۲۸ مهر
آه یحیی!
بس بود دیگر پیر مرد! شصت و اندی ساله شده بودی، ۲۳ سال اسیر بودی، کل عمرت را برای آزادی قدس و شرف مسلمین جنگیدی! میرفتی پشت تریبون و در سفرهای دیپلماتیک، از مقاومت حمایت میکردی! هیچکس هم جرات نداشت خرده ای به تو بگیرد، مگر یک مجاهد چندسال میتواند تفنگ به دست بگیرد؟! هرچه هم جنگجو باشد خلاصه قهرا تبدیل به یک ژنرال میشود که باید از اتاق های امن در ساختمان های مخفی فرمانده ای کند.
اصلا تا قبل شهادت حاج اسماعیل هنیه حق با تو بود، اما بعد شهادتش اصلا عنوان اصلی تو 《رئیس دفتر سیاسی حماس》 بود! باید کار سیاسی میکردی و پوتین را به یادگار کنار اتاق کارت نگه میداشتی! آه یحیی، آنجا چه میکردی؟!
با لباس معمولی و خشاب روی سینه بین آوارهای رفح ؟! مگر جوان ۲۰ ساله ی گردان های قسام بودی؟! آه یحیی، آنجا چه میکردی؟!
چریک پیر، کهنه سرباز، چقدر لاغر شدی؟! زیرتونل ها، این یک سال کم خوردی،کم خوابیدی و کم نوشیدی تا تو هم مثل آن کودک اهل غزه پوست و استخوان شوی! آه یحیی...
《شیر، پیر هم که شود،شیر است》. در آن جنگ تن به تانک، مثل شیر غریدی و حتی در قیاس با جوان های قسام، باز تو بیشتر نفسکشیدی و سینه ی بنی صهیون را در آن ساختمان ها لگد کوب کردی،آخر هم زورشان به تو نرسید و به نامردی گلوله بارانت کردند.
یحیی، دنیا دید که حرامی ها حتی در پشت دوربین کوادکوپتر هم جرات نکردند به تو نزدیک شوند و با فاصله به تماشایت نشستند، وقتی از پرکشیدنت مطمئن شدند، كفتارگونه بالای پیکرت حاضر شدند.
یعنی خدا عجب کارگردانی ای کرد، هرچه فیلم و عکساز نبرد تن به تانک تو منتشر شد، صلابت، حماسه و سلحشوری بود!دنیا سکانس پایانی زندگیتو را دید که وقتی سراغت آمدند، چون فاتحین به صندلی تیکه دادی و آن سگ الکترونیکی را با چوب راندی، بیاعتنا و با ابهت!
لحظات ختم به شهادتت، برای رزمندگان جنگ های چریکی دنیا، کلاس آموزشی بود، عجب استتاری کردی، وقتی چیزی برای بستن شریان نداشتی، بالای جراحت خود را با سیم بستی تا از خون ریزی جلوگیری کنی و کماکان بجنگی! چقدر تو خونسرد بودی مرد. این کارها در آن لحظاتی که برای چون مایی پراضطراب است، برای مجاهد ۶۰ ساله ی لشکر عزالدین قسام، این چنین عادی و باوقار طی میشود که صدالبته سرچشمه اش قرآنیاست که با آن مانوس بودی، اما سربازهای دشمن لا به لای جزوات دانشگاه های نظامی دنیا دنبالش میگردند.
آه یحیی! کجا و کی زمانه بچرخد تا چون تویی چشمبه دنیا باز کند و چشم دنیا را خیره؟!
آه یحیی، در میان آن خرابه ها چه میکردی؟! میگفتند از ترسجانت مخفی شدی، میگفتند جاسوس بودی ؟!؟! ببین خدا چگونه رسوایشان کرد، خدا اگر بخواهد عزتی نصیب اهل حق کند، حتی به دست کثیف ترین مخلوقات خود، نمایش حقانیت مجاهدان خود را روی پرده میبرد تا دنیا انگشت به دهان بماند. پرده ی آخر زندگیمجاهدانه ات جوری رقم خورد، که تصویرش، لحظه ای از ذهن دوست و دشمن، در این معرکه ی آخرالزمانی پاک نخواهد شد. رحمت خدا بر روح پاکت که حتی محل شهادتت، ثانیه های آخر مجاهدتت و حتی تصاویر پیکرت، مسلمین را سربلند کرد.
احمد رباطی
@Kolbe_Andishe_Farhang
بس بود دیگر پیر مرد! شصت و اندی ساله شده بودی، ۲۳ سال اسیر بودی، کل عمرت را برای آزادی قدس و شرف مسلمین جنگیدی! میرفتی پشت تریبون و در سفرهای دیپلماتیک، از مقاومت حمایت میکردی! هیچکس هم جرات نداشت خرده ای به تو بگیرد، مگر یک مجاهد چندسال میتواند تفنگ به دست بگیرد؟! هرچه هم جنگجو باشد خلاصه قهرا تبدیل به یک ژنرال میشود که باید از اتاق های امن در ساختمان های مخفی فرمانده ای کند.
اصلا تا قبل شهادت حاج اسماعیل هنیه حق با تو بود، اما بعد شهادتش اصلا عنوان اصلی تو 《رئیس دفتر سیاسی حماس》 بود! باید کار سیاسی میکردی و پوتین را به یادگار کنار اتاق کارت نگه میداشتی! آه یحیی، آنجا چه میکردی؟!
با لباس معمولی و خشاب روی سینه بین آوارهای رفح ؟! مگر جوان ۲۰ ساله ی گردان های قسام بودی؟! آه یحیی، آنجا چه میکردی؟!
چریک پیر، کهنه سرباز، چقدر لاغر شدی؟! زیرتونل ها، این یک سال کم خوردی،کم خوابیدی و کم نوشیدی تا تو هم مثل آن کودک اهل غزه پوست و استخوان شوی! آه یحیی...
《شیر، پیر هم که شود،شیر است》. در آن جنگ تن به تانک، مثل شیر غریدی و حتی در قیاس با جوان های قسام، باز تو بیشتر نفسکشیدی و سینه ی بنی صهیون را در آن ساختمان ها لگد کوب کردی،آخر هم زورشان به تو نرسید و به نامردی گلوله بارانت کردند.
یحیی، دنیا دید که حرامی ها حتی در پشت دوربین کوادکوپتر هم جرات نکردند به تو نزدیک شوند و با فاصله به تماشایت نشستند، وقتی از پرکشیدنت مطمئن شدند، كفتارگونه بالای پیکرت حاضر شدند.
یعنی خدا عجب کارگردانی ای کرد، هرچه فیلم و عکساز نبرد تن به تانک تو منتشر شد، صلابت، حماسه و سلحشوری بود!دنیا سکانس پایانی زندگیتو را دید که وقتی سراغت آمدند، چون فاتحین به صندلی تیکه دادی و آن سگ الکترونیکی را با چوب راندی، بیاعتنا و با ابهت!
لحظات ختم به شهادتت، برای رزمندگان جنگ های چریکی دنیا، کلاس آموزشی بود، عجب استتاری کردی، وقتی چیزی برای بستن شریان نداشتی، بالای جراحت خود را با سیم بستی تا از خون ریزی جلوگیری کنی و کماکان بجنگی! چقدر تو خونسرد بودی مرد. این کارها در آن لحظاتی که برای چون مایی پراضطراب است، برای مجاهد ۶۰ ساله ی لشکر عزالدین قسام، این چنین عادی و باوقار طی میشود که صدالبته سرچشمه اش قرآنیاست که با آن مانوس بودی، اما سربازهای دشمن لا به لای جزوات دانشگاه های نظامی دنیا دنبالش میگردند.
آه یحیی! کجا و کی زمانه بچرخد تا چون تویی چشمبه دنیا باز کند و چشم دنیا را خیره؟!
آه یحیی، در میان آن خرابه ها چه میکردی؟! میگفتند از ترسجانت مخفی شدی، میگفتند جاسوس بودی ؟!؟! ببین خدا چگونه رسوایشان کرد، خدا اگر بخواهد عزتی نصیب اهل حق کند، حتی به دست کثیف ترین مخلوقات خود، نمایش حقانیت مجاهدان خود را روی پرده میبرد تا دنیا انگشت به دهان بماند. پرده ی آخر زندگیمجاهدانه ات جوری رقم خورد، که تصویرش، لحظه ای از ذهن دوست و دشمن، در این معرکه ی آخرالزمانی پاک نخواهد شد. رحمت خدا بر روح پاکت که حتی محل شهادتت، ثانیه های آخر مجاهدتت و حتی تصاویر پیکرت، مسلمین را سربلند کرد.
احمد رباطی
@Kolbe_Andishe_Farhang
۴:۱۵
سنوار، ضربهی جبرانناپذیر هفتم اکتبر را به یادگار گذاشت!
پیام رهبر انقلاب اسلامی در پی شهادت مجاهد قهرمان، فرمانده «یحیی السنوار»
بسم الله الرّحمن الرّحیمملّتهای مسلمان! جوانان غیور منطقه!مجاهد قهرمان، فرمانده یحیی السّنوار، به یاران شهیدش پیوست.
او چهرهی درخشان مقاومت و مجاهدت بود؛ با عزم پولادین در برابر دشمن ظالم و متجاوز ایستاد؛ با تدبیر و شجاعت به او سیلی زد؛ ضربهی جبرانناپذیر هفتم اکتبر را در تاریخ این منطقه به یادگار گذاشت؛ و آنگاه با عزّت و سربلندی به معراج شهیدان پرواز کرد..
کسی چون او که عمری را به مبارزه با دشمن غاصب و ظالم گذرانده است، سرانجامی جز شهادت شایستهی او نیست. فقدان او برای جبههی مقاومت البتّه دردناک است، ولی این جبهه با شهادت برجستگانی چون شیخ احمد یاسین، فتحی شقاقی، رنتیسی و اسماعیل هنیّه از پیشروی باز نماند، و با شهادت سنوار هم کمترین توقّفی نخواهد داشت؛ باذن الله. حماس زنده است و زنده خواهد ماند.
ما چون همیشه، در کنار مجاهدان و مبارزان بااخلاص خواهیم ماند؛ بتوفیق من الله و عونه.
