عکس پروفایل ߊ‌ࡅ࡙ܥ‌‌ܘ ࡅ߳ߊ‌ࡅ࡙ܩܢߊ

ߊ‌ࡅ࡙ܥ‌‌ܘ ࡅ߳ߊ‌ࡅ࡙ܩܢ

۳,۴۴۶عضو
عکس پروفایل ߊ‌ࡅ࡙ܥ‌‌ܘ ࡅ߳ߊ‌ࡅ࡙ܩܢߊ
۳.۴هزار عضو

ߊ‌ࡅ࡙ܥ‌‌ܘ ࡅ߳ߊ‌ࡅ࡙ܩܢ

بسم الله رحمان رحیم❤️‍🔥

تابع قوانین بله✔️

‌با صداش کن از پست ها لذت ببر 😉🤍
شرایط تبلیغات🆔 @iraniatabligh

۲۸ اردیبهشت

thumnail
#میکاپ -ترفند های آرایشی که نباید انجام بدین🙅🏻‍♀✨>•>
🎀 🎀➖➖➖➖➖🌸➖➖➖➖➖● ⃝⃘🌸 @Idea_Time ⃝⃘🌸

۱۴:۰۸

thumnail
#استایل -ایده استایل واسه دیت اول🕊🌥•_•
🎀 🎀➖➖➖➖➖🌸➖➖➖➖➖● ⃝⃘🌸 @Idea_Time ⃝⃘🌸

۱۴:۰۸

بازارسال شده از گسترده تبلیغاتی Zx
thumnail
🌊 مشهد رو آب برد 🔴 سیل در مشهد 😱

📛 هشدار هواشناسی درباره سیل مجدد 📛

🔴 اخبار سیل مشهد را اینجا ببینید 👇
ble.ir/join/GQ1FGa4YQF
ble.ir/join/GQ1FGa4YQF
✳️ اخبار مشهد و خراسان اینجاست👆

۱۴:۱۱

بازارسال شده از تبلیغات موقت صبور باشید 🇮🇷
بزن رو پروانه ها پاکت ۱۰تومنی بگیر🦋✨

🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋

بزنین‌ روش از طرف پک های مشکلات آقایان پاکت بگیر👆🏻😍

۱۴:۱۱

thumnail
#زیبایی -چطوری یه بدن صاف داشته باشیم؟😌☁️**
🎀 🎀➖➖➖➖➖🌸➖➖➖➖➖● ⃝⃘🌸 @Idea_Time ⃝⃘🌸

۱۴:۲۵

thumnail
#ست_گرافی🐙🥀•.•ست کردن کیف سفید..🤍
🎀 🎀➖➖➖➖➖🌸➖➖➖➖➖● ⃝⃘🌸 @Idea_Time ⃝⃘🌸

۱۴:۲۵

thumnail
-زیبایی #رفع_جوش🐶🌙:>
🎀 🎀➖➖➖➖➖🌸➖➖➖➖➖● ⃝⃘🌸 @Idea_Time ⃝⃘🌸

۱۴:۲۵

thumnail
#ژست_عکاسی🔥🥀
🎀 🎀➖➖➖➖➖🌸➖➖➖➖➖● ⃝⃘🌸 @Idea_Time ⃝⃘🌸

۱۴:۲۵

بازارسال شده از محتوایی باتبلیغ
thumnail
خبری دلخراش ڪه بدست ما رسید

◾️ درگذشت #هنرمندان معروف کشورمان😢😔
👇👇👇

🖤🥀. ble.ir/join/agnDYNqXAv
👇🏻🥺 ble.ir/join/agnDYNqXAv
🖤🥀. ble.ir/join/agnDYNqXAv

⚫️#بازیگر معروف درگذشت 🚷 محدودیت سنی داره 🔞🥺

۱۴:۲۷

بازارسال شده از تبلیغات موقت صبور باشید 🇮🇷
thumnail
#زیبایی -۶ ترفند برای اینکه بدون آرایش زیبا باشیم👧🏻🍓*^*
🎀 🎀➖➖➖➖➖🌸➖➖➖➖➖● ⃝⃘🌸 @Idea_Time ⃝⃘🌸

۱۴:۴۷

thumnail
#ست_رنگی🌧🥀•••••••••••••••• •*رنگ های مورد علاقه مینیمالیست ها*!:**
🎀 🎀➖➖➖➖➖🌸➖➖➖➖➖● ⃝⃘🌸 @Idea_Time ⃝⃘🌸

