۱۱:۴۷
۱۳:۰۱
«استدلال معرفت (آزمایش اتاق مِری)» از فرانک جکسون (1982)Knowledge Argument (Mary's Room Experiment) By Frank Jackson (1982)
تصوّر کنید که شخصی به نام مری، یک دانشمند آرمانی است، که به تمام علوم فیزیک، عصبشناسی، پزشکی، زیستشناسی و... کاملاً مسلّط است. امّا او از کودکی در اتاقی کاملاً سیاه و سفید به دنیا آمده و بزرگ شده است و تاکنون هیچ رنگ دیگری را ندیده است. حتی کتابها و صفحه کامپیوتر او که ابزار یادگیری او بوده اند نیز کاملاً سیاه و سفید هستند. لحظهای بر حسب اتّفاق نمایشگر رایانه او برای اوّلین بار یک سیب قرمز رنگ را نمایش میدهد و او اوّلین بار رنگ قرمز را تجربه میکند. او همانطور که گفتیم همه چیز را درباره ساختار بینایی و عصبی انسان، طول موجهای مختلف نور و فرآیندهای فیزیکی-زیستی دخیل در فرآیند دیدن میداند. با این وجود، به نظر می رسد که او در لحظه دیدن آن سیب قرمز معرفت جدیدی کسب میکند.
این آزمایش فکری، مباحثات و مناقشات بسیاری را در فلسفه ذهن معاصر برانگیخته است و سرمنشأ بسیاری از ایده های جدید شده است.
استدلالهای مختلف مبتنی بر این آزمایش فکری، معمولاً به یکی از سه نتیجه زیر ختم میشوند:1- اثبات آگاهی پدیداری (Qualia) یا همان «به چه مانند بودن»2- ردّ فیزیکالیسم معرفتشناختی3- ردّ فیزیکالیسم هستیشناختی
برای مثال یکی از این استدلالها که به ردّ فیزیکالیسم هستیشناختی میپردازد به شرح زیر است:1- مری همه حقایق فیزیکی دخیل در این رویداد را، قبل از دیدن سیب قرمز می دانسته است.2- حقایقی وجود داشته است، که تا پیش دیدن سیب قرمز، مری آنها را نمی دانسته است.نتیجه: حقایقی غیر فیزیکی وجود دارند.
کانال علم، فلسفه و الهیات@TheoCosmology
تصوّر کنید که شخصی به نام مری، یک دانشمند آرمانی است، که به تمام علوم فیزیک، عصبشناسی، پزشکی، زیستشناسی و... کاملاً مسلّط است. امّا او از کودکی در اتاقی کاملاً سیاه و سفید به دنیا آمده و بزرگ شده است و تاکنون هیچ رنگ دیگری را ندیده است. حتی کتابها و صفحه کامپیوتر او که ابزار یادگیری او بوده اند نیز کاملاً سیاه و سفید هستند. لحظهای بر حسب اتّفاق نمایشگر رایانه او برای اوّلین بار یک سیب قرمز رنگ را نمایش میدهد و او اوّلین بار رنگ قرمز را تجربه میکند. او همانطور که گفتیم همه چیز را درباره ساختار بینایی و عصبی انسان، طول موجهای مختلف نور و فرآیندهای فیزیکی-زیستی دخیل در فرآیند دیدن میداند. با این وجود، به نظر می رسد که او در لحظه دیدن آن سیب قرمز معرفت جدیدی کسب میکند.
این آزمایش فکری، مباحثات و مناقشات بسیاری را در فلسفه ذهن معاصر برانگیخته است و سرمنشأ بسیاری از ایده های جدید شده است.
استدلالهای مختلف مبتنی بر این آزمایش فکری، معمولاً به یکی از سه نتیجه زیر ختم میشوند:1- اثبات آگاهی پدیداری (Qualia) یا همان «به چه مانند بودن»2- ردّ فیزیکالیسم معرفتشناختی3- ردّ فیزیکالیسم هستیشناختی
برای مثال یکی از این استدلالها که به ردّ فیزیکالیسم هستیشناختی میپردازد به شرح زیر است:1- مری همه حقایق فیزیکی دخیل در این رویداد را، قبل از دیدن سیب قرمز می دانسته است.2- حقایقی وجود داشته است، که تا پیش دیدن سیب قرمز، مری آنها را نمی دانسته است.نتیجه: حقایقی غیر فیزیکی وجود دارند.
کانال علم، فلسفه و الهیات@TheoCosmology
۱۳:۰۱
۱۱:۱۴
تعین_ناقص_مُدلها_در_کیهانشناسی_و_مسئله_توجیه_اصل_کیهانشناختی.pdf
۴۲۷.۷۱ کیلوبایت
مقاله آموزشی «تعیّن ناقص مُدلها در کیهانشناسی و مسئله توجیه اصل کیهانشناختی»
فهرست مطالب:1- تعیّن ناقص مدلها در کیهان شناسی نوین2- نقش اصل کیهان شناختی در رفع تعیّن ناقص مدلها3- بررسی شواهد و استدلالهای موجود به نفع اصل کیهان شناختی3- 1- توجیه اصل کیهانشناختی برای جهان قابل مشاهده3- 1- 1- بررسی مستقیم دادهها3- 1- 2- آزمون اصل کیهان شناختی از راه پیامدهای آن3- 1- 3- استنتاج همگنی از همسانگردی3- 2- توجیه اصل کیهانشناختی برای کل کیهان3- 2- 1- پدید آمدن یک جهان همگن و همسانگرد از یک شرایط اوّلیه دلخواه و عام3- 2- 2- توان تبیینی اصل کیهانشناختی به عنوان شاهدی بر برقراری آن3- 2- 3- اصل کیهانشناختی به عنوان تعمیمی از اصل هموردایی عام3- 2- 4- استنتاج اصل کیهانشناختی از طریق استقراء
" />حامد منوچهری کوشاتعداد صفحات: 10
کانال علم، فلسفه و الهیات@TheoCosmology
فهرست مطالب:1- تعیّن ناقص مدلها در کیهان شناسی نوین2- نقش اصل کیهان شناختی در رفع تعیّن ناقص مدلها3- بررسی شواهد و استدلالهای موجود به نفع اصل کیهان شناختی3- 1- توجیه اصل کیهانشناختی برای جهان قابل مشاهده3- 1- 1- بررسی مستقیم دادهها3- 1- 2- آزمون اصل کیهان شناختی از راه پیامدهای آن3- 1- 3- استنتاج همگنی از همسانگردی3- 2- توجیه اصل کیهانشناختی برای کل کیهان3- 2- 1- پدید آمدن یک جهان همگن و همسانگرد از یک شرایط اوّلیه دلخواه و عام3- 2- 2- توان تبیینی اصل کیهانشناختی به عنوان شاهدی بر برقراری آن3- 2- 3- اصل کیهانشناختی به عنوان تعمیمی از اصل هموردایی عام3- 2- 4- استنتاج اصل کیهانشناختی از طریق استقراء
" />حامد منوچهری کوشاتعداد صفحات: 10
کانال علم، فلسفه و الهیات@TheoCosmology
۱۱:۱۴
*«استدلال بر مبنای نظریه تکامل علیه طبیعتگرایی»- آلوین پلنتینگا*Evolutionary Argument Against Naturalism (EAAN)- Alvin Plantinga
آلوین پلنتینگا، فیلسوف تحلیلی آمریکایی و برنده جایزه تمپلتون، در سال 1993 استدلالی ارائه کرد که در آن ادّعا میکند که با پذیرش نظریه تکامل، نمی توان به صورت معقول و موجّهی طبیعتگرا بود. این استدلال، در فلسفه معاصر بسیار مشهور شده است و کتابها و مقالات بسیاری درباره آن نگاشته شده است.
