عکس پروفایل مؤسسه « میراث ماندگار محسنین »م

مؤسسه « میراث ماندگار محسنین »

۱۲۳عضو
صفحات ما در شبکه های اجتماعی
تلگرامhttps://t.me/m_mohsenin_ir
بلهhttps://ble.ir/m_mohsenin
روبیکاhttps://rubika.ir/m_mohsenin
ایتاhttps://eitaa.com/m_mohsenin
سروشhttps://splus.ir/m_mohsenin

۱۸:۴۶

thumnail
undefined عاقبت شوم انفاق نکردن

undefined...عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَيْمَنَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ:«يَا حُسَيْنُ أَنْفِقْ وَ أَيْقِنْ بِالْخَلَفِ مِنَ اللَّهِ فَإِنَّهُ لَمْ يَبْخَلْ عَبْدٌ وَ لَا أَمَةٌ بِنَفَقَةٍ فِيمَا يُرْضِي اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا أَنْفَقَ أَضْعَافَهَا فِيمَا يُسْخِطُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ.»

undefinedحسین بن اَیمَن گوید:امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند:«ای حسین! انفاق کن و به جبران آن از سوی خداوند یقین داشته باش؛چراکه هیچ بنده‌ی مرد یا زنی نیست که در انفاق در مواردی که خداوند (عزّوجلّ) می‌پسندد، بُخل ورزد،مگراین‌که چندین برابر آن (مبلغ) را در مواردی که خداوند (عزّوجلّ) بدش می‌آید، مصرف می‌کند.»

undefinedالکافي، ج۴، ص۴۳
•┈••••✾•undefinedundefinedundefined•✾•••┈•@M_Mohsenin•┈••••✾•undefinedundefinedundefined•✾•••┈•

۱۷:۵۲

undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined undefined داستان حبه انگورundefined
undefinedحاج آقای قرائتی نقل می‌کند:
روزی به مسجدی رفتیم که امام مسجد دوست پدرم بود گفت داستان بنا شدن این مسجد در این شهر قصه‌ی عجیبی دارد، برایتان تعریف کنم:
روزی شخص ثروتمندی یک من (۳ کیلو گرم) انگور می‌خرد و به خدمتکار خود می‌گوید انگور را به خانه ببر و به همسرم بده و به سر کسب و کاری که داشته می‌رود، بعد از ظهر که از کارش به خانه برمی‌گردد به اهل و عیالش می‌گوید: لطفا انگور را بیاور تا دور هم با بچه‌ها بخوریم.همسرش باخنده می‌گوید:من و فرزندانت همه انگورها را خوردیم، خیلی هم خوش مزه و شیرین بود . . .مرد با تعجب می‌گوید:تمامش را خوردید . . .undefinedزن لبخند دیگری می‌زند و می‌گوید بله تمامش را . . .مرد ناراحت شده می‌گوید:یک من انگور خریدم، یک حبه‌ی اون رو هم برای من نگذاشته‌ایدundefined الان هم داری می‌خندی؟! جالبهundefinedخیلی ناراحت می‌شود و بعد از اندکی که به فکر فرو می‌رود . . .ناگهان از جا برخاسته از خانه خارج می‌شود . . .undefined همسرش که از رفتارش شرمنده شده بوداو را صدا می‌زند . . . ولی هیچ جوابی نمی‌شنود.مرد ناراحت ولی متفکر می‌رود سراغ کسی که املاک خوبی در آن شهر داشته . . .به او می‌گوید: یک قطعه زمین می‌خواهم در یک جای این شهر که مردمش به مسجد نیاز داشته باشند و آنرا نقداً خریداری می‌کند، سپس نزد معمار ساختمانی شهر رفته، و از او جهت ساخت و ساز دعوت به کار می‌کند . . . و می‌گوید: بی زحمت همراه من بیایید . . . او را با خود بر سر زمینی که خریده بود برده و به معمار می‌گوید: می‌خواهم مسجدی برای اهل این محل بنا کنید و همین الان هم جلو چشمانم ساخت و ساز را شروع کنید . . .undefined معمار هم وقتی عجله مرد را می‌بیند تمام وسایل و کارگران را آورده و شروع کرد به کار کردن و ساخت و مسجد می‌کند . . .مرد ثروتمند وقتی از شروع کار مطمئن می‌شود به خانه برمی‌گردد.همسرش به او می‌گوید:کجا رفتی با آن عجله مرد؟!چرا بی جواب چرا بی خبر؟!مرد در جواب همسرش می‌گوید:هیچ، رفته بودم یک حبه انگور از یک من مالی که در این دنیا دارم برای سرای باقی خودم کنار بگذارم، و اگر همین الان هم بمیرم دیگر خیالم راحت است، که حداقل یک حبه انگور ذخیره دارم.
undefined همسرش می‌گوید چطور مگه؟ چه شده؟ اگر بابت انگورها ناراحت شدید حق با شما بوده ما کم لطفی کردیم معذرت می‌خواهم . . .مرد با ناراحتی می‌گوید:شما حتی با یک دانه از یک من انگور هم بیاد من نبودید و فراموشم کردید! البته این خاصیت دنیاست و تقصیر شما نیست . . . جالب این است که این اتفاق در حالی افتاده که من هنوز بین شما زنده هستم!!، چگونه انتظار داشته باشم بعد از مرگم مرا بیاد بیاورید و برایم صدقه دهید؟! و بعد قصه خرید زمین و ساخت مسجد را برای همسرش تعریف می‌کند . . .
undefinedامام جماعت تعریف می‌کرد که طبق این نقل مشهور بین مردم شهر الان چهارصد سال است که این مسجد بنا شده،۴۰۰ سال است این مسجد صدقه جاریه برای آن مرد می‌باشد، چون از یک دانه انگور درس و عبرت گرفت . . .
ای انسان قبل از مرگ برای خود عمل خیر انجام بده و به انتظار کسی منشین که بعد از مرگت کار خیری برایت انجام دهد،محبوب ترین مردم تو را فراموش می‌کنند حتی اگر فرزندانت باشند . . .
undefinedاز الان بفکر فردایمان باشیم.ـــــــــــــــــــundefined برگ عیشی به گور خویش فرست،کس نیارد ز پس، تو پیش فرست . . .
•┈••••✾•undefinedundefinedundefined•✾•••┈•@M_MOHSENIN•┈••••✾•undefinedundefinedundefined•✾•••┈•