اینجانب شهادت برادرمان یحیی السّنوار را به خاندانش، به همرزمانش، و به همهی دلبستگان جهاد فیسبیلالله تبریک، و فقدانش را تسلیت میگویم.والسّلام علی عباد الله الصّالحین
سیّدعلی خامنهای؛ ۱۴۰۳/۷/۲۸
@Kolbe_Andishe_Farhang
پیام رهبر انقلاب اسلامی در پی شهادت مجاهد قهرمان، فرمانده «یحیی السنوار»
بسم الله الرّحمن الرّحیمملّتهای مسلمان! جوانان غیور منطقه!مجاهد قهرمان، فرمانده یحیی السّنوار، به یاران شهیدش پیوست.
او چهرهی درخشان مقاومت و مجاهدت بود؛ با عزم پولادین در برابر دشمن ظالم و متجاوز ایستاد؛ با تدبیر و شجاعت به او سیلی زد؛ ضربهی جبرانناپذیر هفتم اکتبر را در تاریخ این منطقه به یادگار گذاشت؛ و آنگاه با عزّت و سربلندی به معراج شهیدان پرواز کرد..
کسی چون او که عمری را به مبارزه با دشمن غاصب و ظالم گذرانده است، سرانجامی جز شهادت شایستهی او نیست. فقدان او برای جبههی مقاومت البتّه دردناک است، ولی این جبهه با شهادت برجستگانی چون شیخ احمد یاسین، فتحی شقاقی، رنتیسی و اسماعیل هنیّه از پیشروی باز نماند، و با شهادت سنوار هم کمترین توقّفی نخواهد داشت؛ باذن الله. حماس زنده است و زنده خواهد ماند.
ما چون همیشه، در کنار مجاهدان و مبارزان بااخلاص خواهیم ماند؛ بتوفیق من الله و عونه.
اینجانب شهادت برادرمان یحیی السّنوار را به خاندانش، به همرزمانش، و به همهی دلبستگان جهاد فیسبیلالله تبریک، و فقدانش را تسلیت میگویم.والسّلام علی عباد الله الصّالحین
سیّدعلی خامنهای؛ ۱۴۰۳/۷/۲۸
@Kolbe_Andishe_Farhang
۵:۳۴
عصای موسی در دست سنوار
در این روزگار باژگون که ستمگران، این خفاشان خون آشام، نماد آزادی شده و ستمدیدگان، با کلمات مسخ شده زبان مردهای که از حلقوم بیرون کشیده شده، متجاوز خوانده میشوند، مردی از جنس نور، تنها در هجوم خفاشان سیه روی، معجزه میآفریند.
گوساله پرستان قوم موسی، نیرنگ ورزانه، نام موسی بر زبان میرانند و عشق گوساله زرین در دل نهان میدارند، غافل از این که عصای موسی اینک در دست سنوار است و آن را به سوی دریای ظلمانی دروغ و دغل پرتاب میکند و دریای فریب، به پهنای همه دنیای کنونی را سینه شکافته، به دو نیم خواهد کرد.
این گذر کند زمان است که حجاب دیده خفاشان میشود و آینده شوم آنان را نهان میدارد.
رخصتی باید؛ بگذاریم تا بگذرد.
خسرو باقری
@Kolbe_Andishe_Farhang
در این روزگار باژگون که ستمگران، این خفاشان خون آشام، نماد آزادی شده و ستمدیدگان، با کلمات مسخ شده زبان مردهای که از حلقوم بیرون کشیده شده، متجاوز خوانده میشوند، مردی از جنس نور، تنها در هجوم خفاشان سیه روی، معجزه میآفریند.
گوساله پرستان قوم موسی، نیرنگ ورزانه، نام موسی بر زبان میرانند و عشق گوساله زرین در دل نهان میدارند، غافل از این که عصای موسی اینک در دست سنوار است و آن را به سوی دریای ظلمانی دروغ و دغل پرتاب میکند و دریای فریب، به پهنای همه دنیای کنونی را سینه شکافته، به دو نیم خواهد کرد.
این گذر کند زمان است که حجاب دیده خفاشان میشود و آینده شوم آنان را نهان میدارد.
رخصتی باید؛ بگذاریم تا بگذرد.
خسرو باقری
@Kolbe_Andishe_Farhang
۹:۰۷
۱۰:۳۵
۱۰:۳۸
۲۹ مهر
چرا رشد اقتصادی در زندگی مردم دیده نمی شود؟
مرکز آمار ایران گزارشی از رشد اقتصادی بهار امسال را منتشر کرده است. در این گزارش آمده است که در سه ماهه اول سال جاری، رشد تولید ناخالص داخلي با نفت 4.6 درصد و تولید ناخالص داخلي بدون نفت 2.8 درصد بوده است. در مورد رشد بخشهای اقتصادی آمده است، بخش كشاورزي 2.3، استخراج نفت خام و گاز طبيعي 10.2 ، ساير معادن 2.3، صنعت 1.8، توزيع گاز طبيعي 6، تامين آب و برق 4.4 ، ساختمان 2.2 و گروه خدمات نیز 3.1 درصد نسبت به سه ماهه اول 140۲ رشد داشته اند.
هر گاه آمارهای رشد اقتصادی اعلام می شود، این پرسش در اذهان عمومی مطرح می شود که چرا اثر این رشد اقتصادی در زندگی ما مردم احساس نمی شود. از این رو گروهی، این آمار را نادرست می دانند. جورج اورول نیز در کتاب قلعه حیوانات نقل می کند که اسکوئیار اعلام کرد که تولیدات مزرعه پانصد درصد رشد کرده است اما حیوانات این آمار را درک نمی کردند آنان احساس می کردند به غذا نیاز دارند نه به آمار.
با وجود این، از آنجا که علم اقتصاد یک علم داده محور است و در صورت کنار گذاردن داده های رسمی، مبنایی برای تحلیل و توصیف نخواهد داشت از این رو اقتصاددان بالاجبار به آمار اعتماد می کند. در این صورت، باید به این سوال پاسخ داد که چرا رشد اقتصادی اعلام شده در زندگی مردم احساس نمی شود. از چند منظر می توان پاسخی به این پرسش داد.
اول، فرض کنیم فردی به چاهی به عمق صد متر سقوط کرده است و مدت زمانی است که در این وضعیت به سر می برد، به مرور زمان چشمان او به تاریکی چاه و شرایط عادت می کند. حال اگر او یک متر بالا بیاید، آیا احساس رضایتمندی و تغییر خواهد کرد؟ به ویژه اینکه اگر نااطمینانی نسبت به تداوم خروج از چاه داشته باشد. هر چند تغییر در وضعیت او رخ داده ولی این میزان تغییر نمی تواند احساس خوشایندی را به وی منتقل کند و او هنوز خود را در چاه می بیند. اقتصاد ایران نیز پس از تحریم سال 90، در طول یک دهه متوسط نرخ رشد نزدیک به صفر را تجربه کرده است و درآمد سرانه کشور نزدیک به سی درصد کاهش یافته است. طبیعی است کاهش شدید سطح زندگی و تداوم آن موجب شده است تا رشدهای کوچک، احساس تغییر را منتقل نکند.
منظر دوم به روند رشد اقتصادی بخشهای اقتصادی و مقایسه آن با سه ماهه پایانی سال 1402 توجه دارد. به عنوان مثال روند رشد اقتصادی بخش کشاورزی در سال 1402، رشد منفی با نرخ کاهنده را به ترتیب شش ماهه اول سال منفی 4.4 درصد بوده و در نه ماهه به منفی 2.9 درصد کاهش یافته و در پایان سال به منفی 2.4 درصد کاهش یافت. حال طبیعی است که اقتصادی که رشدهای منفی را تجربه کرده، با رشد 2.3 درصدی، موجب احساس افزایش رفاه نمی شود.
منظر سوم، ترکیب رشد بخشهای اقتصادی است. بخش های کشاورزی 2.3 ، صنعت 1.8 و ساختمان2.2 و معادن غیرنفتی 2.3 درصد شد داشته اند که همگی از رشد کل کمتر بوده و همه این بخش ها که بیشترین ارتباط پیشین و پسین را دارند، رشد مناسبی نداشته اند. این در حالی است که بخش خصوصی عمدتا در بخش یادشده فعال هستند. بنابراین چنانچه تسنیم گزارش می دهد، فرصت های شغلی ایجاد شده در سه ماهه نخست سال جاری کمتر از 25 هزار نفر بوده اند ( تسنیم، 27 / 6 / 1403). در واقع مهمترین عامل رشد اقتصادی به عامل نفت و گاز با 10.2 درصد تعلق دارد که عمدتا به دلیل خام فروشی است از این رو صادرات این بخش نیز بالاترین رشد در میان اجزاء تقاضای کل را داراست.
بنابراین چرایی عدم احساس بهبودی زندگی را می توان از این سه منظر توضیح داد. به نظر می رسد کاهش مخارج دولتی در سه ماهه نخست سال، افزایش نرخ بهره بین بانکی که اخیرا اتخاذ شد؛ سیاستی انقباظی بوده که به همراه روند کاهشی رشد بخش نفت، کاهش رشد اقتصادی را در پی خواهد داشت و زندگی را برای مردم همچنان سخت می کند.
محمدرضا یوسفی @Kolbe_Andishe_Farhang
مرکز آمار ایران گزارشی از رشد اقتصادی بهار امسال را منتشر کرده است. در این گزارش آمده است که در سه ماهه اول سال جاری، رشد تولید ناخالص داخلي با نفت 4.6 درصد و تولید ناخالص داخلي بدون نفت 2.8 درصد بوده است. در مورد رشد بخشهای اقتصادی آمده است، بخش كشاورزي 2.3، استخراج نفت خام و گاز طبيعي 10.2 ، ساير معادن 2.3، صنعت 1.8، توزيع گاز طبيعي 6، تامين آب و برق 4.4 ، ساختمان 2.2 و گروه خدمات نیز 3.1 درصد نسبت به سه ماهه اول 140۲ رشد داشته اند.
هر گاه آمارهای رشد اقتصادی اعلام می شود، این پرسش در اذهان عمومی مطرح می شود که چرا اثر این رشد اقتصادی در زندگی ما مردم احساس نمی شود. از این رو گروهی، این آمار را نادرست می دانند. جورج اورول نیز در کتاب قلعه حیوانات نقل می کند که اسکوئیار اعلام کرد که تولیدات مزرعه پانصد درصد رشد کرده است اما حیوانات این آمار را درک نمی کردند آنان احساس می کردند به غذا نیاز دارند نه به آمار.