تبیین دقیق و کامل استدلال پلنتینگا نیازمند جزئیات فنّی بسیاری در زمینه معرفتشناسی، نظریه تکامل، نظریه معنا، فلسفه ذهن و ... است، امّا چکیده آن به زبان ساده از این قرار است:
با فرض طبیعتگرایی، دستگاه شناختی ما تقلیل می یابد (یا ابتنا دارد) بر دستگاه نورونی مغز. این دستگاه شناختی شامل امور بسیاری است از جمله استدلال، ادراک حسی، همدلی، فرآیند ساخت فرضیه و نظریه، پذیرش گواهی، گرایش های شناختی و.... که منجر به تشکیل نظام باورهای ما می شود. مطابق نظریه تکامل، دستگاه شناختی ما حاصل تاریخ تکاملی است و از طریق فرآیندهای کور تنوّع ژنتیکی و انتخاب طبیعی (تنازع بقا) شکل گرفته است. در چنین فرآیندی آن صفاتی بقا می یابند که در ادامه حیات و تولید مثل، کارآمدی نسبی داشته باشند، یعنی اصطلاحاً موجب سازگاری (Fitness) شوند.
آنچه که در سازگاری جانداران مستقیماً اهمیت دارد ویژگیهای فیزیولوژیک و رفتار آنهاست، و نه صدق و درستی باورهای آنها، چرا که فرآیند کور تکامل نسبت به صدق باورها (و حتّی محتوای آنها) کور و بی توجّه است. به عبارت دیگر، دستگاه شناختی ما برای دستیابی به باورهای صحیح تکامل نیافته است، بلکه به نحوی تکامل یافته است که منجر به رفتارهای سازگار با محیط شود. *با کمی تأمّل خواهیم دید که شرایط بیشماری وجود دارد که در آنها باور غلط F منجر به عملکردی شود که نسبت به باور صحیح T، سازگاری بیشتری به همراه داشته باشد. مثلاً گورخری که هر تکه چوب شناور در آب را تمساح تشخیص می دهد بیشتر از گورخری عمر می کند که برای تشخیص تمساح، منتظر شواهد کافی می ماند. پس گرایش دستگاه شناختی ما به سمت تولید باورهای صحیح نیست، بلکه به سمت ایجاد سازگاری است.
*پس با فرض «نظریه تکامل + طبیعت گرایی»، ما نمیتوانیم اطمینان کافی به دستگاه شناختی خود در زمینه تولید باورهای صحیح داشته باشیم. امّا از سوی دیگر، باور ما به «نظریه تکامل + طبیعت گرایی» حاصل عملکرد همین دستگاه شناختی ماست، پس قابل اتّکا نیست.
*خلاصه و جمع بندی:* باور همزمان به «طبیعت گرایی» و «نظریه تکامل» ما را به این نتیجه می رساند که باورهایمان (از جمله باور به «طبیعت گرایی» و «نظریه تکامل») قابل اتّکا و موجّه نیستند. پس باور به «تکاملباوری طبیعتگرایانه» به اصطلاح خودشکن (Self-defeating) است، بدین معنا که خودش دلیلی برای بی اعتبار بودن خودش فراهم می آورد. پس از میان «طبیعت گرایی» و «نظریه تکامل»، حدّاکثر یکی را میتوانیم برگزینیم.
یک منبع خوب و نسبتاً ساده برای مطالعه بیشتر:فصل چهارم از کتاب"Where the Conflict really lies?" (2011) by Alvin Plantinga
کانال علم، فلسفه و الهیات@TheoCosmology
آلوین پلنتینگا، فیلسوف تحلیلی آمریکایی و برنده جایزه تمپلتون، در سال 1993 استدلالی ارائه کرد که در آن ادّعا میکند که با پذیرش نظریه تکامل، نمی توان به صورت معقول و موجّهی طبیعتگرا بود. این استدلال، در فلسفه معاصر بسیار مشهور شده است و کتابها و مقالات بسیاری درباره آن نگاشته شده است.
تبیین دقیق و کامل استدلال پلنتینگا نیازمند جزئیات فنّی بسیاری در زمینه معرفتشناسی، نظریه تکامل، نظریه معنا، فلسفه ذهن و ... است، امّا چکیده آن به زبان ساده از این قرار است:
با فرض طبیعتگرایی، دستگاه شناختی ما تقلیل می یابد (یا ابتنا دارد) بر دستگاه نورونی مغز. این دستگاه شناختی شامل امور بسیاری است از جمله استدلال، ادراک حسی، همدلی، فرآیند ساخت فرضیه و نظریه، پذیرش گواهی، گرایش های شناختی و.... که منجر به تشکیل نظام باورهای ما می شود. مطابق نظریه تکامل، دستگاه شناختی ما حاصل تاریخ تکاملی است و از طریق فرآیندهای کور تنوّع ژنتیکی و انتخاب طبیعی (تنازع بقا) شکل گرفته است. در چنین فرآیندی آن صفاتی بقا می یابند که در ادامه حیات و تولید مثل، کارآمدی نسبی داشته باشند، یعنی اصطلاحاً موجب سازگاری (Fitness) شوند.
آنچه که در سازگاری جانداران مستقیماً اهمیت دارد ویژگیهای فیزیولوژیک و رفتار آنهاست، و نه صدق و درستی باورهای آنها، چرا که فرآیند کور تکامل نسبت به صدق باورها (و حتّی محتوای آنها) کور و بی توجّه است. به عبارت دیگر، دستگاه شناختی ما برای دستیابی به باورهای صحیح تکامل نیافته است، بلکه به نحوی تکامل یافته است که منجر به رفتارهای سازگار با محیط شود. *با کمی تأمّل خواهیم دید که شرایط بیشماری وجود دارد که در آنها باور غلط F منجر به عملکردی شود که نسبت به باور صحیح T، سازگاری بیشتری به همراه داشته باشد. مثلاً گورخری که هر تکه چوب شناور در آب را تمساح تشخیص می دهد بیشتر از گورخری عمر می کند که برای تشخیص تمساح، منتظر شواهد کافی می ماند. پس گرایش دستگاه شناختی ما به سمت تولید باورهای صحیح نیست، بلکه به سمت ایجاد سازگاری است.
*پس با فرض «نظریه تکامل + طبیعت گرایی»، ما نمیتوانیم اطمینان کافی به دستگاه شناختی خود در زمینه تولید باورهای صحیح داشته باشیم. امّا از سوی دیگر، باور ما به «نظریه تکامل + طبیعت گرایی» حاصل عملکرد همین دستگاه شناختی ماست، پس قابل اتّکا نیست.
*خلاصه و جمع بندی:* باور همزمان به «طبیعت گرایی» و «نظریه تکامل» ما را به این نتیجه می رساند که باورهایمان (از جمله باور به «طبیعت گرایی» و «نظریه تکامل») قابل اتّکا و موجّه نیستند. پس باور به «تکاملباوری طبیعتگرایانه» به اصطلاح خودشکن (Self-defeating) است، بدین معنا که خودش دلیلی برای بی اعتبار بودن خودش فراهم می آورد. پس از میان «طبیعت گرایی» و «نظریه تکامل»، حدّاکثر یکی را میتوانیم برگزینیم.
یک منبع خوب و نسبتاً ساده برای مطالعه بیشتر:فصل چهارم از کتاب"Where the Conflict really lies?" (2011) by Alvin Plantinga
کانال علم، فلسفه و الهیات@TheoCosmology
۱۶:۴۰
انواع نظریات «چندجهانی» (جهان های موازی)
شاید این جهانی که در آن زندگی میکنیم، تنها جهان فیزیکی موجود نباشد. بلکه، تنها یک جهان در بین جهانهای بیشمار دیگر باشد. به عبارت دیگر ما در یک «چندجهانی» قرار داشته باشیم. چندجهانی در شاخه های مختلفی از فیزیک نوین مطرح شده است. بنابراین ما چند نظریه چندجهانی متفاوت در فیزیک داریم، که برخی از مهمترین آنها عبارتند از:
1- چندجهانی تورمی (inflationary multiverse): طبق نظریه تورم کیهانی، در لحظات ابتدایی کیهان، یک انبساط شتابدار بسیار شدید، در کسر ناچیزی از ثانیه، ابعاد کیهان را حداقل 10 به توان 120 برابر کرده است. با توقف این انبساط، جهانی که می شناسیم حاصل شده است. اما شاید این انبساط هیچگاه به صورت کلی خاتمه نیافته باشد، بلکه هر از گاهی تنها در نواحی خاصی خاتمه می یابد و جهان جدیدی را متولد می کند. گویی ما در یک اقیانوس بیکران قرار داریم که جهان ما تنها یک حباب در آن است و بی شمار حباب دیگر نیز موجود است.
