از دلهره تا دیدار؛ روایت اشک و آرامش در حسینیه امام»
شب پنجشنبه بود که پیامی آمد؛ خبری به شیرینی باقلوا.کنجکاو بودم بدانم ماجرا چیست. آنقدر از این خبر تعریف میکردند که هرکسی بود، تا از اصل ماجرا باخبر نمیشد، بیخیال نمیگشت.ساعت حدود ۱۱ شب بود که بالاخره فهمیدیم خبر از سهمیههای دیدار رهبری است. تازه آنجا بود که به عمق شیرینی ماجرا پی بردم. با خودم گفتم: «چه خوب که در دسترس بودم!» بعد ناگهان گفتم: «اما من که لیاقت ندارم...»و هنوز در فکر همین جمله بودم که به خودم آمدم و دیدم در اتوبوس نشستهام و به سمت تهران حرکت میکنیم. هنوز باورم نمیشد که امسال واقعاً اسم من در قرعه در آمده است!از همه سختیهای داخل ترمینال که بگذریم، میرسیم به دلهره و امیدواری و ترس از ندیدن آقا. گفته بودند که آمدن آقا قطعی نیست و فقط یک درصد احتمال حضورشان وجود دارد. همه این حسها دستبهدست هم داده بودند تا نابودمان کنند، اما امیدواری و صبر همیشه پیروزند.در میان این بلاتکلیفیها، خدا خیر دهد خانم ترابینژاد را. وقتی داشتیم درباره آمدن یا نیامدن آقا صحبت میکردیم، او با حرفهای دلگرمکنندهاش آرامش را به دلهایمان برگرداند. میگفت:«همین که میرویم جایی که آقا روزهایی را در آنجا گذراندهاند و در آن مکان نفس کشیدهاند، خودش خیلی است. مهم این است که به تکلیفی که بر عهدهمان گذاشتهاند، عمل کنیم.»و واقعاً دلمان آرام گرفت.بالاخره بعد از ۷ ساعت در اتوبوس، به ترمینال جنوب تهران رسیدیم. در اوج شلوغی، محکم دستهای هم را گرفته بودیم تا مبادا کسی گم شود. اسنپ گرفتیم و به اردوگاه «ولاء» در شهر ری رفتیم.شام خوردیم و برای برنامهها آماده شدیم. فیلم، قرآن، و جلسه توجیهی داشتند. آقای عظیمی، با انرژی مثالزدنی صحبت میکرد و ما که از خستگی راه نیمهجان بودیم، فقط سعی داشتیم بیدار بمانیم!بعد از جلسه از ما پذیرایی کردند و هدیههایی دادند. وقتی از سالن بیرون آمدیم، نشستیم کنار دری که به مقبره شهدای گمنام باز میشد. شاید میخواستیم به شهدا متوسل شویم تا فردا آقا را ببینیم.کمی حرف زدیم و بعد رفتیم وسایلمان را جمع کنیم که فردا صبح معطل نشویم. در همین حین، خانم ترابینژاد با کارتهای ملاقات آمد؛ کارتهایی که اسم بچههای حوزه هنری روی آنها حک شده بود. ذوق آن کارتها خستگی چندساعتهمان را از تن بیرون کرد. بعد، خوابمان برد...صبح برای نماز بیدار شدیم. بعد از صبحانه با اردوگاهی که بیشتر شبیه قلعهی برنامهی کودک بود خداحافظی کردیم و راهی حسینیه شدیم.قلبهایمان آرام و قرار نداشت. بعد از نیم ساعت رسیدیم و از چندین گیت و صفهای طولانی تفتیش عبور کردیم تا بالاخره وارد حسینیه شدیم.چقدر از انتظامات سؤال پرسیدیم! بندهخدا فقط لبخند میزد، شاید حال ما را درک میکرد...برنامه با قرائت قرآن آغاز شد. بعد سرود همگانی، سخنان خانوادههای شهدا و نقالی.یکهو صدای تکبیرها بلندتر شد... هرکس به خودش آمد، دید اشکهایش جاری شده؛ اشکهایی که نجاتدهنده بودند و گواهی میدادند که ما در مسیر حق ایستادهایم.آری، امید و صبری که در دلمان جوانه زده بود، بالاخره ثمر داد: آقا آمد.با آمدنش، آرامش در وجودمان جاری شد.