سلام و عرض تبریک اعیاد مبعث و نوروز یکی دیگر از صور خیال استعاره است. هر گاه نام، صفت و ویژگی،فعل یا جزئی از یک چیز را عاریت بگیریم و به چیزی دیگر بدهیم، استعاره صورت می گیرد.اگر نام چیزی را به چیزی دیگر بدهیم استعاره نوع اول یعنی استعاره مصرحه است مثلا به یک آدم بگوییم شیر یا به کسی بگوییم دیوار! دارم با تو حرف می زنم، در حالی که اسمش دیوار نیست بلکه آدم است.اما اگر بگوییم این دیوار هم به ما پشت کرده ، پشت را که جزوی از انسان است عاریت گرفته ایم و فعل کنایه ای پشت کردن و بی توجهی را که در حفیقت فعل انسان است، به دیوار نسبت داده ایم. این نوع از استعاره را بالکنایه و مکنیه می گوییم.
۱۹:۰۸
سلام امروز می خواهیم درباره ی ایهام صحبت کنیم.ایهام یعنی به وهم و گمان افکندن؛ برخی کلمات دارای دو یا چند معنی دور از هم هستند؛ هر وقت گوینده کلمه را در جمله طوری به کار ببرد که همزمان دو معنی متفاوت کلمه درست به نظر برسد، ایهام اتفاق افتاده است؛ مثلآ موسوی گرمارودی خطاب به علی علیه السلام می گوید: "شعر شپید من روسیاه ماند که در فضای تو به بی وزنی افتاد"؛ در اینجا کلمه ی بی وزنی دارای دو معنی کاملا متفاوت است(۱.فاقد وزن عروضی ۲.بی ارزش) که هر دو درست به نظر می رسد؛ البته یک معنی نزدیکتر(اولی) و یک معنی دورتر است؛ ولی شاعر آن معنی دورتر(بی ارزش) را مد نظر دارد.
۲:۰۷
سلام در ذهن جوانان این گونه القا شده که کار نیست.این یکی از دروغ های بزرگی است که باعث ناامیدی و رخوت جامعه و جوانان می شود.حقیقت این است که به اندازه ی مشکلات جامعه نیاز وجود دارد و به اندازه ی نیازها شغل.بله امده اند دایره کارهای مورد پدیرش مردم را محدود کرده اند در معلمی و مهندسی و پزشکی برای تحصیل کردگان و کارهایی مثل نجاری و مکانیکی و کارگری را برای ناتوانان از ادامه تحصیل؛. در حالی که اگر به قول سهراب سپهری اگر چشمهایمان را بشوییم، مسئله طور دیگری است.بله، کار کارمندی یک بخورنمیر مستمر خاطرجمع است؛ اما شان نخبگان تحصیل کرده ی ما یا بچه های زحمت کش غیر محصل ما فراتر از این حصر و سجین موجود است؛ به عنوان مثال، در همین عرصه ادبیات و هنر جه خبر است!. ببیتید در تمدن کج دار و مریز غرب در این حیطه چه کارهایی که نکرده اند. عرصه های نمایشی، سینمایی مثل هالیوود .بازیهای مجازی و کارتن سازی و موسیقی و هنرهای تجسمی و ایجاد ارتباط با صنعت و تبلیغات و... می بینی که چه خبر است؟ اصلا هرجایی دیدید که شیاطن حول و حوش آن جمع شده اند، بدانید آن جا در عرصه های مادی و معنوی خیلی خبرهاست. امیدواریم بتوانیم چنین فضاهای گسترده، اما مثبتی را برای رشد فردی و اجتماعی در حوزه های مادی و معنوی برای جوانانمان فراهم نماییم.