2- تعبیر بس جهانی از نظریه کوانتوم (Many-worlds interpretation): طبق این تفسیر از نظریه کوانتوم، در هنگام اندازه گیری یک حالت برهمنهی کوانتومی، جهان منشعب می شود و به ازای هر نتیجه ممکن برای اندازه گیری، یک جهان مجزا به وجود می آید. پس تعداد غیر قابل تصوری جهان موازی وجود دارد که تمامی حالات ممکن از نتایج مختلف اندازه گیری های کوانتومی را در بر میگیرند.
3- چشم انداز نظریه ریسمان (String Theory Landscape): در نظریه ریسمان به عنوان یک نظریه بنیادین فیزیکی، تقریباً 10 به توان 500 جواب مختلف برای معادلات وجود دارد، که هر یک معادل است با یک جهان منحصر به فرد، با اشکال متفاوتی از قوانین و ثوابت بنیادی فیزیکی. یکی از این جواب ها در جهان ما تحقق دارد. برخی معتقدند که سایر این جواب ها نیز در جهان های مخصوص به خود تحقق دارند.
4- چندجهانی تگمارک (Tegmark's Multiverse): ماکس تگمارک، استاد کیهان شناسی دانشگاه MIT، این نظریه را ارائه داده است که موجودات فیزیکی در اصل چیزی جز ساختارهای ریاضی نیستند. بنابراين، به ازای هر ساختار ریاضی سازگاری که در نظر بگیریم جهانی مخصوص به آن وجود دارد که آن ساختارهای ریاضی، قوانین فیزیکی آن جهان هستند. یعنی هر جهان فیزیکی با هر مجموعه از قوانین سازگاری که تصور کنیم، حتماً وجود دارد.
کانال علم، فلسفه و الهیات @TheoCosmology
شاید این جهانی که در آن زندگی میکنیم، تنها جهان فیزیکی موجود نباشد. بلکه، تنها یک جهان در بین جهانهای بیشمار دیگر باشد. به عبارت دیگر ما در یک «چندجهانی» قرار داشته باشیم. چندجهانی در شاخه های مختلفی از فیزیک نوین مطرح شده است. بنابراین ما چند نظریه چندجهانی متفاوت در فیزیک داریم، که برخی از مهمترین آنها عبارتند از:
1- چندجهانی تورمی (inflationary multiverse): طبق نظریه تورم کیهانی، در لحظات ابتدایی کیهان، یک انبساط شتابدار بسیار شدید، در کسر ناچیزی از ثانیه، ابعاد کیهان را حداقل 10 به توان 120 برابر کرده است. با توقف این انبساط، جهانی که می شناسیم حاصل شده است. اما شاید این انبساط هیچگاه به صورت کلی خاتمه نیافته باشد، بلکه هر از گاهی تنها در نواحی خاصی خاتمه می یابد و جهان جدیدی را متولد می کند. گویی ما در یک اقیانوس بیکران قرار داریم که جهان ما تنها یک حباب در آن است و بی شمار حباب دیگر نیز موجود است.
2- تعبیر بس جهانی از نظریه کوانتوم (Many-worlds interpretation): طبق این تفسیر از نظریه کوانتوم، در هنگام اندازه گیری یک حالت برهمنهی کوانتومی، جهان منشعب می شود و به ازای هر نتیجه ممکن برای اندازه گیری، یک جهان مجزا به وجود می آید. پس تعداد غیر قابل تصوری جهان موازی وجود دارد که تمامی حالات ممکن از نتایج مختلف اندازه گیری های کوانتومی را در بر میگیرند.
3- چشم انداز نظریه ریسمان (String Theory Landscape): در نظریه ریسمان به عنوان یک نظریه بنیادین فیزیکی، تقریباً 10 به توان 500 جواب مختلف برای معادلات وجود دارد، که هر یک معادل است با یک جهان منحصر به فرد، با اشکال متفاوتی از قوانین و ثوابت بنیادی فیزیکی. یکی از این جواب ها در جهان ما تحقق دارد. برخی معتقدند که سایر این جواب ها نیز در جهان های مخصوص به خود تحقق دارند.
4- چندجهانی تگمارک (Tegmark's Multiverse): ماکس تگمارک، استاد کیهان شناسی دانشگاه MIT، این نظریه را ارائه داده است که موجودات فیزیکی در اصل چیزی جز ساختارهای ریاضی نیستند. بنابراين، به ازای هر ساختار ریاضی سازگاری که در نظر بگیریم جهانی مخصوص به آن وجود دارد که آن ساختارهای ریاضی، قوانین فیزیکی آن جهان هستند. یعنی هر جهان فیزیکی با هر مجموعه از قوانین سازگاری که تصور کنیم، حتماً وجود دارد.
کانال علم، فلسفه و الهیات @TheoCosmology
۱۴:۱۰
از «جهانهای موازی» در فیزیک تا «جهانهای ممکن» در فلسفه From the "Parallel Universes" in Physics to the "Possible Worlds" in Philosophy
«#جهان_های_ممکن» (Possible Worlds) ایدهای در فلسفه معاصر است که در حوزههای منطق، متافیزیک و زبانشناسی کاربرد وسیعی یافته است.
هر «جهان ممکن»، همانطور که از نامش پیداست، جهانی است که از نظر منطقی و متافیزیکی وجود آن محال نباشد. به عبارت فنی تر، یک حالت سازگار و کامل از وضعیت امور (State of Affairs) است که صدق یا کذب هر گزاره ممکنی را تعیین میکند.
به عبارت سادهتر، هر حالت ممکنی از جهان هستی که بدون تناقض بتوانیم فرض کنیم، یک «جهان ممکن» است. یعنی، حتی تخیلی ترین و دور از ذهن ترین داستان ها، فیلم ها و انیمیشن ها نیز حاکی از یک جهان ممکن هستند.
جهان های ممکن برای مثال در بیان وجهیت گزاره ها (ضروری، امکانی، محتمل و یا محال بودن) کاربرد دارد. برای مثال، یک گزاره ضروری گزاره ای است که در تمام جهان های ممکن صادق باشد و یک گزاره محتمل گزاره ای است که تنها در بعضی از جهان های ممکن صادق باشد و...
فلاسفه غالباً مفهوم جهان ممکن را یک ابزار انتزاعی می دانند، اما برخی از آنان نیز، مانند #دیوید_لوییس، معتقدند که تمامی جهان های ممکن وجود دارند و از نظر هستی شناختی، جهان ما هیچ ارجحیتی نسبت به بقیه ندارد. البته هیچ ارتباط فضازمانی یا علّی بین این جهان ها برقرار نیست. این بزرگترین نظریه جهان های موازی است که میتوان تصور کرد.
حتی اگر ما در یک چندجهانی تورّمی باشیم، کلّ این چندجهانی با همه وسعت آن، تنها یک جهان در بین جهان های ممکن خواهد بود.
نسبت سایر نظریات چندجهانی با جهان های ممکن، بستگی به نوع تفسیر ما از این دو دارد. اما به هر حال همه نظریات چندجهانی در فیزیک، تنها زیرمجموعه کوچکی از جهان های ممکن فلسفی هستند.
کانال علم، فلسفه و الهیات@TheoCosmology
«#جهان_های_ممکن» (Possible Worlds) ایدهای در فلسفه معاصر است که در حوزههای منطق، متافیزیک و زبانشناسی کاربرد وسیعی یافته است.
هر «جهان ممکن»، همانطور که از نامش پیداست، جهانی است که از نظر منطقی و متافیزیکی وجود آن محال نباشد. به عبارت فنی تر، یک حالت سازگار و کامل از وضعیت امور (State of Affairs) است که صدق یا کذب هر گزاره ممکنی را تعیین میکند.
