#عقیق_شعر


وقتي كه آمدي به برم نو ر ديده امگفتم كه بازهم نكند خواب ديده ام
بابا منم شكوفه سيب سه ساله اتحالا ببين چه سرخ و سياه و رسيده ام
خيلي ميان راه اذيت شدم وليرنج سفر به شوق وصالت كشيده ام
اينرا بدان كه بين تو و تازيانه هاعشق تو را به قيمت جانم خريده ام
در بين اين مسير پر از غصه بارهااز آسمان ناقه چو باران چكيده ام
پايم سرم تمام تنم درد مي كنداز بس كه زجر در دل صحرا كشيده ام
كم سو شده دو چشم من از ضربه هاي اوحتي به زور صوت رسا را شنيده ام
چادر ز عمه قرض گرفتم كه زير آنپنهان كنم ز روي تو گوش دريده ام
بشنو تمام خواهش اين پير كودكتمن را ببر كه جان تو ديگر بريده ام
#حضرت_رقیه_سلام‌الله‌علیها #شهادت #محمد_علی_بیابانی
undefined️عقیق‌شعر @aghighpoem

۱۰:۱۶

#عقیق_شعر

دیر به دادم رسیدی ای سر زخمیکاش بمانی کنار دختر زخمی
باز بسوزان مرا به سوز صدایتباز صدایم بزن زحنجر زخمی
نذر تو کردم تمام بال و پرم راحال ببین حال این کبوتر زخمی
چیز زیادی نمانده از من خستهنیمه ی جانی میان پیکر زخمی
طاقت برخاستن ز خاک نماندهنای پریدن نمانده با پر زخمی
پرپر و پژمرده ام خودم ولی امشبمست تو ام ای گل معطر زخمی
نور تو در کنج آن تنور چه می کرد!؟ای سر خاکستری شده ، سر زخمی
ای به فدای سرت بیا که ببندمزخم جبین تو را به معجر زخمی
#حضرت_رقیه_سلام‌الله‌علیها#شهادت #هادے_ملک_پور
undefined️عقیق‌شعر @aghighpoem

۱۰:۱۶

#عقیق_شعر


عجز اگر آید به دیدارم جوابش می‌کنمکاخ اگر کوه اُحد باشد، خرابش می‌کنم
پرده‌های قصر افتاد از طنین ناله‌امکفر اگر در پرده باشد، بی‌نقابش می‌کنم
مدح باب علم طاها گر چه اینجا باب نیستدر میان شامیان، امروز بابش می‌کنم
یک رساله از کراماتم اگر در دست نیستمی‌نویسم بعدها صدها کتابش می‌کنم
دارم از بابا بزرگ خویش ارث روشنیدر شعاعم ذره باشد آفتابش می‌کنم
از خدایم اذن دارم زیر سقف گنبدمهر دعایی را بخواهم مستجابش می‌کنم
آنکه حتی یک النگو در ضریح انداختهبا خدا در روز محشر بی‌حسابش می‌کنم
سفره‌دار روضه‌ی بابا منم، با دست خویشگندمی گر نذر گردد آسیابش می‌کنم
زنده باشم بعد از این، ای عمه جان! گهواره‌ای_عاقبت می‌سازم و نذر ربابش می‌کنم
آستین پاره‌ای دارم خدا را شاکرمبر سرم در پیش نامحرم حجابش می‌کنم

#حضرت_رقیه_سلام‌الله‌علیها #شهادت #سیدمیلاد_حسنی
undefined️عقیق‌شعر @aghighpoem

۱۱:۳۵

#عقیق_شعر

من دختری دلسوزم و معصوم و باباییدورم هنوز از روز و شب‌های شکوفایی
سنی ندارم، با عروسک‌ها عجین هستمشب‌ها نمی‌خوابم بدون زنگ لالایی
دور از تو این شب‌ها چه‌ها دیدم، نمی‌دانی!موی سفیدم را ببین از رنج تنهایی
چشمی که تا دیروز غرق شادمانی بودآن‌قدر باریده، شده چشمان دریایی
دیروز پنهان بوده‌ایم از چشم نامحرمامروز گشته کاروان ما تماشایی
من که ندیدم مادرت را، عمه می‌گوید پهلو و دست و صورتم گردیده زهرایی
آنقدر سنگین است دستان سنان، دیگررفته رمق از دست و از پایم توانایی
حالا که مهمان دارم و چیزی مهیا نیستبا جانم امشب می‌کنم از تو پذیرایی
#حضرت_رقیه_سلام‌الله‌علیها #شهادت #نفیسه_سادات_موسوی
undefined️عقیق‌شعر @aghighpoem