۳:۴۸
سلام یکی از عوامل موثر بر زیبایی و دل انگیزی شعر و نثر ادبی موسیقی کلام گفتیم موسبقی حیطه گسترده ای است که شمال همه مدرکات حسی ما می شود(موسیقی شنیداری،دیداری، بویایی، چشایی و بساوایی)؛ اما انچه در حوزه ادبیات مطرح است مربوط به قوه ی شنوایی است. آرایه هایی مثل واج آرایی، تکرار،جناس،سجع،موازنه،ترصیع و... مربوط به موسبقی لفطی کلام اند
۱۴:۴۱
در آرایههای لفظی تکرار یک یا چند واج یا واژه یا وزن عروضی واژه ها اسامی گوناگونی مثل تصدیر، رد العحز علی الصدر، رد الصدر علی العجز ، موازنه، ترصیع و ...دارد ؛مثلا به تکرار یک یا چند واج در عبارت شعر و نثر، واج آرایی گفته می شود: خیزید و خز آرید که هنگام خزان است(تکرار واج "خ" و" ز")و تکرار یک واژه وسط عبارت آرایه ی تکرار است: یار یار است اگر یار وفادار بوداگر تکرار واژه در ابتدا و انتهای بیت باشد، رد العجز علی الصدر (اخوان که ز راه آیند، آرند ره آوردی ••• این قطعه ره آورد است از بهر دل اخوان) و اگر در انتهای بیت قبلی و ابتدای بیت بعدی باشد رد الصدر علی العجز و البته شکلهای مختلف تکرار واژه، اسامی گوناگونی مثل تصدیر، و... گرفته است. مهم درک زیبایی این تکرار است.به تکرار قالب صرفی و وزنی واژه ها در مصراعهای یک بیت یا عبارات پیاپی و قرینه های یک عبارت نثری موازنه می گویند؛ ( چرخ ار چه رفیع خاک پایت / عقل ار چه بزرگ طفل راهت) که واژه های دو عبارت دو به دو سجع متوازن دارند و اگر سجع متوازی داشته باشند یعنی هم وزن و هم حرف آخر علوه بر موازنه ترصیع هم دارند(ما درون را بنگریم و حال را/ نی برون را بگریم و قال را)
۲:۴۹
سلام به نظر شما چه شغل هایی در عرصه ادبیات و هنر وجود دارد؟برای نمونه لیستی از اشتغالات خوب را لیست می کنیم.نویسندگی اقسام داستانها.داستانک. بازیهای مجازی و حقیقی. سناریوی عروسیها و مراسم..رمان.خاطره.نمایش نامه. فیلمنامه. تله فیلم.فیلم مستند.گزارش.مقاله(علمی. ادبی.خبری و...). شعر شامل دیوان.آموزشی. پرورشی.سرود.مداحی. سوگنامه و تعزیه( آیینی برای امام حسین و...شخصیتهای مهم هنری_سیاسی_اجتماعی یا عزیزان یک خانواده برای مداحان جلسه و..). طنز. اعتراضی. شعر خوانندگان( مختص خوانندگان آلبومی. آغاز و پایان فیلمها. نمایشها و...). اشعار نمادین ارگانی یا کشوری و....نمایشهای پرده ای. خیابانی.تعزیه. روحوزی.عروسکی.تلویزیونی.طنز.سیاسی _اجتماعی و..فیلمهای کوتاه. مستند. تلویزیونی. سینمایی.سریالی.در مسائل تاریخی.خانوادگی.حماسی و....هنرهای تجسمی مثل نقاشی( با سیاه قلم. آبرنگ.مدادرنگی. زغال. تکه پارچه های رنگی و...) مجسمه سازی. معرق کاری.شیشه کاری.گچبری. خراطی با چوب و سنگ و... روی تنه درختان خشکیده پارکها و... با اهداف انتقال مفاهیم خاص و ...اینها تنها بخش کوچکی از ظرفیتهای این دانش سراست که
۳:۰۳
سلام مستی به شکستن سبویی بند است
هستی به بریدن گلویی بند است
گیسو مفشان ،توبه ی ما را مشکن
چون توبه ی عاشقان به مویی بند است ..!
از غیر تو بی نیاز کردند مرا
با عشق تو هم تراز کردند مرا
تا فاش شود فقط تو در قلب منی
جراحی قلب باز کردند مرا ...!
خورده است ولی غیر ارادی خورده است
از شدت غم ز فرط شادی خورده است
افتاده زمین و بر نمی خیزد ..وای
این تاک گمان کنم زیادی خورده است ...!
هستی به بریدن گلویی بند است
گیسو مفشان ،توبه ی ما را مشکن
چون توبه ی عاشقان به مویی بند است ..!
