بله | کانال سمانه افشاری نژاد.معلم جهان وطنی
عکس پروفایل سمانه افشاری نژاد.معلم جهان وطنیس

سمانه افشاری نژاد.معلم جهان وطنی

۷۴عضو
thumbnail
مهدیه امروز آزاد شد کودکان غزه وسط جنگ و گرسنگی یک ماه پیش، عکس مهدیه رو به دستشون گرفتن و گفتن که مهدیه رو آزاد کنید نقاشی مهدیه رو کشیدند و رنگ کردن و گفتن مهدیه رو آزاد کنیدو چند ماه قبل، خواب مهدیه رو دیدم. مهدیه تو ذهن تک تک ماها بود مهدیه می دونست و می دونه که باید از مظلوم دفاع کنه و ساکت نشینه. کودکان غزه هم می دونن باید از کسی که ازشون دفاع می کنن، حمایت کنند و احساس همدلی باهاش داشته باشند مهدیه خوشحال میشه این عکس کودکان غزه رو ببینه و مطمئنا پر قدرت به مسیرش ادامه می دهاین عکس ها رو کودکان ما در مدارس تبسم غزه و با حمایت موسسه رنگ زیتون به خاطر مهدیه گرفتن و برامون فرستادند @afshari_sama@color_of_olive
#مهدیه_اسفندیاری #غزه#طوفان_الاقصیآبان ۱۴۰۴

۱۷:۲۵

thumbnail

۱۷:۲۵

thumbnail

۱۷:۲۵

thumbnail

۱۷:۲۵

thumbnail

۱۷:۲۵

thumbnail

۱۷:۲۵

thumbnail

۱۷:۲۵

thumbnail

۱۷:۲۵

thumbnail

۱۷:۲۵

thumbnail

۱۷:۲۵

thumbnail
#نمایشگاه جایزه کتاب کتارا . قطر .اکتبر 2025#کتاب_فلسطین#فلسطین#کودکان_غزه#سفرنامه@afshari_sama

۲۰:۵۶

thumbnail
روز‌ شنبه ۱۹ مهر ماه پوستر نمایشگاه بین‌المللی جایزه کتاب کتارا را در قطر، به صورت اتفاقی در فیسبوک دیدم، چند روز قبل از آن، قصد سفر به قطر داشتم و حالا این نمایشگاه، دلیل محکمی برایم شد تا این تصمیم را عملی کنم.با دوستی در قطر تماس گرفتم تا از چند و چون نمایشگاه باخبر شوم. خیالم که از برگزاری آن راحت شد، به سرعت پیگیر ویزا شدم. سفارت قطر، دو راه پیش رویم گذاشت: ویزای فرودگاهی یا ویزای حیا. عجله داشتم، پس ویزای فرودگاهی را انتخاب کردم که فقط نیاز به رزرو هتل، بلیط رفت و برگشت و مقداری دلار داشت. همه چیز را مهیا کردم و عصر چهارشنبه، در مسیر فرودگاه بودم. پروازم ترانزیت بود و شب به دوحه، پایتخت قطر رسیدم.بعدظهر فردا به سمت منطقه کتارا رفتم. منطقه‌ای توریستی و فرهنگی که قلب تپنده رویدادهای هنری و فرهنگی قطر به حساب می‌آمد. وارد نمایشگاه که شدم، اولین کارم این بود که لیست ناشران را بگیرم. حدود 90 ناشر از 9 کشور مختلف جهان، در این نمایشگاه کوچک گرد هم آمده بودند.تصمیم گرفتم غرفه به غرفه با ناشران صحبت کنم. هدفم مشخص بود: یافتن کتاب‌هایی درباره فلسطین. می‌دانستم که قیمت‌ها به پول ایران گران خواهد بود، اما ارزشش را داشت. از یک انتشاراتی از نابلس، ده رمان درباره فلسطین خریدم که هر کدام حداقل 40 ریال قطر قیمت داشتند. البته برخی از ناشران هم لطف کردند و تخفیف دادند.در میان غرفه‌ها، با ناشری از تونس آشنا شدم. مسئول غرفه، مثل خودم معلم بود و وقتی فهمید که ایرانی هستم، با ذوق و شوق گفت که آرزو دارد به سه کشور سفر کند: ایران، فلسطین و مصر. یک جاکلیدی زیبا از مسجد قدیمی شهر قیروان، جایی که دفتر انتشاراتشان قرار داشت، به من هدیه داد. شور و اشتیاقش به فلسطین بی‌اندازه بود و حتی فعالیت‌هایی را که در مدرسه‌شان برای فلسطین انجام داده بودند، به من نشان داد.کمی جلوتر، با ناشری دیگر آشنا شدم که اصالتاً شیرازی بود، اما ظاهرش کاملاً شبیه قطری‌ها بود. وقتی وارد غرفه‌اش شدم، با دیدن چادرم، مرا شناخت و پرسید: "شما ایرانی هستید؟"همین‌طور که مشغول گشت و گذار بین غرفه‌ها بودم، دو دختر جوان را دیدم. یکی از آن‌ها اهل ترکیه بود و وقتی فهمید من ایرانی هستم، با اشتیاق گفت که دوست دارد زبان فارسی یاد بگیرد. شماره‌ام را گرفت تا در واتساپ به او فارسی یاد بدهم.از ساعت ۴ بعدظهر وارد نمایشگاه شدم و ساعت ۹ شب از نمایشگاه بیرون آمدم و ۲۵ کتاب درباره فلسطین خریدم .صحبت با افراد جدید و مختلف در غرفه ها و از کشورهای مختلف باعث شد که گذشت زمان را حس نکنم و حتی گرسنگی را. چون ناهار نخورده بودم. و بعد از نمایشگاه شاورمای لذیذ من را از گرسنگی نجات داد .
#نمایشگاه_قطر#کتاب_فلسطین #فلسطین#سفرنامه@afshari_sama

