۱۹:۵۸
۵:۴۵
علی بیگلری
مادرم در فراق من چشم هایش را بر دنیا بست بی آنکه بداند من در کدام باتلاق گرفتارم
مرگ احساسات و عاطفهها در درون اعضای سازمان را میتوان یکی از آثار شستشوی مغزی در فرقه رجوی دانست.
"علی بیگلری" از جداشدگان سازمان مجاهدین خلق، در بخشی از کتابش به این واقعیت تلخ اشاره میکند:
در اسارت که بودم به خانوادهام نامه میدادم؛ ولی در قرارگاه اشرف نه! در قرارگاه آن قدر روی ذهنت کار میکنند که تو فکر میکنی خانوادهات همانها هستند.
هر کس تا در جایگاه من قرار نگیرد، شرایط آنجا را درک نخواهد کرد. آن قدر روی بچه ها کار کرده بودند که پیش میآمد خواهر و برادری که کنار هم عضو سازمان بودند هیچ حسی به هم نداشتند.
انسان به مرحلهای میرسد که همه احساسات خوب، همه خواستن ها و دوست داشتن ها از قلبش پاک میشود.
بعدها شنیدم که درست در همان هنگامه پریشانی روحی ام و در همان زمان که من همه را به دست فراموشی میسپردم، مادرم در فراق من روز به روز ضعیف تر و ناتوان تر میشد.
او با تمام دردهایی که داشت، با آزادی هر گروه از اسرا و بازگشتشان به میهن، در ورودی شهر میایستاد تا شاید خبری از من به دست آورد.
کارش شده بود رفتن به این اداره و آن اداره تا شاید خبری از من به دست آورد؛ اما هر روز ناامیدتر از روز قبل باز میگشت. دیدن دوباره من برای او آرزوی دست نیافتنی شده بود.
افسوس از آن روزهای پراندوه که هرگز باز نمیگردند. مادرم در فراق من، دوام زیادی نیاورد و در یکی از روزهای غم انگیز پاییز برای همیشه چشم هایش را بر دنیا بست؛ بی آنکه بداند من در کدام باتلاق گرفتارم و آیا دوباره به ایران بازخواهم گشت یا نه؟
@payameardabil_ir
مادرم در فراق من چشم هایش را بر دنیا بست بی آنکه بداند من در کدام باتلاق گرفتارم
مرگ احساسات و عاطفهها در درون اعضای سازمان را میتوان یکی از آثار شستشوی مغزی در فرقه رجوی دانست.
"علی بیگلری" از جداشدگان سازمان مجاهدین خلق، در بخشی از کتابش به این واقعیت تلخ اشاره میکند:
در اسارت که بودم به خانوادهام نامه میدادم؛ ولی در قرارگاه اشرف نه! در قرارگاه آن قدر روی ذهنت کار میکنند که تو فکر میکنی خانوادهات همانها هستند.
هر کس تا در جایگاه من قرار نگیرد، شرایط آنجا را درک نخواهد کرد. آن قدر روی بچه ها کار کرده بودند که پیش میآمد خواهر و برادری که کنار هم عضو سازمان بودند هیچ حسی به هم نداشتند.
انسان به مرحلهای میرسد که همه احساسات خوب، همه خواستن ها و دوست داشتن ها از قلبش پاک میشود.
بعدها شنیدم که درست در همان هنگامه پریشانی روحی ام و در همان زمان که من همه را به دست فراموشی میسپردم، مادرم در فراق من روز به روز ضعیف تر و ناتوان تر میشد.
او با تمام دردهایی که داشت، با آزادی هر گروه از اسرا و بازگشتشان به میهن، در ورودی شهر میایستاد تا شاید خبری از من به دست آورد.
کارش شده بود رفتن به این اداره و آن اداره تا شاید خبری از من به دست آورد؛ اما هر روز ناامیدتر از روز قبل باز میگشت. دیدن دوباره من برای او آرزوی دست نیافتنی شده بود.
افسوس از آن روزهای پراندوه که هرگز باز نمیگردند. مادرم در فراق من، دوام زیادی نیاورد و در یکی از روزهای غم انگیز پاییز برای همیشه چشم هایش را بر دنیا بست؛ بی آنکه بداند من در کدام باتلاق گرفتارم و آیا دوباره به ایران بازخواهم گشت یا نه؟
@payameardabil_ir
۱۵:۱۲
*درباره جنگ ۱۴ماهه و آتش ب*س
آیا جنگ حزب الله با اسرائیل، و پیش از آن جنگ مقاومت فلسطین، ارزشش را داشت؟ این سوالی است که با مشاهده حجم خسارت ها، در طول ۱۴ ماه گذشته و به ویژه پس از ترور سید حسن نصرالله و اسماعیل هنیه و یحیی سنوار و فرماندهان ارشد مقاومت، تکرار شده است.
قبل از هر چیز باید گفت عملیات طوفان الاقصی، خروجی محاصره شدید دو دهه ای غزه و تنگ شدن عرصه زندگی بر مردم آن از سوی اشغالگران صهیونیست بوده است.
مبارزه با اشغالگران، یک الزام برای ملت فلسطین، پس از چند دهه سرگردانی پشت میز مذاکره، پایمال شدگی بدیهی ترین حقوق انسانی و ملی، و تنگ تر شدن عرصه زندگی در این روند بوده و کسی نمی تواند مقاومتِ جوشیده از متن ملت فلسطین را سرزنش کند، بلکه سزاوار تحسین است.
