۲۵ اسفند
۲:۵۰
۲۲:۵۷
۲۶ اسفند
گزاره هایی پیرامون #طلاق (7 - در پیام رسان بله)
کم آگاه!
دلسوزی برخی از فامیل و دوستان برای حفظ زندگی ها یا حتی غنی سازی روابط همسرانه قابل احترام و تقدیر است ولی دلسوزانِ «کم آگاه» ممکن است بلای جان زندگی شوند! مثلاً خانمی در جریان برخی مسائل جزئی یک زندگی قرار می گیرد؛ زندگی ای که 15 یا 20 سال است با همه ی فراز و نشیب هایش پیش می رود. این خانم که دوست دارد نقشی ایفا کند به گمان خودش احساس وظیفه می کند و ناخواسته بر برخی بخش های زندگی می دمد! ... او هیچ وقت نخواهد پذیرفت که زندگی ای را از بین برده است اما «کم آگاه» بودنش همین اثر را داشته است! آقایی به گمان ارائه ی راه حل هایی گرما بخش، به عنوان مشاور یا حمایتگر به یک زندگی ورود می کند! او که نسبت به زوایای مختلف این زندگی «کم آگاه» است با دادن پیشنهاداتی نا همخوان با این زوج، ذهن یکی از همسران را مشوّش می کند! نگاه و برداشت او را به خطا می برد و شرایط را از آن چه بوده بدتر می کند! دلسوزی های همراه با حد اقل «کم آگاهی» یا در برخی موازد «نا آگاهی» خود مشکل اصلی برخی زندگی ها می شود! زندگی هایی که در حالِ پیش می رفت است و اسم طلاق هم در آن مطرح نشده است! حالا این دلسوزان – و نه آنان که به عمد زندگی هایی را به ورطه ی جدایی کشاندند – می توانند بر محبت و خیرخواهی خود دلخوش باشند ولی واقعیّت آن است که به امری ورود کرده اند که نه تخصصی در آن زمینه داشته اند و نه از زوایای مختلف آن آگاه بوده اند! آیا داشتن چند تجربه از ورود به حریم های ممنوعه ی زندگی ها و نهایت شاهد جدایی این خانواده ها بودن، نشانه ی عدم شایستگی برای ورود به برخی اختلافات یا حتی تفاوت در سلیقه ها نیست؟ چند خانواده ی دیگر باید قربانی «اعتماد به نفس» اینان شوند تا دست از سر زندگی ها و مشاوره دادن های اشتباه بردارند؟ چند فرزند دیگر باید به پای احساس شعف ایشان از فهمیدن اسرار یک زندگی و گفتگوهای مخفیانه شان شود؟کمک به زندگی ها – با فرض نیاز – اذن ورود می خواهد! خبرچینی ها از این که خانم شما یا آقای شما در فلان موضوع چنان نظری دارد روان همسران را به هم می ریزد! آن ها را نسبت به هم دلسرد می کند! آن ها را نسبت به یکدیگر بد بین و کم اعتماد یا حتی بی اعتماد می کند! اما این دلسوزانِ «نا آگاه» بعد از ساعت ها حرف زدن و احساس خیراندیشی و خیر خواهی، راه خانه ی خود می گیرند و این زندگی را در آتش می اندازند! در عین حال احساس می کنند که از وقتشان برای زندگی دیگران وقت گذاشته اند! ...حدود 20 سال پیش دوستی را دیدم که برای عزیزِ مشترکمان پیام داد که «سلام برسانش و بگو شنیده ام مشاور زندگی ها شده ای!» و من بعد از مدتی فهمیدم این عزیز مشترک و همسرشان در جریان اختلافات یک زندگی ورود کرده اند و نهایت با دلخوری های فراوانِ یکی از زوجین، از دخالت دست برداشته اند و البته آن ها در مسیر طلاق قرار گرفته اند؛ من آن سلام را نرساندم ولی بعد ها در جریان حداقل چهار ورود دیگر این زوج به زندگی هایی قرار گرفتم که همه ی آن ها هم منتهی به طلاقِ همراره با زخم های کاری به حداقل یکی از همسران بود! حالا نه من می توانم دردی از آن خانواده های از هم پاشیده دوا کنم و نه احساس رضایت این زوج مداخله گر را از ایشان بگیرم! اما می توانم بگویم که چقدر ورود های «کم آگاهانه» می تواند آسیب زا باشد! می توانم بگویم مراقب این قبیل افراد باشیم و می توانم بگویم خبرچینی می تواند چه بلایی بر سر زندگی ها آورد! می توانم بگویم چقدر از مشاهده ی این خطاها رنج می برم و این احساس رضایت دخالت کننده های «کم آگاه» از وقتی که گذاشته اند و تلاشی که – به گمان خود – کرده اند ناراحتم می کند.
