۲۹ آبان ۱۳۹۸
آیا بنزین در ایران ارزان است؟
بر اساس گزارش بلومبرگ، قیمت بنزین به نسبت درآمد سرانه در ایران سه برابر بیشتر از آمریکا و امارات، و دو برابر قیمت بنزین در نروژ، کانادا و آلمان است.
مردم جهان چه سهمی از درآمد خود را صرف بنزین می کنند؟
این گزارش بر مبنای داده های سال ۲۰۱۸ است- (متوسط قیمت دلار ۷۲۰۰ تومان در ایران)
ایران (صادرکننده نفت)- قیمت متوسط یک لیتر بنزین: ۰.۱۴ دلار،- متوسط درآمد روزانه مردم: ۷.۹۳ دلار،- سهم یک لیتر بنزین از درآمد روزانه: ۱.۷۸ درصد.
آمریکا (تولید کننده نفت)- قیمت متوسط یک لیتر بنزین: ۰.۶۹ دلار،- متوسط درآمد روزانه مردم: ۱۷۱.۲۸ دلار،- سهم یک لیتر بنزین از درآمد روزانه: ۰.۴۰ درصد.
کانادا (وارد کننده نفت)- قیمت متوسط یک لیتر بنزین: ۰.۹۰ دلار،- متوسط درآمد روزانه مردم: ۱۲۱.۱۹ دلار،- سهم یک لیتر بنزین از درآمد روزانه: ۰.۷۵ درصد.
نکته مهم این است که مبنای محاسبه قیمتها، دلار ۷۲۰۰ تومانی سال ۲۰۱۸ بوده و با محاسبه قیمتها با نرخ ارز ۱۴ هزار تومانی فاصله قیمتها بسیار بیشتر خواهد شد.
کانال اقتصادبازار@EghtesadBazar
بر اساس گزارش بلومبرگ، قیمت بنزین به نسبت درآمد سرانه در ایران سه برابر بیشتر از آمریکا و امارات، و دو برابر قیمت بنزین در نروژ، کانادا و آلمان است.
مردم جهان چه سهمی از درآمد خود را صرف بنزین می کنند؟
این گزارش بر مبنای داده های سال ۲۰۱۸ است- (متوسط قیمت دلار ۷۲۰۰ تومان در ایران)
ایران (صادرکننده نفت)- قیمت متوسط یک لیتر بنزین: ۰.۱۴ دلار،- متوسط درآمد روزانه مردم: ۷.۹۳ دلار،- سهم یک لیتر بنزین از درآمد روزانه: ۱.۷۸ درصد.
آمریکا (تولید کننده نفت)- قیمت متوسط یک لیتر بنزین: ۰.۶۹ دلار،- متوسط درآمد روزانه مردم: ۱۷۱.۲۸ دلار،- سهم یک لیتر بنزین از درآمد روزانه: ۰.۴۰ درصد.
کانادا (وارد کننده نفت)- قیمت متوسط یک لیتر بنزین: ۰.۹۰ دلار،- متوسط درآمد روزانه مردم: ۱۲۱.۱۹ دلار،- سهم یک لیتر بنزین از درآمد روزانه: ۰.۷۵ درصد.
نکته مهم این است که مبنای محاسبه قیمتها، دلار ۷۲۰۰ تومانی سال ۲۰۱۸ بوده و با محاسبه قیمتها با نرخ ارز ۱۴ هزار تومانی فاصله قیمتها بسیار بیشتر خواهد شد.
کانال اقتصادبازار@EghtesadBazar
۱۳:۵۵
در اردوگاه انتخاباتی اصولگرایان چه خبر است؟از آمدن الهام تا بیخبری از جلیلی
شرق: اخبار مرتبط با بحث سرلیستی انتخابات در اردوگاه اصولگرایان همچنان پراکنده و نامشخص است. تا اینجای کار مشخص شده که حدادعادل نمیآید. اما گویا کسی از وضعیت سعید جلیلی خبر ندارد و اخبار درباره قالیباف هم بهشدت متناقض است؛ از بحث سرلیستی تا تمایلنداشتن به حضور در انتخابات مجلس. عباس امیریفر هم گفته که غلامحسین الهام خودش را برای 1400 گرم میکند!
اسدالله بادامچیان، دبیرکل حزب مؤتلفه، گفته است که ظاهرا آقای حدادعادل علاقهای به حضور در انتخابات ندارد. حسن غفوریفرد، عضو جبهه پیروان خط امام و رهبری هم درباره احتمال سرلیستی حدادعادل گفته که ظاهرا آقای حدادعادل علاقهای به حضور در انتخابات ندارد. غلامعلی حدادعادل که چهار سال پیش هم پشت پرده هم جلوی پرده، سخنگو و نیز نفر اول ائتلاف اصولگرایان تهران بود، این روزها کاملا به پشت پرده رفته است و اخبار حاکی از این است که چهرهگردان اصلی شورای ائتلاف اوست. پرویز سروری، عضو این شورا، اخیرا اعلام کرده بود که «حدادعادل بهعنوان رئیس شورای ائتلاف، محوریت برنامههای شورا را بر عهده دارد». چهار سال پیش فهرست اصولگرایان تهران از ورود به مجلس باز ماند؛ فهرستی که به پای حدادعادل نوشته شد و بر رفتار سیاسی انتخاباتی امروز او اثر گذاشت. در همین راستا، ناصر ایمانی هم معتقد است که کاندیداتوری حدادعادل بسیار بعید است. او به خبرآنلاین گفته است: «ایشان اکنون مسئول شورای ائتلاف اصولگرایان است و قاعدتا کسی که چنین مسئولیتی دارد، از قبل تصمیم قطعی گرفته که کاندیدا یا سرلیست انتخابات نشود». ابواقاسم رئوفیان، فعال سیاسی اصولگرا هم گفت که «اکنون باید چهرههای جدیدتر وارد مجلس شوند. افرادی که چند بار کاندیدا شدند و آمدند و رفتند، دیگر اقبال عمومی ندارند». بادامچیان همچنین گفته که از آقای جلیلی هنوز خبری به گوش نرسیده است. غفوریفرد هم گفته که از جلیلی بیخبرم. بیژن نوباوه، از چهرههای نزدیک به جبهه پایداری، در شهریور امسال اعلام کرده بود که جلیلی نامزد انتخابات مجلس نمیشود.
حمیدرضا ترقی احتمال کاندیداشدن جلیلی از مشهد را رد کرده و در گفتوگو با ایسنا تأکید کرده که «جلیلی تاکنون حضور و فعالیتی در مشهد نداشته است». از سویی، جواد آرینمنش، نماینده مشهد در ادوار مجلس، درباره احتمال کاندیداتوری جلیلی از مشهد گفته است: «آقای جلیلی در انتخابات مجلس پنجم از مشهد نامزد شد اما رأی نیاورد، البته آن زمان چهرهای مشهور و شناختهشده در سطح ملی نبود. معتقدم از آنجاکه او امروز چهره ملی محسوب میشود و نامزدی در انتخابات ریاستجمهوری را در کارنامه دارد، مناسبتر و بهتر است از تهران بیاید چون در مشهد حضور زیادی نداشته است». جبهه پایداری که از یکسو کار اصولگرایی را تمام و سوخته میداند و در جلسات شورای وحدت هم شرکت نمیکند، اما از سوی دیگر هم نمیخواهد نافش را از اصولگرایان صد درصد ببرد شاید بتواند در لحظات آخر سهم بیشتری از فهرست بگیرد. او تا کنون درباره اینکه قطعا با فهرست جدا و سرلیستی سعید جلیلی یا فرد دیگری خواهند آمد، سخنی نگفته است. از خود جلیلی هم سخنی در نیامده و درباره حضورش در شورای وحدت و آمدنش در انتخابات با فهرست تهران یا مشهد هم هنوز اخبار مشخصی منتشر نشده است.
به گفته بادامچیان، اما در این میان احتمال سرلیستشدن قالیباف بیش از دیگران است. غفوریفرد هم گفته که در این میان نام آقای قالیباف بیش از دیگران شنیده میشود و احتمال سرلیستی او وجود دارد. محسن کوهکن، عضو جبهه پیروان خط امام و رهبری و نماینده مجلس دهم گفته بود: «افرادی مانند آقای قالیباف اگر به تشخیص یا تکلیف برسند، بر اساس آن عمل میکنند و احتمال کاندیداتوریشان وجود دارد». حسین قربانزاده، مشاور سیاسی محمدباقر قالیباف، تأکید کرده بود که «قالیباف ظرفیت حضور برای انتخابات ۱۴۰۰ را دارد و کسی که از چنین ظرفیتی برخوردار است نباید خود را محدود به مجلس کند» اما محسن پیرهادی، از چهرههای نزدیک به این سردارِ اصولگرا، در گفتوگو با ایلنا اعلام کرده است که «قالیباف در صورت نامزدی در انتخابات، از حوزه انتخابیه تهران به مجلس ورود میکند». احمد توکلی سرلیستی قالیباف در انتخابات را کاری عقلانی دانسته و گفته است: « تصور میکنم مردم هم آقای قالیباف را مناسب ببینند و به او رأی بدهند». اما عبدالرضا مصری، نایبرئیس مجلس، اعلام کرد در دیداری که چند روز قبل با محمدباقر قالیباف داشته درباره نامزدیاش در انتخابات مجلس سؤال کرده و قالیباف گفته که قصدی برای حضور در این انتخابات ندارد.
@EghtesadBazar
شرق: اخبار مرتبط با بحث سرلیستی انتخابات در اردوگاه اصولگرایان همچنان پراکنده و نامشخص است. تا اینجای کار مشخص شده که حدادعادل نمیآید. اما گویا کسی از وضعیت سعید جلیلی خبر ندارد و اخبار درباره قالیباف هم بهشدت متناقض است؛ از بحث سرلیستی تا تمایلنداشتن به حضور در انتخابات مجلس. عباس امیریفر هم گفته که غلامحسین الهام خودش را برای 1400 گرم میکند!
اسدالله بادامچیان، دبیرکل حزب مؤتلفه، گفته است که ظاهرا آقای حدادعادل علاقهای به حضور در انتخابات ندارد. حسن غفوریفرد، عضو جبهه پیروان خط امام و رهبری هم درباره احتمال سرلیستی حدادعادل گفته که ظاهرا آقای حدادعادل علاقهای به حضور در انتخابات ندارد. غلامعلی حدادعادل که چهار سال پیش هم پشت پرده هم جلوی پرده، سخنگو و نیز نفر اول ائتلاف اصولگرایان تهران بود، این روزها کاملا به پشت پرده رفته است و اخبار حاکی از این است که چهرهگردان اصلی شورای ائتلاف اوست. پرویز سروری، عضو این شورا، اخیرا اعلام کرده بود که «حدادعادل بهعنوان رئیس شورای ائتلاف، محوریت برنامههای شورا را بر عهده دارد». چهار سال پیش فهرست اصولگرایان تهران از ورود به مجلس باز ماند؛ فهرستی که به پای حدادعادل نوشته شد و بر رفتار سیاسی انتخاباتی امروز او اثر گذاشت. در همین راستا، ناصر ایمانی هم معتقد است که کاندیداتوری حدادعادل بسیار بعید است. او به خبرآنلاین گفته است: «ایشان اکنون مسئول شورای ائتلاف اصولگرایان است و قاعدتا کسی که چنین مسئولیتی دارد، از قبل تصمیم قطعی گرفته که کاندیدا یا سرلیست انتخابات نشود». ابواقاسم رئوفیان، فعال سیاسی اصولگرا هم گفت که «اکنون باید چهرههای جدیدتر وارد مجلس شوند. افرادی که چند بار کاندیدا شدند و آمدند و رفتند، دیگر اقبال عمومی ندارند». بادامچیان همچنین گفته که از آقای جلیلی هنوز خبری به گوش نرسیده است. غفوریفرد هم گفته که از جلیلی بیخبرم. بیژن نوباوه، از چهرههای نزدیک به جبهه پایداری، در شهریور امسال اعلام کرده بود که جلیلی نامزد انتخابات مجلس نمیشود.
حمیدرضا ترقی احتمال کاندیداشدن جلیلی از مشهد را رد کرده و در گفتوگو با ایسنا تأکید کرده که «جلیلی تاکنون حضور و فعالیتی در مشهد نداشته است». از سویی، جواد آرینمنش، نماینده مشهد در ادوار مجلس، درباره احتمال کاندیداتوری جلیلی از مشهد گفته است: «آقای جلیلی در انتخابات مجلس پنجم از مشهد نامزد شد اما رأی نیاورد، البته آن زمان چهرهای مشهور و شناختهشده در سطح ملی نبود. معتقدم از آنجاکه او امروز چهره ملی محسوب میشود و نامزدی در انتخابات ریاستجمهوری را در کارنامه دارد، مناسبتر و بهتر است از تهران بیاید چون در مشهد حضور زیادی نداشته است». جبهه پایداری که از یکسو کار اصولگرایی را تمام و سوخته میداند و در جلسات شورای وحدت هم شرکت نمیکند، اما از سوی دیگر هم نمیخواهد نافش را از اصولگرایان صد درصد ببرد شاید بتواند در لحظات آخر سهم بیشتری از فهرست بگیرد. او تا کنون درباره اینکه قطعا با فهرست جدا و سرلیستی سعید جلیلی یا فرد دیگری خواهند آمد، سخنی نگفته است. از خود جلیلی هم سخنی در نیامده و درباره حضورش در شورای وحدت و آمدنش در انتخابات با فهرست تهران یا مشهد هم هنوز اخبار مشخصی منتشر نشده است.
به گفته بادامچیان، اما در این میان احتمال سرلیستشدن قالیباف بیش از دیگران است. غفوریفرد هم گفته که در این میان نام آقای قالیباف بیش از دیگران شنیده میشود و احتمال سرلیستی او وجود دارد. محسن کوهکن، عضو جبهه پیروان خط امام و رهبری و نماینده مجلس دهم گفته بود: «افرادی مانند آقای قالیباف اگر به تشخیص یا تکلیف برسند، بر اساس آن عمل میکنند و احتمال کاندیداتوریشان وجود دارد». حسین قربانزاده، مشاور سیاسی محمدباقر قالیباف، تأکید کرده بود که «قالیباف ظرفیت حضور برای انتخابات ۱۴۰۰ را دارد و کسی که از چنین ظرفیتی برخوردار است نباید خود را محدود به مجلس کند» اما محسن پیرهادی، از چهرههای نزدیک به این سردارِ اصولگرا، در گفتوگو با ایلنا اعلام کرده است که «قالیباف در صورت نامزدی در انتخابات، از حوزه انتخابیه تهران به مجلس ورود میکند». احمد توکلی سرلیستی قالیباف در انتخابات را کاری عقلانی دانسته و گفته است: « تصور میکنم مردم هم آقای قالیباف را مناسب ببینند و به او رأی بدهند». اما عبدالرضا مصری، نایبرئیس مجلس، اعلام کرد در دیداری که چند روز قبل با محمدباقر قالیباف داشته درباره نامزدیاش در انتخابات مجلس سؤال کرده و قالیباف گفته که قصدی برای حضور در این انتخابات ندارد.
@EghtesadBazar
۱۶:۵۵
ثروتمندان جهان، دیگر پولهای خود را در بانک نمی گذارند
سرمایه گذاران ثروتمند ترجیح می دهند پس انداز خود را به صورت نقدی حفظ کنند تا اینکه آن را در بانک بگذارند. حدود ۲۵ درصد از دارایی های ثروتمندان جهان هم اکنون به صورت نقدی در دست خودشان است.
سرمایه گذاران برزگ جهانی با دارایی های حداقل یک میلیون دلار، از بازار سهام تا پایان سال ۲۰۲۰ هراس دارند. به ویژه ، نگرانی آنها ناشی از تغییر اوضاع ژئوپلیتیکی و همچنین جنگ تجاری بین پکن و واشنگتن و انتخابات آینده ریاست جمهوری آمریکا (در سال ۲۰۲۰) می باشد.
در اوایل ماه نوامبر ، وضعیت مالی میلیاردرها در سال ۲۰۱۸ به میزان ۴.۳ درصد یا ۳۸۸ میلیارد دلار کاهش یافته و به ۸.۵ هزار میلیارد دلار رسیده است. میلیاردرهای منطقه آسیا و اقیانوسیه در این میان بیش از دیگران ضرر نمودند: آنها با ۷.۴ درصد سقوط ثروت خود رو به رو شده اند و ثروت آنها با هشت درصد کاهش رو به رو شده است.