به عبارت سادهتر، هر حالت ممکنی از جهان هستی که بدون تناقض بتوانیم فرض کنیم، یک «جهان ممکن» است. یعنی، حتی تخیلی ترین و دور از ذهن ترین داستان ها، فیلم ها و انیمیشن ها نیز حاکی از یک جهان ممکن هستند.
جهان های ممکن برای مثال در بیان وجهیت گزاره ها (ضروری، امکانی، محتمل و یا محال بودن) کاربرد دارد. برای مثال، یک گزاره ضروری گزاره ای است که در تمام جهان های ممکن صادق باشد و یک گزاره محتمل گزاره ای است که تنها در بعضی از جهان های ممکن صادق باشد و...
فلاسفه غالباً مفهوم جهان ممکن را یک ابزار انتزاعی می دانند، اما برخی از آنان نیز، مانند #دیوید_لوییس، معتقدند که تمامی جهان های ممکن وجود دارند و از نظر هستی شناختی، جهان ما هیچ ارجحیتی نسبت به بقیه ندارد. البته هیچ ارتباط فضازمانی یا علّی بین این جهان ها برقرار نیست. این بزرگترین نظریه جهان های موازی است که میتوان تصور کرد.
حتی اگر ما در یک چندجهانی تورّمی باشیم، کلّ این چندجهانی با همه وسعت آن، تنها یک جهان در بین جهان های ممکن خواهد بود.
نسبت سایر نظریات چندجهانی با جهان های ممکن، بستگی به نوع تفسیر ما از این دو دارد. اما به هر حال همه نظریات چندجهانی در فیزیک، تنها زیرمجموعه کوچکی از جهان های ممکن فلسفی هستند.
کانال علم، فلسفه و الهیات@TheoCosmology
۱۳:۵۳
«حیات هوشمند فرازمینی: مرور چند واقعیت درباره کیهان و طرح یک پرسش اساسی»
ابعاد کیهان قابل مشاهده، حدود 100 میلیارد سال نوری است، یعنی چیزی حدود 10 به توان 24 کیلومتر! امّا از آنجایی که ذهن ما با چنین اعداد نجومی اُنس ندارد، دانستن این اعداد، شاید خیلی شهودبخش نباشد. به همین دلیل شاید بهتر باشد، کمی شهودیتر به این واقعیت بپردازیم:
فرض کنیم ابعاد همهچیز را در عالم در ده میلیارد تقسیم کنیم. آنگاه خورشید به اندازه یک انار خواهد بود، و زمین به اندازه توپ نوک یک خودکار خواهد بود که در فاصلۀ 15 متری از آن انار (خورشید) قرار دارد. در چنین شرایطی، پلوتو 600 متر از انار (خورشید) فاصله خواهد داشت!
حال اگر بخواهیم به نزدیکترین ستاره پس از خورشید برسیم (پروکسیما قنطورس)، چقدر باید از آن انار فاصله بگیریم؟! تقریباً به اندازه فاصله ایران تا کشور ژاپن!
حال، اگر دوباره اگر ابعاد همهچیز را تقسیم بر ده میلیارد کنیم، فاصله خورشید تا نزدیکترین ستاره به اندازه عرض انگشت کوچک انسان خواهد بود و کهکشان راه شیری به اندازه یک زمین فوتبال!
در هر کهکشان به طور میانگین صد میلیارد ستاره وجود دارد. در جهان قابل مشاهده نیز تقریباً صد میلیارد کهکشان وجود دارد. پس در جهان قابل مشاهده حدود 10 به توان 22 ستاره داریم، یعنی 10,000,000,000,000,000,000,000 عدد! که غالب آنها یک یا چند سیاره به دور خود دارند.
این عدد قابل مقایسه با تعداد تمامی دانههای شنی است که در تمامی سواحل کره زمین وجود دارد!!
آیا در این بین خورشید تنها ستارهای است که یک سیاره شامل #حیات_هوشمند را به دور خود دارد؟ آیا ما در این وسعت عظیم تنها هستیم؟ به نظر شما دانستن این اعداد، کمکی به پاسخ به این پرسش میکند؟ دیدگاه خود را در بخش نظرات برای ما بنویسید!
کانال علم، فلسفه و الهیات@TheoCosmology
ابعاد کیهان قابل مشاهده، حدود 100 میلیارد سال نوری است، یعنی چیزی حدود 10 به توان 24 کیلومتر! امّا از آنجایی که ذهن ما با چنین اعداد نجومی اُنس ندارد، دانستن این اعداد، شاید خیلی شهودبخش نباشد. به همین دلیل شاید بهتر باشد، کمی شهودیتر به این واقعیت بپردازیم:
فرض کنیم ابعاد همهچیز را در عالم در ده میلیارد تقسیم کنیم. آنگاه خورشید به اندازه یک انار خواهد بود، و زمین به اندازه توپ نوک یک خودکار خواهد بود که در فاصلۀ 15 متری از آن انار (خورشید) قرار دارد. در چنین شرایطی، پلوتو 600 متر از انار (خورشید) فاصله خواهد داشت!
حال اگر بخواهیم به نزدیکترین ستاره پس از خورشید برسیم (پروکسیما قنطورس)، چقدر باید از آن انار فاصله بگیریم؟! تقریباً به اندازه فاصله ایران تا کشور ژاپن!
حال، اگر دوباره اگر ابعاد همهچیز را تقسیم بر ده میلیارد کنیم، فاصله خورشید تا نزدیکترین ستاره به اندازه عرض انگشت کوچک انسان خواهد بود و کهکشان راه شیری به اندازه یک زمین فوتبال!
در هر کهکشان به طور میانگین صد میلیارد ستاره وجود دارد. در جهان قابل مشاهده نیز تقریباً صد میلیارد کهکشان وجود دارد. پس در جهان قابل مشاهده حدود 10 به توان 22 ستاره داریم، یعنی 10,000,000,000,000,000,000,000 عدد! که غالب آنها یک یا چند سیاره به دور خود دارند.
این عدد قابل مقایسه با تعداد تمامی دانههای شنی است که در تمامی سواحل کره زمین وجود دارد!!
آیا در این بین خورشید تنها ستارهای است که یک سیاره شامل #حیات_هوشمند را به دور خود دارد؟ آیا ما در این وسعت عظیم تنها هستیم؟ به نظر شما دانستن این اعداد، کمکی به پاسخ به این پرسش میکند؟ دیدگاه خود را در بخش نظرات برای ما بنویسید!
کانال علم، فلسفه و الهیات@TheoCosmology
۱۲:۱۶
«موجودات فرازمینی از منظر متون دینی»
برخی از مفسرین، از آیات قرآن کریم اینطور برداشت کردهاند که در آسمانها نیز موجوداتی مادی، نظیر آنچه که در زمین است، زندگی میکنند.
مهم ترین آیهای که از آن چنین برداشتی میشود، آیه 29 سوره مبارکه شوری است: «وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِن دَابَّةٍ وَهُوَ عَلَىٰ جَمْعِهِمْ إِذَا يَشَاءُ قَدِيرٌ» «ﻭ ﺍﺯ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻱ [ﻗﺪﺭﺕِ ] ﺍﻭﺳﺖ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺁﺳﻤﺎﻧﻬﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ [ﺍﻧﻮﺍﻉ ] ﺟﻨﺒﻨﺪﻩ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻥ ﺩﻭ ﭘﺮﺍﻛﻨﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺍﻭ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﺮ ﮔﺮﺩﺁﻭﺭﺩﻥِ ﺁﻧﺎﻥ ﺗﻮﺍﻧﺎﺳﺖ.»
تعبیر «فِيهِمَا» نشان دهنده آن است که این جنبندگان، هم در زمین هستند و هم در آسمانها.
برخی از مفسرین منظور از جنبندگان (دابّه) را «پرندگان» یا «ملائکه» دانستهاند. اما این تفاسیر صحیح به نظر نمیرسد. زیرا آیات قرآن بین «دابّه» و «پرندگان» در آیه 38 سوره انعام، و بین «دابّه» و «ملائکه» در آیه 49 سوره نحل تفکیک قائل شده است. ضمن اینکه انتهای آیه که به حشر در قیامت دلالت دارد، نمیتواند شامل ملائکه شود.
