ا

اطراف

۸عضو

۵ آذر ۱۳۹۸

#منطق_عمل_اسلامی
برای اینکه بفهمیم کاری که می کنیم، تصمیمی که میگیریم، قضاوتی که می کنیم، حدس و گمان مان، آرزو و رویای مان و گذشته و حال و آینده ما... آیا درست است؟ آیاخداوند قبول دارد؟ آیا مورد رضایت هست یا خیر؟باید منطق اسلام را یاد بگیریم، باید قبل از همه این ها ملاک ها و معیارهای منطق اسلامی را فرا بگیریم،مرحله اولآیا عمل ما در حوزه طاعت الهی است؟ یا بر خلاف آن است؟یعنی خود عمل ما یا گناهی همراه است، یا همراه گناه نیست؟آیا عمل ما حق الناس را رعایت کرده یا آن را نادیده گرفته؟مرحله دومآیا عمل ما بر طبق وظیفه بوده، یا نه، وظیفه نبوده؟اگر وظیفه نبوده، آیا باعث شده وظیفه ای معطل شود یا خیر؟مرحله سومگاهی بعد از دو مرحله بالا، در حین عمل، دچار اشتباه میشویم، می لغزیم، اینجا باید توبه کرد، یعنی اشتباه را جبران کرد،چه حق الله و چه حق الناس، باید جبران کرداین سه مرحله، کلیات منطق اسلامی است، یعنی معیار صحیح بودن و راضی بودن خدا از عمل،اما اگر خواستیم ببینیم عملی که انجام می دهیم، آیا اثر بخش بوده، آیا انسان را رشد داده و باعث تکامل انسان و بالا رفتن انسان شده یا نه، باید وارد وارد وادی دیگری بشویماین مراحل برای فهم خلوص است، اگر خواستیم ببینیم مثلا نمازی که می خوانیم آیا اثر بخش بوده یا خیر؟باید دید آیا بعد از نماز از گناه فاصله گرفته ایم، آیا راستگو تر شده ایم، آیا امانت دار شده ایم، آیا با تقوا تریم؟می توان بجای نماز، هر عملی که مراحل سه گانه بالا را طی کرده، قرار داد و آن را سنجید،فهم این وادی و فهم این اثرات به دو چیز نیاز دارهاول معرفتدوم استاداول معرفت: یعنی همه گناه ها را بشناسیم، بدانیم حلال چیست و حرام چیست؟ رساله بلد باشیم، کتاب هایی که گناهان و وظایف را بر شمرده را بخوانیم، پای درس بشینیم و یاد بگیریمدوم استاد: استاد هم آموزش می دهد و هم سوالات را برطرف می کند و هم دستگیری می کند تا انسان پله پله مراحل را طی کند
@atraf_man

۱۱:۵۷

اقتصاد یا فرهنگ؟ معضل جامعه ایرانی!