از غیر تو بی نیاز کردند مرا
با عشق تو هم تراز کردند مرا
تا فاش شود فقط تو در قلب منی
جراحی قلب باز کردند مرا ...!
خورده است ولی غیر ارادی خورده است
از شدت غم ز فرط شادی خورده است
افتاده زمین و بر نمی خیزد ..وای
این تاک گمان کنم زیادی خورده است ...!
۳:۱۴
سلام برای نویسندگی از کجا شروع کنیم؟
یکی از پیشنهادات من برای شروع نویسندگی، خاطره نویسی است. خاطره ها عام ترین و صمیمانه ترین نوشته ها هستند؛ یعنی، همه می توانند جریانات و اتفاقاتی که برایشان افتاده، خیلی ساده و بدون تکلف یادداشت نمایند.کم کم می توانیم بار عاطفی احساسی ماجراها را بیشتر کنیم و از صور خیالی مثل تشبیه، استعاره ، کنایه و... بهره ببریم. سلاست و روانی کلام و آهنگ نوشته هم بر گیرایی آن می افزاید. می توانید کم کم خاطره را شبیه داستان و به سبک و سیاق آن پردازش نمایید.
مثال:
استرس عجیبی داشتم بار اولی بود که مقابل این همه چشم و گوش برای خواندن شعر قرار می گرفتم .سعی کردم به کسانی که جلو جایگاه نشسته اند نگاه نکنم؛ این نزدیکی حواس آنها به من، حواسم را پرت می کرد و به اضطرارم می افزود. آدم های آخر سالن، کوچک دیده می شدند و چشمهایشان خیلی اذیتم نمی کرد. داشتم مثل بچه آدم شعرم را می خواندم و کم کم بر شرایط مسلط می شدم که یک دفعه چشمم به فرماندار و امام جمعه افتاد که همین ردیف جلو بست نشسته بودند.
_"پسر! می دونی اینا کی ان؟ تو رو خدا خرابش نکنی. آبروی ما رو ...
یک موقع متوجه شدم که دارم ریپ می زنم. صدایم داشت رگ به رگ می شد و لرزش صدایم محسوس بود. اصلا متوجه نبودم که چه چیزی می خوانم. خدا خدا می کردم که شعر به تهش برسد. با چهره سفید و زرد وسط دست زدنها نشستم؛ اما لرزش صدا به پاهایم هم سرایت کرده بود.
" خدایا این مرض واگیر کی تموم می شه داره آبروم می ره"آن قدر گیج و منگ بودم که ابراز احترام اطرافیانم را وقتی می نشستم، متوجه نشدم. وقتی به خودم آمدم دست به سینه، اطهار تواضع و ارادت کردم.....
یکی از پیشنهادات من برای شروع نویسندگی، خاطره نویسی است. خاطره ها عام ترین و صمیمانه ترین نوشته ها هستند؛ یعنی، همه می توانند جریانات و اتفاقاتی که برایشان افتاده، خیلی ساده و بدون تکلف یادداشت نمایند.کم کم می توانیم بار عاطفی احساسی ماجراها را بیشتر کنیم و از صور خیالی مثل تشبیه، استعاره ، کنایه و... بهره ببریم. سلاست و روانی کلام و آهنگ نوشته هم بر گیرایی آن می افزاید. می توانید کم کم خاطره را شبیه داستان و به سبک و سیاق آن پردازش نمایید.
مثال:
استرس عجیبی داشتم بار اولی بود که مقابل این همه چشم و گوش برای خواندن شعر قرار می گرفتم .سعی کردم به کسانی که جلو جایگاه نشسته اند نگاه نکنم؛ این نزدیکی حواس آنها به من، حواسم را پرت می کرد و به اضطرارم می افزود. آدم های آخر سالن، کوچک دیده می شدند و چشمهایشان خیلی اذیتم نمی کرد. داشتم مثل بچه آدم شعرم را می خواندم و کم کم بر شرایط مسلط می شدم که یک دفعه چشمم به فرماندار و امام جمعه افتاد که همین ردیف جلو بست نشسته بودند.
_"پسر! می دونی اینا کی ان؟ تو رو خدا خرابش نکنی. آبروی ما رو ...
