.
به زیر سایه زلف تو آمدهست دلمبه غم بگوی که این خسته در پناه من است
#شب_جمعه#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله#هیئت_آرمان_انقلاب_اسلامی #جامعه_علوم_پزشکی
به زیر سایه زلف تو آمدهست دلمبه غم بگوی که این خسته در پناه من است
#شب_جمعه#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله#هیئت_آرمان_انقلاب_اسلامی #جامعه_علوم_پزشکی
۱۵:۱۰
هیئت آرمان انقلاب اسلامی جامعه علوم پزشکی
دعای طلب باران در صحیفه سجادیه #هیئت_آرمان_انقلاب_اسلامی #جامعه_علوم_پزشکی #طلب_باران
بخوانیم دعای طلب باران را....
۶:۱۶
در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمیشود.
در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمیشود.
در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمیشود.
سوره فتح.mp3
۰۷:۰۵-۱.۲۲ مگابایت
سوره فتح
#آیات_فتح_نصر#هیئت_آرمان_انقلاب_اسلامی #جامعه_علوم_پزشکی
#آیات_فتح_نصر#هیئت_آرمان_انقلاب_اسلامی #جامعه_علوم_پزشکی
۴:۰۵
متن سوره ی فتح
#آیات_فتح_نصر
#آیات_فتح_نصر
۴:۰۸
۴:۰۸
دعای توسل.mp3
۱۴:۰۸-۹.۷۲ مگابایت
دعای توسل
#آیات_فتح_نصر#سه_شنبه#هیئت_آرمان_انقلاب_اسلامی #جامعه_علوم_پزشکی
#آیات_فتح_نصر#سه_شنبه#هیئت_آرمان_انقلاب_اسلامی #جامعه_علوم_پزشکی
۸:۴۴
در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمیشود.
هیئت آرمان انقلاب اسلامی جامعه علوم پزشکی
دعای طلب باران در صحیفه سجادیه #هیئت_آرمان_انقلاب_اسلامی #جامعه_علوم_پزشکی #طلب_باران
بخوانیم دعای طلب باران را....
#استغفار#طلب_باران
#استغفار#طلب_باران
۸:۵۱
در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمیشود.
در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمیشود.
السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ...
رهبر معظم انقلاب*:
امیرالمؤمنین این روزها با دل شکسته، با سینه پر از غم؛ با عزیزه خود وداع میکند.
*دل امیرالمؤمنین پر از غم است اما اراده او و همت او مطلقا کاستی نگرفته است.این درس است برای من وشما!*غم هایی هست که کوه ها را میشکند، انسان مومن را نمیتواند بشکند*!!
#فاطمیه#هیئت_آرمان_انقلاب_اسلامی #جامعه_علوم_پزشکی
امیرالمؤمنین این روزها با دل شکسته، با سینه پر از غم؛ با عزیزه خود وداع میکند.
*دل امیرالمؤمنین پر از غم است اما اراده او و همت او مطلقا کاستی نگرفته است.این درس است برای من وشما!*غم هایی هست که کوه ها را میشکند، انسان مومن را نمیتواند بشکند*!!
#فاطمیه#هیئت_آرمان_انقلاب_اسلامی #جامعه_علوم_پزشکی
۹:۱۴
در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمیشود.
امروز دعوا سر اینه که آدم های ما زودتر میبرن یا آدم های اونا؟!!
امروز باید خبرساز باشی تا چک کننده خبر...
امروز سردار حاجی زاده توی دانشگاه، تویی...
#هیئت_آرمان_انقلاب_اسلامی_علوم_پزشکی
امروز باید خبرساز باشی تا چک کننده خبر...
امروز سردار حاجی زاده توی دانشگاه، تویی...
#هیئت_آرمان_انقلاب_اسلامی_علوم_پزشکی
۱۴:۱۰
۵ آذر سالروز تشکیل بسیج مستضعفین به فرمان امام خمینی (ره) بر شما مبارک
«عزیزان من! بسیجی شدید، مبارک است؛
اما بسیجی بمانید. ایستادگی در راه، مهم است.
