بله | کانال مطلق
عکس پروفایل مطلقم

مطلق

۱۱عضو
به بسم الله بُگشا دفترِ دلکه بینی عرصه‌ی پهناور دل

۴:۰۳

از دست و زبان که برآیدکز عهده ی شکرش بدر آید؟
#گلستان#سعدی_جان#حق
undefined @SeratMotlagh

۴:۰۷

thumbnail
#بریده#چهل_نامه_کوتاه_به_همسرم#نادر_ابراهیمی
عزیز من ! امروز که بیش از همیشهٔ عمرم ، خاک این وطن دردمندام را عاشقم ، و نمانده چیزی که کارم همه از عاشقی به جنون و آوارگی بکشد ، بیش از همیشه آن جملهٔ کوتاه که روزگاری دربارهٔ تو گفتم ، به دلم می نشیند و خالصانه بودنش را احساس می کنم :«تو را چون خاک می خواهم ، همسر من ! ».در عشق من به این سرزمین ، آیا هرگز امکان تقلیلی هست ؟

undefined<img style=" />undefined موقع خواندن این بند لرزی از قلبم جریان گرفت و رسید به چشمانم و چکید. سرم را از پنجره بیرون بردم . بوی خاک باران خورده ، نخورده مستم کرد. دوباره خواندمش. خواندم و خواندم و خواندم اما از لطافتش سیر نشدم .
undefined @SeratMotlagh

۴:۴۰

#خودمونی
اگه خواستید یه سری به کانال ایتا بزنید . چیزی رو از دست نمی دید بلکه با پست های قبلی رو به رو میشیدundefined.آها نگفته بودم نه ! مطلق ، اول پاییز در پیام رسان ایتا شروع به نوشتن کرد. با همین آدرس تو ایتا پیداش می کنید. البته به مرور در بله ، گلچین پست های ایتا رو میذارم.پس کماکان خیالتون راحت بمونه.undefined

undefined @SeratMotlagh

۴:۴۷

thumbnail
#بریده#کتاب#نجات_از_مرگ_مصنوعی#جستار_نامادری
صفحه ی ۷۵ الی ۸۲ کتاب با عنوان جستار نامادری را خواندم . در کنار بچه هایم . غرق دنیای باشکوه بچگی ، بازی می کردند.نگاه بدیع و عمیق جعفریان به بچه دار شدن و نشدن ...متنش خیلی بار داشت . منظورم پربار نیست ، بار مثبت و منفی که در فیزیک دبیرستان خواندیم . دقیقا منظورم همین است .یک جاهایی بار مثبت داشت و اواخرش بار منفی ، زجر و شکنجه .و من انصافش را در این معقوله عمیقاً تحسین می کنم.(می گوید به نقل از نیچه : « زن معمایی است که با بچه دار شدن حل می شود .»چون بچه دار شدن واقعاً و به خودی خود آن قدر تجربه ی نادر و خارق العاده ای هست که بتواند کلید حل معمایی مثل زن باشد .)صفحه ۷۹
دوست داشتم در آرام ترین مکان ممکن از حیث ظاهر و باطن جستارهای جعفریان در ستایش تنش های درونی را بخوانم . حرم بهترین انتخاب بود تا موقعی که دیدم دم و دستگاه جوش و فرز و دریل و چند نفر ، با لباس و عینک مخصوص کار و جوشکاری آمدند بیخ گوشم و شروع کردند به تعمیر نرده های پشت سرم .به همین سادگی . هرچند اتمسفر مثبت حرم به این سر و صدا ها چربید .
undefined @SeratMotlagh

۵:۲۸

#خودمونی
فقط کافیه وابستگی هاتو ترک کنی ، این دنیا صبر نمیکنه تا همیشه!
میدونم !میدونم خیلی سخته...ولی تو همون کسی هستی که یه روز از شیر مادرت گذشتی.

undefined @SeratMotlagh

۵:۳۲

#حق_نشر
نشر نوشته های کانال صرفاً با آدرس مجاز است.
undefined @SeratMotlagh

۶:۰۸

thumbnail
#روز_نوشت#روز_مادر
•°•دیروز_نوشت•°•
انگشتش را گذاشته بود روی زنگ در . دویدم و گوشی را برداشتم . بدون حرفی در را باز کردم. می دانستم خودش پشت در است. هر روز حوالی عصر می رسد.مثل همیشه پله ها را دو تا یکی آمد.بغلم را برایش باز کردم.اما تو نیامد. پشت در ایستاد. بازوهایم خسته شد . دستانم را انداختم. از لای در نگاهش را دیدم. حرف داشت انگار . فکرم راه کشید به دردسرهایی که ممکن بود درست کرده باشد.آرام در را باز کرد.سلام دادم . جوابی نداد.گونه هایش سرخ شده بود.کوله پشتی اش را گذاشت زمین و پشت بهمن تا کمر خم شد توی کیفش. چیزی را قایم برداشت و دوید توی اتاق. صدایم زد . _مامان بیا اینجا. ابرو بالا انداختم و دستی به چانه کشیدم. رفتم توی اتاق. گفت خم شَوم . شدم . توی گوشم گفت :_روز مادر مبارک. نفس بلندی کشیدم . لب هایم‌ تا جایی که گونه ها درد می گیرد ، باز شد .روی دو زانو نشستم . صورتش را با کف دو دستم گرفتم و بوسیدمش. دستم را از صورتش با شدت جدا کرد . فکر کردم خوشش نیامد . یک جعبهٔ شفاف گذاشت کف دستم.شکل ستاره بود . تویش یک تسبیح دیدم.دستم را کشید سمت لب هایش. بوسید. چشمانم مرطوب شد. وسعتی دامنم را گرفت. دلم چین برداشت .خندید. تا آخرین دندان کرسی اش را دیدم.دوید و رفت .دهانم باز مانده بود . من ابداً خودم را لایق نمی دانستم . حس کردم حق الزحمهٔ نه ماه و پنج سال و هفت ماه و چهار روز و دوازده ساعت و پنج دقیقه و سی ثانیهٔ عمرش را یکجا حساب کرد. مادری کردن برای تو چه طعم فراتصوری دارد.با واژه ها نمی شود نشانش داد.ماندم توی اتاق با چراغ خاموش. ستاره می درخشید.
undefined @SeratMotlagh