نکته دوم اینکه گزارش های متعددی در رسانه های غربی و عبری منتشر شده و نشان می دهد رژیم صهیونیستی، از مدت ها قبل در صدد اقدام نظامی غافلگیرانه علیه غزه بوده است.
شبکه ۱۲ تلویزیون اسرائیل هم اخیرا فاش کر[د](https://kayhan.ir/fa/news/300492/تلآویو-6-روز-قبل-از-عملیات-طوفانالاقصی-طرح-حمله-گسترده-به-غزه-را-آماده-کرده-بود) به اسناد مهمی دست یافته که نشان میدهد ۶ روز قبل از عملیات طوفانالاقصی، مراکز اطلاعاتی اسرائیل طرح حمله گسترده به غزه را آماده کرده بودند: "رونین بار رئیس شاباک در اول اکتبر ۲۰۲۳، طرحی را برای حمله به غزه و ترور فرماندهان حماس ارائه داد و به رئیس ستاد ارتش توصیه کرد که طرح را پیش ببرد".
مشابه همین طراحی را صهیونیست ها برای لبنان داشته اند و ضمنا مقاومت فلسطین، مانعی در برابر اجرای آن طراحی بوده است. سند روشن این که ارتش اشغالگر اسرائیل، یک بار در سال ۱۹۸۲ میلادی تا بیروت پیشروی کرد (و منجر به تشکیل ارتش مقاومت یعنی حزب الله و اخراج اشغالگران شد) و نوبت دوم، برنامه ریزی حمله غافلگیرانه به لبینان در سال ۲۰۰۶ بود که حزب الله پیشدستی کرد.
اما از این منطق روشن که بگذریم، حزب الله یک اقدام شرافتمندانه بر اساس محاسبات انسانی و اسلامی انجام داده و سزاوار تحسین است. این بیان شریف از پیامبر اعظم است که فرمود: "مَنْ أَصْبَحَ لَا يَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ مِنْهُمْ، وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا يُنَادِي يَا لَلْمُسْلِمِينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِم". همپچنان که امیر مومنان (ع) فرمود: «احْسَنُ الْعَدْلِ، اعانَةُ (نُصْرَةُ) الْمَظْلُومِ».
آیا جناب سید حسن و فرماندهانش، یا شهیدان هنیه و سنوار احتمال نمی دادند که مسیر مقاومت ممکن است به ترور ختم شود؟ قطعا می دانستند.
آیا امام حسین (ع) به عنوان الگوی آزادگی و مقاومت، فرجام نهضت را نمی دانست و آیا نهضت، در عصر عاشورا به پایان رسید، یا اینکه کابوس قطعی مستکبران شد؟
پویش تاریخ با همه انحطاط ها و سقوط ها رو به تعالی است. از پیروزی انقلاب اسلامی تا گسترش آن، از اعدام صدام تا صدور حکم جلب برای نتانیاهو، پیروزی هایی است که در اثر استقامت پدید آمده و ان شاء الله گسترش پیدا خواهد کرد.
محاسبه و اراده خداوند، متفاوت از کم حوصلگی های رایج بشری است که به تن دادن بشر به ذلت و تشدید ستم انجامیده است. "اِنَّ اللهَ بالغُ اَمرِه قَد جَعَلَ اللهُ لِکُلِّ شَیء قَدرا". خداوند، امر خود را -که نصرت مومنان، سرلوحه آن است- به سرانجام می رساند و برای هر چیزی، اندازه ای قرار داده است.
همین لبنان را ببینید که برای چند دهه عروس خاورمیانه می خواندند؛ بی هیچ قدرت دفاعی، پایمال استعمارگران. حالا این کشور طایفه ای فاقد ارتش توانمند و مورد طمع قدرت ها، صاحب توانمندی دفاعی مثال زدنی در تراز حزب الله شده که توانسته در برابر حمله سنگین و کم سابقه آمریکا و ناتو (در پوشش اسرائیل)، به مدت دو ماه مقاومت کند و اجازه پیشروی به ارتش مهاجم را در عمق خاک خود ندهد.
این در حالی است که نقشه اتاق عملیات مشترک دشمن پس از سلسله عملیات تروریستی، حرکت برق آسا برای اشغال بیروت و نابودی مقاومت ظرف یکی دو هفته بوده است.
زمامداران جبهه دشمن هنوز هم باورشان نمی شود که حزب الله توانسته باشد آن شوک بزرگ را از سر بگذراند، خود را به سرعت بازسازی کند و ضربات راهبردی در عمق رژیم صهیونیستی بزند.
*ادامه دار*د
@feraghnews
۱۶:۴۶
اکنون مهم است که توجه کنیم جنگ اخیر در منطقه پایان نیافته است، همان گونه که جنگ ما با صدام (بخوانید جبهه استکبار) در تیر ماه ۱۳۶۷، پایان نیافت.
همان زمان در حالی که رسانه های معاند بیگانه و منافقین به علاوه عناصر ساده اندیش، حضرت امام و مردم را به خاطر مقاومت و عملی نشدن شعار "جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم" و شعار سرنگونی صدام سرزنش می کردند، امام فرمودند: «ما در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم» و همان جا بشارت پیروزی های بزرگ را دادند که تدریجا در حال آشکار شدن است.