با وجود این، از آنجا که علم اقتصاد یک علم داده محور است و در صورت کنار گذاردن داده های رسمی، مبنایی برای تحلیل و توصیف نخواهد داشت از این رو اقتصاددان بالاجبار به آمار اعتماد می کند. در این صورت، باید به این سوال پاسخ داد که چرا رشد اقتصادی اعلام شده در زندگی مردم احساس نمی شود. از چند منظر می توان پاسخی به این پرسش داد.
اول، فرض کنیم فردی به چاهی به عمق صد متر سقوط کرده است و مدت زمانی است که در این وضعیت به سر می برد، به مرور زمان چشمان او به تاریکی چاه و شرایط عادت می کند. حال اگر او یک متر بالا بیاید، آیا احساس رضایتمندی و تغییر خواهد کرد؟ به ویژه اینکه اگر نااطمینانی نسبت به تداوم خروج از چاه داشته باشد. هر چند تغییر در وضعیت او رخ داده ولی این میزان تغییر نمی تواند احساس خوشایندی را به وی منتقل کند و او هنوز خود را در چاه می بیند. اقتصاد ایران نیز پس از تحریم سال 90، در طول یک دهه متوسط نرخ رشد نزدیک به صفر را تجربه کرده است و درآمد سرانه کشور نزدیک به سی درصد کاهش یافته است. طبیعی است کاهش شدید سطح زندگی و تداوم آن موجب شده است تا رشدهای کوچک، احساس تغییر را منتقل نکند.
منظر دوم به روند رشد اقتصادی بخشهای اقتصادی و مقایسه آن با سه ماهه پایانی سال 1402 توجه دارد. به عنوان مثال روند رشد اقتصادی بخش کشاورزی در سال 1402، رشد منفی با نرخ کاهنده را به ترتیب شش ماهه اول سال منفی 4.4 درصد بوده و در نه ماهه به منفی 2.9 درصد کاهش یافته و در پایان سال به منفی 2.4 درصد کاهش یافت. حال طبیعی است که اقتصادی که رشدهای منفی را تجربه کرده، با رشد 2.3 درصدی، موجب احساس افزایش رفاه نمی شود.
منظر سوم، ترکیب رشد بخشهای اقتصادی است. بخش های کشاورزی 2.3 ، صنعت 1.8 و ساختمان2.2 و معادن غیرنفتی 2.3 درصد شد داشته اند که همگی از رشد کل کمتر بوده و همه این بخش ها که بیشترین ارتباط پیشین و پسین را دارند، رشد مناسبی نداشته اند. این در حالی است که بخش خصوصی عمدتا در بخش یادشده فعال هستند. بنابراین چنانچه تسنیم گزارش می دهد، فرصت های شغلی ایجاد شده در سه ماهه نخست سال جاری کمتر از 25 هزار نفر بوده اند ( تسنیم، 27 / 6 / 1403). در واقع مهمترین عامل رشد اقتصادی به عامل نفت و گاز با 10.2 درصد تعلق دارد که عمدتا به دلیل خام فروشی است از این رو صادرات این بخش نیز بالاترین رشد در میان اجزاء تقاضای کل را داراست.
بنابراین چرایی عدم احساس بهبودی زندگی را می توان از این سه منظر توضیح داد. به نظر می رسد کاهش مخارج دولتی در سه ماهه نخست سال، افزایش نرخ بهره بین بانکی که اخیرا اتخاذ شد؛ سیاستی انقباظی بوده که به همراه روند کاهشی رشد بخش نفت، کاهش رشد اقتصادی را در پی خواهد داشت و زندگی را برای مردم همچنان سخت می کند.
محمدرضا یوسفی @Kolbe_Andishe_Farhang
۳:۵۳
۴:۵۱
۴:۵۲
۴:۵۶
چه کسی به جنگ زده های ایرانی کمک می کند؟
چهارشنبه، صبح، بعد از عملیات وعده صادق ۲، جمعی از معلمان در مدرسه دخترانه متوسطه دوم در منطقه پردیسان قم تصمیم می گیرند برای بزرگداشت و برگزاری جشن، با خرج خودشان میان ۴۰۰ نفر دانش آموز مدرسه شیرینی پخش کنند. شیرینی ها پخش می شود ولی ده ها دانش آموز در حرکتی نمادین شیرینی های خودشان را به سطل زباله می ریزند، با این استدلال که؛ "شیرینی جنگ که خوردن ندارد"...
ذهن جامعه ایران سخت ترین هسته دفاعی و مرکزی ترین رینگ پدافندی از جریان مقاومت در جهان است. اقتدار جمهوری اسلامی نه بر موشک و پهباد که بر ایمان عمومی ایرانیان است. از این موشک ها و پهبادها همه دارند اما آن چه ندارند اراده عمومی است. خیلی سال است که این اراده آماج هجمه های ادراکی است و حتما محصول این جنگ شناختی در زمان خودش به میدان کشانده خواهد شد. فردای اولین حمله نظامی اسرائیل مشخص خواهد شد که ذهن ایران تا چه میزان جنگ زده است.
ذهن ایران دهه هاست به واسطه ارائه حرفی متفاوت برای بشریت و محقق نمودن بخش های مهمی از این گفتار در عرصه زندگی، متحمل این ضربات شده است. مردم ما در تداوم این حرکت امروز با وضعیت پیچیده ای مواجه شده اند، این پیچیدگی شدیداً به اقتضائات دوران مقاومت مرتبط است. پی گرفتن یک مسیر متفاوت از خواست قدرت ها و عدم پذیرش اراده آن ها ما را با چالش های درونی و بیرونی متعددی مواجه ساخته که موجب شده است بخش هایی از جامعه نسبت به ادامه این مسیر دچار تردیدهایی شوند. این تردید لزوماً به حساب و کتاب های سودجویانه و هزینه و فایده های منفعت طلبانه مربوط نیست و بخش مهمی از این تردیدها متوجه احساس هویت و حقانیت نسبت به مسیری است که در پیش گرفته ایم.
منشأ اصلی این تردیدها، احساس بیگانگی با هویت مقاومت می باشد. در شرایطی که جامعه ایران شدیدا در حال مقاومت است اما به جهت درگیر شدن با این چالش تا حدودی احساسات خودآگاهانه خود نسبت به وضعیت مقاومت را از دست داده است. جامعه ایران به دلیل تحمل فشارها در رنج است اما این رنج خود را به امری مقدس به نام مقاومت ارجاع نمی دهد و به همین دلیل از این در رنج بودن، احساس پیشرفت و امید ندارد.
مهم ترین عامل در پدید آمدن این وضعیت به نهاد ادراک ساز در موضوع مقاومت بازمی گردد، یکی از برداشتهای ذهنی که در راستای اقدامات این نهاد در ذهنیت مردم ایران تهنشین شده این است که «مقاومت یک ایدهی حاکمیتی و سیاسی است و با زندگی روزمرهی ما بینسبت است». جامعه امروزِ ایران، وقتی کلمهی «مقاومت» را میشنود، عباراتی مانندِ «محور مقاومت»، «جبههی مقاومت»، «نیروهای مقاومت» و «مقاومت فلسطین و لبنان و ...» در ذهنیتش پدیدار میشود. در این برداشت، جمهوری اسلامی ایران در راستای اهداف سیاسی خود، دارد از گروههایی که به عنوان مقاومت شناخته میشوند، حمایت میکند. این برداشت سیاسی ـ نظامی و جغرافیایی از مفهوم مقاومت، برداشت غلطی نیست، امّا با عمق معنایی مقاومت فاصله دارد.
میتوان ادّعا کرد مفهوم مقاومت در ذهنیت جامعهی ایران ـ حتّی جامعهی متدیّن ـ بسط و تفصیل درستی یافته است. القای برداشتهای نارسا و ناقص از مفهوم مقاومت موجب شده است جامعه میان زندگی روزمرهشان با الگوی مقاومت، احساس تعارض داشته باشد. بعضاً اینگونه برداشت میشود که تصمیم حاکمیت مبتنی بر دنبال کردن ایدهی مقاومت در منطقه، یا اساساً بینسبت با زندگی آحاد جامعه است، و یا اینکه زندگی روزمره مردم ایران را دچار چالش کرده است.
بخشی از جامعهی ایران، در حال حاضر ایدهی مقاومت را یک سخن انفعالی میانگارد که طرحی رو به جلو برای راهبریِ حیات اجتماعی ندارد. اینکه چگونه مقاومت، در جهانِ بازاریشدهی کنونی، ایدهای فعال و پیشبرنده برای حیات اجتماعی است، هنوز تبیین درخوری نیافته است. جامعهی ایرانی جمهوری اسلامی را در مقایسه با مسیر توسعهای که سایر کشورهای اسلامی در حال پیمودن هستند، بازخوانی میکند، ولی در این بازخوانی، تصویر روشنی از آینده مسیری که جمهوری اسلامی در سیاست، اقتصاد و فرهنگ در حال پیگیری است را ندارد.
در این شرایط، هنوز هم بسیاری از افراد و جریانات که به دنبال حمایت از جبهه مقاومت می باشند، احساس تعلقی برای پرداختن به عرصه ادراکی ایرانیان ندارند و در تمنای اعزام به جبهه های لبنان هستند. ضمن پاسداشت این انگیزه مبارک اما باید توجه داشت که امروز مبنایی ترین حمایت از جریان مقاومت، رسیدگی به تصویر ذهنی ایرانیان از ایده مقاومت و کمک به جنگ زدگان ایرانی در حوزه افکار عمومی است.
مهدی افراز
@Kolbe_Andishe_Farhang
چهارشنبه، صبح، بعد از عملیات وعده صادق ۲، جمعی از معلمان در مدرسه دخترانه متوسطه دوم در منطقه پردیسان قم تصمیم می گیرند برای بزرگداشت و برگزاری جشن، با خرج خودشان میان ۴۰۰ نفر دانش آموز مدرسه شیرینی پخش کنند. شیرینی ها پخش می شود ولی ده ها دانش آموز در حرکتی نمادین شیرینی های خودشان را به سطل زباله می ریزند، با این استدلال که؛ "شیرینی جنگ که خوردن ندارد"...
ذهن جامعه ایران سخت ترین هسته دفاعی و مرکزی ترین رینگ پدافندی از جریان مقاومت در جهان است. اقتدار جمهوری اسلامی نه بر موشک و پهباد که بر ایمان عمومی ایرانیان است. از این موشک ها و پهبادها همه دارند اما آن چه ندارند اراده عمومی است. خیلی سال است که این اراده آماج هجمه های ادراکی است و حتما محصول این جنگ شناختی در زمان خودش به میدان کشانده خواهد شد. فردای اولین حمله نظامی اسرائیل مشخص خواهد شد که ذهن ایران تا چه میزان جنگ زده است.