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میگوید: «و از ظاهر آن (آیه) برمىآيد كه در آسمانها نيز جنبندگانى هست، و اينكه بعضى جنبندگان آسمان را به ملائكه تفسير كردهاند، صحيح نيست» در تفسیر نمونه نیز میخوانیم: «از نكات قابل ملاحظهاى كه از اين آيه استفاده مىشود اين است كه دلالت بر وجود انواع موجودات زنده در آسمانها دارد».
در اکثر تفاسیر قدیمی چنین برداشتی از آیه نشده است، که احتمالاً به دلیل آن بوده است که در نظام بطلمیوسی چنین چیزی قابل تصور نبوده است. با این وجود، برخی از مفسرین متقدم نیز چنین فرضی را منتفی ندانستهاند. فخر رازی (قرن ششم هجری) در تفسیر کبیر مینویسد: «بعید نیست که گفته شود که در آسمانها نیز حیواناتی وجود دارند که مانند انسان راه میروند»
از حضرت علی (ع) نیز روایت شده است که «این ستارگانی که در آسمان هستند شهرهایی هستند مانند شهرهای زمین» (سفینه البحار، ج 2، ص 574)
کانال علم، فلسفه و الهیات @TheoCosmology
برخی از مفسرین، از آیات قرآن کریم اینطور برداشت کردهاند که در آسمانها نیز موجوداتی مادی، نظیر آنچه که در زمین است، زندگی میکنند.
مهم ترین آیهای که از آن چنین برداشتی میشود، آیه 29 سوره مبارکه شوری است: «وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِن دَابَّةٍ وَهُوَ عَلَىٰ جَمْعِهِمْ إِذَا يَشَاءُ قَدِيرٌ» «ﻭ ﺍﺯ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻱ [ﻗﺪﺭﺕِ ] ﺍﻭﺳﺖ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺁﺳﻤﺎﻧﻬﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ [ﺍﻧﻮﺍﻉ ] ﺟﻨﺒﻨﺪﻩ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻥ ﺩﻭ ﭘﺮﺍﻛﻨﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺍﻭ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﺮ ﮔﺮﺩﺁﻭﺭﺩﻥِ ﺁﻧﺎﻥ ﺗﻮﺍﻧﺎﺳﺖ.»
تعبیر «فِيهِمَا» نشان دهنده آن است که این جنبندگان، هم در زمین هستند و هم در آسمانها.
برخی از مفسرین منظور از جنبندگان (دابّه) را «پرندگان» یا «ملائکه» دانستهاند. اما این تفاسیر صحیح به نظر نمیرسد. زیرا آیات قرآن بین «دابّه» و «پرندگان» در آیه 38 سوره انعام، و بین «دابّه» و «ملائکه» در آیه 49 سوره نحل تفکیک قائل شده است. ضمن اینکه انتهای آیه که به حشر در قیامت دلالت دارد، نمیتواند شامل ملائکه شود.
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میگوید: «و از ظاهر آن (آیه) برمىآيد كه در آسمانها نيز جنبندگانى هست، و اينكه بعضى جنبندگان آسمان را به ملائكه تفسير كردهاند، صحيح نيست» در تفسیر نمونه نیز میخوانیم: «از نكات قابل ملاحظهاى كه از اين آيه استفاده مىشود اين است كه دلالت بر وجود انواع موجودات زنده در آسمانها دارد».
در اکثر تفاسیر قدیمی چنین برداشتی از آیه نشده است، که احتمالاً به دلیل آن بوده است که در نظام بطلمیوسی چنین چیزی قابل تصور نبوده است. با این وجود، برخی از مفسرین متقدم نیز چنین فرضی را منتفی ندانستهاند. فخر رازی (قرن ششم هجری) در تفسیر کبیر مینویسد: «بعید نیست که گفته شود که در آسمانها نیز حیواناتی وجود دارند که مانند انسان راه میروند»
از حضرت علی (ع) نیز روایت شده است که «این ستارگانی که در آسمان هستند شهرهایی هستند مانند شهرهای زمین» (سفینه البحار، ج 2، ص 574)
کانال علم، فلسفه و الهیات @TheoCosmology
۱۵:۱۵
بازارسال شده از پژوهشکده مطالعات بنیادین علم وفناوری
۶:۵۴
۱۹:۳۲
Reconstructing_William_Lane_Craig’s_Explanation_of_Absolute_Time.pdf
۱.۰۳ مگابایت
در جلسه فوق، این مقاله از سوی دکتر کاویانی ارائه و سپس مورد نقد و بررسی قرار خواهد گرفت: Reconstructing William Lane Craig’s Explanation of Absolute Time Based on Mulla Sadra’s Philosophy
این مقاله را به تازگی جناب آقای دکتر محمدصادق کاویانی به همراه آقای دکتر حبیب الله رزمی و حجت الاسلام حمید پارسانیا در نشریه معتبر Sophia با رتبه Q1 از انتشارات Springer به چاپ رسانده اند.
https://link.springer.com/article/10.1007/s11841-024-01038-6
کانال علم، فلسفه و الهیات @TheoCosmology
این مقاله را به تازگی جناب آقای دکتر محمدصادق کاویانی به همراه آقای دکتر حبیب الله رزمی و حجت الاسلام حمید پارسانیا در نشریه معتبر Sophia با رتبه Q1 از انتشارات Springer به چاپ رسانده اند.
https://link.springer.com/article/10.1007/s11841-024-01038-6
کانال علم، فلسفه و الهیات @TheoCosmology
۱۹:۳۳
آیا «فضا» وجود دارد؟
از ابتداییترین حقایقی که درباره عالم در مییابیم، این است که اشیائی که در پیرامون خود میبینیم همگی دارای مکانی هستند. (در اینجا مقصود ما از اشیاء هر چیزی است که دارای توزیع مکانی است و شامل مادّه، انرژی، میدان و... میشود.) در واقع اشیاء به نحو خاصی در عالم توزیع شدهاند و هر یک نسبت به دیگری موقعیت مکانی مشخّصی دارند. فواصل بین اشیاء نیز با یک متر مناسب قابل بیان کردن است.
*آیا به غیر از مجموعه تمام اشیاء، یک چیز دیگری نیز داریم به نام «فضا»؟* به عبارت دیگر، آیا به غیر از این اشیاء که هر یک دارای موقعیت مکانی مخصوصی هستند، یک موجود دیگری نیز در عالم تحت عنوان فضا هست که همه اینها را در در خود جای داده است؟ در پاسخ به این پرسش دو دیدگاه متفاوت وجود دارد:
1- جوهریگرایی (Substantivalism): طبق این دیدگاه پاسخ پرسش فوق مثبت است. یعنی، موجودیتی به نام فضا در عالم هست که همه اشیاء را در بر گرفته است، و موقعیت مکانی همه اشیاء بستگی به جایگاهی دارد که در آن دارند. فضا در این دیدگاه، مانند ظرف همه چیز را در بر گرفته است، مشابه آب درون اقیانوس که همه ماهیها در بر گرفته است. طبق این دیدگاه، اگر میگوییم شیء «الف» 10 متر از شیء «ب» فاصله دارد بدین معنی است که «الف» مکانی را در «فضا» اشغال کرده است که با مکانی که «ب» اشغال کرده است 10 متر فاصله دارد. مطابق جوهریگرایی، فضای خالی از اشیاء (خلأ محض) معنیدار است و میتواند موجود باشد. قائل بودن نیوتن به فضای مطلق مصداق مشهور یک دیدگاه جوهریگرایانه است.