۱۱:۳۵

بازارسال شده از عقیق
thumbnail
غم رقیه دلی پاره پاره می خواهد ...
شعرخوانی #مجید_تال در رثای #حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها#شهادت#مجید_تال
undefined️عقیق‌شعر @aghighpoem

۳:۵۳

#عقیق‌شعر


صحیفهٔ دل نشد مزیّن مگر بنامت‌ شود مسوّدتویی که دیباچهٔ غزل رابه حُسن مطلع شدی زبانزد.بجز تو کس را ز سینه راندمبه غیر ذکرت دگر نخواندمدلیل آرامشم شد آن دم که نام تو بر لب من آمد. بدون نورت قمر بمیردکه آسمان هم نمی‌پذیردو شمس باید کناره گیردکه نور تو بر زمین بتابد.شدی تو در جاده های ظلمت چراغ تابندهٔ هدایتندیده در جود و ‌در سخاوتکسی شبیه ابامحمّد.فروغ هر انجمن تو هستی همان غریب وطن تو هستیعزیز زهرا حسن، تو ‌هستی که در کرامت شدی سرآمد.تو خود عظیم عظیم هاییتو آن رحیم رحیم هاییبلی کریم کریم هاییکه در کرامت شدی مؤکد.تو مهربانی شبیه دریاشفیع مایی به روز عقباتویی که حتی ز لطف سگ راز سفرهٔ خود نمی‌کنی رد.دلیل خلق زمین شدی توامام صلح آفرین شدی توستون اصلی دین شدی توبه دین احمد تویی مؤید.زمرّد سفتهٔ عوالمجواهر ناب نسل هاشمنگین عبدالهی و قاسمبه نقش انگشتر زبرجد.حدیث حُسن تو مستدل شدشکوه رزم تو در جمل شدادامه اَحْلیٰ مِنَ العَسَلْ شدبه کربلا آمدی مجدد.تو مهربانی شبیه دریاشفیع مایی به روز عقباتویی که حتی ز لطف سگ راز سفرهٔ خود نمی‌کنی رد.لبم همیشه به گفت و‌ گویتو بود و ذهنم به جست و‌ جویکبوتر دل که رفت ، سویکدام صحن و کدام مرقد؟.در انتظار بهار باشمز هجر تو بی قرار باشمخدا کند بی مزار باشمکه بی مزاری امام ‌امجد
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام#مدح#صادق_غریب
undefined️عقیق‌شعر @aghighpoem

۱۶:۴۹

#عقیق‌شعر


سکه‌ها ایمانشان را برد، بیعت‌ها شکستیک به یک سردارها رفتند قیمت‌ها شکست
دست بدعت جانماز از زیر پای او کشیددر شب شومی که قبح هتک حرمت‌ها شکست
خنجر مأموم بر پای امامش زخم زدقامت دین را نماز بی‌بصیرت‌ها شکست
دشمنان زخمش زدند و دوستان زخم زبانآه، این آیینه را سنگ ملامت‌ها شکست
زهر جعده تلخ‌تر از صلح تحمیلی نبودزهر را نوشید و بغضش بعد مدت‌ها شکست
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام #شهادت#حسین_عباس‌پور
undefined️عقیق‌شعر @aghighpoem