ذهن ایران دهه هاست به واسطه ارائه حرفی متفاوت برای بشریت و محقق نمودن بخش های مهمی از این گفتار در عرصه زندگی، متحمل این ضربات شده است. مردم ما در تداوم این حرکت امروز با وضعیت پیچیده ای مواجه شده اند، این پیچیدگی شدیداً به اقتضائات دوران مقاومت مرتبط است. پی گرفتن یک مسیر متفاوت از خواست قدرت ها و عدم پذیرش اراده آن ها ما را با چالش های درونی و بیرونی متعددی مواجه ساخته که موجب شده است بخش هایی از جامعه نسبت به ادامه این مسیر دچار تردیدهایی شوند. این تردید لزوماً به حساب و کتاب های سودجویانه و هزینه و فایده های منفعت طلبانه مربوط نیست و بخش مهمی از این تردیدها متوجه احساس هویت و حقانیت نسبت به مسیری است که در پیش گرفته ایم.
منشأ اصلی این تردیدها، احساس بیگانگی با هویت مقاومت می باشد. در شرایطی که جامعه ایران شدیدا در حال مقاومت است اما به جهت درگیر شدن با این چالش تا حدودی احساسات خودآگاهانه خود نسبت به وضعیت مقاومت را از دست داده است. جامعه ایران به دلیل تحمل فشارها در رنج است اما این رنج خود را به امری مقدس به نام مقاومت ارجاع نمی دهد و به همین دلیل از این در رنج بودن، احساس پیشرفت و امید ندارد.
مهم ترین عامل در پدید آمدن این وضعیت به نهاد ادراک ساز در موضوع مقاومت بازمی گردد، یکی از برداشتهای ذهنی که در راستای اقدامات این نهاد در ذهنیت مردم ایران تهنشین شده این است که «مقاومت یک ایدهی حاکمیتی و سیاسی است و با زندگی روزمرهی ما بینسبت است». جامعه امروزِ ایران، وقتی کلمهی «مقاومت» را میشنود، عباراتی مانندِ «محور مقاومت»، «جبههی مقاومت»، «نیروهای مقاومت» و «مقاومت فلسطین و لبنان و ...» در ذهنیتش پدیدار میشود. در این برداشت، جمهوری اسلامی ایران در راستای اهداف سیاسی خود، دارد از گروههایی که به عنوان مقاومت شناخته میشوند، حمایت میکند. این برداشت سیاسی ـ نظامی و جغرافیایی از مفهوم مقاومت، برداشت غلطی نیست، امّا با عمق معنایی مقاومت فاصله دارد.
میتوان ادّعا کرد مفهوم مقاومت در ذهنیت جامعهی ایران ـ حتّی جامعهی متدیّن ـ بسط و تفصیل درستی یافته است. القای برداشتهای نارسا و ناقص از مفهوم مقاومت موجب شده است جامعه میان زندگی روزمرهشان با الگوی مقاومت، احساس تعارض داشته باشد. بعضاً اینگونه برداشت میشود که تصمیم حاکمیت مبتنی بر دنبال کردن ایدهی مقاومت در منطقه، یا اساساً بینسبت با زندگی آحاد جامعه است، و یا اینکه زندگی روزمره مردم ایران را دچار چالش کرده است.
بخشی از جامعهی ایران، در حال حاضر ایدهی مقاومت را یک سخن انفعالی میانگارد که طرحی رو به جلو برای راهبریِ حیات اجتماعی ندارد. اینکه چگونه مقاومت، در جهانِ بازاریشدهی کنونی، ایدهای فعال و پیشبرنده برای حیات اجتماعی است، هنوز تبیین درخوری نیافته است. جامعهی ایرانی جمهوری اسلامی را در مقایسه با مسیر توسعهای که سایر کشورهای اسلامی در حال پیمودن هستند، بازخوانی میکند، ولی در این بازخوانی، تصویر روشنی از آینده مسیری که جمهوری اسلامی در سیاست، اقتصاد و فرهنگ در حال پیگیری است را ندارد.
در این شرایط، هنوز هم بسیاری از افراد و جریانات که به دنبال حمایت از جبهه مقاومت می باشند، احساس تعلقی برای پرداختن به عرصه ادراکی ایرانیان ندارند و در تمنای اعزام به جبهه های لبنان هستند. ضمن پاسداشت این انگیزه مبارک اما باید توجه داشت که امروز مبنایی ترین حمایت از جریان مقاومت، رسیدگی به تصویر ذهنی ایرانیان از ایده مقاومت و کمک به جنگ زدگان ایرانی در حوزه افکار عمومی است.
مهدی افراز
@Kolbe_Andishe_Farhang
۵:۳۲
۹:۵۷
سنوار مرده اما حماس زنده خواهد ماند
آیا مرگ سنوار به معنای پایان حماس است؟ این هدف اعلامشده اسرائیل بوده است - نابودی گروه تروریستی تا اسرائیل بتواند بازدارندگی را بازگرداند و امنیت شهروندان اسرائیلی را دوباره برقرار کند. تواناییهای نظامی حماس در اثر عملیات نظامی اسرائیل آسیب زیادی دیده است: دولت اسرائیل ادعا میکند که نیروهای دفاعی اسرائیل بیش از ۱۷ هزار جنگجوی حماس را از مجموع ۲۵ تا ۳۵ هزار نیروی آن کشته دادهاند. اسرائیل همچنین بر روی تعقیب رهبران حماس متمرکز شده است و به دنبال ضربهای قاطع است که تهدیدی را که این گروه ایجاد میکند از بین ببرد.
این استراتژی «بریدن سر» - شکست دادن یک گروه تروریستی از طریق ضربهزدن به رهبری آن – میتواند کارساز باشد. اما من در تحقیقاتم در مورد ۴۵۷ کارزار و سازمان تروریستی، که بازه زمانی صد سالهای را در برمیگیرد، دریافتم که گروههایی که با بریدن سر نابود میشوند، معمولاً کوچکاند، ساختاری سلسلهمراتبی دارند و با کیش شخصیت شناخته میشوند. آنها معمولاً فاقد یک طرح جانشینپروری هستند و به طور متوسط کمتر از ده سال است که فعالیت میکنند. گروههای قدیمیتر و بسیار شبکهای میتوانند خود را مجدد سازماندهی کرده و به حیات خود ادامه دهند.
حماس کاندیدای مناسبی برای استراتژی قطع سر نیست. حماس یک سازمان کاملاً شبکهای با دستور کار سیاسی افراطی است که به حمایت بینالمللی وابسته است و آگاهانه برای مخاطبان بینالمللی فعالیت میکند. این گروه همچنین یک گروه تثبیتشده با بیش از ۴۰ سال قدمت است و دفاتری در خارج از غزه دارد که به بقای آن کمک میکند. این کشور از کمکهای چشمگیری از سوی ایران برخوردار است و هیچ گروه تروریستی مورد حمایت یک دولت تنها به دلیل مرگ رهبرش از بین نرفته است. به بیان ساده، اسرائیل رهبر حماس را در غزه کشته است، اما این گروه و دستور کار سیاسی آن احتمالاً زنده خواهد ماند.
کشتن بسیاری از رهبران حماس در سال گذشته، جایگاه سنوار را در این گروه ارتقاء و قدرت او را افزایش داده بود. بنابراین ترور او یک ضربه جدی به حماس بود. یکی از جنبههای جالب این ترور این است که سنوار در یک درگیری معمولی کشته شد، نه یک قتل هدفمند - واقعیتی که تصویر او را به عنوان یک مبارز شهید که در کنار سربازانش جان باخته است، برجسته خواهد کرد. برادر کوچکتر سنوار، محمد، ظاهراً آماده است تا شروع به ایفای نقش او کند که از جایگاه برادر مشهورش سود خواهد برد.
هیچ کس در کشتارهای هدفمند بهتر از اسرائیلیها نیست، اما سوال کلیدی این است که آیا دولت نتانیاهو یک دستور کار سیاسی برای کاهش تهدیدی که نسل بعدی رهبران حماس قطعاً ایجاد خواهند کرد، دارد یا خیر. سنوار قبل از آزادی در مبادله گروگان با زندانیان در سال ۲۰۱۱، ۲۳ سال را در یک زندان اسرائیل گذرانده بود و انتقامجویی تلخی را از اسیرکنندگانش پرورش میداد که در زمان طراحی حملات ۷ اکتبر به راه انداخت. چند نفر دیگر از سنوارهای آینده والدین، خواهر و برادر یا فرزندان خود را در غزه دفن کردهاند؟ چه تعداد از گرسنگان و بیخانمانهای غزه، که فاقد شغل یا چشماندازی فراتر از شبکههای جنایتکار حماس هستند، اکنون در آرزوی انتقامجویی هستند؟
مرگ سنوار میتواند فرصتی حیاتی برای تغییر مارپیچ منفی کنونی منطقه باشد. علیرغم تلاشهای دیپلماتیک مستمر آمریکا، قطر و مصر، وضعیت به سمت جنگ منطقهای پیش میرود که دیپلماسی برای جلوگیری از آن طراحی شده است. یحیی سنوار میخواست جنگ را ادامه دهد و مانع اصلی هرگونه توافق برای پایان دادن به آن بود. ترور او در صورتی که دولت نتانیاهو را متقاعد کند که راهحلی سیاسی برای جنگ اسرائیل و حماس پیدا کند که به ناآرامیهای منطقهای دامن میزند، میتواند به نتیجه سیاسی مطلوبی منجر شود. انجام این کار به معنای پیگیری توافقی در غزه است که منجر به بازگرداندن ۱۰۱ گروگان اسرائیلی (چه زنده و چه مرده) و ارسال کمک های بشردوستانه بسیار برای غیرنظامیان غزه میشود که بسیاری از آنها بی خانمان و گرسنه و در معرض مرگ هستند.
البته چالش این است که اکنون کسی نیست که با او درباره آتشبس مذاکره شود. با کشتن سنوار، اسرائیل احتمالاً نهتنها نتوانسته حماس را شکست دهد، بلکه این احتمال را نیز افزایش داده است که چارهای جز ادامه جنگ مخرب و بیهدف خود در غزه نخواهد داشت؛ درگیریای که در درازمدت به دشمنی میان فلسطینیها دامن میزند که سنوار از آن بهرهبرداری کرد – و کسانی که از او پیروی خواهند کرد نیز از آن بهرهبرداری خواهند کرد.