#اقتصاد_مقاومتی#تولید_ملی #کالای_ایرانی کدامیک از این سه راهبرد اقتصاد ما را نجات خواهد داد ؟جواب : هر سه یا بیشتر، چون می شود به آن اصلاح الگوی مصرف را نیز اضافه کرد و راه کارهای دیگر؛اما براستی چرا تا به حال و نزدیک به گذشت ده سال از راهبردهای اقتصادی شاهد تحولی بزرگ در این زمینه نیستیم ؟!چرا همه شعار می دهند و یا برنامه می نویسند و یا قانون وضع می کنند و یا سیاست گذاری می کنند و یا جلسه فرماندهی اقتصاد مقاومتی تشکیل می دهند و ... یا هزار کار دیگر هم انجام می دهند اما هیچ کس راضی نیست و همه متفق القول اند در اینکه تحول اساسی رخ نداده است ؟!معمولا جواب این دست سوالات را اقتصاد دان ها می دهند و اقتصاد ایران را بیمار و با ساختاری معیوب می پندارند و برای آن راه حل هایی احتمالا ارائه می کنند؛اما جواب و تحلیل من :از انجا که انسان و جامعه انسانی و مسائل مرتبط با او چند ساحتی و بصورت شبکه ای می باشد و هر چیزه او به چیزه دیگرش پیوند دارد و بر آن تاثیر گذار است؛اقتصاد، سیاست، دین مداری، خانواده، ازدواج، فرهنگ و دیگر امور انسانی بر هم تاثیرگذار است و هیچ یک از دیگری مجزا نیست، مثلا اقتصاد وابسته و فشل باعث شکستن ستون فقرات انسان می شود و این شکستگی در حوزه دین و اعتقادات موجب کفر و بی ایمانی می گردد؛اما مسئله فرهنگ به معنای عامش - که شامل دین هم می شود - می توان ادعا نمود که بر همه امور تقدم معنایی و عینی دارد یعنی تا این مرحله تثبیت نگردد روبنایی نخواهیم داشت و یا حداقل روبنایی ظاهری و بدون پایه خواهیم داشت .اما این مسئله به راهبردها و راهکارهای بهبود اقتصاد چه ربطی دارد ؟به نظر نگارنده، عدم توفیق در کسب حد نصاب مقبول در اقتصاد علی رغم پیدا کردن راه حل، عدم توجه به ماهیت راه حل هاست؛ راه حل ها ماهیتی فرهنگی و زیر بنایی دارند اما دست اندکاران و مسئولان به این عمق ماهیتی-فرهنگی توجه ندارند و به دنبال پیدا کردن چند مصداق برای هر راه حل می گردند.راه حل های ارائه شده اولا و بذات فرهنگی هستند و در مرحله بعد اقتصادی و سیاستی، اما به این ماهیت بی توجهی می شود، به عنوان مثال " اصلاح الگوی مصرف" یک فرهنگ و یک راه کاری ست که به اراده و عادات و هنجارهای انسانی بازگشت دارد و در مرحله بعد تاثیر اقتصادی خواهد داشت، اسراف نکردن و استفاده درست از آب و برق اولا و بالذات یک عمل مومنانه و یا انسانی است که در اقتصاد فرد، خانواده، جامعه، کشور و جهان تاثیر گذار خواهد بود؛ همینطور اقتصاد مقاومتی که خلاصه اش درون زایی اقتصاد و صادرات است یک امر فرهنگی است؛ مسئولی که خودباختگی و بیگانه پرستی دارد و مبهوت و مرعوب تمدن غربی است فی المثال، چگونه می تواند در برابر این بهت و رعب درونی خویش به درون زایی اقتصاد فکر کند اساسا ؟ چه برسد به برنامه ریزی و تلاش و کار شبانه روزی برای نیل به این هدف !یا شخصیتی که خود را حقیر و هموطن خود را نابلد و بی استعداد می داند، چگونه کار و تلاشی برای رشد تولید داخلی خواهد کرد؟یا انسانی که اعتماد به نفس اش از برند های خارجی و مارک ها تامین می گردد و یا آن دیگری که در مسابقه چشم و هم چشمی و خوش گذرانی در حال تکاپوست، آیا می تواند این راه حل ها را اساسا بفهمد و هضم کند؟!اینگونه است که نگارنده اصرار دارد که شعارها و راه حل ها را فرهنگی بشنویم و بخوانیم و بگوییم و عمل کنیم؛ #کالای_ایرانی یک راه حل فرهنگی است هم برای فقیر هم برای غنی، هم برای تولید کننده و هم برای مصرف کننده ؛ تولید کننده هم اگر صرفا این راه حل را اقتصادی ببیند تولیدش رشد کیفی نخواهد داشت اما اگر فرهنگی دید آنوقت رشد کیفی و رضایت مصرف کننده را مد نظر خواهد گرفت و مصرف کننده اگر این راه حل را به درون و عمق اعتقادات خود ببرد و آن را جزء هنجارها و فرهنگ خود قرار دهد، به آن ملتزم خواهد شد و الا کسی که همه چیز را اقتصادی می بیند در کسر و انکسار های دو دو تا چهار تای خودش به کالای ایرانی بهایی نمی دهد و جنس مارک و خارجی را به بهانه کیفیت و یا جنس چینی را به بهانه ارزانی خریداری می کند.اولویت فرهنگ و تقدم آن بر همه امور اینجاست که خودنمایی می کند، استقلال سیاسی و رونق اقتصادی مرهون فرهنگ هستند که اگر نباشد آن دو در ناکجا آباد هم نخواهند بود.#اقتصاد_مقاومتی، #تولید_ملی، #کالای_ایرانی اولا و بالذات #اقتصاد_فرهنگی و #تولید_فرهنگی و #کالای_فرهنگی هستند . آن را بفهمیم تا بتوانیم به آن عمل کنیم.
پ.ن : مثال های زیادی می شود برای تولید کننده و مدیری که اقتصاد را صرفا اقتصادی می بیند بیان کرد : خودرو ملی یعنی سمند که موتورش آلمانی است! یا ال 90 که قرار بوده 50 درصدش ایرانی باشد اما الان به کمک موکت ماشین نزدیک 30 درصد ماشین ایرانی است !https://t.me/atraf_man@atraf_man