۱۴:۴۷

thumnail
#ست_رنگی🌧🥀•••••••••••••••• •*ترکیب رنگ هایی که هیچوقت از مد نمیوفته!*:**
🎀 🎀➖➖➖➖➖🌸➖➖➖➖➖● ⃝⃘🌸 @Idea_Time ⃝⃘🌸

۱۴:۴۷

thumnail
#توصیهاین ضدآفتاب هارو اصلا نخر🧴🌞
🎀 🎀➖➖➖➖➖🌸➖➖➖➖➖● ⃝⃘🌸 @Idea_Time ⃝⃘🌸

۱۴:۴۷

پارت جدید داریم 😍😍😍😍😃😃😃😃حمایت کنین مرسییییییی
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻

۱۶:۲۱

ߊ‌ࡅ࡙ܥ‌‌ܘ ࡅ߳ߊ‌ࡅ࡙ܩܢ
#پارت_122 معلم جذاب من👨🏻‍🏫🍓 رانیمو یه نفس سر کشیدم که سارا گفت: -خب حالا خفه نکنی خودتو!! قوطی خالی و روی میز گذاشتم و گفتم: +آخی جیگرم حال اومد!! سارا اومد چیزی بگه که صدای اس ام اس گوشیش بلند شد و حرفشو قطع کرد و با ذوق گفت: -ای جان آقامه!! داشتم نگاهش میکردم که برگشت سمتمو با یه لحن خاصی گفت: -واییییی تیناااا یزدان میخواد امشب شام ببرتم بیرون!! +خب بسلامتی این انقدر ذوق داشت؟! چشم غره ای برام رفت و گفت: -واسه همین بی احساسیته که سینگلی!! تک خنده ای کردم و دستمو به نشونه ی تسلیم بالا بردم و گفتم: +باشه باشه!! منم ببرید با خودتون!! با دست یکی زد رو شونه ام گفت: -برووو گمشو بابا... بعد چندماه شوهرم از سربازی اومده میخواییم باهم خلوت کنیم!! خجالت نمیکشی میخوای مزاحم ما بشی؟! با خنده گفتم: +خب باشهههههه نزن منو!! ولی باید برای من غذا بیاریدا وگرنه آبروتونو میبرم!! -باشه گشنه خانوم!! مشغول حرف زدن بودیم تا بلاخره بعد از دوساعت که برای من به مدت چندساعت طولانی شده بود زنگ خونه خورد و با سارا از جامون بلند شدیم و قوطی رانی هارو برداشتم و داخل سطل آشغال انداختم و از کلاس خارج شدیم!! داخل راهروی مدرسه حرکت میکردیم ونازنین از ما جلوتر بود و با یه ذوق خاصی مشغول حرف زدن با بغل دستیش بود که به سارا گفتم: +بنظرت نازنین میتونه مخ امیر علی و بزنه؟! -قطعا!!! دپرس سر جام وایسادم و گفتم: +نه نمیخوام!! سارا تک خنده ای کرد و گفت: -چیه حسودیت میشه؟! +نه بابا حسودی چیه!! کلی میگم!! سارا با خنده: -باشه تو راست میگی!! الانم مثل اسکلا وسط راهرو واینسا بدو بیا بریم یزدان دم در منتظره عشق زندگیشو ببینه!! چندش نگاهی بهش انداختم و گفتم: +شمام ک.ون دنیارو پاره کردید با این فاز لیلی و مجنون داشتنتون!! -حسود حسود حسود!!
#پارت_123معلم جذاب من👨🏻‍🏫🍓
کنار در مدرسه وایساده بودیم!!
سارا یه گوشه مشغول تلفنی حرف زدن با یزدان بود و منم به دور و اطرافم نگاه میکردم!!
نصف بچها سرویس شخصی داشتن و نصف دیگه ام با سرویس مدرسه رفت و آمد میکردن!!
بعضی ها هم پدر مادر یا خواهر برادرشون می اومد دنبالشون!!
همونطوری که داشتم بقیه رو دید میزدم متوجه نازنین شدم که سوار یه مزدا3 سفید رنگ شد!!
چشمام و ریز کردم تا بهتر بتونم راننده رو ببینم، پسره عینک دودی زده بود و نمیشد درست چهره اشو دید ولی هرکی که بود مطمئن بودم نریمان داداش نازنین نیست کنجکاو نگاهش کردم و با خودم گفتم:
+پس این پسره کی میتونه باشه؟!
یه چند لحظه ای اونجا وایساده بودن و منم نگاهشون میکردم که متوجه شدم دارن یکاری میکنن!!
یذره رفتم جلو تر چشمام و ریز تر کردم و تازه دوهزاریم افتاد ،بله داشتن از هم ل.ب میگرفتن!!
بهت زده استغفرالله ای زیر لب گفتم و لب زدم:
+حداقل یه 20متر برید اونورتر بعد از این غلطا کنید!!خوشم میاد اصلا هم واسش مهم نیست کسی ببینه!!
بیخیال شونه ای بالا انداختم که سارا پرسید:
-به چی نگاه میکنی؟!
بدون جواب دادن با سر نشون دادم به روبه رو نگاه کنه که رد نگاهمو گرفت و با تعجب گفت:
-شت!!!نازنینه؟! این دختره چرا سیرایی نداره؟!خدا شانس بده هربارم پولدار تر از قبلیا پیدا میکنه... فقط ماشین پسره روووووو!!میدونی اسمش چیه؟!
+اسم چی؟!
-ماشینو میگم!!
خنده ای کردم و گفتم:
+تو بابات نمایشگاه ماشین داره بعد نمیدونی؟!
-چه بدونم بابام داره ،خودم که ندارم!!
+ماشینه مزدا3 هست!!
-آها باید خیلی گرون باشه نه؟؟!!
نگاهمو ازشون گرفتم و گفتم:
+خب ولشون نگاه نکن بیا بریم!!
-کجا بریم وایسا یزدان بیاد، گفت توراهه!!
+خب باشه حداقل بیا بریم کنار خیابون وایسیم اینجا پیش مدرسه اس یبار یکی میبینه!!!
-حله!!!
دستمو گرفت و ادامه داد:
-ولی تینا میگم این نازنین چقدر ل.اشیه ها نه؟!الان با این پسره قرار گذاشته شب با راهگان قرار داره!!
پوزخندی زدم و بدجنس گفتم:
+خلاصه یه طور باید خرجشو در بیاره دیگه...