۱۶:۴۹

#عقیق‌شعر


همیشه سفره‌اش وا بود با ما مهربانی کردهزاران بار آزردیمش اما مهربانی کرد
دلش اندازۀ ریگ بیابان بی‌وفایی دیدولی اندازۀ آغوش دریا مهربانی کرد
نگاهش شرح نابی بود از «الجار ثمّ الدار»اگر با این و آن مانند زهرا مهربانی کرد
چه خواهد کرد با مهمان کوی خویش آن مردیکه با دشنام‌گوی خویش حتی مهربانی کرد
چرا دنیا به کامش ریخت زهر غصّه و غم را؟چرا با مهربانی‌های او نامهربانی کرد؟
«الا ای تیرهایی که پی تشییع می‌آییدنبوده یارِ او جز غم به یارانش بفرمایید»

دل او می‌گرفت از آن همه زخم‌زبان هرگاهنظر می‌کرد بر انگشترش: اَلعِزَةُ لِله
کسی که در پناه شانۀ او کوهسار و دشتکسی که ریزه‌خوار سفرۀ او آفتاب و ماه
مگر تاریخ غربت‌زا! چه رخ داده‌ست در ساباطکه سجاده کشیده زیر پای خستۀ او آه
قیامش مستتر گشته‌ست در غم‌نامۀ صلحشو صلحش می‌شناساند به مردم راه را از چاه
خجالت می‌کشد حتی زره زیر عبای اواز آن یاران ناهمراه، آن یاران ناهمراه
«الا ای تیرهایی که پی تشییع می‌آییدنبوده یارِ او جز غم به یارانش بفرمایید»...

مدینه کوفه شد، کوفه دوباره از صدا افتادو اما بعد... یاد خطبه‌های مرتضی افتاد
و اما بعد... «این مردم خدایا خسته‌اند از من»و پژواک صدایی مهربان در گوش‌ها افتاد
مدینه کوفه شد کوفی‌تر از آنی که بنویسمخدایا این چه آتش بود در دامان ما افتاد
به‌پیش غیرت چشم برادرهای بی‌تابشتنی - انگار کن پیراهن یوسف - رها افتاد
و امّا بعد... تابوت از هجوم تیرها گل دادو باران شد، تو گویی اشک از چشم خدا افتاد
«الا ای تیرهایی که پی تشییع می‌آییدنبوده یارِ او جز غم به یارانش بفرمایید»

#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام#شهادت #رضا_یزدانی
undefined️عقیق‌شعر @aghighpoem

۱۶:۴۹

#عقیق‌شعر

مینویسم "یا حسن"حسن ختامش با خودتبر لبم ذکر تو را دارم دوامش با خودت
لحظه های عمر خود را میسپارم دست تو از سلام زندگی تا والسلامش با خودت
از ادب دور است نزدت دست خالی آمدنزخم اوردم برایت التیامش با خودت
باز هم بال خیالم تا بقیع ات پر کشیدمن کبوتر میشوم یک روز ،بامش با خودت
سر به دامان تو خواهم داشت یا زانوی غم؟اینکه باشد لحظه ی مرگم کدامش با خودت!
از کریمان کم طلب کردن که کفر نعمت استحاجتم را هم که میدانی ، تمامش با خودت

#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام #شهادت#محدثه_آشتیانی
undefined️عقیق‌شعر @aghighpoem

۱۶:۴۹

#عقیق‌شعر

می‌بینمت میانۀ میدان غریب‌تریعنی که از تمام شهیدان غریب‌تر
میدان چقدر دستخوش عمروعاص‌هابر نیزه است یکسره قرآن غریب‌تر
می‌بینمت که خسته و مجروح می‌رویمی‌بینم از همیشه‌ات ای جان غریب‌تر
در غربت بقیع، شبانگاه می‌وزدموسیقی ملایم باران غریب‌تر
باران مگر بیاید و کاری کند دریغآنجا گل است وقت بهاران غریب‌تر...
هر شب شمیم گمشدۀ یاس با تو بودهر روز در مدینه کماکان غریب‌تر
افسوس کوفه‌کوفه خوارج هنوز هسترسم نفاق -سکۀ رایج- هنوز هست