https://ble.ir/S_M_Kheradmand
کم آگاه!
دلسوزی برخی از فامیل و دوستان برای حفظ زندگی ها یا حتی غنی سازی روابط همسرانه قابل احترام و تقدیر است ولی دلسوزانِ «کم آگاه» ممکن است بلای جان زندگی شوند! مثلاً خانمی در جریان برخی مسائل جزئی یک زندگی قرار می گیرد؛ زندگی ای که 15 یا 20 سال است با همه ی فراز و نشیب هایش پیش می رود. این خانم که دوست دارد نقشی ایفا کند به گمان خودش احساس وظیفه می کند و ناخواسته بر برخی بخش های زندگی می دمد! ... او هیچ وقت نخواهد پذیرفت که زندگی ای را از بین برده است اما «کم آگاه» بودنش همین اثر را داشته است! آقایی به گمان ارائه ی راه حل هایی گرما بخش، به عنوان مشاور یا حمایتگر به یک زندگی ورود می کند! او که نسبت به زوایای مختلف این زندگی «کم آگاه» است با دادن پیشنهاداتی نا همخوان با این زوج، ذهن یکی از همسران را مشوّش می کند! نگاه و برداشت او را به خطا می برد و شرایط را از آن چه بوده بدتر می کند! دلسوزی های همراه با حد اقل «کم آگاهی» یا در برخی موازد «نا آگاهی» خود مشکل اصلی برخی زندگی ها می شود! زندگی هایی که در حالِ پیش می رفت است و اسم طلاق هم در آن مطرح نشده است! حالا این دلسوزان – و نه آنان که به عمد زندگی هایی را به ورطه ی جدایی کشاندند – می توانند بر محبت و خیرخواهی خود دلخوش باشند ولی واقعیّت آن است که به امری ورود کرده اند که نه تخصصی در آن زمینه داشته اند و نه از زوایای مختلف آن آگاه بوده اند! آیا داشتن چند تجربه از ورود به حریم های ممنوعه ی زندگی ها و نهایت شاهد جدایی این خانواده ها بودن، نشانه ی عدم شایستگی برای ورود به برخی اختلافات یا حتی تفاوت در سلیقه ها نیست؟ چند خانواده ی دیگر باید قربانی «اعتماد به نفس» اینان شوند تا دست از سر زندگی ها و مشاوره دادن های اشتباه بردارند؟ چند فرزند دیگر باید به پای احساس شعف ایشان از فهمیدن اسرار یک زندگی و گفتگوهای مخفیانه شان شود؟کمک به زندگی ها – با فرض نیاز – اذن ورود می خواهد! خبرچینی ها از این که خانم شما یا آقای شما در فلان موضوع چنان نظری دارد روان همسران را به هم می ریزد! آن ها را نسبت به هم دلسرد می کند! آن ها را نسبت به یکدیگر بد بین و کم اعتماد یا حتی بی اعتماد می کند! اما این دلسوزانِ «نا آگاه» بعد از ساعت ها حرف زدن و احساس خیراندیشی و خیر خواهی، راه خانه ی خود می گیرند و این زندگی را در آتش می اندازند! در عین حال احساس می کنند که از وقتشان برای زندگی دیگران وقت گذاشته اند! ...حدود 20 سال پیش دوستی را دیدم که برای عزیزِ مشترکمان پیام داد که «سلام برسانش و بگو شنیده ام مشاور زندگی ها شده ای!» و من بعد از مدتی فهمیدم این عزیز مشترک و همسرشان در جریان اختلافات یک زندگی ورود کرده اند و نهایت با دلخوری های فراوانِ یکی از زوجین، از دخالت دست برداشته اند و البته آن ها در مسیر طلاق قرار گرفته اند؛ من آن سلام را نرساندم ولی بعد ها در جریان حداقل چهار ورود دیگر این زوج به زندگی هایی قرار گرفتم که همه ی آن ها هم منتهی به طلاقِ همراره با زخم های کاری به حداقل یکی از همسران بود! حالا نه من می توانم دردی از آن خانواده های از هم پاشیده دوا کنم و نه احساس رضایت این زوج مداخله گر را از ایشان بگیرم! اما می توانم بگویم که چقدر ورود های «کم آگاهانه» می تواند آسیب زا باشد! می توانم بگویم مراقب این قبیل افراد باشیم و می توانم بگویم خبرچینی می تواند چه بلایی بر سر زندگی ها آورد! می توانم بگویم چقدر از مشاهده ی این خطاها رنج می برم و این احساس رضایت دخالت کننده های «کم آگاه» از وقتی که گذاشته اند و تلاشی که – به گمان خود – کرده اند ناراحتم می کند.