پیش از این در خبرها آمده بود که بنیانگذار مایکروسافت بیل گیتس ، مقام دوم در رده بندی ثروتمندترین افراد جهان را از دست داد. به نقل از رتبه بندی فوربس ، یک تاجر فرانسوی ، رئیس گروه شرکت های لوئیز ویتون، برنارد آرنو توانست جایگاه دوم ثروت مندترین مردان جهان را بدست بیاورد/بلومبرگ فارسی
کانال اقتصادبازار@EghtesadBazar
سرمایه گذاران ثروتمند ترجیح می دهند پس انداز خود را به صورت نقدی حفظ کنند تا اینکه آن را در بانک بگذارند. حدود ۲۵ درصد از دارایی های ثروتمندان جهان هم اکنون به صورت نقدی در دست خودشان است.
سرمایه گذاران برزگ جهانی با دارایی های حداقل یک میلیون دلار، از بازار سهام تا پایان سال ۲۰۲۰ هراس دارند. به ویژه ، نگرانی آنها ناشی از تغییر اوضاع ژئوپلیتیکی و همچنین جنگ تجاری بین پکن و واشنگتن و انتخابات آینده ریاست جمهوری آمریکا (در سال ۲۰۲۰) می باشد.
در اوایل ماه نوامبر ، وضعیت مالی میلیاردرها در سال ۲۰۱۸ به میزان ۴.۳ درصد یا ۳۸۸ میلیارد دلار کاهش یافته و به ۸.۵ هزار میلیارد دلار رسیده است. میلیاردرهای منطقه آسیا و اقیانوسیه در این میان بیش از دیگران ضرر نمودند: آنها با ۷.۴ درصد سقوط ثروت خود رو به رو شده اند و ثروت آنها با هشت درصد کاهش رو به رو شده است.
پیش از این در خبرها آمده بود که بنیانگذار مایکروسافت بیل گیتس ، مقام دوم در رده بندی ثروتمندترین افراد جهان را از دست داد. به نقل از رتبه بندی فوربس ، یک تاجر فرانسوی ، رئیس گروه شرکت های لوئیز ویتون، برنارد آرنو توانست جایگاه دوم ثروت مندترین مردان جهان را بدست بیاورد/بلومبرگ فارسی
کانال اقتصادبازار@EghtesadBazar
۱۸:۱۵
۵ مهر ۱۴۰۱
شوخی با مرگ
نمی دانم مسئولان طراز اول مملکت چقدر نسل جدید (دهه هشتادی ها) را می شناسند که اگر می شناختند بعید می دانم مسیر برخورد سخت را برای متقاعد کردنشان انتخاب می کردند. اما من این نسل را خوب می شناسم. چون یکی از بچه های این نسل فرزند من است و حداقل بیش از دویست نفرشان به من مراجعه داشته یا مشاوره گرفته اند.
شاید اگر و فقط اگر یک واژه بتواند این نسل را از نسل های پیشین متمایز کند واژه "بازی" است. برخلاف تمام نسل های پیشین که بسیار سخت درس می خواندند، سخت کار می کردند و سخت می زیستند، این نسل تمام زندگی را به بازی و شوخی گرفته است. برای این نسل چیزی به نام جدی بودن وجود ندارد و زندگی حقیقتا برایشان به یک شوخی مانند است. ( البته از زاویه دید ما ).
نسلی که با بازیهای کامپیوتری و کارتون های فضایی و انیمه های ژاپنی بزرگ شده ، به لش پوشیدن ها و شلخته بودن ها عادت کرده و شخصیت های محبوبش نه شخصیت های دینی و فلسفی و اساطیری که انواع قهرمانان فیلمها و انیمه ها هستند. نسلی که نگاهش به دین و باورهای دینی عمیقا با نسل های پیشین متفاوت است ، نسلی که اصلا نمی داند مقدسات و مبطلات و محرمات و مستحبات و احکام شرعی چیست و مرجع فکری اش بیش از اینکه مرجعیت دینی باشد ، سلبریتی ها و هنرمندان و خوانندگان هستند.
برای این نسل یک پست جدید یا یک اثر جدید از یک سلبریتی یا رپر ایرانی یا خارجی در فضای مجازی از مرگ دهها مرجع دینی مهمتر است. این نسل نه چیزی به نام مصلحت اندیشی در وجودش است و نه چیزی به نام ترس در خونش. و جالب اینکه علیرغم این ویژگیها و جدی نبودن ها، بلدند بسیار راحت تر از ما پول دربیاورند و بسیار راحت تر از ما هم زندگی کنند. و در عین تعجب میزان آگاهی و شعور اجتماعی شان هم نسبت به نسل های پیشین بسیار گسترده تر و گاه عمیق تر است.
اینها را گفتم که بگویم آقایان مسئول: مواظب باشید ، بسیار هم مواظب باشید ، این بچه های ۱۵ تا ۲۰ ساله ای که الان در خیابان ها هستند نه از باتوم و گلوله می ترسند و نه با تهدید و تطمیع پا پس می کشند. آنها مثل نسل های پیشین نیستند که تحقیر شوند و با این همه از ترس بریدن نانشان یا گرفتن جانشان ، باز هم دم برنیاورند و حرف نزنند.
گفتم که ، ویژگیهای این نسل به شوخی گرفتن زندگی است و بازی دانستن همه چیز. حتی باتوم و گلوله و خون و مرگ.برای کنار آمدن با این نسل فقط و فقط باید زبان آنها را بلد بود و با آنها با زبان خودشان صحبت کرد. آنها نسل های گذشته نیستند که تحقیرها را برتابند یا با تهدیدها به پستوهای خانه هایشان بخزند. چرا که آنها مرگ را هم به سخره گرفته اند.
می گویند کودکان شوخی شوخی به پرندگان سنگ می زنند و پرندگان جدی جدی می میرند. من اما می گویم شما جدی جدی به آنها تیر می زنید و آنها شوخی شوخی می میرند، چون خیلی از آنها مثل گیم ها فکر می کنند که در لحظه مرگ هنوز هم جان های دیگری دارند..
مواظب باشید ، واقعا مواظب باشید. ناگهان چشم باز می کنید و می بینید مثل گنجشک بر زمین ریخته اند و خونشان خیابان های شهر را چنان برگهای پاییز رنگین کرده است. در سکوتی محض و با لبخندی بر لب.
این نسل با حساب و کتابهای ما و شما برای رام و آرام شدن جور در نمی آیند. چرا که اینها حتی حیثیت مرگ را هم به بازی گرفته اند.
لطفا مواظب باشید که خونی بر دامانتان ننشیند که حتی با آب زمزم و کوثر نیز نتوان پاکش کرد.
لطفا مواظب بچه های آینده این سرزمین باشید. اینها فرزندان همین مرز و بومند.با کوله هایی بر پشت و رویاهایی در دل..پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید:https://instagram.com/navasanonline
کانال اقتصادبازار@EghtesadBazar
نمی دانم مسئولان طراز اول مملکت چقدر نسل جدید (دهه هشتادی ها) را می شناسند که اگر می شناختند بعید می دانم مسیر برخورد سخت را برای متقاعد کردنشان انتخاب می کردند. اما من این نسل را خوب می شناسم. چون یکی از بچه های این نسل فرزند من است و حداقل بیش از دویست نفرشان به من مراجعه داشته یا مشاوره گرفته اند.
شاید اگر و فقط اگر یک واژه بتواند این نسل را از نسل های پیشین متمایز کند واژه "بازی" است. برخلاف تمام نسل های پیشین که بسیار سخت درس می خواندند، سخت کار می کردند و سخت می زیستند، این نسل تمام زندگی را به بازی و شوخی گرفته است. برای این نسل چیزی به نام جدی بودن وجود ندارد و زندگی حقیقتا برایشان به یک شوخی مانند است. ( البته از زاویه دید ما ).
نسلی که با بازیهای کامپیوتری و کارتون های فضایی و انیمه های ژاپنی بزرگ شده ، به لش پوشیدن ها و شلخته بودن ها عادت کرده و شخصیت های محبوبش نه شخصیت های دینی و فلسفی و اساطیری که انواع قهرمانان فیلمها و انیمه ها هستند. نسلی که نگاهش به دین و باورهای دینی عمیقا با نسل های پیشین متفاوت است ، نسلی که اصلا نمی داند مقدسات و مبطلات و محرمات و مستحبات و احکام شرعی چیست و مرجع فکری اش بیش از اینکه مرجعیت دینی باشد ، سلبریتی ها و هنرمندان و خوانندگان هستند.
برای این نسل یک پست جدید یا یک اثر جدید از یک سلبریتی یا رپر ایرانی یا خارجی در فضای مجازی از مرگ دهها مرجع دینی مهمتر است. این نسل نه چیزی به نام مصلحت اندیشی در وجودش است و نه چیزی به نام ترس در خونش. و جالب اینکه علیرغم این ویژگیها و جدی نبودن ها، بلدند بسیار راحت تر از ما پول دربیاورند و بسیار راحت تر از ما هم زندگی کنند. و در عین تعجب میزان آگاهی و شعور اجتماعی شان هم نسبت به نسل های پیشین بسیار گسترده تر و گاه عمیق تر است.
اینها را گفتم که بگویم آقایان مسئول: مواظب باشید ، بسیار هم مواظب باشید ، این بچه های ۱۵ تا ۲۰ ساله ای که الان در خیابان ها هستند نه از باتوم و گلوله می ترسند و نه با تهدید و تطمیع پا پس می کشند. آنها مثل نسل های پیشین نیستند که تحقیر شوند و با این همه از ترس بریدن نانشان یا گرفتن جانشان ، باز هم دم برنیاورند و حرف نزنند.
گفتم که ، ویژگیهای این نسل به شوخی گرفتن زندگی است و بازی دانستن همه چیز. حتی باتوم و گلوله و خون و مرگ.برای کنار آمدن با این نسل فقط و فقط باید زبان آنها را بلد بود و با آنها با زبان خودشان صحبت کرد. آنها نسل های گذشته نیستند که تحقیرها را برتابند یا با تهدیدها به پستوهای خانه هایشان بخزند. چرا که آنها مرگ را هم به سخره گرفته اند.
می گویند کودکان شوخی شوخی به پرندگان سنگ می زنند و پرندگان جدی جدی می میرند. من اما می گویم شما جدی جدی به آنها تیر می زنید و آنها شوخی شوخی می میرند، چون خیلی از آنها مثل گیم ها فکر می کنند که در لحظه مرگ هنوز هم جان های دیگری دارند..
مواظب باشید ، واقعا مواظب باشید. ناگهان چشم باز می کنید و می بینید مثل گنجشک بر زمین ریخته اند و خونشان خیابان های شهر را چنان برگهای پاییز رنگین کرده است. در سکوتی محض و با لبخندی بر لب.
این نسل با حساب و کتابهای ما و شما برای رام و آرام شدن جور در نمی آیند. چرا که اینها حتی حیثیت مرگ را هم به بازی گرفته اند.
لطفا مواظب باشید که خونی بر دامانتان ننشیند که حتی با آب زمزم و کوثر نیز نتوان پاکش کرد.
لطفا مواظب بچه های آینده این سرزمین باشید. اینها فرزندان همین مرز و بومند.با کوله هایی بر پشت و رویاهایی در دل..پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید:https://instagram.com/navasanonline
کانال اقتصادبازار@EghtesadBazar
۲۰:۱۱
شوخی با مرگ
نمی دانم مسئولان طراز اول مملکت چقدر نسل جدید (دهه هشتادی ها) را می شناسند که اگر می شناختند بعید می دانم مسیر برخورد سخت را برای متقاعد کردنشان انتخاب می کردند. اما من این نسل را خوب می شناسم. چون یکی از بچه های این نسل فرزند من است و حداقل بیش از دویست نفرشان به من مراجعه داشته یا مشاوره گرفته اند.
شاید اگر و فقط اگر یک واژه بتواند این نسل را از نسل های پیشین متمایز کند واژه "بازی" است. برخلاف تمام نسل های پیشین که بسیار سخت درس می خواندند، سخت کار می کردند و سخت می زیستند، این نسل تمام زندگی را به بازی و شوخی گرفته است. برای این نسل چیزی به نام جدی بودن وجود ندارد و زندگی حقیقتا برایشان به یک شوخی مانند است. ( البته از زاویه دید ما ).
نسلی که با بازیهای کامپیوتری و کارتون های فضایی و انیمه های ژاپنی بزرگ شده ، به لش پوشیدن ها و شلخته بودن ها عادت کرده و شخصیت های محبوبش نه شخصیت های دینی و فلسفی و اساطیری که انواع قهرمانان فیلمها و انیمه ها هستند. نسلی که نگاهش به دین و باورهای دینی عمیقا با نسل های پیشین متفاوت است ، نسلی که اصلا نمی داند مقدسات و مبطلات و محرمات و مستحبات و احکام شرعی چیست و مرجع فکری اش بیش از اینکه مرجعیت دینی باشد ، سلبریتی ها و هنرمندان و خوانندگان هستند.
برای این نسل یک پست جدید یا یک اثر جدید از یک سلبریتی یا رپر ایرانی یا خارجی در فضای مجازی از مرگ دهها مرجع دینی مهمتر است. این نسل نه چیزی به نام مصلحت اندیشی در وجودش است و نه چیزی به نام ترس در خونش. و جالب اینکه علیرغم این ویژگیها و جدی نبودن ها، بلدند بسیار راحت تر از ما پول دربیاورند و بسیار راحت تر از ما هم زندگی کنند. و در عین تعجب میزان آگاهی و شعور اجتماعی شان هم نسبت به نسل های پیشین بسیار گسترده تر و گاه عمیق تر است.
اینها را گفتم که بگویم آقایان مسئول: مواظب باشید ، بسیار هم مواظب باشید ، این بچه های ۱۵ تا ۲۰ ساله ای که الان در خیابان ها هستند نه از باتوم و گلوله می ترسند و نه با تهدید و تطمیع پا پس می کشند. آنها مثل نسل های پیشین نیستند که تحقیر شوند و با این همه از ترس بریدن نانشان یا گرفتن جانشان ، باز هم دم برنیاورند و حرف نزنند.
گفتم که ، ویژگیهای این نسل به شوخی گرفتن زندگی است و بازی دانستن همه چیز. حتی باتوم و گلوله و خون و مرگ.برای کنار آمدن با این نسل فقط و فقط باید زبان آنها را بلد بود و با آنها با زبان خودشان صحبت کرد. آنها نسل های گذشته نیستند که تحقیرها را برتابند یا با تهدیدها به پستوهای خانه هایشان بخزند. چرا که آنها مرگ را هم به سخره گرفته اند.
می گویند کودکان شوخی شوخی به پرندگان سنگ می زنند و پرندگان جدی جدی می میرند. من اما می گویم شما جدی جدی به آنها تیر می زنید و آنها شوخی شوخی می میرند، چون خیلی از آنها مثل گیم ها فکر می کنند که در لحظه مرگ هنوز هم جان های دیگری دارند..
مواظب باشید ، واقعا مواظب باشید. ناگهان چشم باز می کنید و می بینید مثل گنجشک بر زمین ریخته اند و خونشان خیابان های شهر را چنان برگهای پاییز رنگین کرده است. در سکوتی محض و با لبخندی بر لب.
این نسل با حساب و کتابهای ما و شما برای رام و آرام شدن جور در نمی آیند. چرا که اینها حتی حیثیت مرگ را هم به بازی گرفته اند.
لطفا مواظب باشید که خونی بر دامانتان ننشیند که حتی با آب زمزم و کوثر نیز نتوان پاکش کرد.
لطفا مواظب بچه های آینده این سرزمین باشید. اینها فرزندان همین مرز و بومند.با کوله هایی بر پشت و رویاهایی در دل..پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید:https://instagram.com/navasanonline
کانال اقتصادبازار@EghtesadBazar
نمی دانم مسئولان طراز اول مملکت چقدر نسل جدید (دهه هشتادی ها) را می شناسند که اگر می شناختند بعید می دانم مسیر برخورد سخت را برای متقاعد کردنشان انتخاب می کردند. اما من این نسل را خوب می شناسم. چون یکی از بچه های این نسل فرزند من است و حداقل بیش از دویست نفرشان به من مراجعه داشته یا مشاوره گرفته اند.
شاید اگر و فقط اگر یک واژه بتواند این نسل را از نسل های پیشین متمایز کند واژه "بازی" است. برخلاف تمام نسل های پیشین که بسیار سخت درس می خواندند، سخت کار می کردند و سخت می زیستند، این نسل تمام زندگی را به بازی و شوخی گرفته است. برای این نسل چیزی به نام جدی بودن وجود ندارد و زندگی حقیقتا برایشان به یک شوخی مانند است. ( البته از زاویه دید ما ).