بسیجی ماندن متوقف به این است که دائم خودمان را مراقبت کنیم،
مواظبت کنیم و از راه بیرون نرویم.
#هیئت_آرمان_انقلاب_اسلانی_علوم_پزشکی
اما بسیجی بمانید. ایستادگی در راه، مهم است.
بسیجی ماندن متوقف به این است که دائم خودمان را مراقبت کنیم،
مواظبت کنیم و از راه بیرون نرویم.
#هیئت_آرمان_انقلاب_اسلانی_علوم_پزشکی
۱۹:۲۳
بازارسال شده از پای سفره شهید مصطفوی
ملاقات در معراج
عاشقانههای بعد از شهادت را یادم نمیآید از کجا شروع شد!حتما از همان اول در کنارم بودی و مدیریت میکردی ذهن و دلم و حوادث را. ولی من حضورت را انکار میکردم. میگفتم: "نه، اگر شهید شده بود من باید حضورش را حس میکردم اما من چیزی حس نمیکنم!"حس نمیکردم چون نمیخواستم حس کنم! نمیتوانستم بپذیرم!
یا شاید قبل از آن چشم و گوش دلم بسته بود و خداوند به یکباره قوای باطنیم را رشد داد تا حضورش را حس کنم.
برای من همه چیز از آن لحظهی شناسایی پیکرش در معراج شروع شد.
از همانجا بود متوجه شدم آن ناز خریدن ها و آن دست و پا به راه بودنها و هر چه از ذهنم خطور کند زود مهیا شدنها را ...
برید داخل اگر شک کردید و نتونستید تشخیص بدید لازم نیست هیچ توضیحی بدید بیاید بیرون ما خودمون برای آزمایش دی آن ای اقدام میکنیم.
_ باشه!در باز شد!سردخانه!بوی گلاب و کافور!پیکری پیچیده در پارچه سفید که فقط صورتش باز بود!همان لحظه دقیقا همین جا بود که زندگی من به قبل و بعد این لحظه تقسیم شد!
آمدم بالای سرت!
پیکری که زیر چند طبقه آوار ...بعد سه روز ...زیر آتش سه موشک ...شاید باید صیحهای میکشیدم و تمام میشدمچطور تحمل کردم؟!!!!من چرا نمردم؟!!!!
همان لحظه بود که به یکباره همه چیز در نگاهم عوض شد تو گویی انگار هدایت ذهن و قلب مرا به دست گرفتی و در همان آن که نگاهم صورت زیبایت را در آغوش کشید، پرده عالم ظاهر فرو افتاد و من وارد دنیایی دیگر شدم دنیای من عوض شد و رنگی دیگر گرفت و دیدم که اگر در ظاهر پیکریست چنین و چنان اما باطن ماجرا عاشقیست که به پای معشوق قربانی شده به خاک و خون کشیده شده و حیاتش را، جوانیش را، آسایش کنار زن و فرزندش را به پای معشوق ذبح کرده. این شد که با دیدن چهرهاش فقط بر زبانم جاری شد: "چقدرررر دلبری کرده!"
این طور به خاک و خون و آتش کشیده شدن به پای معشوق! این طور خوش رقصی کردن در مقابل معشوق!
مگر زیباتر از این میشد که باشد!
هنیئا لک عزیز دلم!نوش جانت آقاسیدمحمدم!زیبایی چنین سرانجامی برای عاشقی که عمری برای یار خود را به آب و آتش زده بود قابل وصف نبود!
شکوهمند بود!مردیست که به معراج میرود!
مرحبا! آفرین عزیز دلم!
آرام شدم. سراپا شوق شدم. از شدت شوق در پوست خود نمیگنجیدم. بهتر از این چه میتوانستم برایش بخواهم!