۱۱:۵۷

#مباحثه_ای_با_یک_دوست
گزیده ای از یک مباحثه
undefined<img style=" />undefinedاشکال یک دوست:ص جان یه فرقی بین نگاه من و شما هست / اینه که یه هاله تقدس از اصل ولایت فقیه درست کردیم و طبق اون داریم همه چیز را تطبیق میدیم / من اون مبنا را قبول ندارم / اصلا به این قصه بنزین هم ربطی نداره / رهبری معصوم نیست نقد بهشون وارده / در عین حال / تضعیف رو هم درست نمیدونمالان جلوم رو گرفت یه وانتی که با وانتش کار میکنه معمولا اطراف تهران هستن همین شهریار شهر قدس و پرند و غیر / شروع کرد گریه کردن که شما صدای ما رو برسون من واقعا سخت میشه برام زندگی و ... حالا اقا اومدن صحبت کردن خیلی کم رنگ و گذرا بله یه مشکلاتی هم داره خوب مسولین این مشکلات را رفع کنن .... / این صحیح نیست مصلحت عام کشور اینه قبول / ولی باید مردم رو همراه کنید دلایل را توضیح بدین درد و نداری رو بیشتر منعکس بشه در صحبتا که طرف در حس همدردی بهش منتقل بشه / این میشه باطن کلام امیر المومنین/ حالا شما هم خیلی ساده بگو اقا اینا رو خونده / ولی با احاد و شدت درد و رنج و نداری / قابل جمع نیست اونی که تو کف خیابون میبینی غیر از این صحبتاستمیگم اقا بیشتر رو درد مردم تکیه می کرد / بیشتر مانور میداد / و بیشتر تاکید میکرد بر روی مسئله مراقبت مسولین بر حل مشکلات / نه این که یه جمله بگن.

undefined<img style=" />undefinedجواب من:منم قائل به تقدس نیستم،منم قائلم اگر فقیه را زمینی ببینیم، آنوقت این مقدار توقعمان بالا نخواهد بود،معتقدم اگر واقعا او را انسانی شایسته در میان تزاحمات و اداره کشور و اصول اسلامی و هزار گفته و ناگفته دیگر ببینیم، آنوقت به راحتی او را قضاوت نخواهیم کردنه اینکه نباید قضاوت کنیم، بلکه باید مقتضیات رهبری و اداره جامعه را فهم کنیم،جریانات غیر همسو و دشمنان را با هم ببینیماتفاقا نقد من به امثال شما همینه،شما در ظاهر تقدس را نفی می کنید، اما در واقع همه چیز را و همه کارها را و همه توقعات تان را دم در بیت رهبری می گذاریدخصوصا وقتی که اوضاع نابسامان میشههمه نگاه ها میره اون سمتانگار سوپر من باید بیاد در یک چشم به هم زدنی، هم مشکلات کلان را حل کنه - چندسال دیگه باید بنزین وارد کنیم و با وجود تحریم اوضاع بدتر از الان میشه -هم مشکلات تک تک وانتی هایی را حل کنه که از نداری به کارهای موقت روی آورده اند - البته که غصه دار و درد داره - شما کمی فانتزی برخورد می کنی،با عرض معذرت، حتی نسبت به دوره امیرالمومنین ع هم فانتزی فهم می کنی و تحلیل می کنیالبته که منم نقد دارمالبته که معتقدم وقتی حضرت آقا لب به سخن گشود، به معنای دم فرو بردن ما نیستباید فکر کنیم، باید راه حل بدیم به ایشان، باید کمک کنیم به اداره جامعه، ...اینجاست که می گم منم مقدس نمی دانماون بزرگوار خودش رسما داره میگه به تصمیم مسئولین و کارشناسی احترام گذاشته،4ماه دیگه انتخاباته، خب مردم و شماها، بیایید کسانی را انتخاب کنید که قبل از این تصمیمات، زودتر قانون اش را درست می کردند و راه می انداختند، چرا نکردند؟ / چرا همه دست روی دست منتظرند؟حالا یک اجماع نسبی هم شکل گرفت، رهبری چه کنه؟نفرمایید اونجا چطور و اینجا چطور؟ / هرجایی به حسبه/ بهرحال اگر شما ایشان را مقدس نمی دانید، اما توقعات مقدس گونه ای دارید و به لوازم حرفتان هم پایبند نخواهید بود.
#اطراف
https://eitaa.com/atraf_manhttps://t.me/atraf_man