https://ble.ir/S_M_Kheradmand
۰:۳۲
۹:۰۷
Dar_mahzare_mekyal_1_2.mp3
۷.۳۲ مگابایت
۹:۰۷
Dar_mahzare_mekyal_1_1.mp3
۹.۲۶ مگابایت
۹:۰۷
Dar_mahzare_mekyal_4_2.mp3
۱۱.۲۹ مگابایت
۹:۰۷
Dar_mahzare_mekyal_2_2.mp3
۱۳.۴۵ مگابایت
۹:۰۷
Dar_mahzare_mekyal_3_2.mp3
۱۳.۶۹ مگابایت
۹:۰۷
Dar_mahzare_mekyal_3_1.mp3
۲۴.۲۱ مگابایت
۹:۰۸
Dar_mahzare_mekyal_2_1.mp3
۲۷.۶۵ مگابایت
۹:۰۸
Dar_mahzare_mekyal_4_1.mp3
۲۹.۷۵ مگابایت
۹:۰۸
Dar_mahzare_mekyal_5_2.mp3
۳۶.۹ مگابایت
۹:۰۹
Dar_mahzare_mekyal_5_1.mp3
۴۷.۹۴ مگابایت
۹:۰۹
کتاب امامت - شیخ مفید-1.mp3
۸۲۱.۳۷ کیلوبایت
۱۴:۵۵
۲۷ اسفند
صبورترین شهد صلابت.mp3
۴.۰۷ مگابایت
۲:۳۸
#روز_نگاشت - 1378#معلمان_دینی_دبستان #مسؤولان_نماز_مدارس
چهارشنبه – 24 آذر 1378 – 6 رمضان المبارک 1420- 15 دسامبر 1999
• نزدیکی ظهر به مدرسه رفتم. دانش آموز همایون پور گفت خواب دیده من در خانه همسایه شان در حال نماز خواندن هستم. وقتی خواسته به سراغمان بیاید از خواب پریده است. فیروزآبادی اصرار دارد در جشن و مراسم، برنامه اجرا کند و این را به من می گوید. بزرگ خان خواستار داشتن ارتباط اختصاصی است و من پرهیز دارم ولی هر روز چند بار به سراغ من می آید. عدهای از بچههای چهارم یا پنجم که خواستار ارتباط خاصی بوده اند به جهت پرهیز من ارتباطشان متعادل شده است. می خواهم با همه یک شکل باشم. خداوند توفیق دهد در برقراری ارتباط ، به کسی کم توجهی نکنم و یا ذوق کسی را کور نکنم. امروز وقتی را برای تنظیم جدولهای نماز پنجم و چهارم و چاپ بدون اشکال نمودم. نماز پنجم نسبتاً به خوبی و نماز سوم کمی با دردسر برگزار شد. کار باسوم ها تکراری شده است دوست دارند برنامه جدیدی باشد تا دوباره جذب شوند. الان لحظات اذان مغرب از نهمین روز ماه مبارک رمضان است. خدایا به حق اذان های پیامبر من را از یاران دین اسلام قرار ده. در راه دانشگاه روی نماز سوم ها فکر کردم. به ذهنم رسید می شود آن ها را با چهارم ها یا پنجم ها همراه کرد. می شود از میان آن ها امام جماعت و مکبر جایگزین کرد. کم کم بچه ها نماز را بخوانند. در مورد سوم ها باید بپرسم ببینم دفتر درست کردن شان با چه وصفی می تواند باشد. اگر دفتر درست شود خیلی مطالب را می شود حواله خانواده ها داد. مثلاً از پدربزرگ خود بپرسید اقامه چیست و چه تفاوتی با اذان دارد؟! چه دعاهایی میشود در قنوت نماز خواند؟! خدا توفیق دهد.
