هدیه تولد روز مادرتمام تمرکزم را در این مدت گذاشتهام روی رمانهای تاریخی با محوریت زندگی حضرت زهرا (سلامالله علیها). تعدادشان هم کم نیست الحمدلله. اینکه برای نویسنده ایرانی زندگانی حضرت زهرا (سلامالله علیها) مهم باشد، برایش وقت بگذارد و رمان بنویسید خیلی مهم است. بالاخره یک راه نشر معارف اهل بیت خصوصا زندگانی دختر پیامبر همین نوشتن رمان است.اما اینجا، لحظاتی است که حسرت میخورم. حسرت فراوان هم میخورم! لحظاتی که آه و پوف حسرت از دهان آدم بیرون میآید و با خودش میگوید چرا! حالا اگر میخواهید بدانید منشأ این آه و پوف حسرت چیست به چندتا کلیدواژه که من برایتان میآورم. همین اول بگویم این کلیدواژهها آنقدر معروف و مشهور و آشنا است که حتی برای خیلیهایش نیاز به جستوجو ندارید! اولینش »حدیث کساء» است. دومی «دعای نور» است که با عبارت بسمالله النّور شروع میشود و معروف است که حضرت زهرا (سلامالله علیها)آن را به سلمان یاد داد. سومی حدیث لوح است. اگر عبارت دعای نور و حدیث لوح را نشنیدهاید، صد در صد اسم حدیث کساء را شنیدهاید یا در مجالس آن حضور داشتید. حالا بیاید و بگویید اینها را در کدام داستان مربوط به حضرت زهرا (سلامالله علیها) خواندهاید؟ تازه اینها مشتی نمونه خروار است و تا دلتان بخواهد حدیث و روایت از حضرت زهرا (سلامالله علیها) داریم که کسی سراغشان نرفته است.اینها آنجایی بیشتر آدم ناراحت میکند که نویسندهها (فرقی هم ندارد معروف یا گمنام، باتجربه یا نوقلم) اغلب میگویند نوشتن درباره زندگانی حضرت زهرا (سلامالله علیها) برای مخاطب دیگر جذابیت ندارد. البته راست هم میگوید. مخاطبی که تکرار مکرّرات را زیاد دیده است معلوم است به داستان تازهای که آن هم سرشار از تکرار است روی خوش نشان نمیدهد. ولی اگر نویسنده محترم و ناشر ارجمند وقت بگذارد و توقعش را بالا ببرد و درست و حسابی تحقیق کند، از اقیانوس زندگانی حضرت زهرا (سلامالله علیها) مرواید پرکشش و جذابی را میتواند صید کند و با آن مخاطب را سرگرم کند. ضعف تحقیق و تنبلی منشأ آن حسرت و آه است. من نمیخواهم کسی را قضاوت کنم ولی آن چیزی که من دیدهام، اغلب نویسندگان ما با سنت معصوما (علیهمالسلام) رابطه درستی ندارند. از سنت معصومان (علیهمالسلام) خواندن قرآن بود. (این را باید بگذارد بعدا دربارهاش حرف بزنم.) جنبه دیگری از رابطه ما با معصومان (علیهمالسلام) خواندن احادیث آنهاست که شامل قول و فعل و تقریر آنها است. دهها قول و فعل و تقریر از حضرت زهرا (سلامالله علیها) برای ما به جا مانده است که میتوانیم از آنها در داستانمان حرف بزنیم.
