((همکاری با حزب بعث،برای هرکس که بتواند ضروریات زندگی خودرا از راه تجارت و کسب و کاری دیگر تامین کند،حرام است.))و البته ماندن بعضی را در حزب بعث تشویق میکرد به شرط آنکه بتوانند با بودنشان اثر بگذارند.حکم در روز سالگرد تحلیف ریاست جمهوری بین مردم پخش شد و همان روز به دست حسنالبکر رسید.لابد به همین دلیل در مراسم آن روز جمعیت زیادی از مردم حاضر نشده بودند.همان روزها پیام امام از رادیو ایران پخش شد که از او میخواست در عراق بماند و رهبری مزدم را بر عهده بگیرد.اما او اصلا نمیخواست عراق را ترک کند.لابد مردم هم شنیده بودند...
#او
#او
۸:۳۰
برای گذراندن درس اسفار اربعه نزد آیت الله باد کوبهای،مجبور شد کتاب حدائقش را،که با اسماعیل شریک بود،بفروشد تا بتواند اسفار بخرد؛کاری که به مذاق بعضی خوش نبود"کسی کتاب فقه را میفروشد و کتاب فلسفه میخرد؟"
#او
#او
۸:۳۰
اگر در این طواف انسان دچار شک و تردید شودباید به نقطه آغاز بازگردد و حرکت خودرا از نقطه آغاز شروع کندزندگی نیز همین گونه استاگر انسان به گمراهی افتاد و از مسیر شریعت خارج شدبه محض دریافت حقیقتباید بازگردد و حرکت خودرا مطابق دستور خدا از نو آغاز کندزیرا خداوند قدم های لرزان را دوست ندارد از همین روی دستور بازگشت می دهد تا انسان به خطاهای خود پی برد و بازگردد و راه را با قدم های استوار بپیماید....
#او
#او
۱۲:۰۶
با این همه بهترین ساعات عمرش در این سالها وقتی بود که به حرم میرفتبعداز نماز ظهر و عصر زائر کمتر بود گوشهای کنار ضریح مینشست درسهایش را میخواند و به مسئلههای علمی فکر میکردانگار مسئلهها آسان میشدند و گره ها بازاین عادت خودش بین خودش بود و او تا اینکه دو روز نتوانست به حرم برودبعد از دو روز عبدالحسن او را صدا زد و گفتدر عالم خواب امیرالمومنین(ع)به من گفتند:به فرزندم بگو چرا دیگر به درس ما نمی آیی؟!او لبخندی زد و پس از آن این کلاس درس را هرگز ترک نکرد تا روزی که در نجف بود و منعی نداشت
#او
#او
۱۲:۰۶
این یک کتاب گردیه متفاوتههمراه او باش...
۱۷:۰۵
برای من او ناخدایی است که از ته دل با تمام قوت نفس زد در راهی برای ما شدنهرچند انگار زمان و زمین برای شنیدن این صدای بلند برخاسته حسود بودندصدایی که به قول استادش اگر در غرب بود برایش چهها که نمیکردشاید آن وقت در چشم ما بیشتر مینشستیا شاید اگر زمانی دیگر به دنیا میآمد روزگار جور دیگری قصهاش را میگفتنمیدانمآدمی زاده همیشه دوست دارد برای آرزوهای برآورده نشده اش رویا ببافد
#او
#او
۱۷:۰۵
فاطمه به شوخی گفتپس این همه کتاب مینویسی یکی را به همسرت تقدیم کناو خیلی جدی جواب داداینهارا برای کسی نمینویسم....اینها مال خداست!