2- رابطهگرایی (Relationalism): این دیدگاه به پرسش مذکور پاسخ منفی میدهد. بنابراین، آنچه که وجود دارد، تنها اشیاء مادّی هستند که در موقعیت مکانی خاصی از یکدیگر قرار دارند. به عبارت دیگر، فضا چیزی فراتر و بیشتر از خود اشیاء نیست، و آنچه که اصطلاحاً فضا گفته میشود وابسته به خود اشیاء و نحوه رابطه بین آنهاست. طبق این دیدگاه، اگر میگوییم شیء «الف» 10 متر از شیء «ب» فاصله دارد، تنها در حال صحبت از نوع رابطه مکانی بین شیء الف و ب هستیم و نیازی نداریم تا موجود سومی را تحت عنوان فضا وارد کار کنیم. طبق این دیدگاه، صحبت از فضای مطلق، یا حرکت مطلق بیمعنی است و فضای خالی از اشیاء نیز نمیتواند موجود باشد و اصولاً بی معنی است.
این دو دیدگاه متفاوت از دوران باستان موجود بوده اند. امروزه نیز اگرچه با توجّه به تفسیر استاندارد از نسبیت عام، دیدگاه جوهریگرایی رایج است، امّا رابطهگرایی نیز در میان برخی از فیزیکدانان و فلاسفه فیزیک بزرگ، نظیر کارلو روولّی و جولیان باربور، مقبول است و استدلالهایی به نفع آن آورده میشود.
چند منبع خوب برای مطالعه بیشتر:Absolute and Relational Space and Motion: Classical Theorieshttps://plato.stanford.edu/entries/spacetime-theories-classical/
Absolute and Relational Space and Motion: Post-Newtonian Theorieshttps://plato.stanford.edu/entries/spacetime-theories/
Substantivalism vs Relationalism About Space in Classical Physicshttps://shamik.net/papers/dasgupta substantivalism vs relationalism.pdf
https://philsci-archive.pitt.edu/9055/1/srapproaches.pdfSubstantivalist and Relationalist Approaches to Space
کانال علم، فلسفه و الهیات @TheoCosmology
از ابتداییترین حقایقی که درباره عالم در مییابیم، این است که اشیائی که در پیرامون خود میبینیم همگی دارای مکانی هستند. (در اینجا مقصود ما از اشیاء هر چیزی است که دارای توزیع مکانی است و شامل مادّه، انرژی، میدان و... میشود.) در واقع اشیاء به نحو خاصی در عالم توزیع شدهاند و هر یک نسبت به دیگری موقعیت مکانی مشخّصی دارند. فواصل بین اشیاء نیز با یک متر مناسب قابل بیان کردن است.
*آیا به غیر از مجموعه تمام اشیاء، یک چیز دیگری نیز داریم به نام «فضا»؟* به عبارت دیگر، آیا به غیر از این اشیاء که هر یک دارای موقعیت مکانی مخصوصی هستند، یک موجود دیگری نیز در عالم تحت عنوان فضا هست که همه اینها را در در خود جای داده است؟ در پاسخ به این پرسش دو دیدگاه متفاوت وجود دارد:
1- جوهریگرایی (Substantivalism): طبق این دیدگاه پاسخ پرسش فوق مثبت است. یعنی، موجودیتی به نام فضا در عالم هست که همه اشیاء را در بر گرفته است، و موقعیت مکانی همه اشیاء بستگی به جایگاهی دارد که در آن دارند. فضا در این دیدگاه، مانند ظرف همه چیز را در بر گرفته است، مشابه آب درون اقیانوس که همه ماهیها در بر گرفته است. طبق این دیدگاه، اگر میگوییم شیء «الف» 10 متر از شیء «ب» فاصله دارد بدین معنی است که «الف» مکانی را در «فضا» اشغال کرده است که با مکانی که «ب» اشغال کرده است 10 متر فاصله دارد. مطابق جوهریگرایی، فضای خالی از اشیاء (خلأ محض) معنیدار است و میتواند موجود باشد. قائل بودن نیوتن به فضای مطلق مصداق مشهور یک دیدگاه جوهریگرایانه است.
2- رابطهگرایی (Relationalism): این دیدگاه به پرسش مذکور پاسخ منفی میدهد. بنابراین، آنچه که وجود دارد، تنها اشیاء مادّی هستند که در موقعیت مکانی خاصی از یکدیگر قرار دارند. به عبارت دیگر، فضا چیزی فراتر و بیشتر از خود اشیاء نیست، و آنچه که اصطلاحاً فضا گفته میشود وابسته به خود اشیاء و نحوه رابطه بین آنهاست. طبق این دیدگاه، اگر میگوییم شیء «الف» 10 متر از شیء «ب» فاصله دارد، تنها در حال صحبت از نوع رابطه مکانی بین شیء الف و ب هستیم و نیازی نداریم تا موجود سومی را تحت عنوان فضا وارد کار کنیم. طبق این دیدگاه، صحبت از فضای مطلق، یا حرکت مطلق بیمعنی است و فضای خالی از اشیاء نیز نمیتواند موجود باشد و اصولاً بی معنی است.
این دو دیدگاه متفاوت از دوران باستان موجود بوده اند. امروزه نیز اگرچه با توجّه به تفسیر استاندارد از نسبیت عام، دیدگاه جوهریگرایی رایج است، امّا رابطهگرایی نیز در میان برخی از فیزیکدانان و فلاسفه فیزیک بزرگ، نظیر کارلو روولّی و جولیان باربور، مقبول است و استدلالهایی به نفع آن آورده میشود.
چند منبع خوب برای مطالعه بیشتر:Absolute and Relational Space and Motion: Classical Theorieshttps://plato.stanford.edu/entries/spacetime-theories-classical/
Absolute and Relational Space and Motion: Post-Newtonian Theorieshttps://plato.stanford.edu/entries/spacetime-theories/
Substantivalism vs Relationalism About Space in Classical Physicshttps://shamik.net/papers/dasgupta substantivalism vs relationalism.pdf
https://philsci-archive.pitt.edu/9055/1/srapproaches.pdfSubstantivalist and Relationalist Approaches to Space
کانال علم، فلسفه و الهیات @TheoCosmology
۱۵:۳۵
۱۹:۳۳
۱۰:۴۷
۱۳:۳۹
«مسئله پیکان ترمودینامیکی زمان»: چرا آب رفته به جوی بر نمیگردد؟The problem of thermodynamic arrow of time
*ما در زندگی روزمرّه خود به کرّات با رخدادهایی مواجهیم که برگشت ناپذیرند: برای مثال بوی شیشه عطر در اتاق پخش میشود ولی هیچگاه دوباره از اتاق به داخل شیشه عطر جمع نمیشود. بدین ترتیب ما یک عدم تقارن زمانی را شاهد هستیم*، یعنی برخی فرآیندها در جهت آینده رخ میدهند امّا هرگز در جهت گذشته (یعنی با ترتیب رخ دادن معکوس) محقّق نمیشوند. به عبارت ساده، اگر فیلمی را به ما نشان دهند که رنگ موجود در یک شربت به مرور در یک ناحیه متمرکز میشود و کمکم یک قرص جوشان سالم پدیدار میشود، ما بیدرنگ پیمیبریم که این فیلم به صورت معکوس در حال پخش است.
*طبیعی است که از این مشاهدات کسی نتیجه بگیرد که برخی از قوانین فیزیک هستند که اجازه رخ دادن یک فرآیند را میدهند امّا معکوس آن را منع میکنند. در واقع یک قانون فیزیکی بسیار مشهور وجود دارد که اینچنین است: قانون دوم ترمودینامیک. این قانون بیان میکند که آنتروپی کل (معیاری از بینظمی یا تصادفی بودن) یک سیستم منزوی، تنها میتواند با گذشت زمان افزایش یابد یا در شرایط خاصی ثابت بماند، امّا هرگز کاهش نخواهد یافت. این بدان معناست که اشیا به طور طبیعی تمایل به بینظمی بیشتر دارند: مولکولهای عطر که با پخش شدن در اتاق بینظم شدهاند دوباره نمیتوانند با جمع شدن در شیشه منظم شوند.
*امّا مسئله اینجاست که نظریه ترمودینامیک به عنوان یک نظریه بنیادی فیزیک شناخته نمیشود، بلکه تنها در سطوح کلان و بزرگمقیاس (وقتی که تعداد بسیار زیادی ذره در کار باشند) قابل اعمال است. بنابراین، آن را باید بر اساس قوانین بنیادین فیزیک، که در سطوح پایه برقرارند، توضیح داد.