نسلی که با بازیهای کامپیوتری و کارتون های فضایی و انیمه های ژاپنی بزرگ شده ، به لش پوشیدن ها و شلخته بودن ها عادت کرده و شخصیت های محبوبش نه شخصیت های دینی و فلسفی و اساطیری که انواع قهرمانان فیلمها و انیمه ها هستند. نسلی که نگاهش به دین و باورهای دینی عمیقا با نسل های پیشین متفاوت است ، نسلی که اصلا نمی داند مقدسات و مبطلات و محرمات و مستحبات و احکام شرعی چیست و مرجع فکری اش بیش از اینکه مرجعیت دینی باشد ، سلبریتی ها و هنرمندان و خوانندگان هستند.
برای این نسل یک پست جدید یا یک اثر جدید از یک سلبریتی یا رپر ایرانی یا خارجی در فضای مجازی از مرگ دهها مرجع دینی مهمتر است. این نسل نه چیزی به نام مصلحت اندیشی در وجودش است و نه چیزی به نام ترس در خونش. و جالب اینکه علیرغم این ویژگیها و جدی نبودن ها، بلدند بسیار راحت تر از ما پول دربیاورند و بسیار راحت تر از ما هم زندگی کنند. و در عین تعجب میزان آگاهی و شعور اجتماعی شان هم نسبت به نسل های پیشین بسیار گسترده تر و گاه عمیق تر است.
اینها را گفتم که بگویم آقایان مسئول: مواظب باشید ، بسیار هم مواظب باشید ، این بچه های ۱۵ تا ۲۰ ساله ای که الان در خیابان ها هستند نه از باتوم و گلوله می ترسند و نه با تهدید و تطمیع پا پس می کشند. آنها مثل نسل های پیشین نیستند که تحقیر شوند و با این همه از ترس بریدن نانشان یا گرفتن جانشان ، باز هم دم برنیاورند و حرف نزنند.
گفتم که ، ویژگیهای این نسل به شوخی گرفتن زندگی است و بازی دانستن همه چیز. حتی باتوم و گلوله و خون و مرگ.برای کنار آمدن با این نسل فقط و فقط باید زبان آنها را بلد بود و با آنها با زبان خودشان صحبت کرد. آنها نسل های گذشته نیستند که تحقیرها را برتابند یا با تهدیدها به پستوهای خانه هایشان بخزند. چرا که آنها مرگ را هم به سخره گرفته اند.
می گویند کودکان شوخی شوخی به پرندگان سنگ می زنند و پرندگان جدی جدی می میرند. من اما می گویم شما جدی جدی به آنها تیر می زنید و آنها شوخی شوخی می میرند، چون خیلی از آنها مثل گیم ها فکر می کنند که در لحظه مرگ هنوز هم جان های دیگری دارند..
مواظب باشید ، واقعا مواظب باشید. ناگهان چشم باز می کنید و می بینید مثل گنجشک بر زمین ریخته اند و خونشان خیابان های شهر را چنان برگهای پاییز رنگین کرده است. در سکوتی محض و با لبخندی بر لب.
این نسل با حساب و کتابهای ما و شما برای رام و آرام شدن جور در نمی آیند. چرا که اینها حتی حیثیت مرگ را هم به بازی گرفته اند.
لطفا مواظب باشید که خونی بر دامانتان ننشیند که حتی با آب زمزم و کوثر نیز نتوان پاکش کرد.
لطفا مواظب بچه های آینده این سرزمین باشید. اینها فرزندان همین مرز و بومند.با کوله هایی بر پشت و رویاهایی در دل..پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید:https://instagram.com/navasanonline
کانال اقتصادبازار@EghtesadBazar
۲۰:۱۱
۸ مهر ۱۴۰۱
ما تفاله نیستیم، ما مردمیم!
دکتر لشکربلوکیدر یکی از برنامه های صدا و سیما، کارشناس مدعو گفتند که این تفالهها و کفهای روی آب نمیتوانند در برابر اقیانوس عظیم پایداری کنند. ایشان عملا معترضان را تفاله خواندند یا دست کم برداشت افراد زیادی مانند من این است که از نظر ایشان معترضان تفاله اند. راحت ترین راه اینست که مقابله به مثل کرد و نسبت های ناروا داد. اما سه نکته را یادآوری کنم.
در دنیا به همین افرادی که شما تفاله می نامید می گویند شهروند. راه دوری نرویم در همین کشور نام ما بود ولی نعمتان انقلاب.
یکی از اساتید دانشگاه استنفورد به این موضوع پرداخته که چرا انسانهایی با باور قوی به ارزشهای اخلاقی که در سایر بخشهای زندگی دلرحم اند میتوانند دست به اعمال خشونت بار بزنند. او به شش مکانیزم رسیده است. یکی از آن شش مکانیزم چنین است: انسانیتزدایی از طرف مقابل: منطق کلی این روش، مادون انسان در نظر گرفتن سایرین است. هرچه درجه انسانیت طرف مقابل بیشتر خدشه دار شود، آسیب رساندن به او آسان تر میشود. کاکاسیا خواندن بردگان و شهروند درجه دو دانستن اقلیت ها، نجس دانستن غیرهمکیشان، مزاحم خواندن مهاجرین در واقع آماده سازی برخوردهای زشت و خشن با آنهاست. من اگر جای آن کارشناس محترم بودم ضمن عذرخواهی صریح از مردم، یادآوری می کردم که همه ما مردمیم. همه!
بگذارید از یک تجربه جهانی با هم صحبت کنیم. گروهی از اوگاندا به رهبری فردی بسیار متوحش و متوهم (که خود را پیامبر می دانست) شورش کردند. این گروه مسئول قتل بیش از صدهزار انسان، ربودن بالای سیهزار کودک و آوارگی بیش از دو میلیون اوگاندایی دانسته شدند. در این میان یکی راه متفاوتی انتخاب کرد خانمی به نام بتی بیگومب گفت که می خواهد با آنان مذاکره کند. او به داخل جنگل رفت. مایل ها پیاده رفت تا بتواند به آنان برسد. بتی سرانجام بعد از ماهها تلاش با شورشیان تماس برقرار کرد. اوایل آنها مذاکره با یک زن را اهانتآمیز می دانستند. چندی بعد نه تنها شورشیان که رهبر شورشیان نیز بتی را «مامان» صدا کرد و حتی پذیرفت که جنگل را ترک و مذاکرات صلح را آغاز کند.
اگرچه تلاشها برای برقراری صلح موفقتآمیز نبود، اما بازکردن ذهن آنان برای گفتوگو دستاورد چشمگیری بود. بتی بهخاطر تلاشهایش، زنِ سال اوگاندا شد. وقتی از او پرسیده شد که رمز موفقیتت چه بود یک پاسخ مشخص و کوتاه داشت: گوش کردن. او پاسخ داد که کلید این کار متقاعدکردن یا حتی چاپلوسی نبود بلکه فقط گوشدادن بود.در هر اردوگاه، به مردم اعلام میکرد که برای سخنرانی آنجا نیامده بلکه آمده تا به حرفهایشان گوش کند. کنجکاوی و تواضعِ همراه با اعتماد به نفس او اوگانداییها را غافلگیر میکرد. کار به جایی رسید که در اردوگاه بتی را «مِگو» صدا میزدند. مِگو بهصورت تحتاللفظی یعنی مادر، همچنین اصطلاحی مهربانانه برای خطابکردن بزرگترها. دقت کنید بتی نمایندۀ دولتی بود که در چشم بسیاری از آنان ظالم تلقی میشد. طولی نکشید که مردم پیشنهاد دادند که بتی را به فرماندهان ارتشِ چریکی معرفی کنند. یک جمله طلایی از بتی شاید جالب باشد: حتی شیطان هم قدر شنیدهشدن را میداند.
تجویز راهبردی:گوش کردن، آن هم گوش کردن واقعی، با حوصله و بدون سانسور هنری است که مدت هاست از دست داده ایم. این مردم فهیم و صبور حتما دردی دارند. حتما زخمی اند. پس باید به حرف آنان گوش داد. این جامعه می گوید پس از آنکه دخترمان مهسا امینی را از دست دادیم پیش از آنکه نیازمند یک پدر مقتدر باشیم نیازمند مادری هستیم که به حرف هایمان گوش کند. پیشنهاد می کنم همین هایی که بازداشت می شوند را بازجویی نکنیم. بلکه پای صحبت شان بنشینیم، ببینیم دردشان چیست؟ بلافاصله نگوییم می دانیم، گوش کنیم!
از خودمان بپرسیم که چرا مشکل به کف خیابان کشیده می شود؟ چرا باید شاهد زخمی و کشته شدن مردم و نیروی انتظامی باشیم؟ جامعه ای که متشکل نیست، جامعه ای که اتمیزه است. جامعه ای که مسیر شفافی برای بیان انتظارات و مطالبات ندارد. جامعه ای که (به درست یا به غلط) احساس می کند اولویت های کشور با اولویت های شخصی شان همسو نیست. چه می کند؟ برخی می روند و آن هایی که می مانند مسیر انتقاد را برمی گزینند. ولی اگر انتقاد مسیر شفاف، قانونی و کم هزینه نداشته باشد، چاره ای جز به خیابان آمدن دارند؟
وقتی تنها راه شنیده و دیده شدن خیابان باشد، سرنوشت ما همین است. نگذاریم خیابان سرنوشت ما را تعیین کنند. نظام سیاسی ما باید به گونه ای باشد که به صورت سیستماتیک امکان شنیده شدن را فراهم کند وگرنه انتقادها به اعتراض و کدورت به نفرت و سوء تفاهم به سوء تعامل ختم خواهد شد.کانال ما در پیام رسان بله:https://ble.ir/eghtesadbazar
پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید:https://instagram.com/navasanonline
کانال اقتصادبازار@EghtesadBazar
دکتر لشکربلوکیدر یکی از برنامه های صدا و سیما، کارشناس مدعو گفتند که این تفالهها و کفهای روی آب نمیتوانند در برابر اقیانوس عظیم پایداری کنند. ایشان عملا معترضان را تفاله خواندند یا دست کم برداشت افراد زیادی مانند من این است که از نظر ایشان معترضان تفاله اند. راحت ترین راه اینست که مقابله به مثل کرد و نسبت های ناروا داد. اما سه نکته را یادآوری کنم.
در دنیا به همین افرادی که شما تفاله می نامید می گویند شهروند. راه دوری نرویم در همین کشور نام ما بود ولی نعمتان انقلاب.
یکی از اساتید دانشگاه استنفورد به این موضوع پرداخته که چرا انسانهایی با باور قوی به ارزشهای اخلاقی که در سایر بخشهای زندگی دلرحم اند میتوانند دست به اعمال خشونت بار بزنند. او به شش مکانیزم رسیده است. یکی از آن شش مکانیزم چنین است: انسانیتزدایی از طرف مقابل: منطق کلی این روش، مادون انسان در نظر گرفتن سایرین است. هرچه درجه انسانیت طرف مقابل بیشتر خدشه دار شود، آسیب رساندن به او آسان تر میشود. کاکاسیا خواندن بردگان و شهروند درجه دو دانستن اقلیت ها، نجس دانستن غیرهمکیشان، مزاحم خواندن مهاجرین در واقع آماده سازی برخوردهای زشت و خشن با آنهاست. من اگر جای آن کارشناس محترم بودم ضمن عذرخواهی صریح از مردم، یادآوری می کردم که همه ما مردمیم. همه!
بگذارید از یک تجربه جهانی با هم صحبت کنیم. گروهی از اوگاندا به رهبری فردی بسیار متوحش و متوهم (که خود را پیامبر می دانست) شورش کردند. این گروه مسئول قتل بیش از صدهزار انسان، ربودن بالای سیهزار کودک و آوارگی بیش از دو میلیون اوگاندایی دانسته شدند. در این میان یکی راه متفاوتی انتخاب کرد خانمی به نام بتی بیگومب گفت که می خواهد با آنان مذاکره کند. او به داخل جنگل رفت. مایل ها پیاده رفت تا بتواند به آنان برسد. بتی سرانجام بعد از ماهها تلاش با شورشیان تماس برقرار کرد. اوایل آنها مذاکره با یک زن را اهانتآمیز می دانستند. چندی بعد نه تنها شورشیان که رهبر شورشیان نیز بتی را «مامان» صدا کرد و حتی پذیرفت که جنگل را ترک و مذاکرات صلح را آغاز کند.
اگرچه تلاشها برای برقراری صلح موفقتآمیز نبود، اما بازکردن ذهن آنان برای گفتوگو دستاورد چشمگیری بود. بتی بهخاطر تلاشهایش، زنِ سال اوگاندا شد. وقتی از او پرسیده شد که رمز موفقیتت چه بود یک پاسخ مشخص و کوتاه داشت: گوش کردن. او پاسخ داد که کلید این کار متقاعدکردن یا حتی چاپلوسی نبود بلکه فقط گوشدادن بود.در هر اردوگاه، به مردم اعلام میکرد که برای سخنرانی آنجا نیامده بلکه آمده تا به حرفهایشان گوش کند. کنجکاوی و تواضعِ همراه با اعتماد به نفس او اوگانداییها را غافلگیر میکرد. کار به جایی رسید که در اردوگاه بتی را «مِگو» صدا میزدند. مِگو بهصورت تحتاللفظی یعنی مادر، همچنین اصطلاحی مهربانانه برای خطابکردن بزرگترها. دقت کنید بتی نمایندۀ دولتی بود که در چشم بسیاری از آنان ظالم تلقی میشد. طولی نکشید که مردم پیشنهاد دادند که بتی را به فرماندهان ارتشِ چریکی معرفی کنند. یک جمله طلایی از بتی شاید جالب باشد: حتی شیطان هم قدر شنیدهشدن را میداند.
تجویز راهبردی:گوش کردن، آن هم گوش کردن واقعی، با حوصله و بدون سانسور هنری است که مدت هاست از دست داده ایم. این مردم فهیم و صبور حتما دردی دارند. حتما زخمی اند. پس باید به حرف آنان گوش داد. این جامعه می گوید پس از آنکه دخترمان مهسا امینی را از دست دادیم پیش از آنکه نیازمند یک پدر مقتدر باشیم نیازمند مادری هستیم که به حرف هایمان گوش کند. پیشنهاد می کنم همین هایی که بازداشت می شوند را بازجویی نکنیم. بلکه پای صحبت شان بنشینیم، ببینیم دردشان چیست؟ بلافاصله نگوییم می دانیم، گوش کنیم!
از خودمان بپرسیم که چرا مشکل به کف خیابان کشیده می شود؟ چرا باید شاهد زخمی و کشته شدن مردم و نیروی انتظامی باشیم؟ جامعه ای که متشکل نیست، جامعه ای که اتمیزه است. جامعه ای که مسیر شفافی برای بیان انتظارات و مطالبات ندارد. جامعه ای که (به درست یا به غلط) احساس می کند اولویت های کشور با اولویت های شخصی شان همسو نیست. چه می کند؟ برخی می روند و آن هایی که می مانند مسیر انتقاد را برمی گزینند. ولی اگر انتقاد مسیر شفاف، قانونی و کم هزینه نداشته باشد، چاره ای جز به خیابان آمدن دارند؟
وقتی تنها راه شنیده و دیده شدن خیابان باشد، سرنوشت ما همین است. نگذاریم خیابان سرنوشت ما را تعیین کنند. نظام سیاسی ما باید به گونه ای باشد که به صورت سیستماتیک امکان شنیده شدن را فراهم کند وگرنه انتقادها به اعتراض و کدورت به نفرت و سوء تفاهم به سوء تعامل ختم خواهد شد.کانال ما در پیام رسان بله:https://ble.ir/eghtesadbazar
پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید:https://instagram.com/navasanonline
کانال اقتصادبازار@EghtesadBazar
۳:۱۰
۱۱ مهر ۱۴۰۱
آخرین تار موی
محسن رنانییادداشتی درباره جنبش مهسا
دوستان هی میپرسند چرا در این زمانه بیم و امید ساکتی؟ راستش دو مطلب تحلیلی نوشتهام و کنار نهادهام. آخر دیگر چه سخنی مانده است با حکومتی که نه گوشی برای شنیدن دارد و نه مهارتی برای دیالوگ؟ دیالوگ را رها کنید، با چهل سال حکمرانی هنوز مهارت سخن گفتنِ درست با جامعه را هم ندارد.
ادامه یاداشت
http://www.renani.net/index.php/texts/notes/888-2022-10-03-04-15-47کانال ما در پیام رسان بله:https://ble.ir/eghtesadbazar
پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید:https://instagram.com/navasanonline
کانال اقتصادبازار@EghtesadBazar
محسن رنانییادداشتی درباره جنبش مهسا
دوستان هی میپرسند چرا در این زمانه بیم و امید ساکتی؟ راستش دو مطلب تحلیلی نوشتهام و کنار نهادهام. آخر دیگر چه سخنی مانده است با حکومتی که نه گوشی برای شنیدن دارد و نه مهارتی برای دیالوگ؟ دیالوگ را رها کنید، با چهل سال حکمرانی هنوز مهارت سخن گفتنِ درست با جامعه را هم ندارد.