۱۶:۲۲

ߊ‌ࡅ࡙ܥ‌‌ܘ ࡅ߳ߊ‌ࡅ࡙ܩܢ
#پارت_123 معلم جذاب من👨🏻‍🏫🍓 کنار در مدرسه وایساده بودیم!! سارا یه گوشه مشغول تلفنی حرف زدن با یزدان بود و منم به دور و اطرافم نگاه میکردم!! نصف بچها سرویس شخصی داشتن و نصف دیگه ام با سرویس مدرسه رفت و آمد میکردن!! بعضی ها هم پدر مادر یا خواهر برادرشون می اومد دنبالشون!! همونطوری که داشتم بقیه رو دید میزدم متوجه نازنین شدم که سوار یه مزدا3 سفید رنگ شد!! چشمام و ریز کردم تا بهتر بتونم راننده رو ببینم، پسره عینک دودی زده بود و نمیشد درست چهره اشو دید ولی هرکی که بود مطمئن بودم نریمان داداش نازنین نیست کنجکاو نگاهش کردم و با خودم گفتم: +پس این پسره کی میتونه باشه؟! یه چند لحظه ای اونجا وایساده بودن و منم نگاهشون میکردم که متوجه شدم دارن یکاری میکنن!! یذره رفتم جلو تر چشمام و ریز تر کردم و تازه دوهزاریم افتاد ،بله داشتن از هم ل.ب میگرفتن!! بهت زده استغفرالله ای زیر لب گفتم و لب زدم: +حداقل یه 20متر برید اونورتر بعد از این غلطا کنید!! خوشم میاد اصلا هم واسش مهم نیست کسی ببینه!! بیخیال شونه ای بالا انداختم که سارا پرسید: -به چی نگاه میکنی؟! بدون جواب دادن با سر نشون دادم به روبه رو نگاه کنه که رد نگاهمو گرفت و با تعجب گفت: -شت!!! نازنینه؟! این دختره چرا سیرایی نداره؟! خدا شانس بده هربارم پولدار تر از قبلیا پیدا میکنه... فقط ماشین پسره روووووو!! میدونی اسمش چیه؟! +اسم چی؟! -ماشینو میگم!! خنده ای کردم و گفتم: +تو بابات نمایشگاه ماشین داره بعد نمیدونی؟! -چه بدونم بابام داره ،خودم که ندارم!! +ماشینه مزدا3 هست!! -آها باید خیلی گرون باشه نه؟؟!! نگاهمو ازشون گرفتم و گفتم: +خب ولشون نگاه نکن بیا بریم!! -کجا بریم وایسا یزدان بیاد، گفت توراهه!! +خب باشه حداقل بیا بریم کنار خیابون وایسیم اینجا پیش مدرسه اس یبار یکی میبینه!!! -حله!!! دستمو گرفت و ادامه داد: -ولی تینا میگم این نازنین چقدر ل.اشیه ها نه؟! الان با این پسره قرار گذاشته شب با راهگان قرار داره!! پوزخندی زدم و بدجنس گفتم: +خلاصه یه طور باید خرجشو در بیاره دیگه...
#پارت_124معلم جذاب من👨🏻‍🏫🍓
نازنین با خنده گفت:
-خیلی بهت فشار اومده نه؟! تو عادت نداشتی از این حرفا بزنیا!!
با خنده جوابشو دادم:
+برو بابا فشار واسه چی؟!
با تیکه لب زد:
-باشه تو که راست میگی!!!
برای اینکه بحث و عوض کنم نگاهی به ساعتم انداختم و گفتم:
+ای بابا پس این یزدان کی میاد؟!
-6ماهه بدنیا اومدی!؟ کلا 5دقیقه ام نیست وایسادیماااا!!
برگشتم سمتشو لبخند چندشی زدم و گفتم:
+من از منتظر موندن متنفرم!!میشه من برم؟!
با حالت التماس گفت:
-نه تورو خدا من تنها اینجا وایسم تابلوعه بابا یکم بمون دیگه الان میاد!!
+بابا من وضعیتم قرمزهههههه بخدا 5دقیقه دیگه میمونم نیومد رفتما گفته باشم!!
همونطور که داشتم غر میزدم سارا با هیجان گفت:
-خب لال شو آقاییم اومدههههه!!
عوقی زدم و برگشتم که با دیدن یزدان ناخودآگاه لبخندی زدم و تو دلم کلی قربون صدقه اش رفتم!!!
یزدان با موتور جلوی پامون ترمز زد و یه شاخه گل رز زرد و سمت سارا گرفت و گفت:
-تقدیم به خوشگل ترین خانوم دنیا!!!
سارا با ذوق گل و گرفت و بو کشید و گفت:
-مرسی عمر من!!!
جفتشون با عشق زل زده بودن به هم که سارا گفت:
-عه یزدان موتور و درست کردی؟!
یزدان نگاهی به موتور انداخت و گفت:
-نه خانوم واسه احسانه ازش گرفت بیام دنبالتون... خب سوار شید!!
سارا فوری رفت نشست و من سر جام وایسادم که سارا گفت:
-وا تینا چرا سوار نمیشی پس؟!
با اخم نگاهشون میکردم که یزدان گفت:
-بسم الله چیزی شده؟!چرا عین جن ها نگاه میکنی؟!
شدت اخمم غلیظ تر شد و با تن صدای نسبتا بلند گفتم:
+پس من چی مرتیکه الدنگ؟! گل من کو؟!