شنبه – 27 آذر 1378 – 9 زمضان المبارک 1420 – 18 دسامبر 1999 • نزدیک ظهر به مدرسه رفتم. دانش آموز همایون پور گفت: خواب دیده که من در خانه ی همسایهشان دارم نماز میخوانم. وقتی خواسته که به سراغ من بیاید از خواب پریده است! دانش آموز فیروزآبادی اصرار دارد در جشن و مراسمی برنامه اجرا کند و این را مکرر به من میگوید. دانش آموز بزرگ خان در زبان و عمل خواستار داشتن ارتباطی اختصاصی و توجهی ویژه از سوی من است و من از این مطلب پرهیز دارم؛ هر روز چند باری به سراغ من میآید ابراز محبت می کند! عدهای از بچههای چهارم و پنجم دبستان که خواستار ارتباط ها و توجهات خاص بودهاند به جهت پرهیزی که از من دیده اند ارتباطشان متعادل شده است. میخواهم و البته تلاش هم می کنم که با همه یک شکل باشم. خداوند توفیق دهد در این مسیر به کسی کم توجهی نکنم و البته با طرد هم ذوق و محبت کسی را کور نکنم! • امروز وقتی را برای تنظیم جدولهای نماز پنجم و چهارم و چاپ بدون اشکال آن نمودم. • نماز پنجم نسبتاً به خوبی و نماز سوم کمی با دردسر برپا شد. کار با سومها تکراری شده است. دوست دارند برنامه ی جدیدی باشد تا دوباره جذب شوند. • الان که می نویسم لحظات اذان مغرب از نهمین روز ماه مبارک رمضان 1420 قمری است. الله اکبر... خدایا به حق اذانهای پیامبر من را از یاران دین اسلام قرار ده. • امروز در راه دانشگاه برای برنامه ی نماز سومها فکر کردم و این رسیدم که میشود با چهارمها یا پنجمها همراهشان کرد. میشود امام جماعت و مکبر و ... را از خود بچهها استفاده کرد. باید بپرسم و ببینم دفتر درست کردنشان با چه وصفی میتواند باشد. اگر دفتر نماز داشته باشند برخی مطالب را میشود از خانواده ها کمک گرفت. مثلاً از پدربزرگ خود بپرسید اقامه چیست و چه تفاوتی با اذان دارد؟! چه دعاهایی میشود در قنوت خواند؟! و مانند آن؛ خدا توفیق دهد.
* یکشنبه – 28 آذر 1378 – 10 زمضان المبارک 1420 – 19 دسامبر 1999• امروز در کلاس دینی دوم ها درس پنجم کتاب را خواندیم و سؤالات درسی را درباره ی نعمت های خداوند متعال برای غذا خوردن سخن گفتم. بعد توضیحاتی درباره ی اصول دین دادم که: فکر نکنید الان اصول دین را یاد گرفته ایم ولی هنوز معلممان درباره ی اصول دین مطلب می گوید. بعد شعر درس اول را با هم و از حفظ خواندیم و بعد از آن شعر درس ۷ را خواندیم. • تکلیف کلس های دوم این که تا هفته ی دیگر شعر درس 7 را هم حفظ کنند. • در کلاس سوم جواب سؤال ۱ مصاحبه هایشان را خواندم. تعدادی از بچه ها خاطرات مسجد شان مانده بود که خواندند. برگه هایی که پیشم بود پخش کردم. • نماز پنجم به هم ریخته و بچه ها نامنظم آمدند! نماز چهارم بد نبود البته ظاهراً خستگی من هم از نظر روانی بچه ها را در برگرفته بود. درباره ی وقت خواندن آیه ی «ان الله و الملائکته ..» گفتم که بعد از نماز صبح و مغرب مستحب است. از بس خسته بودم دانشگاه نرفتم و به منزل رفته و زود خوابیدم.