ادامه یاداشت
http://www.renani.net/index.php/texts/notes/888-2022-10-03-04-15-47کانال ما در پیام رسان بله:https://ble.ir/eghtesadbazar
پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید:https://instagram.com/navasanonline
کانال اقتصادبازار@EghtesadBazar
۷:۵۸
پا روی دُمم نگذار
محمد ماشین چیانپدران موسس ایالات متحد آزادیخواهانی انقلابی بودند که ظلم انگلیس را تاب نیاورده، مقابلش قد علم کرده، و اسلحه دست گرفتند. در امریکای آن زمان بدوا خیلیها با انقلاب علیه نظام سلطنتی مخالف بودند. آنها میدانستند که ایستادن مقابل ظالم گران است و هزینهاش را باید با خون بپردازند. لذا تلاش عقلا این بود که مشکل را از راههای صلحآمیز و مذاکره حل کنند. بهگواه تاریخ معمولا ظالم گوشش به حرف رعایا بدهکار نیست و خدم و حشم و سازمان و سپاه این تصور را برای او بوجود میآورد که رام کردن گلهی رعایا کاری آسان است و نهایتا مستلزم چند سگ درنده. داستان جرج، پادشاه انگلستان هم همین بود. فرستادگان دست از پا درازتر از انگلستان باز میگشتند و پادشاه هر روز بر مردمان مستعمرات سختتر میگرفت.
بنجامین فرانکلین، که بعدها یکی از پدران موسس ایالات متحد شد—هرچند برخلاف تصور عموم هرگز رئیسجمهور ایالات متحد نشد—و تا امروز تصویرش روی اسکناس ۱۰۰ دلاری نقش بسته، ده سال قبل از انقلاب امریکا نماینده مستعمرات امریکا در بریتانیا بود. او پس از تصویب قوانین مالیاتی کمرشکن بریتانیا علیه امریکا (قانون تمبر) در سال ۱۷۶۵ و پس از سفرش به ایرلند و مشاهده ظلم انگلیسیها در مستعمره همسایه در سال ۱۷۷۱ نسبت به آینده هشدار داد.
اما گوش پادشاه به این حرفها بدهکار نبود. مگر یک مشت رعیت مسلح میتواند مقابل ارتش منظم و آبدیده بایستد؟ غلط کردهاند! پس فشارها بر زندگی مردمان مستعمرات امریکا افزایش یافت. هرچه سمبه پر زورتر شد مردم مصممتر شده و عده بیشتری مقابل ظلم ایستادند. مردم اندک زندگی باقیمانده را وقف آزادی و خود را برای مرگِ ایستاده آماده کردند.
در ۱۷۷۵ فرانکلین در نشریه پنسیلوانیا گزت «مار زنگی» را سمبل روحیه استقلالطلبی و آزادگی امریکاییها خواند:
«ببینید این جانور پلک ندارد و چشمانش همیشه باز است، که نشاندهنده هوشیاری اوست. هرگز حملهای را آغاز نمیکند، و وقتی خشمگین اش کردی هیچوقت تسلیم نخواهد شد که این هم نشاندهنده جلال و شهامت اوست. سلاحش که خداوند بر او ارزانی داشته در دهانش مخفیست، و لذا از چشم دشمنانش غایب است. جانوریست که در نگاه اول ترسو و بیدفاع می نماید، اما با همین سلاح کوچک حریف را از پای در میآورد. با اینحال، مار بر این امر واقف بوده، و قبل از حمله خود، حتی به دشمنانش، با دُم اش هشدار میدهد. با هشدارش، دشمن را از پای گذاردن بر او و لگدمال کردن او بر حذر میدارد. آیا من در اشتباهم که چنین تصویری را در روحیه و خصلت آمریکاییها میبینم؟»
ژنرال گدزدِن در همان سال پرچمی طراحی کرد که بلافاصله به نمادی علیه استعمار انگلیس و مقاومت ایالاتِ متحد تبدیل شد. بر این پرچم زرد رنگ یک مار زنگی نقش بسته و عبارت «پا روی دمم نگذار» نوشته شده است. این پرچم آخرین هشدار انقلابیون، که عده زیادی از آنها شهروندان عادی و کشاورز و بقال و چقال بودند به بزرگترین امپراطوری تاریخ بود.
…و امروز همه میدانیم که پا روی دم مردمان عادی گذاشتن چه عاقبتی داشت.
امریکا از آن زمان تا کنون فراز و فرودهای زیادی بخود دیده و امریکای اوباما و ترامپ و بایدن، شباهت کمی به خاستگاه آزادیخواهی مدرن دارد. اما نماد مار زنگی تا امروز همچنان نزد آزادیخواهان نماد ضد استثمار و ظلمستیزی باقی مانده است. آزادیخواهان هشدار میدهند که «پا روی دم ما نگذارید. بگذارید زندگی کنیم.»کانال ما در پیام رسان بله:https://ble.ir/eghtesadbazar
پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید:https://instagram.com/navasanonline
کانال اقتصادبازار@EghtesadBazar
محمد ماشین چیانپدران موسس ایالات متحد آزادیخواهانی انقلابی بودند که ظلم انگلیس را تاب نیاورده، مقابلش قد علم کرده، و اسلحه دست گرفتند. در امریکای آن زمان بدوا خیلیها با انقلاب علیه نظام سلطنتی مخالف بودند. آنها میدانستند که ایستادن مقابل ظالم گران است و هزینهاش را باید با خون بپردازند. لذا تلاش عقلا این بود که مشکل را از راههای صلحآمیز و مذاکره حل کنند. بهگواه تاریخ معمولا ظالم گوشش به حرف رعایا بدهکار نیست و خدم و حشم و سازمان و سپاه این تصور را برای او بوجود میآورد که رام کردن گلهی رعایا کاری آسان است و نهایتا مستلزم چند سگ درنده. داستان جرج، پادشاه انگلستان هم همین بود. فرستادگان دست از پا درازتر از انگلستان باز میگشتند و پادشاه هر روز بر مردمان مستعمرات سختتر میگرفت.
بنجامین فرانکلین، که بعدها یکی از پدران موسس ایالات متحد شد—هرچند برخلاف تصور عموم هرگز رئیسجمهور ایالات متحد نشد—و تا امروز تصویرش روی اسکناس ۱۰۰ دلاری نقش بسته، ده سال قبل از انقلاب امریکا نماینده مستعمرات امریکا در بریتانیا بود. او پس از تصویب قوانین مالیاتی کمرشکن بریتانیا علیه امریکا (قانون تمبر) در سال ۱۷۶۵ و پس از سفرش به ایرلند و مشاهده ظلم انگلیسیها در مستعمره همسایه در سال ۱۷۷۱ نسبت به آینده هشدار داد.
اما گوش پادشاه به این حرفها بدهکار نبود. مگر یک مشت رعیت مسلح میتواند مقابل ارتش منظم و آبدیده بایستد؟ غلط کردهاند! پس فشارها بر زندگی مردمان مستعمرات امریکا افزایش یافت. هرچه سمبه پر زورتر شد مردم مصممتر شده و عده بیشتری مقابل ظلم ایستادند. مردم اندک زندگی باقیمانده را وقف آزادی و خود را برای مرگِ ایستاده آماده کردند.
در ۱۷۷۵ فرانکلین در نشریه پنسیلوانیا گزت «مار زنگی» را سمبل روحیه استقلالطلبی و آزادگی امریکاییها خواند:
«ببینید این جانور پلک ندارد و چشمانش همیشه باز است، که نشاندهنده هوشیاری اوست. هرگز حملهای را آغاز نمیکند، و وقتی خشمگین اش کردی هیچوقت تسلیم نخواهد شد که این هم نشاندهنده جلال و شهامت اوست. سلاحش که خداوند بر او ارزانی داشته در دهانش مخفیست، و لذا از چشم دشمنانش غایب است. جانوریست که در نگاه اول ترسو و بیدفاع می نماید، اما با همین سلاح کوچک حریف را از پای در میآورد. با اینحال، مار بر این امر واقف بوده، و قبل از حمله خود، حتی به دشمنانش، با دُم اش هشدار میدهد. با هشدارش، دشمن را از پای گذاردن بر او و لگدمال کردن او بر حذر میدارد. آیا من در اشتباهم که چنین تصویری را در روحیه و خصلت آمریکاییها میبینم؟»
ژنرال گدزدِن در همان سال پرچمی طراحی کرد که بلافاصله به نمادی علیه استعمار انگلیس و مقاومت ایالاتِ متحد تبدیل شد. بر این پرچم زرد رنگ یک مار زنگی نقش بسته و عبارت «پا روی دمم نگذار» نوشته شده است. این پرچم آخرین هشدار انقلابیون، که عده زیادی از آنها شهروندان عادی و کشاورز و بقال و چقال بودند به بزرگترین امپراطوری تاریخ بود.
…و امروز همه میدانیم که پا روی دم مردمان عادی گذاشتن چه عاقبتی داشت.
امریکا از آن زمان تا کنون فراز و فرودهای زیادی بخود دیده و امریکای اوباما و ترامپ و بایدن، شباهت کمی به خاستگاه آزادیخواهی مدرن دارد. اما نماد مار زنگی تا امروز همچنان نزد آزادیخواهان نماد ضد استثمار و ظلمستیزی باقی مانده است. آزادیخواهان هشدار میدهند که «پا روی دم ما نگذارید. بگذارید زندگی کنیم.»کانال ما در پیام رسان بله:https://ble.ir/eghtesadbazar
پیج اینستاگرام ما را دنبال کنید:https://instagram.com/navasanonline
کانال اقتصادبازار@EghtesadBazar
۱۶:۴۸
۱۲ مهر ۱۴۰۱
نسل نقد و نسل اعتراض
علی میرزاخانیاینکه چرا واکنش نسل دهه هفتاد و هشتاد در مواجهه با سیاستگذاریهای اشتباه و خروجی غیرقابل قبول اقتصادی در مقایسه با دهه پنجاه و شصت متفاوت است پرسشی است که پاسخی دقیق لازم دارد و راه مواجهه صحیح با اعتراضات اخیر نیز در گرو یافتن پاسخ دقیق به این پرسش است. انواع واکنش به بیکیفیتی خدمات عمومی (اعم از تبعیض، بیثباتی اقتصادی، نارکارآمدی و فساد) از جمله مسائلی است که در ادبیات «حکمرانی خوب» بررسی میشود. حکمرانی خوب در تعریفی ساده، به معنی «حاکمیت قواعد همهشمول» برای محافظت از حقوق اساسی آحاد مردم است که در مقابل «حاکمیت سلائق» قرار میگیرد.
اقتصاد رانتی، فساد ، تورم مستمر و به طور کلی محیط نامساعد و تبعیضآلود کسبوکار، علائم حاکمیت سلائق به جای حاکمیت قواعد است که هر چقدر از درجه وخامت بیشتری برخوردار باشند نشانگر فاصله بیشتر از شاخصهای حکمرانی خوب هستند. مطالعات نشان میدهد که دور شدن از قواعد حکمرانی خوب چه در سطح کشور و چه در سطح سازمان و شرکت، باعث حذف بازیگران خوب توسط بازیگران بد شده و در مرحله بعد با افزایش قدرت اثرگذاری بازیگران بد بر سیستم سیاستگذاری، نوعی چرخه خودتخریبی را به جریان انداخته و خودتنظیمی سیستم حکمرانی را از کار میاندازد.
آلبرت هیرشمن، اقتصاددان معاصر، مطالعات در خصوص واکنش مردم به عدم رعایت اصول حکمرانی صحیح را در سه الگوی رفتاری «خروج، اعتراض و وفاداری» بررسی و در کتابی به همین نام منتشر کرد که به فارسی نیز ترجمه شده است. نتایج بررسیهای هیرشمن نشان میدهد که عدم وجود حکمرانی خوب، صرفا به خروج (ترک سازمان و شرکت یا مهاجرت از کشور) یا وفاداری (پذیرش وضعیت موجود) خلاصه نمیشود بلکه میتواند الگوی رفتاری دیگری را نیز تحت عنوان اعتراض برانگیزاند که تلاشی معطوف به «تغییر وضعیت موجود» به جای «فرار از وضعیت نامطلوب» است.
هیرشمن بر این باور است که در بین این سه الگوی رفتاری، مفیدترین واکنش به اشتباهات سیاستگذاری و حکمرانی (چه برای شرکتها و چه برای کشورها) همان اعتراض است چرا که بر خلاف دو واکنش دیگر که ریشه در نوعی خودمحوری فردگرایانه دارند نشانگر احساس مسوولیت اجتماعی است؛ البته به شرط آنکه طرف مقابل نیز این نوع واکنش را به رسمیت بشناسد و از این ظرفیت برای بهبود کیفیت حکمرانی استفاده کند.
واکنش متفاوت نسل جدید (دهه هشتادیها و هفتادیها) در مقایسه با نسل قبل (دهه پنجاه و شصت) نسبت به کیفیت پایین سیاستگذاری و خروجی آن، در این چارچوب قابل بررسی است. مرگ دلخراش مهسا امینی را باید به مثابه جرقهای در انبار نارضایتیهای مختلف به ویژه نارضایتی از وضعیت اقتصادی دانست که نسل قبل کمتر توفیقی در تغییر آن به وضعیتی مطلوبتر داشته است. واکنش نسل قبل اگرچه در مواردی شامل نقد وضعیت موجود نیز بود اما عمدتا در قالب پذیرش وضعیت موجود و نهایتا خروج (مهاجرت) مطرح شد؛ ضمن اینکه نقد گسترده سیاستگذاری و حکمرانی اقتصادی نیز دستاورد ملموسی در عملکرد اقتصاد نداشت.
به همین دلیل به نظر میرسد رویکرد نسل جدید به واکنش سوم یعنی اعتراض، متکی بر عدم توفیق الگوی رفتاری نسل قبل باشد. در واقع، نسل قبل برای این پرسش نسل جدید که «حاصل سالها نقد سیاستهای غلط اقتصادی چه بوده است» پاسخ روشنی ندارد چرا که خروجی اقتصاد در دهه ۹۰ نه تنها بهتر از دهههای قبل نیست بلکه حتی بدتر هم بوده است. بنابراین درک رویکرد متفاوت نسل جدید از این زاویه ضرورت دارد که از یک سو به دلیل نبود بسترهای مدنی طرح اعتراضات، مستعد سوءتفاهمات گسترده است و از سوی دیگر آنگونه که هیرشمن اعتقاد دارد میتواند فرصتی برای اصلاح سازوکارهای حکمرانی باشد که البته چنین نتیجهای در گرو وجود ظرفیت شنیدن و ادراک مطالبات از سوی متولیان مربوطه است که خود موضوع بحث دیگری است..نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
https://instagram.com/EghtesadBazar
http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
https://ble.ir/EghtesadBazar
کانال اقتصادبازارt.me/EghtesadBazar
علی میرزاخانیاینکه چرا واکنش نسل دهه هفتاد و هشتاد در مواجهه با سیاستگذاریهای اشتباه و خروجی غیرقابل قبول اقتصادی در مقایسه با دهه پنجاه و شصت متفاوت است پرسشی است که پاسخی دقیق لازم دارد و راه مواجهه صحیح با اعتراضات اخیر نیز در گرو یافتن پاسخ دقیق به این پرسش است. انواع واکنش به بیکیفیتی خدمات عمومی (اعم از تبعیض، بیثباتی اقتصادی، نارکارآمدی و فساد) از جمله مسائلی است که در ادبیات «حکمرانی خوب» بررسی میشود. حکمرانی خوب در تعریفی ساده، به معنی «حاکمیت قواعد همهشمول» برای محافظت از حقوق اساسی آحاد مردم است که در مقابل «حاکمیت سلائق» قرار میگیرد.
اقتصاد رانتی، فساد ، تورم مستمر و به طور کلی محیط نامساعد و تبعیضآلود کسبوکار، علائم حاکمیت سلائق به جای حاکمیت قواعد است که هر چقدر از درجه وخامت بیشتری برخوردار باشند نشانگر فاصله بیشتر از شاخصهای حکمرانی خوب هستند. مطالعات نشان میدهد که دور شدن از قواعد حکمرانی خوب چه در سطح کشور و چه در سطح سازمان و شرکت، باعث حذف بازیگران خوب توسط بازیگران بد شده و در مرحله بعد با افزایش قدرت اثرگذاری بازیگران بد بر سیستم سیاستگذاری، نوعی چرخه خودتخریبی را به جریان انداخته و خودتنظیمی سیستم حکمرانی را از کار میاندازد.