۱۷:۴۱

thumbnail

۱۷:۴۱

thumbnail

۱۷:۴۱

thumbnail

۱۷:۴۱

thumbnail

۱۷:۴۱

thumbnail

۱۷:۴۱

thumbnail
#دورهمی_مدرسه_فائزون_بین_الملل
خانم علیمردانی از مدرسهٔ فائزون تماس گرفت، گفت که قصد دارند برای دانش‌آموزان جلسه‌ای بگذارند تا آن‌ها را با فضای بین‌الملل آشنا کنند؛ اینکه کشورهای مختلف در ماجرای فلسطین چه نقشی داشته و چطور می‌توان نگاه جهانی‌تری پیدا کرد. همان لحظه ناخوداگاه پاکستان و سنگال به ذهنم رسید.
سنگال… کشوری که با وجود تجربهٔ تلخ استعمار، در دو سال اخیر در حمایت از فلسطین کوتاهی نکرده است. و درست در همان لحظه، یاد سعد افتادم، جوان سنگالی‌ای که روزی در سفارت با او آشنا شده بودم. او سال‌هاست در ایران زندگی می‌کند؛ آمده تا فارسی بیاموزد، درس بخواند.
وقتی توضیحاتم را برای خانم علیمردانی گفتم، خوشحالی در صدایش پیدا بود، گفت این سوژه خوبی است و همان‌جا قرار جلسهٔ حضوری را مشخص کردیم.
روز برنامه، همراه آقای سعد وارد مدرسه شدیم. فضای صمیمانهٔ جمع، حضور دانش‌آموزان پایهٔ دهم و یازدهم، و آن نگاه‌های کنجکاو، از همان ابتدا حال‌وهوای متفاوتی به جلسه داده بود. شروع جلسه با من بود. کمی دربارهٔ اینکه ما چه کسی هستیم و برای چه اینجا هستیم ،صحبت کردم و خلاصه‌ای از فعالیت‌هایمان در حوزهٔ بین‌الملل گفتم. بعد نوبت به سعد رسید.
او آرام و شمرده و با لهجه خارجی شروع به معرفی کشورش کرد؛ از فرهنگ و مردم سنگال گفت، از تاریخ و از پیوندهایی که شاید کمتر شنیده شده‌اند. وقتی از بچه‌ها خواست اگر سوالی دارند بپرسند، دست‌ها یکی‌یکی بالا رفت. سوال پشت سوال. آن‌قدر زیاد و مشتاقانه که زمان جلسه کم آمد و ما ناچار شدیم،کوتاه پاسخ دهیم.
در آخر هم نسبت سنگال با فلسطین را توضیح دادیم؛ اینکه این کشور در جریان «طوفان الاقصی» چگونه در کنار غزه ایستاده است. این بخش برای بچه‌ها بسیار الهام‌بخش بود، اما آنچه واقعاً آن‌ها را شگفت‌زده کرده بود، مسیر شخصی سعد بود؛ اینکه او از دوران کارشناسی زبان فارسی را در سنگال خوانده و بعد برای بورسیه و ادامهٔ تحصیل به ایران آمده است. سعد عاشق ایران بود. حتی در جنگ ۱۲ روز ایران و رژیم صهیونیستی از ایران نرفته بود.
جلسه که تمام شد، بچه‌ها با شور و شوق دور او جمع شدند. هرکس دفتر یادداشتش را جلو می‌آورد و می‌خواست جمله‌ای، یادگاری‌ای یا امضایی از او داشته باشد. بعد هم عکس دسته‌جمعی گرفتیم؛ عکس که آغازگر تجربه بود، عکسی که برای همهٔ ما به یادماندنی شد.
#مدرسه_فائزون#بین_الملل#سنگال#فلسطین
@afshari_sama

۱۷:۵۴

thumbnail

۱۷:۵۴

thumbnail

۱۷:۵۴