آدری کورت کرونین ، ۱۹ اکتبر ۲۰۲۴ ترجمه و تلخیص محمدرضا دادگستر
https://B2n.ir/w98918
@Kolbe_Andishe_Farhang
آیا مرگ سنوار به معنای پایان حماس است؟ این هدف اعلامشده اسرائیل بوده است - نابودی گروه تروریستی تا اسرائیل بتواند بازدارندگی را بازگرداند و امنیت شهروندان اسرائیلی را دوباره برقرار کند. تواناییهای نظامی حماس در اثر عملیات نظامی اسرائیل آسیب زیادی دیده است: دولت اسرائیل ادعا میکند که نیروهای دفاعی اسرائیل بیش از ۱۷ هزار جنگجوی حماس را از مجموع ۲۵ تا ۳۵ هزار نیروی آن کشته دادهاند. اسرائیل همچنین بر روی تعقیب رهبران حماس متمرکز شده است و به دنبال ضربهای قاطع است که تهدیدی را که این گروه ایجاد میکند از بین ببرد.
این استراتژی «بریدن سر» - شکست دادن یک گروه تروریستی از طریق ضربهزدن به رهبری آن – میتواند کارساز باشد. اما من در تحقیقاتم در مورد ۴۵۷ کارزار و سازمان تروریستی، که بازه زمانی صد سالهای را در برمیگیرد، دریافتم که گروههایی که با بریدن سر نابود میشوند، معمولاً کوچکاند، ساختاری سلسلهمراتبی دارند و با کیش شخصیت شناخته میشوند. آنها معمولاً فاقد یک طرح جانشینپروری هستند و به طور متوسط کمتر از ده سال است که فعالیت میکنند. گروههای قدیمیتر و بسیار شبکهای میتوانند خود را مجدد سازماندهی کرده و به حیات خود ادامه دهند.
حماس کاندیدای مناسبی برای استراتژی قطع سر نیست. حماس یک سازمان کاملاً شبکهای با دستور کار سیاسی افراطی است که به حمایت بینالمللی وابسته است و آگاهانه برای مخاطبان بینالمللی فعالیت میکند. این گروه همچنین یک گروه تثبیتشده با بیش از ۴۰ سال قدمت است و دفاتری در خارج از غزه دارد که به بقای آن کمک میکند. این کشور از کمکهای چشمگیری از سوی ایران برخوردار است و هیچ گروه تروریستی مورد حمایت یک دولت تنها به دلیل مرگ رهبرش از بین نرفته است. به بیان ساده، اسرائیل رهبر حماس را در غزه کشته است، اما این گروه و دستور کار سیاسی آن احتمالاً زنده خواهد ماند.
کشتن بسیاری از رهبران حماس در سال گذشته، جایگاه سنوار را در این گروه ارتقاء و قدرت او را افزایش داده بود. بنابراین ترور او یک ضربه جدی به حماس بود. یکی از جنبههای جالب این ترور این است که سنوار در یک درگیری معمولی کشته شد، نه یک قتل هدفمند - واقعیتی که تصویر او را به عنوان یک مبارز شهید که در کنار سربازانش جان باخته است، برجسته خواهد کرد. برادر کوچکتر سنوار، محمد، ظاهراً آماده است تا شروع به ایفای نقش او کند که از جایگاه برادر مشهورش سود خواهد برد.
هیچ کس در کشتارهای هدفمند بهتر از اسرائیلیها نیست، اما سوال کلیدی این است که آیا دولت نتانیاهو یک دستور کار سیاسی برای کاهش تهدیدی که نسل بعدی رهبران حماس قطعاً ایجاد خواهند کرد، دارد یا خیر. سنوار قبل از آزادی در مبادله گروگان با زندانیان در سال ۲۰۱۱، ۲۳ سال را در یک زندان اسرائیل گذرانده بود و انتقامجویی تلخی را از اسیرکنندگانش پرورش میداد که در زمان طراحی حملات ۷ اکتبر به راه انداخت. چند نفر دیگر از سنوارهای آینده والدین، خواهر و برادر یا فرزندان خود را در غزه دفن کردهاند؟ چه تعداد از گرسنگان و بیخانمانهای غزه، که فاقد شغل یا چشماندازی فراتر از شبکههای جنایتکار حماس هستند، اکنون در آرزوی انتقامجویی هستند؟
مرگ سنوار میتواند فرصتی حیاتی برای تغییر مارپیچ منفی کنونی منطقه باشد. علیرغم تلاشهای دیپلماتیک مستمر آمریکا، قطر و مصر، وضعیت به سمت جنگ منطقهای پیش میرود که دیپلماسی برای جلوگیری از آن طراحی شده است. یحیی سنوار میخواست جنگ را ادامه دهد و مانع اصلی هرگونه توافق برای پایان دادن به آن بود. ترور او در صورتی که دولت نتانیاهو را متقاعد کند که راهحلی سیاسی برای جنگ اسرائیل و حماس پیدا کند که به ناآرامیهای منطقهای دامن میزند، میتواند به نتیجه سیاسی مطلوبی منجر شود. انجام این کار به معنای پیگیری توافقی در غزه است که منجر به بازگرداندن ۱۰۱ گروگان اسرائیلی (چه زنده و چه مرده) و ارسال کمک های بشردوستانه بسیار برای غیرنظامیان غزه میشود که بسیاری از آنها بی خانمان و گرسنه و در معرض مرگ هستند.
البته چالش این است که اکنون کسی نیست که با او درباره آتشبس مذاکره شود. با کشتن سنوار، اسرائیل احتمالاً نهتنها نتوانسته حماس را شکست دهد، بلکه این احتمال را نیز افزایش داده است که چارهای جز ادامه جنگ مخرب و بیهدف خود در غزه نخواهد داشت؛ درگیریای که در درازمدت به دشمنی میان فلسطینیها دامن میزند که سنوار از آن بهرهبرداری کرد – و کسانی که از او پیروی خواهند کرد نیز از آن بهرهبرداری خواهند کرد.
آدری کورت کرونین ، ۱۹ اکتبر ۲۰۲۴ ترجمه و تلخیص محمدرضا دادگستر
https://B2n.ir/w98918
@Kolbe_Andishe_Farhang
۱۰:۱۷
۱۸:۴۶
سِحر با معجزه پهلو نزند، دل خوش دار...
«شجاعت غالبا از احساس قدرت است که ریشه می گیرد. ریشهی شجاعتی که ما را اینچنین دلاورانه به صحنه ی نبرد کشانده است در کدام قدرت است؟ آیا این قدرت بر سلاح های پیشرفتهای که در اختیار داریم متکی است؟
تسلیحات نظامی ما عمدتا از سادهترین تجهیزاتی است که در ارتشهای دنیا موجود است، حال آنکه موازنهی قدرت در دنیای امروز بر سلاحهای اتمی استوار شده است.
معیار قدرت در جهان امروز ابزار است و آن که ابزارهای نظامی مهلکتری در اختیار دارد قدرتمندتر است. صلح و امنیت در دنیایی اینچنین، بر این موازنه است که متکی است؛ موازنهی قدرت در میان گرگهای متخاصمی که از ترس دندانهای تیز یکدیگر، هر چند رو در روی هم ایستادهاند و میغرند، اما حمله نمیکنند.
این انگار که در جهان وارونهی امروز برای حفظ صلح و امنیت باید تسلیحات نظامی پیشرفتهتری ساخت تا دشمن را از حمله باز دارد، یعنی بمبهای اتمی حافظ صلح و امنیت و آرامش هستند. آیا بهراستی در این دنیای وارونه که منطق دیوانگان حکمفرماست، ما نیز با همین معیارها پای به میدان نهادهایم؟ آیا بهراستی قدرت و شجاعت ما بر موشکهای استینگر و سلاحهای پیشرفتهی دیگری که در اختیار داریم متکی است؟
جواب این است: خیر، ما به حول و قوهی خدا بر قوهی اتم نیز دست خواهیم یافت، اما هرگز بر آن تکیه نخواهیم کرد. و اگر راستش را بخواهید، اصلا موشک استینگر برازندهی دستان ماست، چرا که ما علمدار استمرار نهضت انبیا هستیم و برای تحقق حاکمیت احکام خدا در کرهی زمین قیام کردهایم. آنگاه که موشک استینگر بر شانهی یک پاسدار مومن قرار گیرد، ابزار درست در خدمت آنچه که باید، یعنی در خدمت اشاعهی توحید بر سراسر سیارهی زمین، به کار رفته است. و لیکن ما هرگز بر قدرت ابزار تکیه نخواهیم کرد؛ قدرت حقیقی در جایی دیگر است...
جهان در آستانهی تحولی عظیم قرار گرفته است. وقتی مومنین بر محور ولایت اجتماع کنند، به آنچنان منبعی عظیم از قدرت دست خواهند یافت که هیچ نیروی دیگری در سراسر جهان با آن یارای رو در رویی ندارد.
سحر با معجزه پهلو نزند، دل خوشدار! اگر سحر فرعونی توانست بر معجزهی موسوی غلبه کند، آمریکا نیز خواهد توانست با تسلیحات پیشرفتهی خویش بر ایمان ما چیره شود. قدرت حقیقی اینجاست، چرا که دست خدا با جماعتی است که بر محور حق گرد آمدهاند. با این معیار، بسیج قدرتمندترین ارتش دنیاست.
اگر کسی در جستوجوی مصادیق کاذب قدرت باشد، آن را در میان بسیجیان نخواهد یافت. آنها آرتیستهای دروغین سینما، هرکول و سامسون و یا جیمز باند و سوپرمن نیستند. آنها هم مثل من و تو، کارگر و کارمند، دانشجو و دکاندار هستند و قدرتشان نه در موهای بلند و بازوهای کلفت است و نه در بالهای آهنین و پاهای الکترونیکی؛ در ایمان است.
چیزی نخواهد گذشت که مستضعفین سراسر عالم در خواهند یافت که قدرت حقیقی تنها در وحدت ایمانی نهفته است و راهی جز جهاد مسلحانه برای دست یافتن به عدالت وجود ندارد. آنگاه حقیقتی که در نام بسیج مستضعفین نهفته است به تحقق خواهد پیوست و همهی مظلومان برای مبارزه با ظلم، لباس رزم خواهند پوشید و به صحنهی نبرد خواهند آمد...»