آلبرت هیرشمن، اقتصاددان معاصر، مطالعات در خصوص واکنش مردم به عدم رعایت اصول حکمرانی صحیح را در سه الگوی رفتاری «خروج، اعتراض و وفاداری» بررسی و در کتابی به همین نام منتشر کرد که به فارسی نیز ترجمه شده است. نتایج بررسیهای هیرشمن نشان میدهد که عدم وجود حکمرانی خوب، صرفا به خروج (ترک سازمان و شرکت یا مهاجرت از کشور) یا وفاداری (پذیرش وضعیت موجود) خلاصه نمیشود بلکه میتواند الگوی رفتاری دیگری را نیز تحت عنوان اعتراض برانگیزاند که تلاشی معطوف به «تغییر وضعیت موجود» به جای «فرار از وضعیت نامطلوب» است.
هیرشمن بر این باور است که در بین این سه الگوی رفتاری، مفیدترین واکنش به اشتباهات سیاستگذاری و حکمرانی (چه برای شرکتها و چه برای کشورها) همان اعتراض است چرا که بر خلاف دو واکنش دیگر که ریشه در نوعی خودمحوری فردگرایانه دارند نشانگر احساس مسوولیت اجتماعی است؛ البته به شرط آنکه طرف مقابل نیز این نوع واکنش را به رسمیت بشناسد و از این ظرفیت برای بهبود کیفیت حکمرانی استفاده کند.
واکنش متفاوت نسل جدید (دهه هشتادیها و هفتادیها) در مقایسه با نسل قبل (دهه پنجاه و شصت) نسبت به کیفیت پایین سیاستگذاری و خروجی آن، در این چارچوب قابل بررسی است. مرگ دلخراش مهسا امینی را باید به مثابه جرقهای در انبار نارضایتیهای مختلف به ویژه نارضایتی از وضعیت اقتصادی دانست که نسل قبل کمتر توفیقی در تغییر آن به وضعیتی مطلوبتر داشته است. واکنش نسل قبل اگرچه در مواردی شامل نقد وضعیت موجود نیز بود اما عمدتا در قالب پذیرش وضعیت موجود و نهایتا خروج (مهاجرت) مطرح شد؛ ضمن اینکه نقد گسترده سیاستگذاری و حکمرانی اقتصادی نیز دستاورد ملموسی در عملکرد اقتصاد نداشت.
به همین دلیل به نظر میرسد رویکرد نسل جدید به واکنش سوم یعنی اعتراض، متکی بر عدم توفیق الگوی رفتاری نسل قبل باشد. در واقع، نسل قبل برای این پرسش نسل جدید که «حاصل سالها نقد سیاستهای غلط اقتصادی چه بوده است» پاسخ روشنی ندارد چرا که خروجی اقتصاد در دهه ۹۰ نه تنها بهتر از دهههای قبل نیست بلکه حتی بدتر هم بوده است. بنابراین درک رویکرد متفاوت نسل جدید از این زاویه ضرورت دارد که از یک سو به دلیل نبود بسترهای مدنی طرح اعتراضات، مستعد سوءتفاهمات گسترده است و از سوی دیگر آنگونه که هیرشمن اعتقاد دارد میتواند فرصتی برای اصلاح سازوکارهای حکمرانی باشد که البته چنین نتیجهای در گرو وجود ظرفیت شنیدن و ادراک مطالبات از سوی متولیان مربوطه است که خود موضوع بحث دیگری است..نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
https://instagram.com/EghtesadBazar
http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
https://ble.ir/EghtesadBazar
کانال اقتصادبازارt.me/EghtesadBazar
۳:۵۹
۱۳ مهر ۱۴۰۱
اقتصاد چگونه معترض میآفریند؟
محمد صاحبیجامعه ایران در التهابی بیسابقه میسوزد. آتش این التهاب را سیاستمدارانی برافروختهاند که سالهاست راه را بر هر اصلاح و تغییری بستهاند. موضوع فقط اصلاحات سیاسی نیست یا اصلاحات اجتماعی که نسبت به آن حساسیت وجود دارد؛ موضوع اندک اصلاحات اقتصادی برای کاهش فشارهای اقتصادی است که سیاستمداران حتی همین را هم نمیپذیرند.
نتیجه این است که ابرچالشهای اقتصادی به وجود میآیند و مردم میبینند در هر حالتی از وضعیت سیاسی که قرار داشته باشیم، مستمراً شرایطشان در حال بدتر شدن است. نتیجه اینکه جامعه ایران در سالهای گذشته همه نوع فشارها را تحمل کرده و تبدیل به جامعهای خسته و ناامید از اصلاح و تغییر شده است.
آنچه درباره اعتراضهای خیابانی در ایران نگرانکننده است، کاهش فاصله زمانی اعتراضهاست. پیش از این فاصله زمانی اعتراضهای سیاسی که منجر به تجمع در خیابانها میشد 10 سال بود اما در حال حاضر فاصله بین اعتراضها کاهش یافته است. مساله قابل توجه دیگر این است که پیش از این خاستگاه اصلی اعتراضها طبقه متوسط جامعه بود که مطالبه آزادی داشت اما در سالهای گذشته، معیشت و مشکلات اقتصادی نیز باعث اعتراض شدید جامعه بوده است. . شواهد نشان میدهد در سالهای گذشته خیلی از افرادی که از نظر درآمدی در میانه و دهکهای بالای جمعیت ایران قرار داشتند، اکنون برای تامین معاش خود در مضیقه هستند.
البته اقتصاددانان این وضعیت را پیشبینی کرده بودند و تحلیلهای آنها نشان میداد بیاعتنایی به ابرچالشهای اجتماعی و اقتصادی، مشکلات سیاسی و امنیتی ایجاد میکند اما سیاستمداران به این هشدارها توجهی نکردند و نتیجه این شد که فاصله زمانی اعتراضهای خیابانی در ایران به دو سال رسیده است.
اگر از ناآرامیهای اجتماعی چهار دهه گذشته مخرج مشترک بگیریم، وضعیت بد اقتصاد همواره یکی از دلایل اصلی اعتراضها بوده است. این وضعیت برای مردم در دو مقوله تورم و رکود اقتصاد خلاصه میشود که اولی سفرهشان را کوچک میکند و دومی درآمدشان را کاهش میدهد و جیبشان را خالی میکند. شواهد نشان میدهد در اعتراضهای سالهای گذشته یکی از این دو متغیر یا هر دو در وضعیت بدی بودهاند. جز ناآرامی در سالهای 78 و 88 که پیشرانهای اصلی آن سیاسی بوده، در بقیه ناآرامیها، وضعیت بد اقتصاد کشور به خاطر فشارهایی که به مردم وارد آورده، جزو دلایل اصلی اعتراضها بوده است.
به هر حال چیزی که سیاستمداران همواره از آن هراس دارند اتفاق افتاده است؛ مردم ناراحتند و معترض شرایط دشوار اقتصادی، سیاسی و اجتماعی خود هستند. سوال این است؛ بهتر نبود این هزینه صرف اصلاحات و نوسازی ساختار میشد؟تجارت فردا.نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
https://instagram.com/EghtesadBazar
http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
https://ble.ir/EghtesadBazar
کانال اقتصادبازارt.me/EghtesadBazar
محمد صاحبیجامعه ایران در التهابی بیسابقه میسوزد. آتش این التهاب را سیاستمدارانی برافروختهاند که سالهاست راه را بر هر اصلاح و تغییری بستهاند. موضوع فقط اصلاحات سیاسی نیست یا اصلاحات اجتماعی که نسبت به آن حساسیت وجود دارد؛ موضوع اندک اصلاحات اقتصادی برای کاهش فشارهای اقتصادی است که سیاستمداران حتی همین را هم نمیپذیرند.
نتیجه این است که ابرچالشهای اقتصادی به وجود میآیند و مردم میبینند در هر حالتی از وضعیت سیاسی که قرار داشته باشیم، مستمراً شرایطشان در حال بدتر شدن است. نتیجه اینکه جامعه ایران در سالهای گذشته همه نوع فشارها را تحمل کرده و تبدیل به جامعهای خسته و ناامید از اصلاح و تغییر شده است.
آنچه درباره اعتراضهای خیابانی در ایران نگرانکننده است، کاهش فاصله زمانی اعتراضهاست. پیش از این فاصله زمانی اعتراضهای سیاسی که منجر به تجمع در خیابانها میشد 10 سال بود اما در حال حاضر فاصله بین اعتراضها کاهش یافته است. مساله قابل توجه دیگر این است که پیش از این خاستگاه اصلی اعتراضها طبقه متوسط جامعه بود که مطالبه آزادی داشت اما در سالهای گذشته، معیشت و مشکلات اقتصادی نیز باعث اعتراض شدید جامعه بوده است. . شواهد نشان میدهد در سالهای گذشته خیلی از افرادی که از نظر درآمدی در میانه و دهکهای بالای جمعیت ایران قرار داشتند، اکنون برای تامین معاش خود در مضیقه هستند.
البته اقتصاددانان این وضعیت را پیشبینی کرده بودند و تحلیلهای آنها نشان میداد بیاعتنایی به ابرچالشهای اجتماعی و اقتصادی، مشکلات سیاسی و امنیتی ایجاد میکند اما سیاستمداران به این هشدارها توجهی نکردند و نتیجه این شد که فاصله زمانی اعتراضهای خیابانی در ایران به دو سال رسیده است.
اگر از ناآرامیهای اجتماعی چهار دهه گذشته مخرج مشترک بگیریم، وضعیت بد اقتصاد همواره یکی از دلایل اصلی اعتراضها بوده است. این وضعیت برای مردم در دو مقوله تورم و رکود اقتصاد خلاصه میشود که اولی سفرهشان را کوچک میکند و دومی درآمدشان را کاهش میدهد و جیبشان را خالی میکند. شواهد نشان میدهد در اعتراضهای سالهای گذشته یکی از این دو متغیر یا هر دو در وضعیت بدی بودهاند. جز ناآرامی در سالهای 78 و 88 که پیشرانهای اصلی آن سیاسی بوده، در بقیه ناآرامیها، وضعیت بد اقتصاد کشور به خاطر فشارهایی که به مردم وارد آورده، جزو دلایل اصلی اعتراضها بوده است.
به هر حال چیزی که سیاستمداران همواره از آن هراس دارند اتفاق افتاده است؛ مردم ناراحتند و معترض شرایط دشوار اقتصادی، سیاسی و اجتماعی خود هستند. سوال این است؛ بهتر نبود این هزینه صرف اصلاحات و نوسازی ساختار میشد؟تجارت فردا.نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
https://instagram.com/EghtesadBazar
http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
https://ble.ir/EghtesadBazar
کانال اقتصادبازارt.me/EghtesadBazar
۱۰:۵۴
نظام های سیاسی چه زمانی دروغ می گویند؟
مهران صولتیدروغ را اگر به معنای قلب واقعیت تلقی کنیم بسیاری از نظام های سیاسی از امریکا و انگلیس گرفته تا روسیه و سوریه بارها مرتکب آن شده اند. ولی برخی نظام های سیاسی مدت هاست که درگیر دروغگویی سیستمی شده اند؛ مقوله ای از جنس فساد سیستمی! پرسش اصلی اما این است که چه زمانی در یک نظام سیاسی دروغگویی نهادینه و بخشی از ضرورت های ساختاری می شود؟!
روان شناسان دروغ را یکی از مکانیسم های دفاعی می دانند. کودکی که مرتکب خطایی شده در ابتدا می کوشد تا با دروغ گفتن و انکار خطای خود از وضعیت بغرنجی که دچارش شده است بگریزد. نظام های سیاسی هم گاهی درگیر چنین موقعیت های دشواری می شوند!
یک نظام سیاسی زمانی دروغ می گوید که نتواند میان آرمان های وعده داده شده با ابزارهای رسیدن به آنها تناسبی برقرار سازد. در چنین حالتی اگر سیستم نتواند با اعتماد به نفس کافی برخی از اهداف بلندپروازانه را مورد تجدید نظر قرار دهد ناچار است که از ابزار دروغ برای پرکردن شکاف میان نظر و عمل بهره گیرد.
نظام های سیاسی اهدافی دارند و می کوشند به آنها دست یابند ولی اگر بکوشند این اهداف را مقدس و نقدناپذیر سازند پیشاپیش در دام این تقدس گرفتار می شوند. بعد از این سیستم می کوشد تا از هر وسیله ای برای توجیه درست بودن اهداف خود بهره گیرد. دروغ هم البته یکی از این ابزارها است.
مطمئن ترین ابزار لازم برای بقای یک نظام سیاسی، حمایت مردم است، اما اگر یک سیستم بکوشد تا به جای مردم تصمیم گرفته و از نظارت آنها فاصله بگیرد خود را از مهمترین پشتوانه حمایتی خویش محروم کرده است. در چنین شرایطی دروغ می تواند ابزاری نرم برای بقای سیستم بدون حضور موثر مردم باشد.
نظام سیاسی تنها زمانی می تواند به دروغگویی ادامه دهد که پیشاپیش قبح دروغ در میان مردم آن فرو ریخته باشد. در این وضعیت مردم شجاعت ایستادن در برابر چنین انحطاطی را از دست داده و خود به بخشی از ماشین دروغ سیستم تبدیل می شوند.
نظام های سیاسی بعد از مدتی چنان به دروغگویی خو می گیرند که دیگر نمی توانند در فضای آزاد تاب بیاورند. در چنین شرایطی دروغگویی می تواند به توجیهات مذهبی یا ایدئولوژیک برای بقای سیستم تبدیل شود. زنجیره ای از بی اخلاقی ها که امپراتوری دروغ را تشکیل می دهد.
نظام های سیاسی دروغگو نگاهی ابزاری به همه چیز از جمله انسان دارند. شهروندانی که از طریق حمایت کورکورانه از توهمات سیستم، به چرخ دنده ای از ماشین دروغ تبدیل می شوند. دروغ به شدت نیازمند مخاطبی است که او را باور کند..نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
https://instagram.com/EghtesadBazar
http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
https://ble.ir/EghtesadBazar
کانال اقتصادبازارt.me/EghtesadBazar
مهران صولتیدروغ را اگر به معنای قلب واقعیت تلقی کنیم بسیاری از نظام های سیاسی از امریکا و انگلیس گرفته تا روسیه و سوریه بارها مرتکب آن شده اند. ولی برخی نظام های سیاسی مدت هاست که درگیر دروغگویی سیستمی شده اند؛ مقوله ای از جنس فساد سیستمی! پرسش اصلی اما این است که چه زمانی در یک نظام سیاسی دروغگویی نهادینه و بخشی از ضرورت های ساختاری می شود؟!
روان شناسان دروغ را یکی از مکانیسم های دفاعی می دانند. کودکی که مرتکب خطایی شده در ابتدا می کوشد تا با دروغ گفتن و انکار خطای خود از وضعیت بغرنجی که دچارش شده است بگریزد. نظام های سیاسی هم گاهی درگیر چنین موقعیت های دشواری می شوند!
یک نظام سیاسی زمانی دروغ می گوید که نتواند میان آرمان های وعده داده شده با ابزارهای رسیدن به آنها تناسبی برقرار سازد. در چنین حالتی اگر سیستم نتواند با اعتماد به نفس کافی برخی از اهداف بلندپروازانه را مورد تجدید نظر قرار دهد ناچار است که از ابزار دروغ برای پرکردن شکاف میان نظر و عمل بهره گیرد.
نظام های سیاسی اهدافی دارند و می کوشند به آنها دست یابند ولی اگر بکوشند این اهداف را مقدس و نقدناپذیر سازند پیشاپیش در دام این تقدس گرفتار می شوند. بعد از این سیستم می کوشد تا از هر وسیله ای برای توجیه درست بودن اهداف خود بهره گیرد. دروغ هم البته یکی از این ابزارها است.
مطمئن ترین ابزار لازم برای بقای یک نظام سیاسی، حمایت مردم است، اما اگر یک سیستم بکوشد تا به جای مردم تصمیم گرفته و از نظارت آنها فاصله بگیرد خود را از مهمترین پشتوانه حمایتی خویش محروم کرده است. در چنین شرایطی دروغ می تواند ابزاری نرم برای بقای سیستم بدون حضور موثر مردم باشد.
نظام سیاسی تنها زمانی می تواند به دروغگویی ادامه دهد که پیشاپیش قبح دروغ در میان مردم آن فرو ریخته باشد. در این وضعیت مردم شجاعت ایستادن در برابر چنین انحطاطی را از دست داده و خود به بخشی از ماشین دروغ سیستم تبدیل می شوند.