https://ble.ir/S_M_Kheradmand
چهارشنبه – 24 آذر 1378 – 6 رمضان المبارک 1420- 15 دسامبر 1999
• نزدیکی ظهر به مدرسه رفتم. دانش آموز همایون پور گفت خواب دیده من در خانه همسایه شان در حال نماز خواندن هستم. وقتی خواسته به سراغمان بیاید از خواب پریده است. فیروزآبادی اصرار دارد در جشن و مراسم، برنامه اجرا کند و این را به من می گوید. بزرگ خان خواستار داشتن ارتباط اختصاصی است و من پرهیز دارم ولی هر روز چند بار به سراغ من می آید. عدهای از بچههای چهارم یا پنجم که خواستار ارتباط خاصی بوده اند به جهت پرهیز من ارتباطشان متعادل شده است. می خواهم با همه یک شکل باشم. خداوند توفیق دهد در برقراری ارتباط ، به کسی کم توجهی نکنم و یا ذوق کسی را کور نکنم. امروز وقتی را برای تنظیم جدولهای نماز پنجم و چهارم و چاپ بدون اشکال نمودم. نماز پنجم نسبتاً به خوبی و نماز سوم کمی با دردسر برگزار شد. کار باسوم ها تکراری شده است دوست دارند برنامه جدیدی باشد تا دوباره جذب شوند. الان لحظات اذان مغرب از نهمین روز ماه مبارک رمضان است. خدایا به حق اذان های پیامبر من را از یاران دین اسلام قرار ده. در راه دانشگاه روی نماز سوم ها فکر کردم. به ذهنم رسید می شود آن ها را با چهارم ها یا پنجم ها همراه کرد. می شود از میان آن ها امام جماعت و مکبر جایگزین کرد. کم کم بچه ها نماز را بخوانند. در مورد سوم ها باید بپرسم ببینم دفتر درست کردن شان با چه وصفی می تواند باشد. اگر دفتر درست شود خیلی مطالب را می شود حواله خانواده ها داد. مثلاً از پدربزرگ خود بپرسید اقامه چیست و چه تفاوتی با اذان دارد؟! چه دعاهایی میشود در قنوت نماز خواند؟! خدا توفیق دهد.
شنبه – 27 آذر 1378 – 9 زمضان المبارک 1420 – 18 دسامبر 1999 • نزدیک ظهر به مدرسه رفتم. دانش آموز همایون پور گفت: خواب دیده که من در خانه ی همسایهشان دارم نماز میخوانم. وقتی خواسته که به سراغ من بیاید از خواب پریده است! دانش آموز فیروزآبادی اصرار دارد در جشن و مراسمی برنامه اجرا کند و این را مکرر به من میگوید. دانش آموز بزرگ خان در زبان و عمل خواستار داشتن ارتباطی اختصاصی و توجهی ویژه از سوی من است و من از این مطلب پرهیز دارم؛ هر روز چند باری به سراغ من میآید ابراز محبت می کند! عدهای از بچههای چهارم و پنجم دبستان که خواستار ارتباط ها و توجهات خاص بودهاند به جهت پرهیزی که از من دیده اند ارتباطشان متعادل شده است. میخواهم و البته تلاش هم می کنم که با همه یک شکل باشم. خداوند توفیق دهد در این مسیر به کسی کم توجهی نکنم و البته با طرد هم ذوق و محبت کسی را کور نکنم! • امروز وقتی را برای تنظیم جدولهای نماز پنجم و چهارم و چاپ بدون اشکال آن نمودم. • نماز پنجم نسبتاً به خوبی و نماز سوم کمی با دردسر برپا شد. کار با سومها تکراری شده است. دوست دارند برنامه ی جدیدی باشد تا دوباره جذب شوند. • الان که می نویسم لحظات اذان مغرب از نهمین روز ماه مبارک رمضان 1420 قمری است. الله اکبر... خدایا به حق اذانهای پیامبر من را از یاران دین اسلام قرار ده. • امروز در راه دانشگاه برای برنامه ی نماز سومها فکر کردم و این رسیدم که میشود با چهارمها یا پنجمها همراهشان کرد. میشود امام جماعت و مکبر و ... را از خود بچهها استفاده کرد. باید بپرسم و ببینم دفتر درست کردنشان با چه وصفی میتواند باشد. اگر دفتر نماز داشته باشند برخی مطالب را میشود از خانواده ها کمک گرفت. مثلاً از پدربزرگ خود بپرسید اقامه چیست و چه تفاوتی با اذان دارد؟! چه دعاهایی میشود در قنوت خواند؟! و مانند آن؛ خدا توفیق دهد.