یک موقع متوجه شدم که دارم ریپ می زنم. صدایم داشت رگ به رگ می شد و لرزش صدایم محسوس بود. اصلا متوجه نبودم که چه چیزی می خوانم. خدا خدا می کردم که شعر به تهش برسد. با چهره سفید و زرد وسط دست زدنها نشستم؛ اما لرزش صدا به پاهایم هم سرایت کرده بود.
" خدایا این مرض واگیر کی تموم می شه داره آبروم می ره"آن قدر گیج و منگ بودم که ابراز احترام اطرافیانم را وقتی می نشستم، متوجه نشدم. وقتی به خودم آمدم دست به سینه، اطهار تواضع و ارادت کردم.....
۳:۱۴
چه کسانی می توانند هنرمند شوند؟غالب انسانها اگر در فضا و ساختار مناسب قرار بگیرند می توانند توانایی ها و ظرافتهایی از خود بروز دهند که ما اسمش را هنر می گذاریم. یادم می آید که در کلاس و خوابگاه دانشجویی مان دوستی داشتیم که ظاهرا از طیف گران جانان به حساب می آمد و خود می گفت من هیچ علاقه ای به شعر و ادبیات ندارم و از بد حادثه به اینجا آمده ام. ما در اتاق خوابگاه چهار نفر بودیم که دو نفرمان شاعر بودیم. بعد از مدتی دیدیم که این آقا هم، سر ذوق آمده و اشعاری سروده است و حتی ازدواج خیلی عاشقانه و جالبی داشت که اصلا با تیپ شخصیتی اش نمی خورد. منظورم این است که " تو پای به ره در نه و هیچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید رفت؟
۴:۰۲
ذوالفقاری : ای مرگ تقلای نفس جرم بزرگی استوقتی که طلب می کندم دوست به بستان تو ای مرگمانوس تر از طفل به این سینه مادراین حبل ورید است به دستان تو ای مرگچون مصلحتم بین دو انگشت خدا بودماییم همان جام ستانان تو ای مرگوالله در این پس زده ی کاسه دنیاکس سیر ندیدیم به دامان تو ای مرگذوالفقاری : مانوس تر از طفل به این سینه مادراین حبل ورید است به دستان تو ای مرگچون مصلحتم بین دو انگشت خدا بودماییم همان جام ستانان تو ای مرگ
۲:۵۵
سلام یکی از عواملی که بر ملاحت و جذابیت شعر و حتی نثر ادبی می افزاید به قول نیما "فرزند زمان خویش بودن" است؛ یعنی، هم در انتخاب محتوا و هم در واژگان و اصطلاحات از چیزهایی استفاده کنیم که زیبا و خوشایند مردم و مخاطب ماست.به عنوان مثال در این شعر ملک الشعرای بهار که می گوید:از پشت تریبونِ دلم عشق چنین گفت:محبوب تو زیباست، قشنگ است، ملیح است!اعضای وجودم همه فریاد کشیدند:احسنت صحیح است، صحیح است، صحیح است! اصطلاحاتی مثل "از پشت تریبون" یا صدای صحیح و احسنت حضار در فضای سالن مربوط به زمانه ماست. بی شک منتقد و شاعر و هنرمند به چنین نکات ظریفی دقت می کند که می تواند نامدار شود.