از سلطانآباد تا آذربادیادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی@Azarbadir
از سلطانآباد تا آذربادیادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی@Azarbadir
۱۲:۵۸
از سلطان آباد تا آذرباد
هدیه تولد روز مادر تمام تمرکزم را در این مدت گذاشتهام روی رمانهای تاریخی با محوریت زندگی حضرت زهرا (سلامالله علیها). تعدادشان هم کم نیست الحمدلله. اینکه برای نویسنده ایرانی زندگانی حضرت زهرا (سلامالله علیها) مهم باشد، برایش وقت بگذارد و رمان بنویسید خیلی مهم است. بالاخره یک راه نشر معارف اهل بیت خصوصا زندگانی دختر پیامبر همین نوشتن رمان است. اما اینجا، لحظاتی است که حسرت میخورم. حسرت فراوان هم میخورم! لحظاتی که آه و پوف حسرت از دهان آدم بیرون میآید و با خودش میگوید چرا! حالا اگر میخواهید بدانید منشأ این آه و پوف حسرت چیست به چندتا کلیدواژه که من برایتان میآورم. همین اول بگویم این کلیدواژهها آنقدر معروف و مشهور و آشنا است که حتی برای خیلیهایش نیاز به جستوجو ندارید! اولینش »حدیث کساء» است. دومی «دعای نور» است که با عبارت بسمالله النّور شروع میشود و معروف است که حضرت زهرا (سلامالله علیها)آن را به سلمان یاد داد. سومی حدیث لوح است. اگر عبارت دعای نور و حدیث لوح را نشنیدهاید، صد در صد اسم حدیث کساء را شنیدهاید یا در مجالس آن حضور داشتید. حالا بیاید و بگویید اینها را در کدام داستان مربوط به حضرت زهرا (سلامالله علیها) خواندهاید؟ تازه اینها مشتی نمونه خروار است و تا دلتان بخواهد حدیث و روایت از حضرت زهرا (سلامالله علیها) داریم که کسی سراغشان نرفته است. اینها آنجایی بیشتر آدم ناراحت میکند که نویسندهها (فرقی هم ندارد معروف یا گمنام، باتجربه یا نوقلم) اغلب میگویند نوشتن درباره زندگانی حضرت زهرا (سلامالله علیها) برای مخاطب دیگر جذابیت ندارد. البته راست هم میگوید. مخاطبی که تکرار مکرّرات را زیاد دیده است معلوم است به داستان تازهای که آن هم سرشار از تکرار است روی خوش نشان نمیدهد. ولی اگر نویسنده محترم و ناشر ارجمند وقت بگذارد و توقعش را بالا ببرد و درست و حسابی تحقیق کند، از اقیانوس زندگانی حضرت زهرا (سلامالله علیها) مرواید پرکشش و جذابی را میتواند صید کند و با آن مخاطب را سرگرم کند. ضعف تحقیق و تنبلی منشأ آن حسرت و آه است. من نمیخواهم کسی را قضاوت کنم ولی آن چیزی که من دیدهام، اغلب نویسندگان ما با سنت معصوما (علیهمالسلام) رابطه درستی ندارند. از سنت معصومان (علیهمالسلام) خواندن قرآن بود. (این را باید بگذارد بعدا دربارهاش حرف بزنم.) جنبه دیگری از رابطه ما با معصومان (علیهمالسلام) خواندن احادیث آنهاست که شامل قول و فعل و تقریر آنها است. دهها قول و فعل و تقریر از حضرت زهرا (سلامالله علیها) برای ما به جا مانده است که میتوانیم از آنها در داستانمان حرف بزنیم. از سلطانآباد تا آذرباد یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی @Azarbadir
بخش دوم)اگر این کارها را نکنیم نمیتوانیم به حضرت زهرا (سلامالله علیها) به چشم الگو نگاه کنیم. دختر پیامبر الگوی همیشگی و ابدی تمام زنان جهان است. چنین زنی، در همه ابعاد زندگی بشری حرف برای گفتن دارد. تقلیل دادن ابعاد وجودی ایشان به یک امامزاده یا زنی عابد یا زنی سیاستزده، ظلم مضاعف از جانب پیروان ایشان است. حضرت زهرا (سلامالله علیها) هم زن خانهدار بود، هم زن پرستار، هم زن اجتماعی، هم زن زاهد، هم زن عالم. در کنار این ابعاد باقی ابعاد را هم خودتان اضافه کنید.مگر در داستان نمیگوییم نگو، نشان بده. خب چطور ابعاد را میتوانیم نشان دهیم؟ مگر در داستان چیزی جز کنش و واکنش شخصیتها است؟ مگر میشود با حلواحلوا دهان را شیرین کرد؟ حضرت زهرا (سلامالله علیها) که فقط در ایام بعد از سقیفه فعال نبود که اگر چنین بود از قالب شخصیتی ایشان بیرون میزد. حضرت زهرا (سلامالله علیها) همان پرستار جنگهای بدر و احد است، همان کسی است که در احزاب و خیبر، پابهپای زنان دیگر در پشت صحنه، به رزمندگان اسلام کمک میکرد. درست که حضرت زهرا (سلامالله علیها) اولین شهید ولایت است و ما اگر سالی صد رمان هم درباره سقیفه بنویسیم باز هم کم است؟ اما فقط و فقط نوشتن از سقیفه، نقطه آمال ماست؟ (نمیخواهم روز ولادت حضرت زهرا (سلامالله علیها) از تلخی آن روزها بگویم اما همین سقیفه را هم اغلب احساسی و بدون تحلیل ارائه کردهایم.)خب کو؟ کو مناجاتهای شبانه دختر پیامبر؟ کو رفتار تربیتی حضرت زهرا (سلامالله علیها)؟ کو گفتوگوهای همسرانه ایشان با شوهرش علیبنابیطالب؟ فکر نکنید این چیزها را باید تخیل کنیم و وارد ساحت قدسی معصوم بشویم. نه. آنقدر روایت و حدیث مستند و صحیح داریم که خدا میداند. یک نمونه واضح و آشکارش همین حدیث شریف کساء است. در چند داستان و رمان روایت دراماتیکی جذابی از این ماجرا خواندهاید؟اینها ناله و فریاد و درد نیست. اینها گنجینههایی است که ما تاکنون درست و حسابی سراغش نرفتهایم. در احادیث فاطمی تا دلتان بخواهد قول و فعل و تقریر داریم که به راحتی به داستان تبدیل میشوند و میتوانند به غنای داستانی ما کمک کنند. ما درباره رمان تاریخی به ته خط نرسیدهایم، بلکه تازه ابتدای راه هستیم. هنوز هزاران نگفتنی در معارف اهل بیت وجود دارد که قابلیت داستانپردازی دارند و ما سرغشان نرفتهایم.
از سلطانآباد تا آذربادیادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی@Azarbadir
از سلطانآباد تا آذربادیادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی@Azarbadir
۱۲:۵۹
نکته شماره ۱۱۵هیچ قرص و دارو و کیمیایی وجود ندارد که اضطراب ما را نسبت به ناآگاهیهایمان درباره نویسندگی کم کند و ساعتهای ملالآور ما را وقتی داریم در گرداب مشکلات نوشتنمان غرق میشویم کم کند.شما مقصر نیستید، انگشت اتهام را به سمت نویسندگان موفق گذشته و اکنونی بگیرید که با دستاوردهایشان، ظالمانه کار شما را سخت کردند! چرا؟ چون آنها با آفریدن آثار خوب، معیارهایی را وضع و قواعدی را تثبیت کردهاند که شما نمیتوانید به کمتر از آن رضایت بدهید!اما جای نگرانی نیست. آنها نیز مثل شما تحت تأثیر نویسندگان معاصر و گذشته خودشان بودند و حس و حال شما را درک کردهاند. اما آنها به جای فکر کردن به اضطرابهایشان، راه حل مشکلاتشان را کشف کردند و به شکل اصول و قواعد نگارش درآوردهاند. البته آنها میراثشان را با خودشان به گور نبردند! بلکه برای شما به ارث گذاشتهاند. پس کار شما از جهتی آسانتر هم هست. شما میراث آشکار نویسندگان را دارید.از آنها استفاده کنید و وقتی که احساس تنگنا کردید بدانید شما هم قرار است قواعد جدیدی را به این میراث بزرگ اضافه کنید و جزو نویسندگانی باشید که آثارشان معیار دیگران خواهد شد!#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذربادیادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی@Azarbadir
از سلطانآباد تا آذربادیادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی@Azarbadir
۱۳:۰۶
۱۳:۵۳
از سلطان آباد تا آذرباد
قسمت شصت و پنجم پادکست متنخوانی قابوسنامه را در شنوتو بارگزاری کردم. میتوانید وارد کانال سیکا در شنوتو شوید و گوش کنید. ضمنا میتوانید با کپی لینک آراساسی که برایتان گذاشتهام، سیکاپادکست را در پادگیرهای دیگر به رایگان استفاده کنید. خوشحال میشم از هر پادگیری که استفاده میکنید، در کانال سیکا عضو شوید. منتظر پیشنهادها و دیدگاههایتان درباره این مجموعه پادکست هستم. #سیکاپادکست لینک فید آراساس https://shenoto.net/feed/Seika لینک کانال سیکا در شنوتو https://shenoto.com/channel/podcast/Seika از سلطانآباد تا آذرباد یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی @azarbadir
در آپلود قسمت ۶۵ام، حواسم نبوده و قسمت ۶۴ام را آپلود کردم. ضمن عذرخواهی، ویرایش کردم و قسمت ۶۵ام آپلود شد.
