۱۶:۳۵
۱۶:۳۵
۲۱:۱۱
۱۶:۳۳
۲۳:۰۸
۱۶:۵۲
۱۶:۵۶
۱۱:۳۴
۱۷:۵۹
۱۶:۴۱
۱۶:۵۱
۱۹:۴۷
۷:۵۸
۱۷:۰۹
۶:۰۲
به کانال تلگرام استاد بهرامپور خوش آمدید
اینجا فضایی است که میتوانید از مزایای ویژهای بهرهمند شوید:
دانلود مستقیم فایلها: فایلهای صوتی و ویدیویی را به راحتی دانلود کنید؛ چیزی که در اینستاگرام امکانپذیر نیست.
محتواهای اختصاصی : فایلهای صوتی و مطالبی که فقط در کانال منتشر میشوند.
معرفی آثار استاد : معرفی آثار مکتوب و تألیفات و دوره های آموزشی استاد
و ...
منتظر محتواهای ویژه باشید و این کانال را با دوستان خود به اشتراک بگذارید!...................................
کانال رسمی استاد ابوالفضل بهرام پور @bahrampur_ir
اینجا فضایی است که میتوانید از مزایای ویژهای بهرهمند شوید:
دانلود مستقیم فایلها: فایلهای صوتی و ویدیویی را به راحتی دانلود کنید؛ چیزی که در اینستاگرام امکانپذیر نیست.
محتواهای اختصاصی : فایلهای صوتی و مطالبی که فقط در کانال منتشر میشوند.
معرفی آثار استاد : معرفی آثار مکتوب و تألیفات و دوره های آموزشی استاد
و ...
منتظر محتواهای ویژه باشید و این کانال را با دوستان خود به اشتراک بگذارید!...................................
کانال رسمی استاد ابوالفضل بهرام پور @bahrampur_ir
۶:۰۲
🟡 حکایت عابد و ابلیس
در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند: « فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند.» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت: «ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!» عابد گفت: «نه، بریدن درخت اولویت دارد.» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.
عابد بر ابلیس غالب آمد و او را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت: «دست بردار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مأمور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو قرار دهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صحیح تر از کندن آن درخت است»؛ عابد با خود گفت: «راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و دیگری هم به معاش صرف کنم» و برگشت.
صبح روز بعد، دو دینار را دید و برداشت. روز دوم نیز به همین صورت. اما روز سوم هیچ نبود. خشمگین شد و تبرش را برداشت. باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت: «کجا؟» عابد گفت: «می روم تا آن درخت را بر کنم»؛ گفت: «دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند.» درگیر شدند. ابلیس عابد را مانند گنجشکی در دست بیفکند! عابد گفت: «دست بردار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز شدم ولی اینک در چنگ تو حقیر شدم؟»
ابلیس گفت: «آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس برای خدا کار کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی.»
برگفته از تفسیر نسیم حیات جلد اولتألیف استاد بهرام پور
.....................................
کانال رسمی استاد بهرام پور:
@bahrampur_ir
در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند: « فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند.» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت: «ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!» عابد گفت: «نه، بریدن درخت اولویت دارد.» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.
عابد بر ابلیس غالب آمد و او را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت: «دست بردار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مأمور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو قرار دهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صحیح تر از کندن آن درخت است»؛ عابد با خود گفت: «راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و دیگری هم به معاش صرف کنم» و برگشت.
صبح روز بعد، دو دینار را دید و برداشت. روز دوم نیز به همین صورت. اما روز سوم هیچ نبود. خشمگین شد و تبرش را برداشت. باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت: «کجا؟» عابد گفت: «می روم تا آن درخت را بر کنم»؛ گفت: «دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند.» درگیر شدند. ابلیس عابد را مانند گنجشکی در دست بیفکند! عابد گفت: «دست بردار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز شدم ولی اینک در چنگ تو حقیر شدم؟»
ابلیس گفت: «آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس برای خدا کار کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی.»
برگفته از تفسیر نسیم حیات جلد اولتألیف استاد بهرام پور
.....................................
کانال رسمی استاد بهرام پور:
@bahrampur_ir
۲۱:۴۹
حق تلاوت قرآن.mp3
۰۲:۴۵-۱.۲۷ مگابایت
۱۶:۱۱
۴:۳۳
07- نماز صالح شدن فرزند.mp3
۰۲:۴۴-۹۷۸.۹۷ کیلوبایت
۴:۳۴