۴:۰۷
علیرضا قزوه :
تمام تیمچه ها پر شد از نقاب فروشزمانه ای ست که حلاج شد طناب فروش
شهیدتر ز شهیدان بی کفن ، شاعرغریب تر ز نویسنده ها، کتاب فروش
الا شما که به ییلاق خورد و خواب شدیدهماره اجر شما باد با کباب فروش
حراج عشق ببین در دکان سمسارانقمار عقل نگر در سرای قاب فروش
خروس ها همه چون مرغ کرچ خوابیدندحکیمکان زمان اند قرص خواب فروش
نمانده حجب و حیایی، همین مان کم بودهمین که فاحشه ی شهر شد حجاب فروش
مده زمام دل خود به دست پیر هویمرو به کوی هوس پیشه ی خراب فروش
پی کدام عقوبت گناهکار شدیمسیاه نامه تر از واعظ ثواب فروش
دریغ نغمه ی آرامشی به ما نرسیدکه مطربان همه تلخ اند و اضطراب فروش
من از قبیله ی عباس های تشنه لبمتو از تبار همین گزمگان آب فروش
بگو بلند شود موج غیرت دریاچنان که باز شود مشت هر حباب فروش
زمانه ای ست که گل پوست می کنند اینجاخوشا به ذوق تماشاگر گلاب فروش
سلام بر همه الا به1 قلب مغلوبانسلام بر همه الا به انقلاب فروش
شما که خون دل خلق را پیاله شدیدشرور شهر شمایید یا شراب فروش؟
تمام تیمچه ها پر شد از نقاب فروشزمانه ای ست که حلاج شد طناب فروش
شهیدتر ز شهیدان بی کفن ، شاعرغریب تر ز نویسنده ها، کتاب فروش
الا شما که به ییلاق خورد و خواب شدیدهماره اجر شما باد با کباب فروش
حراج عشق ببین در دکان سمسارانقمار عقل نگر در سرای قاب فروش
خروس ها همه چون مرغ کرچ خوابیدندحکیمکان زمان اند قرص خواب فروش
نمانده حجب و حیایی، همین مان کم بودهمین که فاحشه ی شهر شد حجاب فروش
مده زمام دل خود به دست پیر هویمرو به کوی هوس پیشه ی خراب فروش
پی کدام عقوبت گناهکار شدیمسیاه نامه تر از واعظ ثواب فروش
دریغ نغمه ی آرامشی به ما نرسیدکه مطربان همه تلخ اند و اضطراب فروش
من از قبیله ی عباس های تشنه لبمتو از تبار همین گزمگان آب فروش
بگو بلند شود موج غیرت دریاچنان که باز شود مشت هر حباب فروش
زمانه ای ست که گل پوست می کنند اینجاخوشا به ذوق تماشاگر گلاب فروش
سلام بر همه الا به1 قلب مغلوبانسلام بر همه الا به انقلاب فروش
شما که خون دل خلق را پیاله شدیدشرور شهر شمایید یا شراب فروش؟
۷:۳۶
دوباره به زمین فکر میکنیبه کلاغهایی که از آن چیزی میدانندو از تو پنهان میکنندانگار کلاغها همیشه حضورِ گذشتهای دورندو از تاریکیِ دورتری آمدهاندما برای پُرکردنِ این فاصلههابه شعر پناه آوردهایمبه نقاشیو از ترسِ زمانگوشههایی از خودمان رادر همۀ اینهابرای زندهماندن جامیگذاریم
در زندهگی اگر حرف بزنی، زمان میگذرداینجا میتوان برای همیشه گریستبرای همۀ نسلهادیگر تو زندهای نه زمان
اینجا میزبان همیشه تاریکیستو نورهامیهمانانِ گریزپایندکه میتوان در ناپایداریِ آنهااندکی شادی کرداندکی خوشبخت بودو همیشه دست تکان دادهمیشه بدرقه کردو دوباره منتظر ماند
چهقدر دلم میخواهد از این دنیاسالها بعدپا به بیرون بگذارمو به دنیای شما داخل شومو بگویمهمهچیز عوض شدهاستو به دنیای خودم برگردم
به زمین فکر میکنمکه چشمهایش را بستهاندو به او گفتهاند،حالا پیدایمان کن .
#شهرام_شیدایی @sheroshu
در زندهگی اگر حرف بزنی، زمان میگذرداینجا میتوان برای همیشه گریستبرای همۀ نسلهادیگر تو زندهای نه زمان
اینجا میزبان همیشه تاریکیستو نورهامیهمانانِ گریزپایندکه میتوان در ناپایداریِ آنهااندکی شادی کرداندکی خوشبخت بودو همیشه دست تکان دادهمیشه بدرقه کردو دوباره منتظر ماند
چهقدر دلم میخواهد از این دنیاسالها بعدپا به بیرون بگذارمو به دنیای شما داخل شومو بگویمهمهچیز عوض شدهاستو به دنیای خودم برگردم
به زمین فکر میکنمکه چشمهایش را بستهاندو به او گفتهاند،حالا پیدایمان کن .