نظام های سیاسی بعد از مدتی چنان به دروغگویی خو می گیرند که دیگر نمی توانند در فضای آزاد تاب بیاورند. در چنین شرایطی دروغگویی می تواند به توجیهات مذهبی یا ایدئولوژیک برای بقای سیستم تبدیل شود. زنجیره ای از بی اخلاقی ها که امپراتوری دروغ را تشکیل می دهد.
نظام های سیاسی دروغگو نگاهی ابزاری به همه چیز از جمله انسان دارند. شهروندانی که از طریق حمایت کورکورانه از توهمات سیستم، به چرخ دنده ای از ماشین دروغ تبدیل می شوند. دروغ به شدت نیازمند مخاطبی است که او را باور کند..نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
https://instagram.com/EghtesadBazar
http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
https://ble.ir/EghtesadBazar
کانال اقتصادبازارt.me/EghtesadBazar
۱۱:۵۴
دانشگاهی که دانشکاه شد!
امیرحسین خالقی 《دولتها با کنترل پول توانستند به سیستم آموزش هم دست بیندازند. دانشگاهها طی چند دهه دگرگون شدند؛ دانشگاه دیگر مکانی نبود که افراد در آن آموزش میدیدند و یاد میگرفتند بلکه به ماشین پروپاگاندا تبدیل شده بود! در این بهاصطلاح دانشگاههای جدید فقط دنبال این بودند که آموزههای خاصی را در سر جوانها فرو کنند. تمکین به دولت و گوشبهفرمان آن بودن از همهچیز مهمتر بود و کسی حرفهایی مثل استقلال در تحقیق، اندیشهورزی خردمندانه و مبادله آزاد افکار و ایدهها را جدی نمیگرفت. حتی غولی همچون میزس هم دیگر نتوانست در دانشگاه کاری پیدا کند؛ دانشگاهی که کارش اشاعه پروپاگاندای دولت و ترویج برنامهریزی متمرکز بود.
اما دانشگاهیهای دولتگراها اثری ماندگار بر اذهان چندین نسل از رهبران و اقتصاددانان کشورهای درحالتوسعه گذاشتند و برداشت آنها از سیاست و اقتصاد را شکل دادند. برای فهم درست فجایع اقتصادی در کشورهای درحالتوسعه در نیمه دوم قرن بیستم باید این زمینههای فکری و تاریخی را هم در نظر داشت.
تعداد رهبران پرنفوذ جهان سوم که از دهه 1930 به این سو در دانشگاههای امریکا و بریتانیا تحصیل کردهاند حیرتآور است . من مطالعه منسجمی در این باره ندیدهام ولی از یک چیز اطمینان دارم: هرکسی که با تاریخ اقتصادی کشورهای درحالتوسعه آشنا باشد یا لفاظیهای وزارتخانهها و سازمانهای توسعهای این کشورها به گوشش خورده باشد شهادت خواهد داد که ایدههای متعفن کینزی و مارکسیستیِ برنامهریزی متمرکز تا مغز استخوان آنها نفوذ کردهاند.
در تحلیل نهایی، صورتبندی ایده «توسعه اقتصادی» به طور کامل متأثر از نگاهی بهشدت سوسیالیستی به اقتصاد است. شاخصهای تجمیعیِ اقتصاد کلان در نوشتهجات «توسعه اقتصادی» حضور پررنگی دارند و شیدایی غریبی نسبت به دولت و صنعت توسعه در آنها به چشم میآید. دولت و اهالی صنعت توسعه همچون لشکر عدالت تصویر میشوند که بناست با علم و قدرت مطلق خود اهداف مقدس توسعه را محقق سازند!》.
پ.ن: بخشی از کتاب استاندارد دستوری نوشته سیفالدین عموص و ترجمه بنده مخلص که گوش شیطان کر در آبان ۱۴۰۱ (ماه آینده) به بازار خواهد آمد. والله اعلم..نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
https://instagram.com/EghtesadBazar
http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
https://ble.ir/EghtesadBazar
کانال اقتصادبازارt.me/EghtesadBazar
امیرحسین خالقی 《دولتها با کنترل پول توانستند به سیستم آموزش هم دست بیندازند. دانشگاهها طی چند دهه دگرگون شدند؛ دانشگاه دیگر مکانی نبود که افراد در آن آموزش میدیدند و یاد میگرفتند بلکه به ماشین پروپاگاندا تبدیل شده بود! در این بهاصطلاح دانشگاههای جدید فقط دنبال این بودند که آموزههای خاصی را در سر جوانها فرو کنند. تمکین به دولت و گوشبهفرمان آن بودن از همهچیز مهمتر بود و کسی حرفهایی مثل استقلال در تحقیق، اندیشهورزی خردمندانه و مبادله آزاد افکار و ایدهها را جدی نمیگرفت. حتی غولی همچون میزس هم دیگر نتوانست در دانشگاه کاری پیدا کند؛ دانشگاهی که کارش اشاعه پروپاگاندای دولت و ترویج برنامهریزی متمرکز بود.
اما دانشگاهیهای دولتگراها اثری ماندگار بر اذهان چندین نسل از رهبران و اقتصاددانان کشورهای درحالتوسعه گذاشتند و برداشت آنها از سیاست و اقتصاد را شکل دادند. برای فهم درست فجایع اقتصادی در کشورهای درحالتوسعه در نیمه دوم قرن بیستم باید این زمینههای فکری و تاریخی را هم در نظر داشت.
تعداد رهبران پرنفوذ جهان سوم که از دهه 1930 به این سو در دانشگاههای امریکا و بریتانیا تحصیل کردهاند حیرتآور است . من مطالعه منسجمی در این باره ندیدهام ولی از یک چیز اطمینان دارم: هرکسی که با تاریخ اقتصادی کشورهای درحالتوسعه آشنا باشد یا لفاظیهای وزارتخانهها و سازمانهای توسعهای این کشورها به گوشش خورده باشد شهادت خواهد داد که ایدههای متعفن کینزی و مارکسیستیِ برنامهریزی متمرکز تا مغز استخوان آنها نفوذ کردهاند.
در تحلیل نهایی، صورتبندی ایده «توسعه اقتصادی» به طور کامل متأثر از نگاهی بهشدت سوسیالیستی به اقتصاد است. شاخصهای تجمیعیِ اقتصاد کلان در نوشتهجات «توسعه اقتصادی» حضور پررنگی دارند و شیدایی غریبی نسبت به دولت و صنعت توسعه در آنها به چشم میآید. دولت و اهالی صنعت توسعه همچون لشکر عدالت تصویر میشوند که بناست با علم و قدرت مطلق خود اهداف مقدس توسعه را محقق سازند!》.
پ.ن: بخشی از کتاب استاندارد دستوری نوشته سیفالدین عموص و ترجمه بنده مخلص که گوش شیطان کر در آبان ۱۴۰۱ (ماه آینده) به بازار خواهد آمد. والله اعلم..نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
https://instagram.com/EghtesadBazar
http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
https://ble.ir/EghtesadBazar
کانال اقتصادبازارt.me/EghtesadBazar
۱۵:۱۴
۱۴ مهر ۱۴۰۱
شانگهای؛پیمانی توخالی
دکتر یدالله کریمی پورایران طی چرخشی تاریخی و بر پایه دیدگاه نگاه به شرق ، به سوی عضویت در پیمان شانگهای کشیده شده است. ولی شانگهای سازمانی استوار و تضمین شده نیست ؛ سهل است که از درون فرسوده است. چرا؟!
فدراتیو روسیه در ضعیف ترین برهه تاریخی خود به سر برده وامروزه روز برای بقا و حفظ یکپارچگی ملی و سرزمینی خود در جنگ است؛
چین از درون و برون در مسیر نشیب قرار گرفته است؛ پکن از سوی غرب در میدان های گوناگون، مانند تایوان ، به چالش کشیده شده است. این در حالی است که وحدت دفتر سیاسی از درون شکاف برداشته است؛
خود جمهوری اسلامی از درون و برون با مسائل کمتر قابل عبوری مواجه است. مسائلی مانند تحریم ها، تداوم ناآرامی ها ، منازعه و درگیری با اسرائیل(اشغالگر) و به ویژه تنگناهای محیط زیستی و آبی؛
بخش بزرگی از توان ملی هند و پاکستان(دو عضو اصلی شانگهای) صرف رقابت مزمن و دشمنی پایان ناپذیر فیمابین می شود؛ جایی که امکان آغاز تکوین جنگی با تسلیحات غیر متعارف کم نبوده نیست.
فضای آسیای مرکزی هم آرام نیست؛ تنش های بدخشان ، درگیری های مرزی تاجیکستان-قرقیزستان، منابع متعدد تنش درونی ازبکستان و قزاقستان و واگرایی ملت های این منطقه از روسیه، رو به اوجگیری است؛
رخنه رو به گسترش بنیادگرایان از ترکستان(سین کیانگ) تا هندوکوش، پامیر، بدخشان و بلکه تا آستانه، و نبود استراتژی واحد منطقه ای در این باره، موجبات هدر رفتن بخشی از توان ملت ها شده است؛
دستیابی به آستانه های دموکراسی، دغدغه بیشتر ملت های عضو پیمان شانگهای مانند ملت های چین، روسیه،ازبکستان و... بوده است. به نظر می رسد در مقیاسی کلی و با نادیده انگاری استثنائات، شانگهای سازمانی برای تجمیع دیکتاتوری ها است. هم چنین پیمانی میان دشمنان و رقبای دیرینه است..نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
https://instagram.com/EghtesadBazar
http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
https://ble.ir/EghtesadBazar
کانال اقتصادبازارt.me/EghtesadBazar
دکتر یدالله کریمی پورایران طی چرخشی تاریخی و بر پایه دیدگاه نگاه به شرق ، به سوی عضویت در پیمان شانگهای کشیده شده است. ولی شانگهای سازمانی استوار و تضمین شده نیست ؛ سهل است که از درون فرسوده است. چرا؟!
فدراتیو روسیه در ضعیف ترین برهه تاریخی خود به سر برده وامروزه روز برای بقا و حفظ یکپارچگی ملی و سرزمینی خود در جنگ است؛
چین از درون و برون در مسیر نشیب قرار گرفته است؛ پکن از سوی غرب در میدان های گوناگون، مانند تایوان ، به چالش کشیده شده است. این در حالی است که وحدت دفتر سیاسی از درون شکاف برداشته است؛
خود جمهوری اسلامی از درون و برون با مسائل کمتر قابل عبوری مواجه است. مسائلی مانند تحریم ها، تداوم ناآرامی ها ، منازعه و درگیری با اسرائیل(اشغالگر) و به ویژه تنگناهای محیط زیستی و آبی؛
بخش بزرگی از توان ملی هند و پاکستان(دو عضو اصلی شانگهای) صرف رقابت مزمن و دشمنی پایان ناپذیر فیمابین می شود؛ جایی که امکان آغاز تکوین جنگی با تسلیحات غیر متعارف کم نبوده نیست.
فضای آسیای مرکزی هم آرام نیست؛ تنش های بدخشان ، درگیری های مرزی تاجیکستان-قرقیزستان، منابع متعدد تنش درونی ازبکستان و قزاقستان و واگرایی ملت های این منطقه از روسیه، رو به اوجگیری است؛
رخنه رو به گسترش بنیادگرایان از ترکستان(سین کیانگ) تا هندوکوش، پامیر، بدخشان و بلکه تا آستانه، و نبود استراتژی واحد منطقه ای در این باره، موجبات هدر رفتن بخشی از توان ملت ها شده است؛
دستیابی به آستانه های دموکراسی، دغدغه بیشتر ملت های عضو پیمان شانگهای مانند ملت های چین، روسیه،ازبکستان و... بوده است. به نظر می رسد در مقیاسی کلی و با نادیده انگاری استثنائات، شانگهای سازمانی برای تجمیع دیکتاتوری ها است. هم چنین پیمانی میان دشمنان و رقبای دیرینه است..نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
https://instagram.com/EghtesadBazar
http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
https://ble.ir/EghtesadBazar
کانال اقتصادبازارt.me/EghtesadBazar
۵:۰۳
۱۵ مهر ۱۴۰۱
تهدید اتمی؛ پیام قدرت یا ضعف؟
دکتر رحمن قهرمانپور
دکتر رحمن قهرمانپور، متخصص روابط بینالملل در یادداشتی که برای فردای اقتصاد به نگارش درآورده است، به دو پیام ناخواستهای اشاره میکند که پوتین با تهدید استفاده از سلاح هستهای به جهان مخابره کرده است. در بخشی از این یادداشت آمده است: سلاح هستهای در ادبیات خلع سلاح و کنترل تسلیحاتی، سلاحی است برای استفاده نکردن. به عبارت سادهتر، قدرت سلاح هستهای در آن است که استفاده نشود، زیرا وسعت و شدت تخریب جنگ هستهای کاملا واضح و عیان است. درست است که در بازبینی استراتژی امنیت ملی روسیه در دو دهه اخیر، سطح و آستانه بهکارگیری سلاح هستهای کمتر شده، اما هنوز نشانههایی مبنی بر اینکه روسیه عزم جدی برای شکستن تابوی هستهای و استفاده از سلاح هستهای دارد دیده نمیشود. در مورد جنگ اوکراین نیز روسیه با وجود اینکه تاکنون تأکید داشته است امکان استفاده از سلاحهای هستهای وجود دارد، اما خود مقامات روسیه بهتر از هر کشور دیگری واقف هستند که اگر روسیه بخواهد تابوی استفاده از سلاحهای هستهای را بشکند، در واقع منافع این کشور نیز بهعنوان یک کشور هستهای آسیب خواهد دید و تعداد بیشتری از دولتها در جهان به سمت سلاحهای هستهای پیش خواهند رفت و در این صورت اصلیترین مزیت استراتژيک روسیه که همان دارا بودن سلاح نامتعارف است، کماهمیتتر خواهد شد.
استفاده از سلاح هستهای یا تهدید به استفاده از آن، از دو زاویه قابل تحلیل است؛ از زاویه کنترل تسلیحاتی و از زاویه سیاسی. از زاویه کنترل تسلیحاتی روسیه اگر دست به سلاح هستهای ببرد بدین معناست که در حال تبدیل به دولتی است که نگران بقا و امنیت خود است، درحالیکه اصولا قدرتهای بزرگ و هستهای در ادبیات بینالملل، از مرحله بقا فراتر رفتهاند. بنابراین اگر روسیه به اراده خود، دست به سلاح هستهای ببرد، این پیام را به دنیا مخابره میکند که روسیه ضعیفتر شده و در آینده نیز ضعیفتر هم خواهد شد و در حال تبدیل شدن به یک قدرت معمولی در نظام بینالمللی است. در ادبیات سیاسی معنای استفاده از سلاح هستهای آن است که روسیه دیگر امیدی به بهبود روابط با غرب در سه تا چهار دهه آینده نخواهد داشت و درهای غرب به روی روسیه بسته خواهد شد. به نظر میرسد کماکان در دایره نخبگان روسیه، تعامل با غرب، یک اصل است. بنابراین اگر روسیه دست به سلاح هستهای ببرد، به این معناست که وضعیت اقتصادی روسیه از آنچه اکنون پیشبینی میشود، به مراتب بدتر خواهد بود و روسیه بدست خود به یک دولت متوسط در سطح بینالملل تبدیل خواهد شد و سلاح هستهای نخواهد توانست جایگاه او را ارتقا دهد، درحالیکه یکی از بنیانهای اصلی قدرت روسیه در نظام بینالملل، داشتن سلاحهای هستهای است. .نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
https://instagram.com/EghtesadBazar
http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
https://ble.ir/EghtesadBazar
کانال اقتصادبازارt.me/EghtesadBazar
دکتر رحمن قهرمانپور
دکتر رحمن قهرمانپور، متخصص روابط بینالملل در یادداشتی که برای فردای اقتصاد به نگارش درآورده است، به دو پیام ناخواستهای اشاره میکند که پوتین با تهدید استفاده از سلاح هستهای به جهان مخابره کرده است. در بخشی از این یادداشت آمده است: سلاح هستهای در ادبیات خلع سلاح و کنترل تسلیحاتی، سلاحی است برای استفاده نکردن. به عبارت سادهتر، قدرت سلاح هستهای در آن است که استفاده نشود، زیرا وسعت و شدت تخریب جنگ هستهای کاملا واضح و عیان است. درست است که در بازبینی استراتژی امنیت ملی روسیه در دو دهه اخیر، سطح و آستانه بهکارگیری سلاح هستهای کمتر شده، اما هنوز نشانههایی مبنی بر اینکه روسیه عزم جدی برای شکستن تابوی هستهای و استفاده از سلاح هستهای دارد دیده نمیشود. در مورد جنگ اوکراین نیز روسیه با وجود اینکه تاکنون تأکید داشته است امکان استفاده از سلاحهای هستهای وجود دارد، اما خود مقامات روسیه بهتر از هر کشور دیگری واقف هستند که اگر روسیه بخواهد تابوی استفاده از سلاحهای هستهای را بشکند، در واقع منافع این کشور نیز بهعنوان یک کشور هستهای آسیب خواهد دید و تعداد بیشتری از دولتها در جهان به سمت سلاحهای هستهای پیش خواهند رفت و در این صورت اصلیترین مزیت استراتژيک روسیه که همان دارا بودن سلاح نامتعارف است، کماهمیتتر خواهد شد.