۱۴:۱۳
۱۴:۵۶
هرشب خوانش متون کهن فارسی را ساعت ۲۱ شروع میکنیم.تا ۳۰ دقیقه دیگر متنخوانی قسمت شصت و ششم قابوسنامه آغاز میشود.
لینک حضور در جلسه قرار:https://gharar.ir/r/edb06cad
از سلطانآباد تا آذربادیادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی@Azarbadir
لینک حضور در جلسه قرار:https://gharar.ir/r/edb06cad
از سلطانآباد تا آذربادیادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی@Azarbadir
۱۷:۰۰
نکته شماره ۱۱۶فضای مجازی میل ما را به اشتراکگذاری افزایش داده است. دوست داریم هر اتفاق تازه یا چیز جدیدی که یاد گرفتهایم با دیگران به اشتراک بگذاریم.یکی از علت کمخوانی و بیتمرکزی ما فضای مجازی است که میخواهد سریع همه یا تمام چیزی که خواندهایم را با دیگران به اشتراک بگذاریم.هنگام مطالعه حتما گوشیتان را روی حالت سکوت بگذارید و از خودتان دور کنید. گوشی موبایل و فضای مجازی از مهمترین علل بدخوانی و کمخوانی ما است. اگر هم از طریق سکوهای مطالعه دیجیتال کتاب میخوانید سعی کنید بدون اتصال اینترنت کتاب بخوانید. در کوتاهمدت خیلی سختی خواهید کشید اما کمکم از این عادت خوب سود خواهید برد.#نکات_خواندن
از سلطانآباد تا آذربادیادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی @Azarbadir
از سلطانآباد تا آذربادیادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی @Azarbadir
۵:۲۷
در افسانهها آوردهاند که مسعود آذرباد انقدر حواسش جمع است، هیچوقت، هیچکجا، هیچچیز را فراموش نکرد.ولی خب افسانه است! من همیشه یک چیزی را فراموش میکنم! این دفعه هم شارژر لپتاب را فراموش کردم و متنخوانی امشب در هالهای از ابهام است. آپلود بخش قبلی هم همینطور.
از سلطانآباد تا آذرباد#یادداشتهای_یک_نویسنده_و_ویراستار_داستانی_فراموشکار@Azarbadir
از سلطانآباد تا آذرباد#یادداشتهای_یک_نویسنده_و_ویراستار_داستانی_فراموشکار@Azarbadir
۱۳:۲۸
از سلطان آباد تا آذرباد
نکته شماره ۱۱۴ هنگام مطالعه به مسئله نور و گرما توجه کنید. مطالعه در محیط خیلی پرنور یا کمنور، بسیار گرم یا بسیار سرد، روی مطالعهتان اثر منفی میگذارد. اگر محل مطالعهتان با نور خورشید روشن میشود خیلی خوب است. اما اگر با نور مصنوعی مطالعه میکنید سعی کنید ترکیبی از دو نور زرد و سفید باشد. میزان گرما و سرمای یک مکان تا حد زیادی وابسته به طبع خودتان دارد. افراد سرمادوست یا گرمادوست دماهای متفاوتی را دمای مناسب میدانند. اما بهترین دما برای مطالعه، دمایی است که نه عرقتان را دربیاورد نه شما را دچار رخوت و خوابآلودگی کند و نه اعصابتان را تحریک کند. مسئله نور و گرما را جدی بگیرید. مطالعه در نور نامناسب به چشمها آسیب میزند و دمای نامناسب هم در درازمدت حس بدی نسبت به مطالعه در ناخودآگاه شما ایجاد میکند. #نکات_نوشتن از سلطانآباد تا آذرباد یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی @Azarbadir
سرکار خانم حیدر از اعضای خوب کانال یک یادداشت درباره یکی از نکات خواندن مطلبی را برای من فرستاده بودند. به جهت اهمیت و جذابیت در کانال هم میفرستمش تا شما هم بخوانید.
۱۳:۵۷
از سلطان آباد تا آذرباد
سرکار خانم حیدر از اعضای خوب کانال یک یادداشت درباره یکی از نکات خواندن مطلبی را برای من فرستاده بودند. به جهت اهمیت و جذابیت در کانال هم میفرستمش تا شما هم بخوانید.