http://hawzahnews.com/news/872438

۱۱:۵۸

https://ble.im/atraf_man#خانه_آشوبگر_کجاست؟

این روزها همه به فکر حل مشکلات کشور هستند، مشکلاتی در حوزه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ... و این تکاپو از سوی همه جریانات و مردم است، از دولت و مجلس تا تاکسی و اتوبوس نیز طرح هایی برای حل مشکلات کشور مطرح می گردد. نگارنده نیز از این خیل جا نمانده و چند کلامی در باب حل مشکلات کشور خواهد نوشت.
مشکلات کشور یک راه حل دارد و آن نقش دادن به جمهور مردم و مشارکت مردمی است. جمهور مردمی که با انگیزه اسلامی در پنجاه و هفت به رهبریِ مردی پایبند به اسلام و جمهور، انقلابی اسلامی و بر پایه جمهور رقم زدند.
بیایید از بحث بنزین و آشوب بگذریم، از اینکه چرا رهبری از تصمیم سران قوا حمایت کردند نیز بگذریم، بیایید بگذریم که چرا مجلس در موقع مناسب، به وظایف خود عمل نکرده و طرحی مناسب را ارائه نکرده، بیایید بگذریم از ساز و کار شورای عالی اقتصادی سران، که در پی درخواست فرماندهی جنگِ اقتصادی از سوی روحانی، از سوی رهبری شکل گرفت، بیایید فکر نکنیم که اگر این شورای عالی شکل نمی گرفت و روحانی به تنهایی عهده دار فرماندهی و تصمیم گیر بود، الان دقیقا در چه وضعیتی بودیم!
در عوض بیایید به موضوع دیگری فکر کنیم، به این موضوع فکر کنیم که چرا جمهور مردم نقش خود را کم کم از دست می دهند و در یک خلاء چهار ساله ایفای نقش می کنند و سپس به خانه خود می روند؟
بیایید اینطور فکر کنیم، اگر دولت و مجلس به دو سه طرح برای اصلاح قیمت بنزین دست میافتند و نهایتا نمی دانستند کدامیک را باید اجرا کنند، این انتخاب را به مردم وا میگذاشتند تا مردم از بین چند طرح کارشناسی شده یک طرح را رای می دادند و آنگاه خود در تعیین شکل و سبک زندگی خود دخیل و حتما همراه تر بودند.
بیایید در این بین به یک مسئله دیگر هم فکر کنیم، خانه آشوبگر کجاست؟
 اگر نبود شکاف ها، اگر نبود بی اعتمادی ها، اگر نبود اختلافات، آشوبگر در کجا لانه می کرد؟ مگر غیر از این است که ضد مردم، ضد ایران و ضد انقلاب، بر بستر نارضایتی و بی اعتمادی زیست می کند؟
جمهوریت و نقش دادن به مردم، بهترین و عاقلانه ترین راهی است که هم مشکلات پیش رو را مرتفع می کند و هم امکان زیست و رشد قارچ گونه ضد مردم، ضد ایران و ضد انقلاب را می گیرد.
فهم رای مردم نیز سخت نیست، امروزه با یک پیامک هم می شود نظر سنجی کرد.
حکمرانی آسان است اگر در شکل حکمرانی خود نقش مردم را ببینیم. اما اگر از اساس در شیوه حکمرانی خود، نقش مردم و سازوکار حضور آنها را ندیدیم، نه تنها نمی توانیم حکمرانی آسان داشته باشیم، بلکه برای باز کردن یک گره کوچک نیز، نیاز به چنگ و دندان داریم!
حکمرانی آسان یعنی چنان جامعه و مردم را در سرنوشت مسائل ریز و درشت خود دخیل کنیم، تا مردم حاکمیت رای و نظر خود را ببینید و آن موقع به تصمیمات خود و قضاوت های خود حساس تر شوند و دقیق تر.
برخی وکالت های چهار ساله مجلس و ریاست جمهوری را، مقدر ساختن مردم بر سرنوشت خویش می بینند، اگر چه کلامی درست است اما کافی نیست. تجربه چهل ساله نشان داده، دولت ها علی رغم وعده های خویش بعد از رای آوری، خرشان از پل گذشته است و موکلان شان را به یاد ندارند.
از طرفی نه حزبی و نه مجلسی هست که بتوانند یقه مسئولِ منتخب مردم را بگیرد. یعنی عملا اینطور نمی شود و کارآمدی در این حوزه بشدت فقیر و نحیف است.
اما حکمرانی آسان می گوید، حداقل در زمینه هایی که مستقیم به مردم مربوط است و آنها در آن زمینه ها باید مشارکت داشته باشند، باید رای و نظر مردم اخذ شود.
قدم اول برای حکمرانی آسان و مشارکت مردم در کارها، الزام قانونمند طرح های مشارکتی به اخذ رای و نظر مردم است.
حکمرانی آسان را باید تجربه کنیم. حتی تحول در بروکراسی نیز، آنجا که ارباب رجوع مردم هستند، نیاز به همفکری و نظر جمهور مردم دارد.
رضایت مردم و اعتماد سازی، دور از دسترس نیست، جبران بی اعتمادی هایی که مسئولین به بار آورده اند نیز با حکمرانی آسان قابل تحقق است. ان شاءالله
اما جواب سوال، خانه آشوبگر کجاست؟
خانه آشوبگر جایی است در شکافِ بی اعتمادی و عدم مشارکت مردم در امور خویش، آنجا که جمهوریت فراموش شده و برخی نهاد های مردمی، مانند دولت و مجلس که ماهیتی جز نماینده مردم بودن ندارند، قلب حقیقت شده اند.
#اطراف
آبان 1398
https://eitaa.com/atraf_manhttps://t.me/atraf_man