موضوع مهم در ماجرای آتش بس اخیر این است که طرف این آتش بس، دولت لبنان است و نه حزب الله. حزب الله همچنان دست به ماشه و آماده جنگ است و طبعا با توجه به سوابق رژیم صهیونیستی، کسی باور نمی کند که این رژیم، چیزی به نام توافق و آتش بس سرش بشود.
این یک وقفه کوتاه مدت در جنگ است. مقاومت اکنون به واسطه مقاومت مظلومانه اما شجاعانه خود، نتانیاهو را در جایگاه جنایتکار جنگی جایابی کرده است. اگر آن مقاومت نبود، نتانیاهو اکنون بر اساس توافق آبراهام، قهرمان صلح در منطقه شمرده می شد.
رژیم صهیونیستی تا یک سال قبل، با تدارک آمریکا و ارتجاع منطقه و بر اساس توافق ابراهیم، آخرین گام را برای معتبر و پذیرفته شدن در منطقه غرب آسیا بر می داشت که طوفان الاقصی و دفاع مقاومت از حیثیت و موجودیت ملت های منطقه، رشته های دشمن را پنبه کرد.
نه اینکه امروز سازش ارتجاع منطقه و غرب بر سر رژیم صهیونیستی ممکن نیست. اما ۱۴ ماه مقاومت در کنار تبدیل شدگی رژیم صهیونیستی به جنایتکار جنگی، خاکریز دفاعی و مانع بزرگی بر سر پذیرش رژیم اشغالگر در منطقه ایجاد کرده است.
مقاومت در منطقه ای که دشمنان مشترک آن با اشغالگری و جنگ و جنایت می کوشند حق حاکمیت ملت ها را منکوب کنند و به سرقت ببرند، انتخابی از میان انواع گزینه ها نیست، بلکه الزام و اجبار است.. ما بر این مبنا، مسئولیت بزرگتری بر عهده داریم و قدم اول آن است که سر سوزنی به این دشمنان اعتماد نکنیم و به جای وارد شدن در بازی او، نقشه و برنامه مستقل خود را پیش ببریم؛ چنان که به برکت وجود امام و رهبری -با وجود همه کج تابی ها و کوتاهی های برخی سیاسیون- پیش برده ایم. چاره کار در تدبیر و مجاهدت مضاعف و نیفتادن در تارهای عنکبوتی است که محاسبات موهوم و القایی جریان نفوذ در هم می تند.
محمد ایمانی
@feraghnews
همان زمان در حالی که رسانه های معاند بیگانه و منافقین به علاوه عناصر ساده اندیش، حضرت امام و مردم را به خاطر مقاومت و عملی نشدن شعار "جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم" و شعار سرنگونی صدام سرزنش می کردند، امام فرمودند: «ما در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم» و همان جا بشارت پیروزی های بزرگ را دادند که تدریجا در حال آشکار شدن است.
موضوع مهم در ماجرای آتش بس اخیر این است که طرف این آتش بس، دولت لبنان است و نه حزب الله. حزب الله همچنان دست به ماشه و آماده جنگ است و طبعا با توجه به سوابق رژیم صهیونیستی، کسی باور نمی کند که این رژیم، چیزی به نام توافق و آتش بس سرش بشود.
این یک وقفه کوتاه مدت در جنگ است. مقاومت اکنون به واسطه مقاومت مظلومانه اما شجاعانه خود، نتانیاهو را در جایگاه جنایتکار جنگی جایابی کرده است. اگر آن مقاومت نبود، نتانیاهو اکنون بر اساس توافق آبراهام، قهرمان صلح در منطقه شمرده می شد.
رژیم صهیونیستی تا یک سال قبل، با تدارک آمریکا و ارتجاع منطقه و بر اساس توافق ابراهیم، آخرین گام را برای معتبر و پذیرفته شدن در منطقه غرب آسیا بر می داشت که طوفان الاقصی و دفاع مقاومت از حیثیت و موجودیت ملت های منطقه، رشته های دشمن را پنبه کرد.
نه اینکه امروز سازش ارتجاع منطقه و غرب بر سر رژیم صهیونیستی ممکن نیست. اما ۱۴ ماه مقاومت در کنار تبدیل شدگی رژیم صهیونیستی به جنایتکار جنگی، خاکریز دفاعی و مانع بزرگی بر سر پذیرش رژیم اشغالگر در منطقه ایجاد کرده است.
مقاومت در منطقه ای که دشمنان مشترک آن با اشغالگری و جنگ و جنایت می کوشند حق حاکمیت ملت ها را منکوب کنند و به سرقت ببرند، انتخابی از میان انواع گزینه ها نیست، بلکه الزام و اجبار است.. ما بر این مبنا، مسئولیت بزرگتری بر عهده داریم و قدم اول آن است که سر سوزنی به این دشمنان اعتماد نکنیم و به جای وارد شدن در بازی او، نقشه و برنامه مستقل خود را پیش ببریم؛ چنان که به برکت وجود امام و رهبری -با وجود همه کج تابی ها و کوتاهی های برخی سیاسیون- پیش برده ایم. چاره کار در تدبیر و مجاهدت مضاعف و نیفتادن در تارهای عنکبوتی است که محاسبات موهوم و القایی جریان نفوذ در هم می تند.
