عکس پروفایل آلاچیـــــقآ

آلاچیـــــق

۱,۰۴۲عضو
ﺑﺎ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺩﻋﻮﺍﻡ ﺷﺪ ، ﺩﺳﺘﺸﻮ ﺑﺮﺩ ﺑﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﺰﻧﻪ ﺗﻮ ﺻﻮﺭﺗﻢ ، ﻣﻨﻢ ﻳﻬﻮ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﻓﺎﺯ ﻫﻨﺪﻱ ﮔﻔﺘﻢ : ﺑﺰﻥ ﭘﺪﺭ ..! ﺑﺰﻥ ... ﺑﺬﺍﺭ ﺑﻔﻬﻤﻢ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﺑﺎﻻﻯ ﺳﺮﻣﻪ .ﺑﺰﻥ ﮐﻪ ﺑﻔﻬﻤﻢ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﯽ ﺻﺎﺣﺎﺏ ﻧﺸﺪﻡ ...

ﺑﺎﺑﺎﻣﻢ ﭼﻨﺎﻥ ﺯﺩ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﻢ ﮐﻪﭼﺴﭙﯿﺪﻡ ﺑﻪ ﻓﺮﺵ !!  ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍﺗﻮ ﻓﯿﻠﻤﺎ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ ﺭﻭ ﺑﻐﻞ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ !!! @aalachigh

۲۰:۰۰

‏پس کی‌ میرم باشگاه سالم غذا میخورم و درس میخونم و پول در میارم؟ من که همش تو گوشیم
@aalachigh

۹:۵۸

جوان ایرانی پاشو برات ریدن.
@aalachigh

۹:۵۸

thumnail

۹:۵۸

thumnail

۹:۵۹

وضعیت جوریه دم چیتگر داد بزنی ممد ۴ نفر برمیگردن ولی بگی جمعه ۲۰۰ نفر برمیگردن.
@aalachigh

۱۰:۰۳

اقا یه معلم جدید اومده بود،گفت من معلم سلامتم،منم گفتم سلامت باشید،گفت گمشو بیرون کثافتundefinedundefinedundefinedundefined@aalachigh

۱۴:۵۰

ما با فامیلای پدریمون اینجوری هستیم که توی مراسم خاص عزا و عروسی همو میبینیم
بعد اونجا به نتیجه میرسیم که همو چقدر دوست داریمو شماره و آی دی و اینا رد و بدل میکنیم و قرار میذاریم همو زیاد ببینیم
و‌ این روند تو هر مراسمی هی تکرار میشهundefined

@aalachigh

۱۶:۴۱

thumnail

۱۹:۵۳

شما هم وقتی پشت یه ماشین که بار میلگرد زده رانندگی میکنین همش فکر میکنین اگه یهو ترمز کنه همه میلگردا عین نیزه می‌ره تو بدنتون یا من این قرص آبی‌ها رو دیگه نخورم.

@aalachigh

۱۹:۵۳

الان گلدن تایم باباهاست نه کولر روشنه نه شوفاژ


@aalachigh

۲:۴۶

دیوانه ای لب چاه نشسته بود و میگفت هفت هفت هفت...شخصی به او رسید و گفت برای چه هفت هفت میگویی؟!
دیوانه مرد را به چاه انداخت و گفت:هشت هشت هشششت

دیوانس دیگه شوخی نداره با کسیundefined
@aalachigh

۱۵:۲۷

thumnail
تلخ ترین جمله ای که میتونه قلب هر ادمیو بشکنه قطعا همینه (:
@aalachigh

۱۶:۰۶

‏در من پسری جلوی دبیرستان دخترانه خورده زمین

@aalachigh

۲:۳۷

‏من جوشام انقدر بزرگ شدن نگه داشتم واسه ۴شنبه سوری بترکونم.

@aalachigh

۱۹:۳۵

یه مَثَل هست که میگه میمون هر چی زشت‌تر بازیش بیشتر !

این در خصوص دروس کم اهمیت و عمومی هم صادقه :)))

@aalachigh

۱۱:۴۳

یه موتوری جلوم وایساد گفت گوشیتو بده. گفتم گوشی ندارم. گفت پس سوارشو می‌رسونمت. میخوام بگم اگه بحث گوشی نباشه، این خفت گیرام بچه های بامرامی هستن. فقط نمیدونم چرا داره میره سمت خارج از شهر
@aalachigh

۱۰:۵۲

‏معلم کلاس پنجممون همیشه از من بدش میومد و عاشق امیرصدرا بود. یه روز تمام توانمو گذاشتم یه انشای خوب نوشتم به امید اینکه منم به چشمش بیام و تشویقم کنه. وقتی سر کلاس خوندمش، امیرصدرا گفت انشای قشنگی بود. خانوم گفت امیرصدرا رو تشویق کنید که پیشرفت همکلاسیشو می‌بینه و انکار نمی‌کنه.

@aalachigh

۱۹:۳۲

thumnail

۱۹:۳۴

‏یروز یه گوجه عاشق می‌شه. میره کیوی دختره و بهش پیام میده. دختره سیب می‌کنه ولی جواب نمیده. اصلا انگور نه انگور که پیامی اومده. رفیقای گوجه می‌گن بیخیال حاجی این بهت پا نمیوه، اما گوجه می‌گه وایسید، آناناس که مخشو بزنم. هرجور شده با دختره قرار می‌ذاره ولی توی راه میره زیر تریلی و رب می‌شه
@aalachigh

۱۸:۳۵