undefined یادداشت رسیده| خانه آشوبگر کجاست؟
خانه آشوبگر جایی است در شکافِ بی اعتمادی و عدم مشارکت مردم در امور خویش، آنجا که جمهوریت فراموش شده و برخی نهاد های مردمی، مانند دولت و مجلس که ماهیتی جز نماینده مردم بودن ندارند، قلب حقیقت شده اند...undefined
hawzahnews.com/news/872548@HawzahNews

۱۱:۵۸

۷ فروردین ۱۳۹۹

#تجربه شیف شب اورژانس بیمارستان#قم
کارهای خدماتی و کارهای مراقبتی از بیمار
1- تی کشیدن، تی شستن، جارو کشیدن اورژانس2- ضد عفونی کردن برخی سطوح، مثل تخت، کف زمین، میزها و ... (این مواد آماده وجود دارد و از نیروی خدماتی باید یاد بگیرید)3- تعویض ملافه و پتوی روی تخت ها، بعد از رفتن هر مریض می بایست ملافه و پتو تعویض شود4- تمیز کردن میز جلوی هر تخت5- بردن آزمایشات به آزمایشگاه (آزمایش ها درون جعبه ای جمع می شوند) (نمونه ادرار در دستشویی اورژانس است)6- بردن مریض ها به سی تی اسکن ، با ولیچر یا با تخت بسته به حالشان / مریض نباید تنها برود / برای سی تی اسکن می بایست پرونده بیمار را هم بریم / گاهی یک پرستار همراهی می کند با شما و گاهی خیر / در سی تی می بایست یک کاور قبل از خوابیدن بیمار پهن کنید و بعد از بلند شدن بیمار انجا را با اسپری ضد عفونی نمایید .7- دستگاه اکسیژن: برخی از بیمار ها نیاز به کمک دارند برای نصب ماسک اکسیژن/برخی نیاز دارند تا درجه اکسیژن را زیاد کنیم ( نکنه: کم کردن جایز نیست مگر با هماهنگی پرستار)/ پرکردن ظرف آب اکسیژن از آب مقطر (مقدار کمی تا درجه اول ظرف را پر کنید)8- برخی بیمارها دارو و قرص باید بخورند / پرستارها آن را روی میزشان قرار داده اند اما انها متوجه نشده اند، یادآوری کنید تا بخورند و کمکشان کنید9- دست به سرم نزنید و تنظیماتش را دخالت نکنید، به پرستارها بگویید10- تشکیل پرونده برای بیمار در بخش کار دیگری است اگر یاد گرفتید انجام دهید (برخی بیمارها به بخش منتقل می شوند)11- پیرمردها و پیرزن ها نیاز به توجه دارند برای رفتن به دستشویی / اگر کمک خواستند کمک کنید و الا با چشم مراقبت کنید12- برخی بیمارها نیاز به صحبت کردن و آرامش دارند، با انها صحبت کنید / برخی همراهان بیمار نیز دچار تشویش هستند و نگران، انها را نیز آرام کنید و روحیه بدهید13- حتما لبخند به لب داشته باشید و بین تخت ها بچرخید اگر کسی کاری داشت به آنها توجه کنید و بگویید که آماده کمک هستید و کافی است تا اشاره کنند. 14- مراقب باشید تا تخت ها روی قفل باشند / اگر قفل تختی باز باشد امکان دارد حرکت کند و پیرزن و یا پیرمرد به زمین بیافتند / حفاظ تخت ها را بالا نگه دارید تا مریض ها نیافتند
کارهای بالا، یک نوع از کارهایی است که صورت می گیره و طلاب کارهای متنوعی انجام میدهندپ.ن: در این بخش ها با لباس کامل گان، دستکش، ماسک و کلاه حاضر میشویم.#همراه_جهادی_بیمارستانروایت اول@atraf_man