آقا با صلابت و اقتدار سخن گفتند و به ما جوانان توصیههایی داشتند.آنقدر غرق سخنانش شدیم که نفهمیدیم چه زمانی سخنرانی تمام شد.بعد از برنامه، هیچکس دلش نمیخواست از حسینیه بیرون برود.در حسینیه بیهدف قدم میزدیم، شاید برای آخرینبار نگاهش کنیم...پس از ترک حسینیه، به حوزه هنری رفتیم؛ جایی با معماری ایرانی و حالوهوایی فرهنگی. با خودمان فکر میکردیم چقدر آدمهای اینجا برای دیدار زحمت کشیدهاند.ناهار را در نمازخانه حوزه خوردیم و حس کردیم میهمان آقا هستیم.بعد تصمیم گرفتیم سری به بازار بزرگ بزنیم. اما آنهمه شلوغی برای ما که از شهری آرام آمده بودیم، طاقتفرسا بود. پس راهی میدان آزادی شدیم.«آزادی» حتی از اسمش هم ابهت میبارد... اما وقت زیادی نداشتیم، چون بلیت برگشت داشتیم. دوباره با مترو به ترمینال برگشتیم؛ جایی که با شوق آمده بودیم و حالا باید برمیگشتیم.سوار اتوبوس شدیم، اما روحمان را جا گذاشتیم و جسممان را برگرداندیم.روح و قلبی که در حسینیه ماند...به روایت مریم شیوندی#باشگاه_امید_چهارمحال_بختیاری.با امید میمانیم...
@omidfamily_ir
شب پنجشنبه بود که پیامی آمد؛ خبری به شیرینی باقلوا.کنجکاو بودم بدانم ماجرا چیست. آنقدر از این خبر تعریف میکردند که هرکسی بود، تا از اصل ماجرا باخبر نمیشد، بیخیال نمیگشت.ساعت حدود ۱۱ شب بود که بالاخره فهمیدیم خبر از سهمیههای دیدار رهبری است. تازه آنجا بود که به عمق شیرینی ماجرا پی بردم. با خودم گفتم: «چه خوب که در دسترس بودم!» بعد ناگهان گفتم: «اما من که لیاقت ندارم...»و هنوز در فکر همین جمله بودم که به خودم آمدم و دیدم در اتوبوس نشستهام و به سمت تهران حرکت میکنیم. هنوز باورم نمیشد که امسال واقعاً اسم من در قرعه در آمده است!از همه سختیهای داخل ترمینال که بگذریم، میرسیم به دلهره و امیدواری و ترس از ندیدن آقا. گفته بودند که آمدن آقا قطعی نیست و فقط یک درصد احتمال حضورشان وجود دارد. همه این حسها دستبهدست هم داده بودند تا نابودمان کنند، اما امیدواری و صبر همیشه پیروزند.در میان این بلاتکلیفیها، خدا خیر دهد خانم ترابینژاد را. وقتی داشتیم درباره آمدن یا نیامدن آقا صحبت میکردیم، او با حرفهای دلگرمکنندهاش آرامش را به دلهایمان برگرداند. میگفت:«همین که میرویم جایی که آقا روزهایی را در آنجا گذراندهاند و در آن مکان نفس کشیدهاند، خودش خیلی است. مهم این است که به تکلیفی که بر عهدهمان گذاشتهاند، عمل کنیم.»و واقعاً دلمان آرام گرفت.بالاخره بعد از ۷ ساعت در اتوبوس، به ترمینال جنوب تهران رسیدیم. در اوج شلوغی، محکم دستهای هم را گرفته بودیم تا مبادا کسی گم شود. اسنپ گرفتیم و به اردوگاه «ولاء» در شهر ری رفتیم.شام خوردیم و برای برنامهها آماده شدیم. فیلم، قرآن، و جلسه توجیهی داشتند. آقای عظیمی، با انرژی مثالزدنی صحبت میکرد و ما که از خستگی راه نیمهجان بودیم، فقط سعی داشتیم بیدار بمانیم!بعد از جلسه از ما پذیرایی کردند و هدیههایی دادند. وقتی از سالن بیرون آمدیم، نشستیم کنار دری که به مقبره شهدای گمنام باز میشد. شاید میخواستیم به شهدا متوسل شویم تا فردا آقا را ببینیم.