عکس پروفایل عِبَادُ الرَّحْمَنِع

عِبَادُ الرَّحْمَنِ

۱۷۸عضو

-1581965568_-1075402080.mp3

۰۵:۳۸-۱.۳۳ مگابایت

۱۱:۵۰

thumnail
صفحه ۲۵۴

۹:۱۶

1333927683_-738354317.mp3

۰۲:۰۸-۲۹۲.۹۹ کیلوبایت

۹:۱۸

1266753280_1859889177.mp3

۰۶:۳۲-۱.۵۴ مگابایت

۹:۱۸

thumnail
صفحه ۲۵۵

۶:۱۶

-34332928_-553104747.mp3

۰۱:۴۶-۲۴۹.۴۲ کیلوبایت

۶:۱۶

-788979966_-148025789.mp3

۰۳:۵۲-۹۴۸ کیلوبایت

۶:۱۶

thumnail

۶:۱۱

-1203822845_-1988764691.mp3

۰۲:۰۴-۲۸۴.۶۳ کیلوبایت

۶:۱۱

1691885314_666647506.mp3

۰۵:۰۶-۱.۲۱ مگابایت

۶:۱۱

thumnail

۳:۴۴

-459399423_1943988899.mp3

۰۱:۵۴-۲۶۵.۳۴ کیلوبایت

۳:۴۵

1411194626_-1098750358.mp3

۰۴:۳۰-۱.۰۷ مگابایت

۳:۴۵

thumnail

۹:۲۹

-647094528_1254400434.mp3

۰۲:۱۴-۳۰۴.۸۳ کیلوبایت

۹:۲۹

1190797056_-595486829.mp3

۰۴:۲۲-۱.۰۴ مگابایت

۹:۲۹

دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی كار میكردند :
كه یكی از آنها ازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود .
شب كه میشد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف میكردند. یك روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت :‌ "درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم،من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره میكند" بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت
در همین حال برادری كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد و گفت :‌ "درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم. من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نكرده و باید آینده اش تأمین شود"
بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند كه چرا ذخیره گندمشان همیشه با یكدیگر مساوی استتا آن كه در یك شب تاریك دو برادر در راه انبارها به یكدیگر برخوردند. آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن كه سخنی بر لب بیاورند كیسه هایشان را زمین گذاشتند و یكدیگر را در آغوش گرفتند.
خوبی هیچوقت در دنیاو آخرت از بین نمیرود
از "خوب" به "بد"رفتن به فاصله لذته پريدن از يک نهر باريک است اما برای برگشتن بايد از اقيانوس گذشت.@abadoorahman

۱۶:۴۸

thumnail

۳:۱۱

472194819_271314904.mp3

۰۱:۵۷-۲۷۱.۳۶ کیلوبایت

۳:۱۱

1107304194_-122201108.mp3

۰۴:۰۸-۱۰۱۰ کیلوبایت

۳:۱۱