#او
#او
۱۳:۴۹
یکی از شاگردانی که به تازگی به درس او میآمد پرسید:_استاد شما خانه از خودتان دارید؟_بله_کجاست؟_در بهشت انشالله
#او
#او
۱۳:۴۹
امیدوارم تا اینجای راه با او همراه بوده باشیراستی فهمیدی او چه کسیست؟کتابمونو چی؟!منتظر جواباتون هستیم
۱۳:۴۹
۸:۵۱
بازارسال شده از بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق(ع) پردیس خواهران
۵:۴۹
بازارسال شده از بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق(ع) پردیس خواهران
۴:۵۷
سیدابراهیم!خادمِملّت! مردبیحاشیهیعرصهخدمت،خستهنباشیمؤمن.حکایتتوحکایتهمانیاستکه میگفت:«استراحتبماندبرایبعدازشهادت» حالادیگردرروزولادتامامرضاعلیهالسلامدرآغوششآرامگرفتهای سلامگرممارابهاووحاجقاسمعزیزبرسان
۵:۴۳
شما خوشبختید آقا.شما عاقبتبهخیرید قربانکه کفتارها بهخاطر عروجتان هلهله میکنند.شما در تمام این سه سال، زوزهٔ این بیهمهچیزهای دهانناپاک را شنیدید، اما ترجیح دادید همتتان را نه صرف پاسخ، که صرف کار کنید.شما میدانستید آدم با عملش خریدنی میشود، نه با حرفهاش.
خوش به حالتان که پاهایی که گذرشان به روضهٔ اباعبدالله نیفتاده بابت شهادتتان به شادی بر زمین کوفته میشوند.خوش به حالتان زبانهایی که با قرآن و ذکر غریبهاند، شما را دشنام میدهند.چه عزیزید پیش خدا که میخواهد حتی پس از پروازتان، ثواب جمع کنید.
خوش به حالتان که پاهایی که گذرشان به روضهٔ اباعبدالله نیفتاده بابت شهادتتان به شادی بر زمین کوفته میشوند.خوش به حالتان زبانهایی که با قرآن و ذکر غریبهاند، شما را دشنام میدهند.چه عزیزید پیش خدا که میخواهد حتی پس از پروازتان، ثواب جمع کنید.
۸:۱۷
رئیسجمهور ابدی ایران! منتشر شده در صفحه اول روزنامه جوان
راستی مگر پاستورنشینها هم شهید میشوند؟ رئیسجمهورها مگر از این کارها هم بلدند؟ شوخی میکنید آقای رئیس جمهور؟ مگر بازی از این قرار نبود که هر از گاهی شما بیایید و کلمههایتان را پسوپیش بگویید و تپق بزنید و ما ریزخندهای کنیم و رسانهها بازیچهاش کنند؟ مگر قرار نبود که «شش کلاس سواد» کذایی شما را دستمایه شوخی و تمسخر کنند و شما صبورانه و متواضع و باظرفیت، یاد مجلس دفاع رساله دکتری بیفتید و هیچ نگویید و تحمل کنید. مگر قرار نبود شما را در طمع پوشیدن ردای مقامی بالاتر جلوه دهند و شما باز سر به زیر بگویید «من سرباز مقاممعظم رهبریام». مگر نه اینکه قرار بود هروقت اسمی از امام رضا آوردید و خودتان را خادم خواندید، زود عدهای پیدا شوند برای توی ذوقتان زدن به کنایه، که «بگذار یک امامرضا برای مردم بماند» و «لطفا امامرضا را جناحی نکنید»؟ خب پس چهشد؟ اینها چه میگویند؟ چرا یکهو زیر میز زدید و شهید شدید ناگهان؟ در روز ولادت امامرضا آن هم. بازی را چرا خراب میکنید آقای رئیس جمهور؟ قرار است شما سیبل دائمی تخریبها باشید. قرار است ترور شخصیت شوید. قرار است تلاش کنند که اسم شما را از بین مردم کمرنگ کنند، کوچک کنند، حذف کنند. چرا یکهو به خط سرخ نستعلیق، پشت اسمتان واژه «شهید» نوشتند؟ چرا ناگهان ماندگار شدید؟