۱۰:۲۱

پیرمرد بیدهندی
پیرمردی است بالای هشتاد سال، اهل بیدهند قم، خیلی با وقار و لاتی صحبت میکنه، شروع میکنه از تعداد بچه ها و داماد و عروس هاش حرف میزنه، از ماندن در بیمارستان خسته شده، دلش برای بچه هاش تنگ شده/ میروم پیش پرستار، از تو پرونده یک شماره تلفن پیدا میکنیم، تماس می گیرم و بهش توضیح میدم که پدرش دلتنگ شده، از پشت گوشی توصیه میکنه که مواظب پدرش باشیم/ گوشی را دست پدر میدهم، صدا را نمی شنود، مایوسانه گوشی را پس میدهد، به پسر میگویم که به بیمارستان زنگ بزند و با پدرش صحبت کند، می گوید باشه،/ گوشی را با اسپری الکل ضد عفونی میکنم میذارم تو جیبم/ دقایقی بعد تو اتاق سرک کشیدم ببینم حال پیرمرد چطوره، تلفنش زنگ نخورده بود، داشت گریه می کرد، رفیق طلبه ام هاج و واج بالاسرش نمی دانه پیرمرد هشتاد ساله را چطور آرام کنه!/ سر صحبت را باز کردم، مغازه دار بوده، همه چی هم داشته، زمین گردو و بادام و ... داره، میگه داماد هاش پولدارند، پسرش اهل نبوده، اما حالا اهل شده و ترک کرده/ ماسک اکسیژن برایش میگذارم، کمی آرام شده و میخوابه/
#همراه_جهادی_بیمارستانروایت دوم
@atraf_man

۱۰:۲۲

راننده وانت
از معدود جوان هایی است که در بیمارستان بستری شده، هر وقت سر زدم خواب بود و بی حال/ همراهانش چند ساعت یکبار عوض میشوند، اما غذا و میوه روی میزش دست نخورده/ با آب مقطر ظرف آب اکسیژن را پر میکنم، به اندازه درجه اول، همراهش تشکر میکنه، جوان هیکلی و پرورش اندامی است، می پرسم چرا چیزی نخورده؟، میگه میل نداره، با خودش حرف میزنم، میگه میل ندارم، پرسیدم آخرین بار کی چیزی خوردی؟ خیلی وقته چیزی نخورده، لب هایش خشکه، براش توضیح میدم که باید دهان و گلوش را تر نگه داره، هنوز بی رمق در جاش افتاده، با اصرار بلندش میکنم و مینشینه، شروع کردم به ماساژ، یواش یواش سر حال میشه، داداشش داره کیف میکنه، میگه حاج آقا، نمی دونستم باید ماساژ بدم. میل به غذا پیدا میکنه و شروع میکنه به غذا خوردن/ خودش و برادرش و اطرافیان تخت خیلی راضی هستند، من فاتحانه از اتاق خارج میشم/ دوباره که سر زدم سر حال تر بود، با هم گرم تر شده بودیم، گفت راننده وانته، پیکان! از اینکه طلبه ای ماساژش داده خیلی راضی بود/ اطرافیان و همراهای بیمارها، خیلی ابراز رضایت می کنند، خانم یکی از بیمارها میگه، این ها همه شان طلبه هستند، سریع توضیح میدم که ما در هر شیفت دو نفر هستیم و الباقی پرستار و خدماتی هستند/ البته این ایام لباس های مان همه شبیه به همدیگره، اما ظاهرا از پشت لباس یکدست و ماسک و دستکش هم ما طلبه ها خیلی تابلوییم! شاید بخاطر نوع حرف زدن مان باشد، شاید!
#همراه_جهادی_بیمارستانروایت سوم
@atraf_man

۱۰:۲۲

دود در اورژانس
با بچه های اورژانس راحت ترم، بچه های گرم تری هستند، هم تیم پرستاری هم تیم خدماتی، احساس می کنم آدم های اورژانس خیلی با بخش داخلی و جراحی متفاوتند، شاید سرعت و تحرک طبیعی اورژانس دلیل شده، در اورژانس بارها خدماتی ها و پرستارها دعوت به استراحت و خوردن چیزی می کردند، در اتاق پشت اورژانس، اما در بخش داخلی و جراحی این حرف ها نیست، اصلا کاری باهات ندارند / آن روز بین بخش جراحی و اورژانس در تردد بودم، رفتم اورژانس چندتا خرده کار بود و رسیدگی به چند بیمار/ برای استراحت وارد اتاق پشتی شدم، دیدم چندتا پرستار و خدماتی جمع اند، از اتاق دود به بیرون می خزید، یکی از بچه های خدماتی یک شی سیاه رنگی که ازش دود متصاعد بود را دم دماغش نگه داشته بود، دستکشم را دور انداختم و ماسکم را برداشتم، دست و صورتم را شستم و وارد شدم / یک پیکنیک کوچک وسط آبدارخانه روشن بود، کمی اسپند به همراه چند تکه عنبرنسارا مشغول سوختن بودند/ با تعجب پرسیدم: این ها چیه؟ خانم سر پرستار جواب داد بخاطر ضد عفونی کردن ریه و ...، گفتم: مگه تاثیر داره؟ گفت: من همینو - پرستار دیگه ای را نشان داد - با همین خوب کردم؛ خنده ام گرفته بود، گفتم: واقعا جا داشت از این جمع با شکوه یک عکس می گرفتم، بعد گفتم: اگر اهالی طب سنتی این صحنه را میدیدند جشن میگرفتند / پرسیدم: دکتر ها که میگن اثر نداره، گفت: بیخود میگن، گفتم: تو تلوزیون فلان دکتر گفته، گفت: کدومش؟ وقتی اسمش را گفتم، گفت: بیخود میگه/
#همراه_جهادی_بیمارستان روایت چهارم
@atraf_man