#یادداشت_مهمانتوصیههای مردانه برای دنیای زنانه دیروز مطلبی خواندم از آقای آذرباد که در کانال خود توصیههایی را برای نویسندگان جوان مینویسند. شخصا از نظرات ایشان استفادههای زیادی میکنم (اصولا برای همین عضو کانالشان هستم!) اما مطلب دیروز من را قلقلک داد که به مناسبت امروز این چند خط را بنویسم. ایشان در نکتهای نوشتند که برای مطالعه مراقب باشید که نور کم یا زیاد نباشد، چون کیفیت نور تاثیر مستقیمی بر کیفیت و کمیت مطالعه شما دارد و ایضا حواستان هم به دمای اتاق باشد که خواب آلوده یا سرماخورده نشوید. در درستی این حرف که هیچ شکی نیست. منتها نکته اینجاست که این توصیه به منی که با افتخار و شکر به درگاه الهی مادر یک کودک ده ماهه هستم فقط یک لبخند ژکوند بر لبم می آورد. کیفیت مطالعه من چگونه است؟ اولا تا می شود موبایل. چرا؟ چون تنها وقت مطالعه بنده موقع خواب کودک است فلذا نگه داشتن کتاب موقع خواباندن کودک خیلی دستوپا گیر است. دوم اینکه صدای ورق زدن کتاب میتواند در همان موقع نامناسبی بلند شود که بچه خوابش سبک شده و تمام برنامه ریزی شما به لقاءالله بپیوندد. سوم اینکه خدایی نکرده اگر کتاب چاپی در زمان نامناسب و مکان مناسب قرار بگیرد... خب با کتابی که با احتیاط ورق زدید تا خش نیفتد خداحافظی کنید. آخرین کتاب چاپی من که برای ارائه مجبور شدم موقع بیداری در دستم بگیرم جلدش کنده شد و صفحاتش مچاله شدند. چهارم اینکه همان موقع که همه جا ظلمات محض است به سمت نور شتافتن میتواند تمام برنامه ریزی را به مرز انفجار برساند. حالا اگر از شانس بد ما کتاب خواندنش لازم بود و الکترونیکی موجود نبود چاره چیست؟ چراغ قوه گوشی در حالیکه با یک لایه نازک از کاغذ یا پارچه، نور را به حداقل رساندهام و زاویهام را طوری گذاشتهام که بچه اگر بیدار شد فکر کند مامان پشت به او خوابیدهاست، نه اینکه خدایی نکرده وقتی برای خودش پیدا کرد و نینی در انجام رسالت نینیانهاش کوتاهی کرده. شاید برایتان خندهدار باشد اما من نه تنها موبایل بلکه حتی لپتاپ را به محض بیدار شدن بچه به زیر تخت پرت کردم، چون فقط کافیست که بچه احساس کند الان یک نفر بیدار است تا او هم به جمع بیداران بپیوندد. این همه سیاهه کردم، وقت شما را در روز عیدی گرفتم که بگویم یک نکته خاص به درد من نمی خورد؟ خیر! مسئله اینجاست که از این نکته ها به کرات در زیست مردانه نویسندگی مشاهده میشود که تکرار آنها باعث میشود زنان نتوانند به زیست خاص خود برای نوشتن برسند. آقای امیرخانی در وبلاگشان نوشته بودند که با پیژامه ننویسید و برای نوشتن میز کار مخصوص داشته باشید و .... خب راستش این توصیه هر بار جلوی چشمم می آید وقتی از شدت خستگی روز کمرم دیگر نمیتواند وزنم را تحمل کند و در راحتترین لباس ممکن روی تخت لم میدهم که تا وقتیکه چشمانم به زور باز است سعی کنم به مقرری نوشتن هر روز برسم. من فقط در پیژامه میتوانم بنویسم. اما ماجرا آن طرف جالبتر است. یعنی تجربیات زنان نویسنده. آگاتا کریستی، ملکه جنایی نویس جهان میگوید که موقع ظرف شستن بهترین زمان برای ریختن یک طرح جدید است. من فکر میکنم این حرف را همه زنان نویسنده با پوست و گوشتشان درک کردهاند. برای من چند بار پیش آمده که اطرافیان از من خواستند بگذارم انها ظرف بشورند و من مودبانه گفتم: خیلی ممنون، میخواهم به داستانم فکر کنم! در ادامه این زیست زنانه/مادرانه نویسندگی میخواهم به تجربه ای از خانم دبورا هالورسون اشاره کنم که در کتاب نوشتن داستان نوجوان برای دامیز گفتند. مطالب این کتاب را من در دورهها و خدمت اساتید