امّا هرچقدر قوانین بنیادی فیزیک را بررسی کنیم، از مکانیک و الکترومغناطیس کلاسیک گرفته تا مکانیک نسبیتی و نظریه میدانهای کوانتومی، اثری از قانونی که یک فرآیند را فقط در یک جهت (و نه معکوس آن) مجاز بشمارد نمییابیم(به استثناء برخی موارد نادر). به عبارت دقیقتر، قوانین پایه فیزیک تقارن زمانی دارند. *برای مثال، اگر فیلمی از برخورد توپهای بیلیارد را به ما نشان دهند(با صرف نظر از اصطکاک) قادر نیستیم تشخیص دهیم که فیلم در جهت واقعی در حال پخش است یا در جهت معکوس.
*پس عدم تقارن (پیکان) ترمودینامیکی زمان از کجا ناشی شدهاست؟
" />این مسئله، یک پرسش مهم و اساسی در فیزیک بنیادی محسوب میشود. با این وجود، برخی پاسخها به آن داده شده است که إنشاءالله در آینده به آن خواهیم پرداخت.
کانال علم، فلسفه و الهیات@TheoCosmology
*ما در زندگی روزمرّه خود به کرّات با رخدادهایی مواجهیم که برگشت ناپذیرند: برای مثال بوی شیشه عطر در اتاق پخش میشود ولی هیچگاه دوباره از اتاق به داخل شیشه عطر جمع نمیشود. بدین ترتیب ما یک عدم تقارن زمانی را شاهد هستیم*، یعنی برخی فرآیندها در جهت آینده رخ میدهند امّا هرگز در جهت گذشته (یعنی با ترتیب رخ دادن معکوس) محقّق نمیشوند. به عبارت ساده، اگر فیلمی را به ما نشان دهند که رنگ موجود در یک شربت به مرور در یک ناحیه متمرکز میشود و کمکم یک قرص جوشان سالم پدیدار میشود، ما بیدرنگ پیمیبریم که این فیلم به صورت معکوس در حال پخش است.
*طبیعی است که از این مشاهدات کسی نتیجه بگیرد که برخی از قوانین فیزیک هستند که اجازه رخ دادن یک فرآیند را میدهند امّا معکوس آن را منع میکنند. در واقع یک قانون فیزیکی بسیار مشهور وجود دارد که اینچنین است: قانون دوم ترمودینامیک. این قانون بیان میکند که آنتروپی کل (معیاری از بینظمی یا تصادفی بودن) یک سیستم منزوی، تنها میتواند با گذشت زمان افزایش یابد یا در شرایط خاصی ثابت بماند، امّا هرگز کاهش نخواهد یافت. این بدان معناست که اشیا به طور طبیعی تمایل به بینظمی بیشتر دارند: مولکولهای عطر که با پخش شدن در اتاق بینظم شدهاند دوباره نمیتوانند با جمع شدن در شیشه منظم شوند.
*امّا مسئله اینجاست که نظریه ترمودینامیک به عنوان یک نظریه بنیادی فیزیک شناخته نمیشود، بلکه تنها در سطوح کلان و بزرگمقیاس (وقتی که تعداد بسیار زیادی ذره در کار باشند) قابل اعمال است. بنابراین، آن را باید بر اساس قوانین بنیادین فیزیک، که در سطوح پایه برقرارند، توضیح داد.
امّا هرچقدر قوانین بنیادی فیزیک را بررسی کنیم، از مکانیک و الکترومغناطیس کلاسیک گرفته تا مکانیک نسبیتی و نظریه میدانهای کوانتومی، اثری از قانونی که یک فرآیند را فقط در یک جهت (و نه معکوس آن) مجاز بشمارد نمییابیم(به استثناء برخی موارد نادر). به عبارت دقیقتر، قوانین پایه فیزیک تقارن زمانی دارند. *برای مثال، اگر فیلمی از برخورد توپهای بیلیارد را به ما نشان دهند(با صرف نظر از اصطکاک) قادر نیستیم تشخیص دهیم که فیلم در جهت واقعی در حال پخش است یا در جهت معکوس.
*پس عدم تقارن (پیکان) ترمودینامیکی زمان از کجا ناشی شدهاست؟
" />این مسئله، یک پرسش مهم و اساسی در فیزیک بنیادی محسوب میشود. با این وجود، برخی پاسخها به آن داده شده است که إنشاءالله در آینده به آن خواهیم پرداخت.
کانال علم، فلسفه و الهیات@TheoCosmology
۱۱:۱۹
«دانشنامه فلسفی استنفورد»Stanford Encyclopedia of Philosophy
فرقی نمیکند که به عنوان یک شخص عادی علاقمند میخواهید برای اوّلین بار با یک موضوع در #فلسفه و فلسفههای مضاف (#فلسفه_علم، #فلسفه_فیزیک، #فلسفه_ذهن و...) آشنا شوید، یا یک محقّق برجسته هستید که میخواهید مطالعات خود را برای نگارش مقاله جدیدتان شروع کنید... در هر صورت یکی از بهترین راهها برای شروع، مراجعه به #دانشنامه_فلسفی_استنفورد است.
این دایرةالمعارف آنلاین، هماکنون نزدیک به دو هزار مدخل (مقاله) در موضوعات مهم و متنوّع فلسفی دارد که هر کدام توسّط یکی از برجستهترین و شناختهشدهترین متخصّصین آن موضوع نوشته شده است. این دانشنامه امروزه یک منبع بسیار مهم و معتبر پژوهشی در دنیا شمرده میشود که مستقیماً در مقالات علمی رسمی مورد ارجاع قرار میگیرند. این مقالات به صورت مروری نگاشته شدهاند و در آنها سعی شده یک دید جامع امّا دقیق نسبت به موضوع در اختیار مخاطب بگذارد و او را از جنبههای مختلف موضوع و دیدگاههای مختلف موجود باخبر کند. فهرست ارجاعات این مقالات نیز یک مجموعه متنوّع از کتابها و مقالات مختلف برای ادامه پژوهش در اختیار شما میگذارد.
در این آدرس میتوانید فهرست کاملی از مقالات آن را بیابید:https://plato.stanford.edu/contents.html
برای شروع میتوانید نگاهی به این مدخلها بیندازید: دین و علم فلسفه کیهانشناسی[مکانیک کوانتومی بوهمی](https://plato.stanford.edu/entries/qm-bohm/) تفسیر چندجهانی از مکانیک کوانتومی واقعگرایی علمی علّیت در فیزیک اراده آزاد کیهانشناسی و الهیات تنظیم ظریف براهین کیهانشناختی قوانین طبیعت[فلسفه مکانیک کوانتومی](https://plato.stanford.edu/entries/qt-issues/) دیدگاههای پسانیوتنی درباره فضا و زمان و...
مطالعه یک متن انگلیسی، آن هم یک متن تخصّصی فلسفی، برایتان دشوار است؟
این دلیل خوبی برای محروم شدن از این دانشنامه نیست. زیرا:1- امروزه با ابزارهای هوش مصنوعی همچون Gemini، دیگر بلد نبودن زبان مانعی برای یادگیری نیست. کافی است از آن بخواهید تا بند به بند آن را به صورت دقیق و حرفهای ترجمه کند.2- نشر ققنوس ترجمه فارسی بسیاری از مقالات آن را منتشر کرده است، میتوانید از آن استفاده کنید.
کانال علم، فلسفه و الهیات@TheoCosmology
فرقی نمیکند که به عنوان یک شخص عادی علاقمند میخواهید برای اوّلین بار با یک موضوع در #فلسفه و فلسفههای مضاف (#فلسفه_علم، #فلسفه_فیزیک، #فلسفه_ذهن و...) آشنا شوید، یا یک محقّق برجسته هستید که میخواهید مطالعات خود را برای نگارش مقاله جدیدتان شروع کنید... در هر صورت یکی از بهترین راهها برای شروع، مراجعه به #دانشنامه_فلسفی_استنفورد است.