قرار نبود اینطور شود که. قرار بود اولین رئیسجمهور تکدورهای ایرانتان کنند، چرا رئیسجمهور ابدی شدید پس؟ راستی خدا یکجایی درباره ابراهیم میگوید که او از خدا خواسته «و جعل لی لسان صدق فیالآخرین» که یاد و ذکر زیبای مرا در ذهن آیندگان انداز. و خدا در پاسخش میگوید « و جعلنا لهم لسان صدق علیاً» که ما نام و آوازهاش را بلند ساختیم. انگار که این دعای ابراهیم، دعای شما هم بوده آقای رئیسجمهور. که درمیان تلاش جناحها در کوچک و ناکارآمد و کمسواد و مردمفریب جلوه دادنهایشان، به رغم مدعیانی که منع عشق کنند، نام شما بلندآوازه در تاریخ انقلاب بماند. و انگار که این پاسخ خدا، پاسخ به شما نیز هست که نام تو را برای آیندگان بلند و رفیع ساختیم. شما ماندید آقای رئیسی. گاه خدا صداقت و راستی بندههای مظلومش را به مرگی عیان و سرخ، بر همگان ثابت میکند. گاه علی را در محراب شهید میکند تا صدق ایمان او را در میان «مگر علی نماز میخواند»ها نشان داد. گاه با شهادت بهشتی، مظلومیت بندهاش را در سیل شایعات و تهمتها عیان میکند و گاه به مرگی چنین سرخ در لحظه خدمت در روز ولادت امام رضا، مهر تاییدی بر صدق رفتار و گفتار بندهاش میکوبد. شما ماندید و آنهایی که به تهمت و طعنه زخمتان زدند، رفتند. و آوینی چه خوب گفته بود: پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند!
مهدی مولایی
راستی مگر پاستورنشینها هم شهید میشوند؟ رئیسجمهورها مگر از این کارها هم بلدند؟ شوخی میکنید آقای رئیس جمهور؟ مگر بازی از این قرار نبود که هر از گاهی شما بیایید و کلمههایتان را پسوپیش بگویید و تپق بزنید و ما ریزخندهای کنیم و رسانهها بازیچهاش کنند؟ مگر قرار نبود که «شش کلاس سواد» کذایی شما را دستمایه شوخی و تمسخر کنند و شما صبورانه و متواضع و باظرفیت، یاد مجلس دفاع رساله دکتری بیفتید و هیچ نگویید و تحمل کنید. مگر قرار نبود شما را در طمع پوشیدن ردای مقامی بالاتر جلوه دهند و شما باز سر به زیر بگویید «من سرباز مقاممعظم رهبریام». مگر نه اینکه قرار بود هروقت اسمی از امام رضا آوردید و خودتان را خادم خواندید، زود عدهای پیدا شوند برای توی ذوقتان زدن به کنایه، که «بگذار یک امامرضا برای مردم بماند» و «لطفا امامرضا را جناحی نکنید»؟ خب پس چهشد؟ اینها چه میگویند؟ چرا یکهو زیر میز زدید و شهید شدید ناگهان؟ در روز ولادت امامرضا آن هم. بازی را چرا خراب میکنید آقای رئیس جمهور؟ قرار است شما سیبل دائمی تخریبها باشید. قرار است ترور شخصیت شوید. قرار است تلاش کنند که اسم شما را از بین مردم کمرنگ کنند، کوچک کنند، حذف کنند. چرا یکهو به خط سرخ نستعلیق، پشت اسمتان واژه «شهید» نوشتند؟ چرا ناگهان ماندگار شدید؟
قرار نبود اینطور شود که. قرار بود اولین رئیسجمهور تکدورهای ایرانتان کنند، چرا رئیسجمهور ابدی شدید پس؟ راستی خدا یکجایی درباره ابراهیم میگوید که او از خدا خواسته «و جعل لی لسان صدق فیالآخرین» که یاد و ذکر زیبای مرا در ذهن آیندگان انداز. و خدا در پاسخش میگوید « و جعلنا لهم لسان صدق علیاً» که ما نام و آوازهاش را بلند ساختیم. انگار که این دعای ابراهیم، دعای شما هم بوده آقای رئیسجمهور. که درمیان تلاش جناحها در کوچک و ناکارآمد و کمسواد و مردمفریب جلوه دادنهایشان، به رغم مدعیانی که منع عشق کنند، نام شما بلندآوازه در تاریخ انقلاب بماند. و انگار که این پاسخ خدا، پاسخ به شما نیز هست