۱۶:۲۲

بازارسال شده از آژانس تبلیغاتی فراتبلیغ | FaraTabligh
thumnail
دنبال کلیپای تیک‌تاک هستی؟! 😬
𝐓𝐢𝐤𝐭𝐨𝐤🍷 𝐋𝐢𝐤𝐞𝐞💃 𝐈𝐧𝐬𝐭𝐚🎡


تیک‌تاک 𝐓𝐢𝐤𝐭𝐨𝐤 ❤️🍧ble.ir/join/MzQyOTlmYjble.ir/join/MzQyOTlmYjاینستا 𝐈𝐧𝐬𝐭𝐚 🤙🏻🔥ble.ir/join/MzQyOTlmYjble.ir/join/MzQyOTlmYj منبع کلیپاي تیک‌تاک...! 🖤🌪

۱۷:۵۱

بازارسال شده از آژانس تبلیغاتی فراتبلیغ | FaraTabligh
thumnail
فشار زندگی کمرمو شکونده 😔
هر چقدر کار میکنم بازم کم میارم

❌یک روز دوستم صدام کرد گفت چرا خودت رو اذیت میکنی؟؟ و بهم گفت : کاری نداره که...
راحت با بازار طلای آنلاین کسب درآمد کن 💰

⚠️ فقط نیاز که روی آیدی زیر کلیک کنی 👇
ble.ir/join/YzI5YjgzMz
ble.ir/join/YzI5YjgzMz

👆مطمئن باش مثل من زندگیت عوض میشه✅

۱۷:۵۱

بازارسال شده از تبلیغات موقت صبور باشید 🇮🇷
🎁پاکت بارون ب مناسبت ولادت امام هشتم😍👇👇🌺             🌺✨            🌺
🌺✨
🌺✨
          🌺🌺
🌺✨🌺  🌺      🌺       🌺
🌺🌺🌺🌺🌺🌺      🌺
                                🌺  نام زیبای امام رضا رو لمس کن 😍
کمک هزینه سفر مشهد مقدس دریافت کن 🎁

۱۷:۵۱