شهید مرتضی آوینی
@Kolbe_Andishe_Farhang
«شجاعت غالبا از احساس قدرت است که ریشه می گیرد. ریشهی شجاعتی که ما را اینچنین دلاورانه به صحنه ی نبرد کشانده است در کدام قدرت است؟ آیا این قدرت بر سلاح های پیشرفتهای که در اختیار داریم متکی است؟
تسلیحات نظامی ما عمدتا از سادهترین تجهیزاتی است که در ارتشهای دنیا موجود است، حال آنکه موازنهی قدرت در دنیای امروز بر سلاحهای اتمی استوار شده است.
معیار قدرت در جهان امروز ابزار است و آن که ابزارهای نظامی مهلکتری در اختیار دارد قدرتمندتر است. صلح و امنیت در دنیایی اینچنین، بر این موازنه است که متکی است؛ موازنهی قدرت در میان گرگهای متخاصمی که از ترس دندانهای تیز یکدیگر، هر چند رو در روی هم ایستادهاند و میغرند، اما حمله نمیکنند.
این انگار که در جهان وارونهی امروز برای حفظ صلح و امنیت باید تسلیحات نظامی پیشرفتهتری ساخت تا دشمن را از حمله باز دارد، یعنی بمبهای اتمی حافظ صلح و امنیت و آرامش هستند. آیا بهراستی در این دنیای وارونه که منطق دیوانگان حکمفرماست، ما نیز با همین معیارها پای به میدان نهادهایم؟ آیا بهراستی قدرت و شجاعت ما بر موشکهای استینگر و سلاحهای پیشرفتهی دیگری که در اختیار داریم متکی است؟
جواب این است: خیر، ما به حول و قوهی خدا بر قوهی اتم نیز دست خواهیم یافت، اما هرگز بر آن تکیه نخواهیم کرد. و اگر راستش را بخواهید، اصلا موشک استینگر برازندهی دستان ماست، چرا که ما علمدار استمرار نهضت انبیا هستیم و برای تحقق حاکمیت احکام خدا در کرهی زمین قیام کردهایم. آنگاه که موشک استینگر بر شانهی یک پاسدار مومن قرار گیرد، ابزار درست در خدمت آنچه که باید، یعنی در خدمت اشاعهی توحید بر سراسر سیارهی زمین، به کار رفته است. و لیکن ما هرگز بر قدرت ابزار تکیه نخواهیم کرد؛ قدرت حقیقی در جایی دیگر است...
جهان در آستانهی تحولی عظیم قرار گرفته است. وقتی مومنین بر محور ولایت اجتماع کنند، به آنچنان منبعی عظیم از قدرت دست خواهند یافت که هیچ نیروی دیگری در سراسر جهان با آن یارای رو در رویی ندارد.
سحر با معجزه پهلو نزند، دل خوشدار! اگر سحر فرعونی توانست بر معجزهی موسوی غلبه کند، آمریکا نیز خواهد توانست با تسلیحات پیشرفتهی خویش بر ایمان ما چیره شود. قدرت حقیقی اینجاست، چرا که دست خدا با جماعتی است که بر محور حق گرد آمدهاند. با این معیار، بسیج قدرتمندترین ارتش دنیاست.
اگر کسی در جستوجوی مصادیق کاذب قدرت باشد، آن را در میان بسیجیان نخواهد یافت. آنها آرتیستهای دروغین سینما، هرکول و سامسون و یا جیمز باند و سوپرمن نیستند. آنها هم مثل من و تو، کارگر و کارمند، دانشجو و دکاندار هستند و قدرتشان نه در موهای بلند و بازوهای کلفت است و نه در بالهای آهنین و پاهای الکترونیکی؛ در ایمان است.
چیزی نخواهد گذشت که مستضعفین سراسر عالم در خواهند یافت که قدرت حقیقی تنها در وحدت ایمانی نهفته است و راهی جز جهاد مسلحانه برای دست یافتن به عدالت وجود ندارد. آنگاه حقیقتی که در نام بسیج مستضعفین نهفته است به تحقق خواهد پیوست و همهی مظلومان برای مبارزه با ظلم، لباس رزم خواهند پوشید و به صحنهی نبرد خواهند آمد...»
شهید مرتضی آوینی
@Kolbe_Andishe_Farhang
۱۹:۴۶
۳۰ مهر
خطبهٔ نامنتظرهتولید جغرافیا مقدم بر هر تصمیمی در این جنگ استبخش اول
خطبههای نماز جمعه رهبر انقلاب، بسیار نامنتظره بود. از پس آن روزهای نفسگیر که وعده انتقام هنیه به تعویق افتاد تا تمام نیروی انتظار و خشم فشرده مردم مقاومت، به مدد موشکهای سپاه بر خاک سرزمینهای اشغالی نشست، همه انتظار خطبهای آتشین و تهاجمی داشتند. اما بر خلاف انتظار، رهبر انقلاب خطبهای سرد و آرام خواندند. خطبهای که بنا داشت هیجانها را خاموش کند و آتش میدان را فروبنشاند. تأکید کردند که نه هیجانزده میشویم و نه تعلل میکنیم. رفتار ما قانونی و مطابق منطق بینالملل است.
نماز جمعه آن روز، حامل تضادی شگرف بود. نفس برپایی نماز جمعه در آن معرکه خطر، اعلان آمادگی برای حضور در صحنه هر نبردی بود اما همزمان لحن سرد و صبور خطبهها به استقبال آتشبس رفته بود. در معرکه چنین میدان جنگی، این موضع سرد از سوی رهبری انقلابی، نامنتظره و شگفت انگیز شد. همزمان با این خطبه، سفر مسعود پزشکیان و عباس عراقچی به قطر، لبنان، سوریه و عربستان، برای مذاکرات آتشبس در جریان بود. گفتند: وعده آتشبس از سوی آمریکا، انتقام شهادت هنیه را به تعویق انداخته بود. گفتند: سیدحسن نصرالله قبل از شهادت با آتشبس موافقت کرده بود. خود سید هم پس از انتقام هنیه که انتقامی مختصر و کمتنش بود، اعلام کرد عملیات پایان یافته و مردم لبنان میتوانند امشب آسوده بخوابند. این سخنان طنین گسترش جنگ نداشت و همه این خبرها در خطبههای رهبر انقلاب معنای خود را به دست آورد؛ جبهه مقاومت به دنبال گسترش جنگ نیست. به نظر میرسد مذاکرات آتشبس ذیل پروژههای مختلف در حال پیگیری است. جریانی آتشبس را مقدمه مذاکرات پذیرش نظم موجود جهان میداند و جریانی دیگر آتشبس را فرصتی برای بازیابی جغرافیای مقاومت. ما از این جنگ چه میخواستیم؟ و چرا امروز به استقبال آتشبس رفتهایم؟ آیا این آتشبس شکستی برای جبهه مقاومت است؟ تفسیر و فهم این موضع، چیزی درباره ماهیت جبهه مقاومت میگوید.
فهم ما از انسان و جهان، و طرحی که از زندگی داریم، نظم متناسب خود را تولید میکند. نظم اجتماعی و اقتصادي، قدرت خود را در نظم جغرافیایی و سیاسی بازتولید میکند و انسان و جهان خود را میسازد. تن دادن به هر نظم جغرافیایی، مشارکت در آن اقتصاد و سیاست و آن طرح انسانی و آن زندگی است. مسأله اصلی برای جمهوری اسلامی و جبهه مقاومت،استقلال و آزادی است. استقلال و آزادی، طرحی از انسان و پیشنهادی برای زندگی است. این طرح از زندگی، نظم سیاسی و اقتصادی متناسب خود را طلب میکند و در اقتصاد و جغرافیای مستقل خود احراز میشود. تمام معنای برپایی عدالت، در احراز همین استقلال و آزادی است. اما آرمانها بدون اینکه تحقق عینی داشته باشند ناتماماند و بدون اقتصاد و جغرافیای مستقل و مقاوم، استقلال،آزادی و عدالت چیزی جز شعار نخواهد بود. روشن است که وقتی آرمانها و ایدهها نقطه تعین و تحقق خود را در جغرافیای اقتصادی و سیاسی مییابند، قدرت واقعی تولید میکنند و نظم و نیروی خود را بر نظم و نیروی از پیش موجود تحمیل میکنند.
ایران تا دوران صفویه جغرافیای اقتصادی منحصر به فردی داشت که متمرکز بر راههای بریّ بود. ما در نظم جغرافیایی خشکی-محور در قلب زمین قرار گرفته و مرکز تبادل تجاری دنیا بودیم. هر تجارتی باید از میانه ایران عبور میکرد و این موقعیت محوری، مزیت اقتصادی و سیاسی ایران را میساخت. نزاعهای عثمانی با غرب موجب شد کشورهای غربی برای غلبه بر سد جغرافیایی عثمانی و دسترسی به شرق، به ابتکار راههای دریایی بپردازند. متکی به ناوگان بزرگ دریایی بریتانیا و تأسیس کمپانی هند شرقی، شبکه راههای دریایی غرب، جغرافیای اقتصادی جدیدی را سامان داد و جغرافیای ما را از مدار اقتصاد دنیا خارج کرد. پروژه جایگزینی نظم اقتصادی جدید غرب با جنگ اول جهانی تکمیل شد. در جنگ اول با تضعیف ایران و تجزیه عثمانی، محور خلیج فارس تا مدیترانه به خدمت جغرافیای اقتصادی غرب درآمد و اسرائیل در گلوگاه این جغرافیای جدید تعبیه گردید.
نظم جغرافیایی غرب جدید، برای ما و همه کشورهای اسلامی مسأله مرگ و زندگی است. اگر نخواهیم جغرافیای مولد خود را بسازیم باید در جغرافیای استعماری غرب، وابسته و مستحیل بشویم و استقلال و آزادی خود را معامله کنیم. نظم موجود جهان حامل طرحی از دوگانه انسان قوی و انسان ضعیف است و تن دادن به چنین نظمی ایستادن در موقعیت ملت ضعیف است. جغرافیای موجود جهان بر علیه موجودیت ایران و ملتهای غیرغربی است و جمهوری اسلامی، طی 40 سال گذشته جغرافیای جدیدی تدارک کرده تا از موجودیت خود دفاع کند. روشن است که این جغرافیای جدید تهدیدی برای نظم و جغرافیای استعماری است.