که نام تو را برای آیندگان بلند و رفیع ساختیم. شما ماندید آقای رئیسی. گاه خدا صداقت و راستی بندههای مظلومش را به مرگی عیان و سرخ، بر همگان ثابت میکند. گاه علی را در محراب شهید میکند تا صدق ایمان او را در میان «مگر علی نماز میخواند»ها نشان داد. گاه با شهادت بهشتی، مظلومیت بندهاش را در سیل شایعات و تهمتها عیان میکند و گاه به مرگی چنین سرخ در لحظه خدمت در روز ولادت امام رضا، مهر تاییدی بر صدق رفتار و گفتار بندهاش میکوبد. شما ماندید و آنهایی که به تهمت و طعنه زخمتان زدند، رفتند. و آوینی چه خوب گفته بود: پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند!
مهدی مولایی
۷:۵۶
قرار نیست تو دانشگاه حرکتی بزنیم برای رئیس جمهور؟!
#ناشناس
سلام عزیزم ممنونم میشم بفرمایبد چه حرکتی ایدتون چیه
#ناشناس
سلام عزیزم ممنونم میشم بفرمایبد چه حرکتی ایدتون چیه
۸:۰۰
[ رفته بود آب بیاورد ]
من که صبح گوشی ام را از شارژ می کشیدم و تا غروب یا وقت خواب شارژ داشت، من که هفته ای یک بسته اینترنت می خریدم و کفافم را می داد از دیروز حوالی ساعت4 تا الان سه بار گوشی شارژ کرده ام و دو بار بسته اینترنت خریده ام... ذره های شارژم... ذره های اینترنتم... ذره های وجودم دیروز تحلیل می رفت و تمام می شد در پی پیدا کردنش. در طول این چند ساعتی که بالگرد آقای رئیس جمهور گم شده بود من گیج و منگ بودم، هرچه کانال خبری بود عضو شدم، به هرکس می شناختم زنگ زدم و هیچ. دقیقا هیچ. یک مرضی دارم که وقتی اتفاقی مهیب این گونه و از این دست رخ می دهد توی کله ام می جورم می گردم ببینم کجای قصه حاضر با کدام کاشی تاریخ هم گُل است و انطباقی کم و بیش دارد و حیرتا که در این رفتن با این حجم مهابت و غریبی چند انطباق عجیب یافتم و این گزاره هزار بار در ذهنم تداعی شد که تاریخ تکرار می شود هر باری تازه تر و عجیب تر، آقای رئیس جمهور در جنگل خاطره شد، در سرما و باران و این خاطره شدن در جنگل من را یاد میرزا یونس سوخته سرایی یا همان میرزا کوچک خان انداخت که غریب و خسته و تنها لحظات آخرش را با خدای خویش تنها بود و به آغوشش پر کشید. قدر دیدن و شکر دیدن محرک عجیبی است ، وقتی لیوان آب خنکی دست تشنه ای می دهی اگر تشکر کند و خداپدربیامرزی برایت بخواهد جگر تو هم خنک خواهد شد و اگر لیوان آب را که سر کشید طعن و لغز و لیچار بارت کند دلت می شکند و ممکن است اگر دوباره خواست، درنگ و تعلل کنی... درست عین امیرکبیر که رفاه و آسایش و کمال می خواست و طعنه می شنید و برایش حرف می ساختند. سید ابراهیم رئیسی را با طعنه زخم آجین کردند و انگار این زخم ها مصمم ترش می کرد برای خدمت. هر پنجشنبه و جمعه سفر استانی و رویارویی نفس به نفسش با مردم دور افتاده ترین نقاط کشور را تا پیش از این در کمتر رئیس جمهوری دیده بودیم. مردمی که تا قبل از دیدنش حتی یک بخشدار هم سرسراغی ازشان نگرفته بود، درددل با رئیس جمهور برایشان یک رؤیا بود. اینکه تقریبا هر روز در بمباران تهمت و طعنه و تکه باشی و باز از پا نیفتی و همه حرف ها را ندیده بگیری و کارت را بکنی. باد حرف ها را می برد و این ذات عمل است که می ماند و مثل خورشید جاودان است، خیلی دوست دارم در قیامت رویارویی آن هایی که شش کلاسه بودنش را، تهمت جلاد بودنش را و طعنه ناکارآمدی اش را در دهان آشنا و بیگانه انداختند با او ببینم و نظاره گر باشم. آقای رئیس جمهور رفته بود روی نقطه صفر مرزی سد افتتاح کند و برای مردمانش آب بیاورد. رفته بود آب بیاورد و غبار شد. حالا شما خودتان می فهمید اینجای متنم با کدام کاشی سرخ از تاریخ انطباق دارد. خودتان روضه سقا بخوانید من رمقی برای روضه خواندن ندارم.