محمد ایمانی
@feraghnews
۱۶:۴۸
۱۶:۵۷
#سواد_رسانه
جنگ شناختی (Cogentive Warfer)
جنگ شناختی، به معنای هدف قرار دادن قوه شناخت عموم مردم و نخبگان جامعه به منظور تغییرِ هنجارها، ارزشها، باورها، نگرشها و رفتارها از طریق مدیریت ادراک و برداشت است.
این نوع جنگ شکل تکامل یافتهتر، پیشرفتهتر، عمیقتر و وسیعتر جنگ روانی است که مبتنی بر جامعهی شبکهای (با زیرساخت رسانهای نوین) بوده و با مدیریت ادراک و برداشت انجام میگیرد.
جنگ شناختی ماهیتی پیچیده و موذیانه دارد که درک آن را مشکل و واکنش را سخت میکند و در افکار و جهتها تزلزل ایجاد مینماید، زیرا در قالبهای پیچیده، متنوع و جذاب ارائه میشود، قالبهایی مانند تحلیل، خبر، فیلم، موسیقی، کاریکاتور، طنز، تمسخر، جوک، شوخی و... و به مرور موجب فرسودگی روانشناختی در مخاطب میگردد و ذهن او را تسخیر و مقاومت او را میشکند.
در جنگ فیزیکی وقتی یک نفر از ما تیر میخورد یعنی یک نفر از ما کم میشود، اما در جنگ شناختی وقتی یک نفر از ما تیر میخورد و آسیب میبیند فقط یک نفر از ما کم نمیشود، بلکه یک نفر به دشمن اضافه میشود.
ذهن اصلیترین میدان نبرد در این جنگ است و تسخیر ذهن در جنگ شناختی مساوی است با تسخیر سرزمین در جنگ فیزیکی.
هدف جنگ شناختی چیست؟ مهمترین هدف جنگ شناختی تغییر نگرش در جامعهی کشور هدف، اختلال و خطا در دستگاه محاسبات تصمیم گیران، اثربخش نمودن جنگ اطلاعاتی، ایجاد گسست عاطفی- ادراکی بین تودهها و نخبگان با حاکمیت، و جایگزین کردن نفرت و انزجار، و نهایتاً تضعیف و زوال سرمایه ی اجتماعیِ نظام سیاسی و زمینهسازی برای فروپاشی است.
اعتبار زدایی، ناامیدسازی جامعه، ناکارآمد نشان دادن حاکمیت، زیر سئوال بردن اعتبار نظام و مشروعیت حاکمیت، القای تضاد بین نظام و ساختار با انقلابیگری، تحریف حقایق، ارائه چهرهای خشن از جمهوری اسلامی، فریب و سیاه نمایی از مهمترین ابعاد جنگ شناختی هستند.
مهمترین علت به کارگیری جنگ شناختی علیه ایران؟مخالفت غرب با استقلال خواهی ایران و روند قدرتیابی اسلام و ایران، و ناکامی در سایر جنگهای پی در پی دو علت اصلی روی آوردن دشمنان به جنگ شناختی است.
بازیگران و عوامل اصلی جنگ شناختی علیه ملت ایران؟مهاجمان این عرصه متکثر و متراکم بوده و دارای کار ویژه یِ عمل جبههای اند. مهاجمان اصلی این جنگ محور غربی، عبری، عربی(ضعیف تر) و اندک ایرانیان وابسته و برانداز هستند. آمریکا بازیگر اصلی در جنگ شناختی و ترکیبی علیه ایران است (محوریت جنگ ترکیبی هم جنگ شناختی است).دولتهای غربی مخصوصاً انگلستان که یک نمونه آن شبکه بیبیسی با مخاطبین نسبتاً فراوان و ابزار، امکانات و نیروی انسانی زیاد، رژیم صهیونیستی (یگان ۸۲۰۰) با همه امکانات و حدود ۵۰۰ زن و مرد مسلط به زبان فارسی، فرقه تروریستی رجوی، سلطنت طلبان، ملیگراها، مارکسیستها، بهائیان و دیگر فراریان ضد انقلاب، بازیگران میدان جنگ شناختی هستند.
حوزههای عملیاتی جنگ شناختی مصادیق و حوزههای عملیاتی جنگ شناختی دشمنان، ارکان انقلاب و نظام اسلامی یعنی مردم، مکتب و رهبری هستند، آنان سعی میکنند با شیوههای مختلف از جمله: تحریف، دروغ، تخریب، تهمت،شایعه، ایجاد اختلاف، القاء ناکارآمدی، شبهه آفرینی، ناچیز شمردن دستاوردها، و بزرگنمایی مشکلات، ارکان مذکور را مورد هجوم قرار داده و به تضعیف و تخریب آنها بپردازند.
آیا مقابله با جنگ شناختی امکان پذیر است؟پاسخ مثبت است، به یاری خداوند این جنگ هم با هدایت رهبر حکیم و فرزانه انقلاب توسط ملت با شکست مواجه میشود، لازمه پیروزی در این میدان سه چیز است:الف: باور داشتن به جنگ شناختی و اعتقاد به حضور و برنامهریزی دشمن در این زمینه، و ایجاد آمادگی لازم و هم افزایی در میان نخبگان، دستگاه های ذیربط و رسانهها (نقش دانشگاهها و حوزههای علمیه میتواند برجسته باشد) ب: آشناسازی مردم با شگردهای پیچیده دشمن در این مبازره از طریق افزایش اطلاعات عمومی که باعث ایمن سازی افکار عمومی در مقابل این جنگ میگردد.ج: جهاد تبیین و افزایش آگاهی مردم و روشنگری گسترده و مستمر در کنار تلاش مسئولان برای حل مشکلات معیشتی مردم و اجرای عدالت در جامعه و مبارزه بیامان با فساد و بیعدالتی.