#شهرام_شیدایی @sheroshu
۲:۳۴
رنگها روح دارند و زنده اند و با ما سخن می گویند: از طراوت و سرزندگی سبز جنگلها، از راز آرامش بخش آبی آسمان و دریاها، از شفافیت و زلالی قطرات باران و از پاکی سفید برف و...وقتی سخن از رنگ می شود، بلافاصله عناصری از طبیعت در نظر ما می آید مثل رنگین کمان، گلها، درختان، آسمان و دریاها و... رنگ چنان اطراف ما را فراگرفته که به سختی میتوان تعریفی برای آن داشت. رنگ یکی از گسترده ترین مفاهیمیست که از کودکی دریافت و آموخته میشود. جهان پیرامون ما مملو از رنگهای گوناگون است گویی، به گفته ایتن(1)، رنگ خود جهان است! زیرا دنیا بدون رنگ دنیایی است مرده، همانگونه که شعله نور را ایجاد می کند، نور هم سبب دیدن رنگهاست. @mabanihonar نقش رنگ چنان در زندگی بارز است که هرگز آن را بعنوان مفهوم ناشناخته جستجو نکردیم و از بدیهیات ذهن و زندگی ما شده است. هر چیز در ذات خود رنگی دارد که بوسیله نور قابل درک است. ما مفاهیمی روشنی از رنگ در ذهن خود داریم، اگرچه نتوانیم آن را به درستی تعریف کنیم. اما اگر سخن از رنگ در هنرهای تجسمی به میان آید، به نظر میرسد صحبت درباره رنگ قدری پیچیده است و نیاز به مطالعه و دانش تخصصی و تجربه عملی در حوزه رنگ دارد. @mabanihonar
۲:۴۱
سلام یکی از اهدافی که به کمک دوستان درصدد تحقق آن هستیم. ایجاد یک جبهه دفاعی _ تهاجمی در عرصه ادبیات و هنر، در مقابل جبهه استکباری است. متاسفانه آن قدر که در عرصه های علمی و دفاع نظامی پیشرفت داشته ایم در این عرصه مهم (ادبیات و هنر) کار نکرده ایم و آنچه بوده غالبا وادادگی و مایه ی شرمساری است. هنرهای تجسمی در خدمت تهاجم فرهنگی و اشرافی گری است.نمایش ما که با عرض معذرت لودگی و بورس زیبایی های زشت است.فیلم هم چند قدم عقب تر محتواهای عشق و عاشقی و مسائل بسیار نازل اجتماعی که پر از ترویج دروغ ها و خودنمایی هاست. نویسندگی و شعر ما هم که نهایت کارش نق نق و اعتراض و ناامیدی است.حیف از دل نازک هنرمندان که بجای پرداختن به مسائل عالی انسانی و رشد و کمال گرفتار چنین مسائلی سخیف یا بیهوده باشد.دلا غافل ز سبحانی چه حاصلاسیر نفس شیطانی چه حاصلبود قدر تو افزون از ملائک تو قدر خود نمی دانی چه حاصل
۱:۵۹
شجاع ترین آدمها کیا هستند ؟
معلم به بچه ها گفت : " تو یه کاغذ بنویسید به نظرتون شجاع ترین آدما کیان ؟ بهترین متن جایزه داره "
یکی نوشته بود: غواص که بدون محافظ تواقیانوس با کوسه ها شنامیکننه یه نفر نوشته بود : اونا که شب میتونن تو قبرستون بخوابن یکی دیگه نوشته بود :اونایی که تنها چادرمیزنن تو جنگل از حیوونا نمیترسن . و...
هر کی یه چیزی نوشته بود اما این نوشته دست ودلشو لرزوند ، تو کاغذ نوشته شده بود :" شجاع ترین آدما اونان کـه خجالت نمیکشن و دست پدرمادرشونو میبوسن...نه سنگ قبرشونو...!!! "
قطره اشکی بر پهنای صورت معلم دوید.به همراه زمزمه ای ...افسوس منهم شجاع نبودم...