و اینجا بود که فهمیدم وقتی زینب کبری گفت ما رایت الا جمیلا نه از سر تعارف بود نه برای حفظ ظاهر در مقابل دشمن بلکه حقیقتا او جز زیبایی نمیدید چرا که کربلا عاشقانهترین و زیباترین رخداد جهان هستیست و حسین ثابت کرد تا کجا میتوان عاشق خدا بود تا کجا میتوان برای خدا همه چیز را فدا کرد و بعد از همه آن مصائب گفت خدایا تو میبینی و همین کافیست!
حرفی برای گفتن نماند و هر چه جز اللهم لک الحمد حمدالشاکرین کفران نعمت بود.
و بعد همه آمدند و برای تسلی خاطرم آرام از کربلا در گوشم نجوا کردند و از آنچه بر پیکر حسین(ع) گذشت اما من شرم کردم که مصائبم را با مصائبت یا حسین! التیام بخشم بلکه مصائبم قطرهای بود از دریای مصائب تو که کربلا را برایم رمزگشایی کند و آنچه به علم حصولی شنیده بودم برایم حضوری کند.
آنچه مرا آرام کرد این نبود که آنچه بر امام من در کربلا گذشته است بسی سهمگینتر است بلکه من تسلی خاطر یافتم از آنجا که همسرم اینچنین تمثل یافته بود به اصحاب کربلا ...
اما یا حسین!
من شرمندهام ...
از اینکه از اربا اربای همسرم بیشتر سوختم تا اربا اربای تو!یا حسین مرا به اندکی فهمم ببخش!
ببخش اگر عمری گفتم بابی و امی و نفسی و ولدی ... ولی تنها کلماتی بود که بر زبان آمده بود ...
حسین جانم چنانم کن که تو در راس همه دوست داشتنیهایم باشی!
#پای_سفره_شهیدسیدمحمدمصطفوی#همزیستی_با_شهید
https://ble.ir/hamzistibashahidhttps://eitaa.com/hamzistibashahid
عاشقانههای بعد از شهادت را یادم نمیآید از کجا شروع شد!حتما از همان اول در کنارم بودی و مدیریت میکردی ذهن و دلم و حوادث را. ولی من حضورت را انکار میکردم. میگفتم: "نه، اگر شهید شده بود من باید حضورش را حس میکردم اما من چیزی حس نمیکنم!"حس نمیکردم چون نمیخواستم حس کنم! نمیتوانستم بپذیرم!
یا شاید قبل از آن چشم و گوش دلم بسته بود و خداوند به یکباره قوای باطنیم را رشد داد تا حضورش را حس کنم.
برای من همه چیز از آن لحظهی شناسایی پیکرش در معراج شروع شد.
از همانجا بود متوجه شدم آن ناز خریدن ها و آن دست و پا به راه بودنها و هر چه از ذهنم خطور کند زود مهیا شدنها را ...
برید داخل اگر شک کردید و نتونستید تشخیص بدید لازم نیست هیچ توضیحی بدید بیاید بیرون ما خودمون برای آزمایش دی آن ای اقدام میکنیم.
_ باشه!در باز شد!سردخانه!بوی گلاب و کافور!پیکری پیچیده در پارچه سفید که فقط صورتش باز بود!همان لحظه دقیقا همین جا بود که زندگی من به قبل و بعد این لحظه تقسیم شد!
آمدم بالای سرت!
پیکری که زیر چند طبقه آوار ...بعد سه روز ...زیر آتش سه موشک ...شاید باید صیحهای میکشیدم و تمام میشدمچطور تحمل کردم؟!!!!من چرا نمردم؟!!!!
همان لحظه بود که به یکباره همه چیز در نگاهم عوض شد تو گویی انگار هدایت ذهن و قلب مرا به دست گرفتی و در همان آن که نگاهم صورت زیبایت را در آغوش کشید، پرده عالم ظاهر فرو افتاد و من وارد دنیایی دیگر شدم دنیای من عوض شد و رنگی دیگر گرفت و دیدم که اگر در ظاهر پیکریست چنین و چنان اما باطن ماجرا عاشقیست که به پای معشوق قربانی شده به خاک و خون کشیده شده و حیاتش را، جوانیش را، آسایش کنار زن و فرزندش را به پای معشوق ذبح کرده. این شد که با دیدن چهرهاش فقط بر زبانم جاری شد: "چقدرررر دلبری کرده!"