اثر استاد حامد عسگری
من که صبح گوشی ام را از شارژ می کشیدم و تا غروب یا وقت خواب شارژ داشت، من که هفته ای یک بسته اینترنت می خریدم و کفافم را می داد از دیروز حوالی ساعت4 تا الان سه بار گوشی شارژ کرده ام و دو بار بسته اینترنت خریده ام... ذره های شارژم... ذره های اینترنتم... ذره های وجودم دیروز تحلیل می رفت و تمام می شد در پی پیدا کردنش. در طول این چند ساعتی که بالگرد آقای رئیس جمهور گم شده بود من گیج و منگ بودم، هرچه کانال خبری بود عضو شدم، به هرکس می شناختم زنگ زدم و هیچ. دقیقا هیچ. یک مرضی دارم که وقتی اتفاقی مهیب این گونه و از این دست رخ می دهد توی کله ام می جورم می گردم ببینم کجای قصه حاضر با کدام کاشی تاریخ هم گُل است و انطباقی کم و بیش دارد و حیرتا که در این رفتن با این حجم مهابت و غریبی چند انطباق عجیب یافتم و این گزاره هزار بار در ذهنم تداعی شد که تاریخ تکرار می شود هر باری تازه تر و عجیب تر، آقای رئیس جمهور در جنگل خاطره شد، در سرما و باران و این خاطره شدن در جنگل من را یاد میرزا یونس سوخته سرایی یا همان میرزا کوچک خان انداخت که غریب و خسته و تنها لحظات آخرش را با خدای خویش تنها بود و به آغوشش پر کشید. قدر دیدن و شکر دیدن محرک عجیبی است ، وقتی لیوان آب خنکی دست تشنه ای می دهی اگر تشکر کند و خداپدربیامرزی برایت بخواهد جگر تو هم خنک خواهد شد و اگر لیوان آب را که سر کشید طعن و لغز و لیچار بارت کند دلت می شکند و ممکن است اگر دوباره خواست، درنگ و تعلل کنی... درست عین امیرکبیر که رفاه و آسایش و کمال می خواست و طعنه می شنید و برایش حرف می ساختند. سید ابراهیم رئیسی را با طعنه زخم آجین کردند و انگار این زخم ها مصمم ترش می کرد برای خدمت. هر پنجشنبه و جمعه سفر استانی و رویارویی نفس به نفسش با مردم دور افتاده ترین نقاط کشور را تا پیش از این در کمتر رئیس جمهوری دیده بودیم. مردمی که تا قبل از دیدنش حتی یک بخشدار هم سرسراغی ازشان نگرفته بود، درددل با رئیس جمهور برایشان یک رؤیا بود. اینکه تقریبا هر روز در بمباران تهمت و طعنه و تکه باشی و باز از پا نیفتی و همه حرف ها را ندیده بگیری و کارت را بکنی. باد حرف ها را می برد و این ذات عمل است که می ماند و مثل خورشید جاودان است، خیلی دوست دارم در قیامت رویارویی آن هایی که شش کلاسه بودنش را، تهمت جلاد بودنش را و طعنه ناکارآمدی اش را در دهان آشنا و بیگانه انداختند با او ببینم و نظاره گر باشم. آقای رئیس جمهور رفته بود روی نقطه صفر مرزی سد افتتاح کند و برای مردمانش آب بیاورد. رفته بود آب بیاورد و غبار شد. حالا شما خودتان می فهمید اینجای متنم با کدام کاشی سرخ از تاریخ انطباق دارد. خودتان روضه سقا بخوانید من رمقی برای روضه خواندن ندارم.