او کیست بر نخیله که خنجر کشیده استشولا میان معرکه بر سر کشیده است
سنگر گرفته پشت سرت در پناه نخلخود را کنار از آن همه لشکر کشیده است
کوفی‌ست... بر سیاهی پیشانی‌اش کسی،تصویر ابن‌ملجم دیگر کشیده است...
پرتاب کرده دشنۀ مسموم، ناگهانآتش از آن به خانۀ حیدر کشیده است
بر دوش کوچه‌های مدائن چه می‌کنی؟در ازدحام لشکر خائن چه می‌کنی؟

وقت جهاد با تو موافق نبوده‌اندیک روز بین معرکه صادق نبوده‌اند
در برگ‌ریز حادثه‌ها رنگ باختندانگار از تبار شقایق نبوده‌اند
آن شبه مردها که فقط طعنه می‌زدندبا چشم‌های شب‌زده، عاشق نبوده‌اند
گویی تو را به دوش پیمبر ندیده‌انددر اقتدا به چشم تو لایق نبوده‌اند
گیرم شبی حدیث کسا را نخوانده‌اندیک صبح نیز چشم به مشرق نبوده‌اند؟
والشمس و والضحی مگر از یاد رفته بودمردان آفتابی سابق نبوده‌اند
حتی تو را به معرکه تکفیر کرده‌اندقومی که غیر آینۀ دق نبوده‌اند
عمار کو که عرصه سراسر غبار شدابر سیاه تفرقه‌ها آشکار شد

ترکیب‌بند، شعله‌ور از آه می‌شوداین بند آخر است که کوتاه می‌شود
انگار در مدینه دلم سینه می‌زندیا در بقیع همنفس چاه می‌شود
گویی امام بین حرم راه می‌رودتا شهر غرق ذکر هوالله می‌شود
ترکیب‌بند از جگرم قطعه قطعه‌ای‌ستنذر ضریح گمشدۀ ماه می‌شود
اینجا نشسته جامه‌دران گریه می‌کنمشهری از استغاثه‌ام آگاه می‌شود...

#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام #شهادت#محمدحسین_انصاری‌نژاد
undefined️عقیق‌شعر @aghighpoem

۱۶:۴۹

#عقیق‌شعر

سیاست داشت، اما مثل حیدر بود در میدانکه ضرب تیغ میدان می دهد سیّاس را برهان
سراسر عزت و فتح است و باطل کردن نیرنگاگر هم بسته باشد مجتبا با دشمنش پیمان
ولایت چیست؟ رختی که فقط بر او برازنده استخلافت چیست بعد از او؟ به مشتی چارپا پالان
حسن اصل کرامت بود عالم بر درش سائلحسن عقل مجسم بود عالم بی حسن نادان
حسن تنها نه در منزل اسیر حیله ی زن بودکه بین لشکر خود بود تنها بین نامردان
حسن البته تنها نیست وقتی در کنار اوحسین و زینبش هستند با عباس یک گردان
به بازو حرز حیدر، بر سرش عمامه ی احمدبروی لب همیشه ذکر مادر داشت تا پایان
بپرس از کوچه ها بعد از علی ابن ابی طالبکدامین شانه در تاریکی شب می برد انبان؟
کسی که گرد فرشش را تبرک می برد جبریلنشسته با موالی روی خاک و خورده آب و نان
معزّ المومنین است او بپرس از مردم نجرانکریم اهل بیت است او بپرس از سوره انسان
خوشا بر من که در عالم امامی این چنین دارمکه پشم اُشترش دارد شرافت بر ابوسفیان
شب و روزم به ذکر یا حسین و یا حسن روشنسر و جانم فدای این دو سید این دو تا سلطان

#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام #شهادت #سعید_تاج_محمدی
undefined️عقیق‌شعر @aghighpoem

۲۰:۴۳

#عقیق‌شعر

هر قدر که می‌خواست گدا، شاه کرم داشتآن قدر که پیش کرمش، خواسته کم داشت
در خانهٔ او بود که در اوج غریبیدل‌های غریبان جهان، راه به هم داشت
دلخوش به نفس‌های مسیحایی او بودشب‌های مدینه که فقط غربت و دم داشت
داغی شده بر سینه غم‌های وسیعشیک کوچۀ باریک که بیش از همه غم داشت
راحت شد از اندوه جفاکاری یارانای کاش که یاری به وفاداری سَم داشت
ای آینه‌ها آینه‌ها! ذکر بگیریدای کاش حرم داشت، حرم داشت، حرم داشت...