@feraghnews
جنگ شناختی (Cogentive Warfer)
جنگ شناختی، به معنای هدف قرار دادن قوه شناخت عموم مردم و نخبگان جامعه به منظور تغییرِ هنجارها، ارزشها، باورها، نگرشها و رفتارها از طریق مدیریت ادراک و برداشت است.
این نوع جنگ شکل تکامل یافتهتر، پیشرفتهتر، عمیقتر و وسیعتر جنگ روانی است که مبتنی بر جامعهی شبکهای (با زیرساخت رسانهای نوین) بوده و با مدیریت ادراک و برداشت انجام میگیرد.
جنگ شناختی ماهیتی پیچیده و موذیانه دارد که درک آن را مشکل و واکنش را سخت میکند و در افکار و جهتها تزلزل ایجاد مینماید، زیرا در قالبهای پیچیده، متنوع و جذاب ارائه میشود، قالبهایی مانند تحلیل، خبر، فیلم، موسیقی، کاریکاتور، طنز، تمسخر، جوک، شوخی و... و به مرور موجب فرسودگی روانشناختی در مخاطب میگردد و ذهن او را تسخیر و مقاومت او را میشکند.
در جنگ فیزیکی وقتی یک نفر از ما تیر میخورد یعنی یک نفر از ما کم میشود، اما در جنگ شناختی وقتی یک نفر از ما تیر میخورد و آسیب میبیند فقط یک نفر از ما کم نمیشود، بلکه یک نفر به دشمن اضافه میشود.
ذهن اصلیترین میدان نبرد در این جنگ است و تسخیر ذهن در جنگ شناختی مساوی است با تسخیر سرزمین در جنگ فیزیکی.
هدف جنگ شناختی چیست؟ مهمترین هدف جنگ شناختی تغییر نگرش در جامعهی کشور هدف، اختلال و خطا در دستگاه محاسبات تصمیم گیران، اثربخش نمودن جنگ اطلاعاتی، ایجاد گسست عاطفی- ادراکی بین تودهها و نخبگان با حاکمیت، و جایگزین کردن نفرت و انزجار، و نهایتاً تضعیف و زوال سرمایه ی اجتماعیِ نظام سیاسی و زمینهسازی برای فروپاشی است.
اعتبار زدایی، ناامیدسازی جامعه، ناکارآمد نشان دادن حاکمیت، زیر سئوال بردن اعتبار نظام و مشروعیت حاکمیت، القای تضاد بین نظام و ساختار با انقلابیگری، تحریف حقایق، ارائه چهرهای خشن از جمهوری اسلامی، فریب و سیاه نمایی از مهمترین ابعاد جنگ شناختی هستند.
مهمترین علت به کارگیری جنگ شناختی علیه ایران؟مخالفت غرب با استقلال خواهی ایران و روند قدرتیابی اسلام و ایران، و ناکامی در سایر جنگهای پی در پی دو علت اصلی روی آوردن دشمنان به جنگ شناختی است.
بازیگران و عوامل اصلی جنگ شناختی علیه ملت ایران؟مهاجمان این عرصه متکثر و متراکم بوده و دارای کار ویژه یِ عمل جبههای اند. مهاجمان اصلی این جنگ محور غربی، عبری، عربی(ضعیف تر) و اندک ایرانیان وابسته و برانداز هستند. آمریکا بازیگر اصلی در جنگ شناختی و ترکیبی علیه ایران است (محوریت جنگ ترکیبی هم جنگ شناختی است).دولتهای غربی مخصوصاً انگلستان که یک نمونه آن شبکه بیبیسی با مخاطبین نسبتاً فراوان و ابزار، امکانات و نیروی انسانی زیاد، رژیم صهیونیستی (یگان ۸۲۰۰) با همه امکانات و حدود ۵۰۰ زن و مرد مسلط به زبان فارسی، فرقه تروریستی رجوی، سلطنت طلبان، ملیگراها، مارکسیستها، بهائیان و دیگر فراریان ضد انقلاب، بازیگران میدان جنگ شناختی هستند.
حوزههای عملیاتی جنگ شناختی مصادیق و حوزههای عملیاتی جنگ شناختی دشمنان، ارکان انقلاب و نظام اسلامی یعنی مردم، مکتب و رهبری هستند، آنان سعی میکنند با شیوههای مختلف از جمله: تحریف، دروغ، تخریب، تهمت،شایعه، ایجاد اختلاف، القاء ناکارآمدی، شبهه آفرینی، ناچیز شمردن دستاوردها، و بزرگنمایی مشکلات، ارکان مذکور را مورد هجوم قرار داده و به تضعیف و تخریب آنها بپردازند.