۱۰:۲۲

خجالتی، بدحال، دل نازک
مشغول ماساژ دادن پیرمردها بودم، یک راه ارتباطی خیلی خوبه، تقریبا اکثر آدم ها در برابرش منفعل هستند و دوست دارند ماساژ بگیرند، اما پیرمردهای خجالتی اول کار با رودربایستی میگن نمی خواهند، اما بعد از چند دقیقه حسابی سرحال میشن، ده روز یا پانزده روز بستری بودن، بدن را خسته میکنه / تو اتاق دو تا پیرمرد را ماساژ دادم و بعد با آنها تمرین تنفس عمیق کردم، مرد میانسالی که از بقیه جمع جوانترست، خیره شده بود به من، گفت: به من هم یاد میدهی، با لبخند رفتم سمتش، گفتم اول بایست یک ماساژ بگیره، با خوشحالی نشست روی تخت، ماساژ حسابی که گرفت، تمرین تنفس هم کردیم، تازه گاردش باز شده بود و صحبت می کرد، راحت گفت که میترسه، موبایل هوشمندش ظاهرا بی تاثیر نبود!/ در همین حین رفیق اهوازی که مثل من آمده برای کمک جهادی، وارد اتاق شد، پرسیدم کاری داری؟ اشاره کرد آره، رفتم سمتش و چند قدم آمد جلو، با لهجه شیرین جنوبی گفت: اون مریض بد حاله تخت 22 - معلول هم هست و بیماری روحی هم داره - بهش گفته پوشکش را عوض کنه! ظاهرا یک روزه عوض نشده، چشمام گرد شد، من که از پوشک بچه خودم عوق می زدم و تهوع می گرفتم چه باید می کردم، گفتم: ببین برادر من بلد نیستم، می ترسم خرابکاری کنم، یکی از خدماتی ها را صدا کن و باهاش انجام بده، گفت: مگه پوشک بچه ات را عوض نکردی! / از اول ورودم به بیمارستان از همین مسئله می ترسیدم، نکنه از بالا آوردن کسی بالا بیارم! نکنه با دیدن ادرار و مدفوع کسی عوق بزنم! نکنه با دیدن مرده ای، گریه کنم! من دل نازکم آخه / خلاصه شیخ حمید بی خیال من شد، منم رفتم سراغ بقیه بیمارها .
#همراه_جهادی_بیمارستان روایت پنجم@atraf_man

