عکس پروفایل شعر و شعورش

شعر و شعور

۱۱۹عضو
با قضاوت سبب کندن چاهی نشویدر حسد غرق و گرفتار تباهی نشوینزنی تهمت و دوری کنی از غیبت خلقبا سخن چینی خود آتش آهی نشوی .

۱۸:۰۴

برگشته به صحنه ی جنایت قاتلخونخواری او نموده سعیش باطلپائیز و شمار جوجه ها شد آغازخونخواهی ایران نکند او را ول .

۱۸:۰۵

قد رعنا رخ چون ماه داری شیوه و حالت دلخواه داری فتنه ی عالمی و میدانیمی روی پشت سرت آه داری .

۱۸:۰۶

اومد ترامپ دوبارههم دیوونه هم بورهاهل جدال و جنجالموزی چو موش کورهبا هارت و پورت خالیدنیا رو کرده کورهدستش بخون آلودهیک قاتل شرورهسرمایه دار مرموزفکر و خیالش زورهاین حقّه باز مرامش تو هر قماری سورهدنبال گاو شیردهاز تیغ زدن کیفورهبر هر مرض مسکّناز راه حل بدورهمیره تو لاک وعدهخوب میدونه منفورهراه نجاتش آخرخاک سیاهه گوره .

۱۸:۰۷

هرکس که لباس مهربانی پوشیددر کسب حیات جاودانی کوشیدبا لطف تو زنده گشته ام خوشحالممهر تو برای جان من شد خورشید .

۱۸:۰۸

ساک سفرم بسته و چشمان به راهمدنبال تو می گردد و هستی تو پناهمدل برده ای از من و رها کرده و رفتیداغ تو به دل دارم و عشق تو گناهممن در به در وحشی چشمان تو هستمدر حسرت چشمان تو یک عالمه آهمحیرانی و ویرانی و حسرت شده کارمتا روز رسیدن به تو چون روز سیاهمباشد همه ی خواهش من یک نگه از تووقتی نپذیری بپذیرم که تباهمزیبای ستمگر که به مرگم شده راضیجان می دهم آسان تو اگر کرده نگاهم .

۱۸:۰۸

هموطن عمرت دراز و خیر پیششادمان باشی و غم هایت پریشخالق عالم بود یاور تو راکارگر بر تو نگردد هیچ نیشضربه از بیگانگان دور از تو بادمانده ایمن از خیانتهای خویشگشته اینترنت برای تو قویبوده در بام تو میزان حال دیشخوانده با فیلترشکن راز مگوبی توجّه بوده بر غمزه ، غمیشکرده با تو همرهی اطرافیانداده با قدرت به سختی ها تو کیشدر سرازیری و سربالای راهگشته نیروی تو از هرروزه بیشجمله ی آخر ، تمام دلخوشیگشته چسبیده به جانت با سیریش .

۱۸:۱۵

هر کجائی که گدایان سرورندعاقلان در حبس و نادانان سرندگشته میدان خالی از آزادگانکودنان بر شاخه بُن را می بُرندخورده چون اجداد آنها توسریانتقام از رفته را می پرورندجای منطق رفته از راه ستمبا خرافه در خفا هم منقلنداقتضای کارشان یکدندگیاز خرد دور و به نادانی درنددیده دنیا را به قدر یک وجباز خدا در ادّعا بالاترندبسکه از خود راضی و بی مایه انداز دو دیده کور و از گوشم کرندچون ندیده ثروت و قدرت از آنوقت قدرت سینه ها را می دَرندگفته از دین و خردمندی ولیدر عمل احکام آن را کافرند.خانه را ول کرده چون مخروبه هااز برای پاچه خواران معبرندمعتبر گردیده تنها در خیالچون نخود در آش عالم نوبرندجز سکوت آنجا نباشد راه حلچون که دُم را شاهد خود آورند .

۱۸:۲۰

مانائی آدمی چو مو باریک استهرلحظه اسارت و فنا نزدیک استبی نور محبّت نتوان راحت بود ،دنیای بدون عاشقی تاریک است .

۱۸:۲۲

دستان مرا نبند تو دیگر بانوبا داس نزن پای صنوبر بانومن حامی تو تو دشمن من هستیباید بکنم چه خاک بر سر بانو ؟

۱۸:۲۳

آنکه از کودک کشان جز ظلم دیده کیست چیستزورگو وقتی نبیند زور گفته که قویستگشته ایران سدّ راه زورگویان جهانمردم زنده نموده ظلم را نابود و نیست .

۱۸:۲۶

thumnail
سوز سرمای زمستان غزّه را سوزانده استزن و کودک زیر باران بلا درمانده استای که انسانی و از انسانیت دم می زنی ،غزّه زیر بمب صهیون دست تنها مانده است .

۱۴:۱۷

thumnail

۱۵:۱۸

thumnail

۱۵:۱۸

thumnail

۱۵:۱۹

thumnail

۱۵:۱۹

thumnail

۱۵:۱۹

thumnail

۱۵:۱۹

thumnail

۱۵:۲۰

thumnail

۱۵:۲۰