آیا مقابله با جنگ شناختی امکان پذیر است؟پاسخ مثبت است، به یاری خداوند این جنگ هم با هدایت رهبر حکیم و فرزانه انقلاب توسط ملت با شکست مواجه میشود، لازمه پیروزی در این میدان سه چیز است:الف: باور داشتن به جنگ شناختی و اعتقاد به حضور و برنامهریزی دشمن در این زمینه، و ایجاد آمادگی لازم و هم افزایی در میان نخبگان، دستگاه های ذیربط و رسانهها (نقش دانشگاهها و حوزههای علمیه میتواند برجسته باشد) ب: آشناسازی مردم با شگردهای پیچیده دشمن در این مبازره از طریق افزایش اطلاعات عمومی که باعث ایمن سازی افکار عمومی در مقابل این جنگ میگردد.ج: جهاد تبیین و افزایش آگاهی مردم و روشنگری گسترده و مستمر در کنار تلاش مسئولان برای حل مشکلات معیشتی مردم و اجرای عدالت در جامعه و مبارزه بیامان با فساد و بیعدالتی.
@feraghnews
۱۶:۱۷
۱۷:۰۵
۱۷:۰۹
۱۵:۳۶
۱۵:۴۸
۲۰:۳۹
۲۰:۴۲
به گزارش فراق، عباس شاملو، از آزادگان دوران هشت سال دفاع مقدس در خاطره ای با اشاره به حضور عوامل رجوی در اردوگاههای اسرای ایرانی روایت کرده است: با آغاز جنگتحمیلی بلافاصله برای دفاع به جبهه جنوب رفتم. آن زمان سازمانهای نظامی و مردمی هنوز ساختار درستی نداشتند برای همین من و تعدادی از دوستانم بدون سازماندهی در جبهه حضور یافتیم تا اینکه روز دوم جنگ در جاده نفتشهر به اسارت بعثیها درآمدیم.
اسارت من داستان، روایت و فراز و فرودهای بسیاری دارد. پس از دستگیری ما را چند روزی در شهرهای مختلف عراق جابجا کردند تا در اردوگاه رومادی ساکن شدیم. ما نخستین اسیرانی بودیم که باید دوران اسارت خود را در این جا سپری میکردیم. حدود سه سال در رمادی ماندیم.
میخواهم خاطرهای را روایت کنم که مربوط به مهدی ابریشمچی (از اعضای ردهبالای سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین)، از مسئولین شورای ملی مقاومت، از شکنجه گران گروه تروریستی منافقین و همچنین شوهر سابق مریم قجَر عضدانلو) است. بارها بیان شده است که اعضای منافقین با حضور در اردوگاههای اسرای ایرانی اقدام به عضوگیری و جذب اسرا میکردند. بر همین مبنا بود که روزی ابریشمچی به اردوگاه رومادی آمد. این اردوگاه شرایط خاصی داشت چرا که هم فضای بازتری داشت و هم اسرا روحیه خوبی داشتند. دوربین آورده بودند و میخواستند که از این طریق تبلیغات کنند.
در این حضور ابریشمچی برایمان حدود دو ساعت در رابطه با ارتش خلق و آزادیبخش ایران صحبت کرد. حرف و لحناش بسیار حماسی و خشک بود. اردوگاه در سکوت فرو رفته بود. در همین شرایط بود که حرفهایش به پایان رسید. در میان جمع یکی از اسرا که اسماش «حسین خان» بود با لهجه کُردی برای مسخره او درخواست کرد: «او ساعَتَگَه میدی مال من باشَه” (ساعتتو می دی تا برای من باشد). در همین حال اردوگاه از خنده منفجر شد. ابریشمچی برای اینکه کم نیاورد مجبور شد ساعتش را به این اسیر بدهد.
با این حال چندین بار برای اینکه اسرا یا افراد کم توان جذب این گروهک شوند اقدام شد اما اسرای رومادی ایستادگی کردند و همین موجب شد که در دو مرحله و در گروههای ۱۰۰ نفره، اسرا به اردوگاههای دیگر منتقل شوند. ما را به اردوگاه موصل ۳ که بعدها موصل ۴ نام گرفت، بردند.
ارتباط با ما و ارسال پیام: @fe_admin
فراق را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:
سایت|[تلگرام](https://t.me/feraghnews)|[اینستاگرام](https://www.instagram.com/feraghnews.ir)|[فیس بوک](http://facebook.com/feraghnews)|[توییتر](https://twitter.com/Feraghnews)|[آپارات](https://www.aparat.com/feraghnews)|[بله](https://ble.ir/feraghnews) |[ایتا](https://eitaa.com/feraghnews)
اسارت من داستان، روایت و فراز و فرودهای بسیاری دارد. پس از دستگیری ما را چند روزی در شهرهای مختلف عراق جابجا کردند تا در اردوگاه رومادی ساکن شدیم. ما نخستین اسیرانی بودیم که باید دوران اسارت خود را در این جا سپری میکردیم. حدود سه سال در رمادی ماندیم.
میخواهم خاطرهای را روایت کنم که مربوط به مهدی ابریشمچی (از اعضای ردهبالای سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین)، از مسئولین شورای ملی مقاومت، از شکنجه گران گروه تروریستی منافقین و همچنین شوهر سابق مریم قجَر عضدانلو) است. بارها بیان شده است که اعضای منافقین با حضور در اردوگاههای اسرای ایرانی اقدام به عضوگیری و جذب اسرا میکردند. بر همین مبنا بود که روزی ابریشمچی به اردوگاه رومادی آمد. این اردوگاه شرایط خاصی داشت چرا که هم فضای بازتری داشت و هم اسرا روحیه خوبی داشتند. دوربین آورده بودند و میخواستند که از این طریق تبلیغات کنند.