#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام #شهادت #زهرا_بشری_موحد
undefined️عقیق‌شعر @aghighpoem

۲۰:۴۷

thumbnail
اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام
undefinedundefined
https://aghigh.ir/fa/news/127630
undefined️عقیق‌شعر @aghighpoem

۸:۴۰

بازارسال شده از عقیق
thumbnail
ای آنکه تن سرخ تو آموخت به تاریخکشته شدن و زنده ذلت نشدن را ...
شعرخوانی #غلامرضا_طریقی در رثای #حضرت_سیدالشهدا_علیه_السلام
undefined️عقیق‌شعر @aghighpoem

۲۱:۰۲

#عقیق‌شعر


همه از هر کجا باشند از این راه می‌آیندبه سویت ای امین‌الله خلق‌الله می‌آیند
صف جن و ملک با زائرانت هم‌قدم هستندبه عشقت از عوالم، خیل خاطرخواه می‌آیند
زمین سرمست راه افتاد و بر ما راه آسان شدزمین و آسمان با زائرانت راه می‌آیند
ببین شانه به شانه هم سفید و هم سیاه اینجابه شوق دیدن تو پابه‌پا، همراه می‌آیند
گروهی غرق توصیف‌اند و مستِ مدح چشمانتگروهی روضه‌خوان، با سیل اشک و آه می‌آیند
به شهرت می‌رسند و حال و روز شهر بارانی استپر از بغض‌اند و نم‌نم تا دم درگاه می‌آیند
مدار عاشقی سقاست، آغاز طواف از اوستبه سوی آفتاب آنجا به اذن ماه می‌آیند
قیامت کرده‌ای، انگار تصویری‌ست از محشرکه دوشادوشِ هم نزدت گدا و شاه می‌آیند
نکیر و منکر از من گرچه زهر چشم می‌گیرندبه لطف گوشه‌چشمت آخرش کوتاه می‌آیند
#زیارت_اربعين #سیدمحمدمهدی_شفیعی
undefined️عقیق‌شعر @aghighpoem

۲۲:۱۷

#عقیق‌شعر

این روزها پر از تبِ مولا کجایی‌اماما هنوز کوفه‌ای از بی‌وفایی‌ام
هم زخم می‌زنم به تو هم دوست دارمتدر گیر و دار تیرگی و روشنایی‌ام
گم کرده‌ام مسیر تو را در غبار شهراما اسیر توست دل روستایی‌ام
گفتند کربلای زمینی... نیامدمحالا که راه بسته شده من هوایی‌ام
این بار چندم است که تا مرز آمدمآه از شکسته‌بالی و بی‌دست و پایی‌ام...
پلکم که گرم می‌شود از خواب می‌پرمبا سُرفه‌های همسفر شیمیایی‌ام
آورده‌ام بضاعت مزجاة قوم راانگشتر «عزیز»م و تسبیح «دایی»‌ام
آورده‌ام پناه به شش‌گوشهٔ غمتبرگشته‌ام به اصلیَتِ نینوایی‌ام
دستت همیشه روی سر ما پیاده‌هاستاین اربعین به لطف خدا کربلایی‌ام...
#امام_زمان_عجل_الله_تعالی #زیارت_اربعين #حسن_بیاتانی
undefined️عقیق‌شعر @aghighpoem