* یکشنبه – 28 آذر 1378 – 10 زمضان المبارک 1420 – 19 دسامبر 1999• امروز در کلاس دینی دوم ها درس پنجم کتاب را خواندیم و سؤالات درسی را درباره ی نعمت های خداوند متعال برای غذا خوردن سخن گفتم. بعد توضیحاتی درباره ی اصول دین دادم که: فکر نکنید الان اصول دین را یاد گرفته ایم ولی هنوز معلممان درباره ی اصول دین مطلب می گوید. بعد شعر درس اول را با هم و از حفظ خواندیم و بعد از آن شعر درس ۷ را خواندیم. • تکلیف کلس های دوم این که تا هفته ی دیگر شعر درس 7 را هم حفظ کنند. • در کلاس سوم جواب سؤال ۱ مصاحبه هایشان را خواندم. تعدادی از بچه ها خاطرات مسجد شان مانده بود که خواندند. برگه هایی که پیشم بود پخش کردم. • نماز پنجم به هم ریخته و بچه ها نامنظم آمدند! نماز چهارم بد نبود البته ظاهراً خستگی من هم از نظر روانی بچه ها را در برگرفته بود. درباره ی وقت خواندن آیه ی «ان الله و الملائکته ..» گفتم که بعد از نماز صبح و مغرب مستحب است. از بس خسته بودم دانشگاه نرفتم و به منزل رفته و زود خوابیدم.
https://ble.ir/S_M_Kheradmand
۵:۰۱
۲۰:۲۱
۲۸ اسفند
۲:۱۱
۲۹ اسفند
#روز_نگاشت - 1378#معلمان_دینی_دبستان #مسؤولان_نماز_مدارس
پنجشنبه – 2 دی 1378 – 14 رمضان المبارک 1420 – 23 دسامبر 1999
• پس از مدرسه ی نیکان به مدرسه ی صلحا رفتم. گفتگویی داشتم باآقای محمدی و اقای ترقی درباره ملاقاتشان با مادر دانش آموز ... که در حدود ۲ یا ۳ هفته رخ داده بود؛ بعد از آن دانش آموز مذکور تست جملات ناتمام را گرفتم.
• برای دانش آموز غزاله (فامیلی یکی از دانش آموزان صلحا) ، نوار علی ای همای رحمت را ضبط کردم.
• از آقای مشکینی تست (MMPI) گرفتم.
• مقداری برگه و کتاب هایم را بررسی کردم. کتاب های راهنمایی را دادم و دو کتاب دیگر به امانت گرفتم.
•
شنبه – 4 دی 1378- 16 رمضان المبارک 1420 – 25 دسامبر 1999حدود ظهر به مدرسه رفتم و در بدو ورود با ابراز احساسات دانش آموزان ارشدی و میری مواجه شدم. به آقای امید گفتم که نمره های دینی در کارنامه جایش خالی باشد.برگه های بچه ها داشتند به آن ها داده شد.صحبتی با آقای نورمحسنی داشتم درباره ی نماز بچه ها؛ از او خواستم که بچه ها را نسبت به وضعیت نمازخانه توجه دهد. در پی صحبت با آقای موسوی بودم که میسر نشد. بعضی کارهای سؤال انگیز توسط دو تن از همکاران مدرسه صورت پذیرفت که الان حال نگارش آن را ندارم. صحبتی با آقای ترقی درباره ی برنامه نماز پنجم و سوم داشتم؛ خدایا کمکم کن.