در این حضور ابریشمچی برایمان حدود دو ساعت در رابطه با ارتش خلق و آزادیبخش ایران صحبت کرد. حرف و لحناش بسیار حماسی و خشک بود. اردوگاه در سکوت فرو رفته بود. در همین شرایط بود که حرفهایش به پایان رسید. در میان جمع یکی از اسرا که اسماش «حسین خان» بود با لهجه کُردی برای مسخره او درخواست کرد: «او ساعَتَگَه میدی مال من باشَه” (ساعتتو می دی تا برای من باشد). در همین حال اردوگاه از خنده منفجر شد. ابریشمچی برای اینکه کم نیاورد مجبور شد ساعتش را به این اسیر بدهد.
با این حال چندین بار برای اینکه اسرا یا افراد کم توان جذب این گروهک شوند اقدام شد اما اسرای رومادی ایستادگی کردند و همین موجب شد که در دو مرحله و در گروههای ۱۰۰ نفره، اسرا به اردوگاههای دیگر منتقل شوند. ما را به اردوگاه موصل ۳ که بعدها موصل ۴ نام گرفت، بردند.
ارتباط با ما و ارسال پیام: @fe_admin
فراق را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:
سایت|[تلگرام](https://t.me/feraghnews)|[اینستاگرام](https://www.instagram.com/feraghnews.ir)|[فیس بوک](http://facebook.com/feraghnews)|[توییتر](https://twitter.com/Feraghnews)|[آپارات](https://www.aparat.com/feraghnews)|[بله](https://ble.ir/feraghnews) |[ایتا](https://eitaa.com/feraghnews)
۹:۴۵
۹:۴۵
۹:۴۶
۱۱:۰۳
۲۰:۰۷
۲۰:۰۷
روایت جگرسوز "هادی شمس حائری" از مواجهه با فرزندش
فرزندم را طوری مغزشویی کردند که به چشمانم هم نگاه نکرد
"هادی شمس حائری" در اسفند ماه ۱۳۷۲ در یادداشتی خطاب به مردم ایران، از سرنوشت غمانگیز خانواده متلاشی شدهاش توسط فرقه رجوی مینویسد. از همسر و فرزندانش و البته قدرت خارقالعاده تشکیلات رجوی در شستشوی مغزی افراد...
هموطنان محترم:
«من یکی از اعضای سابق مجاهدین خلق هستم که به علت مجموعه عملکردهای خیانتآمیز و ضد دمکراتیک رجوی، از این سازمان جدا شدم؛ اما رجوی بر حسب نیات قدرتطلبانه، سعی میکند با انواع تهدیدات و شایعه پراکنی، مرا تحت فشار جوسازیهای خود قرار دهد.
رجوی با قساوت و بیرحمی تمام هر چه که در توان دارد در این راه برای رسیدن به هدف به کار میگیرد. هنگام اعلام کنارگیری در سال ۷۰ همسر مرا که مدت ۱۸ سال با یکدیگر زندگی مشترک داشتیم، به سراغ من فرستاد و هر چه به او یاد داده بودند؛ از فحش و ناسزا و خائن و کوفی نثار من کرد و پس از آن مدت ۳ ماه در زندانهای رجوی بودم.
دو فرزند من در سنین ۱۳ و ۱۰ ساله، اکنون در کشور آلمان و در اسارت رجوی هستند. در طی ۳ سال هر چه سعی کردم تا آنها را ملاقات کنم موفق نشدم. بالاخره پس از زحمات زیاد و پرس و جو، توانستم آدرس مدرسه یکی از آنها را به دست آورم.
با اشتیاق فراوان بار سفر بستم و با رعایت کلیه مسائل امنیتی و مخفیکاری خود را به مدرسه رساندم. در لحظه دیدار فکر میکردم فرزندم به محض دیدن من، خود را در آغوش پدر خواهد انداخت و از غم سالها دوری سر از پا نخواهد شناخت.
اشک در چشمانم حلقه زده بود. پسرم را نمیشناختم. او چقدر بزرگ شده بود. دویدم و او را در آغوش گرفتم و سر و رویش را بوسیدم؛ اما او خشک و بی روح و بدون ذرهای احساسِ فرزندی با من مواجه شد!
مشاهده چنین واقعهای بسیار بر من گران بود و دیدم که چه بلایی سر پسر من آوردهاند و چگونه او را مسخ کردهاند. پسر مرا ۳ سال مدام زیر ضرب تبلیغات زهرآگین و شستشوی مغزی قرار داده بودند و به کلی محبت پدر را از دل او خارج کرده بودند!
به او گفتم پسرم برای تو بسیار زود است که وارد سیاست شوی و مهر پدر را از دل خارج کنی. تو باید درس بخوانی و بازی کنی و به پدرت احترام بگذاری و او را دوست داشته باشی. دروغهایی که از من به تو گفتهاند باور مکن و به من اعتماد داشته باش.
هنگامی که با او صحبت میکردم، او به سمت دیگری نگاه میکرد و حاضر نبود به چشمان من نگاه کند. به او گفتم از چه میترسی که حقیقت را به من نمیگویی؟ تو را چه شده است؟ چرا نمیخواهی پیش من بیایی؟
به او گفتم: سازمانی که خانوادههای اعضای خود را که سالها برای رجوی خون داده بودند، متلاشی کرده؛ چگونه میتواند خانوادههای ایرانی را دور هم جمع کند و عشق و محبت را به آنها یاد دهد؟
ما چهار نفر اكنون هر کداممان در یک نقطه دور از هم زندگی میکنیم. تو حتی با خواهر کوچکت نمیتوانی و اجازه نداری در یک محل زندگی کنی! تو باید در خانه پدرت و در کنار خواهرت زندگی کنی، نه در پرورشگاه مجاهدین.