مختلف یاد گرفته بودم و عملا کتاب از جهت آموزشی چیز جدیدی برای من نداشت، ولی نکتههای ریز زندگی شخصی ایشان به من اندازهٔ یک دوره فشرده انرژی تزریق کرد. ایشان وقتی سهقلوهایشان را برای گردش عصرانه روی کالسکه میگذاشتند و برای گردش بیرون میرفتند آن موقع فرصت داشتند تا رمان/داستان/ ایدههایشان را بگویند و بعدا بنویسند. به این ترتیب که زنگ میزدند به خانهشان و برای خودشان پیام صوتی میفرستادند و داستانشان را تعریف میکردند. شب وقتی بچهها خواب بودند موقع پیاده کردن صوتها و نوشتن داستان بود. حالا این توصیه به درد من نخورد چون اساسا با صوت میانهٔ خوبی ندارم ولی ابتکار ایشان برای حل مسئله جالب توجه بود و خب برای خودم اسباب شرمندگی داشت. وقتی یک مادر با سهقلوی پسر میتواند بنویسد قاعدتا من با یک دختر نوپا هم میتوانم.واضح است که این متن مرثیهای برای نبود ارتباط بین نیمکره چپ و راست آقایان نیست، بلکه همه این حرفها را به شما گفتم تا به خودم این را بگویم: آن نویسندۀ معروفی که با کتابهایش حال کردی و سر کلاست آمد و گفت، یک نویسندهٔ خوب نمیتواند یک خاله خوب، عمه خوب، محقق خوب یا حتی پدر خوب باشد از دنیای خودش حرف زده. نه اینکه زنان سوپرمن هستد
۱۳:۵۸
از سلطان آباد تا آذرباد
سرکار خانم حیدر از اعضای خوب کانال یک یادداشت درباره یکی از نکات خواندن مطلبی را برای من فرستاده بودند. به جهت اهمیت و جذابیت در کانال هم میفرستمش تا شما هم بخوانید.
(اوف! نوشتن درباره دنیای زنان چقدر تبصره لازم دارد) بلکه صرفا این درخواست کوچک از اساتید مرد است که یاد دادن مطالب حرفه ای و تکنیکی با شما ولی اجازه بدهید ما زنان خود، سبک زندگی زنانه، حداقلها و حداکثرهایش را تعیین کنیم. میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها بر همه انسان ها مبارک
۱۳:۵۸
از سلطان آباد تا آذرباد
#یادداشت_مهمان توصیههای مردانه برای دنیای زنانه دیروز مطلبی خواندم از آقای آذرباد که در کانال خود توصیههایی را برای نویسندگان جوان مینویسند. شخصا از نظرات ایشان استفادههای زیادی میکنم (اصولا برای همین عضو کانالشان هستم!) اما مطلب دیروز من را قلقلک داد که به مناسبت امروز این چند خط را بنویسم. ایشان در نکتهای نوشتند که برای مطالعه مراقب باشید که نور کم یا زیاد نباشد، چون کیفیت نور تاثیر مستقیمی بر کیفیت و کمیت مطالعه شما دارد و ایضا حواستان هم به دمای اتاق باشد که خواب آلوده یا سرماخورده نشوید. در درستی این حرف که هیچ شکی نیست. منتها نکته اینجاست که این توصیه به منی که با افتخار و شکر به درگاه الهی مادر یک کودک ده ماهه هستم فقط یک لبخند ژکوند بر لبم می آورد. کیفیت مطالعه من چگونه است؟ اولا تا می شود موبایل. چرا؟ چون تنها وقت مطالعه بنده موقع خواب کودک است فلذا نگه داشتن کتاب موقع خواباندن کودک خیلی دستوپا گیر است. دوم اینکه صدای ورق زدن کتاب میتواند در همان موقع نامناسبی بلند شود که بچه خوابش سبک شده و تمام برنامه ریزی شما به لقاءالله بپیوندد. سوم اینکه خدایی نکرده اگر کتاب چاپی در زمان نامناسب و مکان مناسب قرار بگیرد... خب با کتابی که با احتیاط ورق زدید تا خش نیفتد خداحافظی کنید. آخرین کتاب چاپی من که برای ارائه مجبور شدم موقع بیداری در دستم بگیرم جلدش کنده شد و صفحاتش مچاله شدند. چهارم اینکه همان موقع که همه جا ظلمات محض است به سمت نور شتافتن میتواند تمام برنامه ریزی را به مرز انفجار برساند. حالا اگر از شانس بد ما کتاب خواندنش لازم بود و الکترونیکی موجود نبود چاره چیست؟ چراغ قوه گوشی در حالیکه با یک لایه نازک از کاغذ یا پارچه، نور را به حداقل رساندهام و زاویهام را طوری گذاشتهام که بچه اگر بیدار شد فکر کند مامان پشت به او خوابیدهاست، نه اینکه خدایی نکرده وقتی برای خودش پیدا کرد و نینی در انجام رسالت نینیانهاش کوتاهی کرده. شاید برایتان خندهدار باشد اما من نه تنها موبایل بلکه حتی لپتاپ را به محض بیدار شدن بچه به زیر تخت پرت کردم، چون فقط کافیست که بچه احساس کند الان یک نفر بیدار است تا او هم به جمع بیداران بپیوندد. این همه سیاهه کردم، وقت شما را در روز عیدی گرفتم که بگویم یک نکته خاص به درد من نمی خورد؟ خیر! مسئله اینجاست که از این نکته ها به کرات در زیست مردانه نویسندگی مشاهده میشود که تکرار آنها باعث میشود زنان نتوانند به زیست خاص خود برای نوشتن برسند. آقای امیرخانی در وبلاگشان نوشته بودند که با پیژامه ننویسید و برای نوشتن میز کار مخصوص داشته باشید و .... خب راستش این توصیه هر بار جلوی چشمم می آید وقتی از شدت خستگی روز کمرم دیگر نمیتواند وزنم را تحمل کند و در راحتترین لباس ممکن روی تخت لم میدهم که تا وقتیکه چشمانم به زور باز است سعی کنم به مقرری نوشتن هر روز برسم. من فقط در پیژامه میتوانم بنویسم. اما ماجرا آن طرف جالبتر است. یعنی تجربیات زنان نویسنده. آگاتا کریستی، ملکه جنایی نویس جهان میگوید که موقع ظرف شستن بهترین زمان برای ریختن یک طرح جدید است. من فکر میکنم این حرف را همه زنان نویسنده با پوست و گوشتشان درک کردهاند. برای من چند بار پیش آمده که اطرافیان از من خواستند بگذارم انها ظرف بشورند و من مودبانه گفتم: خیلی ممنون، میخواهم به داستانم فکر کنم! در ادامه این زیست زنانه/مادرانه نویسندگی میخواهم به تجربه ای از خانم دبورا هالورسون اشاره کنم که در کتاب نوشتن داستان نوجوان برای دامیز گفتند. مطالب این کتاب را من در دورهها و خدمت اساتید مختلف یاد گرفته بودم و عملا کتاب از جهت آموزشی چیز جدیدی برای من نداشت، ولی نکتههای ریز زندگی شخصی ایشان به من اندازهٔ یک دوره فشرده انرژی تزریق کرد. ایشان وقتی سهقلوهایشان را برای گردش عصرانه روی کالسکه میگذاشتند و برای گردش بیرون میرفتند آن موقع فرصت داشتند تا رمان/داستان/ ایدههایشان را بگویند و بعدا بنویسند. به این ترتیب که زنگ میزدند به خانهشان و برای خودشان پیام صوتی میفرستادند و داستانشان را تعریف میکردند. شب وقتی بچهها خواب بودند موقع پیاده کردن صوتها و نوشتن داستان بود. حالا این توصیه به درد من نخورد چون اساسا با صوت میانهٔ خوبی ندارم ولی ابتکار ایشان برای حل مسئله جالب توجه بود و خب برای خودم اسباب شرمندگی داشت. وقتی یک مادر با سهقلوی پسر میتواند بنویسد قاعدتا من با یک دختر نوپا هم میتوانم. واضح است که این متن مرثیهای برای نبود ارتباط بین نیمکره چپ و راست آقایان نیست، بلکه همه این حرفها را به شما گفتم تا به خودم این را بگویم: آن نویسندۀ معروفی که با کتابهایش حال کردی و سر کلاست آمد و گفت، یک نویسندهٔ خوب نمیتواند یک خاله خوب، عمه خوب، محقق خوب یا حتی پدر خوب باشد از دنیای خودش حرف زده. نه اینکه زنان سوپرمن هستد
در تکمیل مطب بالا این را هم اضافه کنم:اصولا در زمینه سبک مطالعه و نوشتن، ما با اصول کلی و حقایقی روبرو هستیم که در مرحله عمل، فرد به فرد و جنسیت و جنسیت متفاوت است. درستی این اصول انکارناپذیر است اما هر کس به فراخور وضعیت و حال خودش باید از آن استفاده کند و نمیشود برای همه یک نسخه واحد پیچید.ربطی به زنانگی، مردانگی، شهری یا روستایی، بیکاری یا پرکاری. مشهوری یا گمنامی هم ندارد.