این طور به خاک و خون و آتش کشیده شدن به پای معشوق! این طور خوش رقصی کردن در مقابل معشوق!
مگر زیباتر از این میشد که باشد!
هنیئا لک عزیز دلم!نوش جانت آقاسیدمحمدم!زیبایی چنین سرانجامی برای عاشقی که عمری برای یار خود را به آب و آتش زده بود قابل وصف نبود!
شکوهمند بود!مردیست که به معراج میرود!
مرحبا! آفرین عزیز دلم!
آرام شدم. سراپا شوق شدم. از شدت شوق در پوست خود نمیگنجیدم. بهتر از این چه میتوانستم برایش بخواهم!
و اینجا بود که فهمیدم وقتی زینب کبری گفت ما رایت الا جمیلا نه از سر تعارف بود نه برای حفظ ظاهر در مقابل دشمن بلکه حقیقتا او جز زیبایی نمیدید چرا که کربلا عاشقانهترین و زیباترین رخداد جهان هستیست و حسین ثابت کرد تا کجا میتوان عاشق خدا بود تا کجا میتوان برای خدا همه چیز را فدا کرد و بعد از همه آن مصائب گفت خدایا تو میبینی و همین کافیست!
حرفی برای گفتن نماند و هر چه جز اللهم لک الحمد حمدالشاکرین کفران نعمت بود.
و بعد همه آمدند و برای تسلی خاطرم آرام از کربلا در گوشم نجوا کردند و از آنچه بر پیکر حسین(ع) گذشت اما من شرم کردم که مصائبم را با مصائبت یا حسین! التیام بخشم بلکه مصائبم قطرهای بود از دریای مصائب تو که کربلا را برایم رمزگشایی کند و آنچه به علم حصولی شنیده بودم برایم حضوری کند.
آنچه مرا آرام کرد این نبود که آنچه بر امام من در کربلا گذشته است بسی سهمگینتر است بلکه من تسلی خاطر یافتم از آنجا که همسرم اینچنین تمثل یافته بود به اصحاب کربلا ...
اما یا حسین!
من شرمندهام ...
از اینکه از اربا اربای همسرم بیشتر سوختم تا اربا اربای تو!یا حسین مرا به اندکی فهمم ببخش!
ببخش اگر عمری گفتم بابی و امی و نفسی و ولدی ... ولی تنها کلماتی بود که بر زبان آمده بود ...
حسین جانم چنانم کن که تو در راس همه دوست داشتنیهایم باشی!
#پای_سفره_شهیدسیدمحمدمصطفوی#همزیستی_با_شهید
https://ble.ir/hamzistibashahidhttps://eitaa.com/hamzistibashahid
۱۱:۰۴
هیئت تکلیف ماست
ما از سر بیکاری نیومدیم هیئت بزنیم....
هیئت یعنی مودت اهل بیت
باید همه عالمیان را مجذوب اباعبدالله کنیم...
#شهید_میثم_رضوانپور#هیئت_آرمان_انقلاب_اسلامی_علوم_پزشکی
ما از سر بیکاری نیومدیم هیئت بزنیم....
هیئت یعنی مودت اهل بیت
باید همه عالمیان را مجذوب اباعبدالله کنیم...
#شهید_میثم_رضوانپور#هیئت_آرمان_انقلاب_اسلامی_علوم_پزشکی
۲۱:۰۰
هیئت آرمان انقلاب اسلامی جامعه علوم پزشکی
دعای طلب باران در صحیفه سجادیه #هیئت_آرمان_انقلاب_اسلامی #جامعه_علوم_پزشکی #طلب_باران
بخوانیم دعای طلب باران را....#طلب_باران
۱۳:۱۶