۳:۵۹
۵:۰۰
۱۴:۳۵
۳:۵۸
۳:۵۴
۳:۵۴
۳:۵۴
آنتونی رابینز:
کمتر از ۵ دقیقه برای یک اتفاق بزرگ در زندگیتان وقت بگذارید.
شماهم اطمینان دارید، روشها و عادت های ما باعث پیشرفت و پس رفت ما می شوند،
آنچه به اسم حال خوب می دانیم تابع مدلی ذهنی ماست که می تواند به عالی ترین حالت ممکن ارتقا یابد و وظیفه شما ایجاد و تغییر این عوامل است.
برای رسیدن به ثروت کلان، باید منش، روش و عادت ثروتمندان را در خود ایجاد کنید و به قول بیل گیتس ویندوز خودتان را به روز رسانی کنید.
شماهم اطمینان دارید، روشها و عادت های ما باعث پیشرفت و پس رفت ما می شوند،
۵:۲۶
۴:۰۸
۴:۰۱
۴:۰۲
۴:۰۳
امروز روز بزرگداشت عطار نیشابوریه
عارفی که در دل معنا پرسه زد، پرندهها رو به پرواز درآورد، و ما فقط به اسمش قناعت کردیم…
چقدر حیفه که ما از شاعرامون، فقط یه اسم میدونیم، شاید هم یه کتاب…
منطقالطیر؟ آره شنیدیم، ولی آیا خوندیمش؟ فهمیدیمش؟
اگر کسی وسط یه شعر، بیتی از عطار بخونه، چند نفرمون میتونیم تشخیص بدیم شاعرش کیه؟
این یعنی بین ما و ادبیاتمون، یه فاصلهست…
فاصلهای که با هیچ درسی پر نمیشه، جز با «شناخت».
با خوندن، حس کردن، گم شدن در کلمات و پیدا شدن توی معنا.
این فقط درد امروز نیست، یه مسئلهی فرهنگیه که سالها بهش بیتوجهی شده.
نه تو مدرسه، نه تو رسانه، نه تو زندگی روزمرهمون فرصتی برای آشنایی عمیق با این بزرگان فراهم نشده.
وقتشه به خودمون بیایم، شعر رو بیاریم پایین از قاب،
غبار رو بگیریم، بخونیمش، صداش کنیم، راه بیفتیم پشت پرندههاش…
چقدر حیفه که ما از شاعرامون، فقط یه اسم میدونیم، شاید هم یه کتاب…
این یعنی بین ما و ادبیاتمون، یه فاصلهست…
با خوندن، حس کردن، گم شدن در کلمات و پیدا شدن توی معنا.
این فقط درد امروز نیست، یه مسئلهی فرهنگیه که سالها بهش بیتوجهی شده.
نه تو مدرسه، نه تو رسانه، نه تو زندگی روزمرهمون فرصتی برای آشنایی عمیق با این بزرگان فراهم نشده.
غبار رو بگیریم، بخونیمش، صداش کنیم، راه بیفتیم پشت پرندههاش…
۵:۲۵
حکایت سیمرغ از منطق الطیر عطار
ابتدای کار سیمرغ ای عجب
جلوهگر بگذشت بر چین نیم شب
در میان چین فتاد از وی پری
لاجرم پر شور شد هر کشوری
هر کسی نقشی از آن پر برگرفت
هر که دید آن نقش کاری درگرفت
آن پر اکنون در نگارستان چینست
اطلبو العلم و لو بالصین ازینست
گر نگشتی نقش پر او عیان
این همه غوغا نبودی در جهان
این همه آثار صنع از فر اوست
جمله انمودار نقش پر اوست
چون نه سر پیداست وصفش را نه بن
نیست لایق بیش از این گفتن سخن
هر که اکنون از شما مرد رهید
سر به راه آرید و پا اندر نهید
جمله مرغان شدند آن جایگاه
بیقرار از عزت آن پادشاه
شوق او در جان ایشان کار کرد
هر یکی بی صبری بسیار کرد
عزم ره کردند و در پیش آمدند
عاشق او دشمن خویش آمدند
لیک چون ره بس دراز و دور بود
هرکسی از رفتنش رنجور بود
گرچه ره را بود هر یک کارساز
هر یکی عذری دگر گفتند باز
۵:۲۷
حکایت سیمرغ.mp3
۰۱:۴۴-۱.۰۱ مگابایت
فایل صوتی خوانش شعر
۵:۲۷
۴:۰۹
۴:۳۴
۴:۱۲
۶:۲۶
۳:۵۵