۶:۲۸

قرعه کشیقرار بود پارچه ی کت و شلواری اهدایی به مدرسه، میان شاگردان قرعه کشی شود . #معلم گفت تا هر کس نامش را روی کاغذ بنویسد تا قرعه کشی کنندوقتی نام حسن درآمد، خود آقا معلم هم #خوشحال شدچرا که حسن به تازگی یتیم شده و وضع مالی اش اصلا خوب نبود.وقتی معلم به کاغذ اسامی بچه ها نگاه کرد؛روی همه ی آنها نوشته شده بود: حسن...
#مهربانیهای_صادقانه ، کودکی هایمان را ازیادنبریم ..."
ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ #ﺯﯾﺴﺘﻦ ﺑﺸﻨﺎﺱ . . ﻧﻪ ﺩﺭ ﮔﻔﺘﻦ ؛ﺩﺭ ﮔﻔﺘﺎﺭ .. ﻫﻤﻪ ﺁﺭﺍﺳﺘﻪ ﺍﻧﺪ ! ‌
•┈••••✾•undefinedundefinedundefined•✾•••┈•@M_MOHSENIN•┈••••✾•undefinedundefinedundefined•✾•••┈•

۲:۱۳

thumnail
امام رضا علیه السلام فرمودند:هر کس گِرِه از کارِ مؤمنی بگشاید (و غمی را از او بزداید)، خداوند هم در قیامت، کار بسته او را می گشاید و اندوهش را می زداید.اصول کافی، ج ۲، ص ۲۰۰⚘️undefined⚘️undefined⚘️undefined⚘️undefined⚘️undefined⚘️امام حسین علیه السلام می‌فرماید: «اعْلَمُوا أَنَّ حَوَائِجَ النَّاسِ إِلَیْکُمْ مِنْ نِعَمِ اللَّهِ عَلَیْکُمْ فَلَا تَمَلُّوا النِّعَمَ فَتَتَحَوَّلَ إِلَى غَیْرِکُم»؛ بدانید نیازمندی‌هاى مردم که (به شما مراجعه مى‌کنند) از نعمت‌هاى الهى است؛ پس از نعمت‌ها خسته نشوید وگرنه این وظیفه خدمت‌رسانى به دیگران واگذار خواهد شد
•┈••••✾•undefinedundefinedundefined•✾•••┈•@M_MOHSENIN•┈••••✾•undefinedundefinedundefined•✾•••┈•