کمی حرف زدیم و بعد رفتیم وسایلمان را جمع کنیم که فردا صبح معطل نشویم. در همین حین، خانم ترابینژاد با کارتهای ملاقات آمد؛ کارتهایی که اسم بچههای حوزه هنری روی آنها حک شده بود. ذوق آن کارتها خستگی چندساعتهمان را از تن بیرون کرد. بعد، خوابمان برد...صبح برای نماز بیدار شدیم. بعد از صبحانه با اردوگاهی که بیشتر شبیه قلعهی برنامهی کودک بود خداحافظی کردیم و راهی حسینیه شدیم.قلبهایمان آرام و قرار نداشت. بعد از نیم ساعت رسیدیم و از چندین گیت و صفهای طولانی تفتیش عبور کردیم تا بالاخره وارد حسینیه شدیم.چقدر از انتظامات سؤال پرسیدیم! بندهخدا فقط لبخند میزد، شاید حال ما را درک میکرد...برنامه با قرائت قرآن آغاز شد. بعد سرود همگانی، سخنان خانوادههای شهدا و نقالی.یکهو صدای تکبیرها بلندتر شد... هرکس به خودش آمد، دید اشکهایش جاری شده؛ اشکهایی که نجاتدهنده بودند و گواهی میدادند که ما در مسیر حق ایستادهایم.آری، امید و صبری که در دلمان جوانه زده بود، بالاخره ثمر داد: آقا آمد.با آمدنش، آرامش در وجودمان جاری شد.آقا با صلابت و اقتدار سخن گفتند و به ما جوانان توصیههایی داشتند.آنقدر غرق سخنانش شدیم که نفهمیدیم چه زمانی سخنرانی تمام شد.بعد از برنامه، هیچکس دلش نمیخواست از حسینیه بیرون برود.در حسینیه بیهدف قدم میزدیم، شاید برای آخرینبار نگاهش کنیم...پس از ترک حسینیه، به حوزه هنری رفتیم؛ جایی با معماری ایرانی و حالوهوایی فرهنگی. با خودمان فکر میکردیم چقدر آدمهای اینجا برای دیدار زحمت کشیدهاند.ناهار را در نمازخانه حوزه خوردیم و حس کردیم میهمان آقا هستیم.بعد تصمیم گرفتیم سری به بازار بزرگ بزنیم. اما آنهمه شلوغی برای ما که از شهری آرام آمده بودیم، طاقتفرسا بود. پس راهی میدان آزادی شدیم.«آزادی» حتی از اسمش هم ابهت میبارد... اما وقت زیادی نداشتیم، چون بلیت برگشت داشتیم. دوباره با مترو به ترمینال برگشتیم؛ جایی که با شوق آمده بودیم و حالا باید برمیگشتیم.سوار اتوبوس شدیم، اما روحمان را جا گذاشتیم و جسممان را برگرداندیم.روح و قلبی که در حسینیه ماند...به روایت مریم شیوندی#باشگاه_امید_چهارمحال_بختیاری.با امید میمانیم...
۹:۳۳
بازارسال شده از خانواده امید
گاهی فقط کافیه یکی کنارت باشه که یاد بگیری چجوری از نوجوونیت لذت ببری و رشد کنی.
ما توی «باشگاه امید» میخوایم همون همراه باشیم؛
جایی برای یاد گرفتن، تجربه کردن و ساختن لبخندهایی که تا سالها یادت میمونه
با امید میمانیم...!@omidfamily_ir
ما توی «باشگاه امید» میخوایم همون همراه باشیم؛
جایی برای یاد گرفتن، تجربه کردن و ساختن لبخندهایی که تا سالها یادت میمونه
با امید میمانیم...!@omidfamily_ir
۵:۰۰
طوفانی از رنگ و احساس در پردیس سینمایی بهمن بهپا شد؛ جایی که نوجوانان هنرمند، با قلمموهای خود خاطره قهرمانان مقاومت جنگ ۱۲ روزه را جاودانه کردند.
در کارگاه نقاشی «نقش طوفان» باشگاه رشد امید حوزه هنری چهارمحال و بختیاری، هنر نهفقط آموزش، که تبدیل به زبانی برای ادای احترام شد؛ زبانی از جنس ایستادگی، آزادی و امید.
با حضور استادان بزرگ، نوجوانان خلاق، و چشمان مشتاقی که میخواستند قهرمانی را با رنگ معنا کنند، این کارگاه به فرصتی ناب برای تولد نگاههای تازه تبدیل شد.