سیدعلی متولی امامی
@Kolbe_Andishe_Farhang
خطبههای نماز جمعه رهبر انقلاب، بسیار نامنتظره بود. از پس آن روزهای نفسگیر که وعده انتقام هنیه به تعویق افتاد تا تمام نیروی انتظار و خشم فشرده مردم مقاومت، به مدد موشکهای سپاه بر خاک سرزمینهای اشغالی نشست، همه انتظار خطبهای آتشین و تهاجمی داشتند. اما بر خلاف انتظار، رهبر انقلاب خطبهای سرد و آرام خواندند. خطبهای که بنا داشت هیجانها را خاموش کند و آتش میدان را فروبنشاند. تأکید کردند که نه هیجانزده میشویم و نه تعلل میکنیم. رفتار ما قانونی و مطابق منطق بینالملل است.
نماز جمعه آن روز، حامل تضادی شگرف بود. نفس برپایی نماز جمعه در آن معرکه خطر، اعلان آمادگی برای حضور در صحنه هر نبردی بود اما همزمان لحن سرد و صبور خطبهها به استقبال آتشبس رفته بود. در معرکه چنین میدان جنگی، این موضع سرد از سوی رهبری انقلابی، نامنتظره و شگفت انگیز شد. همزمان با این خطبه، سفر مسعود پزشکیان و عباس عراقچی به قطر، لبنان، سوریه و عربستان، برای مذاکرات آتشبس در جریان بود. گفتند: وعده آتشبس از سوی آمریکا، انتقام شهادت هنیه را به تعویق انداخته بود. گفتند: سیدحسن نصرالله قبل از شهادت با آتشبس موافقت کرده بود. خود سید هم پس از انتقام هنیه که انتقامی مختصر و کمتنش بود، اعلام کرد عملیات پایان یافته و مردم لبنان میتوانند امشب آسوده بخوابند. این سخنان طنین گسترش جنگ نداشت و همه این خبرها در خطبههای رهبر انقلاب معنای خود را به دست آورد؛ جبهه مقاومت به دنبال گسترش جنگ نیست. به نظر میرسد مذاکرات آتشبس ذیل پروژههای مختلف در حال پیگیری است. جریانی آتشبس را مقدمه مذاکرات پذیرش نظم موجود جهان میداند و جریانی دیگر آتشبس را فرصتی برای بازیابی جغرافیای مقاومت. ما از این جنگ چه میخواستیم؟ و چرا امروز به استقبال آتشبس رفتهایم؟ آیا این آتشبس شکستی برای جبهه مقاومت است؟ تفسیر و فهم این موضع، چیزی درباره ماهیت جبهه مقاومت میگوید.
فهم ما از انسان و جهان، و طرحی که از زندگی داریم، نظم متناسب خود را تولید میکند. نظم اجتماعی و اقتصادي، قدرت خود را در نظم جغرافیایی و سیاسی بازتولید میکند و انسان و جهان خود را میسازد. تن دادن به هر نظم جغرافیایی، مشارکت در آن اقتصاد و سیاست و آن طرح انسانی و آن زندگی است. مسأله اصلی برای جمهوری اسلامی و جبهه مقاومت،استقلال و آزادی است. استقلال و آزادی، طرحی از انسان و پیشنهادی برای زندگی است. این طرح از زندگی، نظم سیاسی و اقتصادی متناسب خود را طلب میکند و در اقتصاد و جغرافیای مستقل خود احراز میشود. تمام معنای برپایی عدالت، در احراز همین استقلال و آزادی است. اما آرمانها بدون اینکه تحقق عینی داشته باشند ناتماماند و بدون اقتصاد و جغرافیای مستقل و مقاوم، استقلال،آزادی و عدالت چیزی جز شعار نخواهد بود. روشن است که وقتی آرمانها و ایدهها نقطه تعین و تحقق خود را در جغرافیای اقتصادی و سیاسی مییابند، قدرت واقعی تولید میکنند و نظم و نیروی خود را بر نظم و نیروی از پیش موجود تحمیل میکنند.
ایران تا دوران صفویه جغرافیای اقتصادی منحصر به فردی داشت که متمرکز بر راههای بریّ بود. ما در نظم جغرافیایی خشکی-محور در قلب زمین قرار گرفته و مرکز تبادل تجاری دنیا بودیم. هر تجارتی باید از میانه ایران عبور میکرد و این موقعیت محوری، مزیت اقتصادی و سیاسی ایران را میساخت. نزاعهای عثمانی با غرب موجب شد کشورهای غربی برای غلبه بر سد جغرافیایی عثمانی و دسترسی به شرق، به ابتکار راههای دریایی بپردازند. متکی به ناوگان بزرگ دریایی بریتانیا و تأسیس کمپانی هند شرقی، شبکه راههای دریایی غرب، جغرافیای اقتصادی جدیدی را سامان داد و جغرافیای ما را از مدار اقتصاد دنیا خارج کرد. پروژه جایگزینی نظم اقتصادی جدید غرب با جنگ اول جهانی تکمیل شد. در جنگ اول با تضعیف ایران و تجزیه عثمانی، محور خلیج فارس تا مدیترانه به خدمت جغرافیای اقتصادی غرب درآمد و اسرائیل در گلوگاه این جغرافیای جدید تعبیه گردید.
نظم جغرافیایی غرب جدید، برای ما و همه کشورهای اسلامی مسأله مرگ و زندگی است. اگر نخواهیم جغرافیای مولد خود را بسازیم باید در جغرافیای استعماری غرب، وابسته و مستحیل بشویم و استقلال و آزادی خود را معامله کنیم. نظم موجود جهان حامل طرحی از دوگانه انسان قوی و انسان ضعیف است و تن دادن به چنین نظمی ایستادن در موقعیت ملت ضعیف است. جغرافیای موجود جهان بر علیه موجودیت ایران و ملتهای غیرغربی است و جمهوری اسلامی، طی 40 سال گذشته جغرافیای جدیدی تدارک کرده تا از موجودیت خود دفاع کند. روشن است که این جغرافیای جدید تهدیدی برای نظم و جغرافیای استعماری است.
سیدعلی متولی امامی
@Kolbe_Andishe_Farhang
۵:۲۳
خطبهٔ نامنتظرهتولید جغرافیا مقدم بر هر تصمیمی در این جنگ استبخش دوم
استراتژی رهبر انقلاب چه در سیاست خارجی و چه در سیاست منطقهای و داخلی که همه عرصههای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و نظامی را شامل میشود، مقاومت و تولید است. تحقق چنین ایدهای نیازمند تصمیم بزرگ تولید جغرافیا است؛ جغرافیایی که حامل یک نظم اجتماعی با اقتصاد مولد و سیاست مستقل باشد. تأسیس جغرافیای اقتصادی مولد طرحی در برابر نظم اقتصادی پولی و اعتباری است. این جغرافیا محقق نمیشود مگر با مردمانی که چنین انسان و زندگی مولد را تخیل کنند و دوست دارند؛ مردمانی که حول چنین انسانی به وحدت میرسند و هزینه میدهند. این امر بدون مشارکت مردمان این منطقه میسر نخواهد بود. تولید جغرافیا تولید مردم است و بدون تکیه و توجه به مردم، جبهه مقاومت هیچ نیرویی نخواهد داشت و جغرافیایی نخواهد ساخت. برای رهبر انقلاب تولید جغرافیا و مردم مقاومت بر هر امر دیگری اولویت دارد. در استراتژی رهبر انقلاب ، نابودی اسرائیل تنها زمانی ممکن خواهد بود که جغرافیا و مردم مقاومت شکل گرفته و فشار طبیعی چنین نیرویی، نظم جغرافیایی گذشته را مضمحل کند. این همان طرح فتح مکه است. فتح مکه بدون هیچ جنگی و بدون هیچ فشار خارجی و تنها متکی به مردم و اقتصاد مستقل مسلمانان محقق شد. طرح رهبر انقلاب برای نابودی اسرائیل طرح فتح مکه است. بنابراین نابودی اسرائیل برای رهبر انقلاب یک مسأله علیحده بر جغرافیای مستقل مقاومت است . ذیل همین استراتژی است که جنگ اولویت خود را از دست میدهد. ذیل همین استراتژی است که ساخت و استفاده از بمب اتم حرمت پیدا میکند. ذیل همین استراتژی است که جنگ معنای عمومی و ملی خود را حفظ کرده و به تضاد و تنش بیمعنای سلاحهای کشتار جمعی فروکاسته نمیشود.
رهبر انقلاب بیش از آنکه به دنبال شعلهور کردن جنگ یا نابودی اسرائیل باشد، مراقبت و پرورش مردم و جغرافیای مقاومت را دستور کار خود قرار داده است. برای چنین طرحی باید نبض مردم را در دست داشت. باید به نظم و شیوه زندگی مردم نظر کرد و تأسیس این جغرافیا و مردم را بر هر امر دیگری ترجیح داد. با این طرح است که جنگ معنای انسانی خود را باز مییابد و کنترل آتش جنگ و تمرکز بر تقویت مردم مقاومت تا توسعه و تثبیت جغرافیای مقاومت، بر جنگ پایانی با اسرائیل اولویت خواهد داشت. رهبر انقلاب در بخش عربی همین خطبه نامنتظره به موقعیت راهبردی اسرائیل در نظم اقتصادی و جغرافیایی استعماری غرب اشاره کردند و هر ضربهای به این موقعیت راهبردی را خدمت به بشریت نامیدند. گویا فهم این موقعیت راهبردی و ضربه زدن به آن، محتوای فتوای جهادی است که در پایان همین خطبه یادآوری شد. فتوای جهاد رهبر انقلاب خواستار هر اقدامی است که متعرض نظم اقتصادی و جغرافیایی موجود باشد. این شیوه جنگ از نظر استراتژیستهای متعارف نظامی ناشیانه به نظر میرسد. اسرائیل تا قبل از ترور هنیه هراس بزرگی از حمله هماهنگ و سراسری جبهه مقاومت داشت. شاید استراتژیهای جنگی میگفتند یک حمله برقآسا و هماهنگ از سراسر جغرافیای مقاومت میتواند اسرائیل کوچک را از پا بیندازد. اما همین درک انسانی از جنگ و تقدم جغرافیای انسانی بر جنگ مانع چنین تصمیمی بود. محور مقاومت هنوز به عنوان یک جغرافیای ملی تأسیس نشده و جنگ اگر چه در ظاهر موفق باشد، آیندهای نخواهد ساخت. جبهه مقاومت اگر چه شبکه اعتقادی و نظامی قدرتمندی تدارک کرده است اما هنوز موفق به تأسیس بازار مستقل و مولد خود نشده است. فقدان بازار برای جبهه مقاومت به معنای فقدان روابط معنادار اجتماعی و در یک کلمه فقدان جامعه و جغرافیای واقعی است.