استفاده از سلاح هستهای یا تهدید به استفاده از آن، از دو زاویه قابل تحلیل است؛ از زاویه کنترل تسلیحاتی و از زاویه سیاسی. از زاویه کنترل تسلیحاتی روسیه اگر دست به سلاح هستهای ببرد بدین معناست که در حال تبدیل به دولتی است که نگران بقا و امنیت خود است، درحالیکه اصولا قدرتهای بزرگ و هستهای در ادبیات بینالملل، از مرحله بقا فراتر رفتهاند. بنابراین اگر روسیه به اراده خود، دست به سلاح هستهای ببرد، این پیام را به دنیا مخابره میکند که روسیه ضعیفتر شده و در آینده نیز ضعیفتر هم خواهد شد و در حال تبدیل شدن به یک قدرت معمولی در نظام بینالمللی است. در ادبیات سیاسی معنای استفاده از سلاح هستهای آن است که روسیه دیگر امیدی به بهبود روابط با غرب در سه تا چهار دهه آینده نخواهد داشت و درهای غرب به روی روسیه بسته خواهد شد. به نظر میرسد کماکان در دایره نخبگان روسیه، تعامل با غرب، یک اصل است. بنابراین اگر روسیه دست به سلاح هستهای ببرد، به این معناست که وضعیت اقتصادی روسیه از آنچه اکنون پیشبینی میشود، به مراتب بدتر خواهد بود و روسیه بدست خود به یک دولت متوسط در سطح بینالملل تبدیل خواهد شد و سلاح هستهای نخواهد توانست جایگاه او را ارتقا دهد، درحالیکه یکی از بنیانهای اصلی قدرت روسیه در نظام بینالملل، داشتن سلاحهای هستهای است. .نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
https://instagram.com/EghtesadBazar
http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
https://ble.ir/EghtesadBazar
کانال اقتصادبازارt.me/EghtesadBazar
۹:۰۸
بازارسال شده از نوسان
بیانیه اقتصاددانان.pdf
۲.۳۴ مگابایت
چرا التهاب موجود جامعه ایرانی را باید جدی گرفت؟
محمدمهدی بهکیش، حسن درگاهی، محمد طبیبیان، موسی غنینژاد، مسعود نیلی
در پی ضایعه تاسفباری که برای شادروان خانم مهسا امینی حین بازداشت به وقوع پیوست، موجی از اعتراضها در جامعه به راه افتاد که هنوز هم ادامه دارد. قبل از آن هم در آبان 98 حرکت گسترده دیگری به دنبال افزایش قیمت بنزین به وقوع پیوست و پیش از آن هم در دی 1396 اتفاقات مشابهی رخ داده بود.
سوال بسیار مهمی که در چنین مواقعی اهمیت بالا پیدا میکند آن است که چرا جامعه در چنین وضعیت ناپایدار و ملتهبی قرار گرفته و به انبار مواد محترقهای تبدیل شده که با جرقههایی مشتعل شده و آتش به سرعت در آن، گسترش پیدا میکند.
به نظر میرسد لازم است تحلیلی علمی و دقیق از چرایی التهاب موجود در جامعه ایرانی ارائه شود تا بتواند تلاشی سازنده و نه مخرب را برای عبور از این شرایط بحرانی نتیجه دهد. تلاشی که توقف بحران در آن، نه با غلبه یکی.نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
https://instagram.com/EghtesadBazar
http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
https://ble.ir/EghtesadBazar
کانال اقتصادبازارt.me/EghtesadBazar
محمدمهدی بهکیش، حسن درگاهی، محمد طبیبیان، موسی غنینژاد، مسعود نیلی
در پی ضایعه تاسفباری که برای شادروان خانم مهسا امینی حین بازداشت به وقوع پیوست، موجی از اعتراضها در جامعه به راه افتاد که هنوز هم ادامه دارد. قبل از آن هم در آبان 98 حرکت گسترده دیگری به دنبال افزایش قیمت بنزین به وقوع پیوست و پیش از آن هم در دی 1396 اتفاقات مشابهی رخ داده بود.
سوال بسیار مهمی که در چنین مواقعی اهمیت بالا پیدا میکند آن است که چرا جامعه در چنین وضعیت ناپایدار و ملتهبی قرار گرفته و به انبار مواد محترقهای تبدیل شده که با جرقههایی مشتعل شده و آتش به سرعت در آن، گسترش پیدا میکند.
به نظر میرسد لازم است تحلیلی علمی و دقیق از چرایی التهاب موجود در جامعه ایرانی ارائه شود تا بتواند تلاشی سازنده و نه مخرب را برای عبور از این شرایط بحرانی نتیجه دهد. تلاشی که توقف بحران در آن، نه با غلبه یکی.نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
https://instagram.com/EghtesadBazar
http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
https://ble.ir/EghtesadBazar
کانال اقتصادبازارt.me/EghtesadBazar
۱۶:۵۷
۱۸ مهر ۱۴۰۱
کارمند شریف اداره سلاخی
دکتر محمدرضا سرگلزاییگاهنامه مدیر
ابتدا اسرای لهستانی را به اردوگاههای کار اجباری میفرستاند. بعد نوبت به یهودیها رسید. زن و مرد در این اردوگاهها به کار طاقتفرسا میپرداختند و حداقل جیره غذایی را دریافت میکردند. وقتی بیمار و ناتوان میشدند به «حمام» فرستاده میشدند. در این حمامها گاز سمی استنشاق میکردند و ظرف چند دقیقه بدون صرف فشنگ جانمی دادند؛ سپس جنازهها را در کورهها میسوزاندند، «تمیز ترین» شکل کشتار!
چه کسی این سیستم «تمیز» را راهبری میکرد؟ آدولف آیشمن مهندس آلمانی که مامور طراحی سیستم «راهحل نهایی» (Final Solution) شدهبود.
وقتی در ۱۹۴۵ متفقین «برلین» را محاصرهکردهبودند، «هیتلر» خودکشیکرد، اما هیتلر بهتنهایی جنایات خود را سازماندهی نمیکرد، جمعی از «نوابغ آلمان» با او همراهیمیکردند: «گوبلز»، «گورینگ»، «هیملر» و «آیشمن» نمونههایی از این «نوابغ مومن به پیشوا» بودند. بخشی از آنها در دادگاه جنایات جنگی نورنبرگ محاکمه شدند ولی تعدادی از آنها بهنقاط دور دنیا همچون آمریکای جنوبی گریختند و با هویت جعلی سالها بهزندگی مخفی ادامه دادند. «آیشمن» جزو آنان بود. او سالها پس از پایان جنگ دستگیرشد و به «اورشلیم» فرستاده شد.
پژوهشگران برجستهای به مطالعه پرونده آیشمن پرداختند؛ آنها کنجکاو بودند ببینند وضعیت روانی کسی که مرگ هزاران انسان بیگناه را مدیریت کرده چگونه است. یکی از معروفترین کسانی که پرونده آیشمن را بررسیکرد «هانا آرنت» بود. «هانا آرنت» (۱۹۷۵- ۱۹۰۶) دکترای فلسفه خود را در ۱۹۲۹ زیر نظر «کارل یاسپرز» روانپزشک و فیلسوف آلمانی در دانشگاه هایدلبرگ اخذ کرد. پس از به قدرت رسیدن نازیها مدتی توسط گشتاپو دستگیر شد ولی سپس به آمریکا گریخت. او اولین زن استاد در دانشگاه پرینستون بود.
«هانا آرنت» در زمان محاکمه آیشمن مقالاتی را برای مطبوعات مینوشت که بعدا در کتاب «آیشمن در اورشلیم» جمعآوری و منتشر شدند. نتیجه تحقیقات پژوهشگرانی برجسته در سطح آرنت این بود: آیشمن هیچگونه بیماری روانی نداشت. او نه نسبت به لهستانیها و نه نسبت به یهودیان هیچ خاطره بد یا کینهای نداشت.
آیشمن در تمام سالهای مدرسه و دانشگاه فردی منضبط، قانونمند، وظیفهشناس و «نمونه» بود! آیشمن هیچ سابقه شخصی از پرخاشگری و خشونت نداشت و در خانواده و دوستان بهعنوان فردی معاشرتی، مهربان و گرم شناختهمیشد! آیشمن اعتقاد داشت که به عنوان یک «تکنوکرات» به «وظایفش» عملکردهاست، «سیستمی» که در آن کار میکرد «ماموریتی» را به او محولکرده بود و او هم به بهترین نحو ماموریت را «مهندسی» کرده بود!
در جنایات بزرگ و نظاممند به دنبال شخصیتهای ضداجتماعی (Antisocial Personality) نگردید، شاگرد اولهایی با معدل بالا و نمره انضباط بیست بدنه ماشینهای سرکوب را میسازند و نوابغ خودشیفته (Narcissistic) این کارمندان شریف، وظیفهشناس و مطیع را به انجام وظیعه مکلف می سازند
جنایتهای سازمانیافته و کلان زمانی محقق میشوند که «جنایت» تبدیل به «وظیفه» شود! شعبده رهبران توتالیتر همچون «هیتلر»، «استالین» و «مائو» این است که جنایت را تبدیل به تکلیف میکنند!.نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
https://instagram.com/EghtesadBazar
http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
https://ble.ir/EghtesadBazar
کانال اقتصادبازارt.me/EghtesadBazar
دکتر محمدرضا سرگلزاییگاهنامه مدیر
ابتدا اسرای لهستانی را به اردوگاههای کار اجباری میفرستاند. بعد نوبت به یهودیها رسید. زن و مرد در این اردوگاهها به کار طاقتفرسا میپرداختند و حداقل جیره غذایی را دریافت میکردند. وقتی بیمار و ناتوان میشدند به «حمام» فرستاده میشدند. در این حمامها گاز سمی استنشاق میکردند و ظرف چند دقیقه بدون صرف فشنگ جانمی دادند؛ سپس جنازهها را در کورهها میسوزاندند، «تمیز ترین» شکل کشتار!
چه کسی این سیستم «تمیز» را راهبری میکرد؟ آدولف آیشمن مهندس آلمانی که مامور طراحی سیستم «راهحل نهایی» (Final Solution) شدهبود.
وقتی در ۱۹۴۵ متفقین «برلین» را محاصرهکردهبودند، «هیتلر» خودکشیکرد، اما هیتلر بهتنهایی جنایات خود را سازماندهی نمیکرد، جمعی از «نوابغ آلمان» با او همراهیمیکردند: «گوبلز»، «گورینگ»، «هیملر» و «آیشمن» نمونههایی از این «نوابغ مومن به پیشوا» بودند. بخشی از آنها در دادگاه جنایات جنگی نورنبرگ محاکمه شدند ولی تعدادی از آنها بهنقاط دور دنیا همچون آمریکای جنوبی گریختند و با هویت جعلی سالها بهزندگی مخفی ادامه دادند. «آیشمن» جزو آنان بود. او سالها پس از پایان جنگ دستگیرشد و به «اورشلیم» فرستاده شد.
پژوهشگران برجستهای به مطالعه پرونده آیشمن پرداختند؛ آنها کنجکاو بودند ببینند وضعیت روانی کسی که مرگ هزاران انسان بیگناه را مدیریت کرده چگونه است. یکی از معروفترین کسانی که پرونده آیشمن را بررسیکرد «هانا آرنت» بود. «هانا آرنت» (۱۹۷۵- ۱۹۰۶) دکترای فلسفه خود را در ۱۹۲۹ زیر نظر «کارل یاسپرز» روانپزشک و فیلسوف آلمانی در دانشگاه هایدلبرگ اخذ کرد. پس از به قدرت رسیدن نازیها مدتی توسط گشتاپو دستگیر شد ولی سپس به آمریکا گریخت. او اولین زن استاد در دانشگاه پرینستون بود.
«هانا آرنت» در زمان محاکمه آیشمن مقالاتی را برای مطبوعات مینوشت که بعدا در کتاب «آیشمن در اورشلیم» جمعآوری و منتشر شدند. نتیجه تحقیقات پژوهشگرانی برجسته در سطح آرنت این بود: آیشمن هیچگونه بیماری روانی نداشت. او نه نسبت به لهستانیها و نه نسبت به یهودیان هیچ خاطره بد یا کینهای نداشت.
آیشمن در تمام سالهای مدرسه و دانشگاه فردی منضبط، قانونمند، وظیفهشناس و «نمونه» بود! آیشمن هیچ سابقه شخصی از پرخاشگری و خشونت نداشت و در خانواده و دوستان بهعنوان فردی معاشرتی، مهربان و گرم شناختهمیشد! آیشمن اعتقاد داشت که به عنوان یک «تکنوکرات» به «وظایفش» عملکردهاست، «سیستمی» که در آن کار میکرد «ماموریتی» را به او محولکرده بود و او هم به بهترین نحو ماموریت را «مهندسی» کرده بود!
در جنایات بزرگ و نظاممند به دنبال شخصیتهای ضداجتماعی (Antisocial Personality) نگردید، شاگرد اولهایی با معدل بالا و نمره انضباط بیست بدنه ماشینهای سرکوب را میسازند و نوابغ خودشیفته (Narcissistic) این کارمندان شریف، وظیفهشناس و مطیع را به انجام وظیعه مکلف می سازند
جنایتهای سازمانیافته و کلان زمانی محقق میشوند که «جنایت» تبدیل به «وظیفه» شود! شعبده رهبران توتالیتر همچون «هیتلر»، «استالین» و «مائو» این است که جنایت را تبدیل به تکلیف میکنند!.نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
https://instagram.com/EghtesadBazar
http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
https://ble.ir/EghtesadBazar
کانال اقتصادبازارt.me/EghtesadBazar
۶:۲۴
۱۹ مهر ۱۴۰۱
نوبل اقتصاد چرا به این سه نفر رسید؟
محبوبه داودیویژگی مهم نوبلیستهای ۲۰۲۲، بن برنانکه، داگلاس دایموند و فیلیپ دیبویگ این است که با تحقیقات و یادگیریهایی که از بحران بزرگ ۱۹۳۰ ایجاد کردند، کمک بسیار بزرگی به مدیریت بهتر بحران ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ کردند.
تحقیقاتی که باعث شده این سه اقتصاددان حوزه پولی و بانکی موفق به دریافت جایزه نوبل شوند، بهطور عمده درکی در زمینه نوع نگاه به بانک، نحوه مدیریت آن و همچنین نحوه اجتناب و مقابله با بحران بانکی ایجاد کردهاند.
داشتن چنین درکی بسیار مهم است چرا که اولا عوامل اقتصادی یعنی خانوارها و بنگاههای برای مخارج خود عموما نیاز به نقدینگی و همینطور وامهای بانکی دارند و ماهیت این نیاز به گونهای است که میتواند شرایط اقتصادی را رقم بزند. ثانیا این وامها برای خرید داراییها مورد استفاده قرار میگیرند، وقتی بانکها دچار بحران میشوند و سقوط میکنند وامدهی بسیار محدود میشود و قیمتها برای اموال و سایر داراییها نیز سقوط میکند. این وضعیت میتواند به رکود سنگین اقتصادی و از دست رفتن مشاغل بیانجامد. بهطوریکه ریشه بسیاری از فروپاشیهای اقتصادی بحران مالی بوده است.
سوالات مهم در مورد بانکها این موارد است که اگر اثر ورشکستگی بانکها بر کل اقتصاد بسیار فلج کننده است، آیا این نمیتواند مجوزی برای مقابله یا حذف بانکها باشد؟ دلیل بیثباتی بانکها و نحوه مقابله با آن چیست؟ چرا عواقب بحران بانکی تا این حد ماندگار است؟ و اگر بانکها شکست میخورند، چرا نمیتوان بلافاصله بانکهای جدیدی ایجاد کرد تا اقتصاد بازیابی و از رکود خارج شود؟ منبع:برای اقتصاد.نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
https://instagram.com/EghtesadBazar
http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
https://ble.ir/EghtesadBazar
کانال اقتصادبازارt.me/EghtesadBazar
محبوبه داودیویژگی مهم نوبلیستهای ۲۰۲۲، بن برنانکه، داگلاس دایموند و فیلیپ دیبویگ این است که با تحقیقات و یادگیریهایی که از بحران بزرگ ۱۹۳۰ ایجاد کردند، کمک بسیار بزرگی به مدیریت بهتر بحران ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ کردند.