۷:۲۶

thumbnail
••••• مادر •••••نیاز به توضیح بیشتری ندارد . مادر یک واژه نیست که بشود در چند جمله تعریفش را گفت. مادر یک ایدئولوژی است . یک ناایستاییٔ بیست چهارساعته به وسعت تمام زمان های دنیا.مادر همیشه در جریان است . مثلاً اگر اینجا هشت صبح باشد و مادری سفرهٔ صبحانه را پهن می کند و نان روی شعله گرم می کند ، کمی آنطرف تر از خط استوا مادری نصف النهار را برای شام نگه می دارد. این طرف تر نمی دانم شاید هم آن طرف تر مادری پوشک آخر شب بچه اش را عوض می کند تا خواب راحت و بدون شب سوزی داشته باشد. مادری نشسته است و هی سرش از گیجی خواب می افتد اما تا باد گلویٔ شیر نصفِ شب نوزادش را نگیرد ، ول کن نیست.مادری همان حوالی ، پولِ لای گره روسری اش را برای بچه اش کارت به کارت می کند. مادری نشسته و زانوهاش را چرب می کند.مادری با دل مچالگی آخرین نگاه را به طفل معصوم خوابش می اندازد و از خانه می رود سر کار و شغل دوم .مادری رخت و لباس و ظرف می شوید.مادری شعر می خواند . قصّه می گوید. مادری می خوابد با پرش خواب ، سبکی چشم و درد کمر ...مادری همه را خواب می کند و در نور کم جان چراغ خواب به واژه ها جان می هد و می نویسد. مادری برای خودش چای می ریزد و مثل همیشه سرد سرد می خورد و لبخند می زند. هزاران مادر را می توانم مثال بزنم .تا همین جا کافیست.اگر یک مادر بخوابد ، مادری در همان زمان در جای دیگری از دنیا بیدار است . مشغول کار مادری و پیوست هایش... مادری بی وقفه است...مادری مدام است. مثل مادری که از ازل تا ابد مادر همه مان است.روز همهٔ مادرها مبارک🪻
#میلاد_خانوم_فاطمه_سلام_الله_علیها#روز_مادر#روز_زن

undefined @SeratMotlagh

۸:۱۱

thumbnail
#گفتگو
_چون هیچ وقت گله و شکایت نکردی!_آره ...ولی واقعاً بعضی اوقات نمی دونم چیکار کنم ،چطور ادامه بدم‌. راستش مادری مثل دایره می مونه !از هرجاش بخوای در بری برمی‌گردی اول خط...
undefined @SeratMotlagh

۲۱:۲۵

thumbnail
#معرفی#فیلم#اشک_هور
این فیلم را نبینید.اگر اهل گریه کردن با داستان شخصیت های داستان ها هستید ، این فیلم را نبینید.ممکن است تا دقیقه پنجاه و سوم طاقت بیاورید .اما مادر که به هور می رود ، و دستش را در آب فرو می برد ، موسیقی دلنواز حرکت قایق در دل هور با لالایی محزون پس زمینه دلت را می کَند و می برد وسط آواز پرنده ها ، خش خش سرد و مرطوب نی ها در باد و انتظار و اشک های مادرانه اش . همان لحظه امکان ندارد با اشک هایش اشک نریزی.خطوط دستگاه شناسایی دی اِن آی استخوان که با خون مادر یکی می شود ، امکان ندارد گریه نکنی.مهدی جعفری نویسنده و کارگردان فیلم اشک هور حقش را به ننه علی ادا کرد. اما به شهید علی هاشمی ... نمی دانم! از شعارهای فیلم که بگذریم (هرچند بعضی اوقات ، بعضی حرف ها را جز به شعار نمی شود گفت ) ، به جزئیات خوبی از ابعاد انتظار مادران شهدا اشاره کرده است .اما پرداخت به صحنه های جنگ مانند اکثر فیلم های دفاع مقدس در حد متوسط بود و به درستی نتوانست رشادت سردار هور ، شهید سید علی هاشمی را نشان دهد.امیدوارم در آینده ای نزدیک شاهد فیلم هایی از ابعاد مختلف دفاع مقدس باشیم که سر حوصله و با دقت به جزئیات ساخته شوند.
undefined @SeratMotlagh

۱۹:۱۰

thumbnail
#کوتاه_عمیق_ببینیم
undefinedیک قاب غیرمنتظره...
undefined @SeratMotlagh

۱۹:۲۵

#بریده#کتاب#چهل_نامه_کوتاه_به_همسرم#نادر_ابراهیمی
از یاد نبریم که قلب انسان ، بدون گریستن ، می پوسد ؛ و انسان ، بدون گریه ، سنگ می شود .
undefined @SeratMotlagh

۱۳:۵۰