۱:۲۸

بازارسال شده از دوجیون

YEKNET.IR - roze - shahadat imam bagher 1398 - motiee.mp3

۰۵:۴۸-۵.۲۲ مگابایت

۱۹:۴۶

بازارسال شده از دوجیون

YEKNET.IR - zamine - shahadat imam bagher 1398 - motiee.mp3

۱۳:۵۸-۱۲.۳۸ مگابایت

۱۹:۴۶

بازارسال شده از احمد
عرض تسلیت شهادت جانگداز امام محمد بن علی بن الحسین باقرالعلوم علیهم السلام undefinedundefinedundefinedundefinedundefined

۱۹:۴۶

بازارسال شده از دوجیون
thumnail

۶:۳۳

thumnail
خلاصه اسلام در یک جمله!
undefined توصیه مهم #آیت‌الله_فاضل_لنکرانی به فرمانده نیروی انتظامی
undefined امان یافتگان روز قیامت چه کسانی هستند؟
undefined برشی از سخنرانی #حجت‌‌_الاسلام_راجی به مناسبت ۲۶ خرداد، سالروز ارتحال آیت الله فاضل لنکرانی

۱۸:۵۷

بازارسال شده از دعا و مناجات محسنین
thumnail
توجه توجه توجهروز عید غدیر منتظر عیدی باشید.دوستان و خانواده خودتان را هم دعوت کنید.
•┈••••✾•undefinedundefinedundefined•✾•••┈•https://ble.ir/doa_monajatt•┈••••✾•undefinedundefinedundefined•✾•••┈•

۱۹:۱۳

بازارسال شده از Hasan Baniasad
undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined
«السلام علیک یا امیر المؤمنین»

طلبه ای که به لوستر های حرم حضرت امیر المؤمنین (عليه السلام) اعتراض داشت
 فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعى روایت کرده : یکى از طلبه هاى حوزه با عظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود . روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح ‌بمطهّر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عرضه مى دارد : شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاىئ بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید ، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم ؟! شب امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید : اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فجل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو :به آسمان رود و کار آفتاب کند .
 پس از این خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است ، شما مرا به هندوستان حواله مى دهید !! بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید : سخن همان است که گفتم ، اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن ، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى: (به آسمان رود و کار آفتاب کند) ، پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن ، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند، و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد ، مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى کنند !! وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى کنند ، مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید: (به آسمان رود و کار آفتاب کند) ، فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید : این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید ، و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید ، و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید . مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد ، و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود .
 فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند ، و هر کدام در آن سالن پر زینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى که کنار دستش بود ، پرسید : چه خبر است ؟ گفت : مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است . پیش خود گفت : وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است . هنگامى که مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند ، و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست .نگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت : آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم ، و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است ، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دین ، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید .
چون صیغه جارى شد ، طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود ، پرسید : شرح این داستان چیست ؟
راجه گفت : من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین (علیه السلام) شعرى بگویم ، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم . به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ایران مراجعه کردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ، پیش خود گفتم : حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید ، نصف دارایى ام را به او ببخشم ، و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم .
شما آمدید و مصراع دوم را گفتید ، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است . طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟ راجه گفت : من گفته بودم :به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کندطلبه گفت : مصراع دوم از من نیست ، بلکه لطف خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) است . راجه سجده شکر کرد و خواند :
به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند *به آسمان رود و کار آفتاب کند
به عشق غدیر وعلی (ع)undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedارادتمند شمامهرآرا