یادمون باشه تو خونه ای که {بزرگترها} کوچک میشن {کوچکترها} هرگز بزرگ نمیشنامروز تولد ۱۲۶ سالگى چارلى چاپلين است
روز خوبى است براى ياداورى ٣ جمله تاثير گذار او
یک : هيچ چيز در اين جهان جاودانه نيست حتى مشكلات و بد بيارى هاى مادو : من قدم زدن تو بارون را دوست دارم چون كسى نميتونه اشكامو ببينهسه : بيهوده ترين روز در زندگى اون روزيه كه ما نخنديم
لبخند بزنيد و اين پيام رو به هر كى كه دوست دارين خندشو ببينن بفرستين
چارلى ميگويد : پس از كلى فقر، به ثروت و شهرت رسيدم. آموخته ام كه با پول ... ميتوان ساعت خريد، ولى زمان نه ... ميتوان مقام خريد، ولى احترام نه ... ميتوان كتاب خريد، ولى دانش نه... ميتوان دارو خريد ولى سلامتى نه، ميتوان رختخواب خريد، ولى خواب راحت نه
ارزش آدمها به دارايى انها نيست به معرفت آنهاست
تقدیم به همه دوستان بامعرفت*وبامرام
@sheroadabohonar1cfu
معلم به بچه ها گفت : " تو یه کاغذ بنویسید به نظرتون شجاع ترین آدما کیان ؟ بهترین متن جایزه داره "
یکی نوشته بود: غواص که بدون محافظ تواقیانوس با کوسه ها شنامیکننه یه نفر نوشته بود : اونا که شب میتونن تو قبرستون بخوابن یکی دیگه نوشته بود :اونایی که تنها چادرمیزنن تو جنگل از حیوونا نمیترسن . و...
هر کی یه چیزی نوشته بود اما این نوشته دست ودلشو لرزوند ، تو کاغذ نوشته شده بود :" شجاع ترین آدما اونان کـه خجالت نمیکشن و دست پدرمادرشونو میبوسن...نه سنگ قبرشونو...!!! "
قطره اشکی بر پهنای صورت معلم دوید.به همراه زمزمه ای ...افسوس منهم شجاع نبودم...
یادمون باشه تو خونه ای که {بزرگترها} کوچک میشن {کوچکترها} هرگز بزرگ نمیشنامروز تولد ۱۲۶ سالگى چارلى چاپلين است
روز خوبى است براى ياداورى ٣ جمله تاثير گذار او
یک : هيچ چيز در اين جهان جاودانه نيست حتى مشكلات و بد بيارى هاى مادو : من قدم زدن تو بارون را دوست دارم چون كسى نميتونه اشكامو ببينهسه : بيهوده ترين روز در زندگى اون روزيه كه ما نخنديم
لبخند بزنيد و اين پيام رو به هر كى كه دوست دارين خندشو ببينن بفرستين
چارلى ميگويد : پس از كلى فقر، به ثروت و شهرت رسيدم. آموخته ام كه با پول ... ميتوان ساعت خريد، ولى زمان نه ... ميتوان مقام خريد، ولى احترام نه ... ميتوان كتاب خريد، ولى دانش نه... ميتوان دارو خريد ولى سلامتى نه، ميتوان رختخواب خريد، ولى خواب راحت نه
ارزش آدمها به دارايى انها نيست به معرفت آنهاست
تقدیم به همه دوستان بامعرفت*وبامرام
@sheroadabohonar1cfu
۲:۱۰
چقدر از منش این شهدا دور شدیمآنقدر خیره به دنیا شده و کور شدیم
معذرت از همه خوبان و همه همرزمانما برای شهدا وصله ی ناجور شدیم
شهدا در همه جا فاتح اصلی بودنعجب اینجاست که مااین همه مغرورشدیم
شکر ، با سابقه ی دوستیِ با شهداما عزیز دل مردم شده مشهور شدیم
و از آن برکت خون شهدامان حالاما مدیر کل و مسئول شده مسرور شدیم
و اگر حرفی خلاف شهدامان گفتیمیحتمل مصلحتی بوده مجبور شدیم
پرکشیدن چه مستانه و رفتند و مادرمیان قفس نفس چه محصورشدیم
خدایا ما را شرمنده شهدا نکن.آمین