قلممو هم میجنگد، وقتی از دل هنرمند برمیخیزد.
@omidfamily_ir#نقش_طوفان #هنر_مقاومت #قهرمانان_جنگ_۱۲_روزه #حوزه_هنری #شجاعت_رنگ_میگیرد #نقاشی_ایرانی #باشگاه_رشد_امید #هنر_برای_زندگی #استقلال_و_آزادی #ایستادگی #هنرمندان_نوجوان #شهرکرد #تورنجینو
۸:۵۹
جشنواره ملی هنری «نسل امید» چهارمحال و بختیاری به ایستگاه پایانی رسید
اختتامیه جشنواره ملی هنری «نسل امید» در چهارمحال و بختیاری روز ۲۷ آبانماه با معرفی برگزیدگان خود در فرهنگسرای بزرگ شهرکرد برگزار میشود و نقطه پایانی بر چند ماه تلاش هنرمندان، داوران و فعالان فرهنگی سراسر کشور خواهد بود.
متن کامل خبر را اینجا بخوانید
در صفحات اجتماعی زیر از برنامه های حوزه هنری با خبر شویدآپارات | بله | ایتا | اینستاگرام | روبیکا | وبگاه
#نسل_امید#پایان#برگزیدگان#هنر
#نسل_امید#پایان#برگزیدگان#هنر
۱۳:۰۵
بازارسال شده از خانواده امید
گزارش تصویری
سالن سینمای بهمن عصر پنجشنبه میزبان رویدادی هنری با حضور ۲۵ نوجوان عضو باشگاه امید چهارمحالوبختیاری بود. در این برنامه، شرکتکنندگان با خلق تابلوهایی الهامگرفته از مفاهیم مقاومت و ایستادگی، روایتهای خود را در قالب هنرهای تجسمی ارائه کردند.در پایان این رویداد، تمام بومهای سفید به آثاری تبدیل شدند که هر کدام بخشی از نگاه هنرمندانه نوجوانان به موضوع شجاعت و پایداری را بازتاب میداد. این برنامه با همراهی و پشتیبانی حوزه هنری چهارمحالوبختیاری برگزار شد.#باشگاه_امید_چهارمحال_و_بختیاری.با امید میمانیم…@omidfamily_ir
سالن سینمای بهمن عصر پنجشنبه میزبان رویدادی هنری با حضور ۲۵ نوجوان عضو باشگاه امید چهارمحالوبختیاری بود. در این برنامه، شرکتکنندگان با خلق تابلوهایی الهامگرفته از مفاهیم مقاومت و ایستادگی، روایتهای خود را در قالب هنرهای تجسمی ارائه کردند.در پایان این رویداد، تمام بومهای سفید به آثاری تبدیل شدند که هر کدام بخشی از نگاه هنرمندانه نوجوانان به موضوع شجاعت و پایداری را بازتاب میداد. این برنامه با همراهی و پشتیبانی حوزه هنری چهارمحالوبختیاری برگزار شد.#باشگاه_امید_چهارمحال_و_بختیاری.با امید میمانیم…@omidfamily_ir
۱۸:۳۳
بازارسال شده از خانواده امید
۱۸:۳۳
بازارسال شده از خانواده امید
۱۸:۳۳
بازارسال شده از خانواده امید
۱۸:۳۳
بازارسال شده از خانواده امید
۱۸:۳۳
بازارسال شده از خانواده امید
۱۸:۳۳
بازارسال شده از خانواده امید
۱۸:۳۳
بازارسال شده از خانواده امید
۱۸:۳۳
جشنواره «نسل امید» در چهارمحال و بختیاری برگزیدگان خود را شناخت
شامگاه سهشنبه، شاهد اختتامیه پرشور جشنواره استانی «نسل امید» در چهارمحال و بختیاری بودیم؛ رویدادی که با هدف شناسایی و ارج نهادن به خلاقیتهای هنری و رسانهای جوانان برگزار شد. در آیینی با حضور جمعی از مسئولان، برگزیدگان بخشهای مختلف معرفی شدند که در این میان، نتایج بخشهای هنری و رسانهای نشاندهنده سطح بالای رقابت و استعدادهای درخشان در سطح استان بود.
