-1581965568_-1075402080.mp3
۰۵:۳۸-۱.۳۳ مگابایت
۱۱:۵۰
۹:۱۶
1333927683_-738354317.mp3
۰۲:۰۸-۲۹۲.۹۹ کیلوبایت
۹:۱۸
1266753280_1859889177.mp3
۰۶:۳۲-۱.۵۴ مگابایت
۹:۱۸
۶:۱۶
-34332928_-553104747.mp3
۰۱:۴۶-۲۴۹.۴۲ کیلوبایت
۶:۱۶
-788979966_-148025789.mp3
۰۳:۵۲-۹۴۸ کیلوبایت
۶:۱۶
۶:۱۱
-1203822845_-1988764691.mp3
۰۲:۰۴-۲۸۴.۶۳ کیلوبایت
۶:۱۱
1691885314_666647506.mp3
۰۵:۰۶-۱.۲۱ مگابایت
۶:۱۱
۳:۴۴
-459399423_1943988899.mp3
۰۱:۵۴-۲۶۵.۳۴ کیلوبایت
۳:۴۵
1411194626_-1098750358.mp3
۰۴:۳۰-۱.۰۷ مگابایت
۳:۴۵
۹:۲۹
-647094528_1254400434.mp3
۰۲:۱۴-۳۰۴.۸۳ کیلوبایت
۹:۲۹
1190797056_-595486829.mp3
۰۴:۲۲-۱.۰۴ مگابایت
۹:۲۹
دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی كار میكردند :
كه یكی از آنها ازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود .
شب كه میشد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف میكردند. یك روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت : "درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم،من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره میكند" بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت
در همین حال برادری كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد و گفت : "درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم. من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نكرده و باید آینده اش تأمین شود"
بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند كه چرا ذخیره گندمشان همیشه با یكدیگر مساوی استتا آن كه در یك شب تاریك دو برادر در راه انبارها به یكدیگر برخوردند. آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن كه سخنی بر لب بیاورند كیسه هایشان را زمین گذاشتند و یكدیگر را در آغوش گرفتند.
خوبی هیچوقت در دنیاو آخرت از بین نمیرود
از "خوب" به "بد"رفتن به فاصله لذته پريدن از يک نهر باريک است اما برای برگشتن بايد از اقيانوس گذشت.@abadoorahman
كه یكی از آنها ازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود .
شب كه میشد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف میكردند. یك روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت : "درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم،من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره میكند" بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت
در همین حال برادری كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد و گفت : "درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم. من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نكرده و باید آینده اش تأمین شود"
بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند كه چرا ذخیره گندمشان همیشه با یكدیگر مساوی استتا آن كه در یك شب تاریك دو برادر در راه انبارها به یكدیگر برخوردند. آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن كه سخنی بر لب بیاورند كیسه هایشان را زمین گذاشتند و یكدیگر را در آغوش گرفتند.
خوبی هیچوقت در دنیاو آخرت از بین نمیرود
از "خوب" به "بد"رفتن به فاصله لذته پريدن از يک نهر باريک است اما برای برگشتن بايد از اقيانوس گذشت.@abadoorahman
۱۶:۴۸
۳:۱۱
472194819_271314904.mp3
۰۱:۵۷-۲۷۱.۳۶ کیلوبایت
۳:۱۱
1107304194_-122201108.mp3
۰۴:۰۸-۱۰۱۰ کیلوبایت
۳:۱۱