اثر استاد حامد عسگری
۱۳:۳۵
این بدون تعارف هم چیز خوبی بود هم نهغلط گیرم که از بین رفته از الان به بعد اینو نگه دارین یه جا بتونیم انتقاداتمونو بزاریم حداقلاصولا مسئولینمون گوش شنوا ندارن که...
#ناشناس
ممنون میشم هر نقطه نظری راجب کانال دارید بفرمایید خوش حال میشیم انتقادات و پیشنهادات شما رو بشنویم ما هستیم و با نظرات شما ان شاالله ارتقا میدیم
#ناشناس
ممنون میشم هر نقطه نظری راجب کانال دارید بفرمایید خوش حال میشیم انتقادات و پیشنهادات شما رو بشنویم ما هستیم و با نظرات شما ان شاالله ارتقا میدیم
۱۲:۱۱
این برنامه ها و هماهنگی های بسیج کجا صورت میگیره که ما فقط گزارش کاراشو میبینیم و نمیفهمیم کی انجام شدهخب یکی مثل من دوست داشت تو خیلیهاش باشه و شرکت کنه ولی اصلا متوجه نشده بودم
#ناشناس
کدوم برنامه مد نظر شما بوده و اطلاع رسانی نشه ؟!هر تشکلی یه کانال داره که داخلش هم اطلاع رسانی کارها میشه هم گزارش ...شما اگه داخل کانال بسیج که چندین بار اطلاع رسانی شد حضور داشته باشید اطلاع رسانی هارو میبینید به جز اون داخل گروه های دیگه و کانال معاونت فرهنگی دانشگاه هم کار میشهو در طول سال هم پوستر های برنامه ها معمولا روی آسانسور و جاهای پر رفت و آمد قرار داده شده ....کانال بسیج : @basij_isuw
#ناشناس
کدوم برنامه مد نظر شما بوده و اطلاع رسانی نشه ؟!هر تشکلی یه کانال داره که داخلش هم اطلاع رسانی کارها میشه هم گزارش ...شما اگه داخل کانال بسیج که چندین بار اطلاع رسانی شد حضور داشته باشید اطلاع رسانی هارو میبینید به جز اون داخل گروه های دیگه و کانال معاونت فرهنگی دانشگاه هم کار میشهو در طول سال هم پوستر های برنامه ها معمولا روی آسانسور و جاهای پر رفت و آمد قرار داده شده ....کانال بسیج : @basij_isuw
۱۲:۱۱
سلام یه سوال فرمانده بسیج قراره تغییر کنه؟مشخص نشده هنوز کیه؟
#ناشناس
بله ان شالله به زودی معرفی میشوند
#ناشناس
بله ان شالله به زودی معرفی میشوند
۱۳:۳۴