۶:۰۸

#عقیق‌شعر

"بر شاهراه آسمان پا می‌گذارماین کفش‌ها دیگر نمی‌آید به کارم
آورده‌ام آهِ دلِ جامانده‌ها راسنگینی آن بغض‌ها شد کوله‌بارم
آواره‌تر از رودها، صحرا به صحراخود را به امواج خروشان می‌سپارم
پاداش حج، در هر قدم! اجر کمی نیستشکر خدا این گونه طی شد روزگارم
لبخند شوقی نان و خرما دست من داداز پینه‌های دست‌هایش شرمسارم
تیر هزار و سیصد و هشتاد و هشت استتا کربلا زخم تنت را می‌شمارم
این ازدحام شهر، خلوتگاه راز استمن هم دلم را با تو تنها می‌گذارم
ذکر مصیبت می‌کند لب‌های خشکتبر زخم‌های تو چگونه خون نبارم؟
در کربلای غربت تو، تاب ماندن...از کربلایت پای برگشتن ندارم
من آمدم، بی‌شک تو هم می‌آیی آخرای مهربان! ای روشنی‌بخشِ مزارم!
از راه برمی‌گردم اما از تو هرگز..."

#زیارت_اربعين #عباس_همتی
undefined️عقیق‌شعر @aghighpoem

۶:۰۸

#عقیق‌شعر
"پای زخم آلود من! طاقت بیاور می‌رسیصبح فردا محضر ارباب بی‌سر می‌رسی
صبح فردا پابه‌پای اشک بانوی دمشقزخمی و رنجور... پابوس برادر می‌رسی
ای دل بی‌تاب من! آرامشت را حفظ کنشک نکن فردا به آن غوغای محشر می‌رسی
چشم گریانم! صبوری کن که پیش از آفتابروبروی صحن گل‌های معطر می‌رسی
چشم در چشم هزار آیینۀ بیرق به دوشوقت ندبه، در حرم‌های مطهر می‌رسی...
یک قدم باقی‌ست تا آن اجتماع قلب‌هامی‌رسی ای دیده! با شور مکرر می‌رسی...
رود رود گریه و لبیک و بیرق‌های سرخیک ستون مانده... به آن دریای احمر می‌رسی
کربلا... وقت اذان ظهر... روز اربعینلحظۀ ذکر مصیبت‌های خواهر می‌رسی
عطر یاس دلنشینی می‌وزد در بادهاپای من! روزی به خاک پاک مادر می‌رسی
صبح نزدیک است... آری... صبح موعود عزیزحتم دارم که به آن روز مقدر می‌رسی"

#زیارت_اربعين #مریم_سقلاطونی
undefined️عقیق‌شعر @aghighpoem

۶:۰۸

#عقیق‌شعر
"ای سمت خود کشانده خواص و عوام رادریاب این سپاه پیاده نظام را...
هر کس سلام داد تو را در سفر، گرفتدر موکب نخست، جواب سلام را
از دست خادمان تو نوشید هر که چاییکجا چشید لذت شُرب مدام را...
گفتم که «السلامُ عَلی مَن بَکَتهُ…» برداشک علی‌الدوام ، قوام کلام را
«ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش»ما قابلیم نوکری این امام را
پای پیاده آمدم و روی من سیاه!پای برهنه نیستم این چند گام را
با دست خالی آمدم و روی من سیاه!چیزی نبود قابل عرض این مقام را
مصراع آخر است، رسیدیم کربلاباید چه کرد این همه حُسن ختام را؟"

#زیارت_اربعين#محمد_حسین_ملکیان
undefined️عقیق‌شعر @aghighpoem

۶:۰۸

#عقیق‌شعر

شنیده بود که این‌بار باز دعوت نیستکشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
بیا به داد دل تنگ ما برس ای عشق!اگر که حوصله داری، اگر که زحمت نیست
غمی است در دل جامانده ‌های کرب‌وبلاکه هرچه هست، یقین دارم از حسادت نیست
میان ما که نرفتیم و رفته‌ها، شایدتفاوتی‌ست در آغاز و در نهایت نیست
همیشه آن‌که نرفته است، بی‌قرارتر استهمیشه آن‌که نرفته است، کم‌سعادت نیست
و آن کسی که در این راه اهل دل باشدمدام اهل گله کردن و شکایت نیست
خودش نرفت و دلش را پیاده راهی کردنباید این‌همه دل‌دل کند که فرصت نیست

#زیارت_اربعين #جامانده_ها#مریم_کرباسی
undefined️عقیق‌شعر @aghighpoem

۶:۰۸