سیاست تا جایی که متوجه کانون بحرانی خود یعنی نیروی انسان است، میتواند همه محاسبات را نادیده بگیرد و تولد خود را از نقطه اساسی اراده مردم پی بگیرد اما این پرسش باقی میماند که اگر طرف مقابل ما اراده کرده باشد که در همین لحظه، همه چیز را تعیین تکلیف کند و فرصت تأسیس جغرافیا و مردم مقاومت را ندهد، آیا استراتژی فتح مکه پاسخ مناسب چنین ارادهای خواهد بود؟ و ما باز هم در برابر این تصمیم سترگ و تاریخی قرار داریم که تصمیم سیاستمدار تا کجا باید شرایط و امکانات را لحاظ کند. تا آنجا که هزینه این ملاحظه شکست طرح سیاسی ما باشد؟
سیدعلی متولی امامی
@Kolbe_Andishe_Farhang
استراتژی رهبر انقلاب چه در سیاست خارجی و چه در سیاست منطقهای و داخلی که همه عرصههای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و نظامی را شامل میشود، مقاومت و تولید است. تحقق چنین ایدهای نیازمند تصمیم بزرگ تولید جغرافیا است؛ جغرافیایی که حامل یک نظم اجتماعی با اقتصاد مولد و سیاست مستقل باشد. تأسیس جغرافیای اقتصادی مولد طرحی در برابر نظم اقتصادی پولی و اعتباری است. این جغرافیا محقق نمیشود مگر با مردمانی که چنین انسان و زندگی مولد را تخیل کنند و دوست دارند؛ مردمانی که حول چنین انسانی به وحدت میرسند و هزینه میدهند. این امر بدون مشارکت مردمان این منطقه میسر نخواهد بود. تولید جغرافیا تولید مردم است و بدون تکیه و توجه به مردم، جبهه مقاومت هیچ نیرویی نخواهد داشت و جغرافیایی نخواهد ساخت. برای رهبر انقلاب تولید جغرافیا و مردم مقاومت بر هر امر دیگری اولویت دارد. در استراتژی رهبر انقلاب ، نابودی اسرائیل تنها زمانی ممکن خواهد بود که جغرافیا و مردم مقاومت شکل گرفته و فشار طبیعی چنین نیرویی، نظم جغرافیایی گذشته را مضمحل کند. این همان طرح فتح مکه است. فتح مکه بدون هیچ جنگی و بدون هیچ فشار خارجی و تنها متکی به مردم و اقتصاد مستقل مسلمانان محقق شد. طرح رهبر انقلاب برای نابودی اسرائیل طرح فتح مکه است. بنابراین نابودی اسرائیل برای رهبر انقلاب یک مسأله علیحده بر جغرافیای مستقل مقاومت است . ذیل همین استراتژی است که جنگ اولویت خود را از دست میدهد. ذیل همین استراتژی است که ساخت و استفاده از بمب اتم حرمت پیدا میکند. ذیل همین استراتژی است که جنگ معنای عمومی و ملی خود را حفظ کرده و به تضاد و تنش بیمعنای سلاحهای کشتار جمعی فروکاسته نمیشود.
رهبر انقلاب بیش از آنکه به دنبال شعلهور کردن جنگ یا نابودی اسرائیل باشد، مراقبت و پرورش مردم و جغرافیای مقاومت را دستور کار خود قرار داده است. برای چنین طرحی باید نبض مردم را در دست داشت. باید به نظم و شیوه زندگی مردم نظر کرد و تأسیس این جغرافیا و مردم را بر هر امر دیگری ترجیح داد. با این طرح است که جنگ معنای انسانی خود را باز مییابد و کنترل آتش جنگ و تمرکز بر تقویت مردم مقاومت تا توسعه و تثبیت جغرافیای مقاومت، بر جنگ پایانی با اسرائیل اولویت خواهد داشت. رهبر انقلاب در بخش عربی همین خطبه نامنتظره به موقعیت راهبردی اسرائیل در نظم اقتصادی و جغرافیایی استعماری غرب اشاره کردند و هر ضربهای به این موقعیت راهبردی را خدمت به بشریت نامیدند. گویا فهم این موقعیت راهبردی و ضربه زدن به آن، محتوای فتوای جهادی است که در پایان همین خطبه یادآوری شد. فتوای جهاد رهبر انقلاب خواستار هر اقدامی است که متعرض نظم اقتصادی و جغرافیایی موجود باشد. این شیوه جنگ از نظر استراتژیستهای متعارف نظامی ناشیانه به نظر میرسد. اسرائیل تا قبل از ترور هنیه هراس بزرگی از حمله هماهنگ و سراسری جبهه مقاومت داشت. شاید استراتژیهای جنگی میگفتند یک حمله برقآسا و هماهنگ از سراسر جغرافیای مقاومت میتواند اسرائیل کوچک را از پا بیندازد. اما همین درک انسانی از جنگ و تقدم جغرافیای انسانی بر جنگ مانع چنین تصمیمی بود. محور مقاومت هنوز به عنوان یک جغرافیای ملی تأسیس نشده و جنگ اگر چه در ظاهر موفق باشد، آیندهای نخواهد ساخت. جبهه مقاومت اگر چه شبکه اعتقادی و نظامی قدرتمندی تدارک کرده است اما هنوز موفق به تأسیس بازار مستقل و مولد خود نشده است. فقدان بازار برای جبهه مقاومت به معنای فقدان روابط معنادار اجتماعی و در یک کلمه فقدان جامعه و جغرافیای واقعی است.
سیاست تا جایی که متوجه کانون بحرانی خود یعنی نیروی انسان است، میتواند همه محاسبات را نادیده بگیرد و تولد خود را از نقطه اساسی اراده مردم پی بگیرد اما این پرسش باقی میماند که اگر طرف مقابل ما اراده کرده باشد که در همین لحظه، همه چیز را تعیین تکلیف کند و فرصت تأسیس جغرافیا و مردم مقاومت را ندهد، آیا استراتژی فتح مکه پاسخ مناسب چنین ارادهای خواهد بود؟ و ما باز هم در برابر این تصمیم سترگ و تاریخی قرار داریم که تصمیم سیاستمدار تا کجا باید شرایط و امکانات را لحاظ کند. تا آنجا که هزینه این ملاحظه شکست طرح سیاسی ما باشد؟
سیدعلی متولی امامی
@Kolbe_Andishe_Farhang
۵:۲۳
۶:۴۹
۱۵:۴۹
۱۷:۴۸
۱ آبان
تئوریسین جنگ!
چطور آمریکا اقتصاد بینالملل را به سلاح تبدیل کرد؟
آمریکا بعد از یازده سپتامبر خط قرمزی را شکست که دنیا را به جای متفاوتی تبدیل کرد
در قرن اخیر، هیچ کشوری به اندازۀ آمریکا جنگ برپا نکرده است، طوری که آمریکا را «کشوری همواره در حال جنگ» توصیف میکنند. بااینحال بعد از حمله به برجهای تجارت جهانی و آغاز آنچه «جنگ علیه ترور» خوانده میشود، ماهیت این جنگها تفاوتی اساسی پیدا کرد. آمریکا که در گلوگاه تقریباً تمام مبادلات مالی و اطلاعاتی بزرگ جهان بود، شروع به کنترل و پایش گستردۀ این دادهها با اهداف امنیتی و نظامی کرد. حاصل اختراع سلاح کشتار جمعی جدیدی بود که بعدها علیه کشورهای مختلفی به کار بسته شد: «تحریم». ادامۀ مطلب را در لینک زیر بخوانید:B2n.ir/h53899
پ.ن:
«تئوریسین جنگ» آمریکاست، ما «تئوری مقاومت» داریم و غربگراها «تئوری تسلیم». (آیت الله میرباقری)
در این مقاله پل کروگمن می بینید آمریکا چقدر جنگ پایه است و بیشتر از جنگ نظامی اقلا از بعد ۱۱سپتامبر از تجارت بمثابه سلاح استفاده می کند. آمریکا بالاتر از تئوریسین، محقِق و برپا کننده همه جنگها در جهان است!
در مقابل جنگِ تجارت بمثابه سلاح هم دو راه بیشتر نیست: تسلیم و سازش/ مقاومت و طرحی نو در انداختن!مقاله در این حوزه قوی نیست و به اشاراتی بسنده کرده است اما ریشه های خط سازش را بهتر برایتان روشن می کند!
محسن قنیریان
@Kolbe_Andishe_Farhang
چطور آمریکا اقتصاد بینالملل را به سلاح تبدیل کرد؟
آمریکا بعد از یازده سپتامبر خط قرمزی را شکست که دنیا را به جای متفاوتی تبدیل کرد
در قرن اخیر، هیچ کشوری به اندازۀ آمریکا جنگ برپا نکرده است، طوری که آمریکا را «کشوری همواره در حال جنگ» توصیف میکنند. بااینحال بعد از حمله به برجهای تجارت جهانی و آغاز آنچه «جنگ علیه ترور» خوانده میشود، ماهیت این جنگها تفاوتی اساسی پیدا کرد. آمریکا که در گلوگاه تقریباً تمام مبادلات مالی و اطلاعاتی بزرگ جهان بود، شروع به کنترل و پایش گستردۀ این دادهها با اهداف امنیتی و نظامی کرد. حاصل اختراع سلاح کشتار جمعی جدیدی بود که بعدها علیه کشورهای مختلفی به کار بسته شد: «تحریم». ادامۀ مطلب را در لینک زیر بخوانید:B2n.ir/h53899
پ.ن:
«تئوریسین جنگ» آمریکاست، ما «تئوری مقاومت» داریم و غربگراها «تئوری تسلیم». (آیت الله میرباقری)
در این مقاله پل کروگمن می بینید آمریکا چقدر جنگ پایه است و بیشتر از جنگ نظامی اقلا از بعد ۱۱سپتامبر از تجارت بمثابه سلاح استفاده می کند. آمریکا بالاتر از تئوریسین، محقِق و برپا کننده همه جنگها در جهان است!
در مقابل جنگِ تجارت بمثابه سلاح هم دو راه بیشتر نیست: تسلیم و سازش/ مقاومت و طرحی نو در انداختن!مقاله در این حوزه قوی نیست و به اشاراتی بسنده کرده است اما ریشه های خط سازش را بهتر برایتان روشن می کند!
محسن قنیریان
@Kolbe_Andishe_Farhang
۷:۱۷