۲۲:۳۰

بازارسال شده از Hasan Baniasad
thumnail

۲۲:۳۰

thumnail
حجت السلام دکتر رفیعی: ولله ربا جامعه را زمین می‌زند. مردم به سمت «صدقه و قرض الحسنه دادن» بروند.ثواب صدقه 10 برابر و قرض الحسنه 18 برابر است
•┈••••✾•undefinedundefinedundefined•✾•••┈•@m_mohsenin•┈••••✾•undefinedundefinedundefined•✾•••┈•

۸:۳۷

thumnail

۱۸:۰۰

thumnail
فقیری به ثروتمندی گفت:اگر من در خانه ی تو بمیرم، با من چه می کنی؟
ثروتمند گفت:تو را کفن میکنم و به گور می سپارم
فقیر گفت: امروز که هنوز هم زنده ام، مرا پیراهن بپوشان، و چون مُردم، بی کفن مرا به خاک بسپار ....!
حکایت بالا حکایت بسیاری از ماست؛ که تا زنده ایم قدر یکدیگر را نمیدانیم ولی بعد از مردن هم، میخواهیم برای یکدیگر سنگ تمام بگذاریم.
•┈••••✾•undefinedundefinedundefined•✾•••┈•@m_mohsenin•┈••••✾•undefinedundefinedundefined•✾•••┈•

۱۷:۰۰

thumnail

۸:۱۳

https://ble.ir/doa_monajatt
سلاماین کانال من است با موضوع " دعا و مناجات محسنین "اگر دوست داشتید عضو شوید

۱۵:۳۶

پسرم اگر مستمندی را دیدی که توشه ات را تا قیامت می برد، و فردا که به آن نیاز داری به تو باز می گرداند، کمک او را غنیمت بشمار، و زاد و توشه را بر دوش او بگذار، و اگر قدرت مالی داری بیشتر انفاق کن، و همراه او بفرست، زیرا ممکن است روزی در رستاخیز در جستجوی چنین فردی باشی و او را نیابی. به هنگام بی نیازی، اگر کسی از تو وام خواهد، غنیمت بشمار، تا در روز سختی و تنگدستی به تو باز گرداند. ای پسرم نفس خود را میزان میان خود و دیگران قرار ده، پس آنچه را که برای خود دوست داری برای دیگران نیز دوست بدار، و آنچه را که برای خود نمی پسندی، برای دیگران مپسند، ستم روا مدار، آنگونه که دوست نداری به تو ستم شود، نیکوکار باش، آنگونه که دوست داری به تو نیکی کنند، و آنچه را که برای دیگران زشت می داری برای خود نیز زشت بشمار، و چیزی را برای مردم رضایت بده که برای خود می پسندی.
نامه ۳۱ نهج البلاغه

۶:۴۵

ارزش صدقه
اميرمؤمنان (سلام الله علیه) می فرمايد: روزی ديناری صدقه دادم.رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) به من فرمود: آيا می‌دانی صدقه از دست مؤمن بيرون نمی‌رود مگر اينکه او با آن، از دهان (دام) هفتاد شيطان رها می‌شود؟ صدقه تا در دست پروردگار متعالی قرار نگيرد، به دست سائل نمی‌رسد. مگر اين آيه نمی‌گوید: آيا نمی‌دانند که خدا توبه بندگانش را می‌پذیرد و صدقات آنان را دريافت می‌کند؟
تَصَدَّقْتُ يَوْماً بِدِينَارٍ، فَقَالَ لِی رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و سلم:أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ صَدَقَةَ اَلْمُؤْمِنِ لاَ تَخْرُجُ مِنْ يَدِهِ حَتَّى یفُكَّ بِهَا عَنْ لَحْيَيْ سَبْعِينَ شَيْطَاناً وَ مَا تَقَعُ فِي يَدِ اَلسَّائِلِ حَتَّى تَقَعَ فِي يَدِ اَلرَّبِّ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَ لَمْ یقُلْ هَذِهِ اَلْآيَةَ «أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ هُوَ يَقْبَلُ اَلتَّوْبَةَ عَنْ عِبٰادِهِ وَ يَأْخُذُ اَلصَّدَقٰاتِ.»
undefinedتفسير العیاشی ج۲ ص۱۰۷

۱۸:۳۹