نویسنده فعال حوزه ادبیات داستانی معاصر است. او که در سال ۱۳۹۲ و در ۶۴ سالگی درگذشت یکی از نویسندگان خوب و پرکار حوزه ادبیات کودک و نوجوان و بزرگسالان بود که در جشنوارههای مختلف ادبی جوایز گوناگونی به دست اورده و سمتهای گوناگونی را در عرصه ادبیات داشت. از آثار او میتوان به «گرگسالی»، «اسماعیل»، «افسانه اصلان»، «روزی که تو آمدی» و « ملاقات با آفتاب» اشاره کرد. شکور همراه خانوادهاش از روستایشان به تهران کوچ کرده است اما هرسال پس از امتحانات خرداد همراه خانواده به انجا و خانه اجدادیشان بازمیگردند. ان سال هم مثل هر سال با شروع تابستان به ده بازگشته بودند که شکور در یک گشت و گذار روزانه صدای تیری می شنود و وقتی نزدیک صدا می رسد، جمشید پسر اربار ده را میبیند که یک قرقی را شکار کرده است. شکور که از کار جمشید عصبانی شده است به فکر جوجه ها و لانه قرقی میافتد و نمی تواند از فکر انها بیرون بیاید و در نهابیت تصمیم میگیرد به سراغشان برود: «شکور جلو آمد و دستش را روی شانهی مادر گذاشت و گفت: "هان مامان جون! اجازه میدهی؟" مادر با مهربانی نگاهش کرد و گفت: "آن درخت خیلی بلند است، بگذار بماند برای فردا." شکور همین که متوجه شد مادر را راضی کرده است، گفت: "من از آن درخت چند بار تا نزدیک لانهی قرقی بالا رفتهام. بلندیاش را نبین! آدم خیلی راحت میتواند از آن، بالا برود.»
۴:۱۲
بازارسال شده از نهاد کتابخانههای عمومی کشور
۴:۴۲
بازارسال شده از نهاد کتابخانههای عمومی کشور
۱۹:۵۳
من خود به چشم خویشتندیدم که جانم میرود
۱۹:۴۰
بازارسال شده از روئسای شهرستان
۲۰:۲۱
۱۹:۱۱
بازارسال شده از کتابخانه های عمومی استان مرکزی
حلول ماه مبارک رمضان؛ ماه میهمانی خدا گرامی باد.
#پیشنهاد_خواندنی :ضیافت حقیقینویسنده: محمد شجاعیناشر: سروش
@markazipl
۶:۰۵
بازارسال شده از KHAMENEI.IR
۶:۰۵
🟩 ساعت کار کتابخانه عمومی:
۱۰:۵۸
بازارسال شده از کتابخانه عمومی امیرکبیر
۱۳:۵۳
بازارسال شده از KHAMENEI.IR
۴:۳۷
بازارسال شده از KHAMENEI.IR
۴:۱۹
یا کریم اهل بیت ، چه میلاد کریمانه ای

کاش سهم دل های ما از این سفره کرامت ، نگاه مهربان از سوی فرزند علی ( ع ) باشددل های بی قرارمان را به نگاهت آرام کن
کاش سهم دل های ما از این سفره کرامت ، نگاه مهربان از سوی فرزند علی ( ع ) باشددل های بی قرارمان را به نگاهت آرام کن
۹:۳۰
۱۱:۰۳
بازارسال شده از KHAMENEI.IR
۴:۴۰