تحقیقاتی که باعث شده این سه اقتصاددان حوزه پولی و بانکی موفق به دریافت جایزه نوبل شوند، بهطور عمده درکی در زمینه نوع نگاه به بانک، نحوه مدیریت آن و همچنین نحوه اجتناب و مقابله با بحران بانکی ایجاد کردهاند.
داشتن چنین درکی بسیار مهم است چرا که اولا عوامل اقتصادی یعنی خانوارها و بنگاههای برای مخارج خود عموما نیاز به نقدینگی و همینطور وامهای بانکی دارند و ماهیت این نیاز به گونهای است که میتواند شرایط اقتصادی را رقم بزند. ثانیا این وامها برای خرید داراییها مورد استفاده قرار میگیرند، وقتی بانکها دچار بحران میشوند و سقوط میکنند وامدهی بسیار محدود میشود و قیمتها برای اموال و سایر داراییها نیز سقوط میکند. این وضعیت میتواند به رکود سنگین اقتصادی و از دست رفتن مشاغل بیانجامد. بهطوریکه ریشه بسیاری از فروپاشیهای اقتصادی بحران مالی بوده است.
سوالات مهم در مورد بانکها این موارد است که اگر اثر ورشکستگی بانکها بر کل اقتصاد بسیار فلج کننده است، آیا این نمیتواند مجوزی برای مقابله یا حذف بانکها باشد؟ دلیل بیثباتی بانکها و نحوه مقابله با آن چیست؟ چرا عواقب بحران بانکی تا این حد ماندگار است؟ و اگر بانکها شکست میخورند، چرا نمیتوان بلافاصله بانکهای جدیدی ایجاد کرد تا اقتصاد بازیابی و از رکود خارج شود؟ منبع:برای اقتصاد.نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
https://instagram.com/EghtesadBazar
http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
https://ble.ir/EghtesadBazar
کانال اقتصادبازارt.me/EghtesadBazar
۷:۱۳
۲۰ مهر ۱۴۰۱
انسان بر قانون مقدم است
در اروپا زنی مبتلا به نوع خاصی از سرطان بود و در آستانه مرگ قرار داشت. پزشكان معتقد بودند كه تنها يک نوع دارو ممكن است جان او را از مرگ نجات دهد و اين دارو نوعی راديوم بود كه توسط يک داروساز كه در همان شهر زندگی ميكرد به تازگی كشف شده بود. ساختن دارو براي داروساز گران تمام شده بود، ولی او دارو را به 10 برابر قيمت ساخت آن می فروخت.او مبلغ 400 دلار بابت راديوم می پرداخت، ولی مقدار كمی از آن را به قيمت 4000 دلاری فروخت.
هانس، شوهر اين زن بيمار؛ برای قرض كردن اين مبلغ به تمام كسانى كه می شناخت مراجعه كرد و از تمام راههای قانونی نيز اقدام نمود، ولی تنها مبلغ 2000 دلار را به دست آورد، يعني نصف قيمت دارو...!!
با اينحال به دارو ساز مراجعه كرد و به وی گفت كه همسرش در شرف مرگ است و تقاضا كرد كه دارو را به قيمت ارزانتر در اختيار او قرار دهد، يا به او فرصت دهد كه اين مبلغ را بعداً به وی بپردازد اما داروساز در جواب به اين تقاضا چنين گفت: نخير ، من دارو را كشف كرده ام قیمتش همینی گفتم ! بعد از اين هانس نا اميد می شود و به فكر می افتد كه در داروخانه را بشكند و دارو را برای همسرش بدزدد وگرنه باید نظاره گر مرگ همسرش باشد.
او بعد از دزدیدن دارو ؛ همسرش را نجات میدهد اما پلیس شهر او را دستگیر میکند
لارنس کلبرگ، روانشناس و نظریه پرداز بزرگ آمریکایی قرن بیستم، با طرح این داستان از مردم خواست به دو پرسش پاسخ دهند:
1- آيا سرقت دارو توسط هانس عمل درستی است يا خير ؟
2- آیا برای دزدی، هانس باید مجازات شود؟ چرا؟
داستان کلبرگ تمام بزرگان دنیا را به چالش کشاند. وی پس از طرح آن گفت از روی جوابی که می توانید به این سؤال بدهید، می توانم میزان هوش و شعور اجتماعی شما را تشخیص دهم و مهم ترین قسمت این سنجش، پاسخ به پرسش "چرا" در سؤال دوم بود. هرکس جواب متفاوتی می داد. حتّی سیاستمداران بزرگ دنیا به این سوال پاسخ دادند:
1 - آری، باید مجازات شود، دزدی زیر پا گذاشتن مقرّرات وگناه است.
2 - کار آن فرد درست نبوده، امّامجازات هم نشود. زیرافقیر بوده و چاره ای نداشته است.
3- زیر پا گذاشتن مقرّرات، به هر حال گناه است. فارغ از بیماری همسرش.
امّا هنگامی که از گاندی این سؤال را پرسیدند، پاسخ عجیبی داد.
اوگفت: کار آن شخص درست بوده ونباید مجازات شود، چرا؟ زیرا قانون از آسمان نیامده است.
ما انسان ها قانون را وضع می کنیم تا کنار هم راحت تر زندگی نماییم، اگر قانون منافی جان یک انسان بی گناه باشد، دیگر قانون نیست. جان انسان ها در اولویّت است و آن قانون باید عوض شود. گاندی گفت انسان بر قانون مقدّم است.
کلبرگ پس ازشنیدن سخنان گاندی گفت: بالاترین نمره ای که می توان به یک مغز داد، همین است. گاندی مغزششم (بالاترین سطح شعور اجتماعی) است..نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
https://instagram.com/EghtesadBazar
http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
https://ble.ir/EghtesadBazar
کانال اقتصادبازارt.me/EghtesadBazar
در اروپا زنی مبتلا به نوع خاصی از سرطان بود و در آستانه مرگ قرار داشت. پزشكان معتقد بودند كه تنها يک نوع دارو ممكن است جان او را از مرگ نجات دهد و اين دارو نوعی راديوم بود كه توسط يک داروساز كه در همان شهر زندگی ميكرد به تازگی كشف شده بود. ساختن دارو براي داروساز گران تمام شده بود، ولی او دارو را به 10 برابر قيمت ساخت آن می فروخت.او مبلغ 400 دلار بابت راديوم می پرداخت، ولی مقدار كمی از آن را به قيمت 4000 دلاری فروخت.
هانس، شوهر اين زن بيمار؛ برای قرض كردن اين مبلغ به تمام كسانى كه می شناخت مراجعه كرد و از تمام راههای قانونی نيز اقدام نمود، ولی تنها مبلغ 2000 دلار را به دست آورد، يعني نصف قيمت دارو...!!
با اينحال به دارو ساز مراجعه كرد و به وی گفت كه همسرش در شرف مرگ است و تقاضا كرد كه دارو را به قيمت ارزانتر در اختيار او قرار دهد، يا به او فرصت دهد كه اين مبلغ را بعداً به وی بپردازد اما داروساز در جواب به اين تقاضا چنين گفت: نخير ، من دارو را كشف كرده ام قیمتش همینی گفتم ! بعد از اين هانس نا اميد می شود و به فكر می افتد كه در داروخانه را بشكند و دارو را برای همسرش بدزدد وگرنه باید نظاره گر مرگ همسرش باشد.
او بعد از دزدیدن دارو ؛ همسرش را نجات میدهد اما پلیس شهر او را دستگیر میکند
لارنس کلبرگ، روانشناس و نظریه پرداز بزرگ آمریکایی قرن بیستم، با طرح این داستان از مردم خواست به دو پرسش پاسخ دهند:
1- آيا سرقت دارو توسط هانس عمل درستی است يا خير ؟
2- آیا برای دزدی، هانس باید مجازات شود؟ چرا؟
داستان کلبرگ تمام بزرگان دنیا را به چالش کشاند. وی پس از طرح آن گفت از روی جوابی که می توانید به این سؤال بدهید، می توانم میزان هوش و شعور اجتماعی شما را تشخیص دهم و مهم ترین قسمت این سنجش، پاسخ به پرسش "چرا" در سؤال دوم بود. هرکس جواب متفاوتی می داد. حتّی سیاستمداران بزرگ دنیا به این سوال پاسخ دادند:
1 - آری، باید مجازات شود، دزدی زیر پا گذاشتن مقرّرات وگناه است.
2 - کار آن فرد درست نبوده، امّامجازات هم نشود. زیرافقیر بوده و چاره ای نداشته است.
3- زیر پا گذاشتن مقرّرات، به هر حال گناه است. فارغ از بیماری همسرش.
امّا هنگامی که از گاندی این سؤال را پرسیدند، پاسخ عجیبی داد.
اوگفت: کار آن شخص درست بوده ونباید مجازات شود، چرا؟ زیرا قانون از آسمان نیامده است.
ما انسان ها قانون را وضع می کنیم تا کنار هم راحت تر زندگی نماییم، اگر قانون منافی جان یک انسان بی گناه باشد، دیگر قانون نیست. جان انسان ها در اولویّت است و آن قانون باید عوض شود. گاندی گفت انسان بر قانون مقدّم است.
کلبرگ پس ازشنیدن سخنان گاندی گفت: بالاترین نمره ای که می توان به یک مغز داد، همین است. گاندی مغزششم (بالاترین سطح شعور اجتماعی) است..نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
https://instagram.com/EghtesadBazar
http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
https://ble.ir/EghtesadBazar
کانال اقتصادبازارt.me/EghtesadBazar
۵:۲۱
۲۱ مهر ۱۴۰۱
فنر جمعشده
تبسم محمدیاغلب اقتصادخواندهها به مفهومی به نام «فنر ارزی» اشاره میکنند. اما معنای این ترکیب چیست؟ هرگاه تصمیم گرفته شود نرخ ارز در سطوحی پایینتر از نرخ تعادلی حفظ شود و اجازه داده نشود بار سنگین نرخهای بالای تورم، نرخهای بالای رشد نقدینگی و نرخهای پایین رشد اقتصادی روی نرخ ارز تخلیه شود، «فنر ارزی» شکل میگیرد. در این صورت، به محض آنکه یک شوک (مثلا یک تحریم جدید) به اقتصاد وارد شود، نرخ ارز با جهش مواجه میشود.
نکته مهم این است که جهش نرخ ارز صرفا محدود به تخلیه اثرات شوک وارده نیست، بلکه بار فنر ارزی نیز به یکباره بر نرخ ارز تخلیه میشود. البته، تفکیک سهم شوک و سهم فنر ارزی در جهش نرخ ارز کار سادهای نیست، اما تردیدی وجود ندارد که هر دو عامل در این جهش موثر است.
وقتی یک شوک تلخ اجتماعی وارد میشود و احساسات مردم را جریحهدار میکند، طبیعی است که در پی آن ناآرامیهای اجتماعی ایجاد شود؛ اما معمولا شدت ناآرامیها بیشتر و فراگیرتر از ابعاد آن شوک تلخ اجتماعی است؛ چون مانند فنر ارزی، فنر جمعشده ناشی از افزایش شدید مشکلات اقتصادی مردم (نظیر کاهش مداوم قدرت خرید علیالخصوص در سالهای اخیر که نرخهای تورم بسیار بالا و کمرشکن بوده، افزایش شدید قیمت مسکن و اجارهبها، عدم تمکن مالی جوانان برای ازدواج و تشکیل خانواده و...) باز شده و دامنه و ابعاد ناآرامیهای اجتماعی را گستردهتر میکند.
در این شرایط، توان دولت برای کاهش دامنه ناآرامیها تابعی از سرمایه اجتماعی آن است که البته انباشت مشکلات اقتصادی و ناکارآمدیها در حوزه سیاستگذاری سبب شده است سرمایه اجتماعی در سطح پایینی قرار بگیرد.
اگر دولت محترم اصل وجودی ناآرامیهای اجتماعی اخیر را صرفا به تحریکات دشمنان خارجی (که البته سهم هم داشتهاند) نسبت دهد و نقشی برای متراکمشدن ناراحتیهای اقتصادی مردم که ریشه در ناکارآمدیهای داخلی دارد قائل نشود، به سختی میتوان انتظار داشت که مردم به تماس دولت پاسخ بدهند و این تماس با بوق اشغال مواجه نشود. در نتیجه، پایان ناآرامیها از دسترس دور میشود.
اما اگر پذیرفته شود که ناآرامیها ریشه در مشکلات هم دارد، آنگاه بهترین سیاست برای پایان ناآرامیها این است که فضایی برای گفتمان عمومی و مباحثه و مفاهمه میان عقلای جامعه از همه طیفها ایجاد شود. این گفتمان میتواند به توافقی فراگیر میان دولت و مردم منتج شود تا از یکسو به اصلاح ناکارآمدیها بینجامد و از سوی دیگر، ناآرامیهای اجتماعی را به سرمایه اجتماعی برای دولت مبدل کند..نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
https://instagram.com/EghtesadBazar
http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
https://ble.ir/EghtesadBazar
کانال اقتصادبازارt.me/EghtesadBazar
تبسم محمدیاغلب اقتصادخواندهها به مفهومی به نام «فنر ارزی» اشاره میکنند. اما معنای این ترکیب چیست؟ هرگاه تصمیم گرفته شود نرخ ارز در سطوحی پایینتر از نرخ تعادلی حفظ شود و اجازه داده نشود بار سنگین نرخهای بالای تورم، نرخهای بالای رشد نقدینگی و نرخهای پایین رشد اقتصادی روی نرخ ارز تخلیه شود، «فنر ارزی» شکل میگیرد. در این صورت، به محض آنکه یک شوک (مثلا یک تحریم جدید) به اقتصاد وارد شود، نرخ ارز با جهش مواجه میشود.
نکته مهم این است که جهش نرخ ارز صرفا محدود به تخلیه اثرات شوک وارده نیست، بلکه بار فنر ارزی نیز به یکباره بر نرخ ارز تخلیه میشود. البته، تفکیک سهم شوک و سهم فنر ارزی در جهش نرخ ارز کار سادهای نیست، اما تردیدی وجود ندارد که هر دو عامل در این جهش موثر است.
وقتی یک شوک تلخ اجتماعی وارد میشود و احساسات مردم را جریحهدار میکند، طبیعی است که در پی آن ناآرامیهای اجتماعی ایجاد شود؛ اما معمولا شدت ناآرامیها بیشتر و فراگیرتر از ابعاد آن شوک تلخ اجتماعی است؛ چون مانند فنر ارزی، فنر جمعشده ناشی از افزایش شدید مشکلات اقتصادی مردم (نظیر کاهش مداوم قدرت خرید علیالخصوص در سالهای اخیر که نرخهای تورم بسیار بالا و کمرشکن بوده، افزایش شدید قیمت مسکن و اجارهبها، عدم تمکن مالی جوانان برای ازدواج و تشکیل خانواده و...) باز شده و دامنه و ابعاد ناآرامیهای اجتماعی را گستردهتر میکند.
در این شرایط، توان دولت برای کاهش دامنه ناآرامیها تابعی از سرمایه اجتماعی آن است که البته انباشت مشکلات اقتصادی و ناکارآمدیها در حوزه سیاستگذاری سبب شده است سرمایه اجتماعی در سطح پایینی قرار بگیرد.
اگر دولت محترم اصل وجودی ناآرامیهای اجتماعی اخیر را صرفا به تحریکات دشمنان خارجی (که البته سهم هم داشتهاند) نسبت دهد و نقشی برای متراکمشدن ناراحتیهای اقتصادی مردم که ریشه در ناکارآمدیهای داخلی دارد قائل نشود، به سختی میتوان انتظار داشت که مردم به تماس دولت پاسخ بدهند و این تماس با بوق اشغال مواجه نشود. در نتیجه، پایان ناآرامیها از دسترس دور میشود.
اما اگر پذیرفته شود که ناآرامیها ریشه در مشکلات هم دارد، آنگاه بهترین سیاست برای پایان ناآرامیها این است که فضایی برای گفتمان عمومی و مباحثه و مفاهمه میان عقلای جامعه از همه طیفها ایجاد شود. این گفتمان میتواند به توافقی فراگیر میان دولت و مردم منتج شود تا از یکسو به اصلاح ناکارآمدیها بینجامد و از سوی دیگر، ناآرامیهای اجتماعی را به سرمایه اجتماعی برای دولت مبدل کند..نشانی "اقتصادبازار" در شبکههای اجتماعی:
https://instagram.com/EghtesadBazar
http://Eitaa.com/EghtesadeBazar
https://ble.ir/EghtesadBazar
کانال اقتصادبازارt.me/EghtesadBazar
۵:۰۴