مگر همه بچههای آلمانی و ایرانی پیش پدر و مادرشان نیستند؟ کدام یک از آنها پیش حزبشان زندگی میکنند؟ اما پس از ۳ سال دوری و برای اولین بار آن هم با بدبینی که از من در ذهن او ایجاد کرده بودند، طبیعی بود که به حرفهای من توجهی نکند و حرفهایی که به او دیکته کرده بودند به من بگوید...»
سرنوشت رقتبار کودکان
#حقوق_کودکان#فراق
@feraghnews
فرزندم را طوری مغزشویی کردند که به چشمانم هم نگاه نکرد
"هادی شمس حائری" در اسفند ماه ۱۳۷۲ در یادداشتی خطاب به مردم ایران، از سرنوشت غمانگیز خانواده متلاشی شدهاش توسط فرقه رجوی مینویسد. از همسر و فرزندانش و البته قدرت خارقالعاده تشکیلات رجوی در شستشوی مغزی افراد...
هموطنان محترم:
«من یکی از اعضای سابق مجاهدین خلق هستم که به علت مجموعه عملکردهای خیانتآمیز و ضد دمکراتیک رجوی، از این سازمان جدا شدم؛ اما رجوی بر حسب نیات قدرتطلبانه، سعی میکند با انواع تهدیدات و شایعه پراکنی، مرا تحت فشار جوسازیهای خود قرار دهد.
رجوی با قساوت و بیرحمی تمام هر چه که در توان دارد در این راه برای رسیدن به هدف به کار میگیرد. هنگام اعلام کنارگیری در سال ۷۰ همسر مرا که مدت ۱۸ سال با یکدیگر زندگی مشترک داشتیم، به سراغ من فرستاد و هر چه به او یاد داده بودند؛ از فحش و ناسزا و خائن و کوفی نثار من کرد و پس از آن مدت ۳ ماه در زندانهای رجوی بودم.
دو فرزند من در سنین ۱۳ و ۱۰ ساله، اکنون در کشور آلمان و در اسارت رجوی هستند. در طی ۳ سال هر چه سعی کردم تا آنها را ملاقات کنم موفق نشدم. بالاخره پس از زحمات زیاد و پرس و جو، توانستم آدرس مدرسه یکی از آنها را به دست آورم.
با اشتیاق فراوان بار سفر بستم و با رعایت کلیه مسائل امنیتی و مخفیکاری خود را به مدرسه رساندم. در لحظه دیدار فکر میکردم فرزندم به محض دیدن من، خود را در آغوش پدر خواهد انداخت و از غم سالها دوری سر از پا نخواهد شناخت.
اشک در چشمانم حلقه زده بود. پسرم را نمیشناختم. او چقدر بزرگ شده بود. دویدم و او را در آغوش گرفتم و سر و رویش را بوسیدم؛ اما او خشک و بی روح و بدون ذرهای احساسِ فرزندی با من مواجه شد!
مشاهده چنین واقعهای بسیار بر من گران بود و دیدم که چه بلایی سر پسر من آوردهاند و چگونه او را مسخ کردهاند. پسر مرا ۳ سال مدام زیر ضرب تبلیغات زهرآگین و شستشوی مغزی قرار داده بودند و به کلی محبت پدر را از دل او خارج کرده بودند!
به او گفتم پسرم برای تو بسیار زود است که وارد سیاست شوی و مهر پدر را از دل خارج کنی. تو باید درس بخوانی و بازی کنی و به پدرت احترام بگذاری و او را دوست داشته باشی. دروغهایی که از من به تو گفتهاند باور مکن و به من اعتماد داشته باش.
هنگامی که با او صحبت میکردم، او به سمت دیگری نگاه میکرد و حاضر نبود به چشمان من نگاه کند. به او گفتم از چه میترسی که حقیقت را به من نمیگویی؟ تو را چه شده است؟ چرا نمیخواهی پیش من بیایی؟
به او گفتم: سازمانی که خانوادههای اعضای خود را که سالها برای رجوی خون داده بودند، متلاشی کرده؛ چگونه میتواند خانوادههای ایرانی را دور هم جمع کند و عشق و محبت را به آنها یاد دهد؟
ما چهار نفر اكنون هر کداممان در یک نقطه دور از هم زندگی میکنیم. تو حتی با خواهر کوچکت نمیتوانی و اجازه نداری در یک محل زندگی کنی! تو باید در خانه پدرت و در کنار خواهرت زندگی کنی، نه در پرورشگاه مجاهدین.
مگر همه بچههای آلمانی و ایرانی پیش پدر و مادرشان نیستند؟ کدام یک از آنها پیش حزبشان زندگی میکنند؟ اما پس از ۳ سال دوری و برای اولین بار آن هم با بدبینی که از من در ذهن او ایجاد کرده بودند، طبیعی بود که به حرفهای من توجهی نکند و حرفهایی که به او دیکته کرده بودند به من بگوید...»
سرنوشت رقتبار کودکان
#حقوق_کودکان#فراق
@feraghnews
۲۰:۴۸