متن کامل خبر را اینجا بخوانید
در صفحات اجتماعی زیر از برنامه های حوزه هنری با خبر شویدآپارات | بله | ایتا | اینستاگرام | روبیکا | وبگاه
#نسل_امید#پایان#برگزیدگان#هنر
#نسل_امید#پایان#برگزیدگان#هنر
۸:۲۳
۸:۲۳
۸:۲۳
۸:۲۳
۸:۲۳
.
یک میلیون نفر به تماشای #یوز نشستند
انیمیشن سینمایی «یوز» به کارگردانی رضا ارژنگی و تهیهکنندگی احسان کاوه با جذب ۱ میلیون مخاطب به جمع ۶ فیلم سینمایی با مخاطب میلیونی سال ۱۴۰۴ سینمای ایران پیوست.
این انیمیشن سینمایی با استقبال مخاطبان در کمتر از ۲ ماه توانست با عبور از فروش ۶۲ میلیارد، یک میلیون مخاطب را با خود همراه کند.
#از_تماشای_یوز_ایرانی_جا_نمونی
محصول: مرکز انیمیشن سوره و ویستامدیا با حمایت بانک صادرات ایران
پخش: بهمن سبز
در #پردیس_سینمایی_بهمن_شهرکرد به تماشایی یوز بنشینید
در صفحات اجتماعی زیر از برنامه های حوزه هنری با خبر شویدآپارات | بله | ایتا | اینستاگرام | روبیکا | وبگاه
#یوز #سینما #انیمیشن
انیمیشن سینمایی «یوز» به کارگردانی رضا ارژنگی و تهیهکنندگی احسان کاوه با جذب ۱ میلیون مخاطب به جمع ۶ فیلم سینمایی با مخاطب میلیونی سال ۱۴۰۴ سینمای ایران پیوست.
این انیمیشن سینمایی با استقبال مخاطبان در کمتر از ۲ ماه توانست با عبور از فروش ۶۲ میلیارد، یک میلیون مخاطب را با خود همراه کند.
#از_تماشای_یوز_ایرانی_جا_نمونی
در #پردیس_سینمایی_بهمن_شهرکرد به تماشایی یوز بنشینید
#یوز #سینما #انیمیشن
۱۲:۲۳
#فراخوان | سومین جشنواره ملی پوستر، کارتون، تصویرسازی و کمیکاستریپ «روزگار مترسک»
*پهلوی اول:*- نقش سیدضیاءالدین طباطبایی (نخستوزیر رضا شاه) در خرید زمینهای فلسطینیان در روزهای تاسیس رژیم صهیونی
*پهلوی دوم:*- راهاندازی آژانس یهود در ایران- اهدای نشان تاج از سوی محمدرضا پهلوی به منیر عزری (سفیر رژیم صهیونی در ایران)- فروش نفت به صهیونیستها در زمان تحریم فروش نفت از سوی اعراب به رژیم صهیونی و کشورهای غربی- ایجاد تنش آبی در ایران با ورود کارشناسان رژیم صهیونی به ایران- دستگیری فعالین انقلابی به جرم نقد بنیاسراییل در تفسیر آیات قرآن- حمایت پهلوی از رژیم صهیونی در جنگ سال1346 اعراب و رژیم صهیونی- آموزش نیروهای ساواک توسط موسادرضا پهلوی:- حضور رضا پهلوی در سرزمینهای اشغالی و دیدار با بنیامین نتانیاهو و اسحاق هرتزوگ- درخواست حمله رژیم صهیونی به ایران از سوی رضا پهلوی- حمایت رضا پهلوی از کشتار فلسطینیان توسط رژیم صهیونی- شرکت رضا پهلوی در نشست با رژیم صهیونی در روز اول جنگ دوازده روزه و پذیرش پادشاهی بخش مرکزی ایران
مهلت ارسال آثار:۳۰ دیماه ۱۴۰۴
ارسال اثر :matarsakfestival@gmail.com
دریافت فراخوان و اطلاعات بیشتر در سایت:https://fars.hozehonari.ir
در صفحات اجتماعی زیر از برنامه های حوزه هنری با خبر شویدآپارات | بله | ایتا | اینستاگرام | روبیکا | وبگاه
۱۴:۳۹
فراخوان ملی3 سومین جشنواره ملی روزگار مترسک.pdf
۲.۷ مگابایت
۱۴:۴۱