۱۴:۰۳
هرشب خوانش متون کهن فارسی را ساعت ۲۱ شروع میکنیم.تا ۳۰ دقیقه دیگر متنخوانی قسمت شصت و هفتم قابوسنامه آغاز میشود.
لینک حضور در جلسه قرار:https://gharar.ir/r/edb06cad
از سلطانآباد تا آذربادیادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی@Azarbadir
لینک حضور در جلسه قرار:https://gharar.ir/r/edb06cad
از سلطانآباد تا آذربادیادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی@Azarbadir
۱۷:۰۰
هرشب خوانش متون کهن فارسی را ساعت ۲۱ شروع میکنیم.تا ۳۰ دقیقه دیگر متنخوانی قسمت شصت و هفتم (قسمت آخر) قابوسنامه آغاز میشود.
لینک حضور در جلسه قرار:https://gharar.ir/r/edb06cad
از سلطانآباد تا آذربادیادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی@Azarbadir
لینک حضور در جلسه قرار:https://gharar.ir/r/edb06cad
از سلطانآباد تا آذربادیادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی@Azarbadir
۱۷:۰۱
نکته شماره ۱۱۶داستان تخیل است و قرار است تأثیر واقعیت را داشته باشد نه رونوشت واقعیت. آنها که دنبال خواندن واقعیت صرف هستند، باید گزارش روزنامهها و خبرگزاریها را بخوانند. با این حال داستان اثر خودش را میگذارد. این اثر از افسانه گیلگمش و ایلیاد و اودیسه میآید و تا رستم و سهراب و اسفندیار ادامه پیدا کند و اثرش را تا همین امروز میگذارد. تا ارباب حلقهها و یوسف سووشون و دیگر شخصیتها داستانی.اما ادبیات داستانی بر اخلاق و آرمانهای ما تأثیر گذاشته است. هنوز که هنوز است انسان از تراژدی رستم و سهراب به فکر فرو میرود و با مرگ یوسف سووشون اندوه تمام وجودش را میگیرد. این یعنی مخاطب داستان را جدی میگیرد. حتی با اینکه میداند آن داستان کاملا خیالی است.اگر میخواهید داستانتان را جدی بگیرند، ماهرانه بنویسید. خلاقیت در نویسندگی و این خلاقیت را ماهرانه نوشتن، کلید موفقیت شماست. مهارت خوب نوشتن را کسب کنید.#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذربادیادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی@Azarbadir
از سلطانآباد تا آذربادیادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی@Azarbadir
۹:۳۴
۱۵:۵۲
نکته شماره ۱۱۷اگر رمانتان شخصیتهای زیادی دارد، فقط شخصیتهای اصلی را در فصل افتتاحیه رمانتان بیاورید. اگر بخواهید شخصیتها را در فصل اول رمانتان بیاورید، بینظمی ایجاد میکنید. بهخاطر سپردن همه اسامی و تفکیک نقشهای آنها برای خواننده مشکل است. کثرت اسامی، خواننده را دچار سردرگمی میکند و حوادث ساکن و سرعت پیشروی داستان یکنواخت میشود.با زور و ناگهانی ذهن مخاطب را با تعداد زیاد شخصیتها حوادث و خطوط فرعی پر نکنید. تمرکزتان در فصل اول روی معرفی شخصیت اول داستان، موقعیتش، زمانه و زمینه داستان و همینطور لحن داستانتان باشد و با یک خط داستانی اشتیاق مخاطب را برای خواندن ادامه داستان حفظ کنید.پس از آن وقتی مخاطب شخصیت یا شخصیتهای اصلی را از هم تشخیص داد سراغ باقی شخصیتهای داستان اعم از حریف و باقی شخصیتهای فرعی بروید.#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی@azarbadir
از سلطانآباد تا آذرباد یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی@azarbadir
۱۰:۴۲
۱۲:۰۲
بازارسال شده از جایزه داستانی محمود حکیمی
۱۴:۱۵