این دایرةالمعارف آنلاین، هماکنون نزدیک به دو هزار مدخل (مقاله) در موضوعات مهم و متنوّع فلسفی دارد که هر کدام توسّط یکی از برجستهترین و شناختهشدهترین متخصّصین آن موضوع نوشته شده است. این دانشنامه امروزه یک منبع بسیار مهم و معتبر پژوهشی در دنیا شمرده میشود که مستقیماً در مقالات علمی رسمی مورد ارجاع قرار میگیرند. این مقالات به صورت مروری نگاشته شدهاند و در آنها سعی شده یک دید جامع امّا دقیق نسبت به موضوع در اختیار مخاطب بگذارد و او را از جنبههای مختلف موضوع و دیدگاههای مختلف موجود باخبر کند. فهرست ارجاعات این مقالات نیز یک مجموعه متنوّع از کتابها و مقالات مختلف برای ادامه پژوهش در اختیار شما میگذارد.
در این آدرس میتوانید فهرست کاملی از مقالات آن را بیابید:https://plato.stanford.edu/contents.html
برای شروع میتوانید نگاهی به این مدخلها بیندازید: دین و علم فلسفه کیهانشناسی[مکانیک کوانتومی بوهمی](https://plato.stanford.edu/entries/qm-bohm/) تفسیر چندجهانی از مکانیک کوانتومی واقعگرایی علمی علّیت در فیزیک اراده آزاد کیهانشناسی و الهیات تنظیم ظریف براهین کیهانشناختی قوانین طبیعت[فلسفه مکانیک کوانتومی](https://plato.stanford.edu/entries/qt-issues/) دیدگاههای پسانیوتنی درباره فضا و زمان و...
مطالعه یک متن انگلیسی، آن هم یک متن تخصّصی فلسفی، برایتان دشوار است؟
این دلیل خوبی برای محروم شدن از این دانشنامه نیست. زیرا:1- امروزه با ابزارهای هوش مصنوعی همچون Gemini، دیگر بلد نبودن زبان مانعی برای یادگیری نیست. کافی است از آن بخواهید تا بند به بند آن را به صورت دقیق و حرفهای ترجمه کند.2- نشر ققنوس ترجمه فارسی بسیاری از مقالات آن را منتشر کرده است، میتوانید از آن استفاده کنید.
کانال علم، فلسفه و الهیات@TheoCosmology
۱۶:۱۱
«پارادوکس هتل بزرگ هیلبرت؛ و مسئله آغازمندی عالم»Hilbert's paradox of the Grand Hotel and the problem of temporal finitude of the universe
ویلیام کریگ، در دفاع از آغازمندی زمانی عالم به عنوان یکی از مقدمات برهان کیهانشناختی کلام، استدلال میکند که وجود بینهایت واقعی و بالفعل محال است (هرچند که در عالم ریاضیات ممکن است).
او در دفاع از این ادعا بیان میکند که وجود بالفعل بینهایت منجر به تناقض و شرایط نامعقول (Absurd) میشود. او در این مسیر، گاهی از تمثیل هایی بهره میبرد که یکی از مشهورترین آنها «#پارادوکس_هتل_بزرگ» است که اولین بار توسط ریاضیدان بزرگ، #دیوید_هیلبرت، مطرح شده است.
فرض کنید که شما مدیر هتلی هستید که دارای بینهایت اتاق است. اتاقهای این هتل از یک تا بینهایت شماره خوردهاند. میتوان به سادگی دید که این وضعیت منجر به شرایط تناقض آمیز میشود.
برای مثال، فرض کنید هتل شما کاملاً پر است و اتاق خالی ندارید. در این شرایط، برای شما مسافر جدیدی میرسد. جای نگرانی نیست! کافی است به ساکنین هر اتاق n بگویید که به اتاق n+1 نقل مکان کنند. در این صورت اتاق شماره 1 خالی و آماده پذیرش مسافر خواهد بود. *حتی اگر به طور همزمان بینهایت مسافر جدید نیز برای شما برسد باز هم جای نگرانی نخواهد بود. کافی است به ساکنین اتاقهای n بگویید که در اتاقهای 2n ساکن شوند. آنگاه اتاقهای با شماره فرد (که تعدادشان بینهایت است) خالی خواهند شد. حال، شما میتوانید بینهایت مسافر جدید را در هتلی که کاملاً پر بود جای دهید!
*اما اوضاع از این نیز عجیبتر است. فرض کنید که هتل شما کاملاً پر است. تعداد بینهایت مسافر (ساکنین اتاقهای فرد) هتل شما را ترک میکنند. با این وجود تعداد مسافرین هتل شما حتی ذرهای کم نشده است، چون مانند قبل بینهایت مسافر دارید!
نگران هستید که در هتل شما بینهایت اتاق، یعنی اتاقهای فرد، خالی هستند؟ مشکلی نیست. کافی است به ساکنین اتاقهای 2n بگویید که به اتاقهای n نقل مکان کنند. در این صورت شما بدون هیچ مسافر جدیدی، یک هتل نیمه پر را به هتلی پر تبدیل کردهايد.
گروهی از فلاسفه این آزمایش فکری را نمایانگر آن میدانند که عالم نمیتواند ازلی باشد. دیدگاه شما چیست؟
کانال علم، فلسفه و الهیات@TheoCosmology
ویلیام کریگ، در دفاع از آغازمندی زمانی عالم به عنوان یکی از مقدمات برهان کیهانشناختی کلام، استدلال میکند که وجود بینهایت واقعی و بالفعل محال است (هرچند که در عالم ریاضیات ممکن است).
او در دفاع از این ادعا بیان میکند که وجود بالفعل بینهایت منجر به تناقض و شرایط نامعقول (Absurd) میشود. او در این مسیر، گاهی از تمثیل هایی بهره میبرد که یکی از مشهورترین آنها «#پارادوکس_هتل_بزرگ» است که اولین بار توسط ریاضیدان بزرگ، #دیوید_هیلبرت، مطرح شده است.
فرض کنید که شما مدیر هتلی هستید که دارای بینهایت اتاق است. اتاقهای این هتل از یک تا بینهایت شماره خوردهاند. میتوان به سادگی دید که این وضعیت منجر به شرایط تناقض آمیز میشود.
برای مثال، فرض کنید هتل شما کاملاً پر است و اتاق خالی ندارید. در این شرایط، برای شما مسافر جدیدی میرسد. جای نگرانی نیست! کافی است به ساکنین هر اتاق n بگویید که به اتاق n+1 نقل مکان کنند. در این صورت اتاق شماره 1 خالی و آماده پذیرش مسافر خواهد بود. *حتی اگر به طور همزمان بینهایت مسافر جدید نیز برای شما برسد باز هم جای نگرانی نخواهد بود. کافی است به ساکنین اتاقهای n بگویید که در اتاقهای 2n ساکن شوند. آنگاه اتاقهای با شماره فرد (که تعدادشان بینهایت است) خالی خواهند شد. حال، شما میتوانید بینهایت مسافر جدید را در هتلی که کاملاً پر بود جای دهید!
*اما اوضاع از این نیز عجیبتر است. فرض کنید که هتل شما کاملاً پر است. تعداد بینهایت مسافر (ساکنین اتاقهای فرد) هتل شما را ترک میکنند. با این وجود تعداد مسافرین هتل شما حتی ذرهای کم نشده است، چون مانند قبل بینهایت مسافر دارید!
نگران هستید که در هتل شما بینهایت اتاق، یعنی اتاقهای فرد، خالی هستند؟ مشکلی نیست. کافی است به ساکنین اتاقهای 2n بگویید که به اتاقهای n نقل مکان کنند. در این صورت شما بدون هیچ مسافر جدیدی، یک هتل نیمه پر را به هتلی پر تبدیل کردهايد.
گروهی از فلاسفه این آزمایش فکری را نمایانگر آن میدانند که عالم نمیتواند ازلی باشد. دیدگاه شما چیست؟
کانال علم، فلسفه و الهیات@TheoCosmology
۱۰:۴۰