۱۰:۲۶

جهادیِ آمبولانس
اون روز هم بین بخش جراحی و اورژانس در تردد بودم، آمدم اورژانس به بیمارها سر زدم، دارو و غذا و میوه را یادآوری کردم، یکهو دم در اورژانس شلوغ شد، رفتم آن سمت، یکی از بچه های خدماتی بهم نگاه کرد و گفت: کمک می کنی؟ گفتم آره / پیرزنی روی تخت خوابیده بود، دخترش که همسن مادرم بود نگران و مضطرب ایستاده بود، پرستار آمد و گفت بذاریدش روی آن تخت، تخت آمبولانس منظورش بود، پیرزن را سه نفری گذاشتیم روی تخت، خدماتی هلش داد و بردش سمت آمبولانس و با یک حرکت حرفه ای تخت را تو دل آمبولانس جا داد، از راننده پرسید بر میگردی همین جا دیگه؟ راننده گفت آره، خدماتی رو کرد بمن گفت: سوار شو حاج آقا / تازه فهمیدم قراره با آمبولانس برم یه بیمارستان دیگه، قصه از این قراره: پیرزن حالش بد بوده و به یک بیمارستان مراجعه می کنه، چون تبش بالا بوده به عنوان مشکوک به کرونا به بیمارستان ما ارجاعش میدن، اینجا تو بیمارستان کرونایی ها بعد از بررسی و سی تی اسکن و غیره، معلوم میشه علائم کرونا نداره و همان دیابت و مشکل قلب و ... حال او را بد کرده، از اینجا با اون بیمارستان اول هماهنگی میشه جهت ارجاع بیمار / اولین بار بود که تو آمبولانس نشسته ام ـ خدا روزی کسی نکنه ـ اول کار شیر کپسول اکسیژن را برای پیرزن باز کردم، من و پیرزن روی تخت و همراهش عقب نشسته ایم و راننده به همراه پرستار جلو هستند، آمبولانس قدیمی است و تکان های شدیدی داره، از پشت ماسک تو این قفس ،نفس کشیدن سخت تره، همراهش کمی درد و دل میکنه و خسته از این سرگردانی، میگه نمیشه هواکش وسط سقف را باز کنی؟ دارم خفه میشم؛ نگاهی به هواکش می کنم، ازش سر در نمیآرم، پرسیدم میخواهی پنجره را کمی باز کنم؟ تایید می کنه، میگم سردش نشه یه وقت، میگه گرماییه / راننده در را باز می کنه و تخت را میکشه بیرون، نحوه باز و بسته کردن محافظ تخت را یادم میده و تخت را به من میسپره، با اعتماد به نفس تخت را هل میدم سمت سربالایی ورودی بیمارستان، تا نصفه هاش خوب رفتم، آخرش کج شد، پرستار همراه هم کاری ازش برنمیاد، راننده خودش را میرسانه، وارد سالن شدیم، پرستار رفت پیش سوپروایزر بخش، در همین دقایق راننده نحوه هدایت تخت را در 30 ثانیه آموزش میده و میره پیش ماشینش / باید میرفتیم اورژانس، خب طبق قواعد طبیعی کسی با این بندگان خدا هماهنگ نکرده، اورژانس شان خلوته، اینجا نکته دیگه ای هم فهمیدم، تقریبا نمیشه بین بیمارستان ها فرقی بین کرونایی و غیر آن گذاشت، چون هیچ بیمار مراجعه کننده ای تضمین نمیده که کرونا نداشته باشه، دارم به مدیریت درمان این همه بیمارستان و کادر و ... فکر می کنم / هنوز بیمار را پذیرش نکرده اند که یک پرستار که ظاهرا مسئول آن وقت بود میاد جلو و شروع میکنه به درد و دل کردن، از سختی کارشون میگه، بخاطر یکدست بودن لباس ها فکر میکنه منم پرستارم، آنقدر درد و دل داره و خسته است که دلم نمیاد وسط صحبت هاش بگم من پرستار نیستم و طلبه جهادیم / هنوز منتظریم، خانم دکتر داره با یک دکتر دیگه تماس میگیره بابت هماهنگی و پذیرش، اما اون آقای دکتر جواب نمیده، همراه بیمار چند بار میپرسه پس چی شد! بهش میگیم باید صبر کنه، اینجا بود که حال پرستار و دکتر ها را فهمیدم ، وقتی ما خسته و کلافه میریم سمت شان و درخواست میکنیم زودتر کارمان راه بیافته، اما او با متانت میگه باید صبر کنی! / سر پرستار ول کن نیست، دوباره آمده برای درد و دل، اینبار خیلی نزدیک تر آمده، داره با کلی اصطلاح پزشکی و فلان و بهمان حرف میزنه، نمی فهمم چی میگه، اما سر تکان میدم و تاییدش میکنم، خب سنگ صبور بودن هم یک کار جهادی است دیگه! / بالاخره بیمار پذیرش شد، حسابی خسته شدیم، یک جوان میاد جلو و با لبخند و نشاط میپرسه از فلان بیمارستانید؟ کارتون زیاده؟ همه کرونایی اند؟، از لباسمان خوشش آمده ظاهرا! ولی من شناختمش، فروشنده بوفه دانشگاه بود، یاد اون روزای دانشگاه افتادم و سر و کله زدنم باهاش / سوار آمبولانس شدیم و برگشتیم بیمارستان، پشت آمبولانس دارم فکر می کنم، به موقعیتی که درش هستم، به اینکه هیچ وقت به چنین وضعیتی فکر نکرده بودم، به اینکه خاطره امروزم را حتما برای خانمم تعریف کنم / با پرستار دو تایی رفتیم آبدارخانه و استراحت، پرستار با من صمیمی تر شده، دوتایی خاطره امروز را برای بقیه تعریف کردیم، پرستار هر چی میگفت بعدش اضافه می کرد حاج آقا شاهده، اصرار می کنه به خودم بیشتر برسم و بیشتر بخورم، چندتا مراقبت پزشکی هم اضافه می کنه
#همراه_جهادی_بیمارستان روایت ششم
@atraf_man

۱۰:۲۶