@kalamabeheshti•••••••••••••••••••••••••••••••
۳:۱۱
۰:۰۹
سلام سرای هنر مشهد یا دو شعبه (بهجت۳ نبش شهید همتیان۳) و قاسم آباد( امامیه۱۴ )راه اندازی شد. هر هنرمند متعهد یا سرمایه گذار متمکنی را که می شناسید معرفی کنید. ذوالفقاری
۰:۲۵
«نُزل مهمان»
شهر آذین است و هر جا هلهله
چشم ها در انتظار قافله
قافله می آید آری قافله است
تا فراسوی نفَس ها فاصله است
و صدای بی شکیب مرد و زن
درهم آمیزد به موج این فتن
سجده ی شکرِ کسی آن سوترَک
از چنین بازی که دارد این فلک
بارالها دشمنت مغلوب شد
او ذلیل است و خدایا خوب شد
بر سر نی نینوا آورده اند
رافضی را از کجا آورده اند
زیر لب هم در میان قافله
در میان اشک و خون بی هر گله
شکر می گوید خدا را مرد نور
ای بلای عشق تو اوج حضور
من به کام عشق تو در سلسله
شکر و شادی ها فرای هلهله
این چه زیبایی است در اوج جنون
این چه مهمانی است در دریای خون
نی برآمد در کف هر هروله
بر سر دستان شادی هرمله
خنده ی تحقیر شمر و ابن سعد
بانگ مستانه به هر سو همچو رعد
آسمان پر خاش شان را می شنید
صبر گو می کرد و لب را می گزید
ای خدا این چیست این غوغای دون
بر سر نی این چنین رأس جنون؟
تو خدای صبر و احساس دلی
ای تو ثار الله … علی
بی تو من این صبر را پی می کنم
با تو تقدیر زمین طی می کنم
شهر، شهر شام ننگین یزید
نه، جهنم، در صدا ؛ «هل مِن مزید»
شهر آمد تا پذیرایی کند
بهر استقبال همپایی کند
کیست مهمان جمعی از آل رسول
پیش رو یک ماه در حال حلول
لیک رسم شام رسمی دیگر است
پیش مهمان نُزل هایی بهتر است
آمدند و گُل ز آتش ریختند
آتشی در قافله انگیختند
آن چه بر این کودکان آمد فرود
سنگ و چوب وآه و اخگر بود و دود
شهر آذین است و هر جا هلهله
چشم ها در انتظار قافله
قافله می آید آری قافله است
تا فراسوی نفَس ها فاصله است
و صدای بی شکیب مرد و زن
درهم آمیزد به موج این فتن
سجده ی شکرِ کسی آن سوترَک
از چنین بازی که دارد این فلک
بارالها دشمنت مغلوب شد
او ذلیل است و خدایا خوب شد
بر سر نی نینوا آورده اند
رافضی را از کجا آورده اند
زیر لب هم در میان قافله
در میان اشک و خون بی هر گله
شکر می گوید خدا را مرد نور
ای بلای عشق تو اوج حضور
من به کام عشق تو در سلسله
شکر و شادی ها فرای هلهله
این چه زیبایی است در اوج جنون
این چه مهمانی است در دریای خون
نی برآمد در کف هر هروله
بر سر دستان شادی هرمله
خنده ی تحقیر شمر و ابن سعد
بانگ مستانه به هر سو همچو رعد
آسمان پر خاش شان را می شنید
صبر گو می کرد و لب را می گزید
ای خدا این چیست این غوغای دون
بر سر نی این چنین رأس جنون؟
تو خدای صبر و احساس دلی
ای تو ثار الله … علی
بی تو من این صبر را پی می کنم
با تو تقدیر زمین طی می کنم
شهر، شهر شام ننگین یزید
نه، جهنم، در صدا ؛ «هل مِن مزید»
شهر آمد تا پذیرایی کند
بهر استقبال همپایی کند
کیست مهمان جمعی از آل رسول
پیش رو یک ماه در حال حلول
لیک رسم شام رسمی دیگر است
پیش مهمان نُزل هایی بهتر است
آمدند و گُل ز آتش ریختند
آتشی در قافله انگیختند
آن چه بر این کودکان آمد فرود
سنگ و چوب وآه و اخگر بود و دود
۹:۲۳