* دوشنبه - 6 دی 1378 – 18 رمضان المبارک 1420- 27 دسامبر 1999• سر کلاس های دینی سوم اول متن شعرها را نوشتم که بچه ها بنویسند. درباره میهمان داشتن ظهر (در نمازخانه) صحبتی کردم و نکاتی راجع به جهت قبله و انداختن جانمازها. • رندم شماره لیستی گفتم و بعد در نماز خانه شعرها را تمرین کردیم. • زنگ چهارم صحبت هایی با آقای امیرحسین سهراب پور که آمده اند به میهمانی زنگ نماز داشتم و هماهنگی هایی با آقای نورمحسنی. • نماز در سالن غدیر برگزار شد و بعد هم آقای امیرحسین سهراب پور برای پنجم ها درباره ی شب های قدر و سوره ی قدر و دعا برای فرج امام عصر علیه السلام و سلامتی آن حضرت صحبت کردند. نماز ظهر خوانده شد. در پایان برنامه به مناسبت سوالی، صحبتی کوتاه درباره ی دشمن داشتن دشمنان اهل بیت علیهم السلام داشتم.
https://eitaa.com/s_m_kheradmand
پنجشنبه – 2 دی 1378 – 14 رمضان المبارک 1420 – 23 دسامبر 1999
• پس از مدرسه ی نیکان به مدرسه ی صلحا رفتم. گفتگویی داشتم باآقای محمدی و اقای ترقی درباره ملاقاتشان با مادر دانش آموز ... که در حدود ۲ یا ۳ هفته رخ داده بود؛ بعد از آن دانش آموز مذکور تست جملات ناتمام را گرفتم.
• برای دانش آموز غزاله (فامیلی یکی از دانش آموزان صلحا) ، نوار علی ای همای رحمت را ضبط کردم.
• از آقای مشکینی تست (MMPI) گرفتم.
• مقداری برگه و کتاب هایم را بررسی کردم. کتاب های راهنمایی را دادم و دو کتاب دیگر به امانت گرفتم.
•
شنبه – 4 دی 1378- 16 رمضان المبارک 1420 – 25 دسامبر 1999حدود ظهر به مدرسه رفتم و در بدو ورود با ابراز احساسات دانش آموزان ارشدی و میری مواجه شدم. به آقای امید گفتم که نمره های دینی در کارنامه جایش خالی باشد.برگه های بچه ها داشتند به آن ها داده شد.صحبتی با آقای نورمحسنی داشتم درباره ی نماز بچه ها؛ از او خواستم که بچه ها را نسبت به وضعیت نمازخانه توجه دهد. در پی صحبت با آقای موسوی بودم که میسر نشد. بعضی کارهای سؤال انگیز توسط دو تن از همکاران مدرسه صورت پذیرفت که الان حال نگارش آن را ندارم. صحبتی با آقای ترقی درباره ی برنامه نماز پنجم و سوم داشتم؛ خدایا کمکم کن.
* دوشنبه - 6 دی 1378 – 18 رمضان المبارک 1420- 27 دسامبر 1999• سر کلاس های دینی سوم اول متن شعرها را نوشتم که بچه ها بنویسند. درباره میهمان داشتن ظهر (در نمازخانه) صحبتی کردم و نکاتی راجع به جهت قبله و انداختن جانمازها. • رندم شماره لیستی گفتم و بعد در نماز خانه شعرها را تمرین کردیم. • زنگ چهارم صحبت هایی با آقای امیرحسین سهراب پور که آمده اند به میهمانی زنگ نماز داشتم و هماهنگی هایی با آقای نورمحسنی. • نماز در سالن غدیر برگزار شد و بعد هم آقای امیرحسین سهراب پور برای پنجم ها درباره ی شب های قدر و سوره ی قدر و دعا برای فرج امام عصر علیه السلام و سلامتی آن حضرت صحبت کردند. نماز ظهر خوانده شد. در پایان برنامه به مناسبت سوالی، صحبتی کوتاه درباره ی دشمن داشتن دشمنان اهل بیت علیهم السلام داشتم.
https://eitaa.com/s_m_kheradmand
۲:۲۲